۱۳٬۱۳۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
|همسر= | |همسر= | ||
|والدین= }} | |والدین= }} | ||
'''مهشید رزاقی''' (حسین)، (زادهی ۱۳۳۳، شمیران تهران – درگذشته ۸ مردادماه ۱۳۶۷، زندان گوهردشت کرج) عضو تیم ملی فوتبال امید ایران و باشگاه هما بود. مهشید رزاقی در باشگاه هما با دوستش | '''مهشید رزاقی''' (حسین)، (زادهی ۱۳۳۳، شمیران تهران – درگذشته ۸ مردادماه ۱۳۶۷، زندان گوهردشت کرج) عضو تیم ملی فوتبال امید ایران و باشگاه هما بود. مهشید رزاقی در باشگاه هما با دوستش [[حبیب خبیری]] کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران، همراه شد. او پس از پیروزی [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]] خیلی زود به ماهیت نظام جمهوری اسلامی پی بُرد؛ و همراه برادرش احمد به [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] پیوست. مهشید رزاقی در آذرماه ۱۳۵۹، بهخاطر فعالیتهای افشاگرانهاش در صفوف هواداران مجاهدین دستگیر شد؛ و تحت شکنجه قرار گرفت. او محکوم به یک سال زندان شد. اما پس از پایان محکومیتش به دلیل [[تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰|تظاهرات ۳۰ خرداد]] و آغاز [[مبارزه مسلحانه]] که در پی آن سرکوب مخالفین حکومت شروع شد، وی را از زندان آزاد نکردند. | ||
مهشید رزاقی در روز ۸ مرداد ۱۳۶۷، چند روز پس از آتشبس [[جنگ ایران و عراق]] با فتوای [[روحالله خمینی|خمینی]] در [[زندان گوهردشت]] کرج، همراه با دهها مجاهد دیگر، به دار آویخته شد. احمد رزاقی برادر کوچکتر مهشید نیز چند روز پس از اعدام مهشید، در زندان اوین حلقآویز شد. | |||
مهشید رزاقی یکی از اعضاء و هوادار سازمان مجاهدین است که خبر اعدامش توسط سازمان ملل در کتابی با عنوان «جنایت علیه بشریت» انتشار یافته است. | |||
== پیش از انقلاب ضدسلطنتی == | == پیش از انقلاب ضدسلطنتی == | ||
خط ۲۴: | خط ۲۸: | ||
== دستگیری == | == دستگیری == | ||
برادر مهشید رزاقی به جرم فروش نشریه | برادر مهشید رزاقی به جرم فروش [[نشریه مجاهد]]، در روز ٢٢ آذر ١٣٥٩، بازداشت شد. فردای آن روز خود مهشید رزاقی به کمیته مراجعه کرد؛ و گفت که خود او مسئولیت دکه نشریه فروشی را به عهده داشته است و به این ترتیب برادرش آزاد شد. | ||
سپس مهشید را به جرم استفاده از نام غیر واقعی به یک سال زندان محکوم کردند. وی نخست به زندان اوین و سپس به [[زندان قزلحصار]] منتقل شد. با وجود اینکه دوران محکومیت و زندان وی در روز ۲۳ آذرماه ۱۳۶۰، پایان یافت، اما به خاطر [[تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰|تظاهرات ۳۰ خرداد]] که به دنبال آن سرکوب مخالفان آغاز شد، او را از زندان آزاد نکردند.<ref name=":1">[https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-4139/mahshid-razzaqi مهشید (حسین) رزاقی - سایت بنیاد عبدالرحمن برومند]</ref> | |||
=== زندان و شکنجه === | === زندان و شکنجه === | ||
[[پرونده:مهشید رزاقیی4.JPG|جایگزین=مهشید رزاقی در تیم هما|بندانگشتی|238x238پیکسل|مهشید رزاقی در تیم هما]] | [[پرونده:مهشید رزاقیی4.JPG|جایگزین=مهشید رزاقی در تیم هما|بندانگشتی|238x238پیکسل|مهشید رزاقی در تیم هما]] | ||
