۱۴۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
== ''' زندگی و تحصیلات''' == | == ''' زندگی و تحصیلات''' == | ||
علی (بهروز) باکری در سال ۱۳۲۲ در مياندوآب به دنيا آمد. (از دوران کودکی وی اطلاعات دقیقی در دسترس نیست). در سال ۱۳۴۱ با رتبهی اول در رشتهی مهندسی شيمی در [[دانشگاه تهران]] پذيرفته شد و برای ادامهی تحصیل از زادگاه خود به تهران میرود. وی در سال ۱۳۴۵ با رتبهی ۱ از دانشگاه فارغ التحصيل شد و بلافاصله پس از آن به تدريس در دانشگاه صنعتی شریف پرداخت. او بعد از [[واقعهی ۱۵ خرداد]] ۱۳۴۲ خواندن کتب مذهبی و آثار [[مهندس مهدی بازرگان]] وارد صحنهی سیاست شد. | علی (بهروز) باکری در سال ۱۳۲۲ در مياندوآب به دنيا آمد. (از دوران کودکی وی اطلاعات دقیقی در دسترس نیست). در سال ۱۳۴۱ با رتبهی اول در رشتهی مهندسی شيمی در [[دانشگاه تهران]] پذيرفته شد و برای ادامهی تحصیل از زادگاه خود به تهران میرود. وی در سال ۱۳۴۵ با رتبهی ۱ از دانشگاه فارغ التحصيل شد و بلافاصله پس از آن به تدريس در دانشگاه صنعتی شریف پرداخت. او بعد از [[واقعهی ۱۵ خرداد]] ۱۳۴۲ خواندن کتب مذهبی و آثار [[مهندس مهدی بازرگان]] وارد صحنهی سیاست شد.<ref name=":0">نشریهی سازمان مجاهدین خلق ایران شمارهی ۴۴ ـ ۳۰ فروردین ۱۳۵۹</ref> | ||
== '''فعالیتهای سیاسی''' == | == '''فعالیتهای سیاسی''' == | ||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
علی باکری در سال ۱۳۴۸ به [[عضویت سازمان مجاهدین خلق ایران]] درمیآید. او اولین نفر از اعضای مرکزیت [[سازمان مجاهدین خلق]] است که بعد از تأسیس این سازمان به عضویت مرکزیت درمیآید. در اواسط سال ۱۳۴۹ از شغل خود در دانشگاه استعفا داده و به طور حرفهای به فعالیت در سازمان مجاهدین میپردازد. علی باکری جهت آموزشهای نظامی چندین بار به لبنان سفر میکند و نزد مسؤلان الفتح میرود. در اواخر سال ۱۳۴۹ علی باکری به بهانهی ادامهی تحصيل با اخذ گذرنامهی رسمی از راه دبی به بيروت میرود و در آنجا در مورد تعليمات نظامی با مسئولين جنبش فتح گفتگو میکند. پس از آن در اواخر سال ۱۳۴۹ به منظور شناسايی سازمانها و گروههای مبارز خارج از کشور به اتفاق [[علی اصغر بدیع زادگان|بديع زادگان]] به فرانسه میرود. | علی باکری در سال ۱۳۴۸ به [[عضویت سازمان مجاهدین خلق ایران]] درمیآید. او اولین نفر از اعضای مرکزیت [[سازمان مجاهدین خلق]] است که بعد از تأسیس این سازمان به عضویت مرکزیت درمیآید. در اواسط سال ۱۳۴۹ از شغل خود در دانشگاه استعفا داده و به طور حرفهای به فعالیت در سازمان مجاهدین میپردازد. علی باکری جهت آموزشهای نظامی چندین بار به لبنان سفر میکند و نزد مسؤلان الفتح میرود. در اواخر سال ۱۳۴۹ علی باکری به بهانهی ادامهی تحصيل با اخذ گذرنامهی رسمی از راه دبی به بيروت میرود و در آنجا در مورد تعليمات نظامی با مسئولين جنبش فتح گفتگو میکند. پس از آن در اواخر سال ۱۳۴۹ به منظور شناسايی سازمانها و گروههای مبارز خارج از کشور به اتفاق [[علی اصغر بدیع زادگان|بديع زادگان]] به فرانسه میرود. | ||
در بازگشت، او چهار قبضه مسلسل، سه قبضه اسلحه کمری،۱۵۰ تير فشنگ کاليبر ۹ ميليمتری و خفيف و ۵۰۰ عدد نارنجک و بمب گاما ساختهی اسپانيا را با جاسازی در چمدان به صورت قاچاقی وارد کشور میکند. | در بازگشت، او چهار قبضه مسلسل، سه قبضه اسلحه کمری،۱۵۰ تير فشنگ کاليبر ۹ ميليمتری و خفيف و ۵۰۰ عدد نارنجک و بمب گاما ساختهی اسپانيا را با جاسازی در چمدان به صورت قاچاقی وارد کشور میکند.<ref name=":0" /> | ||
