۸٬۶۷۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
'''محمد فرخی یزدی،''' (زادهی ۱۲۶۸، یزد – درگذشت | '''محمد فرخی یزدی،''' (زادهی ۱۲۶۸، یزد – درگذشت ۲۵ مهر ۱۳۱۸، تهران، زندان قصر)، شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات بعد از مشروطیت است. فرخی یزدی علوم مقدماتی را در شهر یزد فراگرفت. او مدتی در مکتبخانه و مدتی در مدرسه انگلیسی مرسلین یزد به تحصیل پرداخت؛ و فارسی و مقدمات عربی را آموخت. فرخی یزدی در ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه مرسلین یزد میسرود، از آنجا اخراج شد. او سردبیر نشریات زیادی ازجمله نشریه طوفان بود. فرخی یزدی شاعری را از کودکی آغاز کرد و شعرش متأثر از اشعار سعدی و مسعود سعد سلمان است. و در اشعارش از طبقات محروم جامعه دفاع میکرد. سخن و شعر فرخی در فرمی کلاسیک، دارای مفهومی انقلابی است و مدافع حقوق رنجبران، دهقانان و کارگران است. او در غزلسرایی تحول چشمگیری به وجود آورد و اندیشههای ضد استبدادی و حمایتش از طبقات محروم جامعه و ارزشهای سیاسی، اجتماعی و انسانی را در آثار خود منعکس کرد. فرخی یزدی در سال ۱۲۸۹و در زمان احمدشاه قاجار، شعری دربارهی ظلمها و فجایع حاکم وقت یزد، ضیغمالدوله سرود و رفتار ستمگرانه او را افشا کرد. به دستور ضیغمالدوله لبهایش را دوختند و اورا به زندان انداختند. او همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود. فرخی یزدی در روز ۲۵ مهر ۱۳۱۸، در زندان قصر به قتل رسید؛ و مدفن او نامعلوم است. | ||
== زندگینامه == | == زندگینامه == | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|من آن خونیندل زارمِ که خون خوردن بود کارم|مباهاتی که من دارم ز | {{ب|من آن خونیندل زارمِ که خون خوردن بود کارم|مباهاتی که من دارم ز دهقانزادگی دارم}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
آزادی ایران که درختی است کهنسال ما شاخهً نورستهی آن کهنه درختیم.<ref name=":0" /> | آزادی ایران که درختی است کهنسال ما شاخهً نورستهی آن کهنه درختیم.<ref name=":0" /> | ||
فرخی تا پایان عمر ازدواج | فرخی تا پایان عمر ازدواج نکرد. | ||
زقید و بند جهان فرخی بود آزاد که رند در به در و از علاقه | زقید و بند جهان فرخی بود آزاد که رند در به در و از علاقه رستهاست.<ref name=":4" />[[پرونده:فرخی یزدی جوانی.png|قاب|فرخی یزدی]] | ||
در سال ۱۳۰۷شمسی، فرخی یزدی از طرف مردم یزد بهعنوان نمایندهی مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری انتخاب شد؛ و جناح اقلیت را تشکیل داد. در مجلس، فرخی یزدی همواره مخالف سیاستهای دیکتاتوری [[رضاشاه پهلوی|رضاشاه]] بود، و به همین دلیل مورد ناسزا و حملات سایر نمایندگان قرار میگرفت. هنگامیکه دستگیری آزادیخواهان در زمان [[رضاشاه پهلوی|رضاشاه]] اوج گرفت، فرخی مجبور شد ایران را ترک کند.<ref name=":1">[http://irankhabarnews.com/2017/10/18/به-یاد-میرزا-محمد-فرخی-یزدی/ آژانس ایران خبر-به یاد میرزا محمد فرخی یزدی – ترانهسرای پیشوای آزادی]</ref> وی از طریق شوروی به آلمان سفر کرد و مدتی در نشریهای به نام پیکار که صاحبامتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و به تهران بازگشت، ولی پس از مدتی کوتاه، به بهانه بدهی به یک کاغذفروش او را زندانی کردند و همزمان پروندهای با اتهام اسائه ادب به مقام سلطنت، برای وی تشکیل دادند. فرخی یزدی ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به ۳۰ ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.