کاربر:Zarin/صفحه تمرین

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ فوریهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۹:۲۱ توسط Zarin (بحث | مشارکت‌ها) (تکمیل شد)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

محمدفرخی یزدی

.میرزا محمد فرخی یزدی ( تاج الشعرا )ترانه سرای پیشوای آزادی (۱۲۶۸ - ۲۵ مهر ۱۳۱۸) متولدیزد،شاعر و روزنامه‌نگار آزادی‌خواه و دموکرات دوره مشروطیت است[۱].پدرش محمدابراهیم سمسار یزدی بود. . او در یزد بدنیا آمد و علوم مقدماتی را نیزدر یزد فرا گرفت. قدری در مکتب خانه و مدتی در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد به تحصیل پرداخت و فارسی و مقدمات عربی را آموخت. وی دراوان ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه مرسلین یزد می‌سرود، از مدرسه اخراج شد.[۲] وی سردبیر نشریات زیادی ازجمله نشریه طوفان بود. فرخی یزدی شاعری را از کودکی آغاز کرد و شعرش متاثر از اشعار سعدی و مسعود سعد سلمان است.[۳] یعنی او از لحاظ قالب شعری هوادار شعر قدیم بودو در اشعارش به شدت از طبقات محروم جامعه دفاع می كرد و به طور كلی باید گفت كه سخن و شعر فرخی در فرمی كلاسیك، دارای مفهومی انقلابی است و مدافع حقوق رنجبران، دهقانان و کارگران است .[۴]فرخی در زمینه های اجتماعی، شهرتی بسزا داشت .اوتحول چشمگیری در غزل سرایی به وجود آوردو بدلیل اندیشه های ضد استبدادی و حمایتش از طبقات محروم جامعه ازنظر ارزش های سیاسی، اجتماعی و انسانی،جایگاه والایی دارد. [۵]اما گویا شعر و ادب، به تنهایی پاسخگوی ضمیر ضد ظلم او نبود . او که شاهد ظلم و ستم دربار و استعمار بود ، تنها شعر سرودن را، درمان دردهای مردم نمی‌دانست. ازاینرو در اوایل جنبش مشروطیت، به دفاع از مشروطه برخاست. فرخی یزدی در سال ۱۲۸۹و در زمان احمدشاه قاجار، شعری درباره ظلم‌ها و فجایع حاکم وقت یزد- ضیغم‌الدوله- سرود و رفتار ستمگرانه او را افشا کردو به دستورضیغم الدوله لبهایش را دوختند و اورا به زندان افکندند.[۶]او همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود و در زندان قصر کشته شد. مدفن او نامعلوم است

زندگینامه فرخی یزدی

فـرّخی یزدی، با نام اصلی میرزا محمد، فرزند محمد ابراهیم سمسارزاده یزدی بود که در سال 1268شمسی در یزد بدنیا آمد

محمد فرخی در زمره شاعرانی است که بر سر عقیده جان باختند.محمد از همان كودكی یتیم شد وبا درد و رنج آشنا گشت . او از کودکی به کار در دکان نانوایی می پرداخت و با بردن نان به در خانه های اعیان و تجار به آنجا رفت و آمد داشت.فرخی از نزدیك،شاهد سختی و مشکلات زندگی اطرافیان خود بود وبا لمس این رنجها بود كه روحیه انقلابی در وی پدیدار شد و با ذوق سرشاری که به سرودن شعر داشت افكار انقلابی خود را به نظم كشید.

من آن خونین دل  زارمِ که خون خوردن بود کارم

مباهاتی که من دارم ز دهقان زادگی دارم

 فرخی در اوایل پیدایش مشروطیت از آزادیخواهان یزد گردید.

آزادی ایران که درختی است کهنسال

ما شاخهً نورستهً آن کهنه درختیم.[۷]

فرخی میخواست سبکبارو سبکبال مبارزه کنداز اینروتا پایان عمر ازدواج نکردتا روح سرکش خودرا در بند خانواده نبیند.

