کاربر:Zarin/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''واقعه پارک اتابک'''


'''بی بی مریم بختیاری'''
ستارخان و باقرخان در 28 اسفند 1288هجری شمسی، در میان بدرقه  مردم از تبریز به تهران رفتند.<ref>[http://mashrootiat.pchi.ir/show.php?page=contents&id=16172 موسسه مطالعات پژوهشهای سیاسی ستارخان در گرداب دسته بندیهای سیاسی] </ref>


از زنان مبارز دوران مشروطه و جنگ جهانی اول (۱۲۵۱-۱۳۱۶)
دولت انقلاب بعداز مشروطه


بی بی مریم بختیاری که در میان بختیاری ها به «بی مریم» و سردار مریم معروف بود ، درسال ۱۲۵۱ هـ.ش در سرزمین بختیاری بدنیا آمدواز زنان تحصيلکرده و روشنفکر عصر خود بودو به طرفداری از حقوق زنان و ھمچنین آزادی خواھان جنبش مشروطه برخاست ودر این راه از هیچ کاری  دريغ نمی کرد.<ref>محسن حیدری مقدمه ای بر زندگی [https://www.google.al/search?q=حیدری،+محسن.+مقدمه+ای+بر+شناخت+زندگی+و+اندیشه+سردار+مریم+بختیاری.+تهران:+تمتی،+1393.+133.+شابک بی بی مریم بختیاری] </ref>بی بی مریم بختیاری  پیش از اسلحه، قلم به دست گرفت او  از معدود زنان مبارز ایرانی است که خاطرات زندگی خود را نوشته است و در آن به شرح زندگی خود پرداخته و  رنج و عقب ماندگی زنان و مسائل سیاسی اجتماعی ایران در آن روزگار رادر قالب خاطره  نقدکرده است.<ref>[http://sarzaminema.ir/%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C/ سرزمین ما -بیوگرافی بی بی مریم بختیاری] </ref>  .  او مشوق اصلی برادرش سردار اسعد بختياري در فتح تهران بود.وي با نامه‌ها و تلگراف‌هاي مختلف به  سران ايل وبا  سخنراني‌هاي مهيج و گيرا، افراد ايل را به  مبارزه با استبداد صغير (استبداد محمدعلي شاهي) فرا میخواند  و  يکي از شخصيت‌هاي ضداستعماري و ضداستبدادي محسوب میشد.<ref>خانه و خاطره[http://zinati.eu/Bibi_Mariam_Bakhtiari.htm بی بی مریم بختیاری زن مبارز عصرمشروطه] </ref>سردار مریم بختیاری هنگام  جنگ جهانی اول سلاح بر دوش به همراه بختیاری ها به نبرد با انگلیسی ها برخاست  و در سخت ترین شرایط، خانه اودر سرزمین بختیاری، پناهگاه آزادی خواهان مشهور ایران زمین بود.<ref>[http://ammi.ir/اخبار-و-مقالات/مقالات-معماری-و-شهرسازی/زندگینامه-بی-بی-مریم-بختیاری اخبار و مقالات-زندگینامه بی بی مریم بختیاری] </ref>
دسته بندیهای سیاسی در دولت مشروطه  


== زندگینامه ==
رفتن ستارخان از تبریز به تهران واقامت در پارک اتابک
بی بی مریم بختیاری در سال 1251  دیده به جهان  گشود. او دختر حسینقلی خان ایلخانی، خواھر علیقلی خان سردار اسعد و ھمسر علی قلی خان بختیاری بود و مادرعلی مردان خان  بختیاری قهرمان مبارزه با رژیم رضاشاه بود.<ref>[http://www.elbakhtiyari.loxblog.com/post/7/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C%20%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1%20%D8%A8%DB%8C%20%D8%A8%DB%8C%20%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85%20%D8%B3%D8%A7%D9%8A%D8%AA%20%D8%A8%D8%AE%D8%AA%D9%8A%D8%A7%D8%B1%D9%8A وبلاگ بختیاری -بیوگرافی سردار بی بی مریم]</ref>  وی در فنون تیراندازی و سوارکاری ماھر بود و چون ھمسر و جانشین خان بود سوارکارانی را در اختیار داشت که در مواقع ضروری با استفاده از آنها ، به  مشروطه خواھان یاری میرساند. و به دلیل لیاقت و شجاعت وشخصیت ضداستعماری و ضد استبدادی اش  ، در میان ایل بختیاری به «سردار مریم» معروف گردید.<ref>[http://sarzaminema.ir/%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C/ سرزمین ما -سردار مریم بختیاری]</ref> او  سه سال پس از تیرباران فرزندش  علیمردان خان بختیاری به دستور رضاشاه، ، در سال ۱۳۱۶ هـ.ش در اصفهان درگذشت <ref>بختیاری، مریم: خاطرات سردار مریم بختیاری از کودکی تا آغاز انقلاب مشروطه (تهران، آنزان، ۱۳۸۲) ص۲۱</ref> و در آرامگاه تاریخی تخت پولاد تکیه میرفندرسکی به خاک سپرده شد.  خانه  او را در اصفهان  بنابر وصیت خودش به اداره فرهنگ اهداء کردند که در محل آن مدرسه رودابه ساخته شد.<ref>[http://sarzaminema.ir/%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C/ سرزمین ما -زندگینامه بی بی مریم بختیاری] </ref>


