محمد فرخی یزدی: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۸۲۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۶ فوریهٔ ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۴: خط ۵۴:
محمد از همان کودکی یتیم شد وبا درد و رنج آشنا گشت. او از کودکی به کار در دکان نانوایی می‌پرداخت و با بردن نان به در خانه‌های اعیان و تجار به آنجا رفت و آمد داشت. فرخی از نزدیک، شاهد سختی و مشکلات زندگی اطرافیان خود بود و با لمس این رنج‌ها افکار انقلابی خود را به نظم کشید.
محمد از همان کودکی یتیم شد وبا درد و رنج آشنا گشت. او از کودکی به کار در دکان نانوایی می‌پرداخت و با بردن نان به در خانه‌های اعیان و تجار به آنجا رفت و آمد داشت. فرخی از نزدیک، شاهد سختی و مشکلات زندگی اطرافیان خود بود و با لمس این رنج‌ها افکار انقلابی خود را به نظم کشید.


من آن خونین‌دل زارمِ که خون خوردن بود کارم
{{شعر}}
 
{{ب|من آن خونین‌دل زارمِ که خون خوردن بود کارم|مباهاتی که من دارم ز دهقان زادگی دارم}}
مباهاتی که من دارم ز دهقان زادگی دارم
{{پایان شعر}}


فرخی در اوایل پیدایش مشروطیت از آزادیخواهان یزد گردید.
فرخی در اوایل پیدایش مشروطیت از آزادیخواهان یزد گردید.


آزادی ایران که درختی است کهنسال
{{شعر}}
 
{{ب|آزادی ایران که درختی است کهنسال|ما شاخهً نورستهً آن کهنه درختیم.}}
ما شاخهً نورستهً آن کهنه درختیم.<ref>[http://asre-nou.net/1387/farvardin/14/m-farokhi.html عصر نو-کشتن فرّخی یزدی، شاعر لب دوخته'''دکتر پرویز داورپناه''']</ref>
{{پایان شعر}}
 
<ref>[http://asre-nou.net/1387/farvardin/14/m-farokhi.html عصر نو-کشتن فرّخی یزدی، شاعر لب دوخته'''دکتر پرویز داورپناه''']</ref>
فرخی می‌خواست سبکبارو سبکبال مبارزه کنداز اینروتا پایان عمر ازدواج نکردتا روح سرکش خودرا در بند خانواده نبیند.


زقید وبند جهان فرخی بود آزاد
فرخی تا پایان عمر ازدواج نکردو خودرا در بند خانواده نکرد.


که رند دربه در و از علاقه رسته ماست.<ref>کتاب پیشوای آزادی زندگی و شعر فرخی یزدی نوشته حسین مسرت</ref>
{{شعر}}{{ب|زقید وبند جهان فرخی بود آزاد|که رند دربه در و از علاقه رسته است.}}{{پایان شعر}}
<ref>کتاب پیشوای آزادی زندگی و شعر فرخی یزدی نوشته حسین مسرت</ref>


در سال ۱۳۰۷شمسی، فرخی یزدی از طرف مردم یزد به‌عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانون‌گذاری انتخاب شد و جناح اقلیت را تشکیل داد. در مجلس، فرخی یزدی همواره مخالف سیاستهای دیکتاتوری رضاشاه بود، و به همین دلیل مورد ناسزا و حملات سایر نمایندگان قرار می‌گرفت. هنگامیکه دستگیری آزادیخواهان در زمان رضاشاه اوج گرفت، فرخی بالاجبار ایران را ترک کرد.<ref name=":1" /> وی از طریق شوروی به آلمان سفر نمود و مدتی در نشریه‌ای به نام [[«پیکار»]] که صاحب‌امتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و به تهران بازگشت ولی پس از مدتی کوتاه، به بهانه بدهی به یک کاغذفروش او را ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی بردندوهمزمان پرونده‌ای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل دادند. واو ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.<ref name=":2">[http://yazd.irib.ir/نمایش-محتوای-تولیدات-ویژه/-/asset_publisher/DDbpl9YAJedq/content/محمد-فرخی-یزدی/pop_up?_101_INSTANCE_ محمد فرخی یزدی]</ref> فرخی در سراسر دادگاه سکوت اختیارکرد. بدون اینکه حکم را امضا کند زیر حکم نوشت: «قضاوت با مردم است.»
در سال ۱۳۰۷شمسی، فرخی یزدی از طرف مردم یزد به‌عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانون‌گذاری انتخاب شد و جناح اقلیت را تشکیل داد. در مجلس، فرخی یزدی همواره مخالف سیاستهای دیکتاتوری رضاشاه بود، و به همین دلیل مورد ناسزا و حملات سایر نمایندگان قرار می‌گرفت. هنگامیکه دستگیری آزادیخواهان در زمان رضاشاه اوج گرفت، فرخی بالاجبار ایران را ترک کرد.<ref name=":1" /> وی از طریق شوروی به آلمان سفر نمود و مدتی در نشریه‌ای به نام [[«پیکار»]] که صاحب‌امتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و به تهران بازگشت ولی پس از مدتی کوتاه، به بهانه بدهی به یک کاغذفروش او را ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی بردندوهمزمان پرونده‌ای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل دادند. واو ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.<ref name=":2">[http://yazd.irib.ir/نمایش-محتوای-تولیدات-ویژه/-/asset_publisher/DDbpl9YAJedq/content/محمد-فرخی-یزدی/pop_up?_101_INSTANCE_ محمد فرخی یزدی]</ref> فرخی در سراسر دادگاه سکوت اختیارکرد. بدون اینکه حکم را امضا کند زیر حکم نوشت: «قضاوت با مردم است.»


