۶٬۰۰۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
== زادگاه و تاریخ تولد == | == زادگاه و تاریخ تولد == | ||
[[پرونده:مجسمه پوریای ولی.....JPG|جایگزین=تندیس پوریا ولی|بندانگشتی|250x250پیکسل|تندیس پوریا ولی]] | |||
دربارهی سال ولادت پوریای ولی و مدت عمرش اطلاعات دقیقی در سترس نیست؛ اما در منابع مختلف درگذشت او را سال ۷۲۲-ه.ق ذکر کردهاند. نظر به اینکه زمان سرودن کتاب کنزالحقایق را سال ۷۰۳- ه.ق، گفتهاند؛ و بنا بر بیتی از سرودهی خودش: | دربارهی سال ولادت پوریای ولی و مدت عمرش اطلاعات دقیقی در سترس نیست؛ اما در منابع مختلف درگذشت او را سال ۷۲۲-ه.ق ذکر کردهاند. نظر به اینکه زمان سرودن کتاب کنزالحقایق را سال ۷۰۳- ه.ق، گفتهاند؛ و بنا بر بیتی از سرودهی خودش: | ||
خط ۳۵: | خط ۳۶: | ||
== نام پوریای ولی در ورزش باستانی == | == نام پوریای ولی در ورزش باستانی == | ||
[[پرونده:زورخونه....پ.JPG|جایگزین=زورخانه، نام پوریای ولی|بندانگشتی|244x244پیکسل]] | |||
در عرصهی فنون کشتی، ۳۶۰ فن کشتی را به پوریای ولی نسبت دادهاند. دلبستگی وشهرت او در میدان ورزشهای باستانی، انگیزهای شده است تا بسیاری از علاقهمندان ورزش باستانی در هنگام انجام تمرینهای دشوار این ورزش مانند سنگ گرفتن، نام پوریای ولی را به زبان بیاورند؛ و از او انرژی و مدد بگیرند. بسیاری از کشتیگیران و باستانیکاران، پوریای ولی را الگوی خود قرار دادهاند. بوسیدن زمین کشتی و گود زورخانه، اشارهای به قدمبوسی پوریای ولی است. در برخی منابع نوشتهاند که پوریای ولی در عرصه تصوف، گرایش ملامتی داشته است؛ و هر از گاهی به خرابات میرفته و با خراباتیان به گفتگو مینشسته است. جامی نیز در کتاب خود، پوریای ولی را ملامتی خوانده و او را از همراهان و معاشران محمد خلوتی معرفی میکند.<ref name=":0" /> | در عرصهی فنون کشتی، ۳۶۰ فن کشتی را به پوریای ولی نسبت دادهاند. دلبستگی وشهرت او در میدان ورزشهای باستانی، انگیزهای شده است تا بسیاری از علاقهمندان ورزش باستانی در هنگام انجام تمرینهای دشوار این ورزش مانند سنگ گرفتن، نام پوریای ولی را به زبان بیاورند؛ و از او انرژی و مدد بگیرند. بسیاری از کشتیگیران و باستانیکاران، پوریای ولی را الگوی خود قرار دادهاند. بوسیدن زمین کشتی و گود زورخانه، اشارهای به قدمبوسی پوریای ولی است. در برخی منابع نوشتهاند که پوریای ولی در عرصه تصوف، گرایش ملامتی داشته است؛ و هر از گاهی به خرابات میرفته و با خراباتیان به گفتگو مینشسته است. جامی نیز در کتاب خود، پوریای ولی را ملامتی خوانده و او را از همراهان و معاشران محمد خلوتی معرفی میکند.<ref name=":0" /> | ||
خط ۴۸: | خط ۵۰: | ||
== شهرت پوریای ولی == | == شهرت پوریای ولی == | ||
[[پرونده:کشتی پوریا و....JPG|جایگزین=تصویری از کشتی پوریای ولی|بندانگشتی|181x181پیکسل|تصویری از کشتی پوریای ولی]] | |||
شهرت و آوازهی پوریای ولی فقط بهخاطر قهرمانی او در کشتی نیست، بلکه شهرت و محبوبیت او در بین مردم، بیشتر بهخاطر اخلاق نیکو و فتوت و جوانمردیاش بود. مردم پوریای ولی را صوفی، عارف بزرگ و مرد خدا میدانستند.<ref name=":0" /> | شهرت و آوازهی پوریای ولی فقط بهخاطر قهرمانی او در کشتی نیست، بلکه شهرت و محبوبیت او در بین مردم، بیشتر بهخاطر اخلاق نیکو و فتوت و جوانمردیاش بود. مردم پوریای ولی را صوفی، عارف بزرگ و مرد خدا میدانستند.<ref name=":0" /> | ||
=== داستانی درباره پوریای ولی === | === داستانی درباره پوریای ولی === | ||