== نقش بی بی مریم بختیاری در فتح تهران ==
اطلاعیه خلع سلاح
  براساس کتاب خاطرات سردار مریم، هنگامیکه  سردار اسعد و بختیاری ها برای حمایت از مشروطه وفتح تهران  اعزام میشدندوی با سخنان خود و تشویق سواران بختیاری به حمایت از مشروطیت پرداخت. سردار اسعد قبل از حرکت با وی  هماهنگی های لازم را انجام داد. میگویند  وی مخفیانه با عده‌ای سوار وارد تهران شده و در خانه پدری حسین ثقفی سکنی نمود  و هنگامیکه سرداراسعد به تهران حمله کرد بی بی مریم، پشت بام خانه را که مشرف به میدان بهارستان بود سنگربندی کرد و با عده ای سوار بختیاری، از پشت سر به قزاق ها حمله کرد<ref>[http://sarzaminema.ir/%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C/ سرزمین ما -سردار بی بی مریم بختیاری] </ref>  و خود شخصا تفنگ به دست گرفت و با آنان جنگید. نقش او در فتح مشروطیت و مبارزات او در هنگامه جنگ جهانی اول، میزان محبوبیتش را  افزایش داد و طرفداران بسیاری یافت و به لقب سردار مفتخر شد.<ref>[http://2khtarbakhtiari.blogfa.com/post-209.aspx حرفی از جنس زمان -سردار مریم بختیاری]</ref> 


== حامی و پشتیبان آزادیخواهان عصر مشروطه ==
حمله به پارگ اتابک
 آوازه رشادت و آزادگی  این زن  بختیاری درسرتاسر میهن پیچید و خانهاو  پناهگاه بسیاری از آزادیخواهان عصر مشروطه شد. <ref>[http://www.andishehha.com/view/17969/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%88-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C سایت خبری تحلیلی اندیشه ها -زندگی بی بی مریم بختیاری]</ref>در هنگام فتح اصفهان توسط روس‌ها (در جنگ جهانی اول)؛ فن کاردف، شارژ دافر سابق آلمان به خانه سردار مریم بختیاری پناه برد و مدت سه ماه و نیم در پناه او بود . به پاس کمکهای بیدریع بی بی مریم از فن کاردف و نجات جان آلمانی های مقیم ایران «ویلهلم امپراطور آلمان» ، کمان تمثال میناکاری و الماس نشان و همچنین صلیب آهنین خود را که مهمترین نشان دولت آلمان بود، برای او فرستاد. <ref>عبدالحسین سپهر کتاب  ایران در جنگ بزرگ ص۳۰۸-۳۰۴</ref> برخی رجال سیاسی و آزادی خواهان دیگر همچون '''علامه دهخدا، ملک الشعرا بهار،'''  که در خلال جنگ جهانی اول مورد تعقیب نیروهای متفقین قرار گرفته بودند  به خانه بی بی مریم پناه آوردند.<ref>[http://sarzaminema.ir/%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C/ سرزمین ما -سردار مریم بختیاری]</ref> دکتر محمد مصدق حاکم فارس در زمان کودتای ۱۲۹۹ پس از مخالفت و عزل از اصفهان راهی بختیاری شد و مدتها مهمان سردار مریم بود.<ref>[http://www.andishehha.com/view/17969/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%88-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C سایت خبری اندیشه ها -زندگی بی بی مریم بختیاری]</ref>