در واقع مهشید رزاقی بهخاطر فعالیتهای افشاگرانهاش در صفوف هواداران مجاهدین دستگیر شد؛ و تحت شکنجه قرار گرفت. اما در برابر شکنجهها و فشارها مقاومت کرد. وی حتی اسم خودش را هم نگفت؛ و تا مدتها او را به نام اسماعیل رزاقی میشناختند. مهشید رزاقی نخست به یک سال زندان محکوم شد، ولی پس از پایان محکومیتش، به خاطر اینکه حاضر به محکوم کردن مجاهدین و رهبرشان | در واقع مهشید رزاقی بهخاطر فعالیتهای افشاگرانهاش در صفوف هواداران مجاهدین دستگیر شد؛ و تحت [[شکنجه]] قرار گرفت. اما در برابر شکنجهها و فشارها مقاومت کرد. وی حتی اسم خودش را هم نگفت؛ و تا مدتها او را به نام اسماعیل رزاقی میشناختند. مهشید رزاقی نخست به یک سال زندان محکوم شد، ولی پس از پایان محکومیتش، به خاطر اینکه حاضر به محکوم کردن مجاهدین و رهبرشان [[مسعود رجوی]] نشد، به مدت ۸ سال در زندان باقی ماند.<ref name=":0" /> | ||
==== روحیهی بالا ==== | ==== روحیهی بالا ==== | ||
مهشید رزاقی در زندان گوهردشت مسئول ورزش جمعی بود و آن را به صورت جالبی که همه زندانیان را به شور و نشاط میآورد اجرا میکرد و همه در آن شرکت میکردند. این کار او در بالا بردن روحیه زندانیان بسیار مؤثر بود، به نحوی که هر کس در این ورزش جمعی شرکت میکرد، از طرف زندانبانان بهعنوان زندانی مقاوم شناخته میشد. به همین خاطر خیلی زود برنامه ورزش مهشید را تعطیل کردند؛ و او را به زندان قزل حصار انتقال دادند. مهشید رزاقی را از آنجا به قبرهای قزلحصار بردند، جایی که به آن قیامت میگفتند؛ و به قول مأموران زندان، میخواستند فشار شب اول قبر را به زندانیان وارد کنند؛ و آنها را به ندامت بکشانند.<ref name=":2">[https://www.spreaker.com/user/radiomojahed/7-wfMcj1 با یاد مجاهد سربهدار مهشید رزاقی - سایت اسپراکر]</ref> | مهشید رزاقی در زندان گوهردشت مسئول ورزش جمعی بود و آن را به صورت جالبی که همه زندانیان را به شور و نشاط میآورد اجرا میکرد و همه در آن شرکت میکردند. این کار او در بالا بردن روحیه زندانیان بسیار مؤثر بود، به نحوی که هر کس در این ورزش جمعی شرکت میکرد، از طرف زندانبانان بهعنوان زندانی مقاوم شناخته میشد. | ||
به همین خاطر خیلی زود برنامه ورزش مهشید را تعطیل کردند؛ و او را به زندان قزل حصار انتقال دادند. مهشید رزاقی را از آنجا به قبرهای قزلحصار بردند، جایی که به آن قیامت میگفتند؛ و به قول مأموران زندان، میخواستند فشار شب اول قبر را به زندانیان وارد کنند؛ و آنها را به ندامت بکشانند.<ref name=":2">[https://www.spreaker.com/user/radiomojahed/7-wfMcj1 با یاد مجاهد سربهدار مهشید رزاقی - سایت اسپراکر]</ref> | |||
==== شکنجه در قبر ==== | ==== شکنجه در قبر ==== | ||
اصغر مهدیزاده که از همبندیهای مهشید رزاقی بود، در دادگاه حمید نوری درباره قتلعامهای تابستان ۱۳۶۷، شهادت داد. او در قسمتی از شهادت خود درباره مهشید رزاقی میگوید:<blockquote>«ساعت حدود ۱۱ بود دو نفر از بچههای کرج به نامهای علیرضا غضنفرپور مقدم و سید محمد مروج را صدا کردند. وقتی آنها را داشتند میبردند، بچهها نگران بودند و حدس میزدند برای انفرادی یا اعدام باشد. بعد ساعت حدود ۱۲ یا ۱۲.