۸٬۴۳۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۶: | ||
=== واحد مسکونی، === | === واحد مسکونی، === | ||
'''شهادت نسرین فیض از''' '''شکر محمدزاده''' | '''شهادت نسرین فیض از''' '''شکر محمدزاده'''<blockquote>«من شكر را سال ۱۳۶۱در زندان قزلحصاردر بند تنبیهی ۸ دیدم، شكر مسئولیت تمام عیار این مشكلات را به عهده گرفته بود و باصطلاح خود زندانیان مسئول بهداشت و پرستار بند بود. نبض بهداشت و تغذیه و بیماریهای بچه ها دردست شكر بود . حاج داوود بشدت نسبت به این دیسیپلین بالایی كه بلحاظ بهداشتی در بند حاكم بود، هیستریك بود . او شكر را خانم بهداشت خطاب میكرد. امكان نداشت وارد بند شود و به شكر پرخاش نكند.</blockquote><blockquote>- یكبار یك امكانی را در مقابل درب حمام برای هم استفاده سریع از حمام و هم حفظ بهداشت با توصیه و مدیریت شكر درست كرده بودیم. حاج داوود وارد بند شد و چنین امكانی را دید. تاب نیاورد و در حالیكه شكر را مورد خطاب داده و فحش و ناسزای شایسته هیبت لمپنی خودش را نثار میكرد به پاسداران دستور داد تا آن را خراب كنند و خط و نشان كشید كه از این به بند هیچ كس حق ندارد در بند 8۸ خارج از آنچه كه وجود دارد چیزی بسازد.</blockquote><blockquote>-حاج داوود كینه اش نسبت به شكر هرگز فروكش نمیكرد وبه او مستقیما میگفت: خانم بهداشت تو به بهانه بهداشت و پرستاری به بقیه روحیه میدهی به آنها یاد میدهی كه در مقابل نظام اسلامی بایستند ومقاومت كنند. تو یكی از خط دهندههای بند هستی.</blockquote><blockquote>-تا اینكه روزی كینهاش را به شیوه سركوبگرانهای خالی كرد. در حكمی كه سال ۶۰ برای شكر بریده بودند غیر ازمحكومیت به حبس، ۷۵ ضربه شلاق هم بریده شده بود. یك روز زن پاسداری وارد بند شد و اعلام كرد كه همه آماده شده و از سلولها بیاییم بیرون و در راهرو بنشینیم. لاجوردی و حاج داوود هم حضورداشتند یك تخت آوردند و یك شلاق و یك آخوند كه حكم را بخواند. نمیتوانستیم حدس بزنیم كه محكوم كیست. آخوند كیفر خواست را خواند مضمونش این بود كه شكر محمد زاده بدلیل اینكه محكومیتی كه سال ۶۰ گرفته است همراه با ۷۵ ضربه شلاق بوده، حالا آمدهاند حكم شلاق سال ۶۰ را جاری كنند. ما رفتیم توسلول شكر و به او گفتیم كه لباس زیاد بپوشد تا درد كمتری احساس كند اما زنك پاسدار آمد و مانع شد و او را ازسلول بیرون كشید وبرد زیر هشت او را روی تخت خواباندند و ضربات شلاق بود كه در مقابل چشمانمان بر پیكر شهید شكر وارد میشد. ازیك طرف صحنه ذلت و خواری و ضعف و درماندگی و ازطرف دیگر, معصومیت و پاكی و ایمان وصلابت بود كه به نمایش كشیده میشد و چه معصومانه شكر تمام ضربات را تحمل كرد و چون كوه ازتخت برخاست و با نگاهی تحقیر آمیز به دیوصفتان دوباره به میان ما بازگشت بدون آنكه ذرهای در چهرهاش ضعف و دردی مشاهده شود.