اللهقلی خان جهانگیری
اللهقلی خان جهانگیری، (زادهی سال ۱۳۲۷، دیزجان، منطقهی وردشت سمیرم – درگذشته ۲۵ بهمنماه ۱۳۶۲، شاهکوه در نزدیکی اصفهان) از نوادگان میرزا جهانگیرخان قشقائی بود. او در دوران دبیرستان به فعالیت سیاسی پرداخت. او در رشتهی حقوق وارد دانشگاه اصفهان شد. اللهقلی خان جهانگیری یکی از بنیانگذاران گروههای کوهنوردی دانشجویی در ایران بود. او همچنین از سازماندهندگان جنبش دانشجویی بود و به خاطر نقش بارز و مؤثری که در اعتراضات دانشگاهی داشت، در اواخر سال ۱۳۴۸، دستگیر شد؛ و تا سال ۱۳۵۱، در زندان ماند. در جنبش دهقانی اوایل سالهای دههی ۱۳۵۰، الله قلی خان جهانگیری بنیانگذاری و رهبری هستههای مسلح قیام علیه رژیم محمدرضا شاه در بین ایلات قشقایی را به عهده داشت؛ و طرح گستردهای برای قیام مسلحانه ریخت. اما این طرح با امکانات وسیعی که ساواک داشت، منجر به دستگیری گستردهی مبارزان محلی شد. الله قلی خان جهانگیری در دادگاه رژیم شاه به دفاع از اصول مبارزاتی و آرمان انقلابی خود پرداخت؛ و سرانجام با توصیهی مشاوران شاه، از ترس واکنش مردم منطقه، از اعدام الله قلی خان صرف نظر کردند و وی به ده سال زندان محکوم شد. الله قلی خان جهانگیری در جریان انقلاب ضدسلطنتی، جزو آخرین گروه زندانیانی بود که در اثر اعتراضات مردم از زندان آزاد شد. او بیدرنگ به میان مردم در منطقه خودش باز گشت؛ و اقدام به سازماندهی مجدد گروه کرد و حملات مسلحانهی مردم به نهادهای رژیم شاه در جریان قیام ضدسلطنتی سال ۱۳۵۷، را هدایت کرد. الله قلی خان جهانگیری در همان دوران زندان بود که با مجاهدین خلق آشنا شد. او از جمله مبارزانی بود که دوستی محکمی با مجاهدین خلق داشت؛ و از هر کمک و اقدامی برای یاری رساندن به آنها دریغ نمیکرد. در زمان یورش حزباللهیها به خانهی بهائیان و آتش زدن آنها در شیراز در سال ۱۳۵۷، الله قلی خان و همرزمانش آنها به دفاع از حقوق بهاییان برخاستند. سرانجام در ۲۴ بهمنماه ۱۳۶۲، رژیم ایران با بسیج عظیم نیروها و با استفاده از همکاری خائنین سازمانهایی که با گروه ارتباط داشتند، به محل استقرار رهبران گروه پی برده و آنها را محاصره کردند. الله قلی خان به همراه سایر هم رزمان خود، از غروب ۲۴ بهمنماه، تا غروب روز بعد، تا آخرین گلوله با پاسداران و مأموران رژیم ایران جنگیدند و همگی جان باختند.
گاهشمار زندگی اللهقلی خان جهانگیری
اللهقلی خان جهانگیری در سال ۱۳۲۶، به دنیا آمده و نخستین فرزند خانواده است. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرضا و یک سال نیز در شهر اهواز گذراند؛ و در دوران دبیرستان به فعالیت سیاسی پرداخت. او در رشتهی حقوق وارد دانشگاه اصفهان شد؛ و در دانشگاه نیز از سازماندهندگان جنبش دانشجویی بود. به همین خاطر تحت تعقیب قرار گرفت و فراری شد. وی در بهار سال ۱۳۵۱، از زندان اصفهان آزاد شد و مجدداً به دانشگاه رفت.