زقید وبند جهان فرخی بود آزاد

که رند دربه در واز علاقه رسته ماست. [۸]

در سال ۱۳۰۷شمسی، فرخی یزدی از طرف مردم یزد به‌عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانون‌گذاری انتخاب شد و جناح اقلیت را تشکیل داد. در مجلس، فرخی یزدی همواره مخالف سیاستهای دیکتاتوری رضاشاه بود، و به همین دلیل مورد ناسزا و حملات سایر نمایندگان قرار می‌گرفت. هنگامیکه دستگیری آزادیخواهان در زمان رضاشاه اوج گرفت ، فرخی بالاجبار ایران را ترک کرد.[۳] وی از طریق شوروی به آلمان سفر نمود و مدتی در نشریه‌ای به نام «پیکار» که صاحب‌امتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی ،عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و به تهران بازگشت ولی پس از مدتی کوتاه ، به بهانه بدهی به یک کاغذفروش او را ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی بردندوهمزمان پرونده‌ای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل دادند . واو ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.[۹] فرخي در سراسر دادگاه سکوت اختیارکرد. بدون اينكه حكم را امضا كند زير حكم نوشت: «قضاوت با مردم است.»

    به رندان قفس مرغ دلم چون شاد مي گردد / مگر روزي كه از اين بند غم آزاد مي گردد

    دلم از اين خرابي ها بود خوش زآنكه مي دانم / خرابي چون كه از حد بگذرد آباد مي گردد

    طپيدن هاي دل ها ناله شد آهسته آهسته/ رساتر گر شود اين ناله ها فرياد مي گردد.[۱۰]

    ز اشك و آه مردم بوي خون آيد كه آهن را / دهي گر آب و آتش دشنه فولاد مي گردد سرانجام پس از ۲سال زندان و شکنجه، در روز ۲۵مهر ۱۳۱۸، پزشک جلاد رضاشاه، به‌نام «پزشک احمدی»، فرخی یزدی را با آمپول هوا به‌شهادت رساند.

فرخی یزدی خود سروده بود: آن زمـــان که بنهادم سر به پای آزادی

دست خود ز جان شستم از برای آزادی.[۳]

مدفن فرخی نامعلوم است ، ولی احتمال دارد که در گورستان مسگرآباد بطور ناشناس دفن شده باشد.[۹]

ماجرای لب دوختن فرخی

در نوروز سال ۱۳۲۷ هجری قمری، فرخی برخلاف سایر شعرای شهر که در مدح حاکم و حکومت وقت شعر میسرودند ،شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغم‌الدوله قشقایی حاکم یزد گفت:خود تو می‌دانی نیم از شاعران چاپلوس 

کز برای سیم بنمایم کسی را پای‌بوس 

لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی

بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی.[۱۱]

فرخی خود در این باره نوشته است :با این که جوان بودم و کمتر از بیست سال داشتم ، از کار ِ شاعران ِ درباری و مداحی  اصلا  خوشم نمی آمد و از آنها بیزار بودم . با این حال از شما چه پنهان من هم شعری در وصف ِ حاکم ِ شهر ساختم، شعر را برای حاکم نخواندم بل که برای مردم خواندم زیرا برای مردم ساخته بودم ؛ اما سرانجام به گوش ِ حاکم رسید . حاکم ِ شهر دستور داد لب های مرا با نخ و سوزن بهم دوختند و به زندان انداختند."[۴] فرخی درواقع به ضیغم الدوله هشدار داده بود که :

عید جم شد ای فریدون خوبت ایران زمین

مستبدی، خوی ضحّاکی است، این خو،ني وزين 

تا ز ظالم می نماید عدل، سَلبِ احترام

هر زمان این شعر می گویم پی ختم کلام

مجلس شورای ملی تا ابد پاینده باد

خسرو ِ مشروطهً ما تا قیامت، زنده باد

وقتی این اشعار به گوش ضیغم الدوله رسید، بسیار خشمگین شدودستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند. مردم یزد در تلگرافخانه شهر تحصن نمودند و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد. ولی وزیر کشوراین واقعه را تکذیب نمود .دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و شعر زیر را با ذغال بر دیوار زندان نگاشت

