کاظم ذوالانوار

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمدکاظم ذوالانوار
کاظم ذوالانوار.jpg
زادروز۲۷ اسفند ۱۳۲۶
شیراز
درگذشت۳۰ فروردین ۵۴
تپه‌های اوین
تحصیلاتدانشجوی رشته کشاورزی
از دانشگاهدانشکده کشاورزی تهران
پیشهعضو مرکزیت سازمان مجاهدین خلق
نقش‌های برجستهمقاومت زیر شکنجه
تأثیرپذیرفتگاناعضاء و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران
حزب سیاسیسازمان مجاهدین خلق ایران

محمدکاظم ذوالانوار (زاده‌ی ۲۷ اسفند ۱۳۲۶، شیراز - تیرباران در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴، تپه‌های اوین) معروف به کاظم ذوالانوار از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران بود. او در خانواده‌ای متوسط به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شیراز تمام کرد و پس از آن به دانشکده‌ی کشاورزی دانشگاه تهران وارد شد. در سال ۱۳۴۷ به عضویت سازمان مجاهدین خلق ایران درآمد. در سال ۱۳۵۱ دستگیر و در سال ۱۳۵۴ در تپه‌های اوین به‌همراه مصطفی جوان خوشدل و هفت تن از اعضای فدائیان تیرباران شد.[۱]

فعالیت سیاسی

کاظم ذوالانوار در دوران نوجوانی و جوانی در جلسات قرآن و تفسیر شرکت می‌کرد. در سال ۱۳۴۴ به دانشکده‌ی کشاورزی تهران راه یافت.[۲] در دانشکده‌ی کشاورزی دانشگاه تهران با عده‌ای از مجاهدین خلق از جمله فرهاد صفا و عبدالرسول مشکین‌فام آشنا شد. این آشنایی که از فعالیت‌های صنفی - سیاسی در دانشکده شروع شده بود در تداوم و تکامل خود در سال ۴۷ به رابطه‌ی منظم تشکیلاتی با مجاهدین خلق ارتقا یافت[۱]و در همین مقطع بود که ذوالانوار به عضویت سازمان مجاهدین خلق درآمد.[۳]

کاظم ذوالانوار در مدتی که در دانشکده بود شروع به فعالیت‌هایی در رابطه با مجاهدین کرد و یک هسته‌ی فعال در دانشکده‌ی کشاورزی تشکیل داد. او بعد از خاتمه‌ی تحصیلات به خدمت سربازی رفت و در دوران سربازی به صورت افسر وظیفه در مشهد در یک واحد کشاورزی وابسته به ارتش شروع به فعالیت کرد.[۱]

دستگیری و فرار

ضربه و حمله‌ی ساواک در شهریور ۱۳۵۰ به سازمان مجاهدین خلق ایران منجر به دستگیری تعدادی از مجاهدین از جمله کاظم ذوالانوار شد. در مهر ماه همان سال، مأموران ساواک او را در حالی که دوران سربازی خود را می‌گذراند و بی‌خبر از ضربه به سازمان و دستگیری بقیه‌ی اعضای در تهران بود، در مشهد دستگیر کرده و قصد انتقال او به اداره‌ی ساواک را داشتند. ذوالانوار توانست در میانه‌ی راه از یک فرصت استفاده کرده و با اغفال و زدن ضربه‌ای به مأمورین داخل اتوموبیل موفق به فرار شود.

بدین ترتیب او از معدود کسانی بود که مثل احمد رضایی، مجید شریف واقفی و محمود شامخی توانست از ضربه‌ی شهریور ۵۰ ضمن درگیری جان سالم به در برد.[۱]

زندگی مخفی و شروع عملیات مسلحانه

کاظم ذوالانوار از شهریور ۱۳۵۰ به زندگی مخفی روی آورد و به صورت حرفه‌ای به مبارزه و فعالیت ادامه داد و در کنار سایر اعضای مجاهدین ‌همچون احمد و رضا رضایی، شروع به بازسازی سازمان پس از دستگیری‌های گسترده در تابستان و پاییز ۱۳۵۰ کرد. وی به عضویت کادر مرکزی درآمد و به رشد سازمان در آن سال‌ها کمک کرد.

او در بسیاری از عملیات شخصاً شرکت می‌کرد و در بعضی از آن‌ها فرماندهی عملیات را به عهده داشت.