به زندان قفس مرغ دلم چون شاد می‌گردد / مگر روزی که از این بند غم آزاد می‌گردد
{{شعر}}{{ب|به زندان قفس مرغ دلم چون شاد می‌گردد|مگر روزی که از این بند غم آزاد می‌گردد}}


دلم از این خرابی‌ها بود خوش زآنکه می‌دانم / خرابی چون که از حد بگذرد آباد می‌گردد
{{ب|دلم از این خرابی‌ها بود خوش زآنکه می‌دانم|خرابی چون که از حد بگذرد آباد می‌گردد}}


طپیدن‌های دل‌ها ناله شد آهسته آهسته/ رساتر گر شود این ناله‌ها فریاد می‌گردد.<ref name=":3">[http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2171810 شرق-سر به پای آزادی -ترگل منطقیان]</ref>
{{ب|طپیدن‌های دل‌ها ناله شد آهسته آهسته|رساتر گر شود این ناله‌ها فریاد می‌گردد.}}


'''''' ز اشک و آه مردم بوی خون آید که آهن را / دهی گر آب و آتش دشنه فولاد می‌گردد'''''
{{ب|ز اشک و آه مردم بوی خون آید که آهن را|دهی گر آب و آتش دشنه فولاد می‌گردد}}{{پایان شعر}}
<ref name=":3">[http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2171810 شرق-سر به پای آزادی -ترگل منطقیان]</ref>


سرانجام پس از ۲سال زندان و شکنجه، در روز ۲۵ مهر ۱۳۱۸، دکتر زندان، به‌نام «[[پزشک احمدی]]»، فرخی یزدی را با آمپول هوا به‌شهادت رساند.
سرانجام پس از ۲سال زندان و شکنجه، در روز ۲۵ مهر ۱۳۱۸، دکتر زندان، به‌نام «[[پزشک احمدی]]»، فرخی یزدی را با آمپول هوا به‌شهادت رساند.


فرخی یزدی خود سروده بود: آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی /دست خود ز جان شستم از برای آزادی.<ref name=":1" />
فرخی یزدی خود سروده بود:
{{شعر}}{{ب|آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی|دست خود ز جان شستم از برای آزادی}}{{پایان شعر}}
<ref name=":1" />


مدفن فرخی نامعلوم است، ولی احتمال دارد که در گورستان مسگرآباد بطور ناشناس دفن شده باشد.<ref name=":2" />
مدفن فرخی نامعلوم است، ولی احتمال دارد که در گورستان مسگرآباد بطور ناشناس دفن شده باشد.<ref name=":2" />


== ماجرای لب دوختن فرخی ==
== ماجرای لب دوختن فرخی ==
در نوروز سال ۱۳۲۷ هجری قمری، فرخی برخلاف سایر شعرای شهر که در مدح حاکم و حکومت وقت شعر می‌سرودند، شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به [[ضیغم‌الدوله قشقایی]] حاکم یزد گفت:خود تو می‌دانی نیم از شاعران چاپلوس
در نوروز سال ۱۳۲۷ هجری قمری، فرخی برخلاف سایر شعرای شهر که در مدح حاکم و حکومت وقت شعر می‌سرودند، شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به [[ضیغم‌الدوله قشقایی]] حاکم یزد گفت:
 
{{شعر}}{{ب|خود تو می‌دانی نیم از شاعران چاپلوس|کز برای سیم بنمایم کسی را پای‌بوس}}
کز برای سیم بنمایم کسی را پای‌بوس
{{ب|لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی|[[بهمن]] و [[کیخسرو]] و [[جمشید]] و [[افریدون]] شوی}}{{پایان شعر}}
 
<ref>[http://jomalatziba.blogfa.com/post-791.aspx حکیمانه ادبیات ایران وجهان زندگینامه محمد فرخی یزدی]</ref>
لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی
 
[[بهمن]] و [[کیخسرو]] و [[جمشید]] و [[افریدون]] شوی.<ref>[http://jomalatziba.blogfa.com/post-791.aspx حکیمانه ادبیات ایران وجهان زندگینامه محمد فرخی یزدی]</ref>


