مصطفی جوان خوشدل: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۹: خط ۶۹:
در مدت دو سالی که در زندان بود دائماً به کمیته رفت و آمد داشت. دربازجوئی‌هایش ونیز در ارتباط با افرادی که به پرونده او مربوط می‌شدند همیشه سعی می‌کرد که با تقبل مسئولیتها، بار دیگران را سبک و کار آنها را راحت کند ودر این رابطه تکیه کلامش به بازجوها این بود که «فلانی کاری نکرده هیچ چیز نمی‌دانسته، من مسئول هستم»
در مدت دو سالی که در زندان بود دائماً به کمیته رفت و آمد داشت. دربازجوئی‌هایش ونیز در ارتباط با افرادی که به پرونده او مربوط می‌شدند همیشه سعی می‌کرد که با تقبل مسئولیتها، بار دیگران را سبک و کار آنها را راحت کند ودر این رابطه تکیه کلامش به بازجوها این بود که «فلانی کاری نکرده هیچ چیز نمی‌دانسته، من مسئول هستم»


مقاومت مصطفی در زیر شکنجه و حفظ اسرار و اطلاعات و برخوردهای تحقیرآمیزش با بازجوهای ساواک باعث کینه بازجوها نسبت به وی بود. یک روز بازجویش او را زیر مشت و لگد گرفته، گفته بود: «تو را اعدام می‌کنیم» و مصطفی جواب داده بود «تازه به تنها آرزویم می‌رسم» یک روز در کمیته به او ملاقاتی با خانواده‌اش دادند حین ملاقات بازجوها به مادرش گفتند اگر مصطفی ۲ خط بنویسد، فقط ۲ خط او را آزاد می‌کنیم! وبعد یک قلم و کاغذ جلوی مصطفی گذاشتند که بردار و فقط ۲ خط بنویس!، مصطفی در کمال خونسردی جواب داد: «سواد ندارم» که یکمرتبه ساواکیها برآشفته شده و دیوانه‌وار ملاقاتش را قطع کرده و او را بیرون بردند.
مقاومت مصطفی در زیر شکنجه و حفظ اسرار و اطلاعات و برخوردهای تحقیرآمیزش با بازجوهای ساواک باعث کینه بازجوها نسبت به وی بود. یک روز بازجویش او را زیر مشت و لگد گرفته، گفته بود: «تو را اعدام می‌کنیم» و مصطفی جواب داده بود «تازه به تنها آرزویم می‌رسم» یک روز در کمیته به او ملاقاتی با خانواده‌اش دادند حین ملاقات بازجوها به مادرش گفتند اگر مصطفی ۲ خط بنویسد، فقط ۲ خط او را آزاد می‌کنیم! وبعد یک قلم و کاغذ جلوی مصطفی گذاشتند که بردار و فقط ۲ خط بنویس!، مصطفی در کمال خونسردی جواب داد: «سواد ندارم» که یکمرتبه ساواکیها برآشفته شده و دیوانه‌وار ملاقاتش را قطع کرده و او را بیرون بردند.[[پرونده:مصطفی در زندان.jpg|بندانگشتی|مصطفی در زندان]]بعد از اتمام دوره بازجوئی مصطفی را به دادگاه بردند و او به اعدام محکوم شد. مدتی را زیر اعدام گذراند. اما بعداً مورد عفو قرار گرفت و محکومیتش به زندان ابد تبدیل شد.<ref name=":0" />
 
بعد از اتمام دوره بازجوئی مصطفی را به دادگاه بردند و او به اعدام محکوم شد. مدتی را زیر اعدام گذراند. اما بعداً مورد عفو قرار گرفت و محکومیتش به زندان ابد تبدیل شد.<ref name=":0" />


درسلول، گاه از شدت درد شکنجه به‌خواب می‌رفت و درهمان‌حال «یاحسین، یاحسین» می‌گفت. گاهی که شکنجه‌گران از شکنجه‌کردن او خسته می‌شدند، او را مدتی پشت در نگه می‌داشتند تا صدای شکنجه سایرین را بشنود چرا که می‌دانستند شاهد شکنجه دیگران بودن، به‌مراتب سخت‌تر از شکنجه‌شدن است.<ref name=":1">بهای آزادی - [http://wwwbahayazadi.blogspot.com/2015/04/blog-post_78.html][http://wwwbahayazadi.blogspot.al/2015/04/blog-post_78.html مجاهد] شهید مصطفی جوان خوشدل</ref>
درسلول، گاه از شدت درد شکنجه به‌خواب می‌رفت و درهمان‌حال «یاحسین، یاحسین» می‌گفت. گاهی که شکنجه‌گران از شکنجه‌کردن او خسته می‌شدند، او را مدتی پشت در نگه می‌داشتند تا صدای شکنجه سایرین را بشنود چرا که می‌دانستند شاهد شکنجه دیگران بودن، به‌مراتب سخت‌تر از شکنجه‌شدن است.<ref name=":1">بهای آزادی - [http://wwwbahayazadi.blogspot.com/2015/04/blog-post_78.html][http://wwwbahayazadi.blogspot.al/2015/04/blog-post_78.html مجاهد] شهید مصطفی جوان خوشدل</ref>


خود وی دربارهٔ شکنجه گفته‌است: <blockquote>«اینها آدم را پاک می‌کند. اینها آدم را ارتقاء می‌دهد». </blockquote>
خود وی دربارهٔ شکنجه گفته‌است: <blockquote>«اینها آدم را پاک می‌کند. اینها آدم را ارتقاء می‌دهد». </blockquote>
[[پرونده:مصطفی در زندان.jpg|بندانگشتی|مصطفی در زندان]]
چشمانش در زندان بسیار ضعیف شده بود. او درحالی که مریض بود وتب داشت شکنجه‌اش می‌کردند. یک روز با اصرار یکی از هم سلولی‌هایش قرار شد او را پیش دکتر برد. اما آن روز دکتر رفتن مصطفی تا ظهر طول کشید. وقتی برگشت شکنجه شده و با پاهای خون چکان گفت: ”نگفتم من به این دکترها احتیاج ندارم“ در راه بازجویش او را دیده و به اتاق شکنجه برده بود.<ref name=":0" />
چشمانش در زندان بسیار ضعیف شده بود. او درحالی که مریض بود وتب داشت شکنجه‌اش می‌کردند. یک روز با اصرار یکی از هم سلولی‌هایش قرار شد او را پیش دکتر برد. اما آن روز دکتر رفتن مصطفی تا ظهر طول کشید. وقتی برگشت شکنجه شده و با پاهای خون چکان گفت: ”نگفتم من به این دکترها احتیاج ندارم“ در راه بازجویش او را دیده و به اتاق شکنجه برده بود.<ref name=":0" />


۱٬۰۴۴

ویرایش

منوی ناوبری