کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۱: خط ۵۱:


تجارت نيست، صنعت نيست، ره نيست‌ *** اميدي جز به سردار سپه نيست.<ref>[https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=373426836067927&id=173557632721516&substory_index=0 فیس بوک - روزی روزگاری ایران]</ref>
تجارت نيست، صنعت نيست، ره نيست‌ *** اميدي جز به سردار سپه نيست.<ref>[https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=373426836067927&id=173557632721516&substory_index=0 فیس بوک - روزی روزگاری ایران]</ref>
== اختلاف بین عوامل کودتا ==
با گذشت زمان سيد ضياء كه درباطن ازرضاخان واهمه داشت، براي نشان دادن اقتدار خود و بدون جلب رضايت قبلي رضاخان، سرهنگ كاظم خان افسر ژاندارم را فرماندار نظامي تهران كرد و از همين لحظه آتش دشمني رضا خان را نسبت به خود روشن ساخت. سيدضياء همچنين با انتصاب سرهنگ علي خان از افسران مورد اعتماد خود به فرماندهي ژاندارمري بر رنجش رضاخان افزود. هدف سيد ضياء از اين انتصابات، علم كردن نيرويي در برابر قواي قزاق بود كه پادگان تهران را هم به خود ضميمه كرده بود و نيرومندتر شده بود. رضاخان با اعمال قدرت بعدا همه نيروهاي مسلح را تحت فرمان خود در آورد و سيد ضياء در نقشه اش شكست خورد.
از تحليل مورخان چنين بر مي آيد كه انگلستان با هدف سلطه انحصاري بر ايران و ذخائر و منابع آن و بستن راه نفوذ روسيه شوروي كه داشت جان مي گرفت در جهت جنوب، نه تنها از اجراي طرح كودتا حمايت كرده بود بلكه از گسترش تفرقه و ايجاد دشمني ميان سران كودتا راضي بنظر مي رسيد و عملا به آن دامن مي زد. روسيه شريك قبلي انگلستان در سلطه بر ميهن ما در پي انقلاب بلشويكي اكتبر 1917 از ميدان ايران خارج شده بود. بيم انگلستان در زمان قاجار همچنين از كمونيست شدن ايران و انتقال كمونيسم از طريق ايران به كشورهاي عربي بود كه پس از جنگ جهاني اول و انهدام عثماني عمدتا به لندن سپرده شده بودند و فاصله غني و فقير در مناطق عربي و در نتيجه آمادگي براي پذيرش افكاري سوسياليستي فراهم بود. انگلستان براي مبارزه با گسترش كمونيسم در ايران كه به دليل وجود طبقه و كلاس در جامعه و غيردولتي بودن تاسيسات و منابع توليد و درآمد هواداران فراوان هم پيدا كرده بود راهي جز احياء نيم خيز ناسيوناليسم ايراني نمي ديد و براي اين كار رضاخان مناسب بنظر رسيده بود.





نسخهٔ ‏۱۸ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۴:۵۹

کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹-در نخستين ساعات بامداد سوم اسفند ۱۲۹۹، قزاق‌هاي مستقر در قزوين به سركردگي رضاخان به دروازه تهران رسيدند. احمد‌شاه ساعاتي پيش از آن دست به دامان بريتانيايي‌ها شد كه شايد قزاق‌ها به تهران نرسيده، بازگردند اما آنها بازنگشتند و در تهران مستقر شدند. در واقع كودتاي سوم اسفند ۱۲۹۹ كودتايي نظامي بدون خونريزي بود كه توسط سيد ضياءالدين طباطبايي روحاني آنگلوفيل و مدير روزنامه رعد و رضا خان ميرپنج با برنامه‌ريزي افسر انگليسي آيرون‌سايد اجرا شد. در نتيجه مذاكرات و هماهنگي‌هاي به‌عمل‌آمده بين سيد ضياءالدين طباطبايي و رضاخان، در روز سوم اسفند، قواي قزاق وارد تهران شده و ادارات دولتي و مراكز نظامي را اشغال كردند. نزديك به صد نفر از فعالان سياسي و رجل سرشناس بازداشت و زنداني شدند. احمدشاه و محمدحسن ميرزاي وليعهد به كاخ فرح‌آباد گريختند و سپهدار رشتي، نخست‌وزير به سفارت انگلستان در تهران پناهنده شد. نتيجه كودتا، رييس‌الوزرايي سيدضياءالدين و وزير جنگ شدن رضاخان بود. [۱]