== جنگ جهانی اول ونقش بی بی مریم در مقابل روس و انگلیس  ==
درگذشت ستارخان
سردار مریم بختیاری در جنگ جهانی اول با وجود حمایت  ایل بختیاری از انگلیس ها ، به مخالفت با آنان پرداخت و با عده ای از تفنگچیان و سرداران خود به حمایت از متحدین برخاست. او پاره ای از خوانین جزء بختیاری چون خوانین پشتکوه را با خودهمراه کردو در یورش های مداوم خود ،به انگلیس ها صدماتی واردنمود به طوری که پلیس جنوب مبارزات دائمی و پیگیری را با او شروع کرد.<ref>[http://www.aftabir.com/articles/view/politics/plitical_history/c1c1152692076p1.php/%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%B2%D9%86-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B2-%D8%B9%D8%B5%D8%B1-%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B7%D9%87 آفتاب انلاين-سرداربی بی مریم بختیاری] </ref>'''این شیرزن بختیاری در حمایت از متحدین و آلمان ها'''  '''اسلحه به دست گرفته و با انگلیسی ها و روسها جنگید.''' '''زیرا'''  '''در آن روزگار عملی ترین راه جنگیدن با دشمنان دیرینه ی ایران یعنی روس و انگلیس و رهایی از چنگال آنها همکاری با دشمن قدرتمند آنها یعنی آلمان بود.'''<ref>[http://www.elbakhtiyari.loxblog.com/post/7/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C%20%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1%20%D8%A8%DB%8C%20%D8%A8%DB%8C%20%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85 بختیاری -بیوگرافی سرداربی بی مریم] </ref> '''.پروفسور گارثویت''' می نویسد: «این پیرزن برجسته روحی سرکش و فکری مستقل داشت و در تعیین سیاست بختیاری به ویژه در جنگ جهانی اول نقش مهمی ایفا کرد»


'''   دکتر باستانی پاریزی''' مورخ شهیر معاصر نیز می نویسد:  «'''در همین کوهستان زنی می زیسته که برابر صد مرد در سرنوشت تاریخ معاصر ما دخیل بوده است'''. '''مقصودم «بی بی مریم بختیاری» است''' که وقتی در جنگ بین الملل اول، ایرانیان وطن خواه از اولتیماتوم روس، و بعداً از هجوم انگلیسی ها ناچار به مهاجرت شدند و آواره کوهستان بختیاری، این زن نامدار، همه آنها را پناه داد، و وسائل رفتن آنها را به غرب و کرمانشاه و بلاخره عثمانی فراهم ساخت.<ref>[http://dashtakb.blogfa.com/post/114 دشتک نگین بختیاری -دکتر پاریزی] </ref>
از همبستگی


==  کتاب خاطرات بی بی مریم بختیاری ==
خیزش دلاورانۀ ستارخان و همرزمانش در برابر خودکامگیهای محمدعلی شاه قاجار در تبریز ـ که یازده ماه به طول انجامید ـ سرانجام به فتح تهران به دست مشروطه خواهان و پیروزی انقلاب مشروطه منجرشد، در روز 25تیرماه 1288شمسی کمیسیون فوق العاده یی مرکّب از «انبوهی از ملایان و درباریان و آزادیخواهان و بازرگانان» در روز پیروزی انقلاب در بهارستان تشکیل شد و همین کمیسیون محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کرد و پسر خردسالش احمد را به شاهی نشاند. این کمیسیون از میان اعضای شرکت کننده، سپهدار تنکابنی را برای تشکیل دولت «انقلاب» برگزید.
کتاب خاطرات بی بی مریم  گنجینه ای است که او  برای مردم ایران به ارمغان گذاشته است. کتاب خاطرات سردار مریم (از کودکی تا آغاز انقلاب مشروطه)- نویسنده: بی بی مریم بختیاری . ویرایش: غلام عباس نوروزی بختیاری. تهران، آنزان،۱۳۸۲. این کتاب در برگیرنده خاطرات سردار مریم بختیاری است که  زندگی خود را از دوران کودکی، با کشته شدن پدرش توسط ظل السلطان آغاز و با فتح تهران توسط برادرش سردار اسعد به رشته تحریردرآورده است.کتاب او حکایت زندگی  یک زن ایرانی و از ایل بختیاری وروایت شرایط سیاسی و اقتصادی  ایران است او در این کتاب  دردهای سردار بانویی دلاور را ترسیم می کند، که هرگز عدم تساوی حقوق میان زن و مرد در ایران، روح آزاده او را رها نکرد.<ref>[http://2khtarbakhtiari.blogfa.com/post-209.aspx حرف از جنس زمان -سردارمریم بختیاری] </ref>در کتاب خاطراتش آمده است که  :عدم تساوی حقوق زن و مرد در ایران بزرگترین مشکل جامعه ایران و همه جوامع مردسالار مذهبی است. این امر باعث جلوگیری در پیشرفت نیمی از جامعه (زنان) می شود. همچنین اثرات نامطلوب پرورش نسل آینده ، به دست مادرانی که خود اجازه و امکان پیشرفت در جامعه را نداشته اند، کاملا در رشد علمی و اقتصادی و فرهنگی این جوامع، مشهود خواهد بود.<ref>کتاب خاطرات بی بی مریم بختیاری </ref>


