۲٬۵۸۲
ویرایش
(تغییرات املایی و انشایی داده شد.) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
|والدین= | |والدین= | ||
}} | }} | ||
رحیم مؤذنزاده اردبیلی زادهی اول مهر ۱۳۰۴ در اردبیل - ذرگذشت ۵خرداد ۱۳۸۴ در بیمارستان مهر تهران مؤذن مشهورترین اذانی است که در ایران خوانده شده است. | '''رحیم مؤذنزاده اردبیلی''' (زادهی اول مهر ۱۳۰۴ در اردبیل - ذرگذشت ۵خرداد ۱۳۸۴) در بیمارستان مهر تهران مؤذن مشهورترین اذانی است که در ایران خوانده شده است. | ||
موذنزاده اذانگویی و نوحهخوانی و موعظه را از پدرش شیخ عبدالکریم به ارث برد و تا آخر عمر راه او را ادامه داد. خودش میگفت که اذانگویی در خانوادهی آنها، ۱۵۰سال قدمت دارد و نام فامیل آنها به همیندلیل «مؤذن» شده است. او میگوید در اردبیل در گذشتههای دورتر زمانیکه شناسنامه میدادند، به تناسب شغل و حرفه، نام خانوادگی انتخاب میکردند. به پدربزرگش گفته بودند تو چهکارهای؟ گفته بود مؤذن. گفتند: «پس نام خانوادگی شما مؤذن است».<ref>[https://www.farsnews.ir/ardabil/news/13990106000746/%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%B1-%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D9%84%7C-%D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%85-%D9%85%D8%A4%D8%B0%D9%86%E2%80%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D9%8 خبرگزاری فارس ۷ فروردین ۱۳۹۹]</ref> | موذنزاده اذانگویی و نوحهخوانی و موعظه را از پدرش شیخ عبدالکریم به ارث برد و تا آخر عمر راه او را ادامه داد. خودش میگفت که اذانگویی در خانوادهی آنها، ۱۵۰سال قدمت دارد و نام فامیل آنها به همیندلیل «مؤذن» شده است. او میگوید در اردبیل در گذشتههای دورتر زمانیکه شناسنامه میدادند، به تناسب شغل و حرفه، نام خانوادگی انتخاب میکردند. به پدربزرگش گفته بودند تو چهکارهای؟ گفته بود مؤذن. گفتند: «پس نام خانوادگی شما مؤذن است».<ref>[https://www.farsnews.ir/ardabil/news/13990106000746/%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%B1-%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D9%84%7C-%D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%85-%D9%85%D8%A4%D8%B0%D9%86%E2%80%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D9%8 خبرگزاری فارس ۷ فروردین ۱۳۹۹]</ref> | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
== گمنامی و مهجوریت مؤذنزاده == | == گمنامی و مهجوریت مؤذنزاده == | ||
از سال ۱۳۵۷، دورهی گمنامی و مهجوریت مؤذنزاده اردبیلی آغاز میشود. مؤذنزاده در برخی مساجد تهران مناجات و نوحه میخواند و هر سال، شبهای عاشورا در مسجد اردبیلیها به منبر میرفت. جز خانواده و دوستان، کمتر کسی از وجود او آگاه بود به مدت ۲۵سال سران حکومت ایران وی را بدلیل اجرای همین اذان نادیده میگرفتند و تلویحاً شایعهی مرگ وی را تبلیغ میکردند در صورتیکه تمام نزدیکان او زنده و در صحنهی اجتماعی فعال بودند و میشد همین مسئله را از آنها پیگیری کرد.<blockquote>پسر بزرگ مؤذنزاده میگوید: «همه فکر میکردند که پدرم فوت کرده است. هیچکس تا سالها پیگیر نشد که او کجاست و چهمیکند؟ تلویزیون و رادیو اذان او را پخش میکردند و مردم هم این اذان را دوست داشتند اما هیچکس سراغی از او نمیگرفت».