<ref name=":2">[http://yazd.irib.ir/%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%AA-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87/-/asset_publisher/DDbpl9YAJedq/content/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D8%AE%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C/pop_up?_101_INSTANCE_ محمد فرخی یزدی]</ref> فرخی در سراسر دادگاه سکوت اختیارکرد. بدون اینکه حکم را امضا کند زیر حکم نوشت: «قضاوت با مردم است». | در سال ۱۳۰۷شمسی، فرخی یزدی از طرف مردم یزد بهعنوان نمایندهی مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری انتخاب شد؛ و جناح اقلیت را تشکیل داد. در مجلس، فرخی یزدی همواره مخالف سیاستهای دیکتاتوری [[رضاشاه پهلوی|رضاشاه]] بود، و به همین دلیل مورد ناسزا و حملات سایر نمایندگان قرار میگرفت. هنگامیکه دستگیری آزادیخواهان در زمان [[رضاشاه پهلوی|رضاشاه]] اوج گرفت، فرخی مجبور شد ایران را ترک کند.<ref name=":1">[http://irankhabarnews.com/2017/10/18/به-یاد-میرزا-محمد-فرخی-یزدی/ آژانس ایران خبر-به یاد میرزا محمد فرخی یزدی – ترانهسرای پیشوای آزادی]</ref> وی از طریق شوروی به آلمان سفر کرد و مدتی در نشریهای به نام پیکار که صاحبامتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و به تهران بازگشت، ولی پس از مدتی کوتاه، به بهانه بدهی به یک کاغذفروش او را زندانی کردند و همزمان پروندهای با اتهام اسائه ادب به مقام سلطنت، برای وی تشکیل دادند. فرخی یزدی ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به ۳۰ ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.<ref name=":2">[http://yazd.irib.ir/%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%AA-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87/-/asset_publisher/DDbpl9YAJedq/content/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D8%AE%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C/pop_up?_101_INSTANCE_ محمد فرخی یزدی]</ref> فرخی در سراسر دادگاه سکوت اختیارکرد. بدون اینکه حکم را امضا کند زیر حکم نوشت: «قضاوت با مردم است». | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی<ref name=":1" /> | آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی<ref name=":1" /> | ||
[[پرونده:سلول انفرادی فرخی یزدی.jpg|298x298px|سلول انفرادی فرخی یزدی|بندانگشتی]] | [[پرونده:سلول انفرادی فرخی یزدی.jpg|298x298px|سلول انفرادی فرخی یزدی|بندانگشتی]] | ||
مدفن فرخی نامعلوم است، ولی احتمال دارد که در گورستان مسگرآباد بهطور ناشناس دفن | مدفن فرخی نامعلوم است، ولی احتمال دارد که در گورستان مسگرآباد بهطور ناشناس دفن شدهباشد.<ref name=":2" /> | ||
== لب دوختن فرخی یزدی == | == لب دوختن فرخی یزدی == | ||