او در خاطراتش، سنت‌های پوسیده؛و اعتقادات خرافی و مذهبی در ایل را به نقد می کشد واز تعصبات واجبارات  بر ضد زنان ابراز انزجار میکندودر  قسمتی از کتاب خاطراتش مینویسد :«از آنجایی که زن‌های بدبخت در ایران ترقی نمی‌کنند و صفت‌های خوب آنها در پس پرده است، ایشان یک مرد بزرگ و متشخص شده (منظور برادرش است)، من یک زن پشت پرده‌نشین، او ترقی نموده است و من تنزل. در ایران زن‌های بدبخت یا باید بزک بکنند، شبانه‌ روز در فکر لباس و پودر و سرخاب باشند یا خیاطی و ریسمان تابیدن، کار بزرگ همین است. افسوس که وجود چندین میلیون زن در خاک ایران از عدم علم برای هیچکس اهمیتی ندارد، کاری که به آنها می‌دهند، ترشی خیار و بادنجان انداختن است». <ref>کتاب خاطرات بی بی مریم بختیاری ص 42-43</ref>
«کمیسیون فوق العاده» تا اوایل شهریور 1288 با محمدعلی شاه که در سفارت روسیه پناهنده شده بود، گفتگوکرد و سرانجام به توافق رسیدند که سالانه به او صدهزار تومان مقرّری بدهند و پس از این توافق اورا روانۀ روسیه کردند. 


منابع
 «دولت انقلاب» نه تنها, با محمّدعلیشاه درنیفتاد و او را به محاکمه نکشید, بلکه, برایش مقرّری تعیین کرد. لیاخوفها و سیاستگران درباری همدست روس و انگلیس از مجازات مصون ماندند. چرا که اینان همپالکیهای همیشگی آنها بودند. کینۀ آنها به سوی مجاهدینی سمت و سو داشت که ماهها, سنگر به سنگر, با این «میوه چینان» جنگیده بودند و به خوبی روشن بود که فردا نیز سدّ راه ادامۀ خودکامگی و وابستگی خواهند شد. امّا, برای ازمیان بردن مجاهدان, بهانه لازم بود. این بهانه را تفرقه افکنیها و اغتشاشهای ناشی از کشمکشهای دسته های «اعتدالی» و «انقلابی» به دست داد. 
جستارها
 
<references />
 دستۀ «انقلابی» را سیدحسن تقیزاده پدید آورده بود. او در دوران قیام دلیرانۀ مجاهدان در تبریز «از پشت پرده به کارشکنی میکوشید» و «به ستّارخان و باقرخان بد می گفت و بدین سان, یک دسته را از آنان جدا گردانیده, به سرِ خود گرد میآورد. حیدر عمواوغلی, که از تهران با وی همبستگی می داشت, در این جا نیز به او پیوسته, در نهان با ستّارخان دشمنی می نمود. بدتر از همۀ اینها, آن که میرزا محمّدعلی خان تربیت که از خویشان تقی زاده و از افزارهای دست او می بود, و او نیز همچون تقی زاده, به لندن و کانونهای سیاسی آن جا راه می داشت و به تازگی از آنجا بازگشته, در تبریز میزیست, او هم با ستّارخان دشمنی می کرد و او را "لوتی" و "تاراجگر" میخواند» (تاریخ مشروطه, کسروی, ص808). تقیزاده و همدستانش, «نامبرداری مجاهدین را برنتافته, همیشه, میکوشیدند جانفشانیهای آنان را خوار و بی ارج نمایند و از نام و آوازه شان بکاهند... و نگذارند شورش همچنان پیش رفته و آخرین فیروزی به نام مجاهدان و جانبازان درآید» (تاریخ هیجده ساله, ج1, ص 30). تقیزاده همیشه «پیروی از سَهشهای (=تأثرات) مردان سیاسی انگلیس» مینمود و «یک رو به سوی آزادیخواهان و یک رو به سوی لندن» داشت.
 
 سردار اسعد بختیاری هم که مانند تقیزاده, در جهت پیشرفت سیاست انگلیس در ایران می کوشید و «در دشمنی با آنان ـ مجاهدان ـ با "انقلابیان" (=دارودستة تقی زاده) همراهی داشت», دستۀ «اعتدالی» را به وجود آورده بود. به هرحال, «دستهای بیگانه درکار می بود که آتشِ دو تیرگی (=اختلاف) را دامن زند» (تاریخ هیجده ساله. ج2, ص 524). این دو دسته, عامل اصلی ایجاد دو دستگیها و اختلافات بودند. 
 