</blockquote><blockquote>شكر را پاییز سال ۶۱ با یك گروه 45 نفره به سلولهای گوهردشت منتقل كردند. در نهایت رژیم به سلول انفرادی هم اكتفا نكرد و شكر را به واحد مسكونی منتقل كرد. مكانی كه هنوز خیلی از اتفاقات و جنایتهای صورت گرفته در آن افشا نشده است. در واحد مسكونی لاجوردی به خواهران گفته بود كسی از اینجا سالم بیرون نمیرود. ما قصد نداریم شما به آغوش جمهوری اسلامی برگردید. قصد نداریم حتی شما تواب شوید و مهره ما باشید فقط قصد شكستن شما را داریم در شما باید تشكیلات بشكند. شما باید از جمعتان ببرید، دو راه در پیش رودارید یا فقط یك خط روی یك ورقه بنویسید ما این تشكیلات را قبول نداریم حتی دو خط راجع به یك نفر از خودتان هم گزارش بنویسید برای ما حكم این را دارد كه شما شكستید و یا اینكه آنقدر فشار میآوریم كه از این واحد مسكونی دیوانه خارج شوید وتعادلتان را از دست بدهید طوریكه دیگر برای تشكیلات كارآیی نداشته باشید. تأكید میكنم دقیقا كلمه شكستن را بكار میبردند، این كلمه را در بندهای عمومی هم بكار میگرفتند. به زندانیان میگفتند ما شما را میشكنیم، شما را خواهیم شكاند».</blockquote> | ||
شكر مسئولیت تمام عیار این مشكلات را به عهده گرفته بود و باصطلاح خود زندانیان مسئول بهداشت و پرستار بند بود. نبض بهداشت و تغذیه و بیماریهای بچه ها دردست شكر بود . حاج داوود بشدت نسبت به این دیسیپلین بالایی كه بلحاظ بهداشتی در بند حاكم بود، هیستریك بود . او شكر را خانم بهداشت خطاب میكرد. امكان نداشت وارد بند شود و به شكر پرخاش نكند. | |||
- یكبار یك امكانی را در مقابل درب حمام برای هم استفاده سریع از حمام و هم حفظ بهداشت با توصیه و مدیریت شكر درست كرده بودیم. حاج داوود وارد بند شد و چنین امكانی را دید. تاب نیاورد و در حالیكه شكر را مورد خطاب داده و فحش و ناسزای شایسته هیبت لمپنی خودش را نثار میكرد به پاسداران دستور داد تا آن را خراب كنند و خط و نشان كشید كه از این به بند هیچ كس حق ندارد در بند 8۸ خارج از آنچه كه وجود دارد چیزی بسازد. | |||
-حاج داوود كینه اش نسبت به شكر هرگز فروكش نمیكرد وبه او مستقیما میگفت: خانم بهداشت تو به بهانه بهداشت و پرستاری به بقیه روحیه میدهی به آنها یاد میدهی كه در مقابل نظام اسلامی بایستند ومقاومت كنند. تو یكی از خط دهندههای بند هستی. | |||
-تا اینكه روزی كینهاش را به شیوه سركوبگرانهای خالی كرد. در حكمی كه سال ۶۰ برای شكر بریده بودند غیر ازمحكومیت به حبس، ۷۵ ضربه شلاق هم بریده شده بود. یك روز زن پاسداری وارد بند شد و اعلام كرد كه همه آماده شده و از سلولها بیاییم بیرون و در راهرو بنشینیم. لاجوردی و حاج داوود هم حضورداشتند یك تخت آوردند و یك شلاق و یك آخوند كه حكم را بخواند. نمیتوانستیم حدس بزنیم كه محكوم كیست. آخوند كیفر خواست را خواند مضمونش این بود كه شكر محمد زاده بدلیل اینكه محكومیتی كه سال ۶۰ گرفته است همراه با ۷۵ ضربه شلاق بوده، حالا آمدهاند حكم شلاق سال ۶۰ را جاری كنند. ما رفتیم توسلول شكر و به او گفتیم كه لباس زیاد بپوشد تا درد كمتری احساس كند اما زنك پاسدار آمد و مانع شد و او را ازسلول بیرون كشید وبرد زیر هشت او را روی تخت خواباندند و ضربات شلاق بود كه در مقابل چشمانمان بر پیكر شهید شكر وارد میشد. ازیك طرف صحنه ذلت و خواری و ضعف و درماندگی و ازطرف دیگر, معصومیت و پاكی و ایمان وصلابت بود كه به نمایش كشیده میشد و چه معصومانه شكر تمام ضربات را تحمل كرد و چون كوه ازتخت برخاست و با نگاهی تحقیر آمیز به دیوصفتان دوباره به میان ما بازگشت بدون آنكه ذرهای در چهرهاش ضعف و دردی مشاهده شود. | |||
