کاربر:Hossein/14021030صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۳۵: خط ۱۳۵:


«من از آذر سال۱۳۶۲ تا خرداد سال۱۳۶۳ در واحد مسكونی قزلحصار به سر بردم. در حقیقت ۶ماه آخر اين واحد در آنجا بودم. زيرا واحد مسكونی در سال ۱۳۶۲ تشكيل و در خرداد ۱۳۶۳ شکست خورد و جمع شد.<ref name=":6">[https://nasleaftab.org/?p=1800 سایت نسل آفتاب - داستانی هولناک از شکنجه زنان زندانی در واحد مسکونی : تجاوز به زنان زندانی]</ref>
«من از آذر سال۱۳۶۲ تا خرداد سال۱۳۶۳ در واحد مسكونی قزلحصار به سر بردم. در حقیقت ۶ماه آخر اين واحد در آنجا بودم. زيرا واحد مسكونی در سال ۱۳۶۲ تشكيل و در خرداد ۱۳۶۳ شکست خورد و جمع شد.<ref name=":6">[https://nasleaftab.org/?p=1800 سایت نسل آفتاب - داستانی هولناک از شکنجه زنان زندانی در واحد مسکونی : تجاوز به زنان زندانی]</ref>
هما جابری از زندانیان مجاهد دهه ۶۰ می‌گوید: خانواده ها از سرنوشت بچه هایشان اطلاعی نداشتند و نمی دانستند که آنها در واحد مسکونی هستند، از این رو در شهرستانها به دنبال فرزندانشان می گشتند.<ref name=":7">[https://women.ncr-iran.org/fa/%D9%88%D8%A7%D8%AD%D8%AF-%D9%85%D8%B3%DA%A9%D9%88%D9%86%DB%8C%E2%80%8C-%D8%B4%DA%A9%D9%86%D8%AC%D9%87-%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%85%D8%AE%D9%81%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%87%D9%85/ زنان نیروی تغییر - واحد مسکونی:‌ شکنجه گاه مخفی برای در هم شکستن زنان مجاهد زندانی]</ref>
==== علت تشکیل واحدهای مسکونی ====
هما جابری اینطور می‌گوید:<blockquote>از آنجایی که ویژگی اخص رژیم ملایان زن ستیزی و به طور خاص ضد زن مجاهد بود، از آنجایی که نتوانست روحیه مقاومت در بین زنان را با شکنجه و سلولهای انفرادی در هم بشکند، تصمیم به ایجاد شکنجه گاهی مخفی گرفت. این شکنجه گاه در زندان قزلحصار قرار داشت و نام آن «واحد مسکونی» بود.<ref name=":7" /></blockquote>


==== موقعیت واحد مسکونی ====
==== موقعیت واحد مسکونی ====
خط ۱۴۲: خط ۱۴۷:
همین که خسته شدم و نشستم، ناگهان پاسداران وحشی من را زير مشت و لگد گرفتند. آنچنان بيرحمانه ميزدند كه پرتاب شدم وسط باغچه و با سر رفتم توی ديوار… آنچنان بيرحمانه ميزدند كه پرتاب شدم وسط باغچه و با سر رفتم توی ديوار…
همین که خسته شدم و نشستم، ناگهان پاسداران وحشی من را زير مشت و لگد گرفتند. آنچنان بيرحمانه ميزدند كه پرتاب شدم وسط باغچه و با سر رفتم توی ديوار… آنچنان بيرحمانه ميزدند كه پرتاب شدم وسط باغچه و با سر رفتم توی ديوار…


لاجوردی و داوود رحمانی آمدند و تهدید کردند که: اینجا دیگر آخر خط ما با شما هست! به اینجا می‌گویند قیامت. هیچکس هم خبر از شما نداشته و ندارد. بعد هم ما را تحویل یکسری که ‌می‌گفتند بازجوهای ما هستند دادند.<ref name=":6" />  
لاجوردی و داوود رحمانی آمدند و تهدید کردند که: اینجا دیگر آخر خط ما با شما هست! به اینجا می‌گویند قیامت. هیچکس هم خبر از شما نداشته و ندارد. بعد هم ما را تحویل یکسری که ‌می‌گفتند بازجوهای ما هستند دادند.<ref name=":6" />
 
هما جابری می‌گوید:
 
مرا به همراه تعدادی از دوستانم به واحد مسکونی بردند. از همان ابتدا که ما را سوار ماشین کردند شکنجه و ضرب و شتم توسط شکنجه گران غول پیکر آغاز شد. آنها با مشت و لگد و کابل می زدند تا اینکه به محل رسیدیم. از داخل ماشین همه ما را به بیرون پرتاب کردند، اما از شدت شکنجه وضرب و شتم تعادل نداشتیم و زمین می خوردیم. سپس به یک اتاق پرت شدیم. در اینجا روی چشم بندهایمان پارچه کلفتی کشیدند که صورتمان کاملاً پوشیده شود و شکنجه شروع شد. آنها گفتند: «امشب شما را خواهیم کشت».
 
