۱۳٬۵۵۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
| خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
'''میرزاده عشقی'''، با نام اصلی سید محمدرضا کردستانی (زادهی ۲۰ آذر ۱۲۷۳، همدان – درگذشتهی ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳)، شاعر، روزنامهنگار، نمایشنامه نویس و نویسنده در دوران مشروطه بود. میرزاده عشقی در دوران تحصیل، علاوه بر دروس معمول، زبان فرانسه را نیز آموخت و به آن مسلط گشت. در اوایل جنگ جهانی اول (۱۹۱۴–۱۹۱۸ میلادی) و دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده، میرزاده عشقی که در همدان بهسر میبرد به استانبول رفت. میرزاده عشقی در استانبول در شعبه علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب عالی، جزو مستمعین آزاد حضور یافت و به تحصیل دانش پرداخت. وی در استانبول نخستین آثار شاعرانهی خود مانند، نوروزینامه و اُپرای رستاخیز شهریاران ایران را نوشت. میرزاده عشقی، پس از بازگشت به همدان، همراه با حزب سوسیالیست و همکاران اقلیت مجلس، به مبارزه علیه دیکتاتوری سلطنتی پرداخت. سخنرانیهای تند و مقالات و اشعار آتشین میرزاده عشقی علیه وثوقالدوله نخستوزیر وقت و علیه قرداد سال ۱۹۱۹، باعث شد که وثوقالدوله حکم دستگیری او را صادر و وی را روانه زندان کنند. میرزاده عشقی قرداد ۱۹۱۹، را قرارداد فروش ایران به انگلستان نامید. در سال ۱۳۰۲، با آغاز زمزمهی جمهوری، میرزاده عشقی در مقالهای تحت عنوان جمهوری قلابی، بهمخالفت با رضاخان برخاست و در نخستین شمارهی روزنامه کاریکاتور قرن بیستم که در همان سال دایر کرد، چندین کاریکاتور و شعر تند مبنی بر هزلبودن و غیر واقعی بودن جمهوری رضاخانی منتشر کرد که شهربانی دستور توقیف روزنامه را صادر و همهی نسخههای آن را از سطح شهر جمعآوری نمود. سرانجام میرزاده عشقی در ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳، در منزل خودش به دست دو تن از عوامل حکومتی هدف گلوله قرار گرفت و در بیمارستان شهربانی جانباخت. | '''میرزاده عشقی'''، با نام اصلی سید محمدرضا کردستانی (زادهی ۲۰ آذر ۱۲۷۳، همدان – درگذشتهی ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳)، شاعر، روزنامهنگار، نمایشنامه نویس و نویسنده در دوران مشروطه بود. میرزاده عشقی در دوران تحصیل، علاوه بر دروس معمول، زبان فرانسه را نیز آموخت و به آن مسلط گشت. در اوایل جنگ جهانی اول (۱۹۱۴–۱۹۱۸ میلادی) و دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده، میرزاده عشقی که در همدان بهسر میبرد به استانبول رفت. | ||
میرزاده عشقی در استانبول در شعبه علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب عالی، جزو مستمعین آزاد حضور یافت و به تحصیل دانش پرداخت. وی در استانبول نخستین آثار شاعرانهی خود مانند، نوروزینامه و اُپرای رستاخیز شهریاران ایران را نوشت. میرزاده عشقی، پس از بازگشت به همدان، همراه با حزب سوسیالیست و همکاران اقلیت مجلس، به مبارزه علیه دیکتاتوری سلطنتی پرداخت. | |||
سخنرانیهای تند و مقالات و اشعار آتشین میرزاده عشقی علیه وثوقالدوله نخستوزیر وقت و علیه قرداد سال ۱۹۱۹، باعث شد که وثوقالدوله حکم دستگیری او را صادر و وی را روانه زندان کنند. میرزاده عشقی قرداد ۱۹۱۹، را قرارداد فروش ایران به انگلستان نامید. | |||
در سال ۱۳۰۲، با آغاز زمزمهی جمهوری، میرزاده عشقی در مقالهای تحت عنوان جمهوری قلابی، بهمخالفت با رضاخان برخاست و در نخستین شمارهی روزنامه کاریکاتور قرن بیستم که در همان سال دایر کرد، چندین کاریکاتور و شعر تند مبنی بر هزلبودن و غیر واقعی بودن جمهوری رضاخانی منتشر کرد که شهربانی دستور توقیف روزنامه را صادر و همهی نسخههای آن را از سطح شهر جمعآوری نمود. | |||