شكر را پاییز سال ۶۱ با یك گروه 45 نفره به سلولهای گوهردشت منتقل كردند. در نهایت رژیم به سلول انفرادی هم اكتفا نكرد و شكر را به واحد مسكونی منتقل كرد. مكانی كه هنوز خیلی از اتفاقات و جنایتهای صورت گرفته در آن افشا نشده است. در واحد مسكونی لاجوردی به خواهران گفته بود كسی از اینجا سالم بیرون نمیرود. ما قصد نداریم شما به آغوش جمهوری اسلامی برگردید. قصد نداریم حتی شما تواب شوید و مهره ما باشید فقط قصد شكستن شما را داریم در شما باید تشكیلات بشكند. شما باید از جمعتان ببرید، دو راه در پیش رودارید یا فقط یك خط روی یك ورقه بنویسید ما این تشكیلات را قبول نداریم حتی دو خط راجع به یك نفر از خودتان هم گزارش بنویسید برای ما حكم این را دارد كه شما شكستید و یا اینكه آنقدر فشار میآوریم كه از این واحد مسكونی دیوانه خارج شوید وتعادلتان را از دست بدهید طوریكه دیگر برای تشكیلات كارآیی نداشته باشید. تأكید میكنم دقیقا كلمه شكستن را بكار میبردند، این كلمه را در بندهای عمومی هم بكار میگرفتند. به زندانیان میگفتند ما شما را میشكنیم، شما را خواهیم | |||
=== سر پا نگهداشتن زندانی به مدت طولانی بدون خواب، === | === سر پا نگهداشتن زندانی به مدت طولانی بدون خواب، === | ||
-'''عباس بازیارپور''' | -'''عباس بازیارپور''' | ||
به نقل از سایت مجاهد | به نقل از سایت مجاهد <blockquote>( به او عمو عباس میگفتند ) ...در تهران عمو را زیاد نمیشناختند. عمو هم از فرصت استفاده کرد و گفت ما کشاورز بودهایم و به خاطر زمین دستگیرمان کردهاند. و برای این که به حساب ما برسند اتهام سیاسی زدهاند.نهایتا به سه سال زندان محکوم و به قزلحصار منتقل شد. حاج داوود رحمانی هر کاری توانست کرد تا عمو را به زانو درآورد. اما همیشه زیر نگاه نافذ او میبرید و قافیه را میباخت. یکبار به او گفت: "تو برو کشاورزیات را بکن و نگذار مجاهدین شستشوی مغزیات بدهند". عمو مثل همیشه خندید و گفت: "بیچاره نمیداند مجاهدین فقط دل را شستشو میدهند". میگفت: " ما مجاهدیم جسممان اسیر خمینی است نباید بگذاریم زندان روی دلمان که مال مجاهدین است سایه بیندازد</blockquote><blockquote>در سیزده بدر سال ۶۲ در بند ۱ واحد ۱: بخاطر اینكه بچه ها عید را جشن گرفته بودند و سلول به سلول به دید و بازدید عید رفته بودند، در روز سیزده بدر از صبح بریدهها در بند جو رعب و وحشت راه انداختند و به بهانهگیری از رفت و آمد بچهها به سلولهای یكدیگر پرداختند، بچهها هم تحویل نگرفتند و كار خودشان را میكردند، (معلوم شد كه از قبل به آنها گفته شده بوده و پاسداران