کاربر:Safa/1صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۲: خط ۱۲:
}}
}}


دیالکتیک از ریشه یونانی “دیالوگ” به معنای گفتگوی دو تن است. در یونان قدیم شیوه آشکار شدن حقیقت پس از مباحثه و جدل بین دو نفر را دیالکتیک می‌گفتند، برخی از فلاسفه‌ى یونان معتقد بودند که پيدایش تناقضات در تفکر و برخورد عقاید متضاد بهترین وسيله‌ى کشف حقيقت است. بعدها هگل شیوه تفکر و توصیف خود را از وجود، دیالکتیک نامید و آن را در مقابل شیوه متافیزیک گذاشت. البته این یک اصطلاح  برای روشن شدن مطلب است. زیرا در تاریخ فلسفه نوعی از اندیشه متافیزیکی به سبکی که هگل می‌گوید، وجود ندارد.   
دیالکتیک از ریشه یونانی “دیالوگ” به معنای مصاحبه و مباحثه کردن دو تن است. در یونان قدیم شیوه آشکار شدن حقیقت پس از مباحثه و جدل بین دو نفر را دیالکتیک می‌گفتند، برخی از فلاسفه‌ى یونان معتقد بودند که پيدایش تناقضات در تفکر و برخورد عقاید متضاد بهترین وسيله‌ى کشف حقيقت است. دامنه‌ى تفکر روی اصول دیالکتيک، بعدها شامل پدیده‌هاى طبيعت نيز شده، به متُد دیالکتيکی شناسائی طبيعت تبدیل گردید که به موجب این رویه، کليه‌ى پدیده‌هاى طبيعت دائماً متحرک و متغير بوده و تحولات طبيعی نتيجه‌ى عمل متقابل قوای متضاد در طبيعت ميباشند. هگل شیوه تفکر و توصیف خود را از وجود، دیالکتیک نامید و آن را در مقابل شیوه متافیزیک گذاشت. البته این یک اصطلاح  برای روشن شدن مطلب است. زیرا در تاریخ فلسفه نوعی از اندیشه متافیزیکی به سبکی که هگل می‌گوید، وجود ندارد.   


اسلوب دیالکتیکی هگل می‌گوید در برابر هر تزی یک آنتی‌تز وجود دارد که از جدال بین آنها سنتزی بیرون می‌آید و این پروسه در جهت کمال بالاتر ادامه می‌یابد.   
اسلوب دیالکتیکی هگل می‌گوید در برابر هر تزی یک آنتی‌تز وجود دارد که از جدال بین آنها سنتزی بیرون می‌آید و این پروسه در جهت کمال بالاتر ادامه می‌یابد.   
خط ۱۸: خط ۱۸:
مارکس وانگلس اسلوب دیالکتیکی تفکر را از هگل گرفتند و به فویرباخ، فیلسوف آلمانی، که او هم ابتدا شاگرد هگل بود، ولی از او روی گردان شد و دیالکتیک را رد کرد، ایراد می‌گرفتند که او وقتی فلسفه ایده‌آلیستی هگل را به درستی رد می‌کرد، دیالکتیک او را هم به اشتباه کنار گذاشت و حال آنکه دیالکتیک هگل صحیح است، باید آن را در چارچوب درست، و چارچوب شناخت علمی، به کار گرفت. بر مبنای مباحث جدید درعلوم که تایید کننده شیوه دیالکتیکی تفکر است و هم می‌تواند آن را تکمیل کند، مانند تئوری تکامل انواع داروین، تئوری سیستم‌ها، و تا حدی تئوری نسبیت عمومی و خاص اینشتین و مکانیک کوانتا و قانون عدم قطعیت هایزنبرگ و غیره.
مارکس وانگلس اسلوب دیالکتیکی تفکر را از هگل گرفتند و به فویرباخ، فیلسوف آلمانی، که او هم ابتدا شاگرد هگل بود، ولی از او روی گردان شد و دیالکتیک را رد کرد، ایراد می‌گرفتند که او وقتی فلسفه ایده‌آلیستی هگل را به درستی رد می‌کرد، دیالکتیک او را هم به اشتباه کنار گذاشت و حال آنکه دیالکتیک هگل صحیح است، باید آن را در چارچوب درست، و چارچوب شناخت علمی، به کار گرفت. بر مبنای مباحث جدید درعلوم که تایید کننده شیوه دیالکتیکی تفکر است و هم می‌تواند آن را تکمیل کند، مانند تئوری تکامل انواع داروین، تئوری سیستم‌ها، و تا حدی تئوری نسبیت عمومی و خاص اینشتین و مکانیک کوانتا و قانون عدم قطعیت هایزنبرگ و غیره.


