محسن دگمه‌چی: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۶: خط ۵۶:


«همسر من هیچ ارتباطی با این سازمان نداشت و این اتهام را بدلیل سابقه محکومیت سیاسی همسرم به او نسبت دادند.»<ref name=":0">فیس بوک، [https://www.facebook.com/notes/%DA%A9%D9%85%D9%BE%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%AA%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%AF%DA%AF%D9%85%D9%87-%DA%86%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D9%87%D8%B1%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85-%D9%87%D9%85-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%85-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D9%85/139889696081145/ مصاحبه با همسر محسن دگمه چی]</ref>
«همسر من هیچ ارتباطی با این سازمان نداشت و این اتهام را بدلیل سابقه محکومیت سیاسی همسرم به او نسبت دادند.»<ref name=":0">فیس بوک، [https://www.facebook.com/notes/%DA%A9%D9%85%D9%BE%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%AA%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%AF%DA%AF%D9%85%D9%87-%DA%86%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D9%87%D8%B1%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85-%D9%87%D9%85-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%85-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D9%85/139889696081145/ مصاحبه با همسر محسن دگمه چی]</ref>
==آخرین وضعیت محسن دگمه‌چی در زندان==
==محسن دگمه‌چی در زندان==
از تابستان ۱۳۸۹ وضعیت جسمی محسن دگمه‌چی رو به وخامت نهاد و پزشکان تنها راه درمان او را شیمی درمانی تجویز کردند، اما به دستور مستقیم جعفری دولت‌آبادی، دادستان وقت تهران از درمان او جلوگیری شد. محسن دگمه‌چی از ماه‌ها قبل در زندان با بیماری سرطان درگیر بود و ممانعت مأموران وزارت اطلاعات از درمان در بیمارستان حالش را وخیم‌تر کرد به حدی‌ که دیگر حتی توان حرکت و خوردن و آشامیدن نداشت.
از تابستان ۱۳۸۹ وضعیت جسمی محسن دگمه‌چی رو به وخامت نهاد و پزشکان تنها راه درمان او را شیمی درمانی تجویز کردند، اما به دستور مستقیم جعفری دولت‌آبادی، دادستان وقت تهران از درمان او جلوگیری شد. محسن دگمه‌چی از ماه‌ها قبل در زندان با بیماری سرطان درگیر بود و ممانعت مأموران وزارت اطلاعات از درمان در بیمارستان حالش را وخیم‌تر کرد به حدی‌ که دیگر حتی توان حرکت و خوردن و آشامیدن نداشت.


خط ۷۰: خط ۷۰:
«۱- مقاومت ۲- برایم دعا کنید. مقاومت کنید...»<ref>یوتیوپ، [https://www.youtube.com/watch?v=bjp9b_XqH-Q یادبود مجاهد خلق محسن دگمه چی]</ref>
«۱- مقاومت ۲- برایم دعا کنید. مقاومت کنید...»<ref>یوتیوپ، [https://www.youtube.com/watch?v=bjp9b_XqH-Q یادبود مجاهد خلق محسن دگمه چی]</ref>


== شرح محرومیت‌های پزشکی و درمانی از زبان محسن دگمه‌چی ==
== محرومیت‌های پزشکی و درمانی ==
محسن دگمه‌چی طی پیامی که به یکی از دوستان (نقل قول از آقای محمود رویایی) خود فرستاده بود، درباره‌ی محرومیت‌های پزشکی و درمانی خود گفته بود: «ما که ۲۴ساعته درد می‌کشیم، آرامبخش می‌دهند… من الآن حدود ۲۰کیلو وزن کم کردم، ۸۹کیلو بودم شدم ۶۹ یا ۷۰کیلو، عرض کنم خدمتتان، یک‌توده روی پانکراس من جمع شده توده‌ی سرطانی… عمل جراحی کردند، آن توده پانکراس باعث شد که تمام بدنم زرد شده، عمل جراحی کردند گفتند این توده را درمیآوریم. وقتی شکافتند دیدند هیچ کاریش نمی‌توانند بکنند، چون به رگ و پی من چسبیده بود. آن‌جا گفتند آقا فقط سریعاً ۲ماه بعد از عمل جراحی باید بروی دنبال شیمی درمانی گفتم کار من دارو و درمان است باید بروم بیرون، گفتند یک‌هیأت ۳نفره هست می‌خواهند بهت عفو بدن گفتم بابا عفو نمی‌خواهم شما سند بگیرید بتوانم بروم بیرون، اگر خورد که خورد اگر نخورد برمی‌گردم حبسم را می‌کشم».
