منوچهر هزارخانی: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۲٬۵۴۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۰ مارس ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۲: خط ۴۲:
هزارخانی می‌گوید: <blockquote>«فعالیت‌های دانشجویی خارج از کشور که به‌دنبال اتفاقات سیاسی ایران نضج می­‌گرفت، فضای مساعدی برای مبارزین و تشکیل دسته‌جات، سازمان‌ها و فعالیت سیاسی آنان فراهم می­‌کرد و انجمن‌های ایرانی در آلمان هم هسته‌ی اولیه کنفدراسیون را به­ وجود آوردند.»                    </blockquote>رشد و بلوغ این هسته، مرهون کوشش بنیان‌گذاران آن از جمله دکتر هزارخانی­ است که در جلسه‌ی اولیه‌ی بنیانگذاری کنفدراسیون در شهر هایدلبرگ آلمان شرکت کرد و به اتفاق سایر پایه‌گذاران، کنفدراسیون را تشکیل و به آن شکل می‌دهند.
هزارخانی می‌گوید: <blockquote>«فعالیت‌های دانشجویی خارج از کشور که به‌دنبال اتفاقات سیاسی ایران نضج می­‌گرفت، فضای مساعدی برای مبارزین و تشکیل دسته‌جات، سازمان‌ها و فعالیت سیاسی آنان فراهم می­‌کرد و انجمن‌های ایرانی در آلمان هم هسته‌ی اولیه کنفدراسیون را به­ وجود آوردند.»                    </blockquote>رشد و بلوغ این هسته، مرهون کوشش بنیان‌گذاران آن از جمله دکتر هزارخانی­ است که در جلسه‌ی اولیه‌ی بنیانگذاری کنفدراسیون در شهر هایدلبرگ آلمان شرکت کرد و به اتفاق سایر پایه‌گذاران، کنفدراسیون را تشکیل و به آن شکل می‌دهند.


دکتر هزارخانی تشکیل و تحلیل کنفدراسیون را چنین تعریف می­‌کند: <blockquote>«...کنفدراسیون مثل موجود زنده‌­ای به­ تدریج تکامل یافت تا  کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در اروپا  در سال‌های ۱۹۶۱ ـ ۱۹۶۰ به وجود آمد. یک سال بعد هم دانشجویان آمریکا  و سپس دانشجویان دانشگاه تهران به این کنفدراسیون پیوستند که مانند اتحادیه‌ه­ای خارج از کشور شد و وقایع سیاسی آن زمان ایران بر آن سایه افکنده بود، اما با وجود گستردگی و فعالیت‌های بسیار آن، عقبه‌ی مطلوبی نداشت و تکه پاره شد. هر گرایش تکه­‌ای از این مال سیاسی را سهم خود دانست و آن را اشغال کرد و فعالیت خاص خود را پیش گرفت و جنبش دانشجویی عملاً تبدیل به یک سازمان مخالف دولت ایران شد.»</blockquote>هزارخانی پس از پایان دوره‌ی پزشکی و نوشتن تز دکترا برای ادامه تحصیل در رشته آسیب‌شناسی که دانشگاه مونپلیه فاقد آن بود به پاریس آمد و در همین شهر با « شهرآشوب» آشنا شده و در یکی از مساجد پاریس ـ به خواست پدر همسر ـ با وی ازدواج کرد. ثمره‌‌ی این ازدواج دو پسر به نام‌های شاهین و افشین هستند.
دکتر هزارخانی تشکیل و تحلیل کنفدراسیون را چنین تعریف می­‌کند: <blockquote>«...کنفدراسیون مثل موجود زنده‌­ای به­ تدریج تکامل یافت تا  کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در اروپا  در سال‌های ۱۹۶۱ ـ ۱۹۶۰ به وجود آمد. یک سال بعد هم دانشجویان آمریکا  و سپس دانشجویان دانشگاه تهران به این کنفدراسیون پیوستند که مانند اتحادیه‌ه­ای خارج از کشور شد و وقایع سیاسی آن زمان ایران بر آن سایه افکنده بود، اما با وجود گستردگی و فعالیت‌های بسیار آن، عقبه‌ی مطلوبی نداشت و تکه پاره شد. هر گرایش تکه­‌ای از این مال سیاسی را سهم خود دانست و آن را اشغال کرد و فعالیت خاص خود را پیش گرفت و جنبش دانشجویی عملاً تبدیل به یک سازمان مخالف دولت ایران شد.»</blockquote>هزارخانی پس از پایان دوره‌ی پزشکی و نوشتن تز دکترا برای ادامه تحصیل در رشته آسیب‌شناسی که دانشگاه مونپلیه فاقد آن بود به پاریس آمد و در همین شهر با « شهرآشوب» آشنا شده و در یکی از مساجد پاریس ـ به خواست پدر همسر ـ با وی ازدواج کرد. ثمره‌‌ی این ازدواج دو پسر به نام‌های شاهین و افشین هستند.<ref name=":0">[https://fa.iranfreedom.org/%D9%85%D9%86%D9%88%DA%86%D9%87%D8%B1-%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/ سایت ایران آزادی]</ref>


