کاربر:Abbas/صفحه تمرین5: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۷۶: خط ۱۷۶:
در تکامل وحدت و هم‌بستگی نیروها سرانجام به ارائه آن‌چه که باید جایگزین شود می‌رسیم. وقتی صحبت از سرنگونی یک نظام دیکتاتوری به میان می‌آید لاجرم باید آلترناتیو آن نیز ارائه شود. در دیالکتیک سیاسی و اجتماعی، هم تز و آنتی تز یعنی اثبات و نفی لازم و ملزوم یکدیگر هستند.  
در تکامل وحدت و هم‌بستگی نیروها سرانجام به ارائه آن‌چه که باید جایگزین شود می‌رسیم. وقتی صحبت از سرنگونی یک نظام دیکتاتوری به میان می‌آید لاجرم باید آلترناتیو آن نیز ارائه شود. در دیالکتیک سیاسی و اجتماعی، هم تز و آنتی تز یعنی اثبات و نفی لازم و ملزوم یکدیگر هستند.  


به عنوان مثال، در [[انقلاب ضد سلطنتی]] مردم می‌دانستند که چه نمی‌خواهند اما به‌وضوح روشن نبود که چه می‌خواهند. به‌دنبال [[انقلاب سفید]] و یک‌پایه شدن رژیم شاه و تغییر ساختار آن از یک رژیم بورژوا - ملاک به یک رژیم یکدست سرمایه‌داری وابسته در اثر سرکوب‌گری شاه و از دور خارج شدن نیروهای اصلاح طلب ملی یا رفرمیست ،مبارزه انقلابی مسلحانه شکل گرفت. اما یکی از ضربات مهمی که این مبارزه با آن مواجه شد کودتای اپورتونیستی بود. در اثر متلاشی شدن [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] در کودتای اپورتونیستی ۱۳۵۴، [[روح‌الله خمینی|خمینی]] خلاء را پر کرد. در یک کلام یک نیروی ارتجاعی، رهبری انقلاب را ربود و  حاکمیت مردمی را به ولایت فقیه تبدیل کرد. در واقع در خلاء وجود یک جایگزین و آلترناتیو مشخص بود که خمینی توانست سرنوشت انقلاب ایران را تغییر دهد.  
بسیاری از تحلیل‌گران معتقدند در [[انقلاب ضد سلطنتی]] مردم می‌دانستند که چه نمی‌خواهند اما به‌وضوح روشن نبود که چه می‌خواهند. به‌دنبال [[انقلاب سفید]] و یک‌پایه شدن رژیم شاه و تغییر ساختار آن از یک رژیم بورژوا - ملاک به یک رژیم یکدست سرمایه‌داری وابسته در اثر سرکوب‌گری شاه و از دور خارج شدن نیروهای اصلاح طلب ملی یا رفرمیست ،مبارزه انقلابی مسلحانه شکل گرفت. اما یکی از ضربات مهمی که این مبارزه با آن مواجه شد کودتای اپورتونیستی بود. در اثر متلاشی شدن [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] در کودتای اپورتونیستی ۱۳۵۴، هژمونی  انقلاب در دست جریان خمینی افتاد که سازمان مجاهدین خلق آن را جریان ارتجاعی می‌نامید. بنا به تعبیر آن‌ها نیروی ارتجاعی، رهبری انقلاب را ربود و  حاکمیت مردمی را به ولایت فقیه تبدیل کرد. در واقع در خلاء وجود یک جایگزین و آلترناتیو مشخص مهم‌ترین عاملی بود که به خمینی اجازه داد نوشت انقلاب ایران را تغییر دهد.  


همچنین ضرورت ایجاد [[اپوزیسیون|آلترناتیو]] سیاسی، در این است که  رزمندگان و فعالان عرصه‌ی مبارزه و مقاومت بدانند برای چه چیز و کدام جایگزین و کدام برنامه و چه هدف‌هایی مبارزه  می‌کنند.<ref name=":0" />  
همچنین ضرورت ایجاد [[اپوزیسیون|آلترناتیو]] سیاسی، در این است که  رزمندگان و فعالان عرصه‌ی مبارزه و مقاومت بدانند برای چه چیز و کدام جایگزین و کدام برنامه و چه هدف‌هایی مبارزه  می‌کنند.<ref name=":0" />  
خط ۲۱۸: خط ۲۱۸:
به‌طور خلاصه این یک دستگاه منطقی است که از شاخص حقانیت و ترقی و انقلاب چیده می‌شود و با آن محک می‌خورد. بر این اساس تا وقتی که استبداد در یک کشور حاکم است، همه‌ی تضادها علیه آن و به‌سود تغییر دادن و سرنگون کردن آن باید حل شود. اعم از تضادهای واقعی در درون رژیم، یا تضادهای بیرون رژیم و هم‌چنین تضادهای بین المللی. الزام مبارزه‌ی بر حق و عادلانه برای رهایی از شر دیکتاتوری و لازمه‌ی دستیابی به آزادی و حاکمیت مردم، همین است.<ref name=":1" />
به‌طور خلاصه این یک دستگاه منطقی است که از شاخص حقانیت و ترقی و انقلاب چیده می‌شود و با آن محک می‌خورد. بر این اساس تا وقتی که استبداد در یک کشور حاکم است، همه‌ی تضادها علیه آن و به‌سود تغییر دادن و سرنگون کردن آن باید حل شود. اعم از تضادهای واقعی در درون رژیم، یا تضادهای بیرون رژیم و هم‌چنین تضادهای بین المللی. الزام مبارزه‌ی بر حق و عادلانه برای رهایی از شر دیکتاتوری و لازمه‌ی دستیابی به آزادی و حاکمیت مردم، همین است.<ref name=":1" />
== تعریف جبهه خلق و ضد خلق ==
== تعریف جبهه خلق و ضد خلق ==
در جریان مبارزه با دیکتاتوری و استبداد تعریف جبهه خلق و ضد خلق یک موضوع پایه‌ای است که مرزبندی‌های جنبش و مبارزه را ترسیم می‌کند. این مرزبندی بین این دو جبهه حول استراتژی و خط مشی اصلی مبارزه شکل می‌گیرد. این مرزبندی بین جبهه خلق و ضد خلق نیروها را برای مبارزه با دیکتاتوری بسیج می‌کند و از هرز رفتن انرژی آن‌ها جلوگیری می‌کند.  
در جریان مبارزه با دیکتاتوری و استبداد، تعریف جبهه خلق و ضد خلق یک موضوع پایه‌ای است که مرزبندی‌های جنبش و مبارزه را ترسیم می‌کند. این مرزبندی بین دو جبهه حول استراتژی و خط مشی اصلی مبارزه شکل می‌گیرد. مرزبندی بین جبهه خلق و ضد خلق، نیروها را برای مبارزه با دیکتاتوری بسیج می‌کند و از هرز رفتن انرژی آن‌ها جلوگیری می‌کند.  


در مبارزه با یک نظام دیکتاتوری که تمامی اشکال مبارزه مسالمت آمیز را مسدود کرده است و هیچ راهی را برای مصالحه و تغییر و اصلاح باز نگذاشته جبهه‌ی خلق و ضد خلق پیرامون استراتژی سرنگونی دیکتاتوری و برقراری آزادی شکل می‌گیرد. موقعیت تمامی نیروها و جریانات نیز با این شاخص تعیین می‌شود که آیا در جبهه‌ خلق هستند یا ضد خلق.  
در مبارزه با یک نظام دیکتاتوری که تمامی اشکال مبارزه مسالمت آمیز را مسدود کرده است و هیچ راهی را برای مصالحه و تغییر و اصلاح باز نگذاشته است، جبهه‌ی خلق و ضد خلق پیرامون استراتژی سرنگونی دیکتاتوری و برقراری آزادی شکل می‌گیرد. موقعیت تمامی نیروها و جریانات نیز با این شاخص تعیین می‌شود که آیا در جبهه‌ خلق هستند یا ضد خلق.  


سازماتن مجاهدین معتقد است: <blockquote>«به عنوان مثال در مورد ایران، از ۳۰خرداد ۱۳۶۰، استراتژی جبهه‌ی خلق، تغییر و سرنگونی [[رژیم ولایت فقیه]] برای آزادی و جایگزین کردن حاکمیت جمهور مردم، یعنی توده‌ی مردم ایران است. فصل مشترک جبهه‌ی خلق، تعارض و تضاد آشتی ناپذیر با دیکتاتوری ولایت فقیه و غصب حاکمیت مردم ایران است.</blockquote><blockquote>[[رژیم ولایت فقیه]] حاکمیت مردم را در جریان انقلاب مردم ایران برضد دیکتاتوری سلطنتی، ربوده و آن را به مایملک خداگونه و انحصاری خود تبدیل کرده است. حق حاکمیت مردم ایران را غصب کرده است. بر طبق استراتژی [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین خلق]]، «ولایت» و حکومت و حاکمیت آن مطلقاً نامشروع و سراپا باطل است.</blockquote><blockquote>خواست مقدم و عاجل مردم ایران، آزادی و حاکمیت مردم است و این جز از طریق سرنگونی [[رژیم ولایت فقیه|رژیم ولایت‌فقیه]] به‌دست نمی آید. نفی کامل رژیم ولایت فقیه، مرز متمایز  وخط قرمز پیکار آزادی مردم ایران، معیار تشخیص دوست از دشمن، مبنای تنظیم‌رابطه با همه‌ی افراد و جریان‌های سیاسی، و شاخص جذب و دفع نیروهاست. هویت سیاسی ایرانیان میهن‌دوست و آزادی‌خواه بر همین اساس تعریف و مشخص می‌شود.»</blockquote>بنابراین «جبهه‌ی خلق» یا «جبهه‌ی مردم ایران»، به معنی پرچمی دربرگیرند‌ه‌ی تمام طبقات و اقشار و جریان‌ها و نیروها و افراد ایرانی است که خواستار تغییر و سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیه و برقراری دموکراسی، و در یک کلام، خواستار حاکمیت جمهور مردم ایران هستند.
سازماتن مجاهدین در مورد مرز‌بندی در ایران می‌گوید: <blockquote>« در مورد ایران، از ۳۰خرداد ۱۳۶۰، استراتژی جبهه‌ی خلق، تغییر و سرنگونی [[رژیم ولایت فقیه]] برای آزادی و جایگزین کردن حاکمیت جمهور مردم، یعنی توده‌ی مردم ایران است. فصل مشترک جبهه‌ی خلق، تعارض و تضاد آشتی ناپذیر با دیکتاتوری ولایت فقیه و غصب حاکمیت مردم ایران است.</blockquote><blockquote>[[رژیم ولایت فقیه]] حاکمیت مردم را در جریان انقلاب مردم ایران برضد دیکتاتوری سلطنتی، ربوده و آن را به مایملک خداگونه و انحصاری خود تبدیل کرده است. حق حاکمیت مردم ایران را غصب کرده است. بر طبق استراتژی [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین خلق]]، «ولایت» و حکومت و حاکمیت آن مطلقاً نامشروع و سراپا باطل است.</blockquote><blockquote>خواست مقدم و عاجل مردم ایران، آزادی و حاکمیت مردم است و این جز از طریق سرنگونی [[رژیم ولایت فقیه|رژیم ولایت‌فقیه]] به‌دست نمی آید. نفی کامل رژیم ولایت فقیه، مرز متمایز  وخط قرمز پیکار آزادی مردم ایران، معیار تشخیص دوست از دشمن، مبنای تنظیم‌رابطه با همه‌ی افراد و جریان‌های سیاسی، و شاخص جذب و دفع نیروهاست. هویت سیاسی ایرانیان میهن‌دوست و آزادی‌خواه بر همین اساس تعریف و مشخص می‌شود.»</blockquote>بنابراین «جبهه‌ی خلق» یا «جبهه‌ی مردم ایران»، به معنی پرچمی دربرگیرند‌ه‌ی تمام طبقات و اقشار و جریان‌ها و نیروها و افراد ایرانی است که خواستار تغییر و سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیه و برقراری دموکراسی، و در یک کلام، خواستار حاکمیت جمهور مردم ایران هستند.


«جبهه‌ی خلق» یا «جبهه‌ی مردم ایران»، دربرگیرنده‌ی مجموعه‌ی نیروهایی است که  مشترکاً تحت ستم و سرکوب [[رژیم ولایت فقیه]] قرار دارند و به همین خاطر می‌توانند به‌طور مشترک و همبسته و متحد در سرنگونی این رژیم شرکت  و آن را محقق کنند.  
«جبهه‌ی خلق» یا «جبهه‌ی مردم ایران»، دربرگیرنده‌ی مجموعه‌ی نیروهایی است که  مشترکاً تحت ستم و سرکوب [[رژیم ولایت فقیه]] قرار دارند و به همین خاطر می‌توانند به‌طور مشترک و همبسته و متحد در سرنگونی این رژیم شرکت  و آن را محقق کنند.  
مجاهدین خلق همچنین معتقدند:


معیار عمده برای شناخت و تعیین اعضا و اجزای «جبهه‌ی خلق» یا «جبهه‌ی مردم ایران» در برابر رژیم ولایت فقیه، منافع مشخص عینی آنها در پیشرفت جامعه و توانایی آنها برای شرکت در به انجام رساندن وظیفه‌ی سرنگونی است.  
معیار عمده برای شناخت و تعیین اعضا و اجزای «جبهه‌ی خلق» یا «جبهه‌ی مردم ایران» در برابر رژیم ولایت فقیه، منافع مشخص عینی آنها در پیشرفت جامعه و توانایی آنها برای شرکت در به انجام رساندن وظیفه‌ی سرنگونی است.  
خط ۲۳۰: خط ۲۳۲:
برای همسویی و اشتراک و اتحاد عمل در همین خصوص [[شورای ملی مقاومت ایران]] طرح «[[جبهه‌ی همبستگی ملی]] برای سرنگونی استبداد مذهبی» را ارائه کرده است.
برای همسویی و اشتراک و اتحاد عمل در همین خصوص [[شورای ملی مقاومت ایران]] طرح «[[جبهه‌ی همبستگی ملی]] برای سرنگونی استبداد مذهبی» را ارائه کرده است.


کلمات ضدخلقی و ضدمردمی، در تضاد و تعارض با آزادی و حاکمیت مردم معنا و مفهوم پیدا می‌کند. مصداق این تعریف در زمان شاه، دیکتاتوری سلطنتی بود و  اکنون  استبداد مذهبی [[رژیم ولایت فقیه]]، است. در همین راستا شالود‌ه‌ی [[شورای ملی مقاومت ایران]] از روز نخست، «نه شاه، نه شیخ» بوده است.   
کلمات ضدخلقی و ضدمردمی، در تضاد و تعارض با آزادی و حاکمیت مردم معنا و مفهوم پیدا می‌کند. مصداق این تعریف در زمان شاه، دیکتاتوری سلطنتی بود و  اکنون  استبداد مذهبی [[رژیم ولایت فقیه]]، است. در همین راستا است که شالود‌ه‌ی [[شورای ملی مقاومت ایران]] از روز نخست، «نه شاه، نه شیخ» بوده است.   


این البته به معنی نفی اشکال مختلف مبارزه نیست اما باید دانست که شکل محوری مبارزه، مبارزه قهرآمیز برای سرنگونی دیکتاتوری است. هر فرد می‌تواند با اعتقاد به این اصل و بدون نفی آن در اشکال مختلف از جمله فعالیت سیاسی به آن یاری رسانی کند.   
این البته به معنی نفی اشکال مختلف مبارزه نیست اما باید دانست که شکل محوری مبارزه، مبارزه قهرآمیز برای سرنگونی دیکتاتوری است. هر فرد می‌تواند با اعتقاد به این اصل و بدون نفی آن در اشکال مختلف از جمله فعالیت سیاسی به آن یاری رسانی کند.   
خط ۲۳۶: خط ۲۳۸:
اما به عنوان مثال اگر فرد یا جریانی شکل محوری مبارزه را مبارزه سیاسی بداند و مبارزه قهرآمیز را نفی کند از جبهه‌ی خلق باید کنار گذاشته شود.   
اما به عنوان مثال اگر فرد یا جریانی شکل محوری مبارزه را مبارزه سیاسی بداند و مبارزه قهرآمیز را نفی کند از جبهه‌ی خلق باید کنار گذاشته شود.   


با این تعریف همه‌ی مدافعان دیکتاتوری، بالاخص مدافعان و مأموران و قلم زنان و مداحان رژیم ولایت فقیه و اصل ولایت فقیه که عمود خیمه‌ی استبداد مذهبی و قانون اساسی آن است ؛ از جبهه‌ی خلق خارج و در جبهه‌ی ضدمردم ایران قرارمی‌گیرند. هم‌چنین همه‌ی کسانی  که به‌جای سرنگونی نظام ولایت فقیه در صدد سربریدن و نابودی و متلاشی کردن جریانات دیگر از جمله مجاهدین و [[شورای ملی مقاومت ایران]] هستند، هر کس و در هر کجا و تحت هر عنوان و پوششی که باشد، ادامه و امتداد همین رژیم در داخل یا خارج کشور است.  
با این تعریف همه‌ی مدافعان دیکتاتوری، بالاخص مدافعان و مأموران و قلم زنان و مداحان رژیم ولایت فقیه و اصل ولایت فقیه که عمود خیمه‌ی استبداد مذهبی و قانون اساسی آن است ؛ از جبهه‌ی خلق خارج و در جبهه‌ی ضدمردم ایران قرارمی‌گیرند. هم‌چنین همه‌ی کسانی  که به‌جای سرنگونی نظام ولایت فقیه در صدد سربریدن و نابودی و متلاشی کردن جریانات دیگر از جمله مجاهدین و [[شورای ملی مقاومت ایران]] هستند، هر کس و در هر کجا و تحت هر عنوان و پوششی که باشد، ادامه و امتداد همین رژیم در داخل یا خارج کشور است.<ref name=":2" />


=== استقبال از هرگونه فاصله گرفتن از دیکتاتوری ===
=== استقبال از فاصله گرفتن از دیکتاتوری ===
نیروی انقلابی از خروج از جبهه‌ی خلق و تغییر آشکار یا بالفعل تضاد اصلی که به‌سود دیکتاتوری است، متنفر است. نیروی انقلابی باید گرایش‌های اپورتونیستی و کمرنگ شدن مرزبندی‌ها و خطوط قرمز در قبال تمامیت دیکتاتوری حاکم  و مدافعان و همسویان آن را محکوم کند و از بارزشدن خصایص اپورتونیستی (فرصت طلبانه) و زدن زیرآب مقاومت تمام عیار در برابر  دیکتاتوری، منزجربوده و آن‌را افشا کند.
پس از تعیین جبهه‌ی خلق و ضد خلق یک نیروی انقلابی باید از خروج از جبهه‌ی خلق و تغییر آشکار یا بالفعل تضاد اصلی که به‌سود دیکتاتوری است، متنفر باشد. بر اساس اصول یک مبارزه انقلابی، نیروی انقلابی باید گرایش‌های اپورتونیستی و کمرنگ شدن مرزبندی‌ها و خطوط قرمز در قبال تمامیت دیکتاتوری حاکم  و مدافعان و همسویان آن را محکوم کند و از بارزشدن خصایص اپورتونیستی (فرصت طلبانه) و زدن زیرآب مقاومت تمام عیار در برابر  دیکتاتوری، منزجربوده و آن‌را افشا کند.


اما دقیقاً به‌خاطر جدیت و ایستادگی در برابر دیکتاتوری، به‌طور مضاعف، هر نیروی انقلابی، باید از هر گونه فاصله گرفتن نیروها و جریانات مختلف از دیکتاتوری استقبال کند. باید از تمام ابزار لازم برای تضعیف استبداد حاکم استفاده کرد. هر نیرو یا هر فردی حتی اگر به اندازه یک قدم از دیکتاتوری فاصله بگیرد باید از طرف انقلابیون و نیروهایی که برای سرنگونی استبداد عزم جزم دارند و برای آن تلاش می‌کنند مورد استقبال قرار گیرند. این نه یک امر دلبخواه، بلکه یک وظیفه ملی و میهنی و انقلابی، بر اساس همان تعاریف و شاخص‌ها و معیارهایی است که در اثبات صداقت نسبت به استراتژی سرنگونی و مبانی آن، وجود دارد.
هر نیروی انقلابی، باید از هر گونه فاصله گرفتن نیروها و جریانات مختلف از دیکتاتوری استقبال کند. باید از تمام ابزار لازم برای تضعیف استبداد حاکم استفاده کرد.  


به عنوان مثال وقتی آیت‌الله منتظری که در اعلمیت او بر سایرین جای تردید نبود، به عدم صلاحیت و عزل [[سید علی خامنه ای|خامنه‌ای]] از ولایت حکم داد، [[مسعود رجوی]] در ۱۹تیر ۱۳۸۸،  این حکم را «شایان تقدیر» خواند  و یادآوری کرد:<blockquote>«بالاترین سرمایه‌ی دنیوی و اخروی منتظری در پیشگاه خدا و خلق همانا عزل او توسط [[روح‌الله خمینی|خمینی]] دجال از منصب جانشینی، به‌خاطر اعتراض به [[قتل عام ۶۷|قتل عام زندانیان مجاهد]] است»</blockquote>[[مسعود رجوی]] هم‌چنین گفت: <blockquote>«جای آن دارد که آقای منتظری که اکنون در ۸۷ سالگی به‌سرمی‌برد، برای خیر دنیا و آخرت خود و جبران مافات، قبل از ممات، تمامی حق و حقیقت را خالصانه و لوجه الله با مردم ایران در میان بگذارد. حق و حقیقت همانا غصب حاکمیت حقوق مردم ایران و سرقت [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]] تحت عنوان ولایت فقیه است. لکه‌ی ننگ و رژیمی که باید بالکل از تاریخ ایران و از دامن مطهر اسلام علوی زدوده شود…امیدواریم که آقای منتظری در همین رابطه، هرگونه «ترس از مخلوق» و کفار و مشرکان آزادی و حقوق ملت ایران از قبیل [[سید علی خامنه ای|خامنه‌ای]] و احمدی نژاد را به کناری بگذارد و به این وسیله دین خود را به ایران و اسلام و به‌ویژه به  ائمة تشیع، ادا کند. در راستای  ادای همین وظیفه، برای او آرزوی سلامت و توفیق و طول عمر می‌کنم.»</blockquote>در نمونه‌ی دیگر در روز سیزدهم تیر ۸۸، روزنامه‌ی کیهان، [[میرحسین موسوی|موسوی]] را به ارتکاب «جنایت»، انجام «مأموریت دیکته شده‌ی بیرونی» و ایفای نقش «ستون پنجم» دشمن متهم کرد که  یا باید «توبه» کند و «عذر تقصیر» بخواهد یا “مجازات قطعی را به جرم قتل انسان‌های بی گناه، برپایی آشوب و بلوا، اجیر کردن اراذل و اوباش برای تعرض به جان و مال و ناموس مردم، همکاری آشکار با بیگانگان و ایفای نقش ستون پنجم آمریکا ” بپذیرد.
بر همین اساس است که وقتی آیت‌الله منتظری به عدم صلاحیت و عزل [[سید علی خامنه ای|خامنه‌ای]] از ولایت حکم داد، [[مسعود رجوی]] در ۱۹تیر ۱۳۸۸،  این حکم را «شایان تقدیر» خواند  و یادآوری کرد:<blockquote>«بالاترین سرمایه‌ی دنیوی و اخروی منتظری در پیشگاه خدا و خلق همانا عزل او توسط [[روح‌الله خمینی|خمینی]] دجال از منصب جانشینی، به‌خاطر اعتراض به [[قتل عام ۶۷|قتل عام زندانیان مجاهد]] است»</blockquote>[[مسعود رجوی]] هم‌چنین گفت: <blockquote>«جای آن دارد که آقای منتظری که اکنون در ۸۷ سالگی به‌سرمی‌برد، برای خیر دنیا و آخرت خود و جبران مافات، قبل از ممات، تمامی حق و حقیقت را خالصانه و لوجه الله با مردم ایران در میان بگذارد. حق و حقیقت همانا غصب حاکمیت حقوق مردم ایران و سرقت [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]] تحت عنوان ولایت فقیه است. لکه‌ی ننگ و رژیمی که باید بالکل از تاریخ ایران و از دامن مطهر اسلام علوی زدوده شود…امیدواریم که آقای منتظری در همین رابطه، هرگونه «ترس از مخلوق» و کفار و مشرکان آزادی و حقوق ملت ایران از قبیل [[سید علی خامنه ای|خامنه‌ای]] و احمدی نژاد را به کناری بگذارد و به این وسیله دین خود را به ایران و اسلام و به‌ویژه به  ائمة تشیع، ادا کند. در راستای  ادای همین وظیفه، برای او آرزوی سلامت و توفیق و طول عمر می‌کنم.»<ref name=":2" /></blockquote>در نمونه‌ی دیگر در روز سیزدهم تیر ۸۸، روزنامه‌ی کیهان، [[میرحسین موسوی|موسوی]] را به ارتکاب «جنایت»، انجام «مأموریت دیکته شده‌ی بیرونی» و ایفای نقش «ستون پنجم» دشمن متهم کرد که  یا باید «توبه» کند و «عذر تقصیر» بخواهد یا “مجازات قطعی را به جرم قتل انسان‌های بی گناه، برپایی آشوب و بلوا، اجیر کردن اراذل و اوباش برای تعرض به جان و مال و ناموس مردم، همکاری آشکار با بیگانگان و ایفای نقش ستون پنجم آمریکا ” را بپذیرد.


[[مسعود رجوی]] بلافاصله در پیامی اعلام کرد که به‌دور از هر گونه نکوهش و بستانکاری از [[میرحسین موسوی|موسوی]]، وظیفه و اصول ما اقتضا می‌کند که در برابر تهدیدها و تیغ کشی [[سید علی خامنه ای|خامنه‌ای]]، نکات زیررا خاطر نشان کنیم:<blockquote>«محکوم کردن هرگونه تعرض و ستمی که بر [[میرحسین موسوی|موسوی]] و خانواده و اطرافیان او در چارچوب همین رژیم جریان دارد. هم‌چنین اخطار به رژیم در مورد محاکمه ومجازات وی با تاکید براین‌که مسئولیت هر گونه تعرض، دستگیری یا اقدام تروریستی بر عهده‌ی شخص خامنه‌ای است.</blockquote>
با اینکه میرحسین موسوی خود سال‌ها نخست وزیر رژیم خمینی بوده است اما پس از فاصله گرفتن او از نظام (ولو بسیار اندک و موقت) [[مسعود رجوی]] بلافاصله در پیامی اعلام کرد که به‌دور از هر گونه نکوهش و بستانکاری از [[میرحسین موسوی|موسوی]]، وظیفه و اصول ما اقتضا می‌کند که در برابر تهدیدها و تیغ کشی [[سید علی خامنه ای|خامنه‌ای]]، نکات زیررا خاطر نشان کنیم:<blockquote>«محکوم کردن هرگونه تعرض و ستمی که بر [[میرحسین موسوی|موسوی]] و خانواده و اطرافیان او در چارچوب همین رژیم جریان دارد. هم‌چنین اخطار به رژیم در مورد محاکمه ومجازات وی با تاکید براین‌که مسئولیت هر گونه تعرض، دستگیری یا اقدام تروریستی بر عهده‌ی شخص خامنه‌ای است.</blockquote>
#<blockquote>هشدار نسبت به امنیت و سلامت آقای [[میرحسین موسوی|موسوی]] و درخواست از دبیرکل و شورای امنیت ملل متحد برای اعزام بلادرنگ یک  هیات نظارت بین المللی به تهران در همین خصوص و وادار کردن رژیم به ابطال انتخابات نامشروع و پذیرش  انتخابات آزاد تحت نظر ملل متحد براساس حق حاکمیت مردم ایران.</blockquote>
#<blockquote>هشدار نسبت به امنیت و سلامت آقای [[میرحسین موسوی|موسوی]] و درخواست از دبیرکل و شورای امنیت ملل متحد برای اعزام بلادرنگ یک  هیات نظارت بین المللی به تهران در همین خصوص و وادار کردن رژیم به ابطال انتخابات نامشروع و پذیرش  انتخابات آزاد تحت نظر ملل متحد براساس حق حاکمیت مردم ایران.</blockquote>
#<blockquote>فراخوان به ملل متحد، به کمیسیون حقیقت یاب بین‌المللی، به حقوقدانان و سازمان‌های  جهانی مدافع حقوق بشر، و به همه‌ی دولت‌هایی که نتیجه‌ی انتخابات قلابی در ایران را به رسمیت نشناخته‌اند؛ برای ارجاع پرونده‌ی این انتخابات و سرکوب مردم ایران و کشتار بیگناهان به شورای امنیت ملل متحد.</blockquote>
#<blockquote>فراخوان به ملل متحد، به کمیسیون حقیقت یاب بین‌المللی، به حقوقدانان و سازمان‌های  جهانی مدافع حقوق بشر، و به همه‌ی دولت‌هایی که نتیجه‌ی انتخابات قلابی در ایران را به رسمیت نشناخته‌اند؛ برای ارجاع پرونده‌ی این انتخابات و سرکوب مردم ایران و کشتار بیگناهان به شورای امنیت ملل متحد.</blockquote>
خط ۲۶۶: خط ۲۶۸:


== ابزار سرنگونی دیکتاتوری ==
== ابزار سرنگونی دیکتاتوری ==
بعد از تمام مراحل و کشف قانونمدی‌های تاریخی و اجتماعی و اقتصادی هر جامعه سوال پیش رو برای هر نیروی انقلابی این است که با چه ابزار و راه‌کاری می‌توان دیکتاتوری را سرنگون کرد. البته این ابزار و راه و روش سرنگونی در ارتباط تنگاتنگ با مراحل قبل یعنی شناخت از دشمن است. امری نیست که به تمایل یک نیروی انقلابی و مبارز بستگی داشته باشد، بلکه از دل قانونمند‌ی‌های حاکم بر جامعه و از دل شناخت دشمن بیرون می‌آید. اگر پایه‌های دیکتاتوری هنوز مستحکم نشده و امکان مبارزه پارلمانی وجود دارد پس باید از این طریق و مراجعه به آراء مردم دیکتاتوری را کنار زد. اگر استبداد پایه‌های حکومت خود را محکم کرده و تمام جامعه را به نفع خود بلوکه کرده و بسته است، شکل مبارزه تفاوت می‌کند و مبارزه‌ی قهر آمیز ضروری است.  
بعد از تمام مراحل و کشف قانونمدی‌های تاریخی و اجتماعی و اقتصادی هر جامعه سوال پیش رو برای هر نیروی انقلابی این است که با چه ابزار و راه‌کاری می‌توان دیکتاتوری را سرنگون کرد. البته این ابزار و راه و روش سرنگونی در ارتباط تنگاتنگ با مراحل قبل یعنی شناخت از دشمن است. امری نیست که به تمایل یک نیروی انقلابی و مبارز بستگی داشته باشد، بلکه از دل قانونمند‌ی‌های حاکم بر جامعه و از دل شناخت دشمن بیرون می‌آید. اگر پایه‌های دیکتاتوری هنوز مستحکم نشده و امکان مبارزه پارلمانی وجود دارد پس باید از این طریق و مراجعه به آراء مردم دیکتاتوری را کنار زد. اگر استبداد پایه‌های حکومت خود را محکم کرده و تمام جامعه را به نفع خود بلوکه کرده و بسته است، شکل مبارزه تفاوت می‌کند و مبارزه‌ی قهر آمیز ضروری است. همچنین مبارزه قهرآمیز یا [[مبارزه مسلحانه]] خود اشکال متفاوتی دارد که یک نیروی انقلابی باید بهترین شکل را برگزیند یا ایجاد نماید.   


به عنوان مثال می‌توان به سال‌های بین سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ در ایران اشاره کرد. در آن سال‌ها جامعه ایران و حاکمیت [[محمدرضا پهلوی|شاه]] در حال گذار از یک جامعه نیمه فئودالی که اساسا زیر نفوذ فئودال‌های تحت نفوذ بریتانیا بودند به یک جامعه سرمایه‌داری وابسته تحت نفوذ ابرقدرت جدید یعنی ایالات متحده بود. در این میان و در این دوران انتقال یک فضای باز سیاسی ایجاد شد که امکان مبارزه پارلمانتاریستی را برای احزاب ملی از قبیل [[جبهه ملی ایران|جبهه ملی]] و [[نهضت آزادی ایران]] فراهم کرد. در ادامه شاه توانست در سال ۱۳۴۲ با مانور [[اصلاحات ارضی]] و [[انقلاب سفید]] حاکمیت خود را یک‌پایه کند و رژیمش را به یک نظام سرمایه‌داری وابسته تغییر دهد. در واقع دیکتاتوری سلطنتی در این مقطع امکان هر گونه مبارزه پارلمانی را به بن بست کشاند. شاخص این دوران نیز سرکوب [[قیام ۱۵ خرداد|قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲]] بود. این واقعه در تاریخ ایران به گورستان رفرمیسم مشهور است. احزابی مانند [[جبهه ملی ایران|جبهه ملی]] و [[نهضت آزادی]] دیگر کارایی خود را از دست دادند.   
به عنوان مثال بین سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ جامعه ایران و حاکمیت [[محمدرضا پهلوی|شاه]] در حال گذار از یک جامعه نیمه فئودالی که اساسا زیر نفوذ فئودال‌های تحت نفوذ بریتانیا بودند به یک جامعه سرمایه‌داری وابسته تحت نفوذ ابرقدرت جدید یعنی ایالات متحده آمریکا بود. در این دوران انتقال یک فضای باز سیاسی ایجاد شد که امکان مبارزه پارلمانتاریستی را برای احزاب ملی از قبیل [[جبهه ملی ایران|جبهه ملی]] و [[نهضت آزادی ایران]] فراهم کرد. در ادامه شاه توانست در سال ۱۳۴۲ با مانور [[اصلاحات ارضی]] و [[انقلاب سفید]] حاکمیت خود را یک‌پایه کند و رژیمش را به یک نظام سرمایه‌داری وابسته تغییر دهد. در واقع دیکتاتوری سلطنتی در این مقطع امکان هر گونه مبارزه پارلمانی را به بن بست کشاند. شاخص این دوران نیز سرکوب [[قیام ۱۵ خرداد|قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲]] بود. این واقعه در تاریخ ایران به [[قیام ۱۵ خرداد|گورستان رفرمیسم]] مشهور است. احزابی مانند [[جبهه ملی ایران|جبهه ملی]] و [[نهضت آزادی]] دیگر کارایی خود را از دست دادند.   


از ۱۵ خرداد ۴۲ به بعد ابزار و راه و روش سرنگونی و مبارزه با دیکتاتوری شاه مبارزه قهر آمیز بود و برای پیشبرد آن تشکیل سازمان‌های انقلابی مخفی مانند [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] و [[سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران]] که مشی مبارزه مسلحانه را در پیش گرفتند در دستور کار انقلابیون قرار گرفت.   
از ۱۵ خرداد ۴۲ به بعد ابزار و راه و روش سرنگونی و مبارزه با دیکتاتوری شاه مبارزه قهر آمیز بود و برای پیشبرد آن تشکیل سازمان‌های انقلابی مخفی مانند [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] و [[سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران]] که مشی مبارزه مسلحانه را در پیش گرفتند در دستور کار انقلابیون قرار گرفت.   
خط ۲۷۴: خط ۲۷۶:
در مورد [[رژیم ولایت فقیه]] سرنگونی رژیم، یک امر خودبه‌خودی نیست. یعنی نباید انتظار داشت که رژیم خودبه خود بیفتد یا بیاید اعتراف و معذرت خواهی بکند که زیاد جنایت کرده و بعد هم خودش بگذارد برود. پس وقتی صحبت از سرنگونی [[رژیم ولایت فقیه]] به میان می‌آید این امر مستلزم قیام است.  خود قیام، مستلزم این‌است که امکان پاگرفتنش وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، بایستی موانع قیام، (یعنی چیزهائی که دست و پای توده‌ی مردم را می‌بندندکه نتوانند قیام کنند) برکنار و کنار زده بشوند. یعنی فرصت و لحظه‌ی مناسب برای قیام، در دسترس قرار بگیرد. در سال‌های اولیه بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ که مجاهدین [[مبارزه مسلحانه|جنگ مسلحانه]] بر علیه رژيم ولایت فقیه را شروع کردند، مجاهدین درپی استراتژی سرنگونی، می‌خواستند آن را با قیام شهری محقق کنند که البته لازمه‌اش این بود که ابتدا تور اختناق ولایت‌فقیه از هم بگسلد و پاره شود تا امکان تمرکز و تجمع نیرو برای قیام توده‌های شهری فراهم شود. اما جنگ مانع بود. مانع جنگ باید کنار زده می‌شد. [[ارتش آزادی‌بخش ملی ایران|ارتش آزادی‌بخش ملی]] برای محقق کردن همین هدف در سال ۱۳۶۵ تآسیس شد.<ref name=":3" />  
در مورد [[رژیم ولایت فقیه]] سرنگونی رژیم، یک امر خودبه‌خودی نیست. یعنی نباید انتظار داشت که رژیم خودبه خود بیفتد یا بیاید اعتراف و معذرت خواهی بکند که زیاد جنایت کرده و بعد هم خودش بگذارد برود. پس وقتی صحبت از سرنگونی [[رژیم ولایت فقیه]] به میان می‌آید این امر مستلزم قیام است.  خود قیام، مستلزم این‌است که امکان پاگرفتنش وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، بایستی موانع قیام، (یعنی چیزهائی که دست و پای توده‌ی مردم را می‌بندندکه نتوانند قیام کنند) برکنار و کنار زده بشوند. یعنی فرصت و لحظه‌ی مناسب برای قیام، در دسترس قرار بگیرد. در سال‌های اولیه بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ که مجاهدین [[مبارزه مسلحانه|جنگ مسلحانه]] بر علیه رژيم ولایت فقیه را شروع کردند، مجاهدین درپی استراتژی سرنگونی، می‌خواستند آن را با قیام شهری محقق کنند که البته لازمه‌اش این بود که ابتدا تور اختناق ولایت‌فقیه از هم بگسلد و پاره شود تا امکان تمرکز و تجمع نیرو برای قیام توده‌های شهری فراهم شود. اما جنگ مانع بود. مانع جنگ باید کنار زده می‌شد. [[ارتش آزادی‌بخش ملی ایران|ارتش آزادی‌بخش ملی]] برای محقق کردن همین هدف در سال ۱۳۶۵ تآسیس شد.<ref name=":3" />  


در ادامه و بعد از فراز و نشیب‌های گوناگون در جنگ بین [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین خلق]] و [[رژیم ولایت فقیه]] استراتژی [[کانون‌های شورشی]] در دستور کار مجاهدین قرار گرفت. این کانون‌ها در واقع واحدها و یکان‌های ارتش آزادی بخش هستند که در داخل ایران برای پاره کردن تور اختناق حاکم و فراهم کردن زمینه‌ها و سمت و سو دادن به قیام تلاش می‌کنند.   
در ادامه و بعد از فراز و نشیب‌های گوناگون در جنگ بین [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین خلق]] و [[رژیم ولایت فقیه]] استراتژی [[کانون‌های شورشی]] در دستور کار مجاهدین قرار گرفت. این کانون‌ها در واقع واحدها و یکان‌های ارتش آزادی بخش هستند که در داخل ایران برای پاره کردن تور اختناق حاکم و فراهم کردن زمینه‌ها و سمت و سو دادن به قیام تلاش می‌کنند.   


== منابع ==
== منابع ==
<references />
<references />