محسن دگمه‌چی طی پیامی که به یکی از دوستان (نقل قول از آقای محمود رویایی) خود فرستاده بود، درباره‌ی محرومیت‌های پزشکی و درمانی خود گفته بود: «ما که ۲۴ساعته درد می‌کشیم، آرامبخش می‌دهند… من الآن حدود ۲۰کیلو وزن کم کردم، ۸۹کیلو بودم شدم ۶۹ یا ۷۰کیلو، عرض کنم خدمتتان، یک‌توده روی پانکراس من جمع شده توده‌ی سرطانی… عمل جراحی کردند، آن توده پانکراس باعث شد که تمام بدنم زرد شده، عمل جراحی کردند گفتند این توده را درمیآوریم. وقتی شکافتند دیدند هیچ کاریش نمی‌توانند بکنند، چون به رگ و پی من چسبیده بود. آن‌جا گفتند آقا فقط سریعاً ۲ماه بعد از عمل جراحی باید بروی دنبال شیمی درمانی گفتم کار من دارو و درمان است باید بروم بیرون، گفتند یک‌هیأت ۳نفره هست می‌خواهند بهت عفو بدن گفتم بابا عفو نمی‌خواهم شما سند بگیرید بتوانم بروم بیرون، اگر خورد که خورد اگر نخورد برمی‌گردم حبسم را می‌کشم».


خط ۷۹: خط ۷۹:


محسن دگمه‌چی به اتهام پشتيبانی مالی از خانواده‌های زندانيان سياسی دستگیر شده بود. [[پرونده:وضعیت وخیم محسن دگمه‌چی در زندان.jpg|جایگزین=وضعیت وخیم محسن دگمه‌چی در زندان|بندانگشتی|وضعیت وخیم محسن دگمه‌چی در زندان|پیوند=https://www.iran-pedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D9%88%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D8%AA_%D9%88%D8%AE%DB%8C%D9%85_%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D8%AF%DA%AF%D9%85%D9%87%E2%80%8C%DA%86%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86.jpg]]
محسن دگمه‌چی به اتهام پشتيبانی مالی از خانواده‌های زندانيان سياسی دستگیر شده بود. [[پرونده:وضعیت وخیم محسن دگمه‌چی در زندان.jpg|جایگزین=وضعیت وخیم محسن دگمه‌چی در زندان|بندانگشتی|وضعیت وخیم محسن دگمه‌چی در زندان|پیوند=https://www.iran-pedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D9%88%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D8%AA_%D9%88%D8%AE%DB%8C%D9%85_%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D8%AF%DA%AF%D9%85%D9%87%E2%80%8C%DA%86%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86.jpg]]
==مصاحبه با مریم النگی، همسر محسن دگمه‌چی==
==مصاحبه با مریم النگی ==
خانم مریم النگی، همسر محسن دگمه‌چی، از ۳مردادماه سال ۹۵ برای گذراندن دوره‌ی زندان به بند نسوان زندان اوین منتقل شد.
خانم مریم النگی، همسر محسن دگمه‌چی، از ۳مردادماه سال ۹۵ برای گذراندن دوره‌ی زندان به بند نسوان زندان اوین منتقل شد.