</blockquote><blockquote>همسر او نیز از وضعیت بد مالی زندگیشان میگوید: «من در خانه مواظب بچهها بودم و او صبح میرفت و شب میآمد. زندگی ما خیلی مشکل بود. بچهها یکییکی به دنیا میآمدند و خرج و مخارج زندگی کفاف نمیداد. کار مؤذنزاده هم فقط منبر بود و کار دیگری نمیکرد. روزی یک مجلس میرفت و خرج زندگی درنمیآمد».<ref name=":1" /></blockquote><blockquote>جعفر تعریف میکند: «بیماری پدر از سال ۷۴ شروع شد و در سال ۸۴ به اوج رسید. این اواخر، سرطان از مثانه، به کلیه و کبد و ریههایش هم رسیده بود». تنها یکبار از پدر گلهای دربارهش بیماریاش شنیده است؛ «در تمام مدتی که مریض بود، اصلاً گله و شکایت نمیکرد و خیلی آرام بود؛ جز یکبار که به من گفت: نمیدانم چرا این مریضی را گرفتهام. آدم مذهبیای بود و دکترها برای مریضیاش به او سوند بسته بودند. حاج مهدی سراجزاده - دوست جوان مؤذنزاده اردبیلی - هم تأکید میکند که این حرف را به او هم گفته است: «یادم هست که در بیمارستان بودیم و | از سال ۱۳۵۷، دورهی گمنامی و مهجوریت مؤذنزاده اردبیلی آغاز میشود. مؤذنزاده در برخی مساجد تهران مناجات و نوحه میخواند و هر سال، شبهای عاشورا در مسجد اردبیلیها به منبر میرفت. جز خانواده و دوستان، کمتر کسی از وجود او آگاه بود به مدت ۲۵سال سران حکومت ایران وی را بدلیل اجرای همین اذان نادیده میگرفتند و تلویحاً شایعهی مرگ وی را تبلیغ میکردند در صورتیکه تمام نزدیکان او زنده و در صحنهی اجتماعی فعال بودند و میشد همین مسئله را از آنها پیگیری کرد.<blockquote>پسر بزرگ مؤذنزاده میگوید: «همه فکر میکردند که پدرم فوت کرده است. هیچکس تا سالها پیگیر نشد که او کجاست و چهمیکند؟ تلویزیون و رادیو اذان او را پخش میکردند و مردم هم این اذان را دوست داشتند اما هیچکس سراغی از او نمیگرفت».</blockquote><blockquote>همسر او نیز از وضعیت بد مالی زندگیشان میگوید: «من در خانه مواظب بچهها بودم و او صبح میرفت و شب میآمد. زندگی ما خیلی مشکل بود. بچهها یکییکی به دنیا میآمدند و خرج و مخارج زندگی کفاف نمیداد. کار مؤذنزاده هم فقط منبر بود و کار دیگری نمیکرد. روزی یک مجلس میرفت و خرج زندگی درنمیآمد».<ref name=":1" /></blockquote><blockquote>جعفر تعریف میکند: «بیماری پدر از سال ۷۴ شروع شد و در سال ۸۴ به اوج رسید. این اواخر، سرطان از مثانه، به کلیه و کبد و ریههایش هم رسیده بود». تنها یکبار از پدر گلهای دربارهش بیماریاش شنیده است؛ «در تمام مدتی که مریض بود، اصلاً گله و شکایت نمیکرد و خیلی آرام بود؛ جز یکبار که به من گفت: نمیدانم چرا این مریضی را گرفتهام. آدم مذهبیای بود و دکترها برای مریضیاش به او سوند بسته بودند. حاج مهدی سراجزاده - دوست جوان مؤذنزاده اردبیلی - هم تأکید میکند که این حرف را به او هم گفته است: «یادم هست که در بیمارستان بودیم و ۵ روز مانده بود به رفتنش. تا آنروز حتی یکبار هم ندیده بودم که از وضعیت خود گله کند اما آنروز دست منرا گرفت و گفت: مهدی، چرا من به اینروز افتادم و این نوع مریضی نصیبم شد؟ چشمهایش پر از اشک شده بود و من هم گریهام گرفته بود. قبل از اینکه چیزی بگویم، خودش بلافاصله گفت که همهچیز خواست خداست. بعد هم فضا عوض شد و خندید».<ref>[http://www.recordhayeiran.com/page300.html سایت رکوردهای ایران]</ref></blockquote><blockquote>همسر آن مرحوم هم از روزهای بیماری مؤذنزاده تعریف میکند؛ «این اواخر خیلی مریضی کشید و همهاش بیمارستان بود. بیچاره اصلاً اهل غرزدن نبود. من بداخلاقی میکردم؛ خب آدم باید راستش را بگوید؛ من هرچی میگفتم اصلاً حرفی نمیزد».<ref name=":1" /></blockquote> | ||
