کاربر:Hossein/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
خط ۲۶۵: خط ۲۶۵:
مهشید رزاقی (حسین)، داریوش کی‌نژاد، نادر لسانی، بهمن ابراهیم‌نژاد، مجید مغتنم، همایون نیک‌پور، محمود فرجی‌اسکندری، مهدی احمدی، سیدمحسن سیداحمدی، علی بابایی، حمید بخشنده، داود شاکری، مسعود طلوع‌صفت، داود آزرنگ، سعید گرگانی، یزدان خدابخش، اسماعیل قاضی، یحیی تیموری، شهرام شاه‌بخشی، حبیب‌الله حسینی، محمود پولچی، محسن سبحانی، جواد طاهری، حسن دالمن، حمیدرضا امیری، ناصر رضوانی، حسین محمدخواه، عبدالحسین بنانی…
مهشید رزاقی (حسین)، داریوش کی‌نژاد، نادر لسانی، بهمن ابراهیم‌نژاد، مجید مغتنم، همایون نیک‌پور، محمود فرجی‌اسکندری، مهدی احمدی، سیدمحسن سیداحمدی، علی بابایی، حمید بخشنده، داود شاکری، مسعود طلوع‌صفت، داود آزرنگ، سعید گرگانی، یزدان خدابخش، اسماعیل قاضی، یحیی تیموری، شهرام شاه‌بخشی، حبیب‌الله حسینی، محمود پولچی، محسن سبحانی، جواد طاهری، حسن دالمن، حمیدرضا امیری، ناصر رضوانی، حسین محمدخواه، عبدالحسین بنانی…


===== قتل‌عام 5 شهریور =====
===== قتل‌عام در شهریورماه =====


====== قتل‌عام زندانیان مارکسیست ======
====== قتل‌عام زندانیان مارکسیست ======
خط ۲۸۰: خط ۲۸۰:
اتهام؟ نظرت راجع به سازمانت چیه؟ نظرت راجع به جمهوری اسلامی چیه؟ مسلمونی؟ پدر و مادرت مسلمونن؟ نماز میخونی؟...
اتهام؟ نظرت راجع به سازمانت چیه؟ نظرت راجع به جمهوری اسلامی چیه؟ مسلمونی؟ پدر و مادرت مسلمونن؟ نماز میخونی؟...


اگر کسی می‌گفت که در خانواده مسلمان بزرگ شده‌ است و حالا از دین برگشته و اسلام را قبول ندارد، اعدام می‌شد. اگه کسی می‌گفت پدر و مادرم مسلمان نبودند، خودم هم مسلمان نبودم و نماز نمی‌خوانم، چنین فردی باید با شلاق «هدایت» می‌شد. اگر کسی می‌گفت مسلمانم اما نماز نمی‌خوانم، باید روزانه ۵۰ ضربه شلاق بابت ۵ وعده نمازی که نمی‌خواند تحمل می‌کرد.
اگر کسی می‌گفت که در خانواده مسلمان بزرگ شده‌ است و حالا از دین برگشته و اسلام را قبول ندارد، اعدام می‌شد. اگه کسی می‌گفت پدر و مادرم مسلمان نبودند، خودم هم مسلمان نبودم و نماز نمی‌خوانم، چنین فردی باید با شلاق «هدایت» می‌شد. اگر کسی می‌گفت مسلمانم اما نماز نمی‌خوانم، باید روزانه ۵۰ ضربه شلاق بابت ۵ وعده نمازی که نمی‌خواند تحمل می‌کرد.<ref>جمهوری اسلامی با استناد به فقه ولایت فقیه مارکسیستهای ایرانی را مرتد می‌دانست و آنها را به دو دسته تقسیم می‌کرد: مرتد ملی و مرتد فطری. مرتد ملی کسانی بودند که از پدر و مادر مسلمان زاده شده بودند ولی انتخاب کرده بودند که از این دین برگشته و مارکسیست بشوند. برای اینها حکم اعدام قطعی بود. مرتد فطری کسانی بودند که از پدر ومادر غیر مسلمان زاده شده بودند بنابراین از ناحیه پدر و مادر نیز مرتد بوده‌اند لذا میتوانستند مورد هدایت قرار گیرند و در صورت هدایت نشدن اعدام می‌شدند.</ref>


