۷٬۳۴۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
همچنین از نظر مجاهدین در مبانی اسلامی نیز، اصل امامت، مبین همین پدیده یعنی ضرورت رهبری بود. | همچنین از نظر مجاهدین در مبانی اسلامی نیز، اصل امامت، مبین همین پدیده یعنی ضرورت رهبری بود. | ||
محمد حسین حبیبی در کتاب ضرورت عام رهبری در این باره میگوید: <blockquote>نتیجتا باید گفت آنچه در دوران ده ساله اول تجربه مثبت ایدئولوژی جا نیفتاده بود و ضربه اپورتونیستهای چپ نما در سال ۱۳۵۴ را سبب گردید، خود معلول جا نیفتادن مسأله و جایگاه عنصر رهبری در سازمان بود. به بیان خلاصه، تجربه منفی زیرپا گذاشتن عنصر ایدئولوژی تنها با زیر پا گذاشتن عنصر رهبری امکانپذیر بود و امکانپذیر شد. منتهی با وجود این،همان تجربه دهساله اول سازمان دوباره در اینجا تکرار گردید. زیرا در تجربه این دوران نیز اگر چه نقش تعیین کننده عنصر رهبری در احیای عنصر ایدئولوژی و تشکیل دوباره سازمان، در عمل برهمگان روشن بود اما به لحاظ نظری علیرغم اشارات مکرر و حتی نشر بعضی جزوات،بر عنصر رهبری، به عنوان رکن اساسی ایدئولوژی بصورت بایسته و برجسته ای تاکید نشده و نتیجتا مجموعهی اعضاء بویژه توده عظیم هوادار بصورت عمیقی نسبت به آن حساس نبودند. بدین دلیل سازمان مجاهدین در حالی میخواست بیستمین سالگرد خود را پشت سر بگذارد که این نقص ایدئولوژیک بیست ساله را همچنان با خود حمل میکرد و در واقع بصورت یک بمب ایدئولوژی سوز سازمان برانداز در بطن خود نهفته داشت. در اینجا بود که مجاهدین در پاسخگویی به ضرورت مهمتر عام ایدئولوژیک آن میرسند که بصورت حلقه ای مفقوده در مجموعهی اصول عام اعتقادیشان جای آن خالی بود. در این جا بود که در یک حرکت خیره کننده و شگفت انگیز انقلابی، ثقل دوم سازمان مجاهدین یعنی عنصر رهبری تولد یافت و به عنوان همزاد جداییناپذیر عنصر ایدئولوژی، دین و ایدئولوژی آنها را تکمیل کرد.</blockquote>به این ترتیب اگر وجود چنین پاشنه آشیل یا نقصانی را در سازمان مجاهدین قبول داشته باشیم، در سال ۱۳۶۴، در آن شرایط دهها عامل دست به دست هم میداد تا پتانسیل این نقصان بزودی بالفعل شده و خود را بارز | محمد حسین حبیبی در کتاب ضرورت عام رهبری در این باره میگوید: <blockquote>نتیجتا باید گفت آنچه در دوران ده ساله اول تجربه مثبت ایدئولوژی جا نیفتاده بود و ضربه اپورتونیستهای چپ نما در سال ۱۳۵۴ را سبب گردید، خود معلول جا نیفتادن مسأله و جایگاه عنصر رهبری در سازمان بود. به بیان خلاصه، تجربه منفی زیرپا گذاشتن عنصر ایدئولوژی تنها با زیر پا گذاشتن عنصر رهبری امکانپذیر بود و امکانپذیر شد. منتهی با وجود این،همان تجربه دهساله اول سازمان دوباره در اینجا تکرار گردید. زیرا در تجربه این دوران نیز اگر چه نقش تعیین کننده عنصر رهبری در احیای عنصر ایدئولوژی و تشکیل دوباره سازمان، در عمل برهمگان روشن بود اما به لحاظ نظری علیرغم اشارات مکرر و حتی نشر بعضی جزوات،بر عنصر رهبری، به عنوان رکن اساسی ایدئولوژی بصورت بایسته و برجسته ای تاکید نشده و نتیجتا مجموعهی اعضاء بویژه توده عظیم هوادار بصورت عمیقی نسبت به آن حساس نبودند. بدین دلیل سازمان مجاهدین در حالی میخواست بیستمین سالگرد خود را پشت سر بگذارد که این نقص ایدئولوژیک بیست ساله را همچنان با خود حمل میکرد و در واقع بصورت یک بمب ایدئولوژی سوز سازمان برانداز در بطن خود نهفته داشت. در اینجا بود که مجاهدین در پاسخگویی به ضرورت مهمتر عام ایدئولوژیک آن میرسند که بصورت حلقه ای مفقوده در مجموعهی اصول عام اعتقادیشان جای آن خالی بود. در این جا بود که در یک حرکت خیره کننده و شگفت انگیز انقلابی، ثقل دوم سازمان مجاهدین یعنی عنصر رهبری تولد یافت و به عنوان همزاد جداییناپذیر عنصر ایدئولوژی، دین و ایدئولوژی آنها را تکمیل کرد.