== | == دوران بیمارستان == | ||
کارگزاران نظام، یکییکی به بالینش میرفتند و مؤذنزاده هم به آنها اندرز و انذار میداد. <blockquote>پسرش تعریف میکند: «خیلیها آمدند. یادم هست که به مسجدجامعی که آنموقع وزیر ارشاد بود، یک کاغذی نشان داد که اسم ۲هزارتا جوان رویش بود. گفت این جوانها مشکل دارند. شما وزیر هستید و باید یک کاری بکنید. اگر اینها به کار خلاف بیفتند، تقصیر شماست. گفت این جوانها بهدرد این مملکت میخورند. باید یک فکری برای آنها کرد. با حداد عادل هم که رئیس مجلس بود، مدام از درد مردم حرف میزد».<ref>[https://www.etemadnewspaper.ir/fa/vijeh/detail/120/%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%8A%E2%80%8C%D8%A8%D8%A7-%D9%86%D9%88%D8%A7%D9%8A-%D9%85%D9%84%D9%83%D9%88%D8%AA%D9%8A سایت روزنامهی اعتماد]</ref></blockquote> | کارگزاران نظام، یکییکی به بالینش میرفتند و مؤذنزاده هم به آنها اندرز و انذار میداد. <blockquote>پسرش تعریف میکند: «خیلیها آمدند. یادم هست که به مسجدجامعی که آنموقع وزیر ارشاد بود، یک کاغذی نشان داد که اسم ۲هزارتا جوان رویش بود. گفت این جوانها مشکل دارند. شما وزیر هستید و باید یک کاری بکنید. اگر اینها به کار خلاف بیفتند، تقصیر شماست. گفت این جوانها بهدرد این مملکت میخورند. باید یک فکری برای آنها کرد. با حداد عادل هم که رئیس مجلس بود، مدام از درد مردم حرف میزد».<ref>[https://www.etemadnewspaper.ir/fa/vijeh/detail/120/%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%8A%E2%80%8C%D8%A8%D8%A7-%D9%86%D9%88%D8%A7%D9%8A-%D9%85%D9%84%D9%83%D9%88%D8%AA%D9%8A سایت روزنامهی اعتماد]</ref></blockquote> | ||
خط ۴۵: | خط ۴۰: | ||
== درگذشت مؤذنزاده == | == درگذشت مؤذنزاده == | ||
رحیم مؤذنزاده سرانجام در ۵خردادماه ۱۳۸۴ در اثر بیماری سرطان درگذشت | |||
جعفر موذنزاده | جعفر موذنزاده در مورد بیتفاوتی مسئولان جمهوری اسلامی در مورد رحیم مؤذنزاده می گوید <blockquote>«شبی ۵ هزارنفر برای مراسم ختم و شام غریبان و شب هفتم و چلهم پدر به مسجد آمدند. آنقدر جمعیت زیاد بود که بسیاری از آنها در کوچه بودند و مسجد دیگر جا نداشت. بیشتر از ۱۵میلیون تومان فقط هزینه همین مراسم شد که پرداخت همهی آنها بر عهدهی خانواده و دوستان پدر افتاد و حتی یکنفر نیامد یک جلد قرآن به این مسجد هدیه کند. از بزرگان و سران نظام خیلیها به مسجد آمدند ولی هیچکس هیچ کمکی به ما نکرد. از روزیکه فهمیدند پدر در بیمارستان بستری است، مدام برای عیادت او میآمدند. اتاق پدر همیشه شلوغ بود و حتی برای خانواده او هم جا نبود. خیلی از دولتیها و سران نظام به بیمارستان آمدند و با پدر عکس گرفتند و رفتند. هزینهی بیمارستان پدر هم حدود ۲۰میلیون تومان شد که باز همه را خودمان پرداخت کردیم. اینهمه درباهی اهمیت اذان پدر گفتند ولی حداقل نیامدند کمکی به خانوادهی او برای پرداخت هزینهی بیمارستانش کنند. من بازنشستهی مؤسسهی تحقیقات خاک و آب هستم و بقیهی اعضای خانوادهی ما هم از قشر مرفه نیستند. نمیدانید با چهمکافاتی توانستیم از پس این هزینهها برآییم».</blockquote> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
<references /> | <references /> |