الله قلی خان جهانگیری برای تحصیل دوران ابتدایی به روستاهای دوردست غربی استان اصفهان، کوههای بختیاری و شهرضا رفت، زیرا در محل زندگی خود مدرسه نداشتند. او در دوران دبیرستان به دفاع از دانشآموزان مهاجر قشقایی و لُر برخاست که به خاطر گرایشهای مذهبی مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند. اللهقلی خان در میدان بزرگ شهرضا، در یک گردهمایی مبادرت به قرائت قطع نامهای از طرف دانشآموزان قشقایی و لُر و مهاجر کرد؛ و خواهان پایان دادن به این بیعدالتیها شد. وی در دبیرستان به محافل آزادیخواه و دمکرات پیوست؛ و به مبارزهی علنی با رژیم شاهنشاهی پرداخت.[۱]
نخستین فعالیت سیاسی
نخستین اقدام سیاسی اللهقلی خان در برگزاری مراسم بزرگداشت دکتر محمد مصدق در شهرضا در سال ۱۳۴۵، و سپس در تابستان ۱۳۴۶، بود که اللهقلی خان طی یک سخرانی در یک گردهمایی محلی به افشای نقش محمدرضا شاه و سیستم سرمایهداری وابسته در تحمیل زندگی دردآور به زحمتکشان منطقه و شهر و روستاها و مسئولیت رژیم شاه در گسترش فقر پرداخت.
تیمسار زندی که به عنوان ناظر در دادگاه حضور داشت، دربارهی ضرورت لغوحکم اعدام اللهقلی خان جهانگیری گفت:
«با نظر به وسعت عظیم این مسئله مطرح شدن آن در شهرها و مناطق وسیعی از ایران و طرفداری مردم بخشهایی از استانهای فارس، اصفهان، کهگیلویه و بویراحمد از این حرکت و… مجموعهی این عوامل با اعدام او تحت تأثیر قرار گرفته و مشتی از آنها را به طرف مبارزه قهرآمیز میکشاند….»
اللهقلی خان جهانگیری در دوران دانشگاه در اصفهان به محافل مبارز دانشجویی ملحق شد؛ و در جلسات و میتینگها، اعتصابات و راه پیماییها علیه رژیم شاه شرکت میکرد. در یکی از راه پیماییها علیه رژیم شاه، در سی و سه پل اصفهان به محاصرهی نیروهای رژِیم درآمد اما او با انداختن خود به داخل آب زایندهرود موفق به فرار شد؛ و خود را به شهرضا رساند که پس از این بود که به زندگی مخفی روی آورد؛ و تحت پوش کارگر و بنای ساختمان به مبارزهی خود ادامه داد.[۲]
نخستین دستگیری و زندان
اللهقلی خان جهانگیری یکی از بنیانگذاران گروههای کوهنوردی دانشجویی در ایران بود؛ و به خاطر نقش بارز و مؤثری که در اعتراضات دانشگاهی داشت، در اواخر سال ۱۳۴۸، دستگیر شد؛ و تا سال ۱۳۵۱، در زندان ماند.[۳]
وی توسط مأموران ساواک و شهربانی در یک خانهی تیمی دستگیر و بلافاصله تحت شکنجههای زیادی قرار گرفت. ناخنهایش را کشیدند، و آویزانش کردند اما او لب از لب باز نکرد. اللهقلی خان به اتهام نقشهی ترور ولیعهد و شرکت در ترور یکی از مشاوران آمریکایی شاه، به اعدام محکوم شد. اما به خاطر ترس از محبوبیتی که او بین عشایر زحمتکش قشقایی داشت، از اعدام او صرف نظر کردند، نخست او را به حبس ابد محکوم کرده و پس از یک سال و نیم، در بهار سال ۱۳۵۱، با گرفتن تعهد مبنی براینکه فعالیت نداشته باشد، او را آزاد کردند. اللهقلی خان جهانگیری پس از آزادی از زندان بلافاصله فعالیت خود را آغاز کرد. این بار فعالیت خود را میان زحمتکشان و روستائیان قشقایی و روشنفکران محلی متمرکز کرد؛ و فعالیت مستقل محلی را از طریق مبارزان و روشنفکران منطقه به پیش برده و بنیاد گروه مبارزان محلی قشقایی را پایهگذاری کرد.[۱]
پیش از آنکه اللهقلی خان از زندان اول آزاد شود، ساواک شاه برای تطمیع او پیشنهاد کرده بود که بیا ما تو را به عنوان گویندهی خبر در رادیو تلویزیون با حقوق ماهیانه بالا معرفی کنیم و آنجا کار کن. اما اللهقلی خان قاطعانه رد میکند.[۴]
بنیانگذاری جنبش دهقانی
اللهقلی خان جهانگیری در جنبش دهقانی اوایل سالهای دههی ۱۳۵۰، بنیانگذاری و رهبری هستههای مسلح قیام علیه رژیم شاه در بین ایلات قشقایی را به عهده داشت؛ و تحت تأثیر افکار چریکی رایج در آن سالها، طرح گستردهای برای قیام مسلحانه ریخت. اما این طرح با امکانات وسیعی که ساواک داشت، منجر به شکست و دستگیری گستردهی مبارزان محلی شد. با محاصره کوههای آلمالوخ وردشت، چند تن از دوستان اللهقلی خان توسط پلیس دستگیر شدند؛ و اللهقلی خان و دوستان دیگرش با حمایت وسیع زحمتکشان منطقه حلقه محاصره را شکستند و در کوههای بختیاری و اصفهان مخفی ماندند.[۱]
دومین دستگیری و زندان
سرانجام پس از دو ماه، پلیس و ساواک با هزاران نیرو و بستن راههای ارتباطی، اللهقلی خان را دستگیر کردند.