درباره پوریای ولی، داستانها و روایاتی بهصورت شفاهی سینهبهسینه نقل شده و برجای مانده است. محتوای یکی از این داستانها که بیشتر منابع به آن اشاره کردهاند، این است که پوریای ولی هنگام اذان صبح راهی مسجد شهر شد. پس از نماز و راز و نیاز، صدای گریه و نالهی پیرزنی از پشت یکی از ستونهای مسجد توجه او را جلب کرد که از خداوند با سوز دل، حاجت میطلبید. پوریای ولی تاب نیاورد؛ و نزد پیرزن رفت و با عطوفت پرسید که چه حاجتی داری مادر؟ پیرزن با دلی پریشان گفت: پسری دارم که پهلوان هندوستان است و در میان مردم شهرت دارد. تا امروز هم کسی نتوانسته پشت او را بهخاک برساند. اکنون پهلوان نامداری از خوارزم به شهر ما آمده و قصد هماوردی با پسرم را دارد. میترسم که پسرم شکست بخورد؛ و نتواند چنین سرافکنده به شهر خودمان بازگردد. پوریای ولی متوجه شد که رقیب هند او، پسر این پیرزن است؛ و از اشکهای آن مادر متأثر شد. پوریای ولی پیرزن را دلداری داد و به او گفت: مادر امیدوار باش که خدواند مهربان است و دعای مادران دلشکسته را مستجاب میکند. پوریای ولی با افکاری متلاطم از مسجد خارج شد؛ و تا مدتی ذهنش درگیر و مردد بود. او بهخوبی میدانست که پهلوان حقیقی کسی است که بر نفس خودش غلبه کند؛ و بهقول مولانا: شیر آن است که خود را بشکند. پوریای ولی تصمیم خود را گرفت و با خدای خود عهد بست که از مقام و نام و نشان بگذرد؛ و بگذارد که آن پسر پیرزن پیروز میدان کشتی شود. روز ریارویی فرا رسید؛ پوریای ولی مدتی در میدان کشتی با آن پسر دست و پنجه نرم کرد؛ و با اینکه بسیار از او زبدهتر بود، طوری رفتار کرد که دیگران فکر کنند که حریف از او قویتر است. سرانجام پوریای ولی بهخاک حریف درآمد و مغلوب آن پسر شد. نقل است که در همان موقع احساس عجیبی به او دست داد. گویا درهای حکمت بهروی او گشوده شد؛ و پاداش جهاد با نفس را بهچشم دید. دوستان و یاران پوریای ولی که از توانمندی او آگاه بودند، از شکست او در برابر پهلوان هندی در شگفت بودند تا اینکه چند روزی پس این واقعه، حاکم آن ناحیه از هند به نام سلطان جونه، مجلس و مهمانی ترتیب داد تا بهنوعی از پهلوان پوریای ولی دلجویی کند. در این مجلس که پهلوان هندی نیز حضور داشت، جلو آمد و خود را به پای پوریای ولی افکند؛ و بازوبند پهلوانی را به او تقدیم کرد. پهلوان هندی که داستان مادرش را شنیده بود، به پوریای ولی گفت که من در حین هماوردی متوجه گذشت و جوانمردی تو شدم. پوریای ولی از برملا شدن رازش پریشان و متأثر شد؛ اما دوستانش بسیار خوشحال شدند. پس از آن ماجرای این گذشت و فداکاری در همهی شهرها پیچید. بدین ترتیب پوریای ولی بهعنوان یکی از جوانمردان و اولیای خدا، مشهور خاص و عام گردید و نامش بر سر زبانها افتاد.<ref name=":1" /> | درباره پوریای ولی، داستانها و روایاتی بهصورت شفاهی سینهبهسینه نقل شده و برجای مانده است. محتوای یکی از این داستانها که بیشتر منابع به آن اشاره کردهاند، این است که پوریای ولی هنگام اذان صبح راهی مسجد شهر شد. پس از نماز و راز و نیاز، صدای گریه و نالهی پیرزنی از پشت یکی از ستونهای مسجد توجه او را جلب کرد که از خداوند با سوز دل، حاجت میطلبید. پوریای ولی تاب نیاورد؛ و نزد پیرزن رفت و با عطوفت پرسید که چه حاجتی داری مادر؟ پیرزن با دلی پریشان گفت: پسری دارم که پهلوان هندوستان است و در میان مردم شهرت دارد. تا امروز هم کسی نتوانسته پشت او را بهخاک برساند. اکنون پهلوان نامداری از خوارزم به شهر ما آمده و قصد هماوردی با پسرم را دارد. میترسم که پسرم شکست بخورد؛ و نتواند چنین سرافکنده به شهر خودمان بازگردد. پوریای ولی متوجه شد که رقیب هند او، پسر این پیرزن است؛ و از اشکهای آن مادر متأثر شد. پوریای ولی پیرزن را دلداری داد و به او گفت: مادر امیدوار باش که خدواند مهربان است و دعای مادران دلشکسته را مستجاب میکند. پوریای ولی با افکاری متلاطم از مسجد خارج شد؛ و تا مدتی ذهنش درگیر و مردد