علی صیاد شیرازی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۷: خط ۸۷:


== ورود به ارتش ==
== ورود به ارتش ==
علی صیاد شیرازی در سال ۱۳۴۳ وارد دانشکده افسری شد. در سال ۱۳۴۶ با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه از آن دانشکده فارغ‌التحصیل شد. او سپس به لشکر ۲ تبریز رفت. در سال ۱۳۴۸ مأموریت استقرار در مرزهای غرب کشور درقصرشیرین به لشکر ۲ تبریز داده شد. او به عنوان افسر دیده‌بان توپخانه و معاون آتشبار، حدود یک سال در این لشگر بود. لشکر تبریز در سال ۱۳۴۹ منحل شد و صیاد شیرازی به توپخانه لشکری لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه انتقال یافت و در آن‌جا فرمانده آتشبار شد. او پس از آن برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران رفت. سپس با پذیرفته شدن در کنکور اعزام به خارج در سال ۱۳۵۱ برای طی یک دوره تخصصی توپخانه تحت عنوان دوره‌ی هواسنجی بالستیک توپخانه به امریکا رفت.<ref name=":0" />
علی صیاد شیرازی در سال ۱۳۴۳ وارد دانشکده افسری شد. در سال ۱۳۴۶ با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه از آن دانشکده فارغ‌التحصیل شد. او سپس به لشکر ۲ تبریز رفت. در سال ۱۳۴۸ مأموریت استقرار در مرزهای غرب کشور درقصرشیرین به لشکر ۲ تبریز داده شد. او به عنوان افسر دیدبان توپخانه و معاون آتشبار، حدود یک سال در این لشگر بود. لشکر تبریز در سال ۱۳۴۹ منحل شد و صیاد شیرازی به توپخانه لشکری لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه انتقال یافت و در آن‌جا فرمانده آتشبار شد. او پس از آن برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران رفت. سپس با پذیرفته شدن در کنکور اعزام به خارج در سال ۱۳۵۱ برای طی یک دوره تخصصی توپخانه تحت عنوان دوره‌ی هواسنجی بالستیک توپخانه به امریکا رفت.<ref name=":0" />
[[پرونده:صیاد شیرازی در دانشکده افسری ۲.JPG|جایگزین=علی صیاد شیرازی در دانشکده‌ی افسری|بندانگشتی|علی صیاد شیرازی در دانشکده‌ی افسری]]
[[پرونده:صیاد شیرازی در دانشکده افسری ۲.JPG|جایگزین=علی صیاد شیرازی در دانشکده‌ی افسری|بندانگشتی|علی صیاد شیرازی در دانشکده‌ی افسری]]
صیاد شیرازی به گفته خودش دوره ی رنجری و چتر بازی را نیز گذرانده است. او پس از گذراندن دوره‌ی تخصصی توپخانه در آمریکا به دستور اویسی فرمانده نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی به عنوان مربی توپخانه به اصفهان منتقل شد.<ref name=":2" />
صیاد شیرازی به گفته خودش دوره ی رنجری و چتر بازی را نیز گذرانده است. او پس از گذراندن دوره‌ی تخصصی توپخانه در آمریکا به دستور اویسی فرمانده نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی به عنوان مربی توپخانه به اصفهان منتقل شد.<ref name=":2" />
خط ۹۴: خط ۹۴:
صیاد شیرازی در سال ۱۳۵۲ در اصفهان با یوسف کلاهدوز و حسن اقارب پرست آشنا شد و با محافل مذهبی در ارتباط قرار گرفت.<ref name=":2" /> فعالیت‌های او شرکت در محافل مذهبی مرتبط با آخوندها بود و در این جلسات به مطالعه‌ی متون مذهبی می‌پرداخت. صیاد شیرازی در روز ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ بازداشت انفرادی شد و روز ۲۲ بهمن با پیروزی [[انقلاب ضد سلطنتی]] از بازداشت خارج شد. صیاد شیرازی پس از انقلاب با درجه سروانی وارد ارتش جمهوری اسلامی شد. او برای استقرار حاکمیت جمهوری اسلامی و قبولاندن آن به پرسنل ارتش بسیار فعال بود.<ref name=":0" />
