کاربر:Khosro/صفحه تمرین سعدی شیرازی: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۸۰: خط ۱۸۰:
با این حساب، کتاب بوستان در سال ۶۵۵ هجری به اتمام رسیده‌است. اما تاریخ شروع آن معلوم نیست و تنها از اشارت سخن شاعر در آغاز منظومه معلوم می‌شود که آن را پیش از بازگشت به فارس سروده و در مراجعت به وطن، برای دوستان به ارمغان برده‌است:
با این حساب، کتاب بوستان در سال ۶۵۵ هجری به اتمام رسیده‌است. اما تاریخ شروع آن معلوم نیست و تنها از اشارت سخن شاعر در آغاز منظومه معلوم می‌شود که آن را پیش از بازگشت به فارس سروده و در مراجعت به وطن، برای دوستان به ارمغان برده‌است:


در اقصای عالم بگشتم بسی
{{شعر}}{{ب|در اقصای عالم بگشتم بسی|به سر بردم ایّام به هر کسی}}


به سر بردم ایّام به هر کسی
{{ب|تمتّع بهر گوشه‌ای یافتم|ز هر خرمنی توشته‌ای یافتم}}


تمتّع بهر گوشه‌ای یافتم
{{ب|چو پاکان شیراز خاکی نهاد|ندیدم که رحمت بر این خاک باد}}


ز هر خرمنی توشته‌ای یافتم
{{ب|توّلای مردان این پاک بوم|برانگیختم خاطر از شم و روم}}


چو پاکان شیراز خاکی نهاد
{{ب|به دل گفتم از مصر قند آورند|سوی دوستان ارمغانی برند}}


ندیدم که رحمت بر این خاک باد
{{ب|دریغ آمدم زآن همه بوستان|تهی دست رفتن سوی دوستان}}{{پایان شعر}}
 
توّلای مردان این پاک بوم
 
برانگیختم خاطر از شم و روم
 
به دل گفتم از مصر قند آورند
 
سوی دوستان ارمغانی برند
 
دریغ آمدم زآن همه بوستان
 
تهی دست رفتن سوی دوستان


کتاب بوستان به نام ابوبکر بن سعد زنگی است که در دیباچه به‌او تقدیم داشته و در آن این بیت مشهور را که نشانه‌ی اختصاص شاعر به دوران آن اتابک است سروده:
کتاب بوستان به نام ابوبکر بن سعد زنگی است که در دیباچه به‌او تقدیم داشته و در آن این بیت مشهور را که نشانه‌ی اختصاص شاعر به دوران آن اتابک است سروده:
خط ۳۳۳: خط ۳۲۱:
حکایت: پارسایی را دیدم برکنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارویی به نمی‌شد. مدت‌ها درآن رنجور بود و شکر خدای عز و جل علی‌الدوام گفتی. پرسیدندش که شکر چه می‌گویی؟ گفت، شکر آن‌که به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی.
حکایت: پارسایی را دیدم برکنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارویی به نمی‌شد. مدت‌ها درآن رنجور بود و شکر خدای عز و جل علی‌الدوام گفتی. پرسیدندش که شکر چه می‌گویی؟ گفت، شکر آن‌که به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی.


گر مرا زار بکشتن دهد آن یار عزیز           تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد
گر مرا زار بکشتن دهد آن یار عزیز
تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد


گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد     کو دل‌آزرده شد از من غم آنم باشد.<ref name=":5" />
گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد
کو دل‌آزرده شد از من غم آنم باشد.<ref name=":5" />


=== قصائد ===
=== قصائد ===
۵٬۹۰۸

ویرایش

منوی ناوبری