اللهقلی خان جهانگیری در دادگاه رژیم شاه به دفاع از اصول مبارزاتی و آرمان انقلابی خود برخاست؛ و سرانجام با توصیهی مشاوران شاه، از ترس واکنش مردم منطقه، از اعدام اللهقلی خان صرف نظر کرده و وی را به ده سال زندان محکوم کردند.
اللهقلی خان جهانگیری در زندانهای اصفهان و پس از آن، زندان اهواز و زندان عادلآباد شیراز، به مبارزهی گسترده و وسیع برای مقابله با زندانبانان رژیم شاه و اِعمال فشار این مأموران بر زندانیان سیاسی و تحمیل شرایط بهتر برای ملاقات کنندگان و بستگان زندانیان، دست زد؛ و در جریان این مبارزات، مستمر مورد شکنجه قرار گرفت. به خاطر اینکه اللهقلی خان از همان اوایل اسارت، خواهان انتقال به زندان اوین تهران جهت برقراری ارتباط با رهبران جنبش چریکی بود، مأموران رژیم شاه او را به زندان عادی منتقل کردند. اما اللهقلی خان که در میان تودههای مردم بزرگ شده بود، به سرعت اقدام به سازماندهی زندانیان عادی کرده، و با تشکیل کلاسهای درس اقدام به روشنگری کرد؛ و همزمان با اعتصاب زندانیان سیاسی در زندان عادل آباد شیراز، زندانیان را به اعتصاب سمت داد. زندانبانان که وحشتزده شده بودند، او را به بند سیاسی بازگرداندند.[۱]
دستگیری مادر اللهقلی خان
ماهلقا مادر اللهقلی خان در سال ۱۳۵۲، به اتهام حمایت از زندانیان سیاسی دستگیر و به مدت دو ماه ونیم در زندان به سر برد؛ و در واقع برای تحت فشار قرار دادن اللهقلی خان، گروگان گرفته شده بود.
مادر اللهقلی خان تا سال ۱۳۶۲، بارها دستگیر شد؛ و یکبار هم نیروهای سرکوبگر حکومتی سعی کردند با موتور زیرش بگیرند. این مادر چهار فرزندش یعنی مهین، جعفر، محمدقلی و اللهقلی خان را در مسیر مبارزه تقدیم مردم ایران کرده است.[۳]
آزادی از زندان و ادامه مبارزه
اللهقلی خان جهانگیری در جریان انقلاب ضدسلطنتی، جزو آخرین گروه زندانیانی بود که با همت مردم از زندان آزاد شد. او بیدرنگ به میان مردم در منطقه خودش باز گشت؛ و اقدام به سازماندهی مجدد گروه کرد و حملات مسلحانهی مردم به نهادهای رژیم شاه در جریان قیام ضدسلطنتی سال ۱۳۵۷، را هدایت کرد.[۱]
در بهمنماه سال ۱۳۵۷، اللهقلی خان جهانگیری و یارانش در تسخیر شهربانی شهرضا (قمشه سابق) که یکی از نخستین شهرهای ایران است که مجسمه محمدرضا شاه را در آن به زیر کشیدند، شرکت داشتند. اللهقلی خان و دوستانش همان شب عازم تهران شده و در درگیری مراکز نظامی تهران، در شمار نخستین افرادی بودند که وارد پادگان سلطنتآباد شدند؛ و پس از تسخیر پادگان سلطنتآباد، ساختمان ساواک تهران را نیز تسخیر کردند.[۳]
پس از انقلاب ضدسلطنتی
اللهقلیخان جهانگیری پس از انقلاب ضدسلطنتی، با دیدن ماهیت نظام جمهوری اسلامی، فعالیتهای خود را برای احقاق حقوق کشاورزان و عشایر ستمکشیده و محروم منطقه ادامه داد؛ و اقدام به تشکیل ستادی در منطقه سمیرم در جهت اصلاحات ارضی کرد.[۵]