عوامل کودتا

عوامل اصلی کودتا جمعا پنج نفر بودند. این پنج نفر عبارت بودند از: سیدضیاءالدین طباطبائی، رضاخان میرپنج، سرگرد مسعودخان، سرهنگ احمد امیراحمدی ، سروان کاظم خان سیاح . گفته می‌شود در آخرین جلسه مشورتی همگی هم قسم شده و پشت قرآنی را امضا کردند.

طبق اسناد و مدارک مستدل، دولت انگلستان در صدد جست و جو و یافتن عوامل نظامی و سیاسی کودتا بود که بنابه گزارش عناصر نفوذی خود عامل نظامی را رضا خان میرپنج و عامل سیاسی را سیدضیاءالدین طباطبایی انتخاب کردند ؛ تمامی این تصمیمات در راستای دستیابی به اهداف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آنها بود .تا جایی که ژنرال آیرون ساید در خاطرات خود در 14 ژانویه 1921 (24 دی‌ماه 1299) نوشته است: 

«شخصا عقیده دارم که پیش از آنکه از اینجا(تهران) بروم بتوانم قوای قزاق را به حال خود رها کنم. در واقع یک دیکتاتور نظامی می‌تواند گرفتاری‌های ما را برطرف کند و ما را قادر خواهد ساخت که بی‌هیچ دردسری، این کشور را ترک کنیم.» همچنین وی پس از ملاقات با رضاخان در 12 فوریه 1921/  23 بهمن 1299 اعلام کرد: «من با رضا خان مصاحبه کردم و سرکردگی قوای قزاق ایرانی را به‌طور قطع به او سپردم.» 

و جالب‌تر آنکه پس از اجرای موفقیت‌آمیز کودتا آورده است: «من اطلاع پیدا کردم که رضاخان نقشه کودتا را با موفقیت در تهران اجرا کرده است، تصور می‌کنم همه مردم ایران بر این باور باشند که نقشه کودتا را من کشیده و اجرای آن را از پشت پرده نظارت کرده باشم، اگر راست مطلب را بخواهم بنویسم، حقیقت هم همین است.» 

یکی از عوامل اصلی کودتا سر وینستون چرچیل وزیر وقت مستعمرات انگلیس بود که در آن زمان نقش بسیار موثر و مستقیمی در تعیین سیاست خارجی انگلستان به‌عهده داشت و علاوه‌بر آن نیز می‌توان به نقش دستگاه جاسوسی و اطلاعاتی انگلستان و شخص اردشیر جی (ریپورتر) در ظهور سلسله پهلوی و کودتای سوم اسفند 1299 اشاره کرد.

به طوری که آیرون ساید در خاطرات خود به وضوح اعتراف می‌کند که از طریق اردشیر جی با رضاخان آشنا شده است و آنچنان‌که سردنیس رایت نیز در کتاب خود می‌نویسد: «اردشیر جی برای نخستین‌بار در 1917 میلادی با رضاخان آشنا شد و او را در جریان ماموریت آیرون ساید قرار داد و اردشیر جی رضاخان را به آیرون ساید معرفی نمود.»

و در تایید مطلب مذکور بخشی از وصیت‌نامه اردشیرجی آمده است که: «در اکتبر 1917 (مهر 1296) بود که حوادث روزگار مرا با رضاخان آشنا کرد و نخستین دیدار ما فرسنگ‌ها دور از پایتخت و در آبادی کوچکی در کنار جاده پیر بازار بین رشت و طالش صورت گرفت. از مدت‌ها قبل، من جزئیات مربوط به کلیه صاحب منصبان ایرانی واحدهای قزاق را بررسی کرده و تعدادی از آنها راملاقات نمودم، درباره رضاخان چکیده آنچه به من داده شده بود در کلمات «بی‌باک، تودار، مصمم» خلاصه شده و همچنین اضافه شده بود که صاحب منصبان ایرانی از او حرف شنوی دارند.»