خط ۹۰: خط ۹۰:
مریم النگی، همسر محسن دگمه‌چی، در پاسخ بدلیل فوت همسرش و این که آیا قبلا محسن مشکل جمسی داشته یا نه، گفته است:<blockquote>«نخیر هیچ مشکلی نداشت و کاملا سالم بود. در اصل بیماری در شهریور ۸۹ یعنی دقیقا یکسال بعد از بازداشت و در زندان شروع شد. ۳ماه در بردن او به پزشک تعلل کردند و رسیدگی نشد. وقتی تصمیم به بردن او پیش متخصص گرفتند که دیگر کار از کار گذشته بود. او را به بیمارستان بردند و جراحی شکم انجام دادند. بخشی از لوزالمعده‌اش را درآوردند و همان موقع تشخیص دادند که سرطان دارد. اما مسأله این است که هیچ‌کسی در این مدت کوتاه جانش را از دست نمی‌دهد و با دارو و رسیدگی پزشکی، بیماری کنترل می‌شود. اما همسر من از درمان محروم بود و ظرف ۹۵روز از آغاز بیماری جان باخت. در هیچ کجای دنیا چنین مورد نادری را نمی‌بینیم. همسر من ۵۳سال داشت و پزشکان می‌گفتند در این سن چنین اتفاقی نادر است.»</blockquote>مریم النگی در مورد آخرین دیدار با همسرش محسن دگمه‌چی گفته است:<blockquote>«حدود ساعت ۴بعدازظهر ۸فروردین آخرین دیدارم با همسرم بود؛ اصلا فکر نمی‌کردم ساعاتی بعد چنین اتفاقی خواهد افتاد. ۵هفته بود که لب به هیچ غذایی نزده بود و ضعف بسیار شدید داشت و تنها چیزی که بدنش دریافت می‌کرد، سرم بود. فشارهای روحی شدید و دردهای وحشتناکی داشت که کل توانش را گرفته بود. چندروز بود رسما به من می‌گفت: "برو فقط دعا کن خدا مرا راحت کند یا اینوری شوم یا آنوری، دیگر تحمل ندارم." آخرین باری هم که او را دیدم پرسید برایم دعا کردی راحت شوم؟ گفتم من همیشه دعا می‌کنم برای تو... برای آخرین بار که همسرم را دیدم صورتش را اصلاح کردم، ناخن‌هایش را گرفتم، حال نداشت خیلی خسته بود. به من گفت که فردا زودتر بیا پیش من. که دیگر فردا نتوانستم او را ببینم و فردایی برای من وجود نداشت...»<ref name=":0" /></blockquote>خانم مریم النگی ۱۲روز پس از مرگ همسرش با اظهار اینکه تصمیمی برای پیگیری مرگ همسرش ندارد، به کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران گفت:<blockquote>«هیچ مقامی و هیچ مرجعی پاسخی برای مرگ همسرم نداده است. اگر اتفاقی باعث مرگ همسرم شده باشد که دیگر او زیر خاک است و نمی‌توان چیزی را ثابت کرد. من هم دیگر پیگیری نخواهم کرد، اصلا چه را باید پیگیری کنم؟ مگر چیزی هم باقی‌مانده است؟ فقط با درخواستم تنها خودم و تنها پسرم را به دردسر می‌اندازم و مشکلی به مشکل‌هایم اضافه می‌کنم. درخواست دوباره‌ام یعنی تهدیدی برای زندگی بچه‌ام و خودم.»<ref>[https://persian.iranhumanrights.org/1390/01/mohsen_dokmehchi/ صحبتهای همسر محسن دگمه‌چی - کمپین حقوق بشر]</ref></blockquote>خانم مریم النگی در مراسم گرامیداشت فوت همسرش که در ۷فروردین ۱۳۹۵ بر سر مزار وی برگزار شد در مورد آخرین ماه حیات همسرش محسن دگمه‌چی گفت:<blockquote>«بعد از این‌که ایشان را در اوایل اسفندماه (سال۸۹) به بیمارستان منتقل کردند و آزمایش و عکس‌برداری و