دیالکتیک، هم از آن جهت که شیوه بودن و شدن یا تغییر کل هستی را برای شما بیان می‌کند، یک تئوری است و هم از آن جهت که شما را به تفکر درست مجهز می‌کند، یک اسلوب و دستگاه شناسایی است.  
دیالکتیک، هم از آن جهت که شیوه بودن و شدن یا تغییر کل هستی را برای شما بیان می‌کند، یک تئوری است و هم از آن جهت که شما را به تفکر درست مجهز می‌کند، یک اسلوب و دستگاه شناسایی است.


== تاریخچه بحث دیالکتیک ==
== تاریخچه بحث دیالکتیک ==
هرعلمی برای خود اسلوب خود را دارد، دیگر به اسلوب دیالک تیک چه احتیاجی است؟ جواب آن است که: اسلوب های علمی در گستره های خاص به کار می رود و اسلوب دیالک تیک برای همه آن ها اسلوب مشترک است.می گویند : آیا اسلوب دیالک تیک با تجربه به دست آمده ، و اگر با تجربه به دست آمده ، دیگر چه احتیاجی به اسلوب دیالک تیکی داریم ،چون اسلوب تجربه هست.
متد عبارتست از اصول تئوریک و راه‌های عملی که برای رسیدن به ‌هدف مورد نظر که رعایت آنها کاملا ضروری است. صحت متدها بستگی به میزان عینی و علمی بودن آنها دارد


جواب آن که: اسلوب تجربه و مشاهده و کشف اسلوب علوم طبیعی است؛ اسلوب انتزاع و تعمیم اسلوب علوم ریاضی و فلسفی است، اسلوب دیالک تیک تعمیم نتایج همه علوم است،لذا در حد بالایی از تجرید است و نمی توان گفت چون اسلوب تجربه هست، پس نیازی به آن نیست. چون واژه اسلوب دیالکتیکی با منطق دیالکتیک معروفیت یافته، برخی‌ها خیال می‌کنند که این منطق خود را جانشین منطق صوری ارسطویی کرده است. دیالکتیک، به عنوان اسلوب و منطق، ابدا کار منطق صوری ارسطویی راکه، تدریس آن در حوزه‌ها و دانشگاه‌های ما مرسوم است، نمی‌گیرد. منطق ارسطو طی زمان تکامل یافته و درباره‌ی مقولات آن بحث‌های زیادی شده است و اکنون به حد معتبری از تکامل رسیده است و حتی عده ای برای مفاهیم منطقی سمبول‌ها و فرمول‌هایی ایجاد کرده و منطق سمبولیک و ریاضی را به وجود آورده‌اند. منطق ارسطویی و اشکال دیگر منطق ،مانند منطق استقرایی، هر کدام جای خود را دارند و به معرفت علمی ما خدمت می‌کنند و دیالکتیک با آن ها رقابت نمی‌کند. دیالکتیک آمده است، تا مطالب زیرین را، که به نظر ما صحت آن را، مشاهدات روزمره نشان می‌دهد و نیاز به اقامه برهان‌های بغرنج ندارد، تصریح کند:
صحیح‌ترین و کامل‌ترین متد شناسایی امروزه متد دیالکتیک است.  