اردشیر جی یکی از مهم‌ترین ماموران انگلیسی در ایران بود که از دوسال قبل از ترور ناصرالدین شاه به ایران آمد، وی در سال‌های طولانی حضور خود در ایران در بسیاری از تحولات و وقایع سرنوشت‌ساز، حضور فعال و جدی داشت. حضور در جلسات انجمن‌های مخفی عصر مشروطه، نفوذ در قوای قزاق و انتخاب و هدایت رضاخان میرپنج برای انجام کودتا و کمک به او برای صعود به سلطنت، از اقدامات اصلی او بود که نفوذ این جاسوس کهنه‌کار را در تحولات سیاسی ایران آشکار می‌سازد. [۱]

چگونگی اجرای کودتا

در بهمن ماه 1299 با حضور آیرون ساید میان عوامل اصلی کودتا، ملاقاتی با رضاخان در قزوین صورت گرفت. به طوری که او پذیرفت پس از فتح تهران توسط نیروهای قزاق، مقام نخست‌وزیری به سید ضیاءالدین طباطبایی سپرده شود.آن‌طور که آیرون ساید در خاطراتش آورده است: «با رضا گفت‌وگو کردم و ماموریتش را به او تفهیم کردم و با او شرط بستم که به بریتانیا خیانت نکند و شاه را هم از سلطنت خلع نکند، رضا هر دو شرط را با خوشرویی پذیرفت، من دست او را فشردم و به اسمایس گفتم که بگذارد به‌تدریج راه بیفتد ؛ گفت‌وگوهایم با رضاخان را به نورمن (وزیر مختار وقت انگلستان در تهران) گفتم و با او قرار گذاشتم تا تاریخ روزی را قطعی کند که قزاق‌های ایرانی از سرپرستی ما خارج شوند یعنی عملیات کودتا را شروع کنند.»

او در آخرین برگ یادداشت‌های شخصی خود قبل از ترک ایران بدون پرده‌پوشی به نقشه کودتا اشاره کرده و می‌نویسد: «در وضع کنونی ایران، کودتا از هر درمان دیگری بهتر است.» در راستای فرآیند کودتا، همزمان با مجوز حرکت به رضاخان، در تهران نیز از سوی سفارت بریتانیا اقداماتی انجام گرفت تا مدیریت سیاسی کودتا تعیین و فعال گردد آن چنان‌که ژاندارمری از هرگونه اقدامی برای جلوگیری از ورود قزاق‌ها به تهران بازداشته شود.در نتیجه چنین هماهنگی‌هایی بود که نیروی قزاق به فرماندهی رضاخان از قزوین عازم تهران شدند و در نزدیکی تهران سید‌ضیاءالدین طباطبایی هم به آنها پیوست و سرانجام در سحرگاه سوم اسفند 1299 ش وارد تهران شدند.

یکی از نخستین کارهای سید ضیاء این بود که با اجازه سفارت انگلستان پولی از بانک شاهنشاهی دریافت کرد که با آن لباسی خریداری کند تا پس از درآمدن از لباس متعارف روحانی خود، آن را به تن کند و سپس به پیشواز نیروی قزاق برود، آن چنان‌که صاحب منصبان سفارت انگلستان نیز او را همراهی کنند. جالب آنکه سید ضیاء در جواب مکلا شدن خود به جای معمم بودن در خاطرات شفاهی ضبط شده، بر دسته صندلی چوبی خود می‌زند و می‌گوید: «هر لحظه به رنگی بت عیار درآمد... درآمد.»

خاطرات سید ضیاءالدین بسیار خواندنی است، آنجا که می‌گوید: «کودتا یکشنبه شب اتفاق افتاد، من از پنج‌شنبه پیش از آن مرتب میان تهران و قزوین حرکت می‌کردم، قصدم از حرکت این بود که نیروی قزاق را کاملا مطمئن کنم که از تهران اجازه مخصوص دارم و مخصوصا رضاخان بفهمد که هیچ خطری درجه و مقام او را تهدید نمی‌کند، در سفارت انگلیس جای شما خالی که ببینید، چه غوغائی بود، برای اولین بار یک سید عمامه به سر ایرانی توانسته بود ارباب‌ها را به جان هم بیندازد.»