سرانجام میرزاده عشقی در ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳، در منزل خودش به دست دو تن از عوامل حکومتی هدف گلوله قرار گرفت و در بیمارستان شهربانی جانباخت. | |||
== تحصیلات میرزاده عشقی == | == تحصیلات میرزاده عشقی == | ||
میرزاده عشقی، فرزند حاج سید ابوالقاسم کردستانی است. وی در ۲۰ آذرماه ۱۲۷۳، در همدان بهدنیا آمد. میرزاده عشقی در سالهای کودکی در مکتبخانههای محلی به تحصیل پرداخت. او پس از سن ۷ سالگی در مدرسههای الفت و آلیانس به تحصیل زبان فارسی و فرانسه پرداخت. او پیش از پایان مدرسه در تجارتخانه یک بازرگان فرانسوی به شغل مترجمی پرداخت و به زبان | میرزاده عشقی، فرزند حاج سید ابوالقاسم کردستانی است. وی در ۲۰ آذرماه ۱۲۷۳، در همدان بهدنیا آمد. میرزاده عشقی در سالهای کودکی در مکتبخانههای محلی به تحصیل پرداخت. او پس از سن ۷ سالگی در مدرسههای الفت و آلیانس به تحصیل زبان فارسی و فرانسه پرداخت. او پیش از پایان مدرسه در تجارتخانه یک بازرگان فرانسوی به شغل مترجمی پرداخت و به زبان فرانسه مسلط شد. | ||
دوره تحصیلی اولیه میرزاده عشقی تا سن ۱۷ سالگی بیشتر طول نکشید. وی در سن ۱۵ سالگی به اصفهان رفت، سپس برای اتمام تحصیلات به تهران آمد؛ و بیش از ۳ ماه نگذشت که به همدان بازگشت و ۴ ماه بعد به اصرار پدرش برای تحصیل عازم تهران شد؛ اما او از تهران به رشت و بندر انزلی رهسپار و از آنجا به مرکز بازگشت. | دوره تحصیلی اولیه میرزاده عشقی تا سن ۱۷ سالگی بیشتر طول نکشید. وی در سن ۱۵ سالگی به اصفهان رفت، سپس برای اتمام تحصیلات به تهران آمد؛ و بیش از ۳ ماه نگذشت که به همدان بازگشت و ۴ ماه بعد به اصرار پدرش برای تحصیل عازم تهران شد؛ اما او از تهران به رشت و بندر انزلی رهسپار و از آنجا به مرکز بازگشت. | ||
| خط ۶۱: | خط ۶۹: | ||
== فعالیتهای سیاسی، اجتماعی == | == فعالیتهای سیاسی، اجتماعی == | ||
میرزاده عشقی در سن ۱۷ سالگی وارد فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شد. عشقی در اوایل جنگ جهانی اول، در استانبول نخستین آثار شاعرانه خود مانند نوروزنامه و اپرای رستاخیز شهریاران ایران را نوشت. پس از آن او به همدان بازگشت. سپس به تهران رفت و با گروهی از نویسندگان ارتباط پیدا کرد. میرزاده عشقی در این دوران در کنار حزب سوسیالیست و همکاران اقلیت مجلس به مبارزه پرداخت. در این مبارزهی سیاسی، قلم این شاعر بیش از همه متوجه وثوقالدوله نخستوزیر وقت بود. سخنرانیهای تند و مقالات و اشعار آتشین میرزاده عشقی علیه قرار داد ۱۹۱۹، باعث شد که وثوقالدوله دستور دستگیری وی را صادر و او را روانه زندان کنند. مبارزات سیاسی و مقالات انتقادی میرزاده عشقی تا پایان زندگی کوتاهش ادامهیافت.<ref name=":2">[http://persian-man.ir/senior/poets/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C/ زندگینامه میرزاده عشقی - سایت مردان پارس]</ref> | میرزاده عشقی در سن ۱۷ سالگی وارد فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شد. عشقی در اوایل جنگ جهانی اول، در استانبول نخستین آثار شاعرانه خود مانند نوروزنامه و اپرای رستاخیز شهریاران ایران را نوشت. پس از آن او به همدان بازگشت. سپس به تهران رفت و با گروهی از نویسندگان ارتباط پیدا کرد. میرزاده عشقی در این دوران در کنار حزب سوسیالیست و همکاران اقلیت مجلس به مبارزه پرداخت. | ||
در این مبارزهی سیاسی، قلم این شاعر بیش از همه متوجه وثوقالدوله نخستوزیر وقت بود. سخنرانیهای تند و مقالات و اشعار آتشین میرزاده عشقی علیه قرار داد ۱۹۱۹، باعث شد که وثوقالدوله دستور دستگیری وی را صادر و او را روانه زندان کنند. مبارزات سیاسی و مقالات انتقادی میرزاده عشقی تا پایان زندگی کوتاهش ادامهیافت.<ref name=":2">[http://persian-man.ir/senior/poets/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C/ زندگینامه میرزاده عشقی - سایت مردان پارس]</ref> | |||