از قبل منتظر بهانه برای سركوب در آن روز بودند)، ساعت ۹ صبح پاسداران گلهای به داخل بند ریختند و با كمك بریدهها همه نفرات بند را به زیر هشت زندان منتقل كردند، و در سه ردیف سرپا نگه داشتند اینبار شكل ایستادن فرق میكرد برای وارد كردن حداكثر فشار یك ردیف را دست به دیوار و پا باز نگه داشتند و ردیف دوم باید دستشان را روی شانه های آنها می گذاشتند و ردیف سوم دستشان را روی شانههای نفرات ردیف دوم بشكل ضربدری و این كار باعث فشار زیادی روی دوش نفرات ردیف اول و دوم میشد. تقریبا ۲۴ ساعت نفرات را به این شكل سرپا نگه داشتند و سری سری آنها را آزاد كرده و به داخل بند بر میگرداندند، چون تعداد نفرات زیاد بود پاسداران كمتر وارد ضرب و شتم نفرات شدند چون اینكار از خودشان انرژی میگرفت و سرپا نگه داشتن آن هم به این شكل فشارش بیشتر بود ولی بعضی از نفرات را حاج داوود بطور خاص درموقعی كه میخواست به بند برگرداند زده بود كه یكی از آنها عمو عباس بود كه حاج داوود طبق شیوه خودش با پوتین كار كه جلوی آن فلزی بود و آن را میپوشید به ساق پای عمو عباس ضربات زیادی زده بود و وقتی كه برگشت روی پای خودش نمیتوانست بایستد، كینه حاج داوود هم از عمو عباس بخاطر این بود كه اولا فكر میكرد كه با این فشارها مرد روستایی و كم سواد و مسنی مثل او باید ببرد و چون میدید كه اینطور نمیشود و علاوه بر آن فهمیده بود كه حضور عمو عباس با روحیه بالایی كه دارد برای نفرات انگیزاننده است و این باعث كینه زیادی در او نسبت به عمو عباس شده بود و بارها در جاهای مختلف این كینه حیوانی خود را سر او خالی میكرد.</blockquote><blockquote>...(لاجوردی طرحی ریخته بود که از زندانیان بیگاری بکشد وقتی همه درسالن جمع کرد و توضیحات را داد نفرات اولی یکی یکی بعدا اکثرا بیرون آمدند )... این موضوع باعث شد لاجوردی كه حساب كرده بود از هر بندی تعداد زیادی كارگر مفت گیر میآورد واز آنها بیگاری میكشد در حالی كه بند ما اولین بندی بود كه مراجعه كرده بود دیگر به هیچ بندی مراجعه نكرده بود و تنها به بردن تعدادی از بریدههای هر بند قناعت كرده بود و بعدا از حرفهای حاج داوود فهمیدیم كه سر این موضوع خیلی به او خورده بود و گفته بود من ظرف یكسال همه اینها را میبرانم، و فردای آن روز حاج داوود آمد و گفت شما دادستان انقلاب را ... هم حساب نكردید، نشانتان میدهیم و از آن روز ببعد سیاست فشار حداكثر كه به ایجاد سلولهای در بسته در همه بندها و قفس و واحدهای مسكونی درقزل حصار و پركردن انفرادیهای گوهردشت برای براندن نفرات آغاز شد ...در آن دوران فشار حاج داوود عربدهكشی زیادی میكرد و میگفت این روند آخر است و حاجی در روند آخربرنده است،یعنی همه شما را میبرانم، ما هم میگفتیم با خودمان میگفتیم آخرش معلوم میشود كه كی برنده است، بعد از بركناری او یادم میآید كه مجاهد شهید صادق كریمی یكبار در سلول میگفت حاجی دیدی در روند آخر مجاهدین ضربه فنیات كردند، بهر حال این داستان با بلند شدن آن روز عمو عباس و قیمتی كه او داد شروع شد</blockquote> | ||