فرخی خود در این باره نوشته‌است :با این که جوان بودم و کمتر از بیست سال داشتم، از کارِ شاعرانِ درباری و مداحی اصلاً خوشم نمی‌آمد و از آنها بیزار بودم. با این حال از شما چه پنهان من هم شعری در وصفِ حاکمِ شهر ساختم، شعر را برای حاکم نخواندم بلکه برای مردم خواندم زیرا برای مردم ساخته بودم؛ اما سرانجام به گوشِ حاکم رسید. حاکمِ شهر دستور داد لب‌های مرا با نخ و سوزن بهم دوختند و به زندان انداختند."<ref name=":0" />
فرخی خود در این باره نوشته‌است :با این که جوان بودم و کمتر از بیست سال داشتم، از کارِ شاعرانِ درباری و مداحی اصلاً خوشم نمی‌آمد و از آنها بیزار بودم. با این حال از شما چه پنهان من هم شعری در وصفِ حاکمِ شهر ساختم، شعر را برای حاکم نخواندم بلکه برای مردم خواندم زیرا برای مردم ساخته بودم؛ اما سرانجام به گوشِ حاکم رسید. حاکمِ شهر دستور داد لب‌های مرا با نخ و سوزن بهم دوختند و به زندان انداختند."<ref name=":0" />
خط ۹۹: خط ۹۹:
وقتی این اشعار به گوش ضیغم الدوله رسید، بسیار خشمگین شدودستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند. مردم یزد در تلگرافخانه شهر تحصن نمودند و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشوراین واقعه را تکذیب نمود. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و شعر زیر را با ذغال بر دیوار زندان نگاشت
وقتی این اشعار به گوش ضیغم الدوله رسید، بسیار خشمگین شدودستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند. مردم یزد در تلگرافخانه شهر تحصن نمودند و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشوراین واقعه را تکذیب نمود. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و شعر زیر را با ذغال بر دیوار زندان نگاشت


به زندان نگردداگر عمر طی
{{شعر}}{{ب|به زندان نگردداگر عمر طی|من و ضیغم الدوله و ملک ری}}


من و ضیغم الدوله و ملک ری
{{ب|به آزادی ار شد مرا بخت یار|برآرم از آن بختیاری دمار}}{{پایان شعر}}
 
به آزادی ار شد مرا بخت یار
 
برآرم از آن بختیاری دمار


فرخی دربارهٔ دوخته شدن لبانش سروده‌است:
فرخی دربارهٔ دوخته شدن لبانش سروده‌است:


شرح این قصه شنو از دو لب دوخته‌ام
{{شعر}}{{ب|شرح این قصه شنو از دو لب دوخته‌ام|تا بسوزد دلت از بهر دل سوخته‌ام}}{{پایان شعر}}<ref name=":0" />
 
تا بسوزد دلت از بهر دل سوخته‌ام.<ref name=":0" />


== فعالیتهای سیاسی اجتماعی و پیوستن به مبارزات ملی ==
== فعالیتهای سیاسی اجتماعی و پیوستن به مبارزات ملی ==
خط ۱۲۱: خط ۱۱۵:
«…البته بر اثر فریادهای اعتراض ما گاهی چرت نمایندگان محترم پاره می‌شد، سر بلند می‌کردند، فحش و ناسزا می‌گفتند و دوباره به خواب خرگوشی فرومی‌رفتند. هر وقت هم نخست‌وزیر یا وزیر صحبت می‌کرد، کارشان این بود که بگویند صحیح است قربان. در اثر تمرین در این کار چنان استاد شده بودند که حتی در حال چرت زدن هم می‌توانستند وظیفهٔ خود را انجام دهند و بگویند صحیح است قربان! بدون این که چرتشان پاره شود. بله در همان حالت چرت، سرنوشت یک ملت را تعیین می‌کردند…»<ref>[http://behandishan.blogfa.com/post-3991.aspx به اندیشان -محمد فرخی یزدی]</ref> یک بار نمایندگان مجلس که تماماطرفداررضا شاه بودند او را طوری می‌زنند که بینی و لبش شکافته می‌شود. در مجلس متحصن می‌شود. فرخی جای دیگری دربارهٔ مجلس می‌گوید: «تمام نمایندگان یا خواب بودند یا در حال چرت زدن. «مجلس» جای راحتی بود. صندلی‌های نرم و تمیز، هوای مناسب. من به خودم مظنون شدم نکند مریضم. به این جهت پیش دکتر رفتم. عین مطلب را گفتم. دکتر گفت نماینده ملت خواب ندارد و همیشه بیدار است. وکیل الدوله‌ها بیداری شان هم خواب است. ما دو سه نفر نه تنها خواب مان نمی‌برد بلکه در سخنرانی‌ها پررویی هم می‌کردیم.»<ref>[http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2171810 روزنامه شرق -سر به پای آزادی  ترگل منطقیان]</ref>[[کودتای دوم اسفند]] سال ۱۳۰۰، و اعلام حکومت نظامی، فرخی را نیز برآشفت؛ و مجلس وحکومت را چنین توصیف کرد:
«…البته بر اثر فریادهای اعتراض ما گاهی چرت نمایندگان محترم پاره می‌شد، سر بلند می‌کردند، فحش و ناسزا می‌گفتند و دوباره به خواب خرگوشی فرومی‌رفتند. هر وقت هم نخست‌وزیر یا وزیر صحبت می‌کرد، کارشان این بود که بگویند صحیح است قربان. در اثر تمرین در این کار چنان استاد شده بودند که حتی در حال چرت زدن هم می‌توانستند وظیفهٔ خود را انجام دهند و بگویند صحیح است قربان! بدون این که چرتشان پاره شود. بله در همان حالت چرت، سرنوشت یک ملت را تعیین می‌کردند…»<ref>[http://behandishan.blogfa.com/post-3991.aspx به اندیشان -محمد فرخی یزدی]</ref> یک بار نمایندگان مجلس که تماماطرفداررضا شاه بودند او را طوری می‌زنند که بینی و لبش شکافته می‌شود. در مجلس متحصن می‌شود. فرخی جای دیگری دربارهٔ مجلس می‌گوید: «تمام نمایندگان یا خواب بودند یا در حال چرت زدن. «مجلس» جای راحتی بود. صندلی‌های نرم و تمیز، هوای مناسب. من به خودم مظنون شدم نکند مریضم. به این جهت پیش دکتر رفتم. عین مطلب را گفتم. دکتر گفت نماینده ملت خواب ندارد و همیشه بیدار است. وکیل الدوله‌ها بیداری شان هم خواب است. ما دو سه نفر نه تنها خواب مان نمی‌برد بلکه در سخنرانی‌ها پررویی هم می‌کردیم.»<ref>[http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2171810 روزنامه شرق -سر به پای آزادی  ترگل منطقیان]</ref>[[کودتای دوم اسفند]] سال ۱۳۰۰، و اعلام حکومت نظامی، فرخی را نیز برآشفت؛ و مجلس وحکومت را چنین توصیف کرد:


از یک طرفی مجلس ما شیک و قشنگ
{{شعر}}{{ب|از یک طرفی مجلس ما شیک و قشنگ|از یک طرفی عرصه به میلیون تنگ}}
 
از یک طرفی عرصه به میلیون تنگ
 
قانون حکومت نظامی و فشار


این است حکومت شتر گاو پلنگ<ref>[http://www.dw.com/fa-ir/فرخی-و-حکومت-شتر-گاو-پلنگ/a-4800315 دویچه وله-فرخی و حکومت شتر گاو پلنگ]</ref>
{{ب|قانون حکومت نظامی و فشار|این است حکومت شتر گاو پلنگ}}{{پایان شعر}}<ref>[http://www.dw.com/fa-ir/فرخی-و-حکومت-شتر-گاو-پلنگ/a-4800315 دویچه وله-فرخی و حکومت شتر گاو پلنگ]</ref>


== نشریه طوفان و سایر نشریات او ==
== نشریه طوفان و سایر نشریات او ==
خط ۱۳۴: خط ۱۲۴:
سردبیر نشریه طوفان فرخی بود. این نشریه طی هفت سال انتشار، ۱۵ بار توقیف شد. نه تاریخ را تغییر می‌داد و نه متظاهر بود فقط با تمام قوا به بیان درد مردم، رسوا کردن قلدرهاو ستمکاران، اجرای قانون و آزادی‌های سیاسی می‌پرداخت. فرخی با انتشار طوفان مبارزاتش را جهت می‌داد.<ref>[http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2171810 روزنامه شرق -سر به پای آزادی]</ref>«هر خامه نکرد ناکسان را توصیف /هر نامه نکرد خائنان را تعریف
سردبیر نشریه طوفان فرخی بود. این نشریه طی هفت سال انتشار، ۱۵ بار توقیف شد. نه تاریخ را تغییر می‌داد و نه متظاهر بود فقط با تمام قوا به بیان درد مردم، رسوا کردن قلدرهاو ستمکاران، اجرای قانون و آزادی‌های سیاسی می‌پرداخت. فرخی با انتشار طوفان مبارزاتش را جهت می‌داد.<ref>[http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2171810 روزنامه شرق -سر به پای آزادی]</ref>«هر خامه نکرد ناکسان را توصیف /هر نامه نکرد خائنان را تعریف


آن خامه ز پافشاری ظلم شکست / آن نامه به‌دست ظالمان شد توقیف»
{{شعر}}{{ب|آن خامه ز پافشاری ظلم شکست |آن نامه به‌دست ظالمان شد توقیف}}{{پایان شعر}}