درمان ایشان شروع شد، دست و پای ایشان را با دست‌بند و پابند به تخت بسته بودند که مورد اعتراض آقای محسن دگمه‌چی قرار گرفت و ایشان اعلام کردند یا دست و پای مرا باز کنید و درمان کنید یا اصلاً نمی‌خواهم بدین شکل درمان بشوم. با این اعتراض ایشان را مجدداً به زندان فرستادند. ۳هفته از این اتفاق گذشت و روز به روز حال ایشان بدتر بدتر شد تا به ‌اجبار خود زندان بخاطر شرایط بسیار بد جسمی ایشان را به بیمارستان مدرس در تهران اعزام کردند، و ایشان ۳هفته در بیمارستان بودند تا سرانجام (۹فروردین ۹۰) فوت کردند. آقای دگمه‌چی ۵۳سال داشتند که از نظر پزشکان این بیماری برای یک آدم ۵۳ساله بسیار زود است»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/173467 مراسم گرامیداشت سالگرد شهادت محسن دگمه‌چی - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref></blockquote>
مریم النگی، همسر محسن دگمه‌چی، در پاسخ بدلیل فوت همسرش و این که آیا قبلا محسن مشکل جمسی داشته یا نه، گفته است:<blockquote>«نخیر هیچ مشکلی نداشت و کاملا سالم بود. در اصل بیماری در شهریور ۸۹ یعنی دقیقا یکسال بعد از بازداشت و در زندان شروع شد. ۳ماه در بردن او به پزشک تعلل کردند و رسیدگی نشد. وقتی تصمیم به بردن او پیش متخصص گرفتند که دیگر کار از کار گذشته بود. او را به بیمارستان بردند و جراحی شکم انجام دادند. بخشی از لوزالمعده‌اش را درآوردند و همان موقع تشخیص دادند که سرطان دارد. اما مسأله این است که هیچ‌کسی در این مدت کوتاه جانش را از دست نمی‌دهد و با دارو و رسیدگی پزشکی، بیماری کنترل می‌شود. اما همسر من از درمان محروم بود و ظرف ۹۵روز از آغاز بیماری جان باخت. در هیچ کجای دنیا چنین مورد نادری را نمی‌بینیم. همسر من ۵۳سال داشت و پزشکان می‌گفتند در این سن چنین اتفاقی نادر است.»</blockquote>مریم النگی در مورد آخرین دیدار با همسرش محسن دگمه‌چی گفته است:<blockquote>«حدود ساعت ۴بعدازظهر ۸فروردین آخرین دیدارم با همسرم بود؛ اصلا فکر نمی‌کردم ساعاتی بعد چنین اتفاقی خواهد افتاد. ۵هفته بود که لب به هیچ غذایی نزده بود و ضعف بسیار شدید داشت و تنها چیزی که بدنش دریافت می‌کرد، سرم بود. فشارهای روحی شدید و دردهای وحشتناکی داشت که کل توانش را گرفته بود. چندروز بود رسما به من می‌گفت: "برو فقط دعا کن خدا مرا راحت کند یا اینوری شوم یا آنوری، دیگر تحمل ندارم." آخرین باری هم که او را دیدم پرسید برایم دعا کردی راحت شوم؟ گفتم من همیشه دعا می‌کنم برای تو... برای آخرین بار که همسرم را دیدم صورتش را اصلاح کردم، ناخن‌هایش را گرفتم، حال نداشت خیلی خسته بود. به من گفت که فردا زودتر بیا پیش من. که دیگر فردا نتوانستم او را ببینم و فردایی برای من وجود نداشت...»<ref name=":0" /></blockquote>خانم مریم النگی ۱۲روز پس از مرگ همسرش با اظهار اینکه تصمیمی برای پیگیری مرگ همسرش ندارد، به کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران گفت:<blockquote>«هیچ مقامی و هیچ مرجعی پاسخی برای مرگ همسرم نداده است. اگر اتفاقی باعث مرگ همسرم شده باشد که دیگر او زیر خاک است و نمی‌توان چیزی را ثابت کرد. من هم دیگر پیگیری نخواهم کرد، اصلا چه را باید پیگیری کنم؟ مگر چیزی هم باقی‌مانده است؟ فقط با درخواستم تنها خودم و تنها پسرم را به دردسر می‌اندازم و مشکلی به مشکل‌هایم اضافه می‌کنم. درخواست دوباره‌ام یعنی تهدیدی برای زندگی بچه‌ام و خودم.»<ref>[https://persian.iranhumanrights.org/1390/01/mohsen_dokmehchi/ صحبتهای همسر محسن دگمه‌چی - کمپین حقوق بشر]</ref></blockquote>خانم مریم النگی در مراسم گرامیداشت فوت همسرش که در ۷فروردین ۱۳۹۵ بر سر مزار وی برگزار شد در مورد آخرین ماه حیات همسرش محسن دگمه‌چی گفت:<blockquote>«بعد از این‌که ایشان را در اوایل اسفندماه (سال۸۹) به بیمارستان منتقل کردند و آزمایش و عکس‌برداری و درمان ایشان شروع شد، دست و پای ایشان را با دست‌بند و پابند به تخت بسته بودند که مورد اعتراض آقای محسن دگمه‌چی قرار گرفت و ایشان اعلام کردند یا دست و پای مرا باز کنید و درمان کنید یا اصلاً نمی‌خواهم بدین شکل درمان بشوم. با این اعتراض ایشان را مجدداً به زندان فرستادند. ۳هفته از این اتفاق گذشت و روز به روز حال ایشان بدتر بدتر شد تا به ‌اجبار خود زندان بخاطر شرایط بسیار بد جسمی ایشان را به بیمارستان مدرس در تهران اعزام کردند، و ایشان ۳هفته در بیمارستان بودند تا سرانجام (۹فروردین ۹۰) فوت کردند. آقای دگمه‌چی ۵۳سال داشتند که از نظر پزشکان این بیماری برای یک آدم ۵۳ساله بسیار زود است»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/173467 مراسم گرامیداشت سالگرد شهادت محسن دگمه‌چی - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref></blockquote>


== پیام خانم مریم رجوی رئیس جمهور مقاومت ایران به مناسبت فوت محسن دگمه‌چی ==
== پیام خانم مریم رجوی رئیس ==
خانم مریم رجوی پس از فوت آقای محسن دگمه‌چی در ۹فروردین ۱۳۹۰ طی پیامی گفت:<blockquote>«سلام بر این مجاهد والامقام که در اوج پایداری و مقاومت در برابر شکنجه‌های دژخیمان و دردهای جانکاه بیماری، حسرت تسلیم را بر دل خامنه‌ای و دژخیمانش گذاشت. و همچون بیماران قهرمان اشرفی که در برابر همان محرومیتهای پزشکی مقاومت می‌کنند، به سمبلی از ارادهٴ خلل‌ناپذیر مردم ایران برای آزادی و سرنگونی فاشیسم مذهبی تبدیل شد...»<ref>[http://sedayemoghavemat.blogspot.com/2011/03/blog-post_2487.html پیام خانم رجوی رئیس جمهور مقاومت ایران - صدای مقاومت ایران]</ref></blockquote>
خانم مریم رجوی پس از فوت آقای محسن دگمه‌چی در ۹فروردین ۱۳۹۰ طی پیامی گفت:<blockquote>«سلام بر این مجاهد والامقام که در اوج پایداری و مقاومت در برابر شکنجه‌های دژخیمان و دردهای جانکاه بیماری، حسرت تسلیم را بر دل خامنه‌ای و دژخیمانش گذاشت. و همچون بیماران قهرمان اشرفی که در برابر همان محرومیتهای پزشکی مقاومت می‌کنند، به سمبلی از ارادهٴ خلل‌ناپذیر مردم ایران برای آزادی و سرنگونی فاشیسم مذهبی تبدیل شد...»<ref>[http://sedayemoghavemat.blogspot.com/2011/03/blog-post_2487.html پیام خانم رجوی رئیس جمهور مقاومت ایران - صدای مقاومت ایران]</ref></blockquote>