در نوروز سال ۱۲۸۹هجری قمری، فرخی یزدی برخلاف سایر شعرای شهر که در مدح حاکم و حکومت وقت شعر میسرودند، شعری در قالب مسمط ساخت و در جمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغمالدوله قشقایی حاکم یزد، | در نوروز سال ۱۲۸۹هجری قمری، فرخی یزدی برخلاف سایر شعرای شهر که در مدح حاکم و حکومت وقت شعر میسرودند، شعری در قالب مسمط ساخت و در جمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغمالدوله قشقایی حاکم یزد، سرود: | ||
{{شعر}}{{ب|خود تو میدانی نیم از شاعران چاپلوس|کز برای سیم بنمایم کسی را پایبوس}} | {{شعر}}{{ب|خود تو میدانی نیم از شاعران چاپلوس|کز برای سیم بنمایم کسی را پایبوس}} | ||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
<ref>[https://event.mojahedin.org/events/4209/%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D9%81%D8%B1%D8%AE%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C شهاد محمد فرخی یزدی ـ سایت سازمان مجاهدین خلق ایران] </ref> | <ref>[https://event.mojahedin.org/events/4209/%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D9%81%D8%B1%D8%AE%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C شهاد محمد فرخی یزدی ـ سایت سازمان مجاهدین خلق ایران] </ref> | ||
فرخی خود در این باره | فرخی خود در این باره نوشت:<blockquote>«با این که جوان بودم و کمتر از بیست سال داشتم، از کارِ شاعرانِ درباری و مداحی اصلاً خوشم نمیآمد و از آنها بیزار بودم. با این حال از شما چه پنهان من هم شعری در وصفِ حاکمِ شهر ساختم، شعر را برای حاکم نخواندم بلکه برای مردم خواندم زیرا برای مردم ساخته بودم؛ اما سرانجام به گوشِ حاکم رسید. حاکمِ شهر دستور داد لبهای مرا با نخ و سوزن بههم دوختند و به زندان انداختند».<ref name=":0" /></blockquote>وقتی این اشعار به گوش ضیغم الدوله رسید، بسیار خشمگین شد و دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندان انداختند. مردم یزد در تلگرافخانه شهر تحصن کردند و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور این واقعه را تکذیب کرد. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و شعر زیر را با ذغال بر دیوار زندان نوشت: | ||
به زندان نگردداگر عمر طی من و ضیغم الدوله و ملک ری | به زندان نگردداگر عمر طی من و ضیغم الدوله و ملک ری | ||
به آزادی ار شد مرا | به آزادی ار شد مرا بختیار برآرم از آن بختیاری دمار | ||
فرخی دربارهی دوخته شدن لبانش سرودهاست: | فرخی دربارهی دوخته شدن لبانش سرودهاست: | ||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
== فعالیتهای سیاسی اجتماعی == | == فعالیتهای سیاسی اجتماعی == | ||
[[پرونده:فرخی یزدی سیزده بدر.jpg|بندانگشتی|محمدفرخی یزدی |288x288پیکسل]] | [[پرونده:فرخی یزدی سیزده بدر.jpg|بندانگشتی|محمدفرخی یزدی |288x288پیکسل]] | ||