  احمد شاه بر خلاف میل و ارادهً خود ناگزیرشد که در سوم آبان ۱۳۰۲فرمان نخست وزیری سردار سپه را صادر و او را ماًمور تشکیل کابینه کند. فرخی بی درنگ در سرمقالهً توفان، چهار آبان ۱۳۰۲تحت عنوان «تعبیرخواب ندیده» چنین می‌گوید:
  احمد شاه بر خلاف میل و ارادهً خود ناگزیرشد که در سوم آبان ۱۳۰۲فرمان نخست وزیری سردار سپه را صادر و او را ماًمور تشکیل کابینه کند. فرخی بی درنگ در سرمقالهً توفان، چهار آبان ۱۳۰۲تحت عنوان «تعبیرخواب ندیده» چنین می‌گوید:
خط ۱۴۰: خط ۱۳۰:
«... هنوز هم مردم غفلت زده و خوش باور ایرانی خوابی ندیده‌اند که حامیان قدرت، زود، زود مشغول تعبیر کردن هستند… اگر می‌خواهید مثل دو هزار سال پیش عقیدهً خود را به جبر و فشار به مردم تحمیل کنید، بدون تردید سرِ شما به سنگ خواهد خورد. ما با اصلاحاتی موافق هستیم که گردش و حرکت چرخ آن به دست عامّه و به ارادهً ملّت باشد. فعلاً خواب ندیده را نباید تعبیرکرد!».<ref>زندگی و شعر فرخی یزدی پیشوای آزادی ـ حسین مسّرت/ تهران نشر ثالث ـ چاپ اول: ۱۳۸۴شمسی</ref>
«... هنوز هم مردم غفلت زده و خوش باور ایرانی خوابی ندیده‌اند که حامیان قدرت، زود، زود مشغول تعبیر کردن هستند… اگر می‌خواهید مثل دو هزار سال پیش عقیدهً خود را به جبر و فشار به مردم تحمیل کنید، بدون تردید سرِ شما به سنگ خواهد خورد. ما با اصلاحاتی موافق هستیم که گردش و حرکت چرخ آن به دست عامّه و به ارادهً ملّت باشد. فعلاً خواب ندیده را نباید تعبیرکرد!».<ref>زندگی و شعر فرخی یزدی پیشوای آزادی ـ حسین مسّرت/ تهران نشر ثالث ـ چاپ اول: ۱۳۸۴شمسی</ref>


و در پایان این غزل را نوشته‌است :آنانکه بی مطالعه، تقدیر می‌کنند/ خواب ندیده‌است که تعبیر می‌کنند
و در پایان این غزل را نوشته‌است:
 
{{شعر}}{{ب|آنانکه بی مطالعه، تقدیر می‌کنند|خواب ندیده‌است که تعبیر می‌کنند}}
بازیگران که با دُم شیرند آشنا/ غافل که تکیه بر دَم شمشیر می‌کنند.
{{ب|بازیگران که با دُم شیرند آشنا|غافل که تکیه بر دَم شمشیر می‌کنند}}{{پایان شعر}}


در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف می‌شد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامه‌ها همچون «[[پیکار]]»، «[[قیام]]»، [[طلیعه آئینه افکار]]» و «[[ستاره شرق]]» مقالات و اشعار خود را منتشر می‌نمود.<ref>[http://jomalatziba.blogfa.com/post-791.aspx زندگی محمد فرخی یزدی]</ref> یکبار پس از توقیف طوفان نوشت:
در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف می‌شد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامه‌ها همچون «[[پیکار]]»، «[[قیام]]»، [[طلیعه آئینه افکار]]» و «[[ستاره شرق]]» مقالات و اشعار خود را منتشر می‌نمود.<ref>[http://jomalatziba.blogfa.com/post-791.aspx زندگی محمد فرخی یزدی]</ref> یکبار پس از توقیف طوفان نوشت:
خط ۱۵۴: خط ۱۴۴:
«این است رئیس الوزرائی که برای ساختن مجسمهً او روًسای قشونی بزور سر نیزه از مردم پول و جریمه اخذ می‌کنند. این است حکومتی که می‌خواهد عظمت و افتخار ایران را برای خود یادگار بگذارد. در همین حکومت است که شب قبل از انتشار یک روزنامه، یک گروهان آژان و نظامی بمطبعه ریخته و روزنامه را که حتی یک کلمه تند بهیچ یک از اولیای امور و یک جمله برخلاف قانون ننوشته‌است، مانع از انتشار می‌شوند.»<ref>زندگی و شعر فرخی یزدی پیشوای آزادی ـ حسین مسّرت/ تهران نشر ثالث ـ چاپ اول: ۱۳۸۴شمسی</ref>
«این است رئیس الوزرائی که برای ساختن مجسمهً او روًسای قشونی بزور سر نیزه از مردم پول و جریمه اخذ می‌کنند. این است حکومتی که می‌خواهد عظمت و افتخار ایران را برای خود یادگار بگذارد. در همین حکومت است که شب قبل از انتشار یک روزنامه، یک گروهان آژان و نظامی بمطبعه ریخته و روزنامه را که حتی یک کلمه تند بهیچ یک از اولیای امور و یک جمله برخلاف قانون ننوشته‌است، مانع از انتشار می‌شوند.»<ref>زندگی و شعر فرخی یزدی پیشوای آزادی ـ حسین مسّرت/ تهران نشر ثالث ـ چاپ اول: ۱۳۸۴شمسی</ref>


راستی نَبوَد به جز افسانه و غیر از دروغ/ آنچه ای تاریخ وجدان کُش، حکایت می‌کنی
{{شعر}}{{ب|راستی نَبوَد به جز افسانه و غیر از دروغ| آنچه ای تاریخ وجدان کُش، حکایت می‌کنی}}


بی جهت بر خادمِ مغلوب گوئی ناسزا/ بی سبب از خائِن غالب، حمایت می‌کنی
{{ب|بی جهت بر خادمِ مغلوب گوئی ناسزا|بی سبب از خائِن غالب، حمایت می‌کنی}}