== مصاحبه‌ی آقای سعید پورحیدر از همبندان آقای محسن دگمه‌چی در مورد وضعیت وی در زندان با رادیو آلمان ==
== مصاحبه‌ی سعید پورحیدر ==
زندانی سیاسی آقای سعید پورحیدر چندروز پس از فوت محسن دگمه‌چی، طی مصاحبه‌ای با رادیو آلمان در مورد وضعیت محسن دگمه‌چی در زندان گفت:<blockquote>«مرحوم محسن دگمه‏‌چی انسان بسیار بسیار نازنین و باشرفی بودند. توی زندان هر کسی بر اساس تخصص و مبنای کاری که دارد، به دوستان کمک می‌‏کند. ایشان بخاطر این‏که از بازاریان معروف تهران بودند، به دوستان خیلی کمک می‏‌کردند. ایشان کمک‌حال خیلی از بچه‏‌هایی که مخصوصاً تازه وارد زندان می‏‌شدند، یا از بندهای دیگر به بند ۳۵۰ منتقل می‏‌شدند، بودند و به دوستانی‌که احیاناً مشکل مالی داشتند یا هنوز پولی به حساب‏شان واریز نشده بود، کمک می‌‏کردند. یعنی همان کاری را که خارج از زندان انجام داده بود، در داخل زندان برای خود زندانیان انجام می‏‌داد. خیلی انسان دوست‏‌داشتنی‌‏ای بود و محبوب همه‌ی‏ هم‏‌بندان‏ش در داخل زندان بود...»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/81264 مصاحبه‌ی سعید پورحیدر با رادیو آلمان - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref></blockquote>
زندانی سیاسی آقای سعید پورحیدر چندروز پس از فوت محسن دگمه‌چی، طی مصاحبه‌ای با رادیو آلمان در مورد وضعیت محسن دگمه‌چی در زندان گفت:<blockquote>«مرحوم محسن دگمه‏‌چی انسان بسیار بسیار نازنین و باشرفی بودند. توی زندان هر کسی بر اساس تخصص و مبنای کاری که دارد، به دوستان کمک می‌‏کند. ایشان بخاطر این‏که از بازاریان معروف تهران بودند، به دوستان خیلی کمک می‏‌کردند. ایشان کمک‌حال خیلی از بچه‏‌هایی که مخصوصاً تازه وارد زندان می‏‌شدند، یا از بندهای دیگر به بند ۳۵۰ منتقل می‏‌شدند، بودند و به دوستانی‌که احیاناً مشکل مالی داشتند یا هنوز پولی به حساب‏شان واریز نشده بود، کمک می‌‏کردند. یعنی همان کاری را که خارج از زندان انجام داده بود، در داخل زندان برای خود زندانیان انجام می‏‌داد. خیلی انسان دوست‏‌داشتنی‌‏ای بود و محبوب همه‌ی‏ هم‏‌بندان‏ش در داخل زندان بود...»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/81264 مصاحبه‌ی سعید پورحیدر با رادیو آلمان - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref></blockquote>


== خاطرات زندان از زبان آقای محمد تهرانچی هم‌بند محسن دگمه‌چی ==
== خاطرات زندان از زبان محمد تهرانچی ==