 ستّارخان در هنگامۀ این کشمکشها در تهران می زیست. او را به ترفند از کانون پرالتهاب جنبش ـ تبریز ـ جدا کرده و به تهران برده بودند. او از اختلافاتِ درون جبهۀ خلق, که جز به سود دشمنان خلق نبود, سخت, دلگیر بود, امّا, نتوانست آن را فیصله دهد. چرا که «این کشاکش از سرچشمۀ دیگری آب میخورد و نیرومندتر از آن بود که او بتواند از عهدۀ جلوگیری برآید» (تاریخ هیجده ساله. ج2, ص 130).
 
 نخستین اقدام عملی دستۀ «انقلابی» قتل سید عبدالله بهبهانی, یکی از سران مشروطة تهران, در شب 24تیر 1289 بود, که به اعتبار سابقۀ روشن و نفوذ توده یی وی, تأثیر اجتماعی زیادی برجای نهاد. 
 
 این قتل, دو دستگیها را شدّت بخشید و هواخواهان وی, مسبّب اصلی ـ تقی زاده ـ را شناختند و «بیرون کردن او را از مجلس میخواستند». بازار تهران, به همین جهت, سه روز بسته شد. تقی زاده, ترسان از خشم مردم, به خانۀ سردار اسعد, سردستۀ «اعتدالیون» پناه برد. سردار اسعد «با این که خود از اعتدالیون بود, به نگاهداری او برخاست» (تاریخ هیجده ساله. ج2, ص 131). 
 
 ستّارخان, باقرخان, معزّالسّلطان و یک تن دیگر از مجاهدان, طی اطلاعیه یی ضمن محکومکردن قتل بهبهانی, تأکید کردند که «عوامل دسته بندیها را از مجلس بیرون کنند». تقی زاده چند روز پس از این واقعه, پنهانی, از راه تبریز به استانبول گریخت.
 
 دو هفته پس از قتل بهبهانی, در شب نهم مرداد, علیمحمّدخان تربیت, از دستۀ «انقلابی» و از خویشان تقیزاده ـ که مانند خود او به «لندن و کانونهای سیاسی آن جا راه داشت»ـ به دست چهار مجاهد از دستۀ معزّالسّلطان, کشته شد. آن چهار نفر, بعد از این قتل, به ستّارخان پناه بردند, امّا, ستّارخان حاضر نشد به آنها پناه دهد و قتل «تربیت» را محکوم کرد.
 
 سپهدار تنکابنی نیز در نهان با مجاهدین دشمنی می ورزید. او و دیگر دستاندرکاران دولت نوپا, همسو شد تا «یک مشت مردان غیرتمند و دلیر را که به چشم بیگانگان خار بودند, آلوده گردانند و از دید مردم بیندازند و در میانشان تخم کینه و دشمنی بکارند و سپس, انقلابی و اعتدالی دست به هم داده, به کندن ریشۀ ایشان همداستان گردند» (تاریخ هیجده ساله. ج2, ص133).
 
 پس از دولت سپهدار تنکابنی, دولت مستوفی الممالک روی کار آمد که ترکیبی بود از «انقلابیون» و «اعتدالیون». مستوفی الممالک با بهانه قراردادن قتل بهبهانی و تربیت, تصمیم به جمع آوری ابزار جنگ از مجاهدان گرفت. البتّه, دولتهای روس و انگلیس, در این تصمیمگیری الهام بخش او بودند.
 
 روز دهم مرداد 1289, فردای قتل «تربیت», وزیر مختار روس با وزیر خارجۀ انگلیس در خصوص ضرورت مُبرم خلع سلاح مردم گفتگو کرد. دو روز بعد, مجلس در نشست 7ساعته, همین ضرورت را مورد بررسی قرارداد و درست به همان نظری رسید که نمایندگان روس و انگلیس به آن رسیده بودند. مجلس در همان جلسه تصویب کرد که تا 48ساعت دیگر, همۀ مردم, به جز شهربانی و ارتش, باید سلاحهای خود را به ماٌموران دولتی تحویل دهند. ستّارخان پذیرفت. زیرا, در آن شرایط, در تهران, نه توان مقابله با دولت را داشت و نه مطلق کردن تضاد با دولت وقت را درست می دانست. به این جهت, اعلام کرد: «نخست کسی که آن را به کار بندد, من خواهم بود... به کسان خود دستور داد که تفنگ و فشنگ خود را گردآورده, برای سپردن به دولت آماده باشند» و به آنها گوشزد کرد که «کاری نکنند که کاسه بر سر ما بشکند». امّا, دشمنان آزادی, تنها, به خلع سلاح مجاهدان قانع نبودند و «بر آن می کوشیدند کار را به زدوخورد رسانیده, گزندی نیز به خود آنان رسانند» (تاریخ هیجده ساله, ج1, ص 137). براین اساس بود که گردانندگان دولت مستوفی و همدستانشان, پیش از به پایان رسیدن مهلت مقرّر, «بسیج جنگ می دیدند و هرچه از سواره و پیاده و ژاندارم و پولیس و قزّاق و سواران بختیاری» در تهران بودند, برای ازمیان برداشتن مجاهدان آماده کردند. پالکونیک, رئیس قوای قزّاق, نیز چون واقعۀ بمباران مجلس, پادرمیان داشت (تاریخ هیجده ساله, ج1, ص139).
 