مثل توپ فوتبال ما را پاس می دادند. در همین بین یک ضربه سنگین و قوی به قلبم خورد و به ناگهان فریاد کشیده و افتادم. اما فریاد زدن جرم محسوب می شد و هرکس که فریاد می زد شکنجه بعدی سخت تر می شد.
 
تا نیمه های شب این وضعیت ادامه داشت. سرو صورتم داغون شده بود. دستهایم به دلیل ضربات کابل دیگر حرکتی نداشت. به مدت سه روز رو به دیوار، بدون استراحت، هذیان می گفتیم و تعادل نداشته و زمین می خوردیم. من در روز سوم بیهوش شدم.<ref name=":7" />
 
===== گفته لاجوردی در ورود =====
لاجوردی آمد و گفت: «اینجا آخر خط ما با شماست. اینجا جهنم شماست و کسی به داد شما نمی رسد. هر چقدر می خواهید داد بزنید، فریاد بزنید، اصلاً کسی صدای شما را در اینجا نمی شنود و اینجا کار را با شما یکسره می کنیم».


==== شکنجه در واحد مسکونی ====
==== شکنجه در واحد مسکونی ====
خط ۱۷۶: خط ۱۹۲:


شكنجه‌هايی كه بچه های ديگر، كه يكسال ونيم آنجا بودند، تحمل كردند دردناكتر بود. يكي از آنها به نام فاطمه را آنقدر شلاق زده بودند كه حتي با بانداژ هم نمیشد خونريزی پاهايش را بند آورد. پاهايش را در يك كيسه نايلونی كرده بودند كه خون روی زمين نريزد و او خودش را روی زمين ميكشيد. پاهای خواهری بنام اعظم دراثر كابل مستمر، به يك تكه گوشت تبديل شده بود، ديگر شكل پا نداشت، نه انگشت داشت و نه پاشنه، يك شكل مستطيلی كج و معوج بود، تا آخرين روزهای زندان جيره روزانه كابل داشت. خواهری به نام مريم آنقدر لاغر شده بود كه شبيه به اسكلت بود، وقتی من او را ديدم وحشت كردم، روی استخوان های او فقط پوست بود. احساس ميكرديم هرلحظه می‌شكند. به بچه ها میگفتند چون منافق بوده ايد، تمام گوشت بدنتان بايد آب شود. زندانيان زن را در جمع مجبور می‌كردند صدای حيوانات دربياورند. زندانیان بايد سرشان را پايين ميگرفتند. اگر كسی سرش را صاف نگه ميداشت، آنقدر ضربه به سرش می‌زدند كه ميافتاد.<ref name=":6" />
شكنجه‌هايی كه بچه های ديگر، كه يكسال ونيم آنجا بودند، تحمل كردند دردناكتر بود. يكي از آنها به نام فاطمه را آنقدر شلاق زده بودند كه حتي با بانداژ هم نمیشد خونريزی پاهايش را بند آورد. پاهايش را در يك كيسه نايلونی كرده بودند كه خون روی زمين نريزد و او خودش را روی زمين ميكشيد. پاهای خواهری بنام اعظم دراثر كابل مستمر، به يك تكه گوشت تبديل شده بود، ديگر شكل پا نداشت، نه انگشت داشت و نه پاشنه، يك شكل مستطيلی كج و معوج بود، تا آخرين روزهای زندان جيره روزانه كابل داشت. خواهری به نام مريم آنقدر لاغر شده بود كه شبيه به اسكلت بود، وقتی من او را ديدم وحشت كردم، روی استخوان های او فقط پوست بود. احساس ميكرديم هرلحظه می‌شكند. به بچه ها میگفتند چون منافق بوده ايد، تمام گوشت بدنتان بايد آب شود. زندانيان زن را در جمع مجبور می‌كردند صدای حيوانات دربياورند. زندانیان بايد سرشان را پايين ميگرفتند. اگر كسی سرش را صاف نگه ميداشت، آنقدر ضربه به سرش می‌زدند كه ميافتاد.<ref name=":6" />
در واحد مسکونی شکنجه گران همواره با ما و در همان اتاق بالای سرمان بودند و ما در تمامی شبانه روز با چشمان بسته رو به دیوار بودیم. من چهل روز را به این شکل سپری کردم. البته باید بگویم خواهرانی که قبل از من به واحد مسکونی آورده شده بودند گاهاً شش ماه یا حتی بیش از یک سال را به این شکل گذرانده بودند. در واحد مسکونی سکوت مطلق بود، هیچ صدایی نباید شنیده می شد. حتی سرفه یا عطسه کردن جرم محسوب شده و شکنجه شدیدی داشت. زیر شکنجه حق فریاد زدن نداشتیم. اگر فریاد می زدیم شکنجه ها سخت تر می شد. همه فرامین با کابل و مشت و لگد همراه بود. شکنجه گر وقتی با یک کابل بسیار کلفت یک بار ضربه می زد معنایش این بود که بعد از چند روز می توانیم یک ساعت بخوابیم. روزانه در چند نوبت در حالی که صدای وحشتناک نوحه پخش می کردند، به صورت جمعی به خواهرانمان حمله ور شده و آنها را کتک می زدند. هنگام غذا خوردن و یا نماز خواندن، چنان با لگد به پهلوهایمان می زدند که توی دیوار رفته و غذایمان را بالا می آوردیم. امکانات بهداشتی زیر صفر بود. در مدت چهل روزی که در واحد مسکونی به سر بردم مطلقاً خبری از حمام و مسواک نبود. چاه توالت ها بالا زده بود و تا مچ پاهایمان در فاضلاب به سر می بردیم.<ref name=":7" />
==== شکنجه روانی ====
هما جابری: یکی دیگر از اشکال شکنجه در واحد مسکونی، شکنجه های روانی بود. به طور مثال باید صدها بار رو به خودمان فحشهای رکیک می نوشتیم و یا فحشهای رکیک به خود می دادیم.<ref name=":7" />