به زندان نگردداگر عمر طی

من و ضیغم الدوله و ملک ری

به آزادی ار شد مرا بخت یار

برآرم از آن بختیاری دمار

فرخی درباره دوخته شدن لبانش سروده‌است:

شرح این قصه شنو از دو لب دوخته ام

تا بسوزد دلت از بهر دل سوخته ام .[۴]

فعالیتهای سیاسی اجتماعی و پیوستن به مبارزات ملی

فرّخی یزدی از بزرگترین شاعران غزلسرای عصر خود بود. غزلیات سیاسی وی در ادبیات فارسی بی نظیر است. با اینكه او از تحصیلات عالیه بی بهره بود، لیكن شعر او بسیار پیچیده و محكم تر از اشعار معاصرینش است. اشعار فرخی دارای مفهومی جدی و قاطع است كه معتقد به آرمانی است كه حاضر است به خاطر آن خود را قربانی سازد

در غزلی، آزادی را چنین تفسیر می کند: 

قسم به عزت و قدر و مقام آزادی

که روح بخش جهان است نام آزادی

به پیش اهل جهان محترم بود آنکس

که داشت از دل و جان احترام آزادی

هزار بار بود به ز صبح استیداد

برای دستهً پا بسته شام آزادی

اگر خدای به من فرصتی دهد یک روز

کشم ز مرتجعین انتقام آزادی 

نماینده مجلس شورای ملی

با شناختي كه مردم از فرخي داشتند در سال 1307 در دوره هفدهم قانونگذاري به نمايندگي مجلس شوراي ملي انتخابش كردند.اوبا محمدرضا طلوع نماينده رشت جناح اقليت را تشكيل مي دهند. از ابتدا به خاطر جسارت و رسوا كردن نماينده هاي رضاشاه در مجلس بسيار تحت فشار بود. [۱۰]فرخی در مجلس با زبان و انتقادات تند و تیزش علیه نمایندگان و مداحان وقت، دشمنان بسیاری برای خود فراهم کرد، زیرا تمام وکلاء طرفدار دولت بودند. او خود درباره نمایندگان مجلس رضاخانی می‌گوید: 

«…البته بر اثر فریادهای اعتراض ما گاهی چرت نمایندگان محترم پاره می‌شد، سر بلند می‌کردند، فحش و ناسزا می‌گفتند و دوباره به خواب خرگوشی فرو می‌رفتند. هر وقت هم نخست‌وزیر یا وزیر صحبت می‌کرد، کارشان این بود که بگویند صحیح است قربان. در اثر تمرین در این کار چنان استاد شده بودند که حتی در حال چرت زدن هم می‌توانستند وظیفهٔ خود را انجام دهند و بگویند صحیح است قربان! بدون این که چرتشان پاره شود. بله در‌‌ همان حالت چرت، سرنوشت یک ملت را تعیین می‌کردند...» [۱۲] یک بار نمایندگان مجلس که تماماطرفداررضا شاه بودند او را طوري مي زنند كه بيني و لبش شكافته مي شود. در مجلس متحصن مي شود.فرخي جای دیگری درباره مجلس میگوید : «تمام نمايندگان يا خواب بودند يا در حال چرت زدن. «مجلس» جاي راحتي بود. صندلي هاي نرم و تميز، هواي مناسب. من به خودم مظنون شدم نكند مريضم. به اين جهت پيش دكتر رفتم. عين مطلب را گفتم. دكتر گفت نماينده ملت خواب ندارد و هميشه بيدار است. وكيل الدوله ها بيداري شان هم خواب است. ما دو سه نفر نه تنها خواب مان نمي برد بلكه در سخنراني ها پررويي هم مي كرديم.»[۱۳]کودتای دوم اسفند سال ۱۳۰۰، و اعلام حکومت نظامی، فرخی را نیز برآشفت.و مجلس وحکومت را چنین توصیف کرد:

از یک طرفی مجلس ما شیک و قشنگ 

از یک طرفی عرصه به ملیون تنگ 

قانون حکومت نظامی و فشار 

این است حکومت شتر گاو پلنگ[۱۴]   