۵ بود که از پنجره فرعی من به سمت هواخوری نگاه میکردم. دیدم ۵ نفر از زندانیان از سمت پیادهرو چشمبند زدهاند به این سمت دارند میروند. داود لشگری «عضو مشورتی هیئت مرگ در زندان گوهردشت» هم از کنار آنها حرکت میکرد. آنها رفتند به سمت توالت آنجا وضو گرفتند. بعد از وضو دیده بوسی و شوخی کردند و آمدند بیرون. یکی از اینها چهارشانه و قد بلندی داشت با مشت زد به دیوار، من وقتی این صحنه را دیدم بغضم ترکید و گریه کردم. چون او را میشناختم و او مهشید رزاقی بود که قبلاً دربند ۱۹ با هم بودیم. به غلامرضا مسئولم و یکی دیگر به نام محسن گفتم آنها آمدند نگاه کردند. غلامرضا گفت نگاه نکن بیا برو استراحت کن ولی من به نگاهم ادامه دادم و دیدم پاسدار آنها را به بیرون برد و آنها را به داخل سوله بردند. ما در این فکر بودیم که آنها را میخواهند چکار کنند. شکنجه کنند؛ و یا اعدام. بعد از یک ساعت دیدم حدود ۲۰ پاسدار از سوله بیرون آمدند وقتی آن ۲۰ نفر از این در بیرون آمدند. دو نفرشان زیر پیراهن پوشیده بودند و پاسدار لشکری، حمید عباسی «حمید نوری» خاکی، علی بیدندان و جعفری مسئول فروشگاه و دیگر پاسداران که همراهشان بودند از همین سمت آمدند، یک تعدادی به فرعی ما که محل | اصغر مهدیزاده که از همبندیهای مهشید رزاقی بود، در دادگاه حمید نوری درباره قتلعامهای تابستان ۱۳۶۷، شهادت داد. او در قسمتی از شهادت خود درباره مهشید رزاقی میگوید:<blockquote>«ساعت حدود ۱۱ بود دو نفر از بچههای کرج به نامهای علیرضا غضنفرپور مقدم و سید محمد مروج را صدا کردند. وقتی آنها را داشتند میبردند، بچهها نگران بودند و حدس میزدند برای انفرادی یا اعدام باشد. بعد ساعت حدود ۱۲ یا ۱۲.۵ بود که از پنجره فرعی من به سمت هواخوری نگاه میکردم. دیدم ۵ نفر از زندانیان از سمت پیادهرو چشمبند زدهاند به این سمت دارند میروند. | ||
داود لشگری «عضو مشورتی [[هیئت مرگ]] در زندان گوهردشت» هم از کنار آنها حرکت میکرد. آنها رفتند به سمت توالت آنجا وضو گرفتند. بعد از وضو دیده بوسی و شوخی کردند و آمدند بیرون. یکی از اینها چهارشانه و قد بلندی داشت با مشت زد به دیوار، من وقتی این صحنه را دیدم بغضم ترکید و گریه کردم. چون او را میشناختم و او مهشید رزاقی بود که قبلاً دربند ۱۹ با هم بودیم. | |||
به غلامرضا مسئولم و یکی دیگر به نام محسن گفتم آنها آمدند نگاه کردند. غلامرضا گفت نگاه نکن بیا برو استراحت کن ولی من به نگاهم ادامه دادم و دیدم پاسدار آنها را به بیرون برد و آنها را به داخل سوله بردند. ما در این فکر بودیم که آنها را میخواهند چکار کنند. شکنجه کنند؛ و یا اعدام. بعد از یک ساعت دیدم حدود ۲۰ پاسدار از سوله بیرون آمدند وقتی آن ۲۰ نفر از این در بیرون آمدند. | |||
دو نفرشان زیر پیراهن پوشیده بودند و پاسدار لشکری، حمید عباسی «حمید نوری» خاکی، علی بیدندان و جعفری مسئول فروشگاه و دیگر پاسداران که همراهشان بودند از همین سمت آمدند، یک تعدادی به فرعی ما که محل پاسبخششان بود. اینجا غلامرضا و من از لای در حرفهایشان را گوش میکردیم. آنها میگفتند اینها منافق و خبیث هستند. | |||
همهشان را باید اعدام کرد؛ و دیدیم که آنها شعار مرگ بر خمینی و درود بر رجوی میدادند و میخواستند به ما حمله کنند. در آنجا برایمان مشخص شد بچهها اعدام شدهاند. تکیه کلام مهشید رزاقی این بود هیهات مناالذله یعنی زندگی کردن را با ذلت هرگز نمیپذیرم… مهشید که ورزشکار بود را یک ماه در قبر شکنجه کرده بودند. به همین خاطر همه زندانیان برای او احترام خاصی قائل بودند…»<ref>[https://irane-ma.com/%D9%81%D9%88%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%AA%DB%8C%D9%85-%D9%87%D9%85%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%DB%8C%DA%A9-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%A8%D8%B1-%D8%B4%DA%A9%D9%86%D8%AC%D9%87/ فوتبالیست تیم هما را یک ماه در قبر شکنجه کردند - سایت ایران ما]</ref> </blockquote> | |||