فرخی یزدی در شهریورماه ۱۲۹۰ شمسی برای پیوستن به مبارزات مردم ایران علیه ستمگران داخلی و دخالتهای بیگانه، به تهران رفت و به آزادیخواهان پیوست. او در تهران عضو انجمن شد و از بدو ورود به تهران، به همکاری با برخی جراید و نشریات پرداخت. فرخی یزدی نیز | فرخی یزدی در شهریورماه ۱۲۹۰ شمسی برای پیوستن به مبارزات مردم ایران علیه ستمگران داخلی و دخالتهای بیگانه، به تهران رفت و به آزادیخواهان پیوست. او در تهران عضو انجمن شد و از بدو ورود به تهران، به همکاری با برخی جراید و نشریات پرداخت. فرخی یزدی نیز مانند شاعران انقلابی، لحنی تند و تیز در مخالفت و قیام علیه عقد قرارداد ۱۹۱۹ داشت؛ و همانند دیگر آزادیخواهان ایران، نمیتوانست زیر بار چنان ننگی برود. کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ با حمایت بیگانگان شکل گرفت؛ و تا شهریور ۱۳۲۰ ادامه یافت. فرخی یزدی در این دوران همواره علیه دیکتاتوری [[رضاشاه پهلوی|رضاشاه]] مقالات بسیار تندی مینوشت. وی رضاخان را دست پروردهی انگلیس مینامید و بارها به همین دلیل به زندان افتاد.<ref>دیوان فرخی ـ بقلم حُسین مکـّی/ تهران. موًسسه مطبوعاتی علمی ـ چاپ پنجم: ۱۳۴۱شمسی</ref> | ||
== نماینده مجلس شورای ملی == | == نماینده مجلس شورای ملی == | ||
خط ۱۲۱: | خط ۱۲۱: | ||
و در پایان این غزل را نوشتهاست: | و در پایان این غزل را نوشتهاست: | ||
آنانکه | آنانکه بیمطالعه، تقدیر میکنند خواب ندیدهاست که تعبیر میکنند | ||
بازیگران که با دُم شیرند آشنا غافل که تکیه بر دَم شمشیر میکنند | بازیگران که با دُم شیرند آشنا غافل که تکیه بر دَم شمشیر میکنند | ||
خط ۱۲۹: | خط ۱۲۹: | ||
یکبار پس از توقیف نشریه طوفان نوشت: | یکبار پس از توقیف نشریه طوفان نوشت: | ||
«فرخی یزدی لب دوختهام، مدیر روزنامه طوفان، که به جرم حقگویی و حقنویسی، ظالمانه توقیف شده، نمایندهی دارالشوری هستم. به گناه اعتراض و تکلم علیه یک قانون جابرانه و زیانبخش، مغضوب و متعاقب شدم. چند سال از کشور خود متواری بودم. مگر ما چه | «فرخی یزدی لب دوختهام، مدیر روزنامه طوفان، که به جرم حقگویی و حقنویسی، ظالمانه توقیف شده، نمایندهی دارالشوری هستم. به گناه اعتراض و تکلم علیه یک قانون جابرانه و زیانبخش، مغضوب و متعاقب شدم. چند سال از کشور خود متواری بودم. مگر ما چه نوشتهبودیم؟ نوشتیم که در مملکت مشروطه، قانون اساسی مقدس بوده و مافوق هر قوه محسوب میشود. ما نوشتیم که تجاوز از حدود قانون، مسئولیت تولید میکند و این مسئولیت برای هر متجاوزی مجازاتی تعیین مینماید. ما نوشتیم که با وجود پارلمان، حکومت نظامی بیمعنی و بیمنطق است. ما نوشتیم که تحویل چندین شغل به یک نفر در این مملکت که مردمانش از بیکاری به جان آمدهاند، خارج از حدود عدالت است».<ref name=":0" /> | ||
محمد فرخی یزدی با این نوع نوشتههایش در طول زندگی خود، بارها به زندان افتاد. | محمد فرخی یزدی با این نوع نوشتههایش در طول زندگی خود، بارها به زندان افتاد. | ||
فرخی یزدی در روزنامهی طلیعهی آئینه افکار، پس از توقیف نشریه طوفان، مقالهی شدیدالحنی تحت عنوان حکومت فشار، نوشت که موجب تبعید وی به کرمان شد. او در این مقاله | فرخی یزدی در روزنامهی طلیعهی آئینه افکار، پس از توقیف نشریه طوفان، مقالهی شدیدالحنی تحت عنوان حکومت فشار، نوشت که موجب تبعید وی به کرمان شد. او در این مقاله نوشت:<blockquote>«بر اعمال نا مشروع و خلاف قانونهای صریح و روشن خود لباس قانون نپوشانید، زیرا آنوقت ما و دیگران را با شما بحثی