سعدی: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۳۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۲ آوریل ۲۰۲۰
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | نام = سعدی شیرازی | تصویر = م...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۴۷: خط ۳۴۷:


گر مرا زار بکشتن دهد آن یار عزیز
گر مرا زار بکشتن دهد آن یار عزیز
تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد
تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد


گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد
گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد
کو دل‌آزرده شد از من غم آنم باشد.<ref name=":5" />
کو دل‌آزرده شد از من غم آنم باشد.<ref name=":5" />


خط ۴۵۶: خط ۴۵۸:


رستمی باید که پیشانی کند با دیو نفس
رستمی باید که پیشانی کند با دیو نفس
گر بر او غالب شویم، افراسیاب افکنده‌ایم
گر بر او غالب شویم، افراسیاب افکنده‌ایم


خط ۴۶۱: خط ۴۶۴:


سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم
سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم
پیش تسبیح ملائک نرود دیو رجیم
پیش تسبیح ملائک نرود دیو رجیم


خط ۴۷۲: خط ۴۷۶:


چشم کوته‌نظران بر ورق صورتِ خوبان
چشم کوته‌نظران بر ورق صورتِ خوبان
خط همی بیند و عارف، قلم صنع خدا را
خط همی بیند و عارف، قلم صنع خدا را


سعدی، در باب سوم ''بوستان''، دو گونه عشق را از هم تفکیک و احصا می‌کند. گونۀ اول آن است که انسانی به هم‌چون خودی ز آب و گل، عشق می‌ورزد و نوع دوم عشقی است که اهل‌الله و روندگان طریق حقیقت به واسطه‌اش آنچه نادیدنی است، آن بینند. سعدی از آن‌جا که بنیاد عشق اول را بر هوا می‌داند، علی‌القاعده نمی‌تواند در توصیف آن، عمری ازآن سخن بگوید. سعدی در عشقْ صاحب بصیرت است:
سعدی، در باب سوم ''بوستان''، دو گونه عشق را از هم تفکیک و احصا می‌کند. گونه‌ی اول آن است که انسانی به هم‌چون خودی ز آب و گل، عشق می‌ورزد و نوع دوم عشقی است که اهل‌الله و روندگان طریق حقیقت به واسطه‌اش آنچه نادیدنی است، آن بینند. سعدی از آن‌جا که بنیاد عشق اول را بر هوا می‌داند، علی‌القاعده نمی‌تواند در توصیف آن، عمری ازآن سخن بگوید. سعدی در عشقْ صاحب بصیرت است:


هر کسی را نتوان گفت که صاحب‌نظر است
هر کسی را نتوان گفت که صاحب‌نظر است
عشق‌بازی دگر و نفس‌پرستی دگر است
عشق‌بازی دگر و نفس‌پرستی دگر است


خط ۴۸۲: خط ۴۸۸:


جماعتی که ندانند حظّ روحانی
جماعتی که ندانند حظّ روحانی
تفاوتی که میان دو آب و انسان است
تفاوتی که میان دو آب و انسان است


گمان برند که در باغ عشق، سعدی را
گمان برند که در باغ عشق، سعدی را
نظر به سیب زنخدان و نار پستان است
نظر به سیب زنخدان و نار پستان است


مرا هر آینه خاموش بودن اولی‌تر که
مرا هر آینه خاموش بودن اولی‌تر که
جهل پیش خردمند عذر نادان است
جهل پیش خردمند عذر نادان است


خط ۵۰۱: خط ۵۱۰:


چه خبر دارد از حقیقت عشق
چه خبر دارد از حقیقت عشق
پای‌بند هوای نفسانی؟
پای‌بند هوای نفسانی؟


خط ۵۱۲: خط ۵۲۲:


تو را چنان‌که تویی، من صفت ندانم کرد
تو را چنان‌که تویی، من صفت ندانم کرد
که عرض جامه به بازار در نمی‌گنجد
که عرض جامه به بازار در نمی‌گنجد


به‌هرحال و با آگاهی از تمام محدودیت‌های ادراکی بشر و مقتضیات زبان در گزارشِ گزاره‌های عرفانی، اوسعدی نیز هم‌چون جلال‌الدین مولانا، ناگزیر روی به الفاظ می‌آورد و برای توصیف حق یا معشوق در سخن سعدی، نمادهای انسانی را برمی‌گزیند؛ و معشوقی را معرفی می‌کند که دست‌یافتنی و ملموس است. هنر سعدی وقتی نمود پیدا می‌کند که در این توصیف‌گری چنان مستانه سخن می‌راند که مخاطب همواره در تردید است که با عشقی زمینی روبه‌رو است یا آسمانی. اگرچه در زبان عارفان:
به‌هرحال و با آگاهی از تمام محدودیت‌های ادراکی بشر و مقتضیات زبان در گزارشِ گزاره‌های عرفانی، اوسعدی نیز هم‌چون جلال‌الدین مولانا، ناگزیر روی به الفاظ می‌آورد و برای توصیف حق یا معشوق در سخن سعدی، نمادهای انسانی را برمی‌گزیند؛ و معشوقی را معرفی می‌کند که دست‌یافتنی و ملموس است. هنر سعدی وقتی نمود پیدا می‌کند که در این توصیف‌گری چنان مستانه سخن می‌راند که مخاطب همواره در تردید است که با عشقی زمینی روبه‌رو است یا آسمانی. اگرچه در زبان عارفان:


عاشقی گر زین سر و گر زان سر است
عاشقی گر زین سر و گر زان سر است  
 
عاقبت ما را بدان سر رهبر است  
عاقبت ما را بدان سر رهبر است  


سعدی در بیان اوصافِ عشق، یا رابطۀ میان حق و خلق، تا آن‌جا پیش می‌رود که عشق را نشان تمایز بین انسان و غیرانسان می‌داند:
سعدی در بیان اوصافِ عشق، یا رابطه‌ی میان حق و خلق، تا آن‌جا پیش می‌رود که عشق را نشان تمایز بین انسان و غیرانسان می‌داند:


دانی چه‌گفت مرا آن بلبل سحری؟
دانی چه‌گفت مرا آن بلبل سحری؟
تو خود چه آدم‌ای کز عشق بی‌خبری؟
تو خود چه آدم‌ای کز عشق بی‌خبری؟


اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب
اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب
گر ذوق نیست تو را، کژ طبع جانوری
گر ذوق نیست تو را، کژ طبع جانوری


خط ۵۳۶: خط ۵۵۰:


عاشقان کشتگان معشوق‌اند
عاشقان کشتگان معشوق‌اند
هر که زنده است در خطر باشد
هر که زنده است در خطر باشد


همه عالم جمال طلعت او است
همه عالم جمال طلعت او است
تا که را چشم این نظر باشد
تا که را چشم این نظر باشد


کس ندانم که دل بدو ندهد
کس ندانم که دل بدو ندهد
مگر آن کس که بی‌بصر باشد<ref name=":13" />
مگر آن کس که بی‌بصر باشد<ref name=":13" />


خط ۵۵۲: خط ۵۶۹:


گفتیم که عقل از همه کاری به درآید
گفتیم که عقل از همه کاری به درآید
بی‌چاره فرومانْد چو عشقش به سر افتاد
بی‌چاره فرومانْد چو عشقش به سر افتاد


خط ۵۵۷: خط ۵۷۵:


عقل را گر هزار حجّت است
عقل را گر هزار حجّت است
عشق دعوی کند به بطلانش
عشق دعوی کند به بطلانش


خط ۵۶۲: خط ۵۸۱:


یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی
یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی
تا از سر صوفی برود علّت هستی
تا از سر صوفی برود علّت هستی


عاقل متفکر بود و مصلحت‌اندیش
عاقل متفکر بود و مصلحت‌اندیش
در مذهب عشق آی و از این جمله برستی
در مذهب عشق آی و از این جمله برستی


خط ۵۷۶: خط ۵۹۷:


ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست
ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست
برِ عارفان جز خدا هیچ نیست
برِ عارفان جز خدا هیچ نیست


توان گفتن این با حقایق‌شناس
توان گفتن این با حقایق‌شناس
ولی خرده گیرند اهل قیاس<ref name=":13" />
ولی خرده گیرند اهل قیاس<ref name=":13" />


خط ۶۱۹: خط ۶۴۲:


دریای فراوان نشود تیره به سنگ
دریای فراوان نشود تیره به سنگ
عارف که برنجد تُنگ آب است هنوز<ref name=":13" />
عارف که برنجد تُنگ آب است هنوز<ref name=":13" />


خط ۶۸۰: خط ۷۰۴:


نُه کرسی فلک نهد اندیشه زیرِ پای
نُه کرسی فلک نهد اندیشه زیرِ پای
تا بوسه بر رکابِ قزل ارسلان زند
تا بوسه بر رکابِ قزل ارسلان زند


خط ۶۸۵: خط ۷۱۰:


چه حاجت که نُه کرسی آسمان
چه حاجت که نُه کرسی آسمان
نهی زیر پای قزل ارسلان
نهی زیر پای قزل ارسلان


مگو پای عزّت بر افلاک نِه
مگو پای عزّت بر افلاک نِه
بگو روی اخلاص بر خاک نِه
بگو روی اخلاص بر خاک نِه


به طاعت بنه چهره بر آستان
به طاعت بنه چهره بر آستان
که این است سر جاده‌ی راستان<ref name=":13" />
که این است سر جاده‌ی راستان<ref name=":13" />