او در همهی مبارزات زحمتکشان منطقه برای دفاع از دستآوردهای انقلاب، در کنار مردم قرار گرفت؛ و در تمامی نبردهای که خوانین محلی و نظام جمهوری اسلامی به مردم زحمتکش منطقه تحمیل میکرد، شخصاً فرماندهی عملیات را به عهده گرفت و بارها نیز مجروح شد.[۳]
گروه اللهقلی خان تلاش میکرد تا انضباط کار در کشاورزی و قانونمندیهای کار دستهجمعی، با رعایت اصول پیشرفته و مترقی حفاظت از محیط زیست و منابع طبیعی را از طریق شوراها به زحمتکشان بیاموزد. در سراسر منطقه، شوراهای کارگران و زحمتکشان سازماندهی شدند. زمینهای خوانین بزرگ که به صورت بایر نگهداری میشد، مصادره و به زیر کشت جمعی از زحمتکشان که زمینی نداشتند درآمد. در چراگاههای ییلاق و قشلاق که هر ساله دهقانان باید با هزینههای گزاف اجاره کنند، دهقانان به طور مستقل مسئولیت کشت، داشت و برداشت را بر عهده گرفتند؛ ولی این اوضاع دیری نپایید…
اللهقلی خان در سخنرانیای که به مناسبت سالگرد جانباختن علیباز جانبازلو، در شهریور ۱۳۶۰ ایراد کرد، ضد دمکراتیک حکومت ایران را بشدت محکوم نمود؛ و گفت تنها راه رهایی زحمتکشان ایران، پیوستن به حزب طبقه کارگر، تشکیل جبهه گستردهی انقلابی جهت کسب دمکراسی، سازماندهی مبارزات زحمتکشان و کارگران و نیروهای دمکراتیک و مترقی، خاتمه دادن به نظام سرمایهداری و تصاحب قدرت سیاسی توسط کارگران است؛ و بدین ترتیب بود که راه ادامهی مبارزه و وظایف گروه را به وضوح ترسیم کرد.[۶]
در سیزدهم شهریور سال ۱۳۶۰، نیروها و مأموران حکومتی، منطقهی وردشت سمیرم را محاصره کردند؛ و دهها نفر به اسارت درآمدند. رهبران محلی جنبش، دهقانانی چون فاضل رضائی، اکبر محمدی، نصرت سلیمانی، بهروز سلوکی و…، دستگیر و در آبانماه ۱۳۶۰، همراه با خواهر و برادر اللهقلی خان یعنی مهین جهانگیری و محمدقلی تیرباران شدند.
بقیه گروه که این محاصرهی سنگین را با پشتیبانی مردم شکستند، امیدشان این بود که با بازماندگان گروهها و سازمانهای انقلابی دست اتحاد بدهند. اما به خاطر سرکوب عریان حکومت جمهوری اسلامی و عدم اتحاد جریانهای مبارز، تلاش برای ارتباط به جایی نرسید و تنها منجر به پناهندگی تعدادی از بازماندگان جریانات چپ به گروه اللهقلی خان شد؛ بنابراین رهبران گروه در محاصره کامل تنها ماندند؛ و مجبور شدند با جابهجا شدن در شهرها و روستاها و کوههای فارس، اصفهان، بویراحمد و چهارمحال بختیاری به مبارزه و مقاومت ادامه دهند.
در واقع گروه اللهقلی خان جهانگیری به دنبال ایجاد درگیریهای نظامی نبود؛ و به جز دفاع از دستاوردهای مردم و جان اعضا گروه، دست به سلاح نمیبردند. هرچند که به شرایط کوهستانی آشنایی داشتند و به اقدامات نظامی مسلط بودند اما از رویارویی و اتقامجویی خودداری میکردند.