( به او عمو عباس میگفتند ) ...در تهران عمو را زیاد نمیشناختند. عمو هم از فرصت استفاده کرد و گفت ما کشاورز بودهایم و به خاطر زمین دستگیرمان کردهاند. و برای این که به حساب ما برسند اتهام سیاسی زدهاند.نهایتا به سه سال زندان محکوم و به قزلحصار منتقل شد. حاج داوود رحمانی هر کاری توانست کرد تا عمو را به زانو درآورد. اما همیشه زیر نگاه نافذ او میبرید و قافیه را میباخت. یکبار به او گفت: "تو برو کشاورزیات را بکن و نگذار مجاهدین شستشوی مغزیات بدهند". عمو مثل همیشه خندید و گفت: "بیچاره نمیداند مجاهدین فقط دل را شستشو میدهند". میگفت: " ما مجاهدیم جسممان اسیر خمینی است نباید بگذاریم زندان روی دلمان که مال مجاهدین است سایه بیندازد | |||
در سیزده بدر سال ۶۲ در بند ۱ واحد ۱: بخاطر اینكه بچه ها عید را جشن گرفته بودند و سلول به سلول به دید و بازدید عید رفته بودند، در روز سیزده بدر از صبح بریدهها در بند جو رعب و وحشت راه انداختند و به بهانهگیری از رفت و آمد بچهها به سلولهای یكدیگر پرداختند، بچهها هم تحویل نگرفتند و كار خودشان را میكردند، (معلوم شد كه از قبل به آنها گفته شده بوده و پاسداران از قبل منتظر بهانه برای سركوب در آن روز بودند)، ساعت ۹ صبح پاسداران گلهای به داخل بند ریختند و با كمك بریدهها همه نفرات بند را به زیر هشت زندان منتقل كردند، و در سه ردیف سرپا نگه داشتند اینبار شكل ایستادن فرق میكرد برای وارد كردن حداكثر فشار یك ردیف را دست به دیوار و پا باز نگه داشتند و ردیف دوم باید دستشان را روی شانه های آنها می گذاشتند و ردیف سوم دستشان را روی شانههای نفرات ردیف دوم بشكل ضربدری و این كار باعث فشار زیادی روی دوش نفرات ردیف اول و دوم میشد. تقریبا ۲۴ ساعت نفرات را به این شكل سرپا نگه داشتند و سری سری آنها را آزاد كرده و به داخل بند بر میگرداندند، چون تعداد نفرات زیاد بود پاسداران كمتر وارد ضرب و شتم نفرات شدند چون اینكار از خودشان انرژی میگرفت و سرپا نگه داشتن آن هم به این شكل فشارش بیشتر بود ولی بعضی از نفرات را حاج داوود بطور خاص درموقعی كه میخواست به بند برگرداند زده بود كه یكی از آنها عمو عباس بود كه حاج داوود طبق شیوه خودش با پوتین كار كه جلوی آن فلزی بود و آن را میپوشید به ساق پای عمو عباس ضربات زیادی زده بود و وقتی كه برگشت روی پای خودش نمیتوانست بایستد، كینه حاج داوود هم از عمو عباس بخاطر این بود كه اولا فكر میكرد كه با این فشارها مرد روستایی و كم سواد و مسنی مثل او باید ببرد و چون میدید كه اینطور نمیشود و علاوه بر آن فهمیده بود كه حضور عمو عباس با روحیه بالایی كه دارد برای نفرات انگیزاننده است و این باعث كینه زیادی در او نسبت به عمو عباس شده بود و بارها در جاهای مختلف این كینه حیوانی خود را سر او خالی میكرد. | |||
