کاربر:Alireza k h/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۷: خط ۷۷:
پیکر او به همراه شماری از زنان مجاهد دیگر در یک گور جمعی در صالح‌آباد ایلام دفن شد. رژیم حاکم نه‌تنها مانع سوگواری خانواده‌ها می‌شد، بلکه «مزدوران رژیم چندین بار سنگ مزار آنها را شکستند و حتی از کاشتن درختی بر مزار آنان جلوگیری می‌کنند»  
پیکر او به همراه شماری از زنان مجاهد دیگر در یک گور جمعی در صالح‌آباد ایلام دفن شد. رژیم حاکم نه‌تنها مانع سوگواری خانواده‌ها می‌شد، بلکه «مزدوران رژیم چندین بار سنگ مزار آنها را شکستند و حتی از کاشتن درختی بر مزار آنان جلوگیری می‌کنند»  


== خاطرات ==
== خاطرات علیرضا اسلامی ==
بخش مهمی از شناخت ما از زندگی و مبارزات فرح اسلامی، از طریق خاطرات برادرش، مجاهد شهید علیرضا اسلامی، به دست آمده است. او درباره دستگیری خواهرش چنین می‌گوید:
بخش مهمی از شناخت ما از زندگی و مبارزات فرح اسلامی، از طریق خاطرات برادرش، مجاهد شهید علیرضا اسلامی، به دست آمده است. او درباره دستگیری خواهرش چنین می‌گوید:<blockquote>«وقتی می‌خواست به ارتش آزادیبخش بپیونده، ارتباطش لو رفت و مدت ۶۸ روز به زندان افتاد... اما این آزادی زیاد طول نکشید و دوباره اردیبهشت سال ۶۷ چند نفر از عوامل وزارت اطلاعات به خانه مون ریختن و فرح رو دستگیر کردن... در طول مدت دستگیری فرح تا روز شهادتش من تونستم دو بار برم ملاقاتش» </blockquote>او همچنین از نقش خواهرش در ارتباط با دیگر مجاهدین می‌نویسد:<blockquote>«گاهی یکی از بچه‌های سازمان... به خونه ما میومد و به ما روحیه می‌داد. در ضمن یادداشت‌هایی به فرح می‌داد... او هم یادداشت‌ها رو جاسازی می‌کرد و به من می‌داد تا برای سایر همرزمانش ببرم» </blockquote>به‌گفته‌ی علیرضا اسلامی، در تابستان سال ۱۳۶۰ فشارها و تفتیش‌های مکرر نیروهای امنیتی آغاز شد و خانه خانواده او به‌طور مستمر مورد بازرسی قرار می‌گرفت. در این دوران، وی یادداشت‌هایی را که برای ارتباطات سازمانی تهیه می‌شد، مخفیانه در اختیار برادرش قرار می‌داد تا به دیگر اعضای سازمان منتقل کند.


«وقتی می‌خواست به ارتش آزادیبخش بپیونده، ارتباطش لو رفت و مدت ۶۸ روز به زندان افتاد... اما این آزادی زیاد طول نکشید و دوباره اردیبهشت سال ۶۷ چند نفر از عوامل وزارت اطلاعات به خانه مون ریختن و فرح رو دستگیر کردن... در طول مدت دستگیری فرح تا روز شهادتش من تونستم دو بار برم ملاقاتش»
در روایت برادرش آمده است که در یکی از این انتقال‌ها، او بر اثر ترس، تمامی نوشته‌ها را از بین برد. اما «فرح با خوش‌رویی واکنش نشان داد و گفت: عیبی ندارد، دوباره می‌نویسم.» همین رفتار، زمینه‌ای شد تا او به برادرش آموزش دهد که چگونه در مواجهه با نیروهای امنیتی خونسردی خود را حفظ کرده و پیام‌ها را سالم به مقصد برساند.