 تلاشهای بسیار ستّارخان, برای جلوگیری از درگیری به جایی نرسید. «دولت "انقلابی" کابینۀ مستوفی الممالک خرسندی نداشت شکار را از دست دهد و از فرصتی که برای برانداختن یک مرد دلیرِ به نام پیداکرده بود, سودجویی ننماید»
 
(تاریخ هیجده ساله, ج1, ص 142).
 
 زدوخورد با ستّارخان و یاران مجاهدش را, قوای بختیاری زیر فرمان سردار اسعد, آغاز کردند. آنها پس از چهار ساعت تیرباران پیاپی پارک اتابک ـ منزلگاه سردار ملی ـ و کشتن و مجروح کردن بیش از 60 مجاهدِ مدافعِ حریم آزادی, این نبرد نابرابرِ دشمنشادکن را به پایان بردند و به قول سردار اسعد, تهران, از وجود «متمرّدین» (=مجاهدین) پاک شد: «فردای آن روز در کوچه های تهران مجاهدی دیده نمیشد. مردم تهران از پیشامد, سخت, افسردگی داشتند و همگی دلسوزی می نمودند و با آن که دولت حکومت نظامی برپا و سختگیری آغاز کرده بود, بازارها را باز نمیکردند...» (تاریخ هیجده ساله آذربایجان, ج1, ص143).
 
 در این یورش وحشیانه. ستّارخان, سردار ملی, زخمی شد و چند سال بعد, در اثر همان زخم جانکاه، در 25آبان 1293، به سنّ 48سالگی درگذشت.

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۲۳:۰۸

واقعه پارک اتابک

ستارخان و باقرخان در 28 اسفند 1288هجری شمسی، در میان بدرقه مردم از تبریز به تهران رفتند.[۱]

دولت انقلاب بعداز مشروطه

دسته بندیهای سیاسی در دولت مشروطه

رفتن ستارخان از تبریز به تهران واقامت در پارک اتابک

اطلاعیه خلع سلاح

حمله به پارگ اتابک

درگذشت ستارخان

از همبستگی

خیزش دلاورانۀ ستارخان و همرزمانش در برابر خودکامگیهای محمدعلی شاه قاجار در تبریز ـ که یازده ماه به طول انجامید ـ سرانجام به فتح تهران به دست مشروطه خواهان و پیروزی انقلاب مشروطه منجرشد، در روز 25تیرماه 1288شمسی کمیسیون فوق العاده یی مرکّب از «انبوهی از ملایان و درباریان و آزادیخواهان و بازرگانان» در روز پیروزی انقلاب در بهارستان تشکیل شد و همین کمیسیون محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کرد و پسر خردسالش احمد را به شاهی نشاند. این کمیسیون از میان اعضای شرکت کننده، سپهدار تنکابنی را برای تشکیل دولت «انقلاب» برگزید.

«کمیسیون فوق العاده» تا اوایل شهریور 1288 با محمدعلی شاه که در سفارت روسیه پناهنده شده بود، گفتگوکرد و سرانجام به توافق رسیدند که سالانه به او صدهزار تومان مقرّری بدهند و پس از این توافق اورا روانۀ روسیه کردند. 

 «دولت انقلاب» نه تنها, با محمّدعلیشاه درنیفتاد و او را به محاکمه نکشید, بلکه, برایش مقرّری تعیین کرد. لیاخوفها و سیاستگران درباری همدست روس و انگلیس از مجازات مصون ماندند. چرا که اینان همپالکیهای همیشگی آنها بودند. کینۀ آنها به سوی مجاهدینی سمت و سو داشت که ماهها, سنگر به سنگر, با این «میوه چینان» جنگیده بودند و به خوبی روشن بود که فردا نیز سدّ راه ادامۀ خودکامگی و وابستگی خواهند شد. امّا, برای ازمیان بردن مجاهدان, بهانه لازم بود. این بهانه را تفرقه افکنیها و اغتشاشهای ناشی از کشمکشهای دسته های «اعتدالی» و «انقلابی» به دست داد. 