صیاد شیرازی در سال ۱۳۵۲ در اصفهان با یوسف کلاهدوز و حسن اقارب پرست آشنا شد و با محافل مذهبی در ارتباط قرار گرفت.<ref name=":2" /> فعالیت‌های او شرکت در محافل مذهبی مرتبط با آخوندها بود و در این جلسات به مطالعه‌ی متون مذهبی می‌پرداخت. صیاد شیرازی در روز ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ بازداشت انفرادی شد و روز ۲۲ بهمن با پیروزی [[انقلاب ضد سلطنتی]] از بازداشت خارج شد. صیاد شیرازی پس از انقلاب با درجه سروانی وارد ارتش جمهوری اسلامی شد. او برای استقرار حاکمیت جمهوری اسلامی و قبولاندن آن به پرسنل ارتش بسیار فعال بود.<ref name=":0" />


سرگرد [[محمود بنی‌هاشمی]]، فرمانده‌ی سابق پشتیبانی دانشکده‌ی افسری در مورد سوابق صیاد شیرازی در ارتش شاهنشاهی می‌گوید: <blockquote>«پرسنل میهن‌پرست ارتش، افسران و درجه‌دارها همه مخالف جنگ بودند؛ به‌دلیلی واضح، چون جنگ مشروعیت نداشت. جنگی که خمینی ضدبشر به‌منظور دستیابی به اهداف تجاوزکارانه خودش به‌راه انداخت. پرسنل ارتش که موافق با جنگ نبودند. از طرفی عناصری مثل صیاد شیرازی بودند که در ارتش به‌حساب نمی‌آمدند و برای این‌که به جاه و مقام برسند، کارهایی کردند که الآن می‌گویم. با صیاد شیرازی از زمان دانشکده افسری بودیم. او یکی از کسانی بود که با ضداطلاعات ارتش به‌طور رسمی بر ضد بقیه بچه‌ها که از جمله دوستانش بودند همکاری می‌کرد. از جمله یکی از استادها در کلاس درس مطلبی علیه تیمسارها گفت و او آن را اطلاع داد و باعث شد آن افسر را از کار بردارند و تبعیدش کنند.»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/164233 جنگ ایران و عراق - طلسم جنگ (۱۰) - فرماندهان جن]گ - سایت مجاهد</ref></blockquote>
سرگرد [[محمود بنی‌هاشمی]]، فرمانده‌ی سابق پشتیبانی دانشکده‌ی افسری در مورد سوابق صیاد شیرازی در ارتش شاهنشاهی می‌گوید: <blockquote>«پرسنل میهن‌پرست ارتش، افسران و درجه‌دارها همه مخالف جنگ بودند؛ به‌دلیلی واضح، چون جنگ مشروعیت نداشت. جنگی که خمینی ضدبشر به‌منظور دستیابی به اهداف تجاوزکارانه خودش به‌راه انداخت. از طرفی عناصری مثل صیاد شیرازی بودند که در ارتش به‌حساب نمی‌آمدند و برای این‌که به جاه و مقام برسند، کارهایی کردند که الآن می‌گویم. با صیاد شیرازی از زمان دانشکده افسری بودیم. او یکی از کسانی بود که با ضداطلاعات ارتش به‌طور رسمی بر ضد بقیه بچه‌ها که از جمله دوستانش بودند همکاری می‌کرد. از جمله یکی از استادها در کلاس درس مطلبی علیه تیمسارها گفت و او آن را اطلاع داد و باعث شد آن افسر را از کار بردارند و تبعیدش کنند.»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/164233 جنگ ایران و عراق - طلسم جنگ (۱۰) - فرماندهان جن]گ - سایت مجاهد</ref></blockquote>


== علی صیاد شیرازی پس از انقلاب ==
== علی صیاد شیرازی پس از انقلاب ==
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:


=== مسئولیت‌ها پس از جنگ ===
=== مسئولیت‌ها پس از جنگ ===
در آبان سال۷۱ در رأس یک هیأت از فرماندهان [[سپاه پاسداران انقلاب اسلامی|سپاه]] و ارتش عازم کردستان شد تا راه‌های مقابله با مردم و پیشمرگان را مورد ارزیابی قرار دهد.<ref name=":1" />
صیاد شیرازی در آبان سال۷۱ در رأس یک هیأت از فرماندهان [[سپاه پاسداران انقلاب اسلامی|سپاه]] و ارتش عازم کردستان شد تا راه‌های مقابله با مردم و پیشمرگان را مورد ارزیابی قرار دهد.<ref name=":1" />


