۱٬۶۶۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
منیره رجوی (متولد ۱۳۲۹ طبس - اعدام ۱۳۶۷) منیره رجوی متولد ۱۳۲۹در طبس بود. او بعد از اتمام دوران دبیرستان در سال ۱۳۴۸ در دانشگاه مشهد در رشته ادبیات تحصیل می کرد که برای ادامه تحصیل به انگلستان و به دانشگاه نیوکاسل راه یافت. منیره رجوی در جریان دستگیری برادرش مسعود رجوی به همراه برادر دیگرش کاظم رجوی برای نجات جان مسعود رجوی از اعدام تلاش کرد تا در نهایت توانستند حکم اعدام را به حبس ابد تقلیل دهند. بعد از انقلاب و بعد از رویا رویی مجاهدین با خمینی، پاسداران تمام اعضای خانواده مسعود رجوی را دستگیر کرد و منیره رجوی به زندگی مخفی روی اورد اما او در سال ۱۳۶۱ به همراه همسرش و دو فرزند خردسالش توسط نیروهای خمینی دستگیر شد جرم منیره رجوی این بود که برادر مسعود رجوی است. همسرش اصغر در سال ۶۴ اعدام شد<ref>[https://event.mojahedin.org/i/events/4799 خاطره منیره رجوی قتل عام ۶۷- سایت مجاهد]</ref>. <ref>[https://martyrs.mojahedin.org/i/martyrs/15559 بیاد منیره رجوی - سایت مجاهد]</ref><ref>[http://women.ncr-iran.org/fa/1394/08/09/%D9%85%D9%86%D9%8A%D8%B1%D9%87-%D8%B1%D8%AC%D9%88%D9%8A-%D8%B3%D9%85%D8%A8%D9%84-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D9%82%D8%AA%D9%84-%D8%B9%D8%A7%D9%85-%D8%B4%D8%AF%D9%87/ منیره رجوی- سایت زنان نیروی تغییر]</ref> | منیره رجوی (متولد ۱۳۲۹ طبس - اعدام ۱۳۶۷) منیره رجوی متولد ۱۳۲۹در طبس بود. او بعد از اتمام دوران دبیرستان در سال ۱۳۴۸ در دانشگاه مشهد در رشته ادبیات تحصیل می کرد که برای ادامه تحصیل به انگلستان و به دانشگاه نیوکاسل راه یافت. منیره رجوی در جریان دستگیری برادرش مسعود رجوی به همراه برادر دیگرش کاظم رجوی برای نجات جان مسعود رجوی از اعدام تلاش کرد تا در نهایت توانستند حکم اعدام را به حبس ابد تقلیل دهند. بعد از انقلاب و بعد از رویا رویی مجاهدین با خمینی، پاسداران تمام اعضای خانواده مسعود رجوی را دستگیر کرد و منیره رجوی به زندگی مخفی روی اورد اما او در سال ۱۳۶۱ به همراه همسرش و دو فرزند خردسالش توسط نیروهای خمینی دستگیر شد جرم منیره رجوی این بود که برادر مسعود رجوی است. همسرش اصغر در سال ۶۴ اعدام شد<ref>[https://event.mojahedin.org/i/events/4799 خاطره منیره رجوی قتل عام ۶۷- سایت مجاهد]</ref>. <ref>[https://martyrs.mojahedin.org/i/martyrs/15559 بیاد منیره رجوی - سایت مجاهد]</ref><ref>[http://women.ncr-iran.org/fa/1394/08/09/%D9%85%D9%86%D9%8A%D8%B1%D9%87-%D8%B1%D8%AC%D9%88%D9%8A-%D8%B3%D9%85%D8%A8%D9%84-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D9%82%D8%AA%D9%84-%D8%B9%D8%A7%D9%85-%D8%B4%D8%AF%D9%87/ منیره رجوی- سایت زنان نیروی تغییر]</ref> منیره رجوی ابتدا ۲ سال محکوم به حبس شد اما پس از آن در زندان نگه داشته شد تا در جریان قتل عامهای سال ۶۷ اعدام شد. | ||