اللهقلی خان پیش از هر اقدام سیاسی، یا پس از هر درگیری نظامی که در واقع به او تحمیل میشد، یا به او و همرزمانش نسبت میدادند، شرح ماجرا را مکتوب میکرد؛ و برای سران رژیم نسخهای میفرستاد و کپی آنها را نیز به مادرش میسپرد که گویا در اشغال منزلشان در سال ۱۳۶۰، همه از بین میرود. گفته میشود که مجموعهی این اسناد به قدری زیاد بوده که برای حمل آن، مأموران از وانتبار استفاده میکردند.[۳]
حمایت از مجاهدین خلق
اللهقلی خان جهانگیری در همان دوران زندان بود که با مجاهدین خلق آشنا شد. او از جمله مبارزانی بود که دوستی محکمی با مجاهدین خلق داشت؛ و از هر کمک و اقدامی برای یاری رساندن به آنها دریغ نمیکرد. او در اینباره به عشایر منطقه توصیه میکرد و میگفت:
«خانه هر فرد دهقان و چادر هر عشایر از فارس و اصفهان و کهگیلویه و بویر احمدی و چهارمحال بختیاری باید بهصورت خانه امنی برای مجاهدین و مبارزین مسلح خلق درآید. امروز حمایت از مجاهدین خلق و کمک به چریکهای مسلح این سازمان و دیگر همرزمانش در شهرها و روستاهای ایران، وظیفهی هر فردی است که خود را متعلق به این آب و خاک میداند.»[۵]
زمانی که اللهقلی خان به کردستان میرفت، هم در میان پیشمرگان کومله بود؛ و هم در میان اعضای حزب دموکرات کردستان ایران و هم با رفقای اکثریت سازمان چریکهای فدایی خلق دیدار داشت و هم با رفقای اقلیت. به هنگام زیر ضرب رفتن مجاهدین خلق علیرغم دشواریهای خود، بخش عظیمی از امکاناتش را صرف پناه دادن به مجاهدین نمود.[۷]
دوستی با مسعود رجوی
اللهقلیخان جهانگیری ارادت ویژهای نسبت به مسعود رجوی و مجاهدین خلق داشت. او در این باره میگفت:
«تنها کسی که به مردم پشت نکرد و دروغ نگفت، مسعود رجوی بود… از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، به بعد مجاهدین مشت خالی خیلیها را باز کردند؛ و نشان دادند که بسیاری از مدعیان مبارزه و چپنماهایی که کباده قیام و شورش و… را میکشیدند در واقع اهل تجارت هستند و دکان باز کردهاند؛ و با شرایط سخت دکانهایشان را بستند. آنها اهل مبارزه نیستند، فقط مجاهدین هستند که به یمن وجود مسعود رجوی مقاومت میکنند؛ و مطمئن هستم این راه را تا به آخر ادامه میدهند.»[۵]
دفاع از حقوق بهائیان
در زمان یورش حزباللهیها به خانهی بهائیان و آتش زدن آنها در شیراز در سال ۱۳۵۷، اللهقلی خان و همرزمانش تنها کسانی بودند که به دفاع از حقوق انسانی بهائیان برخاستند.
در آنزمان افراد زیادی از بهائیان، در منطقه ابیوردی شیراز زندگی میکردند. از آنجا که بخشی از جوانان آن منطقه نسبت به گروه اللهقلی خان گرایش هواداری داشتند، اللهقلی خان اقدام به سازماندهی آنان میکند تا در مقابل یورش مرتجعین دفاع کرده و از آزار و اذیت و حمله به بهائیان جلوگیری کنند. آنها در این امر موفق میشوند؛ و به همین خاطر تنها منطقهی شیراز که از حمله و هجوم حزباللهیها به بهائیان جلوگیری شد، محلهی ابیوردی بود.[۳]
در جریان حملات مأموران نظام جمهوری اسلامی به محل استقرار گروه در اردیبهشت سال ۱۳۶۲، اللهقلی خان هنگام شکستن محاصره، از ناحیۀ قلب و ریه مورد اصابت گلولهی یکی از مأموران قرار گرفت. او به خاطر اینکه روحیهی نیروهایش تضعیف نشود، مجروح شدنش را مخفی نمود؛ و ۵ کیلومتر، بدون اینکه حتی همرزمانش متوجه حادثه شوند، از محل درگیری دور میشود. وی را به اصفهان منتقل کرده و توسط یکی از پزشکان سازمان راه کارگر تحت معالجه قرار گرفته و پس از بهبودی نسبی مجدداً مبارزه را ادامه میدهد.[۱]
توجه به نقش زنان
یکی از ویژگیهای اللهقلی خان جهانگیری و همرزمانش، تأکید بر ضرورت اتحاد و پیوند مبارزهی روشنفکران و دانشجویان با کارگران و دهقانان و دیگر قشرها زحمتکش بود، آنان معتقد بودند که بدون این پیوند مبارزه علیه ستمگران و ظالمان به نتیجه نمیرسد. اللهقلی خان همچنین به نقش فعال زنان در امر مبارزه بها و اهمیت میداد.[۳]