از آنجا که تعداد زندانیان مارکسیست در گوهردشت بیشتر از اوین بود هیأت قتل‌عام در این ۹ـ ۸ روز، بیشتر در گوهردشت مستقر بود. یکی از شاهدان گوهردشت می‌نویسد:
از آنجا که تعداد زندانیان مارکسیست در گوهردشت بیشتر از اوین بود هیأت قتل‌عام در این ۹ـ ۸ روز، بیشتر در گوهردشت مستقر بود. یکی از شاهدان گوهردشت می‌نویسد:


«نفر اول که به داخل اتاق هیأت مرگ که در آنجا مستقر بود، برده شد، جهانبخش سرخوش بود که تنها هشت ماه از دوران محکومیتش باقی مانده بود. شاید بیش از یک دقیقه نگذشت که او از اتاق بیرون آمد و ما شنیدیم که ناصریان، مدیر زندان با صدای بلند به نگهبان گفت: "ببرش به چپ". چپ در واقع محل حسینیه و آمفی‌تئاتر زندان گوهردشت بود و افراد را به آنجا می‌بردند و لحظاتی بعد به‌دار می‌آویختند…».
«نفر اول که به داخل اتاق هیأت مرگ که در آنجا مستقر بود، برده شد، جهانبخش سرخوش بود که تنها هشت ماه از دوران محکومیتش باقی مانده بود. شاید بیش از یک دقیقه نگذشت که او از اتاق بیرون آمد و ما شنیدیم که ناصریان، مدیر زندان با صدای بلند به نگهبان گفت: "ببرش به چپ". چپ در واقع محل حسینیه و آمفی‌تئاتر زندان گوهردشت بود و افراد را به آنجا می‌بردند و لحظاتی بعد به‌دار می‌آویختند…». در میان گزارشات زندان گزارشی از یکی از همین مارکسیستها وجود دارد که نقل می‌کند یک «رفیق» به‌علت تشابه اسمی تا پای «دار» رفت و برگشت و می‌گوید گزارش دقیق و نام شاهد محفوظ است:


به گزارش رفیقی اشاره می‌کنیم که به‌علت تشابه اسم تا پای «دار» رفت و برگشت. گزارش دقیق و نام شاهد محفوظ است.
«هفته اول شهریور زندان گوهردشت: بعد از نوشتن اسم و فامیل روی بدنمون با ماژیک، صف شدیم، راه‌ افتادیم. پشت در حسسینه صداهای عجیبی میومد. معلوم بود تعدادی رو به‌شدت کتک می‌زدن. رفتیم تو. پاسداری با متلک گفت آخر خطه چشمبنداتونو بردارین. چشمبندمو برداشتم... قیامت بود! با دیدن طنابهای لرزان و پاسدارانی که زندانیان رو به سمت «حلقه دار» هدایت می‌کردن، خشکم زد. نگاهمو سریع از روی «دار» برداشتم؛ دیدم پایین سکو تعداد زیادی جنازه روی هم تلنبار شده. هنوز تعدادی از جنازه‌ها روی زمین تکون می‌خوردن. پاسدار «خانی» با زیرپیراهن رکابی خودش‌رو به بالای سن رسوند، طنابهارو دور گردن بچه‌ها انداخت و در حالی که از شدت هیجان و خستگی عرق می‌ریخت، کمرِ یکی‌رو گرفت و با هم از روی سکو پریدن پایین. پاسدار خانی در حالی که روی هوا تاب می‌خورد و از خوشحالی جیغ می‌کشید، فرود اومد و رفت سراغ نفر بعد…».


«هفته اول شهریور زندان گوهردشت:
قتل‌عام مارکسیستها در سایر شهرستانها هم در همین زمان شروع شد. در این مسیر بسیاری از مارکسیستها اجبار به دین و آیین را نپذیرفته و بلافاصله حلق‌آویز شدند.


بعد از نوشتن اسم و فامیل روی بدنمون با ماژیک، صف شدیم، راه‌ افتادیم. پشت در حسسینه صداهای عجیبی میومد. معلوم بود تعدادی رو به‌شدت کتک می‌زدن. رفتیم تو. پاسداری با متلک گفت آخر خطه چشمبنداتونو بردارین. چشمبندمو برداشتم... قیامت بود!
در رشت مهدی محجوب،‌ موسی قوامی، آرامائیس‌ داربیانس‌، فرهاد سلیمانی، عبدالله لیچایی و... در همین ایام اعدام شدند و در تهران و سایر زندانها زندانیانی مانند حبیب‌الله (مجید) سالیانی، حمیدرضا بیک محمدی، سیف الله غیاثوند، سیاوش، محمدرضا، مسعود… و بسیاری دیگر اعدام شدند.