 دستۀ «انقلابی» را سیدحسن تقیزاده پدید آورده بود. او در دوران قیام دلیرانۀ مجاهدان در تبریز «از پشت پرده به کارشکنی میکوشید» و «به ستّارخان و باقرخان بد می گفت و بدین سان, یک دسته را از آنان جدا گردانیده, به سرِ خود گرد میآورد. حیدر عمواوغلی, که از تهران با وی همبستگی می داشت, در این جا نیز به او پیوسته, در نهان با ستّارخان دشمنی می نمود. بدتر از همۀ اینها, آن که میرزا محمّدعلی خان تربیت که از خویشان تقی زاده و از افزارهای دست او می بود, و او نیز همچون تقی زاده, به لندن و کانونهای سیاسی آن جا راه می داشت و به تازگی از آنجا بازگشته, در تبریز میزیست, او هم با ستّارخان دشمنی می کرد و او را "لوتی" و "تاراجگر" میخواند» (تاریخ مشروطه, کسروی, ص808). تقیزاده و همدستانش, «نامبرداری مجاهدین را برنتافته, همیشه, میکوشیدند جانفشانیهای آنان را خوار و بی ارج نمایند و از نام و آوازه شان بکاهند... و نگذارند شورش همچنان پیش رفته و آخرین فیروزی به نام مجاهدان و جانبازان درآید» (تاریخ هیجده ساله, ج1, ص 30). تقیزاده همیشه «پیروی از سَهشهای (=تأثرات) مردان سیاسی انگلیس» مینمود و «یک رو به سوی آزادیخواهان و یک رو به سوی لندن» داشت.

 سردار اسعد بختیاری هم که مانند تقیزاده, در جهت پیشرفت سیاست انگلیس در ایران می کوشید و «در دشمنی با آنان ـ مجاهدان ـ با "انقلابیان" (=دارودستة تقی زاده) همراهی داشت», دستۀ «اعتدالی» را به وجود آورده بود. به هرحال, «دستهای بیگانه درکار می بود که آتشِ دو تیرگی (=اختلاف) را دامن زند» (تاریخ هیجده ساله. ج2, ص 524). این دو دسته, عامل اصلی ایجاد دو دستگیها و اختلافات بودند. 

 ستّارخان در هنگامۀ این کشمکشها در تهران می زیست. او را به ترفند از کانون پرالتهاب جنبش ـ تبریز ـ جدا کرده و به تهران برده بودند. او از اختلافاتِ درون جبهۀ خلق, که جز به سود دشمنان خلق نبود, سخت, دلگیر بود, امّا, نتوانست آن را فیصله دهد. چرا که «این کشاکش از سرچشمۀ دیگری آب میخورد و نیرومندتر از آن بود که او بتواند از عهدۀ جلوگیری برآید» (تاریخ هیجده ساله. ج2, ص 130).

 نخستین اقدام عملی دستۀ «انقلابی» قتل سید عبدالله بهبهانی, یکی از سران مشروطة تهران, در شب 24تیر 1289 بود, که به اعتبار سابقۀ روشن و نفوذ توده یی وی, تأثیر اجتماعی زیادی برجای نهاد. 

 این قتل, دو دستگیها را شدّت بخشید و هواخواهان وی, مسبّب اصلی ـ تقی زاده ـ را شناختند و «بیرون کردن او را از مجلس میخواستند». بازار تهران, به همین جهت, سه روز بسته شد. تقی زاده, ترسان از خشم مردم, به خانۀ سردار اسعد, سردستۀ «اعتدالیون» پناه برد. سردار اسعد «با این که خود از اعتدالیون بود, به نگاهداری او برخاست» (تاریخ هیجده ساله. ج2, ص 131). 

 ستّارخان, باقرخان, معزّالسّلطان و یک تن دیگر از مجاهدان, طی اطلاعیه یی ضمن محکومکردن قتل بهبهانی, تأکید کردند که «عوامل دسته بندیها را از مجلس بیرون کنند». تقی زاده چند روز پس از این واقعه, پنهانی, از راه تبریز به استانبول گریخت.

 دو هفته پس از قتل بهبهانی, در شب نهم مرداد, علیمحمّدخان تربیت, از دستۀ «انقلابی» و از خویشان تقیزاده ـ که مانند خود او به «لندن و کانونهای سیاسی آن جا راه داشت»ـ به دست چهار مجاهد از دستۀ معزّالسّلطان, کشته شد. آن چهار نفر, بعد از این قتل, به ستّارخان پناه بردند, امّا, ستّارخان حاضر نشد به آنها پناه دهد و قتل «تربیت» را محکوم کرد.