این مقالات سراسر انتقاد و اعتراض از پیامدهای انقلاب مشروطه بود و پیش از آن که در شعر و ادب آن دوره خود را نشاندهد، در روزنامهها منعکس میشد. میرزاده عشقی زبانی خاص و اعتراضی برای خود برگزید. زبانی که جان خود را بر سر آن گذاشت.<ref name=":3">[https://www.bartarinha.ir/fa/news/363222/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86%D8%AF چرا میرزاده عشقی را ترور کردند؟ - سایت برترینها]</ref> | این مقالات سراسر انتقاد و اعتراض از پیامدهای انقلاب مشروطه بود و پیش از آن که در شعر و ادب آن دوره خود را نشاندهد، در روزنامهها منعکس میشد. میرزاده عشقی زبانی خاص و اعتراضی برای خود برگزید. زبانی که جان خود را بر سر آن گذاشت.<ref name=":3">[https://www.bartarinha.ir/fa/news/363222/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86%D8%AF چرا میرزاده عشقی را ترور کردند؟ - سایت برترینها]</ref> | ||
| خط ۷۱: | خط ۸۱: | ||
هنگامی که وثوقالدوله قرارداد ایران و انگلیس را بهوسیله جراید اعلام کرد، میرزاده عشقی منظومهی اعتراضآمیزی را در نتیجه تأثیر از عقد قرارداد مزبور سرود و خود نیز در مقدمهی آن نوشت: | هنگامی که وثوقالدوله قرارداد ایران و انگلیس را بهوسیله جراید اعلام کرد، میرزاده عشقی منظومهی اعتراضآمیزی را در نتیجه تأثیر از عقد قرارداد مزبور سرود و خود نیز در مقدمهی آن نوشت: | ||
[[پرونده:میرعشقی8.JPG|بندانگشتی]] | [[پرونده:میرعشقی8.JPG|بندانگشتی]] | ||
<blockquote>«با عشق وطن مندرجات ذیل را در اینجا ثبت مینمایم، شاید بعداز من یادگار بماند و موجب آمرزش روح من باشد. باید دانست: این ابیات فقط و فقط اثر احساسات ناشیه از معاهده دولتین انگلستان وایران است که از طبع من تراوش کرده و این نبوده مگر این قرارداد در ذهن این بنده، جز یک معامله فروش ایران به انگلستان طور دیگر تلقی نشده! این است که با اطلاع از این مسئله شب و روز در وحشتم وهر گاه راه میروم، فرض میکنم که روی خاکی قدم برمیدارم که تا دیروز مال من بوده و حال از آن دیگری است! هر وقت آب میخورم میدانم این آب… از این رو هر لحظه نفرینی به مرتکب این معامله میگفتم. تقریباً قصیدهها، غزلها ومقالهها در این خصوص تهیه کرده ولی چون هیچکس پیرامون برای ثبت و حفظ آنها نبود، تقریباً تمام آنها از یاد رفت؛ بی آنکه اثری کردهباشد. فقط ابیات زیر است که از میان آنها بهخاطرم مانده، بهنام عشق وطن»:<ref name=":9" /></blockquote> | <blockquote>«با عشق وطن مندرجات ذیل را در اینجا ثبت مینمایم، شاید بعداز من یادگار بماند و موجب آمرزش روح من باشد. باید دانست: این ابیات فقط و فقط اثر احساسات ناشیه از معاهده دولتین انگلستان وایران است که از طبع من تراوش کرده و این نبوده مگر این قرارداد در ذهن این بنده، جز یک معامله فروش ایران به انگلستان طور دیگر تلقی نشده! این است که با اطلاع از این مسئله شب و روز در وحشتم وهر گاه راه میروم، فرض میکنم که روی خاکی قدم برمیدارم که تا دیروز مال من بوده و حال از آن دیگری است! | ||
هر وقت آب میخورم میدانم این آب… از این رو هر لحظه نفرینی به مرتکب این معامله میگفتم. تقریباً قصیدهها، غزلها ومقالهها در این خصوص تهیه کرده ولی چون هیچکس پیرامون برای ثبت و حفظ آنها نبود، تقریباً تمام آنها از یاد رفت؛ بی آنکه اثری کردهباشد. فقط ابیات زیر است که از میان آنها بهخاطرم مانده، بهنام عشق وطن»:<ref name=":9" /></blockquote> | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
| خط ۱۰۸: | خط ۱۲۰: | ||
تیر و کمان زبان و سخن، گو به خصم من | تیر و کمان زبان و سخن، گو به خصم من | ||