ملک‌الشعرا بهار، شب کودتای سوم حوت (اسفند) 1299 را از قول سید ضیاء الدین چنین نقل می‌کند: «بیست هزار تومان پول نقد در میان قزاقان که ت امر رضاخان بودند قسمت شد و دو هزار تومان به خود رضاخان دادم، زیرا بین راه حس کردم که در سرعت حرکت متانی است و تردید دارد.شب سوم حوت در قریه مهرآباد بودیم، شیپورچی آماده بود که شیپورحرکت بزند، ناگاه خبر دادند که از طرف شاه (احمدشاه)و دولت، جمعی برای ملاقات فرمانده دسته قزاق آمده‌اند و معلوم شد معین الملک از طرف شاه و ادیب السلطنه از طرف سپهدار و کلنل هیک و ژنرال دیکسن از طرف سفارت انگلیس به اتفاق آمده و می‌خواهند رضاخان را ملاقات کنند. 

من با رضاخان تبانی کردم که چطور صحبت کند و نیز قرار شد اگر لازم شد من با او مشورت کنم و من پشت در اطاق پنهان شدم و مواظب حضرات بودم، حضرات وارد شدند و نشستند و از طرف دولت و شاه و سفارت انگلیس پیغام دادند که نباید این عده وارد شهر شوند دیدم رضاخان گفت: اطاعت می‌کنم. من بی اندازه متوحش شدم زیرا کار به کلی خراب شده بود و دیدم رضاخان پاک خود را باخته و یکباره تسلیم شده است.»

و سرانجام در ساعت یک بامداد، روز سوم اسفند سال 1299 دو هزار و پانصد تن قزاق به فرماندهی رضاخان که از قزوین حرکت کرده بودند از دروازه‌های قزوین و حضرت عبدالعظیم به تهران وارد شده و بدون هیچ درگیری خاصی شهر تهران را تصرف و دولت «سپهدار اعظم- فتح الله خان اکبر» را سرنگون کردند و با کودتای آرام آنچه را که خواستند به دست گرفتند. قزاق‌ها مراکز مهم و استراتژیک شهر را تصرف کرده و کنترل سازمان‌های دولتی را به دست گرفتند و با احمدشاه به صورت مستقیم وارد مذاکره شدند. کودتای 1299 برنامه خلق الساعه‌ای نبوده است که آیرون ساید آن را طراحی و رضاخان اجرا کند بلکه مقدمات این کودتا از اوایل سال 1299 شمسی فراهم شده و این نقشه به موازات هم در لندن و تهران و قزوین دنبال شد.[۱]

موج دسگیریها 

در آستانه كودتا، سيدضياءالدين طباطبايي فهرستي از اسامي ده‌ها نفر از رجال كشور را در اختيار رضاخان ميرپنج قرار داد تا بلافاصله پس از انجام كودتا دستگير و زنداني شوند. به اين ترتيب مدت كوتاهي پس از كودتا و از واپسين ساعات شامگاه چهارم اسفند ۱۲۹۹ دستگيري گروهي از اعيان و اشراف، متنفذين، آزاديخواهان و برخي علماي مخالف آغاز شد و طي حدود شش روز قريب به 70نفر از رجال دستگير و زنداني شدند. در ميان دستگيرشدگان اسامي افراد زير به چشم مي‌خورد: سيدحسن مدرس، احمد قوام، عبدالحسين ميرزا فرمانفرما، نصرت‌الدوله، عين‌الدوله، سعدالدوله، سهام‌الدوله، حشمت‌الدوله، قوام‌الدوله، مجدالدوله، ممتازالدوله، محتشم‌السلطنه، نصيرالسلطنه، مشارالسلطنه، وثوق‌السلطنه، ممتازالملك، لسان‌الملك، يمين‌الملك، سردار رشيد، سردار معتضد، سرهنگ گيگو، اميرنظام، كلهر، ميرزا يانس، محمدقلي سهراب‌زاده، اسعد سهراب‌زاده، سيدمحمد اسلامبولچي، محمدولي خان تنكابني، سالار لشكر، شيخ‌محمدحسين يزدي، شيخ محمدحسين استرآبادي، آقاضياء و سيدمحمد تدين. 