محبوبیت اللهقلی خان
با وجود اینکه اللهقلیخان جهانگیری خودش از یک خانوادهی مرفه بود، زندگیش را وقف محرومان و زحمتکشان منطقه کرده بود. به خاطر همین عشایر و کشاورزان مناطق کوهستانی بین اصفهان و فارس علاقهی بسیار زیادی به او داشتند.[۵]
گروه اللهقلی خان در عین اعتقاد به اتحاد عمل با سایر نیروهای انقلابی، جریان مستقلی بود؛ و نه تنها در منطقه خود، بلکه در شیراز و اصفهان و کهگیلویه و جنوب، از دیگر جریانات، شناخته شدهتر، محبوبتر و از پایگاه تودهای گستردهتری برخوردار بود.[۳]
آخرین نبرد اللهقلی خان
رژیم ایران با بسیج عظیم نیروها و با استفاده از همکاری خائنین سازمانهایی که با گروه ارتباط داشتند، به محل استقرار رهبران گروه پی برده و آنها را محاصره کردند. اللهقلی خان به همراه سایر هم رزمان خود، از غروب ۲۴ بهمنماه ۱۳۶۲، تا غروب روز بعد، تا آخرین گلوله با مأموران رژیم جنگید.[۱]
نیروهای ضربت زندان اوین به سرپرستی اسدالله لاجوردی، گروههای ضربت اصفهان، شیراز، شهرضا، گروه ویژه عشایر و نیروهای پادگان غدیر و هوانیروز اصفهان، کوه حاجیلو (شاهکوه) در نزدیکی شهر اصفهان که محل استقرار گروه اللهقلی خان بود، به محاصره درآوردند؛ و از زمین و هوا با انواع سلاحها و تمامی امکانات از هیلکوپتر تا بمب و راکت، محل استقرار گروه اللهقلی خان را زیر آتش گرفتند. اللهقلی خان (با خوردن سیانور)، ایاز رضایی، قدرالله رضایی، رضی طاهری، قربان گرگی، غلامعلی ذیلاپور و… همانروز ۲۵ بهمنماه در کوه حاجیلو پس از یک نبرد ۲۰ ساعته جان باختند و به زندگی مبارزات خود پایان دادند. سردار رضایی و فریدون جوانی، جزو دستگیرشدگان بودند که هر دو آنها نیز در اواخر تابستان ۱۳۶۴، در زندان اوین تیرباران شدند.[۳]
از فردای جان باختن اللهقلی خان، آوازهی دلاوریهایش تا روستاهای دوردست و تا شهرهای برازجان، بوشهر و نقاط دیگر، دهن به دهن نقل و الگویی برای جوانان میهن شد.[۱]
یکی ازاعضا مجاهدین خلق که مدتی در کنار اللهقلی خان و در چندین نبرد همراهش بوده، ماجرای آشناییاش با او و نبرد اللهقلی خان را تا شهادت اینطور تعریف میکند:
«در فروردین ۱۳۶۱، همراه ۱۰ مجاهد دیگر از جمله مجاهدان شهید جواد ایزدی، پرویز توحیدی، غلامرضا جانملکی، کرامتالله سیوندانی، جواد فرصت، عبدالحمید مختاری، سعید مختاری و مجید نیکنام موفق شدیم از زندان کازرون فرار کنیم. قبل از اقدام به فرار از زندان، توانسته بودیم با رزمندگان عشایر مستقر در کوههای فارس و اصفهان ارتباط برقرار کنیم.
برای روزهای اول و دوم فروردین قرار گذاشته بودیم. ما طبق طرح توانستیم از زندان خارج شویم و با کمک تعدادی از هواداران سازمان مجاهدین در بیرون زندان، به منطقه کوهستانی بین کازرون و نورآباد ممسنی برویم. بعد از آشنایی اولیه، اللهقلی خان جهانگیری گفت: بچهها باید اینجا را هرچه سریعتر ترک کنیم و به محل مناسبتری برویم.
میدانم که همه شما از زندان فرار کردهاید و حتماً رژیم از دیروز بهشدت همهجا را بهدنبال شما زیر و رو کرده و الآن هم سخت بهدنبال شماست، پس بجنبید…
صمیمت و صراحت اللهقلی خان در همان چند برخورد اول به دل همهمان نشست. در اردیبهشت ۱۳۶۲، از کوههای آباده به سمت کوههای کازرون و نورآباد ممسنی در حرکت بودیم. باید یک مسیر بسیار طولانی را طی میکردیم. وضعیت آذوقه و تدارکاتمان هم خوب نبود. ۱۰ روز بود که غذایی نداشتیم و تنها غذایمان برگ درختان کوهی و علفهای وحشی بود.
باید به هر ترتیب خودمان را برای اجرای یک قرار به کوههای نورآباد ممسنی میرساندیم. در اواسط خرداد ۱۳۶۲، توانستیم طبق طرح، خودمان را به محل اجرای قرار برسانیم. اللهقلی خان بههمراه ۶ نفر دیگر از بچهها به محل اجرای قرار رفتند و بقیه در محل دیگری به استراحت پرداختیم.