تا تیر و این کمان بودم، جنگ میکنم<ref name=":5" /> | تا تیر و این کمان بودم، جنگ میکنم<ref name=":5" /> | ||
== روزنامه قرن بیستم == | === روزنامه قرن بیستم === | ||
[[پرونده:روزنامه قرن بیستم.JPG|بندانگشتی|320x320پیکسل|روزنامه قرین بیستم]] | [[پرونده:روزنامه قرن بیستم.JPG|بندانگشتی|320x320پیکسل|روزنامه قرین بیستم]] | ||
در سال ۱۳۰۲ که بحث جمهوری داغ شد، میرزاده عشقی در مقالهای بهعنوان جمهوری قلابی رضاخان، بهمخالفت برخاست و در نخستین شماره روزنامه کاریکاتور ''قرن بیستم'' که در همان سال دایر کرد، چندین کاریکاتور و شعر تند مبنی بر هزل بودن جمهوری و جمهوریخواهان منتشر کرد. مخالفت عشقی با جمهوری قلابی به آنجا رسید که شهربانی وقت دستور توقیف روزنامه را صادر و همهی نسخههای آن را از سطح شهر جمعآوری نمود.<ref name=":2" /> | در سال ۱۳۰۲ که بحث جمهوری داغ شد، میرزاده عشقی در مقالهای بهعنوان جمهوری قلابی رضاخان، بهمخالفت برخاست و در نخستین شماره روزنامه کاریکاتور ''قرن بیستم'' که در همان سال دایر کرد، چندین کاریکاتور و شعر تند مبنی بر هزل بودن جمهوری و جمهوریخواهان منتشر کرد. مخالفت عشقی با جمهوری قلابی به آنجا رسید که شهربانی وقت دستور توقیف روزنامه را صادر و همهی نسخههای آن را از سطح شهر جمعآوری نمود.<ref name=":2" /> | ||
| خط ۱۲۱: | خط ۱۳۳: | ||
دشمنی میرزاده عشقی با رضاخان از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ آغاز شد. او از مخالفان کودتا و بازگشت دیکتاتوری بود. | دشمنی میرزاده عشقی با رضاخان از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ آغاز شد. او از مخالفان کودتا و بازگشت دیکتاتوری بود. | ||
هنگامی که رضاخان قزاق که تازه از راه رسیده و دشمن مشروطه بود، با فریب دعوی جمهوریخواهی کرد، میرزاده عشقی به مخالفت با او پرداخت. از دیگر همراهان میرزاده عشقی در آن روزگار، برخی روشنفکران همعصرش از جمله ملکالشعرای | هنگامی که [[رضاخان]] قزاق که تازه از راه رسیده و دشمن مشروطه بود، با فریب دعوی جمهوریخواهی کرد، میرزاده عشقی به مخالفت با او پرداخت. از دیگر همراهان میرزاده عشقی در آن روزگار، برخی روشنفکران همعصرش از جمله [[ملکالشعرای بهار]]، استاد حسین بهزاد، [[فرخی یزدی]] و [[نیما یوشیج]]، بودند. | ||
داستان جمهوریخواهی رضاخان البته فریبی بود که برای چندصباحی حتی برخی روشنفکران آن عصر را هم با خود بُرد؛ اما بهسرعت دستش رو شد و ناگزیر از بازگشت به اصل خویش و قبضه قدرت سلطنتی شد.<ref name=":6">[https://article.mojahedin.org/i/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D9%88-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%86 میرزاده عشقی و رضا خان - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref> | داستان جمهوریخواهی رضاخان البته فریبی بود که برای چندصباحی حتی برخی روشنفکران آن عصر را هم با خود بُرد؛ اما بهسرعت دستش رو شد و ناگزیر از بازگشت به اصل خویش و قبضه قدرت سلطنتی شد.<ref name=":6">[https://article.mojahedin.org/i/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D9%88-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%86 میرزاده عشقی و رضا خان - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref> | ||
| خط ۴۶۲: | خط ۴۷۴: | ||