فرخی وقوام السلطنه

فرخی یزدی در دوران نخست‌وزیری وثوق‌الدوله، با قرارداد ۱۹۱۹-۱۲۹۸خورشیدی، به مخالفت برخاست ؛ این قرارداد ننگین استعماری، میان دولت بریتانیا و دولت وقت ایران، و با پرداخت ۴۰۰هزار تومان رشوه به امضا رسید. بر اساس این قرارداد ننگین ، تمامی امورات کشوری و لشکری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی قرار میگرفت . البته این قرار داد،به‌علت مخالفتهای خارجی و داخلی و مغایرت آن با قانون‌اساسی مشروطه، هرگز اجرا نشد . فرخی یزدی به‌علت مخالفت با همین قرارداد ننگین، بار دیگر به زندان افتاد.

نشریه طوفان و سایر نشریات او

  فرخي غزلياتش را چون پتك بر فرق ستمگران و وطن فروشان آن دوران مي كوبد.او در سال 1290 شمسي به تهران مي آيد. مقالات و اشعارش رابرای چاپ به نشريات مي دهد ليكن در زیر سلطه ستمگران شجاعتی یافت نمیشودکه اين حماسه ها را به گوش مردم برساند. و در چنین فضایی است که فرخی در سال 1300 روزنامه طوفان را بنا مي نهد كه بعدها به صورت هفتگي آن را منتشر كرد.

    سردبير نشریه طوفان فرخي بود. اين نشريه طي هفت سال انتشار، 15 بار توقيف شد. نه تاريخ را تغيير مي داد و نه متظاهر بود فقط با تمام قوا به بيان درد مردم، رسوا كردن قلدرهاو ستمکاران، اجراي قانون و آزادي هاي سياسي میپرداخت .فرخی با انتشار طوفان مبارزاتش را جهت مي داد.[۱۵]«هــر خامه نکرد ناکسان را توصیف /هر نامه نکــــرد خائنــان را تعریف

آن خامه ز پافشــاری ظلم شــکست / آن نامه به‌دست ظالمان شد توقیف»

    احمد شاه بر خلاف میل و ارادهً خود ناگزیرشد که در سوم آبان 1302فرمان نخست وزیری سردار سپه را صادر و او را ماًمور تشکیل کابینه کند.فرخی بی درنگ در سرمقالهً توفان، چهار آبان 1302تحت عنوان «تعبیرخواب ندیده» چنین میگوید:

«...هنوز هم مردم غفلت زده و خوش باور ایرانی خوابی ندیده اند که حامیان قدرت، زود، زود مشغول تعبیر کردن هستند....اگر می خواهید مثل دو هزار سال پیش عقیدهً خود را به جبر و فشار به مردم تحمیل کنید، بدون تردید سر ِ شما به سنگ خواهد خورد. ما با اصلاحاتی موافق هستیم که گردش و حرکت چرخ آن به دست عامّه و به ارادهً ملّت باشد. فعلا" خواب ندیده را نباید تعبیرکرد!».[۱۶]

 و در پایان این غزل را نوشته است :آنانکه بی مطالعه، تقدیر می کنند/ خواب ندیده است که تعبیر می کنند

بازیگران که با دُم شیرند آشنا/ غافل که تکیه بر دَم شمشیر می کنند.

  در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف می‌شد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامه‌ها همچون «پیکار»، «قیام»، طلیعه آئینه افکار» و «ستاره شرق» مقالات و اشعار خود را منتشر می‌نمود.[۱۷] یکبار پس از توقیف طوفان نوشت:

« فرّخی یزدی لب دوخته ام، مدیر روزنامه «طوفان»،كه به جرم حق گویی و حق نویسی، ظالمانه توقیف شده، نماینده «دارالشوری» هستم. به گناه اعتراض و تكلم علیه یك قانون جابرانه و زیان بخش، مغضوب و متعاقب شدم.چند سال از كشور خود متواری بودم.»