=== ایستادگی بر سر موضع === | |||
یکی از همبندیهای مهشید رزاقی با ذکر خاطرهای از قاطعیت او در برابر بازجویان میگوید: <blockquote>«اردیبهشت سال ۱۳۶۴، همه بهاصطلاح ملیکشها را به [[زندان اوین]] منتقل کردند. من و مهشید هم بهاتفاق به اوین رفتیم. یک روز بعدازظهر من و مهشید و چند نفر دیگر را برای بهاصطلاح برخورد بهبازجویی صدا زدند. دوره محکومیت ما تمام شده بود؛ و ما منتظر بودیم. ۶ نفر بودیم که رفتیم و در مقابل اتاق بازجویی به خط شدیم. | |||
بازجو در اتاق را باز گذاشته بود و با صدای بلند با مخاطبین خود صحبت میکرد؛ طوری که صدایش در راهرو میپیچید. | |||
نوبت به مهشید که رسید، بازجو با لحنی فریبکارانه گفت: آقای رزاقی! ورزشکار ملیپوش خوشنام در محله! بهبه! بفرمائید! بعد از این تعارفات که ما زندانیان معنی آن راخوب میدانستیم، بازجو شروع به صحبت کرد؛ و خطاب به مهشید گفت: ما میخواهیم تو را آزاد کنیم، اما شرط آزادی تو این است که بروی در مسجد تجریش، که ما مردم را در آن جمع میکنیم، سخنرانی کنی و «منافقین» را محکوم کنی! و بگویی من مهشید رزاقی، فوتبالیست معروف که قبلاً منافق بودهام، حالا آنها را محکوم میکنم. | |||
== اعدام == | همچنین بایستی ازدواج مسعود و مریم را با صدای بلند محکوم کنی! آیا حاضری؟ مهشید با خندهای تمسخرآمیز جواب داد نخیر! بازجو با تعجب و خشم گفت: تو حاضر نیستی ازدواج آنها را محکوم کنی؟! مهشید باز هم جواب منفی داد. | ||
بازجو از خشم عربده میکشید و دشنام میداد که داری مرا مسخره میکنی؟! و باز تکرار کرد: آیا حاضر بهسخنرانی در مسجد هستی یا نه! و اینبار هم مهشید با قاطعیت جواب داد: نخیر نیستم! و بازجو که از خشم دیوانه شده بود، گفت: پس برو آن قدر بمان تا بپوسی! و مهشید با گردنی افراشته از اتاق بیرون آمد و در کنار ما نشست. | |||
صمد امامعلی آن روز در میان ما بود، آهسته به مهشید گفت: زندهباد! خوب توی پوزهاش زدی! و همه بچهها فاتحانه خندیدند. مهشید رزاقی در تمام سالهای زندان از روحیهای بالا و مقاوم برخوردار بود.»<ref>[https://akhtar-shabane.blogspot.com/2021/09/mahshid-razaghi.html به یاد مجاهد سربدار مهشید رزاقی - سایت اختر شبانه]</ref> </blockquote> | |||
== اعدام مهشید رزاقی == | |||
[[پرونده:مهشید رزاقیی2.JPG|جایگزین=مزار مهشید رزاقی|بندانگشتی|201x201پیکسل|مزار مهشید رزاقی]] | [[پرونده:مهشید رزاقیی2.JPG|جایگزین=مزار مهشید رزاقی|بندانگشتی|201x201پیکسل|مزار مهشید رزاقی]] | ||
از اتهام، حکم و مدارک و شواهد علیه مهشید رزاقی و همچنین از دفاعیات وی هیچ اطلاعاتی در | از اتهام، حکم و مدارک و شواهد علیه مهشید رزاقی و همچنین از دفاعیات وی هیچ اطلاعاتی در دسترس نیست. در واقع [[قتل عام ۶۷|قتل عام سال ۱۳۶۷]] که مهشید رزاقی نیز در میان آنها بود، به فتوای خمینی مبنی بر اعدام کسانی که به اصطلاح بر سر موضع نفاق خود بودند، صورت گرفت. | ||
مهشید رزاقی در هشتم مردادماه ١٣٦٧، در [[قتل عام ۶۷|قتلعام زندانیان سیاسی]]، در گوهردشت کرج بههمراه دهها تن دیگر به دار آویخته شد. احمد رزاقی برادر کوچکتر مهشید نیز چند روز پس از اعدام مهشید، در زندان اوین حلقآویز شد. | |||
در بخشی از فتوا و حکم خمینی آمده بود:<blockquote>«... کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند…»<ref name=":1" /> </blockquote> | در بخشی از فتوا و حکم خمینی آمده بود:<blockquote>«... کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند…»<ref name=":1" /> </blockquote> | ||