== بازگشت به ایران ==
== بازگشت به ایران ==
سال ۱۳۴۶ دکتر منوچهر هزارخانی به ایران بازگشت و به منظور داشتن شغلی، تدریس رشته آسیب شناسی در دانشکده پزشکی تبریز را پذیرفت. در پایان سال تحصیلی به خدمت نظام رفت اما پس از بازگشت از خدمت، دانشگاه از پذیرش و تدریس مجدد او به‌ علت پی بردن به فعالیت سیاسی­‌اش سر باز زد.  
سال ۱۳۴۶ دکتر منوچهر هزارخانی به ایران بازگشت و به منظور داشتن شغلی، تدریس رشته آسیب شناسی در دانشکده پزشکی تبریز را پذیرفت. در پایان سال تحصیلی به خدمت نظام رفت اما پس از بازگشت از خدمت، دانشگاه از پذیرش و تدریس مجدد او به‌ علت پی بردن به فعالیت سیاسی­‌اش سر باز زد.  


در پی آشنایی با صمد بهرنگی و علیرضا نابدل  هزارخانی  در تبریز ماندگار شد و مدتی نیز بدون استخدام رسمی درهمین شهر به کار پرداخت. دوستان صمد بهرنگی که در تکاپوی انتشار مجله­‌ای بودند از هزارخانی خواستند تا مقاله­‌ای برای انتشار در مجله بنویسد. نقدی بر جهان بینی ماهی سیاه کوچولو حاصل دوستی هزارخانی با صمد بهرنگی و همفکرانش است که در سال ۱۳۴۷ در مجله آرش منتشر شد.  
در پی آشنایی با صمد بهرنگی و علیرضا نابدل  هزارخانی  در تبریز ماندگار شد و مدتی نیز بدون استخدام رسمی درهمین شهر به کار پرداخت. دوستان صمد بهرنگی که در تکاپوی انتشار مجله­‌ای بودند از هزارخانی خواستند تا مقاله­‌ای برای انتشار در مجله بنویسد. نقدی بر جهان بینی ماهی سیاه کوچولو حاصل دوستی هزارخانی با صمد بهرنگی و همفکرانش است که در سال ۱۳۴۷ در مجله آرش منتشر شد.<ref name=":0" /><ref name=":0" />


== دستگیری توسط ساواک ==
== دستگیری توسط ساواک ==
خط ۵۶: خط ۵۶:
می‌­شود. پرویز ثابتی مقام امنیتی معروف که از قضا هم‌کلاس هزارخانی هم بوده او را احضار و از او می‌خواهد یا کاملا  در راستای دستگاه باشد یا برود.   
می‌­شود. پرویز ثابتی مقام امنیتی معروف که از قضا هم‌کلاس هزارخانی هم بوده او را احضار و از او می‌خواهد یا کاملا  در راستای دستگاه باشد یا برود.   