بسياري از بازداشت‌شدگان را وعده دادند كه در قبال پرداخت مبالغي هنگفت آزادي خود را بازخواهند يافت. با اين احوال قريب به اتفاق محبوسين از پرداخت پول خودداري كردند. گروهي ديگر از بازداشت‌شدگان را براي جلوگيري و پيشگيري از مخالفت آنان با كابينه كودتا دستگير كرده بودند. چنان‌كه طي يك ماهه نخست عمر دولت كودتا در اعتراض به واقعه مذكور ده‌ها نفر ديگر نيز به دليل مخالفت با اوضاع پيش‌آمده راهي زندان شدند. علي دشتي، فرخي يزدي، لسان‌السلطنه مودب همايون، ميرزا قوام، ميرزا هاشم آشتياني، سيدغلامحسين خان، دكتر مشعوف، حاج محمدحسين معين‌الرعايا، رهنما مدير روزنامه رهنما، فدايي، عباسخان رأفت، ياور اكبر ميرزاباشي، ملك‌الشعرای بهار و سردار معظم خراساني از ديگر دستگيرشدگان آن روزگار بودند. 

در فاصله كمتر از دو ماهي كه از عمر كودتا مي‌گذشت تمام زندان‌ها و بازداشتگاه‌هاي تهران مملو از زندانيان شد تا جايي كه مجبور شدند عده‌اي از محبوسين را به شهرها و مناطق ديگري تبعيد كنند. چنان‌كه سيدحسن مدرس به قزوين تبعيد و در آن شهر زنداني شد. علاوه بر مخالفان و فعالان سياسي گروهي از زندانيان اين روزگار شامل صاحبان ثروت و متمولاني بودند كه حكومت اميدوار بود با اخذ مبالغي هنگفت آزادي‌شان را به آنان بازگرداند. حاج محمدحسين امين‌الضرب و اميرنظام همداني از شاخص‌ترين اين گروه از زندانيان بودند كه نفر اخير با پرداخت ۲۵‌هزار تومان پس از يك هفته زندان را ترك كرد. در همان زمان شايع شد كه سيدضياء قصد دارد گروهي از زندانيان متنفذ و صاحب قدرت را اعدام كند. اما اين خبر كه گويا براي مرعوب كردن زندانيان و احتمالا اخذ وجوهي از آنان بر سر زبان‌ها افتاده بود به دنبال اعتراض احمدشاه به سرعت فروكش كرد و طبق دستور شاه كه گفته بود «فورا از اين اعمال قبيح جلوگيري كنيد و نگذاريد كه چنين اتفاقي رخ بدهد» خبر مذكور نيز به سرعت رنگ باخت. 

به اين ترتيب تا پايان دوره كابينه سيد‌ضياء، محبوسين كماكان در بازداشت بودند. پس از پايان اين دوران سه‌ماهه احمد قوام‌السلطنه كه خود از محبوسين بود يك روز پس از انتصاب به مقام رياست‌الوزرايي تمام زندانيان را آزاد كرد: «آزادشدگان با حالت تاثرآوري كه هر بيننده‌اي را محزون مي‌كرد به مجلس شوراي ملي وارد شده در حالتي كه برخي از آنها موهاي سرشان بلند و لباس‌هايشان مندرس و برخي ديگر پير و ناتوان و بيچاره و كسل، عصازنان در صحن دوم مجلس مجتمع شده بودند. به علاوه عده‌اي از كسان محبوسين و آزاديخواهان و مليون نيز حضور به هم‌رسانيدند.»[۱]

هدف کودتا

آن طور که در اعلامیه‌هایی به مردم وعده داده شده بود - "برانداختن ریشه جنایتکاران خودخواه تن پرور داخلی" و "رهانیدن ملت ایران از سلسله رقیت مشتی دزد و خیانتکار" بود. افرادی که به زعم سید ضیا و رضاخان، در سال‌های پرآشوب پس از انقلاب مشروطه "زمام امور مملکت را به ارث در دست گرفته بودند، مانند زالو خون مردم و ملت را مکیده، ضجه وی را بلند می‌ساختند." اعلامیه سید ضیا و رضاخان که بلافاصله پس از کودتا منتشر شد، در واقع چیزی جز پژواک همین اندیشه‌ها نبود که باور داشت "برای اینکه تمام این اقدامات میسر گردد، باید قبل از هر چیز و مافوق هر گونه اقدامی، مملکت دارای قشونی گردد که دشمنان داخل و خارج را به حساب دعوت نماید و امنیت در محوطه شاهنشاهی ایران حکم فرما گردد."