حامیان رضاخان و پهلوی، مخالفان خود را یا به اسلامگرایی متهم میکردند یا به کمونیسم یا به تجزیهطلبی. میرزاده عشقی هیچیک از این سه نبود. در همین شعر پرچمهای سرخ را به سخره میگیرد پس نمیتواند کمونیست باشد. اشعارش در تقبیح حجاب و تقبیح روحانیت حامی قدرت، معروف است و نمیتواند اسلامگرا باشد. به قومیت خاصی هم منسوب نیست و اشعارش و نوشتههایش همه فارسی است و مدرکی دال بر تجزیهطلب بودن وی وجود ندارد.<ref name=":7" /> | حامیان رضاخان و پهلوی، مخالفان خود را یا به اسلامگرایی متهم میکردند یا به کمونیسم یا به تجزیهطلبی. میرزاده عشقی هیچیک از این سه نبود. در همین شعر پرچمهای سرخ را به سخره میگیرد پس نمیتواند کمونیست باشد. اشعارش در تقبیح حجاب و تقبیح روحانیت حامی قدرت، معروف است و نمیتواند اسلامگرا باشد. به قومیت خاصی هم منسوب نیست و اشعارش و نوشتههایش همه فارسی است و مدرکی دال بر تجزیهطلب بودن وی وجود ندارد.<ref name=":7" /> | ||
هنگامی که وثوقالدوله قرارداد ایران و انگلیس را بهوسیله جراید اعلام کرد، میرزاده عشقی منظومهی اعتراضآمیزی را در اعتراض به این قرارداد سرود. وثوقالدوله او را بهدنبال این اعتراضها و چامهسراییها در تابستان ۱۲۹۸، بههمراه جمعی از مخالفان به زندان انداخت. آنگاه عشقی در سوز عشق وطن چنین سرود: | هنگامی که [[وثوقالدوله]] قرارداد ایران و انگلیس را بهوسیله جراید اعلام کرد، میرزاده عشقی منظومهی اعتراضآمیزی را در اعتراض به این قرارداد سرود. وثوقالدوله او را بهدنبال این اعتراضها و چامهسراییها در تابستان ۱۲۹۸، بههمراه جمعی از مخالفان به زندان انداخت. آنگاه عشقی در سوز عشق وطن چنین سرود: | ||
=== خاک وطن === | === خاک وطن === | ||
| خط ۵۰۳: | خط ۵۱۵: | ||
== ترور میرزاده عشقی == | == ترور میرزاده عشقی == | ||
[[پرونده:میرعشقی1.JPG|بندانگشتی|صحنهی بازسازی شده از ترور میرزاده عشقی]] | [[پرونده:میرعشقی1.JPG|بندانگشتی|صحنهی بازسازی شده از ترور میرزاده عشقی]] | ||
میرزاده عشقی آخرین شماره روزنامه ''قرن بیستم'' در تیرماه سال ۱۳۰۳، منتشرکرد. در آن شماره کاریکاتورهایی بود که رضاخان را دستنشانده انگلیسها نشان میداد. شهربانی بلافاصله روزنامه را توقیف کرد؛ و خود عشقی نیز بامداد روز ۱۲ تیر همان سال در سن ۳۱ سالگی توسط ۳ نفر از عوامل اداره تامینات شهربانی رضاخان به بهانه تحویل نامه و با شلیک گلوله درحیاط منزلش در سهراهی سپهسالار بهقتل رسید. آن ۳نفر از عوامل محمد درگاهی، معروف به محمد چاقو رئیس شهربانی رضاخان بودند. اسم یکی از قاتلان ابوالقاسم بهمن و نفر شلیککننده حبیب همدانی نام داشت. قاتل دستگیرشده، به قضاییه رضاخانی سپردهشد اما پس از ۲سال، بیگناه اعلام و آزاد گردید. رئیس دادگاه، قاضی صدرالاشراف بازجوی بدنام جنایت باغشاه بود که در خون میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و یاران مشروطهخواه او در آغاز استبداد محمدعلیشاهی و جنایتهای لیاخف روسی دست داشت. کلنل لیاخف، فرمانده روسی نیروی قزاق رضاخان بود که مجلس مشروطه را به توپ بست و آن را تعطیل کرد.<ref name=":6" /> | میرزاده عشقی آخرین شماره روزنامه ''قرن بیستم'' در تیرماه سال ۱۳۰۳، منتشرکرد. در آن شماره کاریکاتورهایی بود که رضاخان را دستنشانده انگلیسها نشان میداد. شهربانی بلافاصله روزنامه را توقیف کرد؛ و خود عشقی نیز بامداد روز ۱۲ تیر همان سال در سن ۳۱ سالگی توسط ۳ نفر از عوامل اداره تامینات شهربانی رضاخان به بهانه تحویل نامه و با شلیک گلوله درحیاط منزلش در سهراهی سپهسالار بهقتل رسید. | ||
آن ۳نفر از عوامل محمد درگاهی، معروف به محمد چاقو رئیس شهربانی رضاخان بودند. اسم یکی از قاتلان ابوالقاسم بهمن و نفر شلیککننده حبیب همدانی نام داشت. قاتل دستگیرشده، به قضاییه رضاخانی سپردهشد اما پس از ۲سال، بیگناه اعلام و آزاد گردید. | |||
رئیس دادگاه، قاضی صدرالاشراف بازجوی بدنام جنایت باغشاه بود که در خون [[جهانگیرخان صوراسرافیل|میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل]] و یاران مشروطهخواه او در آغاز استبداد محمدعلیشاهی و جنایتهای لیاخف روسی دست داشت. کلنل لیاخف، فرمانده روسی نیروی قزاق رضاخان بود که مجلس مشروطه را به توپ بست و آن را تعطیل کرد.<ref name=":6" /> | |||