== جنایت علیه بشریت == | == جنایت علیه بشریت == | ||
نام مهشید رزاقی در فهرست نام هزار نفر از اعدامشدگان است که در گزارش ۲٦ ژانویه ۱۹۸۹، (۱۳۶۸) نماینده ویژه سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران منتشر شده است. این فهرست در این گزارش با این عنوان تدوین شده است:<blockquote>«نام و مشخصات افرادی که گفته می شود توسط جمهوری اسلامی ایران از ژوئیه تا دسامبر ۱۹۸۸، اعدام شدهاند.»</blockquote>بر اساس این گزارش فقط نام هزار نفر در این فهرست به ثبت رسیده است، اما تعداد قربانیان چندین هزار نفر بوده است که اکثر آنان از اعضای [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] بودهاند. تعدادی از این قربانیان نیز به سازمانهایی مانند | نام مهشید رزاقی در فهرست نام هزار نفر از اعدامشدگان است که در گزارش ۲٦ ژانویه ۱۹۸۹، (۱۳۶۸) نماینده ویژه سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران منتشر شده است. این فهرست در این گزارش با این عنوان تدوین شده است:<blockquote>«نام و مشخصات افرادی که گفته می شود توسط جمهوری اسلامی ایران از ژوئیه تا دسامبر ۱۹۸۸، اعدام شدهاند.»</blockquote>بر اساس این گزارش فقط نام هزار نفر در این فهرست به ثبت رسیده است، اما تعداد قربانیان چندین هزار نفر بوده است که اکثر آنان از اعضای [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] بودهاند. تعدادی از این قربانیان نیز به سازمانهایی مانند [[سازمان چریکهای فدایی خلق ایران|سازمان چریکهای فدایی خلق]]، راه کارگر، [[حزب کومله|کومله]] و [[حزب توده ایران]] وابستگی داشتند. مهشید رزاقی یکی از ۳۲۰۸، عضو و هوادار سازمان مجاهدین است که خبر اعدامش توسط این سازمان در کتابی با عنوان «جنایت علیه بشریت» انتشار یافته است.<ref name=":1" /> | ||
=== مرگ پدر === | === مرگ پدر مهشید رزاقی === | ||
پدر مهشید رزاقی خیلی دلبستگی به او داشت؛ و به امید اینکه زندان مهشید تمام میشود و برمیگردد، روزها را در انتظار میگذراند. خانواده مهشید نیز به خاطر شدت دلبستگی پدر به او، اعدامش را تا مدتها از نظر پدر پوشیده نگاه داشتند و مراسم عزاداریش را بدون حضور پدر برگزار کردند؛ و از طرفی هم هر روز با صحنهای ساختگی و طرحی جدید از روحیات مهشید و سفارشاتش در ملاقات برای پدر گفتند. چهار سال بعد وقتی پدر مهشید از ماجرای قتلعام و اعدام پسرش با خبر شد، سکته کرد؛ و در دم جان باخت.<ref>[http://golesorkhiran.blogspot.com/2016/09/blog-post.html مجاهد شهید، مهشید رزاقی - سایت پیشتازان راه آزادی ایران]</ref> | پدر مهشید رزاقی خیلی دلبستگی به او داشت؛ و به امید اینکه زندان مهشید تمام میشود و برمیگردد، روزها را در انتظار میگذراند. خانواده مهشید نیز به خاطر شدت دلبستگی پدر به او، اعدامش را تا مدتها از نظر پدر پوشیده نگاه داشتند و مراسم عزاداریش را بدون حضور پدر برگزار کردند؛ و از طرفی هم هر روز با صحنهای ساختگی و طرحی جدید از روحیات مهشید و سفارشاتش در ملاقات برای پدر گفتند. چهار سال بعد وقتی پدر مهشید از ماجرای قتلعام و اعدام پسرش با خبر شد، سکته کرد؛ و در دم جان باخت.<ref>[http://golesorkhiran.blogspot.com/2016/09/blog-post.html مجاهد شهید، مهشید رزاقی - سایت پیشتازان راه آزادی ایران]</ref> | ||
ویرایش