اصلاح نظام قضایی، تقسیم اراضی دولت بین دهقانان، لغو کاپیتولاسیون، تاسیس مدارس، راه اندازی وسایل حمل و نقل جدید و صد البته لغو قرارداد ۱۹۱۹ ایران و بریتانیا، برخی از برنامه‌های مفصلی است که سید ضیاء و رضاخان بلافاصله پس از کودتا اعلام کرده بودند. بسیاری از ملی گرایان و روشنفکران راه حل تمام مشکلات کشور را یک دولت مقتدر نظامی و یک دیکتاتور مصلح می‌دانستند که بتواند چنین تصمیم‌هایی را به جای شاه ناتوان قاجار بگیرد

پس از کودتا عارف قزوینی غزلي شاد و اميدبخش درباره‌ اصلاحات و آينده‌ اميدبخش ايران و ستايش از كودتا سرود. میرزاده عشقی مقالات تندي در حمايت از كابينه کودتا نوشت.محمد فرخی یزدی لاهوتي، سليمان ميرزا و بهرامي برگرد دولت جمع شدند و ملک الشعرا بهار در جرايد حكومت مقتدر را رواج مي‌داد. علی اکبر داور، عبدالحسین تیمورتاش ومصدق از حزب تجدد به مشاوران رضاخان تبديل شدند و دستگاه فكري اش را سامان دادند و احزاب محافظه‌كار مجلس چهارم از جمله اصلاح‌طلبان، سوسياليست‌ها و كمونيست‌ها به حمايت از سردار سپه پرداختند.‌ایرج میرزا نیز درباره رضاخان چنین سرود:‌

تجارت نيست، صنعت نيست، ره نيست‌ *** اميدي جز به سردار سپه نيست.[۲]

اختلاف بین عوامل کودتا

با گذشت زمان سيد ضياء كه درباطن ازرضاخان واهمه داشت، براي نشان دادن اقتدار خود و بدون جلب رضايت قبلي رضاخان، سرهنگ كاظم خان افسر ژاندارم را فرماندار نظامي تهران كرد و از همين لحظه آتش دشمني رضا خان را نسبت به خود روشن ساخت. سيدضياء همچنين با انتصاب سرهنگ علي خان از افسران مورد اعتماد خود به فرماندهي ژاندارمري بر رنجش رضاخان افزود. هدف سيد ضياء از اين انتصابات، علم كردن نيرويي در برابر قواي قزاق بود كه پادگان تهران را هم به خود ضميمه كرده بود و نيرومندتر شده بود. رضاخان با اعمال قدرت بعدا همه نيروهاي مسلح را تحت فرمان خود در آورد و سيد ضياء در نقشه اش شكست خورد.

از تحليل مورخان چنين بر مي آيد كه انگلستان با هدف سلطه انحصاري بر ايران و ذخائر و منابع آن و بستن راه نفوذ روسيه شوروي كه داشت جان مي گرفت در جهت جنوب، نه تنها از اجراي طرح كودتا حمايت كرده بود بلكه از گسترش تفرقه و ايجاد دشمني ميان سران كودتا راضي بنظر مي رسيد و عملا به آن دامن مي زد. روسيه شريك قبلي انگلستان در سلطه بر ميهن ما در پي انقلاب بلشويكي اكتبر 1917 از ميدان ايران خارج شده بود. بيم انگلستان در زمان قاجار همچنين از كمونيست شدن ايران و انتقال كمونيسم از طريق ايران به كشورهاي عربي بود كه پس از جنگ جهاني اول و انهدام عثماني عمدتا به لندن سپرده شده بودند و فاصله غني و فقير در مناطق عربي و در نتيجه آمادگي براي پذيرش افكاري سوسياليستي فراهم بود. انگلستان براي مبارزه با گسترش كمونيسم در ايران كه به دليل وجود طبقه و كلاس در جامعه و غيردولتي بودن تاسيسات و منابع توليد و درآمد هواداران فراوان هم پيدا كرده بود راهي جز احياء نيم خيز ناسيوناليسم ايراني نمي ديد و براي اين كار رضاخان مناسب بنظر رسيده بود.


جستارهای وابسته

منابع