۱) کل هستی یک دستگاه واحد و به هم پیوسته است،که اگر آن را ازدستگاه‌ها یا سیستم‌های فرعی مرکب بدانیم، همه‌ی این دستگاه‌های فرعی در درون این دستگاه کلی، که جهان ماست، به هم ارتباط دارند. این ارتباط‌ها برخی دور است، مانند مثلا ارتباط ما با خورشید و یا کهکشان‌های دیگر، و برخی نزدیک، مانند ارتباط ما انسان‌های هم عصر و هم سرزمین با یکدیگر ،یا ارتباط داخلی اعضاء بدن انسان.
هرعلمی برای خود اسلوب خود را دارد، دیگر به اسلوب دیالکتیک چه احتیاجی است؟ جواب آن است که: اسلوب های علمی در گستره های خاص به کار می رود و اسلوب دیالکتیک برای همه آن‌ها اسلوب مشترک است.  


پس کل هستی دارای وحدت بنیادین ساختمانی است، ولی در عمل کرد و ساختار تنوع دارد. پس اصل اول دیالکتیک اصل پیوند کل هستی است. که به آن مونیسم در هستی می‌گویند.
اسلوب تجربه و مشاهده و کشف، اسلوب علوم طبیعی است؛


۲) اصل دیگر دیالکتیک اصل حرکت و تغییر دائمی است. کل هستی در یک حال نیست و در حال تغییر و شدن دائمی است. حرکت را انگلس به پنج شکل: مکانیکی و فیزیکی و شیمیائی و زیستی و اجتماعی و فکری تقسیم می‌کند. برخی آن را به سه قسم، یعنی مکانیکی و ترمال و سیبرنتیک تقسیم کرده‌اند، زیرا استدلال می‌کنند که حرکت فیزیکی و شیمیائی را می‌توان به یک نوع حرکت الکترون‌ها (ترمال) تبدیل کرد، یا حرکت زیستی و اجتماعی  و فکری را می‌توان حرکت سیبرنتیک افزایش کد‌های برنامه‌ای و اطلاعاتی در موضوع زنده دانست.  
اسلوب انتزاع و تعمیم اسلوب علوم ریاضی و فلسفی است،
 
اسلوب دیالکتیک تعمیم نتایج همه علوم است،لذا در حد بالایی از تجرید است و نمی‌توان گفت چون اسلوب تجربه هست، پس نیازی به آن نیست.
 
دیالکتیک، به عنوان اسلوب و منطق، ابدا کار منطق صوری ارسطویی راکه، تدریس آن در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها مرسوم است، نمی‌گیرد.
 
منطق ارسطو طی زمان تکامل یافته و درباره‌ی مقولات آن بحث‌های زیادی شده است و اکنون به حد معتبری از تکامل رسیده است و حتی عده ای برای مفاهیم منطقی سمبول‌ها و فرمول‌هایی ایجاد کرده و منطق سمبولیک و ریاضی را به وجود آورده‌اند. منطق ارسطویی و اشکال دیگر منطق ،مانند منطق استقرایی، هر کدام جای خود را دارند و به معرفت علمی ما خدمت می‌کنند و دیالکتیک با آن ها رقابت نمی‌کند. دیالکتیک آمده است، تا مطالب زیرین را، به ما نشان بدهد و نیاز به اقامه برهان‌های بغرنج ندارد، تصریح کند:
 
اصول دیالکتیک
 
کل هستی یک دستگاه واحد و به هم پیوسته است،که اگر آن را از دستگاه‌ها یا سیستم‌های فرعی مرکب بدانیم، همه‌ی این دستگاه‌های فرعی در درون این دستگاه کلی، که جهان ماست، به هم ارتباط دارند. این ارتباط‌ها برخی دور است، مانند مثلا ارتباط ما با خورشید و یا کهکشان‌های دیگر، و برخی نزدیک، مانند ارتباط ما انسان‌های هم عصر و هم سرزمین با یکدیگر ،یا ارتباط داخلی اعضاء بدن انسان.
 
پس کل هستی دارای وحدت بنیادین ساختمانی است، ولی در عمل کرد و ساختار تنوع دارد. که به آن مونیسم در هستی می‌گویند.
 
۱ـ اصل تغییر و حرکت
 
جهان و کلیه پدیده‌های آن در حال حرکت و تغییرند و فرض سکون پدیده‌ها برابر با عدم آنهاست. کل هستی در یک حال نیست و در حال تغییر و شدن دائمی است.  
 
حرکت را انگلس به پنج شکل: مکانیکی و فیزیکی و شیمیائی و زیستی و اجتماعی و فکری تقسیم می‌کند. برخی آن را به سه قسم، یعنی مکانیکی و ترمال و سیبرنتیک تقسیم کرده‌اند، زیرا استدلال می‌کنند که حرکت فیزیکی و شیمیائی را می‌توان به یک نوع حرکت الکترون‌ها (ترمال) تبدیل کرد، یا حرکت زیستی و اجتماعی  و فکری را می‌توان حرکت سیبرنتیک افزایش کد‌های برنامه‌ای و اطلاعاتی در موضوع زنده دانست.


حرکت و تغییر کل هستی به دو شکل بروز می‌کند: در اجزاء به صورت ” گسترش”، یعنی هرپدیده‌ای تولدی دارد و مسیری را طی می‌کند و سرانجام و زوالی دارد. کل وجود، نیز در حرکت خود سمت و سویی را طی می‌کند، که آن را “حرکت تکاملی” می‌نامند.  
حرکت و تغییر کل هستی به دو شکل بروز می‌کند: در اجزاء به صورت ” گسترش”، یعنی هرپدیده‌ای تولدی دارد و مسیری را طی می‌کند و سرانجام و زوالی دارد. کل وجود، نیز در حرکت خود سمت و سویی را طی می‌کند، که آن را “حرکت تکاملی” می‌نامند.  
این اصل در تاریخ فلسفه با این بیان هراکلیت فیلسوف یونانی معنا می‌شود که: یک انسان دو بار در یک رودخانه شنا نمی‌کند.
۲ـ  اصل تاثیر متقابل
تغییر هر پدیده وابسته به تغییر سایر پدیده‌هاست در واقع هیچ پدیده‌ای بدون همبستگی با سایر پدیده‌ها نمی‌تواند وجود د اشته باشد
۳ـ  تضاد
به دلیل وجود دو وجه متضاد در هر پدیده، علت اصلی تغییر پدیده‌ها نتیجه‌ی جنگ این دو وجه متضاد است.
۴ـ گذار از تغییرات کمی به تغییرات کیفی
در هر پدیده تغییرات از توالی تغییرات ساده تشکیل شده که در یک نقطه به تغییر کل آن پدیده منجر می‌شود که به آن تغییر کیفی می‌گویند.


=== دیالکتیک سقراط ===
=== دیالکتیک سقراط ===
خط ۶۷: خط ۹۹:


=== ماتریالیسم تاریخی ===
=== ماتریالیسم تاریخی ===
این جمله‌ی ابتدایی کتاب است که تمام تاریخ چیزی جز مبارزه‌ی طبقاتی نیست. و آن به ۵ دوره تقسیم می‌شود.
این جمله‌ی ابتدایی کتاب ماتریالیسم تاریخی است که تمام تاریخ چیزی جز مبارزه‌ی طبقاتی نیست.  
 
و آن به ۵ دوره تقسیم می‌شود.


۱ـ دوره‌ی کمون اولیه
۱ـ دوره‌ی کمون اولیه
۱۳٬۵۵۴

ویرایش