دکتر هزارخانی طی مدت اشتغال در بیمارستان بوعلی تهران، آزمایشگاه آسیب شناسی را در این بیمارستان راه‌­اندازی می­‌کند.  
دکتر هزارخانی طی مدت اشتغال در بیمارستان بوعلی تهران، آزمایشگاه آسیب شناسی را در این بیمارستان راه‌­اندازی می­‌کند.<ref name=":0" /><ref name=":0" />


منوچهر هزارخانی علاوه بر رشته پزشکی که تخصص اوست، طی سالیان متمادی دستی توانا نیز در ترجمه آثار گوناگون از فرانسه به فارسی داشته است. از جمله کتب بسیار، آثاری از امه سزر شاعر فرانسوی زبان اهل دومینیکن را نیز ترجمه کرده است. او در این‌باره می­‌گوید:  <blockquote>«امه سزر پایه‌­گزار سبکی در زبان فرانسه است و کلمه ( سیاهپوست اساسی ) را هم آّندره بروسون پیشوای سوررئالیست‌های زمان خودش، پس از دیدار با او گفته  است.»</blockquote>دکتر منوچهر هزارخانی در پاسخ به سئوالی درباره‌ی ترجمه شعر و نثر و این که بین پزشکی و ادبیات چگونه پیوند برقرارکردید، می‌گوید: <blockquote>«... شعر قابل ترجمه نیست چون با عمیق­‌ترین احساسات آدمی سر و کار دارد و عمیق­‌ترین احساسات آدمی یک چیز عجیب غریبی‌ ا­ست، پیش پا افتاده و معمولی نیست. علم با فهم آدم سرو کار دارد و یک چیز معمولی ­‌است، اما احساس و عاطفه چیز دیگریست... و ادبیات به طور کلی چون با عاطفه و احساس سر و کار دارد ترجمه و برگرداندن آن مشکل است و بار فرهنگی را افزایش می‌دهد... من می­توانستم به جای پزشک مثلا نانوا باشم یا روزنامه­‌ فروش... اما ادبیات بیشتر از پزشکی مورد علاقه‌­ام بود. روزگار این­‌جور پیش آورد. سیاست هم همین جور بود، آدم می­‌افتد توش. البته اگر از اول اختیار کامل و تصمیم داشتم می­‌رفتم دنبال ریاضیات، حتی الان هم مطالبی را می­‌خوانم که شاید با منطق خشک سر و کار دارد، این منطق وزنه متقابل احساس و عاطفه است که طرف مقابل در ادبیات است و معمولا آدم یکی را از دست می­‌دهد اما من به هر دو علاقه دارم. خصلتا این‌طور هستم.  البته لابد آدم خمیره‌­اش را هم دارد. دلم می­‌خواست نویسنده شوم مثلا رمان بنویسم اما استعدادش را نداشتم و نتوانستم انجام دهم.»</blockquote>مجموعه‌ی  آثار دکتر هزارخانی اعم از گفتار، نوشته­ و ترجمه­‌ها با بیان و کلام شیوا و ترجمه دقیق و به‌جا، بر دامنه‌ی محدود فرهنگ و ادبیات سیاسی ایران و غنای آنها بسیار افزوده و تأثیر گذاشته‌است؛ ایوان ایلیچ و آموزش فارغ از مدرسه،  تشنگی و گرسنگی اثر اوژن یونسکو (نیمی ترجمه جلال آل احمد و نیمه‌ی دیگر ترجمه هزارخانی)، در دادگاه تاریخ اثر مددوف و آثاری از امه سزر، ژاک فوره، ایزاک دویچر، ماکسیم رودنسون و آنتونیو گرامشی از جمله این آثارند.
منوچهر هزارخانی علاوه بر رشته پزشکی که تخصص اوست، طی سالیان متمادی دستی توانا نیز در ترجمه آثار گوناگون از فرانسه به فارسی داشته است. از جمله کتب بسیار، آثاری از امه سزر شاعر فرانسوی زبان اهل دومینیکن را نیز ترجمه کرده است. او در این‌باره می­‌گوید:  <blockquote>«امه سزر پایه‌­گزار سبکی در زبان فرانسه است و کلمه ( سیاهپوست اساسی ) را هم آّندره بروسون پیشوای سوررئالیست‌های زمان خودش، پس از دیدار با او گفته  است.»</blockquote>دکتر منوچهر هزارخانی در پاسخ به سئوالی درباره‌ی ترجمه شعر و نثر و این که بین پزشکی و ادبیات چگونه پیوند برقرارکردید، می‌گوید: <blockquote>«... شعر قابل ترجمه نیست چون با عمیق­‌ترین احساسات آدمی سر و کار دارد و عمیق­‌ترین احساسات آدمی یک چیز عجیب غریبی‌ ا­ست، پیش پا افتاده و معمولی نیست. علم با فهم آدم سرو کار دارد و یک چیز معمولی ­‌است، اما احساس و عاطفه چیز دیگریست... و ادبیات به طور کلی چون با عاطفه و احساس سر و کار دارد ترجمه و برگرداندن آن مشکل است و بار فرهنگی را افزایش می‌دهد... من می­توانستم به جای پزشک مثلا نانوا باشم یا روزنامه­‌ فروش... اما ادبیات بیشتر از پزشکی مورد علاقه‌­ام بود. روزگار این­‌جور پیش آورد. سیاست هم همین جور بود، آدم می­‌افتد توش. البته اگر از اول اختیار کامل و تصمیم داشتم می­‌رفتم دنبال ریاضیات، حتی الان هم مطالبی را می­‌خوانم که شاید با منطق خشک سر و کار دارد، این منطق وزنه متقابل احساس و عاطفه است که طرف مقابل در ادبیات است و معمولا آدم یکی را از دست می­‌دهد اما من به هر دو علاقه دارم. خصلتا این‌طور هستم.  البته لابد آدم خمیره‌­اش را هم دارد. دلم می­‌خواست نویسنده شوم مثلا رمان بنویسم اما استعدادش را نداشتم و نتوانستم انجام دهم.»</blockquote>مجموعه‌ی  آثار دکتر هزارخانی اعم از گفتار، نوشته­ و ترجمه­‌ها با بیان و کلام شیوا و ترجمه دقیق و به‌جا، بر دامنه‌ی محدود فرهنگ و ادبیات سیاسی ایران و غنای آنها بسیار افزوده و تأثیر گذاشته‌است؛ ایوان ایلیچ و آموزش فارغ از مدرسه،  تشنگی و گرسنگی اثر اوژن یونسکو (نیمی ترجمه جلال آل احمد و نیمه‌ی دیگر ترجمه هزارخانی)، در دادگاه تاریخ اثر مددوف و آثاری از امه سزر، ژاک فوره، ایزاک دویچر، ماکسیم رودنسون و آنتونیو گرامشی از جمله این آثارند.
خط ۷۷: خط ۷۷:


== انعکاسات درگذشت دکتر منوچهر هزارخانی ==
== انعکاسات درگذشت دکتر منوچهر هزارخانی ==
=== مسعود رجوی ===
بیانیه آقای مسعود رجوی پس از درگذشت دکتر منوچهر هزارخانی
بیانیه آقای مسعود رجوی پس از درگذشت دکتر منوچهر هزارخانی


مسعود رجوی - وداع با منوچهر هزارخانی در نیمهٔ شعبان، بین‌الملل زحمتکشان و آزادی <blockquote>...وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ : سوگند به قلم و آنچه نویسندگان مقاومت و آزادی می‌نویسند</blockquote><blockquote>همچون ”نی“ از ”جدایی‌ها“ و سفر یاران و این ‌بار به‌خصوص منوچهر هزارخانی شکوه و ”شکایت“ دارم. لابد بقیهٔ همرزمان و هم‌سنگرانش در خانواده مقاومت هم در همین وضع و حال هستند. اما ما عهد بسته‌ایم که جنگ تا آخرین فشنگ و آخرین نفس...</blockquote><blockquote>خبر جاودانگی و رستگاری او را که شنیدم بی‌اختیار به یاد ۳تن افتادم. یکی پدر طالقانی که پشت و پناه مجاهدین بود، دیگری شکرالله پاک‌نژاد، تنها مارکسیست هم‌بندم در اوین در سال ۵۴ که پابه‌پای مجاهدین با اپورتونیست‌های چپ‌نما که در یک مقطع سازمان ما را متلاشی کردند، شجاعانه مرزبندی می‌کرد و سومی برادر بزرگ‌ترم کاظم که باعث شد به‌رغم حکم اعدام در هر دو دادگاه نظامی شاه، اضافه زنده بمانم...</blockquote><blockquote>هزارخانی شیفتهٔ جنگ و مقاومت و کانون‌های شورش و شورشگری بود. از چریک‌های فدایی تا مجاهدین و از شیلی و آفریقا و فلسطین تا آمریکای لاتین...</blockquote><blockquote>در آبان ۶۴ وقتی «تجربه دردناک مبارزه مسالمت‌آمیز» را نوشت، نسخه‌ای از فهرست جدید اسامی شهیدان انقلاب نوین ایران را برایش ظهرنویسی کردم و فرستادم.</blockquote><blockquote>در شب ۲۸مرداد ۶۸ که ماهنامهٔ شورا را فرستاده بود بی‌مبالغه برایش نوشتم که «وجدان تابناک فرهنگ و ادب ایران، استاد نویسندگان در تاریک‌ترین و دردناک‌ترین ایام تاریخ ایران» است. به راستی هم‌چنان‌که در پیام تسلیت مریم آمده: «منوچهر هزارخانی مظهر شرافت نویسندگی و روشنفکری ایران در مبارزه با شیخ و شاه» است.</blockquote><blockquote>وظیفهٔ خود می‌دانم آخرین نوشته و دست‌خط او خطاب به مریم و درباره مریم را که همراه با یک نسخه از آخرین کتابی که ترجمه کرده به دبیر ارشد شورا خواهر مجاهد مهناز سلیمیان داده تا به مریم برساند و در دبیرخانه شورا موجود است، به اطلاع هموطنان و دوستاندارنش برسانم:</blockquote><blockquote>«سلام - یقین دارم که نسخهٔ اول این کتاب تاکنون به دست رئیس‌جمهور‌منتخب شورای ملی مقاومت رسیده است. این نسخهٔ دوم را برای رهبر جنبش بزرگ دادخواهی تقدیم می‌کنم. با آرزوی موفقیت شما در جمیع جهات - منوچهر هزارخانی».</blockquote><blockquote>درود - درود!</blockquote><blockquote>مسعود رجوی - ۲۷ اسفند ۱۴۰۰</blockquote>