او علاوه بر مسؤلیتهای سازمانی خود به عنوان سرپرست گروه شیمی، جزوهای نیز در بارهی مواد منفجره تدوین نمود. | او علاوه بر مسؤلیتهای سازمانی خود به عنوان سرپرست گروه شیمی، جزوهای نیز در بارهی مواد منفجره تدوین نمود. | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
علی باکری طی فعالیتهای سیاسی خود دو بار توسط [[ساواک]] دستگیر شد. او برای اولين باردر ۵ مرداد ۱۳۴۹ در تربت حيدريه به همراه [[رضا رضایی]] از سوی [[ساواک]] مورد سوء ظن قرار گرفت و دستگیر شد. ولی بعد از مدتی آزاد گردید. | علی باکری طی فعالیتهای سیاسی خود دو بار توسط [[ساواک]] دستگیر شد. او برای اولين باردر ۵ مرداد ۱۳۴۹ در تربت حيدريه به همراه [[رضا رضایی]] از سوی [[ساواک]] مورد سوء ظن قرار گرفت و دستگیر شد. ولی بعد از مدتی آزاد گردید. | ||
در روز اول شهريور ماه ۱۳۵۰ با هجوم گستردهی نيروهای [[ساواک]] و کميتهی مشترک ضد خرابکاری به خانهی تيمی [[سازمان مجاهدين خلق]]، ۴۲ تن از اعضای آن دستگير شدند که در ميان آنها ۱۱ نفر از اعضای کادر مرکزی سازمان وجود داشتند. علی باکری هم در این هجوم گسترده دستگیر شد. | در روز اول شهريور ماه ۱۳۵۰ با هجوم گستردهی نيروهای [[ساواک]] و کميتهی مشترک ضد خرابکاری به خانهی تيمی [[سازمان مجاهدين خلق]]، ۴۲ تن از اعضای آن دستگير شدند که در ميان آنها ۱۱ نفر از اعضای کادر مرکزی سازمان وجود داشتند. علی باکری هم در این هجوم گسترده دستگیر شد.<ref>نشریهی سازمان مجاهدین خلق ایران شمارهی ۴۴ ـ ۳۰ فروردین ۱۳۵۹</ref> | ||
== '''علی باکری از نگاه دیگران''' == | == '''علی باکری از نگاه دیگران''' == | ||
احمد نقی زاده در مقاله ای با عنوان «علی باکری، بدون روتوش» که توسط وبگاه آينا نيوز منتشر شده در مورد علی باکری مینويسد: «با شکوفايی بهار سال ۵۱ نوع نگاه و بينش او در جريان محاکمهاش ، گويشی تازه از حرکت سالار شهيدان حضرت امام حسين(ع) ارائه داد. در آن زمان در آموزشهای جاری سنتی می گفتند تحقيق روی نهضت امام حسين(ع) به گمراهی منجر می شود چرا که در نهايت به اين نکته می رسد که: اگر امام حسين(ع) علم داشته که شهيد میشود پس چرا خود را به هلاکت انداخت؟ و اگر علم نداشته بنابر اين علم امام نقض می شود! اما باکری با الهام از حرکت امام حسين(ع) در انديشه و خط مشی خود بينش جديدی را ارائه کرد. او از موقعيت اجتماعی ، تحصيلات، سرمايه و حتی عشق به دختری که گويا از مدتها پيش در اروميه نامزد کرده بود گذشت و با علم به اينکه در قبال اين ايثار نبايد به چيزی دل خوش کند، با الهام از قيام حضرت اباعبدالله الحسين(ع) به اين نتيجه رسيد که وقتی ظلم در اجتماع سنت میشود تنها راه مبارزه با آن شورش و طغيانی عاشقانه و گذشتن از همه چيز است.» | احمد نقی زاده در مقاله ای با عنوان «علی باکری، بدون روتوش» که توسط وبگاه آينا نيوز منتشر شده در مورد علی باکری مینويسد: «با شکوفايی بهار سال ۵۱ نوع نگاه و بينش او در جريان محاکمهاش ، گويشی تازه از حرکت سالار شهيدان حضرت امام حسين(ع) ارائه داد. در آن زمان در آموزشهای جاری سنتی می گفتند تحقيق روی نهضت امام حسين(ع) به گمراهی منجر می شود چرا که در نهايت به اين نکته می رسد که: اگر امام حسين(ع) علم داشته که شهيد میشود پس چرا خود را به هلاکت انداخت؟ و اگر علم نداشته بنابر اين علم امام نقض می شود! اما باکری با الهام از حرکت امام حسين(ع) در انديشه و خط مشی خود بينش جديدی را ارائه کرد. او از موقعيت اجتماعی ، تحصيلات، سرمايه و حتی عشق به دختری که گويا از مدتها پيش در اروميه نامزد کرده بود گذشت و با علم به اينکه در قبال اين ايثار نبايد به چيزی دل خوش کند، با الهام از قيام حضرت اباعبدالله الحسين(ع) به اين نتيجه رسيد که وقتی ظلم در اجتماع سنت میشود تنها راه مبارزه با آن شورش و طغيانی عاشقانه و گذشتن از همه چيز است.»<ref>مقالهی احمد نقی زاده با عنوان «علی باکری، بدون روتوش» ـ وبگاه آينا نيوز</ref> | ||
== '''علی باکری در دادگاه نظامی''' == | == '''علی باکری در دادگاه نظامی''' == | ||
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
او ضمن تلاش برای بقاء می دانست راهی که در آن گام نهاده، راهی پرخطر است و به شهادت منجر میشود. او از همه وابستگیها دل کند و وارهيد. او عاشق پيشهای بود که عاشقی را قمار نمیدانست و هيچ چشمانداز و روزنهای برای «برد» نداشت. | او ضمن تلاش برای بقاء می دانست راهی که در آن گام نهاده، راهی پرخطر است و به شهادت منجر میشود. او از همه وابستگیها دل کند و وارهيد. او عاشق پيشهای بود که عاشقی را قمار نمیدانست و هيچ چشمانداز و روزنهای برای «برد» نداشت. | ||
يکی از مهمترين دلايلی که سبب شد تا نام علی باکری کمتر از سايرين مطرح شود محاکمه غيرعلنی و مرموز وی بود به طوريکه به اذعان بسياری، علی تنها عضو سازمان مجاهدين بود که هرگز مشخص نشد در چه زمانی و در چه دادگاهی محاکمه شد. اين مطلب را هم لطف الله ميثمی در خاطرات خود مطرح کرده است و هم در کتاب «محاکمات سياسی در ايران» به قلم «بهروز طيرانی» آمده است. | يکی از مهمترين دلايلی که سبب شد تا نام علی باکری کمتر از سايرين مطرح شود محاکمه غيرعلنی و مرموز وی بود به طوريکه به اذعان بسياری، علی تنها عضو سازمان مجاهدين بود که هرگز مشخص نشد در چه زمانی و در چه دادگاهی محاکمه شد. اين مطلب را هم لطف الله ميثمی در خاطرات خود مطرح کرده است و هم در کتاب «محاکمات سياسی در ايران» به قلم «بهروز طيرانی» آمده است.<ref>کتاب محاکمات سیاسی به قلم بهروز طیرانی</ref> | ||
== '''جملاتی از علی باکری''' == | == '''جملاتی از علی باکری''' == | ||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
== '''شهادت''' == | == '''شهادت''' == | ||
علی باکری سرانجام به همراه [[محمد بازرگانی]] (از اعضای سازمان مجاهدین و اهل اروميه)، [[ناصر صادق|مهندس ناصر صادق]] و [[علی میهندوست|مهندس علی ميهندوست]] در سحرگاه ۳۰ فروردين ماه سال ۱۳۵۱در میدان چیتگر تهران به جوخهی تیرباران سپرده شد. پیکر او به صورت مخفيانه توسط [[ساواک]] در قطعهی ۳۳ بهشت زهراء تهران دفن گرديد. | علی باکری سرانجام به همراه [[محمد بازرگانی]] (از اعضای سازمان مجاهدین و اهل اروميه)، [[ناصر صادق|مهندس ناصر صادق]] و [[علی میهندوست|مهندس علی ميهندوست]] در سحرگاه ۳۰ فروردين ماه سال ۱۳۵۱در میدان چیتگر تهران به جوخهی تیرباران سپرده شد. پیکر او به صورت مخفيانه توسط [[ساواک]] در قطعهی ۳۳ بهشت زهراء تهران دفن گرديد.<ref>نشریهی سازمان مجاهدین خلق ایران شمارهی ۴۴ ـ ۳۰ فروردین ۱۳۵۹</ref> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} |
ویرایش