دستگیری مجدد و زندان

کاظم ذوالانوار در ۱۲ مهرماه ۵۱ هنگامی که سر یک قرار سازمانی حاضر شده بود در محاصره‌ی پلیس قرار گرفت و با اصابت یک تیر به پایش مجروح شد. او در این هنگام کوشش کرد که با شلیک یک تیر به شقیقه‌ی خود مانع از این شود که زنده به چنگ دشمن بیفتد اما به علت رعشه‌ی ناشی از تیر پلیس نتوانست تیر را به محل مورد نظر شلیک کند و در نتیجه تیر به فک او اصابت کرد و ذوالانوار زنده ماند. عناصر ساواک مدت‌های مدید او را زیر شدیدترین شکنجه‌ها قرار دادند.

بعد از بازجویی‌های اولیه و شکنجه در کمیته‌ی مشترک، او را در حالی که مجروح بود به سلول‌های انفرادی زندان اوین فرستادند. ذوالانوار مدت‌ها درسلول انفرادی به سر برد و سپس به بند ۲ زندان اوین منتقل شد.

کاظم ذوالانوار در کمیته مشترک

وی با وجود این‌که در مرکزیت سازمان بود و اطلاعات بسیاری داشت، در زیر شکنجه سخنی نگفت. او که در بسیاری از عملیات و فعالیت‌های سازمان شرکت مستقیم داشت خود را به عنوان یک فرد وابسته به سازمان مجاهدین معرفی کرد که به تازگی شروع به فعالیت کرده است و نقش خود را صرفاً در حد پخش اعلامیه اعلام کرد. کاظم ذوالانوار در دورانی که در اسارت به سر می‌برد توانست ساواک را فریب دهد و در حالی که یکی از عناصر اصلی فعالیت‌های زندان بود، خود را یک زندانی بی‌آزار و عادی جلوه دهد.

او ازجمله توانست آدرس و محل کار نیک‌طبع بازجوی کمیته‌ی مشترک را که متخصص شکنجه‌ی جنسی دختران و زنان بازداشت شده بود به دست آورده و به نفرات بیرون زندان داده و توصیه‌ی مجازات وی را بکند.

ذوالانوار هم‌چنین آدرس محل زندگی سرگرد منصور زمانی رئیس زندان قصر را نیز به دست آورد و به مجاهدینی که در بیرون از زندان فعالیت می‌کردند داد. مجازات او در برنامه‌ی کار سازمان مجاهدین بود اما با ضرباتی که سازمان در سال ۵۴ دریافت نمود موفق به اجرای آن نشد.

کاظم ذوالانوار درمدتی که زندان بود، در رابطه با بیرون از زندان، کارهای بسیاری انجام داد. درسال ۵۳ هنگامی که درنقل و انتقالات زندان مدارکی دال بر فعالیت وی به دست آمد، ساواک متوجه شد که چه فرد مهمی را در اسارت دارد و به‌دنبال آن شکنجه‌گران کمیته‌ی مشترک، او را به زیر شکنجه بردند.

از او روابط داخل زندان و هم‌چنین رابطه‌ی داخل زندان با بیرون از زندان را می‌طلبیدند. از او می‌خواستند اعتراف کند تا سایر نفرات را نیز به میدان تیر ببرند و بگوید که چگونه و با هم‌کاری چه کسانی شناسایی سرگرد زمانی و طرح ترور علیقلی نیک‌طبع، شکنجه‌گر کمیته و تیمسار رضا زندی‌پور، رئیس کمیته‌ی مشترک ضد خرابکاری را تهیه کرده است. رژیم شاه می‌خواست از این طریق یکی از نفرات کادر مرکزی سازمان مجاهدین را که درسالیان پیش تحت فشار بین‌المللی نتوانسته بود به قتل برساند، به میدان تیر بفرستد.

ذوالانوار با آگاهی از این مساله تمام مسئولیت‌ها را خود تقبل کرد. او می‌گفت این‌ها را خودم طراحی کرده‌ام و خود من نیز مسئول هستم و از آوردن و افشای نام سایرین که دراین برنامه‌ها شرکت مستقیم داشتند خودداری کرد. ذوالانوار تا هنگامی که در کمیته‌ی مشترک ضد خرابکاری بود مورد شکنجه‌ها و آزار و اذیت بسیاری قرار گرفت.[۱]