پیش چشم مردمان چون شب بود رویت سیاه/ زان که در هر روز ای جانی، جنایت می‌کنی
{{ب|پیش چشم مردمان چون شب بود رویت سیاه|زان که در هر روز ای جانی، جنایت می‌کنی}}


از «رضا» جز نارضایی، حکمفرما گرچه نیست/ بعد از این از او هم اظهارِ رضایت می‌کنی
{{ب|از «رضا» جز نارضایی، حکمفرما گرچه نیست| بعد از این از او هم اظهارِ رضایت می‌کنی}}{{پایان شعر}}


سرانجام رضا خان با زمینه سازی چند ساله با یک شبه کودتا در آذرماه ۱۳۰۴ به قدرت رسید و با تاجگذاری در پنجم اردیبهشت۱۳۰۵دوران شانزده سالهً حکومت وحشت، شکنجه و خفقان خود را آغاز نمود. زندان‌ها از حقّ طلبان و آزادیخواهان پُر شد و گروه بیشماری کشته شدندکه فرخی نیزیکی از این جانبازان و پاکبازان بود.
سرانجام رضا خان با زمینه سازی چند ساله با یک شبه کودتا در آذرماه ۱۳۰۴ به قدرت رسید و با تاجگذاری در پنجم اردیبهشت۱۳۰۵دوران شانزده سالهً حکومت وحشت، شکنجه و خفقان خود را آغاز نمود. زندان‌ها از حقّ طلبان و آزادیخواهان پُر شد و گروه بیشماری کشته شدندکه فرخی نیزیکی از این جانبازان و پاکبازان بود.


ای داد که راهِ نفسی پیدا نیست/ راهِ نفسی بهرِ کسی پیدا نیست


شهری است پُر از ناله و فریاد و فغان/ فریاد که فریاد رسی پیدا نیست.<ref>[http://asre-nou.net/1387/farvardin/14/m-farokhi.html عصر نو -کشتن فرّخی یزدی، شاعر لب دوخته'''دکتر پرویز داورپناه''']</ref>
{{شعر}}{{ب|ای داد که راهِ نفسی پیدا نیست|راهِ نفسی بهرِ کسی پیدا نیست}}
{{ب|شهری است پُر از ناله و فریاد و فغان|فریاد که فریاد رسی پیدا نیست}}{{پایان شعر}}
<ref>[http://asre-nou.net/1387/farvardin/14/m-farokhi.html عصر نو -کشتن فرّخی یزدی، شاعر لب دوخته'''دکتر پرویز داورپناه''']</ref>


== دیوان فرخی و گزیده‌ای از اشعار او ==
== دیوان فرخی و گزیده‌ای از اشعار او ==
خط ۱۷۸: خط ۱۶۹:


فرخی به پاس خدمات سردار جنگ و دیگر سواران رشید بختیاری، به اشاره «سردار اسعد بختیاری»، فتح نامه ای سرود که در سال ۱۲۸۹ ه‍.ش در شهر یزد به چاپ سنگی رسید و توزیع شد. از فرخی در سرلوحه این منظومه با عنوان «تاج الشعرا» یاد شده‌است که ظاهراً این لقب را حکام بختیاری یزد به وی داده‌اند. گوشه ای حماسی از مثنوی فتح نامه در بازگویی رزم سپاه سردار جنگ و راهزنان.<ref>تاریخ معاصر اشعارفرخی</ref>
فرخی به پاس خدمات سردار جنگ و دیگر سواران رشید بختیاری، به اشاره «سردار اسعد بختیاری»، فتح نامه ای سرود که در سال ۱۲۸۹ ه‍.ش در شهر یزد به چاپ سنگی رسید و توزیع شد. از فرخی در سرلوحه این منظومه با عنوان «تاج الشعرا» یاد شده‌است که ظاهراً این لقب را حکام بختیاری یزد به وی داده‌اند. گوشه ای حماسی از مثنوی فتح نامه در بازگویی رزم سپاه سردار جنگ و راهزنان.<ref>تاریخ معاصر اشعارفرخی</ref>
 
{{شعر}}{{ب|ز نعل سمند و ز دود تفنگ|ز آهنگ گردان، ز دشت ستیز}}
ز نعل سمند و ز دود تفنگ
{{ب|بلرزید در دخمه پور پشنگ|زمین آهنین شد، هوا نیل رنگ}}
 
{{ب|به پا گشت هنگامه رستخیز|ز غریدن آلمانی تفنگ}}
ز آهنگ گردان، ز دشت ستیز
{{پایان شعر}}
 
بلرزید در دخمه پور پشنگ
 
زمین آهنین شد، هوا نیل رنگ
 
به پا گشت هنگامه رستخیز
 
ز غریدن آلمانی تفنگ


'''واینک گلچینی از اشعار او :'''
'''واینک گلچینی از اشعار او :'''


آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
{{شعر}}{{ب|آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی|دست خود ز جان شستم از برای آزادی}}
 