===== از دست دادن تعادل روانی =====
===== از دست دادن تعادل روانی =====
<blockquote>يك زن زندانی كه دراثر فشار تعادل روانی خود را از دست داده بود، به خودش فحش و ناسزا میگفت. چون مدتها اورا مجبور کرده بودند که این ناسزاها را در چندين صفحه بنويسد. تعدادی دیگر از خواهران برای اینکه چیزی به دشمن ندهند، تلاش کرده بودند که با شیشه های عینک خودکشی کنند همچنین بر اثر ضربات کابل و شلاق بر سر، چند نفری روانی شدند که یکی از آنها هم بعدها به بیمارستان روانی منتقل شد. همانجا جانباخت وی دانشجوی پزشکی بود و به او در بند دکتر می‌گفتیم.<ref name=":6" /></blockquote>
<blockquote>يك زن زندانی كه دراثر فشار تعادل روانی خود را از دست داده بود، به خودش فحش و ناسزا میگفت. چون مدتها اورا مجبور کرده بودند که این ناسزاها را در چندين صفحه بنويسد. تعدادی دیگر از خواهران برای اینکه چیزی به دشمن ندهند، تلاش کرده بودند که با شیشه های عینک خودکشی کنند همچنین بر اثر ضربات کابل و شلاق بر سر، چند نفری روانی شدند که یکی از آنها هم بعدها به بیمارستان روانی منتقل شد. همانجا جانباخت وی دانشجوی پزشکی بود و به او در بند دکتر می‌گفتیم.<ref name=":6" /></blockquote><blockquote>هما جابری: پس از چهل روز به [[زندان اوین]] منتقل شدم. در اوین بسیاری از دوستانم را که بیش از یک سال بود ندیده بودم، دیدم. خیلی از آنان به دلیل شرایط ضدانسانی حاکم بر واحد مسکونی کاملاً تعادلشان را از دست داده و قادر نبودند بیان کنند که چه بر آنها گذشته و چه اتفاقاتی برایشان افتاده است. فقط تعداد انگشت شماری از آنان، در صحبتهای پراکنده ای که داشتند گفتند: «با ما مثل حیوانات رفتار می کردند. با شکنجه های خیلی وحشیانه مجبورمان می کردند که صدای حیوان در بیاوریم. ما را چهار دست و پا کرده و روی مان سوار می شدند. واقعیت این است زندانیانی که در واحدهای مسکونی بودند در اثر این شرایط ضدانسانی تعادلشان را از دست دادند و اغلب در قتل عام سال ۶۷ اعدام شدند. از جمله این قربانیان، فرنگیس محمد رحیمی، شکر محمدزاده، اشرف فدایی و تهمینه ستوده می باشند. <ref name=":7" /></blockquote>


==== تجاوز به زنان در واحد مسکونی ====
==== تجاوز به زنان در واحد مسکونی ====
در واحد مسکونی تجاوز به زندانيان يك شكنجه عادی بود.<ref name=":6" />
پوران نائبی: در واحد مسکونی تجاوز به زندانيان يك شكنجه عادی بود.<ref name=":6" />
 
هما جابری: علاوه بر این، به تعدادی از ما تجاوز شد».<ref name=":7" />


==== شکل استراحت در واحد مسکونی ====
==== شکل استراحت در واحد مسکونی ====
۱٬۰۵۶

ویرایش