حوالی ساعت ۲ نیمهشب بود که نگهبان همه را بیدار کرد و اعلام آمادهباش کرد و گفت: اللهقلیخان درگیر شده است، دقایقی بعد دو نفر از بچههایی که همراه با اللهقلی خان رفته بودند نفس زنان آمدند و گفتند که در محل قرار درگیر شدهاند و الله قلیخان زخمی شده و برای انتقال او نیاز به کمک دارند.
یک تیم ۴ نفره به کمکشان رفت. با آنکه گلوله به سینهاش اصابت کرده و از پشتش خارج شده بود، اما او بخش مهمی از مسیر را با پای خودش پیموده بود. محل قرار برای دشمن لو رفته بود و پاسداران بهصورت گلهیی آنجا را محاصره کرده بودند. اما در همان آغاز درگیری بهمحض روبهرو شدن با آتش بچهها، زمینگیر شده و جرأت نکرده بودند حتی در حد چند قدم هم که شده آنها را دنبال کنند.
در هر حال اللهقلی خان به چنگ پاسداران نیفتاد و بهرغم جراحت سختی که داشت، بهخاطر روحیه و جسارت و آمادگی خودش، با آنکه منطقه کاملاً آلوده بود، توانستیم او را از منطقه خارج کنیم. حوالی ساعت ۸ صبح، هنوز در حال راهپیمایی و دور شدن از منطقه درگیری بودیم که، نگهبان فریاد زد: هلیکوپتر! همه به سرعت در محلهای مناسب شکاف کوه و زیر درختان مخفی شدیم و آنقدر بیحرکت ماندیم تا هلیکوپترها بعد از گشت زدنهای متوالی، تصور کردند که ما در آن منطقه نیستیم و از آن جا دور شدند.
وضعیت اللهقلی خان چندان رضایتبخش نبود و زخم او نیاز به جراحی و مداوای اساسی داشت. چون دیگر نمیتوانست تحرک داشته باشد و زخم گلوله بهشدت آزارش میداد. او را به خانه یکی از هواداران در گچساران منتقل کردیم و با کمک پزشکان هوادار مجاهدین بعد از یک عمل جراحی در شرایط بسیار سخت، دوباره بهبود یافت و به کوه بازگشت.»[۵]
پیکر مصلوب
از روز بعد از کشته شدن اللهقلی خان جهانگیری، پیکر بیجان او را در چند زندان به نمایش گذاشتند. اما به این کار کفایت نکردند. مآموران حکومتی برای تضعیف روحیه و زهر چشم گرفتن از مردم محروم منطقه و جهت قدرتنمایی، پیکر او را هرروز در شهرها و روستاهای منطقهی عشایرنشین استانهای اصفهان، فارس و کهگلویه و بویراحمد، به صلیب کشیده و اهالی را برای مشاهدهی او به صف میکردند. حاضر نشدن در کنار پیکر به صلیب کشیده شدهی اللهقلی خان از سوی مأموران جرم محسوب شده و موجب دستگیری و اذیت و آزار مردم میشد. پس از مدتی سر انجام آدرس محل دفن اللهقلی خان که واقع در دارالرحمه شهر شیراز، قسمت اعدامیها است، به خانواده وی داده شد.[۷]
اسدالله لاجوردی که معروف به دژخیم اوین بود، در پایان عملیات بر بالای سر پیکر اللهقلی خان جهانگیری گفت:
«اللهقلی ضد خدا و ضد بشر و معجونی از شرارت و شقاوت و کفر بود… ما یکی از بزرگترین دشمنان نظام را از پای درآوردیم و گروهکی که خطرش بیشتر از منافقین بود از بین رفت…»
فرمانده سپاه منطقه ۲ نیز با اشاره به گروه اللهقلی خان گفت:
«قدرت عملیاتی کوهستانی آنها به مراتب قویتر از منافقین بود. مخفیگاهشان هم کاملاً حساب شده بود؛ و از نظر استراتژیکی دسترسی به آن مشکل به نظر میرسید… نفرات تمام شیارهای منتهی به پناهگاه را مسدود کردند؛ و از ساعت دو و نیم بعد از نصف شب سلاحهای نیمهسنگین از کوه بالا برده شد و با روشن شدن هوا عملیات آغاز گردید… آتش سنگین طرفین تا غروب آفتاب ادامه داشت و از آنجا که آنها در غار مأوی داشتند میبایست غار مزبور منفجر میشد…»[۳]
پیام مسعود رجوی
مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت ایران بهمناسبت جان باختن مبارز برجستهی عشایری ایران، اللهقلی خان جهانگیری، طی پیامی گفت:
«هموطنان عزیز، عشایر دلیر و رزمنده فارس؛ برحسب اطلاعیه دادستانی دشمن ضدبشری در تهران که شب گذشته انتشار یافت. اللهقلی خان جهانگیری، شخصیت محبوب و برجسته عشایری که به حق از سرداران مقاومت خونین تودههای محروم عشایر فارس در سمیرم و یاسوج و نورآباد و ممسنی بود، همراه با تعدادی از یاران خود و گروهی از خواهران و برادران مجاهد ما که در کوهستانهای فارس مستقر بودند، در تاریخ ۲۵ بهمن بهشهادت رسیده است. اللهقلی خان و رزمندگان دلیر همراه او طی دو و نیم سال گذشته به اتفاق برادران مجاهدشان در کوهستانهای مرکزی و جنوبی میهنمان در برابر یورشهای سبعانه مزدوران خمینی به گونهای تمامعیار مقاومت نموده و چندین بار درسهای فراموش ناکردنی به پاسداران مزدور خمینی دادند. در اوایل سال گذشته نیز ۱۲ تن از زندانیان مجاهد خلق که حلقه محاصره زندان خمینی را در کازرون شکسته و فرار کرده بودند در منطقه استقرار اللهقلی خان به برادران مجاهد خود پیوستند.»[۵]
اسامی جان باختگان گروه الله قلیخان
اسامی جان باختگان گروه اللهقلی خان جهانگیری به ترتیب بر اساس اطلاعات موجود عبارتند از:
- حاجی رضایی «علیباز جانبازلو» (۲ شهریور ۱۳۵۹)
- محمدقلی جهانگیری (۲ آبان ۱۳۶۰)
- نصرت سلیمانی (۲ آبان ۱۳۶۰)
- مهین جهانگیری (۳ آبان ۱۳۶۰)
- اکبر محمدی (۳ آبان ۱۳۶۰)
- فاضل طاهری «رضایی» (۱۹ آبان ۱۳۶۰)
- بهروز سلوکی (۱۹ آبان ۱۳۶۰)
- بگراس رضایی (پاییز سال ۱۳۶۱)
- ابولقاسم جهانگیرپور (پاییز سال ۱۳۶۱دستگیر شد و کمی بعد تیربارانش کردند)
- بهروز آبادهای (سال ۱۳۶۲)
- ایاز رضایی، قربان گرگی، قدرالله رضایی، رضی طاهری، غلامعلی ذیلاپور، عباس قرهجیلو و اللهقلی جهانگیری (۲۵ بهمن ۱۳۶۲)
- فیضالله یوسفی (اوایل فروردین ۱۳۶۳)
- سردار رضایی و فریدون جوانی (اواخر سال ۱۳۶۴)
- جعفر جهانگیری (قتلعام سال ۱۳۶۷)
- قربان گرگی
- علی اکبر وفاق نعمتاللهی معروف به حسین کرد (به مجاهدین پیوست و در سال ۶۷، در عملیات فروغ جاویدان جان باخت)
همچنین تعدادی نیز که به گروهها و سازمانهای مختلف مانند سازمان مجاهدین و پیکار و چریکها فدایی خلق و… مرتبط بودند، به اتهام همکاری با گروه اللهقلی خان جهانگیری بازداشت و اعدام شدند؛ و یا در کنار آنان در درگیریهای مختلف جان باختند.[۴][۳]
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ ۱٫۷ شهدای گروه رفیق شهید، الله قلی خان جهانگیری - سایت جانباختگان راه کارگر
- ↑ به یاد مقاومت حماسی الله قلی خان جهانگیری و همرزمانش - سایت راه کارگر
- ↑ ۳٫۰۰ ۳٫۰۱ ۳٫۰۲ ۳٫۰۳ ۳٫۰۴ ۳٫۰۵ ۳٫۰۶ ۳٫۰۷ ۳٫۰۸ ۳٫۰۹ ۳٫۱۰ الله قلی خان جهانگیری و واقعهٔ کوه حاجیلو - سایت عصر نو
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ مسیح باز مصلوب - سایت پژواک ایران
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ الله قلی خان عقاب سرفراز کوههای سمیرم - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ یادی از الله قلی خان جهانگیری و یارانش - سایت ایران خبر
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ یادی از الله قلی خان جهانگیری - سایت کار آنلاین