دو روز پیش از ترور میرزاده عشقی، یکی از دوستانش بهنام میرمحسنخان، به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تأمینات خبر «عشقی، محرمانه کشتهشود» را شنیدهبود.<ref name=":1" /> | دو روز پیش از ترور میرزاده عشقی، یکی از دوستانش بهنام میرمحسنخان، به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تأمینات خبر «عشقی، محرمانه کشتهشود» را شنیدهبود.<ref name=":1" /> | ||
| خط ۵۰۹: | خط ۵۲۵: | ||
میرزاده عشقی چند روز پیش از قتلش، به دوستی گفت که دلم میخواهد زنده بمانم و برای آزادی ایران هرقدر میتوانم بکوشم… من که از این زندگی سیر شدهام، اگر خوشحالم زندهام، برای این است که برای وطنم، فرزندی لایق و فداکار باشم وتا آنجا که میسر است برای نجات کشورم کار کنم. | میرزاده عشقی چند روز پیش از قتلش، به دوستی گفت که دلم میخواهد زنده بمانم و برای آزادی ایران هرقدر میتوانم بکوشم… من که از این زندگی سیر شدهام، اگر خوشحالم زندهام، برای این است که برای وطنم، فرزندی لایق و فداکار باشم وتا آنجا که میسر است برای نجات کشورم کار کنم. | ||
[[پرونده:حکم تبرئه قاتل میرزاده عشقی توسط قاضی فاسد ضدمشروطه.jpg|بندانگشتی|350x350پیکسل|کم تبرئه قاتل میرزاده عشقی توسط قاضی ضدمشروطه]] | [[پرونده:حکم تبرئه قاتل میرزاده عشقی توسط قاضی فاسد ضدمشروطه.jpg|بندانگشتی|350x350پیکسل|کم تبرئه قاتل میرزاده عشقی توسط قاضی ضدمشروطه]] | ||
دو سه شبی بود که ۲ نفر ناشناس پیرامون منزل میرزاده عشقی کشیک میکشیدند. عشقی به نصیحت دوستانش از خانه بیرون نمیرفت. کسی را هم نزد خود نمیپذیرفت. اما آن دو نفر ناشناس، پیوسته مرافب بودند که عشقی را تنها گیر بیاورند و سراغش بروند. آن شب را که شب دوازدهم تیرماه ۱۳۰۳ بود، میرزاده عشقی ناراحت به سر برد. صبح آن شب عشقی، خسته، لب حوض دستهایش را میشست. پسر عموی او که از چندی پیش مراقب او بود بیرون رفتهبود. کلفت خانه هم برای خرید بیرون رفته و در خانه را باز گذاشتهبود. ناگهان در حیاط باز شد و سه نفر بدون اجازه وارد خانه میرزاده عشقی شدند. عشقی از آنها پرسید که چه کار دارند؟ آنها جواب دادند که شب گذشته، شکایتی از سردار اکرم همدانی به منزل او دادهاند که عشقی آن را به چاپ برساند و اکنون برای گرفتن جواب عریضه آمدهاند. عشقی خندان تعارف کرد و میخواست برای پذیرایی آنها را به اتاق ببرد؛ و در حالی که با یکی از آنان صحبتکنان جلو بود، یکی از دو نفر، از عقب تیری به سوی او خالی کرد؛ و بیدرنگ هر سه نفر فرار کردند. عشقی فریاد کشید و خود را به کوچه رساند. در آنجا از شدت درد به جوی آب افتاد. همسایهها با صدای تیر و فریاد عشقی، سراسیمه از خانه بیرون ریختند و محمد هرسینی قاتل را دستگیر کردند. اسم قاتل ابوالقاسم و از مهاجرین قفقاز بود. میرزاده عشقی را به بیمارستان شهربانی بردند. در تختخوابی افتاده ولحافی رویش کشیدند. رنگش به کلی پریده بود و عرق مرگ بر چهرهاش نشسته بود. تنش سرد شده و از سرما به خود میپیچید. او شکنجه و درد شدیدی میکشید. ناله میکرد و داد میزد که یا مرا از اینجا بیرون ببرید و یا یک گلولهی دیگر به من بزنید و آسودهام بکنید. گلولهی سربی در طرف چپ زیر قلبش گیر کردهبود؛ و خون زیادی میآمد. پس از ۴ ساعت درد و شکنجه، عشقی جوان چشم از جهان فروبست. پیراهن خونینش را روی جنازهاش گذاشته و تابوت را به مسجد سپهسالار بردند. صبح روز بعد تمام تهران عزادار بود. دانشمندان، دانشآموزان، کاسبکارها واهالی محل، طوق و علم بلند کرده وجنازهی میرزاده عشقی را در حالی که پیراهن خونین او روی تابوت بود برداشته و حرکت کردند. هر کس جنازه را میدید میگریست و میگفت: تهران چنین سوگواری را یکبار دیگر نخواهد دید.