یکی از زنان زندانی سیاسی مارکسیست در کتاب خاطراتش از زندان، در قسمتی از آن راجع به منیره نوشته است: «من ملاقات نداشتم و پول و لباسی دریافت نمیکردم. بچههای اتاق برای «سحر» [فرزند خردسال نویسنده] لباس میدوختند، با قیچیکردن لباسهای خودشان اسباب بازی درست میکردند. لباسهای کاموایشان را میشکافتند و با سنجاق قفلی بافتنی میبافتند. اما علاوه براینها گاهی قوطی شیر، وسایل بهداشتی و پول در کارتن مخصوص سحر میدیدم، یا یکی دوبار دیدم که پس از ملاقات، پستانک و جوراب بچگانه بههمین صورت برای سحر میآوردند. چه کسی این کار را میکرد؟ … آن روز، روز ملاقات بود. بند شور و هیجان ملاقات داشت. اما سحر که چند روزی بود پستانکش را گم کرده بود مرتباً بهانه میگرفت. او را بغل زده در راهرو راه میرفتم و برایش قصه میخواندم. منیره را برای ملاقات صدا زدند. موقع رفتن گفت که هر دو کودکش مریم و مرجان، بهملاقاتش میآیند. سحر را بوسید و رفت. من همچنان برای سحر قصه میخواندم. تا روی شانههایم بهخواب رفت. گروههای ملاقاتکننده کمکم بهبند بازگشتند. منیره هم برگشت. بهاتاق رفتم. سحر را آرام در جایش خواباندم. منیره خوشحال بود و چادرش را تا میزد. یکی از هم اتاقیها پرسید راستی منیره چرا مرجان را بهگریه انداختی؟ چرا پستانک او را گرفتی؟ پستانکی در دست منیره بود و من چیزی مثل برق از ذهنم گذشت. منیره را در آغوش گرفتم. بغضی گلویم را میفشرد. این همه محبت خالصانه! منیره پستانک را از دهان دخترش میگرفت، جوراب او را درمیآورد. پول، شیر، اینها همه کار منیره بود. او در جواب احساسات من گفت که این کمترین وظیفه است و این کار را به این دلیل علنی نمیکرده تا مرا دچار محذور نکند. حس احترام عمیقی به او داشتم. اما فروتنی او اجازه نداد که ابرازش کنم. | یکی از زنان زندانی سیاسی مارکسیست در کتاب خاطراتش از زندان، در قسمتی از آن راجع به منیره نوشته است: «من ملاقات نداشتم و پول و لباسی دریافت نمیکردم. بچههای اتاق برای «سحر» [فرزند خردسال نویسنده] لباس میدوختند، با قیچیکردن لباسهای خودشان اسباب بازی درست میکردند. لباسهای کاموایشان را میشکافتند و با سنجاق قفلی بافتنی میبافتند. اما علاوه براینها گاهی قوطی شیر، وسایل بهداشتی و پول در کارتن مخصوص سحر میدیدم، یا یکی دوبار دیدم که پس از ملاقات، پستانک و جوراب بچگانه بههمین صورت برای سحر میآوردند. چه کسی این کار را میکرد؟ … آن روز، روز ملاقات بود. بند شور و هیجان ملاقات داشت. اما سحر که چند روزی بود پستانکش را گم کرده بود مرتباً بهانه میگرفت. او را بغل زده در راهرو راه میرفتم و برایش قصه میخواندم. منیره را برای ملاقات صدا زدند. موقع رفتن گفت که هر دو کودکش مریم و مرجان، بهملاقاتش میآیند. سحر را بوسید و رفت. من همچنان برای سحر قصه میخواندم. تا روی شانههایم بهخواب رفت. گروههای ملاقاتکننده کمکم بهبند بازگشتند. منیره هم برگشت. بهاتاق رفتم. سحر را آرام در جایش خواباندم. منیره خوشحال بود و چادرش را تا میزد. یکی از هم اتاقیها پرسید راستی منیره چرا مرجان را بهگریه انداختی؟ چرا پستانک او را گرفتی؟ پستانکی در دست منیره بود و من چیزی مثل برق از ذهنم گذشت. منیره را در آغوش گرفتم. بغضی گلویم را میفشرد. این همه محبت خالصانه! منیره پستانک را از دهان دخترش میگرفت، جوراب او را درمیآورد. پول، شیر، اینها همه کار منیره بود. او در جواب احساسات من گفت که این کمترین وظیفه است و این کار را به این دلیل علنی نمیکرده تا مرا دچار محذور نکند. حس احترام عمیقی به او داشتم. اما فروتنی او اجازه نداد که ابرازش کنم. | ||
خط ۴۸: | خط ۴۶: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
<references /> |
ویرایش