 سپهدار تنکابنی نیز در نهان با مجاهدین دشمنی می ورزید. او و دیگر دستاندرکاران دولت نوپا, همسو شد تا «یک مشت مردان غیرتمند و دلیر را که به چشم بیگانگان خار بودند, آلوده گردانند و از دید مردم بیندازند و در میانشان تخم کینه و دشمنی بکارند و سپس, انقلابی و اعتدالی دست به هم داده, به کندن ریشۀ ایشان همداستان گردند» (تاریخ هیجده ساله. ج2, ص133).

 پس از دولت سپهدار تنکابنی, دولت مستوفی الممالک روی کار آمد که ترکیبی بود از «انقلابیون» و «اعتدالیون». مستوفی الممالک با بهانه قراردادن قتل بهبهانی و تربیت, تصمیم به جمع آوری ابزار جنگ از مجاهدان گرفت. البتّه, دولتهای روس و انگلیس, در این تصمیمگیری الهام بخش او بودند.

 روز دهم مرداد 1289, فردای قتل «تربیت», وزیر مختار روس با وزیر خارجۀ انگلیس در خصوص ضرورت مُبرم خلع سلاح مردم گفتگو کرد. دو روز بعد, مجلس در نشست 7ساعته, همین ضرورت را مورد بررسی قرارداد و درست به همان نظری رسید که نمایندگان روس و انگلیس به آن رسیده بودند. مجلس در همان جلسه تصویب کرد که تا 48ساعت دیگر, همۀ مردم, به جز شهربانی و ارتش, باید سلاحهای خود را به ماٌموران دولتی تحویل دهند. ستّارخان پذیرفت. زیرا, در آن شرایط, در تهران, نه توان مقابله با دولت را داشت و نه مطلق کردن تضاد با دولت وقت را درست می دانست. به این جهت, اعلام کرد: «نخست کسی که آن را به کار بندد, من خواهم بود... به کسان خود دستور داد که تفنگ و فشنگ خود را گردآورده, برای سپردن به دولت آماده باشند» و به آنها گوشزد کرد که «کاری نکنند که کاسه بر سر ما بشکند». امّا, دشمنان آزادی, تنها, به خلع سلاح مجاهدان قانع نبودند و «بر آن می کوشیدند کار را به زدوخورد رسانیده, گزندی نیز به خود آنان رسانند» (تاریخ هیجده ساله, ج1, ص 137). براین اساس بود که گردانندگان دولت مستوفی و همدستانشان, پیش از به پایان رسیدن مهلت مقرّر, «بسیج جنگ می دیدند و هرچه از سواره و پیاده و ژاندارم و پولیس و قزّاق و سواران بختیاری» در تهران بودند, برای ازمیان برداشتن مجاهدان آماده کردند. پالکونیک, رئیس قوای قزّاق, نیز چون واقعۀ بمباران مجلس, پادرمیان داشت (تاریخ هیجده ساله, ج1, ص139).

 تلاشهای بسیار ستّارخان, برای جلوگیری از درگیری به جایی نرسید. «دولت "انقلابی" کابینۀ مستوفی الممالک خرسندی نداشت شکار را از دست دهد و از فرصتی که برای برانداختن یک مرد دلیرِ به نام پیداکرده بود, سودجویی ننماید»

(تاریخ هیجده ساله, ج1, ص 142).

 زدوخورد با ستّارخان و یاران مجاهدش را, قوای بختیاری زیر فرمان سردار اسعد, آغاز کردند. آنها پس از چهار ساعت تیرباران پیاپی پارک اتابک ـ منزلگاه سردار ملی ـ و کشتن و مجروح کردن بیش از 60 مجاهدِ مدافعِ حریم آزادی, این نبرد نابرابرِ دشمنشادکن را به پایان بردند و به قول سردار اسعد, تهران, از وجود «متمرّدین» (=مجاهدین) پاک شد: «فردای آن روز در کوچه های تهران مجاهدی دیده نمیشد. مردم تهران از پیشامد, سخت, افسردگی داشتند و همگی دلسوزی می نمودند و با آن که دولت حکومت نظامی برپا و سختگیری آغاز کرده بود, بازارها را باز نمیکردند...» (تاریخ هیجده ساله آذربایجان, ج1, ص143).

 در این یورش وحشیانه. ستّارخان, سردار ملی, زخمی شد و چند سال بعد, در اثر همان زخم جانکاه، در 25آبان 1293، به سنّ 48سالگی درگذشت.