</blockquote>به این ترتیب اگر وجود چنین پاشنه آشیل یا نقصانی را در سازمان مجاهدین قبول داشته باشیم، در سال ۱۳۶۴، در آن شرایط دهها عامل دست به دست هم میداد تا پتانسیل این نقصان بزودی بالفعل شده و خود را بارز کند، از جمله: | ||
* سازمان مجاهدین خلق درست در همین سالها از ملاء اجتماعی خود بالاجبار قطع شده، بخش زیادی از بدنهی آن در اروپا حضور داشت. سرزمینی که مظاهر زندگیخواهی، جذب شدن در آسودهطلبی و حرکت به سمت فردگرایی و جنسیت زدگی را هر چه بیشتر ترویج کرده و زمینه ساز آن است | * سازمان مجاهدین خلق درست در همین سالها از ملاء اجتماعی خود بالاجبار قطع شده، بخش زیادی از بدنهی آن در اروپا حضور داشت. سرزمینی که مظاهر زندگیخواهی، جذب شدن در آسودهطلبی و حرکت به سمت فردگرایی و جنسیت زدگی را هر چه بیشتر ترویج کرده و زمینه ساز آن است | ||
* سازمان مجاهدین به عنوان یک سازمان با ایدئولوژی چپ، در شورای ملی مقاومت با جریانات لیبرال هم پیمان شده است. امری که میتواند ناخودآگاه از رادیکالیزم کادرهای آن کاسته و آنان را بخصوص در شرایط سخت آن زمان به سمت راست سوق دهد | * سازمان مجاهدین به عنوان یک سازمان با ایدئولوژی چپ، در شورای ملی مقاومت با جریانات لیبرال هم پیمان شده است. امری که میتواند ناخودآگاه از رادیکالیزم کادرهای آن کاسته و آنان را بخصوص در شرایط سخت آن زمان به سمت راست سوق دهد | ||
* سازمان مجاهدین اولین سازمان یا جریانی است که در تاریخ مبارزات ایران به ناگاه با نسل عظیمی از زنان در صفوف خود مواجه است. هیچ جریان آزدی بخش یا شورشی در تاریخ ایران با چنین پدیدهای در درون خود مواجه نبوده است و تمامی اسناد تاریخی تنها از حضور تکنمودها و نوادر زنان در برخی از جنبشها خبر میدهد. چنین پدیدهای خواهناخواه هم شاخصهای از رشد این سازمان | * سازمان مجاهدین اولین سازمان یا جریانی است که در تاریخ مبارزات ایران به ناگاه با نسل عظیمی از زنان در صفوف خود مواجه است. هیچ جریان آزدی بخش یا شورشی در تاریخ ایران با چنین پدیدهای در درون خود مواجه نبوده است و تمامی اسناد تاریخی تنها از حضور تکنمودها و نوادر زنان در برخی از جنبشها خبر میدهد. چنین پدیدهای خواهناخواه هم شاخصهای از رشد این سازمان است اما در صورتی که رابطهی بین زن و مرد بازتعریف نشود، با توجه به اینکه بنا به ضرورتی غیرقابل انکار تمامی جنبشهای انقلابی درطول تاریخ از تا حد زیادی تلاش کردهاند از زندگی خانوادگی و خصوصی در تعارض با مبارزه پرهیز کنند، میتواند بصورت طبیعی زندگی خانوادگی را رواج داده و توجه اعضاء را بجای الزامات مبارزاتی، معطوف به زندگی خصوصی و فردی نماید. | ||
* سازمان مجاهدین به لحاظ سیاسی در شرایطی به واقع طاقت فرسا قرار دارد. چشم انداز سرنگونی زودرس رژیم ایران از بین رفته است. جنگ چریک شهری بر طبق آخرین جمعبندی سازمان مجاهدین نمیتواند به خودی خود راهی به سمت سرنگونی باز کند و سازمان مجاهدین با پرداخت بهایی بسیار سنگین تنها در حال روشن نگه داشتن شعلهی مقاومت در برابر رژیم ایران است. | |||
* در ایران تقریبا از صدها جریان و حزب و سازمان موجود، هیچ یک در شرایط دشوار پس از ۱۳۶۰ نتواسته دوام بیاورد و مثل برف در شعلههای آتش سرکوب خمینی ذوب شده و از بسیاری از آنها تنها نامی بیشتر باقی نمانده بود. | |||