نیست!!. همین که از چندی قبل زمزمهی حکومت قدرت بلند شد، ما یقین کردیم که برای آتیهی این مردم بیهوش و حواس، بدبختیهای تازهای آماده خواهدشد و امروز صریحاً مشاهده میکنیم که رویهی دولت نسبت به عقاید و افکار آزاد، خطرناک گردیدهاست. جراید مرکز، کم و بیش به حکم فساد محیط و ترس از شلاق و چوب ناگزیر شدهاست که اقدامات و عملیات هیئت دولت را زشت یا زیبا تقدیس و تمجید نمایند. اگرچه هوشمندان منورالفکر تهران به این عظمت جلال مصنوعی و به این تعارفات نابههنگام پوزخند میزنند، ولی آنهاییکه دور از جراید مرکز و در محیط خارج از این خرابآباد زندگی میکنند، کسانیکه از این شهر خاموشان رخت بربسته و در زوایای مطالعه و کنجکاوی نشستهاند و وقتیکه روزنامههای تهران بهدستشان رسیده و از صدر تا ذیل آنها را نظر میکنند، جز تشکر از رفتار هیئت دولت و غیر از سپاسگذاری اولیای عدالتپرور(!) حکومت چیزی قابل مطالعه و دقت در آنها نمییابند و شاید در وهله اول حقیقتاً تصور کنند که خطهی ایران از پرتو امنیت و امان رشک بهشت برین و در خور صد هزار آفرین گردیده، خیال میکنند ایران و بالخصوص تهران در ظل توجهات عالیه اشرف و لیدرهای خطاکار اجتماعیون، حیات تازهای یافته، جان و مال مردم از هرگونه تعرض مصون و محفوظ میباشد. این است رئیس الوزرایی که برای ساختن مجسمهی او رؤسای قشونی بهزور سر نیزه از مردم پول و جریمه اخذ میکنند. این است حکومتی که میخواهد عظمت و افتخار ایران را برای خود یادگار بگذارد. در همین حکومت است که شب قبل از انتشار یک روزنامه، یک گروهان آژان و نظامی بهمطبعه ریخته و روزنامه را که حتی یک کلمه تند بههیچ یک از اولیای امور و یک جمله برخلاف قانون ننوشتهاست، مانع از انتشار میشوند».<ref name=":4" /></blockquote>راستی نَبوَد به جز افسانه و غیر از دروغ آنچه ای تاریخ وجدان کُش، حکایت میکنی | ||
«بر اعمال نا مشروع و خلاف قانونهای صریح و روشن خود لباس قانون نپوشانید، زیرا آنوقت ما و دیگران را با شما بحثی نیست!!. همین که از چندی قبل زمزمهی حکومت قدرت بلند شد، ما یقین کردیم که برای آتیهی این مردم بیهوش و حواس، بدبختیهای تازهای آماده | |||
راستی نَبوَد به جز افسانه و غیر از دروغ آنچه ای تاریخ وجدان کُش، حکایت میکنی | |||
بی جهت بر خادمِ مغلوب گوئی ناسزا بی سبب از خائِن غالب، حمایت میکنی | بی جهت بر خادمِ مغلوب گوئی ناسزا بی سبب از خائِن غالب، حمایت میکنی | ||
خط ۱۶۱: | خط ۱۵۷: | ||
فتح نامه: منظومهای است که فرخی آن را در سال ۱۲۸۹، چاپ کردهاست | فتح نامه: منظومهای است که فرخی آن را در سال ۱۲۸۹، چاپ کردهاست | ||
فرخی به پاس خدمات سردار جنگ و دیگر سواران رشید بختیاری، (اشاره به سردار اسعد بختیاری)، | فرخی به پاس خدمات سردار جنگ و دیگر سواران رشید بختیاری، (اشاره به سردار اسعد بختیاری)، فتحنامهای سرود که در سال ۱۲۸۹، در شهر یزد به چاپ سنگی رسید و توزیع شد. از فرخی یزدی در سرلوحه این منظومه با عنوان تاج الشعرا یاد شدهاست که ظاهراً این لقب را حکام بختیاری یزد به وی دادهاند. | ||
گوشهای حماسی از مثنوی فتح نامه در بازگویی رزم سپاه سردار جنگ و راهزنان | گوشهای حماسی از مثنوی فتح نامه در بازگویی رزم سپاه سردار جنگ و راهزنان |
ویرایش