مسعود رجوی - وداع با منوچهر هزارخانی در نیمهٔ شعبان، بین‌الملل زحمتکشان و آزادی <blockquote>...وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ : سوگند به قلم و آنچه نویسندگان مقاومت و آزادی می‌نویسند</blockquote><blockquote>همچون ”نی“ از ”جدایی‌ها“ و سفر یاران و این ‌بار به‌خصوص منوچهر هزارخانی شکوه و ”شکایت“ دارم. لابد بقیهٔ همرزمان و هم‌سنگرانش در خانواده مقاومت هم در همین وضع و حال هستند. اما ما عهد بسته‌ایم که جنگ تا آخرین فشنگ و آخرین نفس...</blockquote><blockquote>خبر جاودانگی و رستگاری او را که شنیدم بی‌اختیار به یاد ۳تن افتادم. یکی پدر طالقانی که پشت و پناه مجاهدین بود، دیگری شکرالله پاک‌نژاد، تنها مارکسیست هم‌بندم در اوین در سال ۵۴ که پابه‌پای مجاهدین با اپورتونیست‌های چپ‌نما که در یک مقطع سازمان ما را متلاشی کردند، شجاعانه مرزبندی می‌کرد و سومی برادر بزرگ‌ترم کاظم که باعث شد به‌رغم حکم اعدام در هر دو دادگاه نظامی شاه، اضافه زنده بمانم...</blockquote><blockquote>هزارخانی شیفتهٔ جنگ و مقاومت و کانون‌های شورش و شورشگری بود. از چریک‌های فدایی تا مجاهدین و از شیلی و آفریقا و فلسطین تا آمریکای لاتین...</blockquote><blockquote>در آبان ۶۴ وقتی «تجربه دردناک مبارزه مسالمت‌آمیز» را نوشت، نسخه‌ای از فهرست جدید اسامی شهیدان انقلاب نوین ایران را برایش ظهرنویسی کردم و فرستادم.</blockquote><blockquote>در شب ۲۸مرداد ۶۸ که ماهنامهٔ شورا را فرستاده بود بی‌مبالغه برایش نوشتم که «وجدان تابناک فرهنگ و ادب ایران، استاد نویسندگان در تاریک‌ترین و دردناک‌ترین ایام تاریخ ایران» است. به راستی هم‌چنان‌که در پیام تسلیت مریم آمده: «منوچهر هزارخانی مظهر شرافت نویسندگی و روشنفکری ایران در مبارزه با شیخ و شاه» است.</blockquote><blockquote>وظیفهٔ خود می‌دانم آخرین نوشته و دست‌خط او خطاب به مریم و درباره مریم را که همراه با یک نسخه از آخرین کتابی که ترجمه کرده به دبیر ارشد شورا خواهر مجاهد مهناز سلیمیان داده تا به مریم برساند و در دبیرخانه شورا موجود است، به اطلاع هموطنان و دوستاندارنش برسانم:</blockquote><blockquote>«سلام - یقین دارم که نسخهٔ اول این کتاب تاکنون به دست رئیس‌جمهور‌منتخب شورای ملی مقاومت رسیده است. این نسخهٔ دوم را برای رهبر جنبش بزرگ دادخواهی تقدیم می‌کنم. با آرزوی موفقیت شما در جمیع جهات - منوچهر هزارخانی»</blockquote><blockquote>درود - درود!</blockquote><blockquote>مسعود رجوی - ۲۷ اسفند ۱۴۰۰<ref>[https://besoyepirouzi.com/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C/recommend/78413-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D9%88%D8%AF%D8%A7%D8%B9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%86%D9%88%DA%86%D9%87%D8%B1-%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D سایت بسوی پیروزی]</ref></blockquote>
 
