۹٬۲۴۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
<blockquote>«با عشق وطن مندرجات ذیل را در اینجا ثبت مینمایم، شاید بعداز من یادگار بماند و موجب آمرزش روح من باشد. باید دانست: این ابیات فقط و فقط اثر احساسات ناشیه از معاهده دولتین انگلستان وایران است که از طبع من تراوش کرده و این نبوده مگر این قرارداد در ذهن این بنده، جز یک معامله فروش ایران به انگلستان طور دیگر تلقی نشده! این است که با اطلاع از این مسئله شب وروز در وحشتم وهر گاه راه می روم، فرض میکنم که روی خاکی قدم بر میدارم که تا دیروز مال من بوده و حال از آن دیگری است! هر وقت آب میخورم میدانم این آب… از این رو هر لحظه نفرینی به مرتکب این معامله میگفتم. تقریباً قصیدهها، غزلها ومقالهها در این خصوص تهیه کرده ولی چون هیچکس پیرامون برای ثبت و حفظ آنها نبود، تقریباً تمام آنها از یاد رفت؛ بی آنکه اثری کرده باشد. فقط ابیات زیر است که از میان آنها بهخاطرم مانده، بهنام عشق وطن»:</blockquote>ای خدا با خون ما، این مهیمانی میکند | <blockquote>«با عشق وطن مندرجات ذیل را در اینجا ثبت مینمایم، شاید بعداز من یادگار بماند و موجب آمرزش روح من باشد. باید دانست: این ابیات فقط و فقط اثر احساسات ناشیه از معاهده دولتین انگلستان وایران است که از طبع من تراوش کرده و این نبوده مگر این قرارداد در ذهن این بنده، جز یک معامله فروش ایران به انگلستان طور دیگر تلقی نشده! این است که با اطلاع از این مسئله شب وروز در وحشتم وهر گاه راه می روم، فرض میکنم که روی خاکی قدم بر میدارم که تا دیروز مال من بوده و حال از آن دیگری است! هر وقت آب میخورم میدانم این آب… از این رو هر لحظه نفرینی به مرتکب این معامله میگفتم. تقریباً قصیدهها، غزلها ومقالهها در این خصوص تهیه کرده ولی چون هیچکس پیرامون برای ثبت و حفظ آنها نبود، تقریباً تمام آنها از یاد رفت؛ بی آنکه اثری کرده باشد. فقط ابیات زیر است که از میان آنها بهخاطرم مانده، بهنام عشق وطن»:</blockquote>ای خدا با خون ما، این مهیمانی میکند | ||
هرچه من ز اظهار دل، تحاشی می کنم | {{شعر}}{{ب|هرچه من ز اظهار دل، تحاشی می کنم|بهر احساسات خود، مشکل تراشی میکنم}} | ||
{{ب|ز اشک خود بر آتش دل، آب پاشی میکنم|باز طبعم بیشتر، آتش فشانی میکند}} | |||
ز اشک | {{ب|ز انزلی تا بلخ و بم را، اشک من گل کرده است|غسل بر نعش وطن، خونابه دل کرده است}} | ||
{{ب|دل دگر پیرامن دلدار را، ول کرده است|بر زوال ملک دارا، نوحه خوانی میکند}} | |||
{{ب|دست و پای گله با، دست شبانشان بستهاند|خوانی اندر ملک ما، از خون خلق آراستهاند}} | |||
{{ب|گرگهای آنگلوساکسون، بر آن بنشستهاند|هیئتی هم بهرشان، خوان گسترانی میکند}} | |||
{{ب|رفت شاه و رفت ملک و رفت تاج و رفت تخت|باغبان زحمت مکش، کز ریشه کندند این درخت}} | |||
{{ب|مهیمانان وثوق الدوله! خونخوارند سخت|ای خدا با خون ما، این مهیمانی میکند}} | |||
{{ب|ای وثوق الدوله! ایران، ملک بابایت نبود!| یک شتر برده است آن و این قطار اندر قطار}} | |||
{{ب|این چه سری بود؟ رفت آن پای دار، این پایدار|باز هم صد ماشاالله زندگانی میکند}} | |||
{{ب|یا رب این مخلوق را از چوب بتراشیدهاند؟|برسر این خلق، خاک مردگان پاشیدهاند؟}}{{پایان شعر}} | |||
«تاریخ ما» | |||
یا رب این مخلوق را از چوب بتراشیدهاند؟ | |||
برسر این خلق، خاک مردگان پاشیدهاند؟ | |||
به عقیدهی عشقی تا ظلم هست، مبارزه هم هست و خود نیز هزینهی آن را میپردازد؛ چنانکه سروده است: | به عقیدهی عشقی تا ظلم هست، مبارزه هم هست و خود نیز هزینهی آن را میپردازد؛ چنانکه سروده است: | ||
ویرایش