«مگر ما چه نوشته بودیم؟ نوشتیم كه در مملكت مشروطه، قانون اساسی مقدس بوده و مافوق هر قوه محسوب میشود. ما نوشتیم كه تجاوز از حدود قانون، مسؤولیت تولید میكند و این مسؤولیت برای هر متجاوزی مجازاتی تعیین مینماید. ما نوشتیم كه با وجود پارلمان، حكومت نظامی بیمعنی و بیمنطق است. ما نوشتیم كه تحویل چندین شغل به یك نفر در این مملكت كه مردمانش از بیكاری به جان آمده اند، خارج از حدود عدالت است» محمّد فرّخی یزدی با این نوع نوشته هایش در طول زندگی خود، بارها به زندان افتاد.[۱۸]

فرخی در روزنامه "طلیعهً آئینه افکار" پس از توقیف طوفان، مقالهً شدیدالحنی تحت عنوان "حکومت فشار" نوشت که موجب تبعید وی به کرمان شد.«بر اعمال نا مشروع  و خلاف قانون های صریح و روشن خود لباس قانون نپوشانید، زیرا آنوقت ما و دیگران را با شما بحثی نیست!!.همین که از چندی قبل زمزمهً حکومت قدرت بلند شد، ما یقین کردیم که برای آتیهً این مردم بیهوش و حواس، بدبختی های تازه ای آماده خواهد شد و امروز صریحا" مشاهده می کنیم که رویهً دولت نسبت به عقاید و افکار آزاد، خطرناک گردیده است.جراید مرکز، کم و بیش به حکم فساد محیط و ترس از شلاق و چوب ناگزیر شده است که اقدامات و عملیات هیئت دولت را زشت یا زیبا تقدیس و تمجید نمایند.«اگر چه هوشمندان منورالفکر تهران باین عظمت جلال مصنوعی و باین تعارفات نابهنگام پوزخند میزنند، ولی آنهائیکه دور از جراید مرکز و در محیط خارج ازین خراب آباد زندگی می کنند، کسانیکه از این شهر خاموشان رخت بربسته و در زوایای مطالعه و کنجکاوی نشسته اند و وقتیکه روزنامه های تهران بدستشان رسیده و از صدر تا ذیل آنها را نظر می کنند، جز تشکر از رفتار هیئت دولت و غیر از سپاسگذاری اولیای عدالت پرور(!) حکومت چیزی قابل مطالعه و دقت در آن ها نمی یابند و شاید در وهله اول حقیقتا" تصور کنند که خطهً ایران از پرتو امنیت و امان رشک بهشت برین و در خور صد هزار آفرین گردیده، خیال میکنند ایران و بالخصوص تهران در ظل توجهات عالیه اشرف و لیدرهای خطاکار اجتماعیون، حیات تازه ای یافته، جان و مال مردم از هر گونه تعرض مصون و محفوظ می باشد.»

«این است رئیس الوزرائی که برای ساختن مجسمهً او روًسای قشونی بزور سر نیزه از مردم پول و جریمه اخذ میکنند. این است حکومتی که میخواهد عظمت و افتخار ایران را برای خود یادگار بگذارد. در همین حکومت است که شب قبل از انتشار یک روزنامه، یک گروهان آژان و نظامی بمطبعه ریخته و روزنامه را که حتی یک کلمه تند بهیچ یک از اولیای امور  و یک جمله برخلاف قانون ننوشته است، مانع از انتشار می شوند.» [۱۹]

راستی نَبوَد به جز افسانه و غیر از دروغ/ آنچه ای تاریخ وجدان کُش، حکایت می کنی

بی جهت بر خادم ِ مغلوب گوئی ناسزا/ بی سبب از خائِن غالب، حمایت می کنی

پیش چشم مردمان چون شب بود رویت سیاه/ زان که در هر روز ای جانی، جنایت می کنی

از "رضا" جز نارضایی، حکمفرما گرچه نیست/ بعد از این از او هم اظهار ِ رضایت می کنی

سرانجام رضا خان با زمینه سازی چند ساله با یم شبه کودتا در آذرماه 1304 به قدرت رسید و با تاجگذاری در پنجم اردیبهشت1305دوران شانزده سالهً حکومت وحشت ،شکنجه و خفقان خود را آغاز نمود. زندان ها از حقّ طلبان و آزادیخواهان پُر شد و گروه بیشماری کشته شدندکه فرخی یکی از این خیل جانبازان و پاکبازان بود.