آقای محمد تهرانچی از زندانیان سیاسی دهه‌ی۶۰ که به جرم هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شده بود، خاطرات خود با یکی از صمیمی‌ترین یارانش را اینچنین بازگو می‌کند:<blockquote>«...در اسفندماه سال۶۰ که من از بند۲ زندان اوین به بند آموزشگاه وارد شدم... و وارد اتاق۱۰۵ شدم، اولین کسی‌که سراغ من اومد و با من صحبت کرد، برادرم محسن دگمه‌چی بود. از من پرسید؛ کی هستی؟  از کجا اومدی؟ چندوقته دستگیر شدی؟ بعد از صحبتهای اولیه با روی گشاده و خیلی خوشحال گفت که جای خیلی خوبی اومدی، همه‌ی بچه‌ها سر موضع هستن اینجا هیچ نفر ضعیف‌النفسی نداریم خیالت کاملا راحت باشه... بعداً از محسن پرسیدم که تو چطور در اولین برخورد این صحبت رو با من کردی؟ من فکر کردم آدم خیلی ساده‌ای هستی! لبخندی زد گفتش که؛ نه مجاهد مجاهد رو خوب می‌شناسه، ضمن اینکه خیلی هم دوس ندارم آدم محتاطی باشم. این روی هوشیاری و دقت و ذکاوت محسن که توأم بود با شجاعت و شهامت، وقتی که رژیم یکی از بریده‌مزدوران رو بعنوان نفوذی وارد اتاق ما کرد، اولین کسی سریع فهمید و متوجه شد، محسن بود. اومد به من گفتش که این نفری که الان وارد اتاق ما شده نفر رژیمی هستش، واردش کردن بخاطر اینکه از اینجا بتونه برای شکنجه‌گران زندان اطلاعات ببره و کمتر از یک‌هفته طول نکشید اولین کسی‌که با این نفر درگیر شد،‌ خود محسن بود. وقتی که نفر کنجکاوی‌های مزدورانه می‌کرد، محسن برآشفت...»<ref>خاطرات زندان از زبان هم‌بند محسن دگمه‌چی - [https://www.youtube.com/watch?v=1x7MdWEJGYw یوتوب]</ref></blockquote>
آقای محمد تهرانچی از زندانیان سیاسی دهه‌ی۶۰ که به جرم هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شده بود، خاطرات خود با یکی از صمیمی‌ترین یارانش را اینچنین بازگو می‌کند:<blockquote>«...در اسفندماه سال۶۰ که من از بند۲ زندان اوین به بند آموزشگاه وارد شدم... و وارد اتاق۱۰۵ شدم، اولین کسی‌که سراغ من اومد و با من صحبت کرد، برادرم محسن دگمه‌چی بود. از من پرسید؛ کی هستی؟  از کجا اومدی؟ چندوقته دستگیر شدی؟ بعد از صحبتهای اولیه با روی گشاده و خیلی خوشحال گفت که جای خیلی خوبی اومدی، همه‌ی بچه‌ها سر موضع هستن اینجا هیچ نفر ضعیف‌النفسی نداریم خیالت کاملا راحت باشه... بعداً از محسن پرسیدم که تو چطور در اولین برخورد این صحبت رو با من کردی؟ من فکر کردم آدم خیلی ساده‌ای هستی! لبخندی زد گفتش که؛ نه مجاهد مجاهد رو خوب می‌شناسه، ضمن اینکه خیلی هم دوس ندارم آدم محتاطی باشم. این روی هوشیاری و دقت و ذکاوت محسن که توأم بود با شجاعت و شهامت، وقتی که رژیم یکی از بریده‌مزدوران رو بعنوان نفوذی وارد اتاق ما کرد، اولین کسی سریع فهمید و متوجه شد، محسن بود. اومد به من گفتش که این نفری که الان وارد اتاق ما شده نفر رژیمی هستش، واردش کردن بخاطر اینکه از اینجا بتونه برای شکنجه‌گران زندان اطلاعات ببره و کمتر از یک‌هفته طول نکشید اولین کسی‌که با این نفر درگیر شد،‌ خود محسن بود. وقتی که نفر کنجکاوی‌های مزدورانه می‌کرد، محسن برآشفت...»<ref>خاطرات زندان از زبان هم‌بند محسن دگمه‌چی - [https://www.youtube.com/watch?v=1x7MdWEJGYw یوتوب]</ref></blockquote>


==منابع==
==منابع==
<references />
<references />

منوی ناوبری