...(لاجوردی طرحی ریخته بود که از زندانیان بیگاری بکشد وقتی همه درسالن جمع کرد و توضیحات را داد نفرات اولی یکی یکی بعدا اکثرا بیرون آمدند )... این موضوع باعث شد لاجوردی كه حساب كرده بود از هر بندی تعداد زیادی كارگر مفت گیر میآورد واز آنها بیگاری میكشد در حالی كه بند ما اولین بندی بود كه مراجعه كرده بود دیگر به هیچ بندی مراجعه نكرده بود و تنها به بردن تعدادی از بریدههای هر بند قناعت كرده بود و بعدا از حرفهای حاج داوود فهمیدیم كه سر این موضوع خیلی به او خورده بود و گفته بود من ظرف یكسال همه اینها را میبرانم، و فردای آن روز حاج داوود آمد و گفت شما دادستان انقلاب را ... هم حساب نكردید، نشانتان میدهیم و از آن روز ببعد سیاست فشار حداكثر كه به ایجاد سلولهای در بسته در همه بندها و قفس و واحدهای مسكونی درقزل حصار و پركردن انفرادیهای گوهردشت برای براندن نفرات آغاز شد ...در آن دوران فشار حاج داوود عربدهكشی زیادی میكرد و میگفت این روند آخر است و حاجی در روند آخربرنده است،یعنی همه شما را میبرانم، ما هم میگفتیم با خودمان میگفتیم آخرش معلوم میشود كه كی برنده است، بعد از بركناری او یادم میآید كه مجاهد شهید صادق كریمی یكبار در سلول میگفت حاجی دیدی در روند آخر مجاهدین ضربه فنیات كردند، بهر حال این داستان با بلند شدن آن روز عمو عباس و قیمتی كه او داد شروع شد | |||
=== سلولی به نام گاودانی === | === سلولی به نام گاودانی === | ||
اول دی ماه ۱۳۸۳ | اول دی ماه ۱۳۸۳ | ||
مصطفی نادری در كنفرانس حقوق بشر سنگسار شده | مصطفی نادری در كنفرانس حقوق بشر سنگسار شده<blockquote>«من مجبورم برای پرداختن به این موضوع، بحث را با یادآوری وضعیت زندانها از مدتی پیش از مقطع قتلعام سال ۶۷ شروع كنم.</blockquote><blockquote>چنان كه بهكرات در كتابها و نوشتهها آمده، فضای رعب و وحشت در زندانها نسبت به جامعه، چندین برابر بود و زندانیها در این وضعیت مقاومت میكردند. زندانبانان میخواستند زندانیان را درهم بشكنند و به این منظور رژیم فشار خیلی زیادی وارد میكرد و اقدامهای زیادی برای آنچه خودش «منفعل سازی» توصیف میكرد، انجام میداد. ازجمله من سال ۶۱ در زندان قزلحصار شاهد بودم كه حاج داوود رحمانی، زندانبان دژخیم رژیم در این زندان، بهخاطر آن كه عدهیی از زندانیان حاضر بهتماشای نوار فیلمهای پخششده توسط زندان نشده بودند، یا بهكارهایی موردنظر زندانبانان تن نمیدادند، زندانیان بند ما را كه ۲۵ نفر بودیم، بهجایی به اسم گاودانی منتقل كرد. گاودانی اطاقی با ابعاد حدودا ۲ در ۶ متر بود كه برای ورود به آن باید از چند پله پایین میرفتیم. زمستان سال ۶۱ افراد بند ما و زندانیانی كه از سایر بندها آورده بودند، مجموعاً ۶۵ نفر میشدیم كه همه در این اتاق حبس شده بودیم. این افراد همگی كسانی بودند كه در حال گذراندن دورة محكومیت خود بودند. اما بهخاطر بهانههای بسیار ساده برای مجازات هرچه بیشتر به این محل منتقل شده بودند».</blockquote>'''خاطرات رضا شمیرانی'''<blockquote>«در تمامی این سالها زندانبانها خصوصآ افرادی نظیر لاجوردی و حاج داوود رحمانی خیلی سعی میکردند با جیره غذایی زندانیان بازی کنند.