کاظم ذوالانوار: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۰۱۲ بایت حذف‌شده ،  ‏۸ مارس ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
(ابرابزار)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۴: خط ۵۴:
بهمن نادری پور، معروف به تهرانی، شکنجهگر و سربازجوی ساواک و سرپرست زندان سیاسی اوین، در شب اول خرداد ۱۳۵۸، در دادگاه به قتل این افراد اعتراف کرد و گفت:
بهمن نادری پور، معروف به تهرانی، شکنجهگر و سربازجوی ساواک و سرپرست زندان سیاسی اوین، در شب اول خرداد ۱۳۵۸، در دادگاه به قتل این افراد اعتراف کرد و گفت:


«رضا عطارپور یا همان حسینزاده تلفنی به من اطلاع داد که کاظم ذوالانوار را به بازداشتگاه اوین منتقل نمایم. در آن موقع سرهنگ وزیری رئیس زندان اوین بود… شعبانی (حسینی) و رسولی… زندانیان را از زندان اوین تحویل می‌گیرند و ما هم به قهوهخانه اکبر آوینی، در نزدیکی بازداشتگاه، منتظر می‌شویم و با سرهنگ وزیری به محل می‌رویم. رسولی و حسینی، زودتر، حرکت کردند و بعد از نیم ساعت بهسوی قهوهخانه راه افتادیم و بهقهوهخانه رسیدیم. رسولی و حسینی زندانیان را تحویل گرفته و سرهنگ وزیری درحالی که لباس نظامی بهتن داشت، خود را آمادة کارزار با عدّهیی کرده بود که هم دستشان بسته بود و هم چشمشان. با راهنمایی او و بهدنبال مینیبوسِ حامل زندانیان، بهبالای ارتفاعات بازداشتگاه اوین رفتیم… زندانیان را پیاده کرده، بهردیف، روی زمین نشاندند، درحالی که دستها و چشمانشان بسته بود. سپس، رضا عطاپور، فاتحانه، پاپیشگذاشته و گفت همان‌طور که شما و رفقای شما در دادگاه‌های انقلابی خود رهبران و همکاران ما را محکوم کرده و حکم را اجرا می‌کنید، ما هم شما را محکوم کرده و می‌خواهیم حکم را اجرا کنیم. بیژن جزنی و چند نفر دیگر بهاین عمل، شدیداً، اعتراض کردند. اولین کسی که رگبار مسلسل یوزی را بهسوی آنها بست، سرهنگ وزیری بود و از آنجایی که گفتند همه باید شلیک کنند، همه شلیک کردند… بعد، سعدی جلیل اصفهانی بالای سر همه رفت و تیر خلاص را شلیک کرد… من و رسولی چشمبند شهدا را سوزاندیم و اجساد را داخل مینیبوس گذاشتیم و حسینی و رسولی جنازة شهدا را بهبیمارستان شمارة ۵۰۱ ارتش بردند و پزشکی قانونی، آقای دکتر قربانی، از اجساد بازدید کرد و اجازة دفن صادر شد» (روزنامة اطلاعات، اول خرداد ۱۳۵۸)
«رضا عطارپور یا همان حسینزاده تلفنی به من اطلاع داد که کاظم ذوالانوار را به بازداشتگاه اوین منتقل نمایم. در آن موقع سرهنگ وزیری رئیس زندان اوین بود… شعبانی (حسینی) و رسولی… زندانیان را از زندان اوین تحویل می‌گیرند و ما هم به قهوهخانه اکبر آوینی، در نزدیکی بازداشتگاه، منتظر می‌شویم و با سرهنگ وزیری به محل می‌رویم... رسولی و حسینی زندانیان را تحویل گرفته و سرهنگ وزیری درحالی که لباس نظامی به تن داشت، خود را آماده کارزار با عدّه‌ای کرده بود که هم دستشان بسته بود و هم چشمشان. با راهنمایی او و به‌دنبال مینی‌بوسِ حامل زندانیان، به بالای ارتفاعات بازداشتگاه اوین رفتیم… زندانیان را پیاده کرده، به‌ردیف، روی زمین نشاندند، درحالی که دستها و چشمانشان بسته بود... اولین کسی که رگبار مسلسل یوزی را به‌سوی آنها بست، سرهنگ وزیری بود و از آنجایی که گفتند همه باید شلیک کنند، همه شلیک کردند…سعدی جلیل اصفهانی بالای سر همه رفت و تیر خلاص را شلیک کرد…»<ref>روزنامه اطلاعات - اول خرداد ۱۳۵۸</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
۱٬۰۴۴

ویرایش