با دیدن طنابهای لرزان و پاسدارانی که زندانیان رو به سمت «حلقه دار» هدایت می‌کردن، خشکم زد. نگاهمو سریع از روی «دار» برداشتم؛ دیدم پایین سکو تعداد زیادی جنازه روی هم تلنبار شده. هنوز تعدادی از جنازه‌ها روی زمین تکون می‌خوردن. پاسدار «خانی» با زیرپیراهن رکابی خودش‌رو به بالای سن رسوند، طنابهارو دور گردن بچه‌ها انداخت و در حالی که از شدت هیجان و خستگی عرق می‌ریخت، کمرِ یکی‌رو گرفت و با هم از روی سکو پریدن پایین.
==== طیف اجتماعی قتل‌عام شدگان ====


پاسدار خانی در حالی که روی هوا تاب می‌خورد و از خوشحالی جیغ می‌کشید، فرود اومد و رفت سراغ نفر بعد…».
===== دانش‌آموزان =====
میانگین سنی زندانیان اعدام شده بیانگر آنست که اغلب اعدام شدگان از زندانیانی بودند که در هنگام دستگیری دانش‌آموز بوده و در سنین 16 یا 17 سالگی بودند. یکی از اعضای هیأت اعدام  که در فایل صوتی منتظری که مربوط به دیدار این هیأت با او در تاریخ ۲۴مرداد ۶۷ و در میانه قتل‌عام است به منتظری گفت: «حدود بیست و چند نفر هم داریم که اینها وقتی آمدند زندان حدود ۱۶- ۱۷ سالشون بوده و الآن بیست و سه چهار سالشونه. حدود ۴۰ مورد از اینها که فقط سه تا امضا شده، باز هنوز اجرا نکردیم. فقط به این لحاظ که گفتیم تا آخرین روز یه اتمام‌حجت دیگری هم با اینها بشه که اگه واقعاً راهی برای برگشت نبود آنوقت تصمیم گرفته بشه.» گزارشگران بازمانده از قتل‌عام این ادعا را که این فرد طوری می‌گوید که انگار ملاحظه افراد زیر ۱۸سال را کرده‌اند را نادرست می‌دانند و می‌گویند اغلب زندانیانی که حلق‌آویز شدند دانش‌آموز بودند. یعنی هنگام دستگیری ۱۶یا ۱۷سال بیشتر سن نداشتند. لیلا حاجیان، سهیلا حمیدی، رؤیا خسروی، مهری درخشان‌نیا، سهیلا شمس، سهیل دانیالی، مسعود افتخاری، حمید معیری، مسعود ملاعباس اصفهانی، مسعود مقبلی، حمید خضری و بسیاری دیگر هنگام دستگیری ۱۶سال‌شان بود. سودابه رضازاده، مهتاب فیروزی، فرحناز مصلحی، پروین باقری، سعید سالمی، جواد سگوند، احمدعلی وهاب‌زاده و… در سن ۱۵سالگی دستگیر شدند. احمد غلامی  ۱۳ ساله بود.


قتل‌عام مارکسیستها در سایر شهرستانها هم در همین زمان شروع شد. در این مسیر بسیاری از رفیقان که دین و آیین تحمیلی را نپذیرفته بودند، سریعاً حلق‌آویز شدند.
===== '''دانشجویان و متخصصان''' =====
زندانیانی که جریان قتل‌عام را گزارش کرده‌اند مدعی هستند در جریان قتل‌عام سال ۶۷ تمرکز روی دانشجویان بخصوص تحصیل‌کرده‌های زن، بسیار بارز بود. به همین علت بسیاری از جان‌باختگان قتل‌عام را دانشجویان و فارغ‌التحصیلان دانشگاهها تشکیل می‌دهند.