صیاد شیرازی ابتدا به عنوان معاونت بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد.<ref name=":2" /> او در شهریورماه ۱۳۷۲ از سوی [[سید علی خامنه ای|خامنه‌ای]] به عنوان جانشین رئیس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب شد و تا روز مرگش، در همین سمت باقی ماند.<ref name=":1" />
او ابتدا به عنوان معاونت بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد.<ref name=":2" /> صیاد شیرازی در شهریورماه ۱۳۷۲ از سوی [[سید علی خامنه ای|خامنه‌ای]] به عنوان جانشین رئیس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب شد و تا روز مرگش، در همین سمت باقی ماند.<ref name=":1" />


صیادشیرازی پنج روز قبل از مرگش، از سوی خامنه‌ای به درجه سرلشکری ارتقا یافت.<ref name=":1" />
صیادشیرازی پنج روز قبل از مرگش، از سوی خامنه‌ای به درجه سرلشکری ارتقا یافت.<ref name=":1" />
خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:
== نقش صیاد شیرازی در سرکوب ارتشیان ==
== نقش صیاد شیرازی در سرکوب ارتشیان ==
[[پرونده:صیاد شیرازی در کنار رفسنجانی.JPG|جایگزین=صیاد شیرازی در کنار هاشمی رفسنجانی|بندانگشتی|صیاد شیرازی در کنار هاشمی رفسنجانی]]
[[پرونده:صیاد شیرازی در کنار رفسنجانی.JPG|جایگزین=صیاد شیرازی در کنار هاشمی رفسنجانی|بندانگشتی|صیاد شیرازی در کنار هاشمی رفسنجانی]]
صیادشیرازی که وفاداری خود را به نظام جمهوری اسلامی در کردستان اثبات کرده بود، در مهر سال۱۳۶۰ توسط [[روح‌الله خمینی|خمینی]] به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد. وی در این  مقام به تصفیه‌ی گسترده‌ی نیروی زمینی از پرسنل مخالف جمهوری اسلامی وسیاست‌های جنگ طلبانه آن مبادرت کرد و بسیاری از آنان را دستگیر و اعدام و یا تصفیه و اخراج نمود. سپس افسران سرسپرده به رژیم ولایت فقیه در پست‌های کلیدی قرار گرفتند تا از بروز هرگونه اعتراض و نارضایتی در صفوف ارتش تحت امر جلوگیری شود.<ref name=":1" />
صیادشیرازی که وفاداری خود را به نظام جمهوری اسلامی در کردستان اثبات کرده بود، در مهر سال۱۳۶۰ توسط [[روح‌الله خمینی|خمینی]] به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد. وی در این  مقام به تصفیه‌ی گسترده‌ی نیروی زمینی از پرسنل مخالف جمهوری اسلامی وسیاست‌های جنگ طلبانه آن، مبادرت کرد و بسیاری از آنان را دستگیر و اعدام و یا تصفیه و اخراج نمود. سپس افسران سرسپرده به رژیم ولایت فقیه در پست‌های کلیدی قرار گرفتند تا از بروز هرگونه اعتراض و نارضایتی در صفوف ارتش تحت امر جلوگیری شود.<ref name=":1" />


== نقش صیاد شیرازی در عملیات فروغ جاویدان ==
== نقش صیاد شیرازی در عملیات فروغ جاویدان ==
صیادشیرازی چند ساعت پس از شروع عملیات فروغ جاویدان و پیشروی ارتش آزادیبخش ملی به جانب کرمانشاه، در نیمه‌شب سوم مرداد۱۳۶۷ به‌دستور مستقیم خمینی به کرمانشاه اعزام شد و با اولین هلیکوپترهای هوانیروز به منطقه عملیاتی رفت.<ref name=":1" />
صیادشیرازی چند ساعت پس از شروع عملیات فروغ جاویدان و پیشروی ارتش آزادیبخش ملی به جانب کرمانشاه، در نیمه‌شب سوم مرداد۱۳۶۷ به‌دستور مستقیم خمینی به کرمانشاه اعزام شد و با اولین هلیکوپترهای هوانیروز به منطقه عملیاتی رفت.<ref name=":1" />