=== مریم رجوی ===
پیام تسلیت خانم مریم رجوی به مناسبت درگذشت دکتر منوچهر هزارخانی<blockquote>به‌‌ منوچهر هزارخانی مظهر شرافت نویسندگی و روشنفکری ایران در مبارزه با شیخ و شاه، هزار درود</blockquote><blockquote>مسئول کمیسیون فرهنگ و هنر شورای ملی مقاومت ایران، نویسنده و استاد و مبارز کبیر، دکتر منوچهر هزارخانی گل سرسبد روشنفکران و متفکران تاریخ معاصر ایران، یار غمخوار ۴۰ساله مسعود رجوی پس از ۳۰خرداد ۱۳۶۰شروع مقاومت انقلابی، و پس از ۳۰تیر ۱۳۶۰تأسیس شورای ملی مقاومت ایران از میان ما رفت و به جاودان پر کشید. او خالق و مبدع بسا اندیشه‌ها و واژه‌ها و نوشته‌ها در دفاع از مقاومت و نبرد است و کلمات زنده و جنگاور او و ایمانش به حقانیت و اصل مبارزه و مقاومت تمام عیار هم‌چنان در شورای ملی مقاومت و در صفوف مقاومت ایران باقی و شعله‌ور است. او کماکان برای برپایی جامعه‌یی عاری از استبداد و بهره‌کشی می‌رزمد.</blockquote><blockquote>فقدان او را به ‌فرزندان و یارانش، به‌ جامعه روشنفکران و نویسندگان ایران، به‌‌ همرزمان او در شورای ملی مقاومت و به‌ویژه به مسعود رجوی تسلیت می‌گویم.</blockquote>مریم رجوی<ref>[https://www.maryam-rajavi.com/manouchehr-hezarkhani-ncri-iran/ سایت مریم رجوی]</ref>
 
== منابع ==
۸٬۶۷۳

ویرایش

منوی ناوبری