بود. او بهخوبی میدانست که پهلوان حقیقی کسی است که بر نفس خودش غلبه کند؛ و بهقول مولانا: شیر آن است که خود را بشکند. پوریای ولی تصمیم خود را گرفت و با خدای خود عهد بست که از مقام و نام و نشان بگذرد؛ و بگذارد که آن پسر پیرزن پیروز میدان کشتی شود. روز ریارویی فرا رسید؛ پوریای ولی مدتی در میدان کشتی با آن پسر دست و پنجه نرم کرد؛ و با اینکه بسیار از او زبدهتر بود، طوری رفتار کرد که دیگران فکر کنند که حریف از او قویتر است. سرانجام پوریای ولی بهخاک حریف درآمد و مغلوب آن پسر شد. نقل است که در همان موقع احساس عجیبی به او دست داد. گویا درهای حکمت بهروی او گشوده شد؛ و پاداش جهاد با نفس را بهچشم دید. | ||
[[پرونده:پوریا خوی.JPG|جایگزین=آرماگاه منسوب به پوریای ولی در خوی|بندانگشتی|240x240پیکسل|آرماگاه منسوب به پوریای ولی در خوی]] | |||
دوستان و یاران پوریای ولی که از توانمندی او آگاه بودند، از شکست او در برابر پهلوان هندی در شگفت بودند تا اینکه چند روزی پس این واقعه، حاکم آن ناحیه از هند به نام سلطان جونه، مجلس و مهمانی ترتیب داد تا بهنوعی از پهلوان پوریای ولی دلجویی کند. در این مجلس که پهلوان هندی نیز حضور داشت، جلو آمد و خود را به پای پوریای ولی افکند؛ و بازوبند پهلوانی را به او تقدیم کرد. پهلوان هندی که داستان مادرش را شنیده بود، به پوریای ولی گفت که من در حین هماوردی متوجه گذشت و جوانمردی تو شدم. پوریای ولی از برملا شدن رازش پریشان و متأثر شد؛ اما دوستانش بسیار خوشحال شدند. پس از آن ماجرای این گذشت و فداکاری در همهی شهرها پیچید. بدین ترتیب پوریای ولی بهعنوان یکی از جوانمردان و اولیای خدا، مشهور خاص و عام گردید و نامش بر سر زبانها افتاد.<ref name=":1" /> | |||
[[پرونده:آرامگاه خیوه ازبک.JPG|جایگزین=آرامگاه پوریای ولی در شهر خیوه ازبکستان|بندانگشتی|320x320پیکسل|آرامگاه پوریای ولی در شهر خیوه ازبکستان]] | |||
== درگذشت و آرامگاه پوریای ولی == | == درگذشت و آرامگاه پوریای ولی == | ||
خط ۶۴: | خط ۷۰: | ||
=== کنزالحقایق === | === کنزالحقایق === | ||
کتاب مثنوی کنزالحقایق در فهرست برخی منابع، اشتباهی به عطار نیشابوری یا به شیخ محمود شبستری نسبت دادهاند؛ اما مطابق منابع موجود، کتاب کنزالحقایق از پوریای ولی است. در اشعار این کتاب نیز به نام “محمود“ تصریح شده است. مثنوی کنزالحقائق شامل ۵ مقاله و ۱۳۲۰ بیت شعر است. در کتاب کنزالحقایق مباحث و بنمایههایی دربارهی مفاهیم اسلام، شهادت، طهارت، عشق، ایمان، روزه، زکات، نفس وجهاد سروده شده است. بخش دیگری از این کتاب درباره مراد از حضرت مهدی (عج) و صفات آن حضرت است؛ و پس از آن موضوعات عرفانی در چارچوب حکایتهایی نوشته شده است. کتاب کنزالحقایق در سال ۱۳۵۲، در تهران چاپ و منتشر شده است.<ref name=":2" /> | کتاب مثنوی کنزالحقایق در فهرست برخی منابع، اشتباهی به عطار نیشابوری یا به شیخ محمود شبستری نسبت دادهاند؛ اما مطابق منابع موجود، کتاب کنزالحقایق از پوریای ولی است. در اشعار این کتاب نیز به نام “محمود“ تصریح شده است. مثنوی کنزالحقائق شامل ۵ مقاله و ۱۳۲۰ بیت شعر است. در کتاب کنزالحقایق مباحث و بنمایههایی دربارهی مفاهیم اسلام، شهادت، طهارت، عشق، ایمان، روزه، زکات، نفس وجهاد سروده شده است. بخش دیگری از این کتاب درباره مراد از حضرت مهدی (عج) و صفات آن حضرت است؛ و پس از آن موضوعات عرفانی در چارچوب حکایتهایی نوشته شده است. کتاب کنزالحقایق در سال ۱۳۵۲، در تهران چاپ و منتشر شده است.<ref name=":2" /> | ||
[[پرونده:رباعیات پوریای ولی....JPG|جایگزین=رباعیات پوریای ولی|بندانگشتی|220x220پیکسل|رباعیات پوریای ولی]] | |||
=== رباعیات === | === رباعیات === |
ویرایش