او طی مصاحبه‌هایی که طی سال‌های ۱۳۷۶ و ۱۳۷۷ از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد خاطراتش از این عملیات را نقل کرده است: <blockquote>«ساعت هشت و نیم شب، این بار دیگر برادر عزیزم سردار سرتیپ پاسدار رشید، که همین الآن معاون عملیاتی در ستاد کل هستند، اون موقع هم همین مسئولیت را داشتند زنگ زد و گفت که در منطقه غرب می‌گویند، دشمن سرش را انداخته پایین، دارد با سرعت می‌آید به طرف کرمانشاه! من گفتم چنین چیزی والله! برای من غیرممکن است. چون نداریم که دشمن از یک محور، سرش را بیندازد پایین، جلو بیاید. ماهیتش چیست؟ گفت ما هیچی نمی‌دانیم. گفتم حالا من چه کار باید بکنم؟ گفت می‌خواستم خواهش کنم بیایید بروید منطقه…</blockquote><blockquote>با هواپیما [رفتیم] ساعت ده و نیم شب، به کرمانشاه که رسیدیم، دیدیم خیلی وضعیت غیرعادی است… تیمسار شمخانی هم بعداً رسیدند و نشستیم تا ساعت یک‌ونیم شب ما باز هم از هیچ‌چیز نتوانستیم سر در بیاوریم. تا این‌که دیدیم یک پاسداری آمد توی قرارگاه، سراسیمه و گفت که من در اسلام‌آباد غرب بودم، دیدم که منافقین وارد شهر شدند، شهر را گرفتند… و الآن دارند بکوب می‌خواهند بیایند طرف کرمانشاه. یعنی ساعت یک‌ونیم شب ما تازه فهمیدیم، دشمن کیه؟ و برای چی آمده.</blockquote><blockquote>… هیچ نیرویی در کرمانشاه در دست ما نبود. مشورت کردیم. گفتیم، دو تا نیروی دم دست هست، یکی پایگاه هوانیروز کرمانشاه است. یکی هم پایگاه سوم شکاری نیروی هوایی ارتش در همدان، این دو تا می‌توانند ما را کمک کند…</blockquote><blockquote>ساعت ۵ صبح که من رفتم، دیدم همه خلبانهای هوانیروز آماده بودند، برایشان توجیه کردم که وضعیت خیلی نگران‌کننده است، ما چاره‌یی نداریم، تا وقتی که نیروهایی را از زمین بتوانیم جمع‌آوری کنیم، برای مقابله با اینها، مجبوریم از هوا جلوشان را بگیریم.</blockquote><blockquote>... رسیدم به تنگه چهارزبر دیدم وضعیت غیرعادی است… من رفتم از داخل دشت، خلبان‌ها را توجیه کردم، گفتم این ستون، دشمن است. همین را بزنید! به یکی از خلبان‌ها گفتم، شروع کن تا بقیه بیایند. یکی از خلبانها رفت جلو و برگشت. گفتم چرا برگشتی؟ گفت: بابا خودی هستند، من اینها را چطوری بزنم؟ هر چه به او اصرار کردم، گفت، نه! من می‌ترسم، نگرانم، که فردا ما را تسلیم دادگاه انقلاب نکنند…</blockquote><blockquote>خیلی ناراحت شدم، من خیلی عصبانی بودم، ناراحت بودم، اما خودم هم دلم هم نمی‌آمد چیز بدی به او بگویم. بعد گفتم مرد حسابی من با این مسئولیتم آمدم، شما راحت بزنید. شما نگران نباشید. واقعاً من دیدم خودی هستند…</blockquote><blockquote>یعنی ۲۴ساعت طول کشید که از جنوب هم سپاه و نیروهایش رسید. فرمانده نیروی زمینی ارتش هم در محور قلاجه به طرف سه‌راهی اسلام‌آباد بود. هر چه امکانات داشت، نیرو داشت، هلیکوپتر داشت، از آن‌طرف می‌زد. هرکس از هرجا که بود، تمرکز نیرو می‌کرد. توپخانه‌ها فعال شدند. در نتیجه، اینها ستونشان بین گردنه چارزبر و گردنه حسن‌آباد همین‌طوری چسبیده بودند. هر چه اینها را می‌زدیم، درست به جایشان باز سبز می‌شد. با یک حالت خیره‌سرانه می‌خواستند رد بشوند…</blockquote><blockquote>حتی یک نفربر آنها از روی خاکریز ما رد شد، ولی با آر.پی. جی زدندش، همه دست‌ها را بالا کردند و آمدند پائین، اینها هم به‌هرحال تسلیم شدند، اما تا رسیدند یک نارنجک انداختند توی بچه‌های ما، بچه‌های ما را شهید کردند…</blockquote><blockquote>اینها طوری بود که بعضیهایشان را تعقیب که می‌کردند، به داخل شیارها می‌رفتند، شیارها بن‌بست بود. می‌دیدند نیامدند بیرون، صدایشان هم در نمی‌آید، تیراندازی هم نمی‌کنند، بعد از چند روز با احتیاط که می‌رفتند، می‌دیدند همه مرده‌اند. به این سادگی وقتی وضعیت را در تنگنا می‌دیدند، سیانور می‌خوردند و خودشان را می‌کشتند و ازبین می‌رفتند…</blockquote><blockquote>در مسیری که می‌رفتیم به مرز، جاده را کنترل می‌کردم، ببینم چه خبر است؟ دیدم ترددهای خیلی سریعی بعضی جاها از منافقین هست که فقط دست آنها بود. بعد از اسلام‌آباد، دیدم یک خودروی استیشن دارد با سرعت می‌رود. من حقیقتش دلم نیآمد که ازش بگذریم. به خلبان کبرا گفتم، از این بغل با توپت این را ترتیبش را بده. این حیف است که در برود. گفت، اطاعت می‌شه. یک‌دفعه نگاه کردم، دیگر این هلیکوپتر کبرا رفته مثل این‌که می‌خواهد بگیردش. رفته روی سرش، تا آمدم با بی‌سیم بهش بگویم که: باباجان از بغل گفتم بزن، اینها مسلحند! دیدم هلیکوپتر خورد به زمین، یک دود غلیظ مثل قارچ بلند شد. من هم مثل این‌که دود از کله‌ام بلند شد. گفتم ای کاش که دستور بهش اصلاً نداده بودیم. این چرا اینطوری شد؟ خلبان ما گفت که برویم نجاتشان بدهیم. گفتم ما الآن برویم؟ ما که مسلح نیستیم. پس بگذار برویم با هلیکوپتر کبرای بعدی، هلیکوپتر کبرای بعدی هم تفنگش گیر کرده بود، نمی‌توانست ما را پشتیبانی کند، معلوم بود هر کسی را توی صحنه دیگر می‌زدندش …</blockquote><blockquote>در نتیجه در طرحشان این بود که ۳۰تیپ، تیپهایشان حدود ۱۵۰نفر بودند. به‌اصطلاح خودشان، هر نفر را در مقایسه برابر با ۱۰نفر یا بیشتر می‌دانستند. مجهز به تمام سلاحهای مدرن، حساب‌شده، پیش‌بینی و خبرسازی در شهرها، در مسیر کرمانشاه، همدان، آوج، و تاکستان و قزوین تا خود تهران.</blockquote><blockquote>… این صحنه خیلی عجیب بود، یعنی پلیدترین دشمنان ما، یعنی منافقین، کثیف‌ترین دشمنان ما، مجهز به‌امکانات مدرن راه افتاده بودند، از مسیر سرپل‌ذهاب و گردنه پاتاق و کرند و اسلام‌آبادغرب روبه طرف کرمانشاه… که می‌خواستند در مسیر همدان و آوج و قزوین بیایند تا میدان آزادی و بگویند که ما قهرمانان خلق هستیم.»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/127334 اعترافهای صیاد شیرازی درباره عملیات فروغ جاویدان] - سایت مجاهد</ref></blockquote>آن‌چنان‌که از اظهارات خود او در مصاحبه با تلویزیون جمهوری اسلامی در تاریخ ۶ مرداد ۷۷ پیداست، بسیاری از  سربازان و درجه‌داران و افسران و هم‌چنین اغلب خلبانان، حاضر به مقابله با ارتش آزادی‌بخش نبودند، اما صیادشیرازی به آنها دستور مؤکد برای شلیک می‌داد و خود او شخصاً سوار هلیکوپتر توپدار شده و رزمندگان ارتش آزادی‌بخش را هدف قرار می‌داد.<ref name=":1" />
او طی مصاحبه‌هایی که طی سال‌های ۱۳۷۶ و ۱۳۷۷ از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد خاطراتش از این عملیات را نقل کرده است: <blockquote>«ساعت هشت و نیم شب، این بار دیگر برادر عزیزم سردار سرتیپ پاسدار رشید، که همین الآن معاون عملیاتی در ستاد کل هستند، اون موقع هم همین مسئولیت را داشتند زنگ زد و گفت که در منطقه غرب می‌گویند، دشمن سرش را انداخته پایین، دارد با سرعت می‌آید به طرف کرمانشاه! من گفتم چنین چیزی والله! برای من غیرممکن است. چون نداریم که دشمن از یک محور، سرش را بیندازد پایین، جلو بیاید. ماهیتش چیست؟ گفت ما هیچی نمی‌دانیم. گفتم حالا من چه کار باید بکنم؟ گفت می‌خواستم خواهش کنم بیایید بروید منطقه…</blockquote><blockquote>با هواپیما [رفتیم] ساعت ده و نیم شب، به کرمانشاه که رسیدیم، دیدیم خیلی وضعیت غیرعادی است… تیمسار شمخانی هم بعداً رسیدند و نشستیم تا ساعت یک‌ونیم شب ما باز هم از هیچ‌چیز نتوانستیم سر در بیاوریم. تا این‌که دیدیم یک پاسداری آمد توی قرارگاه، سراسیمه و گفت که من در اسلام‌آباد غرب بودم، دیدم که منافقین وارد شهر شدند، شهر را گرفتند… و الآن دارند بکوب می‌خواهند بیایند طرف کرمانشاه. یعنی ساعت یک‌ونیم شب ما تازه فهمیدیم، دشمن کیه؟ و برای چی آمده.</blockquote><blockquote>… هیچ نیرویی در کرمانشاه در دست ما نبود. مشورت کردیم. گفتیم، دو تا نیروی دم دست هست، یکی پایگاه هوانیروز کرمانشاه است. یکی هم پایگاه سوم شکاری نیروی هوایی ارتش در همدان، این دو تا می‌توانند ما را کمک کند…</blockquote><blockquote>ساعت ۵ صبح که من رفتم، دیدم همه خلبانهای هوانیروز آماده بودند، برایشان توجیه کردم که وضعیت خیلی نگران‌کننده است، ما چاره‌یی نداریم، تا وقتی که نیروهایی را از زمین بتوانیم جمع‌آوری کنیم، برای مقابله با اینها، مجبوریم از هوا جلوشان را بگیریم.</blockquote><blockquote>... رسیدم به تنگه چهارزبر دیدم وضعیت غیرعادی است… من رفتم از داخل دشت، خلبان‌ها را توجیه کردم، گفتم این ستون، دشمن است. همین را بزنید! به یکی از خلبان‌ها گفتم، شروع کن تا بقیه بیایند. یکی از خلبانها رفت جلو و برگشت. گفتم چرا برگشتی؟ گفت: بابا خودی هستند، من اینها را چطوری بزنم؟ هر چه به او اصرار کردم، گفت، نه! من می‌ترسم، نگرانم، که فردا ما را تسلیم دادگاه انقلاب نکنند…</blockquote><blockquote>خیلی ناراحت شدم، من خیلی عصبانی بودم، ناراحت بودم، اما خودم هم دلم هم نمی‌آمد چیز بدی به او بگویم. بعد گفتم مرد حسابی من با این مسئولیتم آمدم، شما راحت بزنید. شما نگران نباشید…</blockquote><blockquote>یعنی ۲۴ساعت طول کشید که از جنوب هم سپاه و نیروهایش رسید. فرمانده نیروی زمینی ارتش هم در محور قلاجه به طرف سه‌راهی اسلام‌آباد بود. هر چه امکانات داشت، نیرو داشت، هلیکوپتر داشت، از آن‌طرف می‌زد. هرکس از هرجا که بود، تمرکز نیرو می‌کرد. توپخانه‌ها فعال شدند. در نتیجه، اینها ستونشان بین گردنه چارزبر و گردنه حسن‌آباد همین‌طوری چسبیده بودند. هر چه اینها را می‌زدیم، درست به جایشان باز سبز می‌شد. با یک حالت خیره‌سرانه می‌خواستند رد بشوند…</blockquote><blockquote>حتی یک نفربر آنها از روی خاکریز ما رد شد، ولی با آر.پی. جی زدندش، همه دست‌ها را بالا کردند و آمدند پائین، اینها هم به‌هرحال تسلیم شدند، اما تا رسیدند یک نارنجک انداختند توی بچه‌های ما، بچه‌های ما را شهید کردند…</blockquote><blockquote>اینها طوری بود که بعضیهایشان را تعقیب که می‌کردند، به داخل شیارها می‌رفتند، شیارها بن‌بست بود. می‌دیدند نیامدند بیرون، صدایشان هم در نمی‌آید، تیراندازی هم نمی‌کنند، بعد از چند روز با احتیاط که می‌رفتند، می‌دیدند همه مرده‌اند. به این سادگی وقتی وضعیت را در تنگنا می‌دیدند، سیانور می‌خوردند و خودشان را می‌کشتند و ازبین می‌رفتند…</blockquote><blockquote>در مسیری که می‌رفتیم به مرز، جاده را کنترل می‌کردم، ببینم چه خبر است؟ دیدم ترددهای خیلی سریعی بعضی جاها از منافقین هست که فقط دست آنها بود. بعد از اسلام‌آباد، دیدم یک خودروی استیشن دارد با سرعت می‌رود. من حقیقتش دلم نیآمد که ازش بگذریم. به خلبان کبرا گفتم، از این بغل با توپت این را ترتیبش را بده. این حیف است که در برود. گفت، اطاعت می‌شه. یک‌دفعه نگاه کردم، دیگر این هلیکوپتر کبرا رفته مثل این‌که می‌خواهد بگیردش. رفته روی سرش، تا آمدم با بی‌سیم بهش بگویم که: باباجان از بغل گفتم بزن، اینها مسلحند! دیدم هلیکوپتر خورد به زمین، یک دود غلیظ مثل قارچ بلند شد. من هم مثل این‌که دود از کله‌ام بلند شد. گفتم ای کاش که دستور بهش اصلاً نداده بودیم. این چرا اینطوری شد؟ خلبان ما گفت که برویم نجاتشان بدهیم. گفتم ما الآن برویم؟ ما که مسلح نیستیم. پس بگذار برویم با هلیکوپتر کبرای بعدی، هلیکوپتر کبرای بعدی هم تفنگش گیر کرده بود، نمی‌توانست ما را پشتیبانی کند، معلوم بود هر کسی را توی صحنه دیگر می‌زدندش …</blockquote><blockquote>در نتیجه در طرحشان این بود که ۳۰تیپ، تیپهایشان حدود ۱۵۰نفر بودند. به‌اصطلاح خودشان، هر نفر را در مقایسه برابر با ۱۰نفر یا بیشتر می‌دانستند. مجهز به تمام سلاحهای مدرن، حساب‌شده، پیش‌بینی و خبرسازی در شهرها، در مسیر کرمانشاه، همدان، آوج، و تاکستان و قزوین تا خود تهران.</blockquote><blockquote>… این صحنه خیلی عجیب بود، یعنی پلیدترین دشمنان ما، یعنی منافقین، کثیف‌ترین دشمنان ما، مجهز به‌امکانات مدرن راه افتاده بودند، از مسیر سرپل‌ذهاب و گردنه پاتاق و کرند و اسلام‌آبادغرب روبه طرف کرمانشاه… که می‌خواستند در مسیر همدان و آوج و قزوین بیایند تا میدان آزادی و بگویند که ما قهرمانان خلق هستیم.»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/127334 اعترافهای صیاد شیرازی درباره عملیات فروغ جاویدان] - سایت مجاهد</ref></blockquote>آن‌چنان‌که از اظهارات صیاد شیرازی در مصاحبه با تلویزیون جمهوری اسلامی در تاریخ ۶ مرداد ۷۷ پیداست، بسیاری از  سربازان و درجه‌داران و افسران و هم‌چنین اغلب خلبانان، حاضر به مقابله با ارتش آزادی‌بخش نبودند، اما صیادشیرازی به آنها دستور مؤکد برای شلیک می‌داد و شخصاً سوار هلیکوپتر توپدار شده و رزمندگان ارتش آزادی‌بخش را هدف قرار می‌داد.<ref name=":1" />


صیادشیرازی در پایان عملیات فروغ جاویدان، به همراه نیروهای تحت‌فرماندهیش به سرکوب و دستگیری و کشتار مردم روستاها و شهرهای منطقه که با رزمندگان ارتش آزادی‌بخش همکاری کرده بودند پرداخت. نیروهای تحت امر او، به اتفاق دیگر سرکردگان سپاه و بسیج، رزمندگانی را که به اسارت درآمده بودند شکنجه و مثله کردند و یا مورد تجاوز قرار دادند و در نهایت اعدام کردند. اجساد کشته‌شدگان ارتش آزادی‌بخش را یا بر بلندی‌ها آویختند و یا در کنار جاده به‌نمایش گذاشتند تا رعب و وحشت را بر منطقه مسلط نمایند.<ref name=":1" />
صیادشیرازی در پایان عملیات فروغ جاویدان، به همراه نیروهای تحت‌فرماندهیش به سرکوب و دستگیری و کشتار مردم روستاها و شهرهای منطقه که با رزمندگان ارتش آزادی‌بخش همکاری کرده بودند پرداخت. نیروهای تحت امر او، به اتفاق دیگر سرکردگان سپاه و بسیج، رزمندگانی را که به اسارت درآمده بودند شکنجه و مثله کردند و یا مورد تجاوز قرار دادند و در نهایت اعدام کردند. اجساد کشته‌شدگان ارتش آزادی‌بخش را یا بر بلندی‌ها آویختند و یا در کنار جاده به‌نمایش گذاشتند تا رعب و وحشت را بر منطقه مسلط نمایند.<ref name=":1" />


مجاهد خلق علی‌محمد صفری که پس از [[عملیات فروغ جاویدان]] به [[ارتش آزادی‌بخش ملی ایران|ارتش آزادی‌بخش]] پیوست و در عملیات تدافعی [[عملیات مروارید|مروارید]] در سال ۱۳۷۰ شهید شد، در نامه‌ای در تاریخ ۲۸ تیر ۱۳۶۸ نوشت:<blockquote>«روز پنجشنبه نیروهای [[ارتش آزادی‌بخش ملی ایران|ارتش آزادیبخش]] عقب‌نشینی کرده بودند. من روز شنبه (۸مرداد۶۷) به تهران مسافرت کردم. انتهای پمپ بنزین، مزدوران یک خواهر رزمنده را به‌شهادت رسانده بودند و جنازه پاکش را در کنار جاده قرار داده بودند و… مقداری بالاتر خواهر دیگری را به وسیله‌ی طناب به یک درخت آویزان کرده بودند و گویا سرنیزه را بر قلبش فرو کرده بودند…»</blockquote>