خسرو گلسرخی در همان مدتی که در زندان همراه او بود، به شدت تحت تأثیر او قرار گرفت و آثار اندیشه‌ی اسلام که در دفاعیات گلسرخی هم هست از تأثیرات هم‌نشینی او با کاظم ذوالانوار است.[۴]

ذوالانوار با وجود این که به خاطر تیری که به پایش خورده بود، استخوان‌های پایش معیوب بود و امکان راه رفتن برای وی به سختی میسر می‌شد، هیچ‌گاه دویدن صبح‌گاهی را در زندان ترک نکرد و با پاهای لنگان، به دویدن می‌پرداخت.[۱]

علت اصلی خشم ساواک نسبت به او، که درنهایت باعث تیرباران او شد، مشخص شدن فعالیت‌ها و اقدامات وی بعد از دستگیری و در زندان بود.[۴]

تیرباران

در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴، کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل که هر دو از مجاهدین بودند به هم‌راه ۷ تن از چریک‌های فدایی شامل بیژن جزنی، محمد چوپان‌زاده، مشعوف کلانتری، احمد جلیل افشار، حسن ضیا ظریفی، عباس سورکی و عزیز سرمدی در تپه‌های اوین تیرباران شدند.[۵]

صحنه بازسازی شده از تیرباران کاظم و مصطفی و ۷ فدایی در اوین
صحنه بازسازی شده از تیرباران کاظم و مصطفی و ۷ فدایی در اوین

روزنامه‌ها فردای آن روز خبر کشته شدن جزنی و یارانش را با تیتر «۹ زندانی در حین فرار از زندان کشته شدند» پوشش دادند اما حقیقت ماجرا تا زمان وقوع انقلاب در بهمن ۱۳۵۷ مسکوت ماند. زمانی که به دنبال دستگیری و محاکمه‌ی اعضای ساواک مشخص شد بیژن جزنی و یارانش نه در هنگام فرار که به وسیله‌ی مأموران به تپه‌های اوین برده شده و در آن‌جا به رگبار گلوله بسته شده‌اند.[۶]

بهمن نادری‌پور، معروف به تهرانی، شکنجه‌گر و سربازجوی ساواک و سرپرست زندان سیاسی اوین، در شب اول خرداد ۱۳۵۸، در دادگاه به قتل این افراد اعتراف کرد و گفت:

«رضا عطارپور یا همان حسین‌زاده تلفنی به من اطلاع داد که کاظم ذوالانوار را به بازداشت‌گاه اوین منتقل نمایم. در آن موقع سرهنگ وزیری رئیس زندان اوین بود… شعبانی (حسینی) و رسولی… زندانیان را از زندان اوین تحویل می‌گیرند و ما هم در قهوه‌خانه‌ی اکبر آوینی، در نزدیکی بازداشت‌گاه، منتظر می‌شویم و با سرهنگ وزیری به محل می‌رویم… رسولی و حسینی زندانیان را تحویل گرفته و سرهنگ وزیری درحالی که لباس نظامی به تن داشت، خود را آماده‌ی کارزار با عده‌ای کرده بود که هم دستشان بسته بود و هم چشمشان. با راهنمایی او و به‌دنبال مینی‌بوسِ حامل زندانیان، به بالای ارتفاعات بازداشت‌گاه اوین رفتیم… زندانیان را پیاده کرده، به‌ردیف، روی زمین نشاندند، درحالی که دست‌ها و چشمانشان بسته بود… اولین کسی که رگبار مسلسل یوزی را به سوی آن‌ها بست، سرهنگ وزیری بود و از آن جایی که گفتند همه باید شلیک کنند، همه شلیک کردند…سعدی جلیل اصفهانی بالای سر همه رفت و تیر خلاص را شلیک کرد…»[۷]

منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ نشریه مجاهد ش ۴۴ - به مناسبت سالروز شهادت مجاهد شهید کاظم ذوالانوار
  2. تاریخ شفاهی ایران - مقاله «یادی از نامی که ماند»
  3. نشریه مجاهد ش ۱۱۶ - گرامی باد خاطرهٔ شهدای مجاهد خلق در 30 فروردین
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ نشریه مجاهد ش ۳۸۳ - مقاله «…و از خونشان سیلابها برخاست، گرامی باد خاطره تابناک شهیدان 30فروردین»
  5. سازمان مجاهدین خلق ایران - زندان اوین
  6. تاریخ ایرانی - 30 فروردین، بیژن جزنی تیرباران شد
  7. روزنامه اطلاعات - اول خرداد ۱۳۵۸