* در عرصهجهانی نیز اغلب سازمانها و جنبشهای جهانی که با تکیه به اتحاد جماهیر شوری در دنیای دو قطبی ایجاد و رشد کرده بودند، در حال فروپاشیدن و ذوب شدن بودند. به عبارتی برخلاف دههی گذشته که در سراسر جهان جنبشها و مبارزات آزادیبخش با تمامی مفاهیم و ارزشهای آن ایجاد شده و همچون یک منبع انگیزه و کشش برای مبارزه در تمامی دنیا عمل میکردند، حال تعادل قوای سیاسی به شکل دیگری در حال رقم خوردن است. اغلب این جنبشها در حال افت و قافیه باختن هستند. ارزشهای انقلابی و مبارزاتی در دنیا جای خود را با ارزشهای بورژوایی جایگزین کرده و هرچه بیشتر بر این سخن دامن میزنند که عصر مبارزه کردن به پایان رسیده است. در چنین شرایطی معمولا سازمانها و جنبشهای انقلابی دو راه بیشتر پیش رو ندارند. یا در اثر این فشار، به سمت راست حرکت کنند( کوتاه آمدن از برخی اصول، مذاکره و ....) و یا برای مقابله با آن راه هر چه رادیکایزه تر شوند تا فشار را خنثی کرده و بتوانند آنرا تحمل نمایند. | |||
* | * | ||
اینها برخی از دلایلی است که در آن شرایط خاص اثبات میکرد سازمان مجاهدین میبایست به یک تشکیلات هرمی صد در درصد ایدئولوژیک با سانترالیزم بسیار بالا و پایبندی کامل به شاخص ایدئولوژیک آن یعنی رهبری سازمان، تبدیل شود تا بدون هراس از هرگونه عملکرد ضعیف اعضاء، ضربه درونی، پسرفت،انشعاب و گسست، مانند گرزی محکم در هر نقطه که لازم است فرود آمده و عمل کند.<ref>انقلاب، ایدئولوژیک مجاهدین، اندکی از درون،اندکی از بیرون- ص ۲۲</ref> | |||
==== مانع بارز شدن عنصر رهبری از دیدگاه مریم رجوی ==== | ==== مانع بارز شدن عنصر رهبری از دیدگاه مریم رجوی ==== | ||
مریم رجوی معتقد بود، آنچه یگانگی افراد با آرمان و ایدئولوژی یک سازمان و رهبری آنرا را دچار خدشه کرده و از سانترالیزم سازمانی دور میکند، همانا منافع، تمایلات فردی و اندیشهی فردگرایانه است. اندیشهای که نقطهی مرکزی آن جنیستگرایی است. جنسیتگرایی در یک کلام یعنی اندیشه ای که اصالت را نه به انسان بودن، بلکه به جنس فرد میدهد. اندیشهای که به دنبال خود مردسالاری، دیدگاه کالایی نسبت به زن، فردگرایی و خودخواهی و... را به دنبال دارد. این اندیشه افراد را در چنبره ی زندگی خصوصی و دغدغههای عادی میان زن و مرد فرو برده و از یک زندگی آرمانی و مبارزه در راه آزادی دور میکند. زن را به سمت ویژگیهای مرسوم به «زنانه» یعنی ضعیف بودن، وابسته بودن، عدم جسارت و ... سوق داده و مرد را به سمت خودخواهی،رقابت، قدرت طلبی و ...هدایت میکند. | مریم رجوی معتقد بود، آنچه یگانگی افراد با آرمان و ایدئولوژی یک سازمان و رهبری آنرا را دچار خدشه کرده و از سانترالیزم سازمانی دور میکند، همانا منافع، تمایلات فردی و اندیشهی فردگرایانه است. اندیشهای که نقطهی مرکزی آن جنیستگرایی است. جنسیتگرایی در یک کلام یعنی اندیشه ای که اصالت را نه به انسان بودن، بلکه به جنس فرد میدهد. اندیشهای که به دنبال خود مردسالاری، دیدگاه کالایی نسبت به زن، فردگرایی و خودخواهی و... را به دنبال دارد. این اندیشه افراد را در چنبره ی زندگی خصوصی و دغدغههای عادی میان زن و مرد فرو برده و از یک زندگی آرمانی و مبارزه در راه آزادی دور میکند. زن را به سمت ویژگیهای مرسوم به «زنانه» یعنی ضعیف بودن، وابسته بودن، عدم جسارت و ... سوق داده و مرد را به سمت خودخواهی،رقابت، قدرت طلبی و ...هدایت میکند. | ||