ای داد که راهِ نفسی پیدا نیست/ راهِ نفسی بهر ِ کسی پیدا نیست

شهری است پُر از ناله و فریاد و فغان/ فریاد که فریاد رسی پیدا نیست.[۲۰]

دیوان فرخی و گزیده ای از اشعار او

نخستین بار دیوان فرخی در سال ۱۳۲۰ ه.ش به همت حسین مکی گردآوری و چاپ شد.

دیوان وی که در سال ۱۳۷۶ از سوی «انتشارات جاویدان تهران» چاپ شده، شامل بخشهای زیراست:

دیباچه با بهره گیری از اسناد موجود، خاطرات یزدی ها، دوره های روزنامه های فرخی، نوشته های «عبدالحسین آیتی» در «مجله نمکدان»، مذاکرات مجلس و...، و شرح نسبتاً گویایی از زندگی و مبارزات فرخی را در پیش روی خواننده گذاشته است.

متن دیوان : این بخش، شامل غزلیات، اشعار متفرقه، قطعات و رباعیات است که بیشتر از روزنامه های طوفان استخراج شده است .

فتح نامه : منظومه ای است که فرخی آن را در سال ۱۳۲۸ ه.ق (۱۲۸۹ ه.ش) چاپ کرده است

فرخی به پاس خدمات سردار جنگ و دیگر سواران رشید بختیاری، به اشاره «سردار اسعد بختیاری»، فتح نامه ای سرود که در سال ۱۲۸۹ ه.ش در شهر یزد به چاپ سنگی رسید و توزیع شد. از فرخی در سرلوحه این منظومه با عنوان «تاج الشعرا» یاد شده است که ظاهراً این لقب را حکام بختیاری یزد به وی داده اند.گوشه ای حماسی از مثنوی فتح نامه در بازگویی رزم سپاه سردار جنگ و راهزنان.[۲۱]

ز نعل سمند و ز دود تفنگ

ز آهنگ گردان، ز دشت ستیز

بلرزید در دخمه پور پشنگ

زمین آهنین شد، هوا نیل رنگ

به پا گشت هنگامه رستخیز

ز غریدن آلمانی تفنگ

درباره مرگ فرخی

جستارهای وابسته


منابع

  1. آژانس ایران خبر-به یاد میرزا محمد فرخی یزدی – ترانه سرای پیشوای آزادی
  2. فرخی یزدی
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ آژانس ایران خبر-به یاد میرزا محمد فرخی یزدی – ترانه سرای پیشوای آزادی
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ عصر نو -کشتن فرّخی یزدی، شاعر لب دوختهدکتر پرویز داورپناه
  5. تاریخ ما مشاهیر-زندگانی محمد فرخی یزدی
  6. ایران خبر -به یاد میرزا محمد فرخی یزدی – ترانه سرای پیشوای آزادی
  7. عصر نو-کشتن فرّخی یزدی، شاعر لب دوختهدکتر پرویز داورپناه
  8. کتاب پیشوای آزادی زندگی و شعر فرخی یزدی نوشته حسین مسرت
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ محمد فرخی یزدی
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ شرق-سر به پاي آزادي -ترگل منطقيان
  11. حکیمانه ادبیات ایران وجهان زندگینامه محمد فرخی یزدی
  12. به اندیشان -محمد فرخی یزدی
  13. روزنامه شرق -سر به پاي آزادي ترگل منطقيان
  14. دویچه وله-فرخی و حکومت شتر گاو پلنگ
  15. روزنامه شرق -سر به پای آزادی
  16. زندگی و شعر فرخی یزدی پیشوای آزادی ـ  حسین مسّرت/ تهران نشر ثالث ـ چاپ اول: ۱۳۸۴شمسی 
  17. زندگی محمد فرخی یزدی
  18. کشتن فرّخی یزدی، شاعر لب دوختهدکتر پرویز داورپناه
  19. زندگی و شعر فرخی یزدی پیشوای آزادی ـ  حسین مسّرت/ تهران نشر ثالث ـ چاپ اول: ۱۳۸۴شمسی
  20. عصر نو -کشتن فرّخی یزدی، شاعر لب دوختهدکتر پرویز داورپناه
  21. تاریخ معاصر اشعارفرخی