مجاهد خلق علی‌محمد صفری که پس از [[عملیات فروغ جاویدان]] به [[ارتش آزادی‌بخش ملی ایران|ارتش آزادی‌بخش]] پیوست و در عملیات تدافعی [[عملیات مروارید|مروارید]] در سال ۱۳۷۰ شهید شد، در نامه‌ای در تاریخ ۲۸ تیر ۱۳۶۸ نوشت:<blockquote>«روز پنجشنبه نیروهای [[ارتش آزادی‌بخش ملی ایران|ارتش آزادیبخش]] عقب‌نشینی کرده بودند. من روز شنبه (۸مرداد۶۷) به کرمانشاه مسافرت کردم. انتهای پمپ بنزین، مزدوران یک خواهر رزمنده را به‌شهادت رسانده بودند و جنازه پاکش را در کنار جاده قرار داده بودند و… مقداری بالاتر خواهر دیگری را به وسیله‌ی طناب به یک درخت آویزان کرده بودند و گویا سرنیزه را بر قلبش فرو کرده بودند…»</blockquote>


== سرکوب زندانیان ==
== سرکوب زندانیان ==
خط ۱۳۷: خط ۱۳۷:
== مرگ ==
== مرگ ==
[[پرونده:جنازه‌ی صیاد شیرازی.JPG|جایگزین=جنازه‌ی صیاد شیرازی|بندانگشتی|270x270پیکسل|جنازه‌ی صیاد شیرازی]]
[[پرونده:جنازه‌ی صیاد شیرازی.JPG|جایگزین=جنازه‌ی صیاد شیرازی|بندانگشتی|270x270پیکسل|جنازه‌ی صیاد شیرازی]]
علی صیاد شیرازی در ساعات اولیه‌ی صبح روز شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ توسط تیم‌های عملیاتی [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین خلق]] در منطقه کامرانیه‌ی تهران هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. واحدهای عملیاتی مجاهدین طی چندین رشته درگیری در روزهای گذشته که به کشته و زخمی شدن شماری از نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در مناطق مختلف منجر شده بود با اجرای طرحی پیچیده ابتدا قسمت‌هایی از کامرانیه جنوبی را تحت کنترل گرفتند.<ref name=":3">اطلاعیه ستاد فرماندهی مجاهدین خلق در داخل ایران در ۲۱ فروردین ۱۳۷۸</ref> چند روز پیش از آن صیاد شیراز در تلویزیون ایران در خاطره‌ای تعریف کرده بود که چگونه هنگامی که خلبانان ارتش از به رگبار بستن مجاهدین با تیربار هلیکوپتر خودداری کرده بودند، خود شخصا آن‌ها را با هلیکوپتر کشته و خلبانان مذبور را نیز اعدام کرده بود.
علی صیاد شیرازی در ساعات اولیه‌ی صبح روز شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ توسط تیم‌های عملیاتی [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین خلق]] در منطقه کامرانیه‌ی تهران هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. واحدهای عملیاتی مجاهدین طی چندین رشته درگیری در روزهای پیش از آن که به کشته و زخمی شدن شماری از نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در مناطق مختلف منجر شده بود با اجرای طرحی پیچیده ابتدا قسمت‌هایی از کامرانیه جنوبی را تحت کنترل گرفتند.<ref name=":3">اطلاعیه ستاد فرماندهی مجاهدین خلق در داخل ایران در ۲۱ فروردین ۱۳۷۸</ref> این در حالی بود که چند روز پیش از آن صیاد شیراز در تلویزیون ایران در خاطره‌ای تعریف کرده بود که چگونه هنگامی که خلبانان ارتش از به رگبار بستن مجاهدین با تیربار هلیکوپتر خودداری کرده بودند، خود شخصا آن‌ها را با هلیکوپتر کشته و خلبانان مذبور را نیز اعدام کرده بود.


خبرگزاری‌های مختلف بین‌المللی خبر کشته شدن صیاد شیرازی را پوشش دادند که نمونه‌ای از آن بدین شرح است:
خبرگزاری‌های مختلف بین‌المللی خبر کشته شدن صیاد شیرازی را پوشش دادند که نمونه‌ای از آن بدین شرح است: