کاربر:Khosro/صفحه تمرین میرزاده عشقی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۴۰: خط ۶۴۰:
میرزاده عشقی در شکایت از حوادث جهان و اوضاع نامساعد زمانه و بدی روزگار خویش در غزلی به نام  ''دزد پاتختی'' چنین سروده است:
میرزاده عشقی در شکایت از حوادث جهان و اوضاع نامساعد زمانه و بدی روزگار خویش در غزلی به نام  ''دزد پاتختی'' چنین سروده است:


هزار بار مرا مرگ به از این سختی است
{{شعر}}{{ب|هزار بار مرا مرگ به از این سختی است|برای مردم بدبخت، مرگ خوشبختی است}}


برای مردم بدبخت، مرگ خوشبختی است
{{ب|گذشت عمر به جان کندن، ای خدا مُردم|زدست این همه جان کندن، این چه جان‌سختی است}}


گذشت عمر به جان کندن، ای خدا مُردم
{{ب|رسید جان به لبم، هر چه دست و پا کردم|برون نشد، دگر این منتهای بدبختی است}}


زدست این همه جان کندن، این چه جان‌سختی است
{{ب|رجال ما همه دزدند و دزد، بدنام است|که دزد گردنه، بدنامِ دزد پاتختی است}}


رسید جان به لبم، هر چه دست و پا کردم
{{ب|رجال صالح ما، این رجال خنثای اند|که از رجال دگر، امتیازشان لختی است}}


برون نشد، دگر این منتهای بدبختی است
{{ب|زنان کشور ما زنده‌اند و در کفن اند|که این اصولِ سیه بختی، از سیه رختی است}}


رجال ما همه دزدند و دزد، بدنام است
{{ب|بمیر ''عشقی'' ار آسایش آرزو داری|که هر که مُرد شد آسوده، زنده در سختی است}}{{پایان شعر}}
 
<ref name=":4" />  
که دزد گردنه، بدنامِ دزد پاتختی است
 
رجال صالح ما، این رجال خنثای اند
 
که از رجال دگر، امتیازشان لختی است
 
زنان کشور ما زنده‌اند و در کفن اند
 
که این اصولِ سیه بختی، از سیه رختی است
 
بمیر ''عشقی'' ار آسایش آرزو داری
 
که هر که مُرد شد آسوده، زنده در سختی است<ref name=":4" />  


=== عید خون ===
=== عید خون ===
خط ۶۷۳: خط ۶۶۰:
میرزاده عشقی درد جامعه را می‌شناسد؛ و توصیه می‌کند که برای اصلاح جامعه باید هر سال در آغاز تابستان ۵ روز عید خون بر پا کرد. وی این توصیه را نه تنها به هم‌وطنان خود بلکه به همه‌ی مردم جهان می‌کند:
میرزاده عشقی درد جامعه را می‌شناسد؛ و توصیه می‌کند که برای اصلاح جامعه باید هر سال در آغاز تابستان ۵ روز عید خون بر پا کرد. وی این توصیه را نه تنها به هم‌وطنان خود بلکه به همه‌ی مردم جهان می‌کند:


ای بشر مظهر شرافت شو
{{شعر}}{{ب|ای بشر مظهر شرافت شو|نی ز سر تا به‌پا قباحت باش}}
 
نی ز سر تا به‌پا قباحت باش
 
مرضی مانع شرافت توست
 
در پی رفع این نقاهت باش
 
وین تعدی است بر حقوق بشر


از پی رفع این جراحت باش
{{ب|مرضی مانع شرافت توست|در پی رفع این نقاهت باش}}


عید خون گیر پنج روز از سال
{{ب|وین تعدی است بر حقوق بشر| از پی رفع این جراحت باش}}


سیصد و شصت روز راحت باش
{{ب|عید خون گیر پنج روز از سال|سیصد و شصت روز راحت باش}}{{پایان شعر}}


میرزاده عشقی حتی در عید قربان، وطن را در قالب همان گوسفند قربانی می‌بیند که در زیر چنگال دشمن مستبد اسیر شده است. اگر چه مردم ظاهراً شاد و مسرور هستند؛ اما عشقی باطن را نشسته به سوگ و ماتم می‌بیند و می‌سراید:
میرزاده عشقی حتی در عید قربان، وطن را در قالب همان گوسفند قربانی می‌بیند که در زیر چنگال دشمن مستبد اسیر شده است. اگر چه مردم ظاهراً شاد و مسرور هستند؛ اما عشقی باطن را نشسته به سوگ و ماتم می‌بیند و می‌سراید:
خط ۷۱۱: خط ۶۹۰:
عشقی همه را واجد شرایط انقلاب نمی‌داند؛ و عناصر پیشتاز جامعه را جدا می‌کند و می‌گوید:<blockquote>«تمام ایراد عناصر کهنه بر ما این است: آن وقتی که ما در مجلس هدف گلوله قزاق‌های محمد علیشاه بودیم، شما کجا بودید. نمی‌دانم گناه ما چیست که آن وقت بچه بودیم و طبیعت می‌خواست ما را در مدرسه برای انقلاب آینده‌ی این سرزمین بپروراند»</blockquote>میرزاده عشقی حتی ملک‌الشعرای بهار را در مقاله‌اش مورد نیش قلمش قرار می‌دهد؛ و ضمن تأیید روزنامه‌ی انقلابی  ''نو بهار'' که ملک‌الشعرای بهار منتشر می‌کرد، می‌گوید:<blockquote>«باید یقین داشت که نویسنده‌ی نو بهار، در آن ایام واقعاً پاک و انقلابی بودند؛ ولی چون پنج شش سال متمادی داخل مبارزه با طایفه‌ی مستبد و مرتجع بودند، خودشان هم مرتجع شدند.»<ref name=":10">[https://www.dw.com/fa-ir/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8/a-4454293 میرزاده عشقی و انقلاب - دویچه وله فارسی]</ref> </blockquote>میرزاده عشقی با اشعار تیز و تُندی، غریبی و فساد مسئولین و آخوندهای آن‌دوران را فریاد می کند. شعری که درباره‌ی مجلس چهارم گفته، جالب و شایان توجه است؛ چون با گذشت سالیان طولانی هنوز مصداق‌هایی فراوانی در جامعه‌ی فعلی ایران دارد. عشقی این شعر را در قالب مستزاد سروده است:
عشقی همه را واجد شرایط انقلاب نمی‌داند؛ و عناصر پیشتاز جامعه را جدا می‌کند و می‌گوید:<blockquote>«تمام ایراد عناصر کهنه بر ما این است: آن وقتی که ما در مجلس هدف گلوله قزاق‌های محمد علیشاه بودیم، شما کجا بودید. نمی‌دانم گناه ما چیست که آن وقت بچه بودیم و طبیعت می‌خواست ما را در مدرسه برای انقلاب آینده‌ی این سرزمین بپروراند»</blockquote>میرزاده عشقی حتی ملک‌الشعرای بهار را در مقاله‌اش مورد نیش قلمش قرار می‌دهد؛ و ضمن تأیید روزنامه‌ی انقلابی  ''نو بهار'' که ملک‌الشعرای بهار منتشر می‌کرد، می‌گوید:<blockquote>«باید یقین داشت که نویسنده‌ی نو بهار، در آن ایام واقعاً پاک و انقلابی بودند؛ ولی چون پنج شش سال متمادی داخل مبارزه با طایفه‌ی مستبد و مرتجع بودند، خودشان هم مرتجع شدند.»<ref name=":10">[https://www.dw.com/fa-ir/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8/a-4454293 میرزاده عشقی و انقلاب - دویچه وله فارسی]</ref> </blockquote>میرزاده عشقی با اشعار تیز و تُندی، غریبی و فساد مسئولین و آخوندهای آن‌دوران را فریاد می کند. شعری که درباره‌ی مجلس چهارم گفته، جالب و شایان توجه است؛ چون با گذشت سالیان طولانی هنوز مصداق‌هایی فراوانی در جامعه‌ی فعلی ایران دارد. عشقی این شعر را در قالب مستزاد سروده است:


این مجلس چارم بخدا ننگ بشر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{شعر}}{{ب|این مجلس چارم بخدا ننگ بشر بود. دیدی چه خبر بود؟|هر کار که کردند ضرر روی ضرر بود. دیدی چه خبر بود؟}}
 
هر کار که کردند ضرر روی ضرر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
این مجلس چارم خودمانیم، ثمر داشت؟ و الله که ضرر داشت
 
صد شکر که عمرش چو زمانه بگذر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
دیگر نکند هو نزند جفته مدرس، در سالن مجلس


بگذشت دگر مدتی ار محشر خر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|این مجلس چارم خودمانیم، ثمر داشت؟ و الله که ضرر داشت|صد شکر که عمرش چو زمانه بگذر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


هر دفعه که این قحبه رئیس الوزرا شد. دیدی که چه‌ها شد؟
{{ب|دیگر نکند هو نزند جفته مدرس، در سالن مجلس|بگذشت دگر مدتی ار محشر خر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


این‌دوره چه گویم که مضارش چقدر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|هر دفعه که این قحبه رئیس الوزرا شد. دیدی که چه‌ها شد؟|این‌دوره چه گویم که مضارش چقدر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


از بنده به آقا که الحق که نه مردی، زین‌کار که کردی
{{ب|از بنده به آقا که الحق که نه مردی، زین‌کار که کردی|ریدی به‌سر هر چه که عمامه به‌سر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


ریدی به‌سر هر چه که عمامه به‌سر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|من دشمن دین نیستم این‌گونه نبینم. من حامی دینم|دستور ز لندن بُد و با دست بقر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


من دشمن دین نیستم این‌گونه نبینم. من حامی دینم
{{ب|تسبیح به کف جامه تقوای به تن شد. خواهان وطن شد|گویم ز چه عمامه به‌سر درپی شر شد. دیدی چه خبر بود؟}}


دستور ز لندن بُد و با دست بقر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|عمامه به‌سر هر که که بنهاد دو کون است. یک کونش که کون است|آن گنبد مندیل سرش کون دگر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


تسبیح به کف جامه تقوای به تن شد. خواهان وطن شد
{{ب|آن مردکه خر که وکیل است به تهران، این‌گونه و اینسان| یک پارچه کون از بن پا تا پس سر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


گویم ز چه عمامه به‌سر درپی شر شد. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|شد مصرف پر چانگی شیخ محلات، مجلس همه اوقات|خیلی دگر این شیخ پدر سوخته لجن بود. دیدی چه خبر بود؟}}


عمامه به‌سر هر که که بنهاد دو کون است. یک کونش که کون است
{{ب|میخواست خودش را برساند به وزارت، با زور وکالت|افسوس که عمامه برایش سر خر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


آن گنبد مندیل سرش کون دگر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|این مردک خولی پز بدریخت امین نیست. اینست و جز این نیست|آن‌کس که رخش همچو سریر بُز گر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


آن مردکه خر که وکیل است به تهران، این‌گونه و اینسان
{{ب|می‌گفت که بر کرسی مجلس چو نشینم. آسوده نگیرم|راحت نیم ای کاش که این کرسی دگر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


یک پارچه کون از بن پا تا پس سر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|از بسکه شد آبستن و زائید فراوان، قاطر شده ارزان|گویی کمر شیخ سراسر ز فنر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


شد مصرف پر چانگی شیخ محلات، مجلس همه اوقات
{{ب|کسرای عدالتگر اگر زنده بُد این عصر، اینسان نبُد این قصر|گفتم که به اعصار گذشته چه مگر بود؟ دیدی چه خبر بود؟}}


خیلی دگر این شیخ پدر سوخته لجن بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|گفتند که بوداست عدالتگه ساسان، آنروز که ایران|سرتا به‌سرش مملکت علم و هنر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


میخواست خودش را برساند به وزارت، با زور وکالت
{{ب|من در غم این کز چه عدالتگه کشور، شد دزدگه آخر|زین نکته غم اندر دل من بیحد و مرز بود. دیدی چه خبر بود؟}}


افسوس که عمامه برایش سر خر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|تا این‌که در این دوره بدیدم وکلا را، در مجلس شورا|دیدم دگر اینباره از آن باره بتر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


این مردک خولی پز بدریخت امین نیست. اینست و جز این نیست
{{ب|این مجلس شورا نبُد و بود کلوبی، یک مجمع خوبی|از هر که شب از گردنه بردار و ببر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


آن‌کس که رخش همچو سریر بُز گر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|هرگز یکی از این وکلا زنده نبودی، پاینده نبودی|این جامعه زنده نما زنده اگر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


می‌گفت که بر کرسی مجلس چو نشینم. آسوده نگیرم
{{ب|تنها نه همین کاخ سزاوار خرابیست، این حرف حسابیست|ای‌کاش که سرتاسر قم زیر و زبر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


راحت نیم ای کاش که این کرسی دگر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|ای قم تو چه خاکی که چه ناپاک نهادی، تو شهر فسادی|از شر تو یک مملکتی پُر ز شرر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


از بسکه شد آبستن و زائید فراوان، قاطر شده ارزان
{{ب|این طبع تو «عشقی» بخدایی خداوند، از کوه دماوند|محکم‌تر و معظم‌تر و آتشکده‌تر بود. دیدی چه خبر بود؟}}{{پایان شعر}}
 
<ref>[http://sharif.mihanblog.com/post/418 مجلس چهارم - سیاست نامه]</ref>
گویی کمر شیخ سراسر ز فنر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
کسرای عدالتگر اگر زنده بُد این عصر، اینسان نبُد این قصر
 
گفتم که به اعصار گذشته چه مگر بود؟ دیدی چه خبر بود؟
 
گفتند که بوداست عدالتگه ساسان، آنروز که ایران
 
سرتا به‌سرش مملکت علم و هنر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
من در غم این کز چه عدالتگه کشور، شد دزدگه آخر
 
زین نکته غم اندر دل من بیحد و مرز بود. دیدی چه خبر بود؟
 
تا این‌که در این دوره بدیدم وکلا را، در مجلس شورا
 
دیدم دگر اینباره از آن باره بتر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
این مجلس شورا نبُد و بود کلوبی، یک مجمع خوبی
 
از هر که شب از گردنه بردار و ببر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
هرگز یکی از این وکلا زنده نبودی، پاینده نبودی
 
این جامعه زنده نما زنده اگر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
تنها نه همین کاخ سزاوار خرابیست، این حرف حسابیست
 
ای‌کاش که سرتاسر قم زیر و زبر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
ای قم تو چه خاکی که چه ناپاک نهادی، تو شهر فسادی
 
از شر تو یک مملکتی پُر ز شرر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
این طبع تو «عشقی» بخدایی خداوند، از کوه دماوند
 
محکم‌تر و معظم‌تر و آتشکده‌تر بود. دیدی چه خبر بود؟<ref>[http://sharif.mihanblog.com/post/418 مجلس چهارم - سیاست نامه]</ref>


=== میرزاده عشقی و حقوق زنان ===
=== میرزاده عشقی و حقوق زنان ===
خط ۸۱۲: خط ۷۴۶:
عشقی در درباره‌ی حجاب و آزادی و حقوق زنان و ظلم و ستم مضاعفی که بر آن‌ها رفته، چنین سروده است:
عشقی در درباره‌ی حجاب و آزادی و حقوق زنان و ظلم و ستم مضاعفی که بر آن‌ها رفته، چنین سروده است:


آتش طبع تو عشقی که روان است چو آب
{{شعر}}{{ب|آتش طبع تو عشقی که روان است چو آب|رخ دوشیزه نگر از چه فکنده است نقاب}}
 
رخ دوشیزه نگر از چه فکنده است نقاب
 
از حجاب است که این قوم خرابند خراب
 
این خرابی ز حجاب است که ناید به حساب
 
در حجاب است سخن گرچه بود ردّ حجاب
 
تو سزد فخر کنی بر دگران بدهی درس
 
عیب باشد که تو را از دگران باشد ترس
 
شرم چه؟ مرد یکی بنده و زن یک بنده
 
زن چه کرده است که از بنده بود شرمنده
 
چیست این چادر و روبنده‌ی نازیبنده


گر کفن نیست بگو چیست پس این روبنده
{{ب|از حجاب است که این قوم خرابند خراب|این خرابی ز حجاب است که ناید به حساب}}


مرده باد آن که زنان زنده بگور افکنده
{{ب|در حجاب است سخن گرچه بود ردّ حجاب


این سخن مذهب هرکس باشد
{{ب|تو سزد فخر کنی بر دگران بدهی درس|عیب باشد که تو را از دگران باشد ترس}}


چادر و پیچه دگر بس باشد
{{ب|شرم چه؟ مرد یکی بنده و زن یک بنده|زن چه کرده است که از بنده بود شرمنده}}


با من از یک دو سه گوینده هم آواز شود
{{ب|چیست این چادر و روبنده‌ی نازیبنده|گر کفن نیست بگو چیست پس این روبنده}}


کم‌کم این زمزمه در جامعه آغاز شود
{{ب|مرده باد آن که زنان زنده بگور افکنده


از همین زمزمه‌ها روی زنان باز شود
{{ب|این سخن مذهب هرکس باشد|چادر و پیچه دگر بس باشد}}


لذت از زندگی جامعه احراز شود
{{ب|با من از یک دو سه گوینده هم آواز شود|کم‌کم این زمزمه در جامعه آغاز شود}}


عزّت و فتح به این جامعه دمساز شود
{{ب|از همین زمزمه‌ها روی زنان باز شود|لذت از زندگی جامعه احراز شود}}


ور نه تا زن به کفن سر برده
{{ب|عزّت و فتح به این جامعه دمساز شود


نیمی از ملّت ایران مرده (شعری درباره حجاب زنان – دیوان اشعار عشقی)
|ور نه تا زن به کفن سر برده|نیمی از ملّت ایران مرده}}{{پایان شعر}}
(شعری درباره حجاب زنان – دیوان اشعار عشقی)


ای‌دوست ببین بی سر و سامانی ایران
ای‌دوست ببین بی سر و سامانی ایران
۹٬۲۵۶

ویرایش