در رشت مهدی محجوب،‌ موسی قوامی، آرامائیس‌ داربیانس‌، فرهاد سلیمانی، عبدالله لیچایی و... در همین ایام اعدام شدند و در تهران و سایر زندانها زندانیانی مانند حبیب‌الله (مجید) سالیانی، حمیدرضا بیک محمدی، سیف الله غیاثوند، سیاوش، محمدرضا، مسعود… و بسیاری دیگر در برابر شلاق و شعبده و شیخ ایستادند و تن به تسلیم ندادند.
نسرین فیضی در کتاب خاطراتش از زندان می‌نویسد:
 
«… اما اعدام خواهران و همرزمان دانشجویم اصلاً برایم تعجب‌آور نبود. قشر دانشجوی جامعه ایران، از بعد از انقلاب ۲۲بهمن در صف اعدام بودند. با یورش پاسداران خمینی در انقلاب فرهنگی به دانشگاهها، حکم تصفیه و اخراج دانشجویان این کشور، همراه با بستن دانشگاهها، از طرف خمینی صادر شد. او دانشگاه را مرکز فساد و همه دانشجویان کشور را ضد انقلاب و محارب می‌نامید. با این طرز تلقی از دانشگاه، نفس دانشجو بودن، خودش یعنی محاربه با خدا و این با فرهنگ تحقیر زنان در دستگاه فکری آخوندی، در مورد دختران دانشجو، ضریب می‌خورد.<ref>یکی از زنان مجاهد در یادداشت‌های خود از دوران زندان نوشته است: «وقتی یکی از زنان پاسدار به نام نادری درِ سلول رو باز کرد و با دختر مجاهدی که دانشجوی پزشکی بود روبه‌رو شد، بی‌مقدمه گفت: یعنی تو دانشگاه می‌رفتی؟ چطور خانوادت گذاشتن درس بخونی؟ حالا می‌خواهی بگی بیشتر از ما می‌دونی؟… بعد هم با بهانه‌یی، شروع به زدن کابل بر بدن زندانی کرد... ».</ref>
 
فروزان عبدی، دانشجوی رشته تربیت‌بدنی تهران و عضو تیم ملی والیبال زنان ایران- راضیه آیت‌الله‌زاده شیرازی، دانشجوی فیزیک- نیره فتحعلیان و عفت اسماعیلی، دانشجوی تهران- شورانگیز کریمی، دانشجوی پزشکی- پروین حائری، دانشجوی فوق‌لیسانس زبان دانشگاه تهران- سودابه منصوری، دانشجوی تهران- سودابه شهپر، دانشجوی تهران- حوریه بهشتی تبار دارای دو فوق‌لیسانس و یک لیسانس از دانشگاههای تهران- هما رادمنش، دانشجوی تهران- فضیلت علامه، دانشجوی مهندسی الکترونیک- مینا ازکیا، دانشجوی تربیت معلم- سیمین بهبهانی دهکردی و زهرا شب زنده‌دار، دانشجویان پزشکی مجتمع پزشکی طالقانی تهران- اعظم طاقدره، دانشجوی مهندسی شیمی علم و صنعت تهران-مهین قربانی، دانشجوی فیزیک دانشگاه تربیت معلم تهران- مریم گلزاده غفوری و فریبا عمومی، دانشجویان ریاضی دانشگاه تهران، و دهها دانشجو، مهندس، پزشک و پرستار دیگر در جریان قتل‌عام اعدام شدند.
 
در میان متخصصان مرد دکتر محسن مهرانی، دکتر منصور پایدار، دکتر طبیبی نژاد، دکتر شورانگیز، مهندس فضیلت علامه، مهندس افسانه شیرمحمدی، دکتر فرزین نصرتی، محسن فغفور مغربی، دکتر مقصود و منصور حریری، دکتر علی درودی، محمود احمدیانی، مهرداد اردبیلی، محمد جنگ زاده، محسن وزین، محمد کرامتی، روشن بلبلیان، ابوالقاسم ارژنگی، محسن بهرامی، عباس پورساحلی و… بسیاری دیگر از فارغ‌التحصیلان از جمله این اعدام شدگان هستند. آنها می‌گویند تحصیل‌کردگی عامل تسریع کننده در اعدامها بوده است.<ref>زندانیان در گزارشات خود آورده‌اند که میزان تحصیلات بالاتر موجب بدرفتاری و خشم و کین بیشتری از طرف زندانبانان می‌شده است. آنها اشاره می‌کنند حاج داود رحمانی رئیس زندان قزلحصار_ وقتی با دانشجو، مهندس یا دکتر روبه‌رو می‌شد متفاوت با بقیه برخورد می‌کرد و بیشتر روی آنها فشار می‌آورد. او حتی از زندانیانی که عینک داشتند، ابراز انزجار می‌کرد. او خطاب به آنان می‌گفت: «از آن عینکت معلومه هم جنبشی هستی هم کتابخون، هم سرمایه‌دار، هم عامل استکبار».</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
۱٬۰۶۶

ویرایش

منوی ناوبری