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را
 
با عوامل تکفیر، صنف ارتجاعی باز
 
در محیط طوفانزا ماهرانه در جنگ است
 
شیخ از آن کند اصرار، بر خرابی احرار
 
دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین
 
فرخی ز جان و دل، می‌کند در این محفل
 
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
 
می‌دوم به پای سر در قفای آزادی
 
حمله می‌کند دایم بر بنای آزادی
 
ناخدای استبداد با خدای آزادی
 
چون بقای خود بیند در فنای آزادی
 
می‌توان تو را گفتن پیشوای آزادی
 
دل نثار استقلال، جان فدای آزادی
 
هر لحظه مزن در که در این خانه کسی نیست
 
بیهوده مکن ناله که فریاد رسی نیست
 
شهری که شه و شحنه و شیخش همه مستند
 
شاهد شکند شیشه که بیم عسسی نیست
 
آزادی اگر می‌طلبی، غرقه به خون باش
 
کاین گلبن نو خاسته بی خار و خسی نیست
 
دهقان دهد از زحمت ما یک نفس اما
 
آنروز که دیگر ز حیاتش نفسی نیست
 
با بودن مجلس بود آزادی ما محو
 
چون مرغ که پابسته ولی در قفسی نیست
 
گر موجد گندم بود از چیست که زارع
 
از نان جوین سیر به قدر عدسی نیست
 
هر سر به هوای سر و سامانی ما را
 
در دل به جز آزادی ایران هوسی نیست
 
تازند و بَرند اهل جهان گوی تمدن
 
ای فارس مگر فارس ما را فرسی نیست
 
در راه طلب فرخی ار خسته نگردید
 
دانست که تا منزل مقصود بسی نیست


آنچه را با کارگر سرمایه داری می‌کند
{{ب|تا مگر به دست آرم دامن وصالش را|می‌دوم به پای سر در قفای آزادی}}


با کبوتر پنجهٔ باز شکاری می‌کند
{{ب|با عوامل تکفیر، صنف ارتجاعی باز|حمله می‌کند دایم بر بنای آزادی}}


می‌برد از دسترنجش گنج اگر سرمایه دار
{{ب|در محیط طوفانزا ماهرانه در جنگ است|ناخدای استبداد با خدای آزادی}}


بهر قتلش از چه دیگر پافشاری می‌کند
{{ب|شیخ از آن کند اصرار، بر خرابی احرار|چون بقای خود بیند در فنای آزادی}}


در کف مردانگی شمشیر می‌باید گرفت
{{ب|دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین|می‌توان تو را گفتن پیشوای آزادی}}


حق خود را از دهان شیر می‌باید گرفت
{{ب|فرخی ز جان و دل، می‌کند در این محفل|دل نثار استقلال، جان فدای آزادی}}
{{پایان شعر}}


حق دهقان را اگر ملاک مالک گشته‌است


از کف اش بی آفت تأخیر می‌باید گرفت
{{شعر}}{{ب|هر لحظه مزن در که در این خانه کسی نیست|بیهوده مکن ناله که فریاد رسی نیست}}


پیر و برنا در حقیقت چون خطاکاریم ما
{{ب|شهری که شه و شحنه و شیخش همه مستند|شاهد شکند شیشه که بیم عسسی نیست}}


خرده بر کار جوان و پیر می‌باید گرفت
{{ب|آزادی اگر می‌طلبی، غرقه به خون باش|کاین گلبن نو خاسته بی خار و خسی نیست}}


بهر مشتی سیر تا کی یک جهانی گرسنه
{{ب|دهقان دهد از زحمت ما یک نفس اما|آنروز که دیگر ز حیاتش نفسی نیست}}


انتقام گرسنه از سیر می‌باید گرفت
{{ب|با بودن مجلس بود آزادی ما محو|چون مرغ که پابسته ولی در قفسی نیست}}


فرخی را چونکه سودای جنون دیوانه کرد
{{ب|گر موجد گندم بود از چیست که زارع|از نان جوین سیر به قدر عدسی نیست}}
{{ب|هر سر به هوای سر و سامانی ما را|در دل به جز آزادی ایران هوسی نیست}}


بی تعقل حلقه زنجیر می‌باید گرفت.<ref>[http://jomalatziba.blogfa.com/cat-194.aspx حکیمانه ادبیان ایران و جهان -گلچین اشعار فرخی]</ref>
{{ب|تازند و بَرند اهل جهان گوی تمدن|ای فارس مگر فارس ما را فرسی نیست}}


قسم به عزت و قدر و مقام آزادی
{{ب|در راه طلب فرخی ار خسته نگردید|دانست که تا منزل مقصود بسی نیست}}
{{ب|آنچه را با کارگر سرمایه داری می‌کند|با کبوتر پنجهٔ باز شکاری می‌کند}}


که روح‌بخش جهان است نام آزادی
{{ب|می‌برد از دسترنجش گنج اگر سرمایه دار|بهر قتلش از چه دیگر پافشاری می‌کند}}


به پیش اهل جهان محترم بُوَد آن‌کس
{{ب|در کف مردانگی شمشیر می‌باید گرفت|حق خود را از دهان شیر می‌باید گرفت}}


که داشت از دل و جان، احترام آزادی
{{ب|حق دهقان را اگر ملاک مالک گشته‌است|از کف اش بی آفت تأخیر می‌باید گرفت}}
{{ب|پیر و برنا در حقیقت چون خطاکاریم ما|خرده بر کار جوان و پیر می‌باید گرفت}}