خط ۷۱۹: خط ۷۴۷:


کرامت جوان‌مردی و نان‌دهی است
کرامت جوان‌مردی و نان‌دهی است
مقالات بیهوده، طبل تهی است
مقالات بیهوده، طبل تهی است


خط ۷۳۰: خط ۷۵۹:


رقص حلال بایدت، سنّتِ اهل معرفت
رقص حلال بایدت، سنّتِ اهل معرفت
دنیا زیر پای نِه، دست به آخرت فشان
دنیا زیر پای نِه، دست به آخرت فشان


خط ۷۳۵: خط ۷۶۵:


رقص وقتی مسلّمت باشد
رقص وقتی مسلّمت باشد
کآستین بر دو عالم افشانی
کآستین بر دو عالم افشانی


خط ۷۴۰: خط ۷۷۱:


جز خداوندان معنا را نغلطاند سماع
جز خداوندان معنا را نغلطاند سماع
اوّلت مغزی بباید تا برون آیی ز پوست
اوّلت مغزی بباید تا برون آیی ز پوست


خط ۷۶۹: خط ۸۰۱:


منِ رمیده‌دل آن بهْ که در سماع نیایم
منِ رمیده‌دل آن بهْ که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به در برند به دوشم
که گر به پای درآیم به در برند به دوشم


خط ۷۷۴: خط ۸۰۷:


شراب‌خورده‌ی معنا چو در سماع آید
شراب‌خورده‌ی معنا چو در سماع آید
چه جای جامه، که بر خویشتن بدرّد پوست
چه جای جامه، که بر خویشتن بدرّد پوست


خط ۸۰۷: خط ۸۴۱:


مشغول تو را گر بگدازند به دوزخ
مشغول تو را گر بگدازند به دوزخ
با یاد تو دردش نکند هیچ عذابی
با یاد تو دردش نکند هیچ عذابی


خط ۸۲۸: خط ۸۶۳:


عاصیان از گناه توبه کنند
عاصیان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار<ref name=":13" />
عارفان از عبادت استغفار<ref name=":13" />


خط ۹۶۹: خط ۱٬۰۰۵:
علی بن احمد بن ابی‌بکر بیستون که نخستین نسخه‌ی دیوان سعدی شیرازی را در ۷۲۶ ق، یعنی ۳۵ سال پس از درگذشت وی گردآوری و تنظیم کرده‌است، در مقدمه‌اش بر کلیات سعدی، این‌گونه از او یاد می‌کند:
علی بن احمد بن ابی‌بکر بیستون که نخستین نسخه‌ی دیوان سعدی شیرازی را در ۷۲۶ ق، یعنی ۳۵ سال پس از درگذشت وی گردآوری و تنظیم کرده‌است، در مقدمه‌اش بر کلیات سعدی، این‌گونه از او یاد می‌کند:


«مولانا شیخ‌الشیوخ فی عهده، قدوهُ‌المحققین و زُبدهُ‌العاشقین، افصحُ‌المتکلمین، مفخَرُ السالکین، شرفُ‌المله و الحق و الدین، مصلح الاسلام والمسلمین، شیخ سعدی شیرازی قَدّس سرّه…»
«مولانا شیخ‌الشیوخ فی عهده، قدوةالمحققین و زُبدةالعاشقین، افصحُ‌المتکلمین، مفخَرُ السالکین، شرفُ‌المله و الحق و الدین، مصلح الاسلام والمسلمین، شیخ سعدی شیرازی قَدّس سرّه…»


این دو سطر، علاوه بر نام و لقب سعدی، جایگاه معنوی او را در نظر معاصرانش نیز معلوم می‌دارد، القابی مانند فقیه، ادیب، عارف، عاشق و مصلح که بیان‌گر چند وجه مهم شخصیت اوست که شامل، فقه (شیخ‌الشیوخ شرف‌المله و الحق والدین)، اخلاق (مصلح‌الاسلام والمسلمین)، سخنوری و ادب (افصح‌المتکلمین) و سیر و سلوک (قدوه‌المحققین و مفخر السالکین) می‌شود.
این دو سطر، علاوه بر نام و لقب سعدی، جایگاه معنوی او را در نظر معاصرانش نیز معلوم می‌دارد، القابی مانند فقیه، ادیب، عارف، عاشق و مصلح که بیان‌گر چند وجه مهم شخصیت اوست که شامل، فقه (شیخ‌الشیوخ شرف‌المله و الحق والدین)، اخلاق (مصلح‌الاسلام والمسلمین)، سخنوری و ادب (افصح‌المتکلمین) و سیر و سلوک (قدوه‌المحققین و مفخر السالکین) می‌شود.
۵٬۷۴۱

ویرایش

منوی ناوبری