حتما فکر میکردند ما هم مثل آنها در بند غرایز حیوانی هستیم .وقتی داوود رحمانی به قول خودش به زبالهدانی تاریخ سپرده شد، وفردی به نام میثم به جای او بر سر کار آمد. یک روز آمدند به هر اتاقی دو قوطی بزرگ مربای ارتشی و مقداری کره و حلورده فاسد دادند و گفتند که اینها جیره شما بوده که حاج داوود میخواسته بالا بکشد و در بازار آزاد بفروشد. هر چی باشه آنها وابسته به کمیته به اصطلاح امداد امام بودند و دست در دست افرادی نظیر عسگراولادی وشفیق و امثالهم داشتند و انتظاری هم جز این نمیرفت».</blockquote>'''شاهد حسین فارسی از صادق کریمی'''<blockquote>«درفاز سیاسی در بخش كارگری سازمان فعالیت میكرد ( به احتمال زیاد). درفاز نظامی چون لو نرفته بود در خانه خودشان بود، ولی فعال بود وتا جایی كه شنیدهام چندین عملیات داشت. در زمستان سال ۶۰ دستگیر شد وبعداز ۴ سال در زمستان سال ۱۳۶۴ آزاد شد ودر سال ۶۵ مجددا وصل شد ودر امر اعزام نیرو خیلی فعالیت داشت. در همین موقع طرح مجازات حاج داوود رحمانی رئیس جنایتكار زندان قزلحصار را كه همیشه به دنبال آن بود میخواست به اجرا در آورد كه كمی قبل از آن لو رفت ومجددا دستگیر شد تا اینكه به ۸ سال زندان محكوم شد وبعداز فروغ به شهادت رسید. صادق در زندان از افراد بسیار مقاوم بود واز كسانی بود كه در به راه انداختن تشكیلات وجمع وجور كردن نفرات خیلی مایه میگذاشت. با وجود اینكه این كار برایش خیلی خطر داشت وسر این موضوع خیلی روی او حساس بودند ولی او كار خود را میكرد. در مواقعی كه شرایط خیلی سخت میشد وكار هركس كه پا جلو بگذارد نبود، صادق اولین نفری بود كه قدم جلو میگذاشت ودر مقابل پاسداران وبریدهها میایستاد».</blockquote> | ||
چنان كه بهكرات در كتابها و نوشتهها آمده، فضای رعب و وحشت در زندانها نسبت به جامعه، چندین برابر بود و زندانیها در این وضعیت مقاومت میكردند. زندانبانان میخواستند زندانیان را درهم بشكنند و به این منظور رژیم فشار خیلی زیادی وارد میكرد و اقدامهای زیادی برای آنچه خودش «منفعل سازی» توصیف میكرد، انجام میداد. ازجمله من سال ۶۱ در زندان قزلحصار شاهد بودم كه حاج داوود رحمانی، زندانبان دژخیم رژیم در این زندان، بهخاطر آن كه عدهیی از زندانیان حاضر بهتماشای نوار فیلمهای پخششده توسط زندان نشده بودند، یا بهكارهایی موردنظر زندانبانان تن نمیدادند، زندانیان بند ما را كه ۲۵ نفر بودیم، بهجایی به اسم گاودانی منتقل كرد. گاودانی اطاقی با ابعاد حدودا ۲ در ۶ متر بود كه برای ورود به آن باید از چند پله پایین میرفتیم. زمستان سال ۶۱ افراد بند ما و زندانیانی كه از سایر بندها آورده بودند، مجموعاً ۶۵ نفر میشدیم كه همه در این اتاق حبس شده بودیم. این افراد همگی كسانی بودند كه در حال گذراندن دورة محكومیت خود بودند. اما بهخاطر بهانههای بسیار ساده برای مجازات هرچه بیشتر به این محل منتقل شده | |||
'''خاطرات رضا شمیرانی''' | |||
'''شاهد حسین فارسی از صادق کریمی''' | |||
=== سوراخکردن گوش، === | === سوراخکردن گوش، === |
ویرایش