چگونه پای گذاری به صِرف دعوت شیخ
{{ب|بهر مشتی سیر تا کی یک جهانی گرسنه|انتقام گرسنه از سیر می‌باید گرفت}}


به مسلکی که ندارد مرام آزادی
{{ب|فرخی را چونکه سودای جنون دیوانه کرد|بی تعقل حلقه زنجیر می‌باید گرفت}}{{پایان شعر}}
<ref>[http://jomalatziba.blogfa.com/cat-194.aspx حکیمانه ادبیان ایران و جهان -گلچین اشعار فرخی]</ref>


هزار بار بُوَد به ز صبح استبداد
{{شعر}}{{ب|قسم به عزت و قدر و مقام آزادی|که روح‌بخش جهان است نام آزادی}}


برای دسته پابسته شام آزادی
{{ب|به پیش اهل جهان محترم بُوَد آن‌کس|که داشت از دل و جان، احترام آزادی}}


به روزگار، قیامت به پا شود آن روز
{{ب|چگونه پای گذاری به صِرف دعوت شیخ|به مسلکی که ندارد مرام آزادی}}


کنند رنج‌بران چون قیام آزادی
{{ب|هزار بار بُوَد به ز صبح استبداد|برای دسته پابسته شام آزادی}}


اگر خدای به من فرصتی دهد یک روز
{{ب|به روزگار، قیامت به پا شود آن روز|کنند رنج‌بران چون قیام آزادی}}


کِشم ز مرتجعین انتقام آزادی
{{ب|اگر خدای به من فرصتی دهد یک روز|کِشم ز مرتجعین انتقام آزادی}}


ز بند بندگی خواجه کی شوی آزاد
{{ب|ز بند بندگی خواجه کی شوی آزاد|چو «فرخی» نشوی گر غلام آزادی}}{{پایان شعر}}


چو «فرخی» نشوی گر غلام آزادی.<ref>[http://www.amoozegarha.ir/poem/فرخی-یزدی-قسم-به-عزت-و-قدر-و-مقام-آزادی/ آموزگارها -شعر فرخی]</ref>
<ref>[http://www.amoozegarha.ir/poem/فرخی-یزدی-قسم-به-عزت-و-قدر-و-مقام-آزادی/ آموزگارها -شعر فرخی]</ref>


== دربارهٔ مرگ فرخی ==
== دربارهٔ مرگ فرخی ==
خط ۳۱۸: خط ۲۴۳:
سر انجام روز موعود فرا رسید، روزی که فرّخی پیش بینی کرده بود:
سر انجام روز موعود فرا رسید، روزی که فرّخی پیش بینی کرده بود:


به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن، زان رو/ که بنیانِ جفا و جور، بی بنیاد می‌گردد
{{شعر}}{{ب|به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن، زان رو|که بنیانِ جفا و جور، بی بنیاد می‌گردد}}{{پایان شعر}}


پس از برکناری رضا شاه و تبعید وی به [[ژوهانسبورگ]]، بسیاری از ترس‌ها فرو ریخت. از نخستین اندیشه‌هایی که پس از فروپاشی نظم سابق، عملی شد، محاکمه دژخیمان آزادی بود. سرانجام دادگاه دیوان جنایی راًی خود را در سی بهمن ۱۳۲۲اعلام کرد: به نظر دادگاه، جرم پزشک احمدی به شرح زیر است: قتل عمدی مرحوم فرّخی و مرحوم جعفر قلی سردار اسعد محرز و بنا به مادّهً صد و هفتاد قانون مجازات عمومی محکوم به اعدام است.<ref>زندگی و شعر فرخی یزدی پیشوای آزادی ـ حسین مسّرت/ تهران نشر ثالث ـ چاپ اول: ۱۳۸۴شمسی</ref>
پس از برکناری رضا شاه و تبعید وی به [[ژوهانسبورگ]]، بسیاری از ترس‌ها فرو ریخت. از نخستین اندیشه‌هایی که پس از فروپاشی نظم سابق، عملی شد، محاکمه دژخیمان آزادی بود. سرانجام دادگاه دیوان جنایی راًی خود را در سی بهمن ۱۳۲۲اعلام کرد: به نظر دادگاه، جرم پزشک احمدی به شرح زیر است: قتل عمدی مرحوم فرّخی و مرحوم جعفر قلی سردار اسعد محرز و بنا به مادّهً صد و هفتاد قانون مجازات عمومی محکوم به اعدام است.<ref>زندگی و شعر فرخی یزدی پیشوای آزادی ـ حسین مسّرت/ تهران نشر ثالث ـ چاپ اول: ۱۳۸۴شمسی</ref>


اگر خدای به من، فرصتی دهد یک روز/ کشم ز مرتجعین، انتقام آزادی
{{شعر}}{{ب|اگر خدای به من، فرصتی دهد یک روز|کشم ز مرتجعین، انتقام آزادی}}{{پایان شعر}}
   
   
== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱٬۰۰۵

ویرایش

منوی ناوبری