او همچنین از نقش خواهرش در ارتباط با دیگر مجاهدین می‌نویسد:
فرح اسلامی در سال ۱۳۶۲ بازداشت شد و دادگاه ابتدا برای او پنج سال حبس صادر کرد. او با نوشتن اعتراض به حکم، موفق شد محکومیت خود را به یک سال کاهش دهد. پس از آزادی نیز تلاش کرد ارتباط خود را با سازمان احیا کند. بنا بر یادکردهای برادرش، او در این دوره «هیچ انگیزه‌ای برای زندگی شخصی نداشت و تمامی هدفش را نجات مردم و آزادی میهن می‌دانست.»


«گاهی یکی از بچه‌های سازمان... به خونه ما میومد و به ما روحیه می‌داد. در ضمن یادداشت‌هایی به فرح می‌داد... او هم یادداشت‌ها رو جاسازی می‌کرد و به من می‌داد تا برای سایر همرزمانش ببرم» (همان منبع).
در اردیبهشت ۱۳۶۷ مجدداً توسط نیروهای وزارت اطلاعات دستگیر شد. خانواده‌اش گزارش می‌دهند که در این دستگیری هم‌زمان، چند تن دیگر از زنان عضو سازمان، از جمله نسرین رجبی و حکیمه ریزوندی نیز بازداشت شدند. برادرش دو بار موفق به ملاقات با او شد و در آخرین ملاقات، فرح اطلاعاتی درباره برخی زندانیان به وی سپرد تا به بیرون منتقل شود.


شجاعت و آرامش فرح در شرایط خطر، بارها الهام‌بخش اطرافیان بود. علیرضا اسلامی یادآور می‌شود:
=== گور جمعی صالح‌آباد ===
با آغاز قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، ارتباط خانواده با او به‌طور کامل قطع شد. به‌نقل از خانواده، در پنجم آذر همان سال دادستانی ایلام پدر خانواده را فراخواند و وسایل شخصی فرح را تحویل داد و اعلام کرد که او به جرم «هواداری از مجاهدین» اعدام شده است. ده روز بعد، خانواده اجازه یافتند به‌طور محدود محل دفن او را مشاهده کنند.


«چند بار پیش اومده بود که من در حالی‌که پیام‌های او رو می‌بردم در خیابان با پاسدارها روبه‌رو شدم... وقتی برمی‌گشتم و به او می‌گفتم که زحماتش رو از بین برده‌ام اصلاً ناراحت نمی‌شد و با خوشرویی دوباره همه اون مطالب رو از اول می‌نوشت»
به روایت خانواده، پیکر فرح اسلامی همراه با چندین زندانی دیگر ـ از جمله حکیمه ریزوندی، نسرین رجبی، مرضیه رحمتی، جسومه حیدری، نبی مروتی، بهزاد پورنوروز، عبادالله نادری و نصرالله بختیاری ـ در گودالی مشترک در صالح‌آباد ایلام دفن شد. این واقعه در حافظه نزدیکان او با عنوان «گور جمعی صالح‌آباد» ثبت شده است.
 
طبق گزارشی که بعدها از اهالی روستای شباب به خانواده‌ها رسید، این گروه از زندانیان پس از انتقال از زندان ایلام، مدتی در مسیر در این روستا توقف کردند و روز بعد در حوالی صالح‌آباد تیرباران شدند. خانواده‌ها همچنین شنیده بودند که پیش از اجرای حکم تیر، زندانیان زن مورد آزار قرار گرفته‌اند؛ با این حال، این گزارش‌ها به‌صورت مستقل قابل تأیید نبوده است.
 
در یادکردهای برادرش، این تجربه با زبانی شخصی و اندوهبار توصیف شده است:<blockquote>«کنار گودال نشستم، مشتی از خاک برداشتم و بوسیدم. دیگر سردم نبود. خاک بوی فرح را می‌داد… آرام اشک می‌ریختم و زمزمه می‌کردم: فرح، فرح… به او قول دادم راهش را ادامه بدهم.»</blockquote>


== الگوی شجاعت، ایمان و پایداری ==
== الگوی شجاعت، ایمان و پایداری ==