<ref>[http://parasto-e.blogfa.com/post/98 زندگینامه میرزاده عشقی - سایت موفقها]</ref> | دو سه شبی بود که ۲ نفر ناشناس پیرامون منزل میرزاده عشقی کشیک میکشیدند. عشقی به نصیحت دوستانش از خانه بیرون نمیرفت. کسی را هم نزد خود نمیپذیرفت. اما آن دو نفر ناشناس، پیوسته مرافب بودند که عشقی را تنها گیر بیاورند و سراغش بروند. آن شب را که شب دوازدهم تیرماه ۱۳۰۳ بود، میرزاده عشقی ناراحت به سر برد. صبح آن شب عشقی، خسته، لب حوض دستهایش را میشست. پسر عموی او که از چندی پیش مراقب او بود بیرون رفتهبود. کلفت خانه هم برای خرید بیرون رفته و در خانه را باز گذاشتهبود. | ||
ناگهان در حیاط باز شد و سه نفر بدون اجازه وارد خانه میرزاده عشقی شدند. عشقی از آنها پرسید که چه کار دارند؟ آنها جواب دادند که شب گذشته، شکایتی از سردار اکرم همدانی به منزل او دادهاند که عشقی آن را به چاپ برساند و اکنون برای گرفتن جواب عریضه آمدهاند. عشقی خندان تعارف کرد و میخواست برای پذیرایی آنها را به اتاق ببرد؛ و در حالی که با یکی از آنان صحبتکنان جلو بود، یکی از دو نفر، از عقب تیری به سوی او خالی کرد؛ و بیدرنگ هر سه نفر فرار کردند. عشقی فریاد کشید و خود را به کوچه رساند. در آنجا از شدت درد به جوی آب افتاد. | |||
همسایهها با صدای تیر و فریاد عشقی، سراسیمه از خانه بیرون ریختند و محمد هرسینی قاتل را دستگیر کردند. اسم قاتل ابوالقاسم و از مهاجرین قفقاز بود. میرزاده عشقی را به بیمارستان شهربانی بردند. در تختخوابی افتاده ولحافی رویش کشیدند. رنگش به کلی پریده بود و عرق مرگ بر چهرهاش نشسته بود. تنش سرد شده و از سرما به خود میپیچید. او شکنجه و درد شدیدی میکشید. | |||
ناله میکرد و داد میزد که یا مرا از اینجا بیرون ببرید و یا یک گلولهی دیگر به من بزنید و آسودهام بکنید. گلولهی سربی در طرف چپ زیر قلبش گیر کردهبود؛ و خون زیادی میآمد. پس از ۴ ساعت درد و شکنجه، عشقی جوان چشم از جهان فروبست. پیراهن خونینش را روی جنازهاش گذاشته و تابوت را به مسجد سپهسالار بردند. | |||
صبح روز بعد تمام تهران عزادار بود. دانشمندان، دانشآموزان، کاسبکارها واهالی محل، طوق و علم بلند کرده وجنازهی میرزاده عشقی را در حالی که پیراهن خونین او روی تابوت بود برداشته و حرکت کردند. هر کس جنازه را میدید میگریست و میگفت: تهران چنین سوگواری را یکبار دیگر نخواهد دید.<ref>[http://parasto-e.blogfa.com/post/98 زندگینامه میرزاده عشقی - سایت موفقها]</ref> | |||
میرزاده عشقی که به دستور رئیس اداره تأمینات نظمیه ترور شد. مرگ او از آن زمان تاکنون به یکی از نمادهای آزادی بیان در دورههای مختلف تبدیل شد.<ref name=":3" /> | میرزاده عشقی که به دستور رئیس اداره تأمینات نظمیه ترور شد. مرگ او از آن زمان تاکنون به یکی از نمادهای آزادی بیان در دورههای مختلف تبدیل شد.<ref name=":3" /> | ||
| خط ۵۲۳: | خط ۵۴۷: | ||
=== خواب عشقی دربارهی قتلش === | === خواب عشقی دربارهی قتلش === | ||
[[پرونده:میرعشق2.JPG|بندانگشتی|283x283پیکسل|میرزاده عشقی در جمع دوستانش]] | [[پرونده:میرعشق2.JPG|بندانگشتی|283x283پیکسل|میرزاده عشقی در جمع دوستانش]] | ||
بین رحیمزاده صفوی و ملک الشعراء بهار و میرزاده عشقی که هر سه از کارکنان اقلیت بودند، ترتیبی بود که هفتهای دو روز در منزل رحیمزاده صفوی، گرد آمده و از ظهر تا شب وقت خود را به مذاکرات ادبی وتهیه مطالب برای روزنامه قرن بیستم که متعلق به میرزاده عشقی بود میگذراندند. یک روز شنبه از هفتهای که روز سهشنبهی آن روز میبایست میرزاده عشقی بهقتل رسد، | بین رحیمزاده صفوی و ملک الشعراء بهار و میرزاده عشقی که هر سه از کارکنان اقلیت بودند، ترتیبی بود که هفتهای دو روز در منزل رحیمزاده صفوی، گرد آمده و از ظهر تا شب وقت خود را به مذاکرات ادبی وتهیه مطالب برای روزنامه قرن بیستم که متعلق به میرزاده عشقی بود میگذراندند. یک روز شنبه از هفتهای که روز سهشنبهی آن روز میبایست میرزاده عشقی بهقتل رسد، | ||
«خواب دیدم که در قلمستان زرگنده مشغول گردش هستم (قلمستان زرگنده گردشگاه اهل تفریح و تفرج مرکز بود)، در حین گردش دختری فرنگی مثل آن که با من سابقه آشنایی داشت نزدیک آمده بنای گلهگزاری وبالاخره تشدد وتغیر را گذاشت وطپانچهای که در دست داشت شش گلوله به طرف من خالی نمود. براثر صدای تیرها افراد پلیس ریختند و مرا دستگیر کرده در درشکه نشاندند که به نظمیه ببرند. در بین راه من هر چه فریاد میکردم که آخر مرا کجا میبرید شما باید ضارب را دستگیر کنید نه مرا، به حرفم گوش نمیدادند تا مرا به نظمیه بردند ودر آنجا مرا به اتاقی شبیه زیرزمین کشانیده حبس کردند. آن اتاق فقط یک روزنه داشت که از آن روشنایی به درون میتابید. من با حال وحشتی که داشتم چشم را به آن روزنه دوخته بودم ناگهان دیدم شروع به خاکریزی شد وتدریجاً آن روزنه، گرفته شد ومن احساس کردم که آنجا قیر من است…» | پس از صرف ناهار رحیمزاده صفوی یکی از سه کتاب فلاماریون که مربوط بهمرگ بود را باز کرده برای رفقا به فارسی نقل مینمود، در آن هنگام دوسه روز از انتشار آخرین شماره روزنامهی مشهور ''قرن بیستم'' گذشتهبود، همان شماره مشهوری که حاوی شدیدترین حملات به دیکتاتور وقت و اطرافیان او بود. | ||
تهدیدهای متواتر به میرزاده عشقی میرسید و کار به جایی رسیده بود که عشقی قیافهی مهیب مرگ را پیش چشم خود مجسم مییافت. در آن روز و آن ساعت که اتفاقاً به قصههای آن کتاب در موضوع خواب ومرگ گوش میداد، ناگهان از جای پریده و خطاب به رحیمزاده صفوی نموده و میگوید: حاشا که شما در این زمینهها مطالعه میکنید، خواهشمندم یک دقیقه هم به خواب من که دیشب دیدهام توجه نمائید: | |||
«خواب دیدم که در قلمستان زرگنده مشغول گردش هستم (قلمستان زرگنده گردشگاه اهل تفریح و تفرج مرکز بود)، در حین گردش دختری فرنگی مثل آن که با من سابقه آشنایی داشت نزدیک آمده بنای گلهگزاری وبالاخره تشدد وتغیر را گذاشت وطپانچهای که در دست داشت شش گلوله به طرف من خالی نمود. براثر صدای تیرها افراد پلیس ریختند و مرا دستگیر کرده در درشکه نشاندند که به نظمیه ببرند. در بین راه من هر چه فریاد میکردم که آخر مرا کجا میبرید شما باید ضارب را دستگیر کنید نه مرا، به حرفم گوش نمیدادند تا مرا به نظمیه بردند ودر آنجا مرا به اتاقی شبیه زیرزمین کشانیده حبس کردند. | |||
آن اتاق فقط یک روزنه داشت که از آن روشنایی به درون میتابید. من با حال وحشتی که داشتم چشم را به آن روزنه دوخته بودم ناگهان دیدم شروع به خاکریزی شد وتدریجاً آن روزنه، گرفته شد ومن احساس کردم که آنجا قیر من است…» | |||
وقتی که میرزاده عشقی این خواب را تعریف میکرد قیافه بیمزده و وحشتناکی داشت و رفقای او برای روحیه دادن وی، به مزاح و شوخی میپردازند؛ اما رحیمزاده صفوی میگوید که حال میرزاده عشقی و قیافه و لهجه او در آن موقع طوری بود که در قلب من اثر بیم و وحشت را منعکس میساخت. | وقتی که میرزاده عشقی این خواب را تعریف میکرد قیافه بیمزده و وحشتناکی داشت و رفقای او برای روحیه دادن وی، به مزاح و شوخی میپردازند؛ اما رحیمزاده صفوی میگوید که حال میرزاده عشقی و قیافه و لهجه او در آن موقع طوری بود که در قلب من اثر بیم و وحشت را منعکس میساخت. | ||
| خط ۵۳۳: | خط ۵۶۳: | ||
== تشییع جنازه عشقی == | == تشییع جنازه عشقی == | ||
[[پرونده:تشییع عشقی.JPG|بندانگشتی|360x360پیکسل|تشییع پیکر میرزاده عشقی]] | [[پرونده:تشییع عشقی.JPG|بندانگشتی|360x360پیکسل|تشییع پیکر میرزاده عشقی]] | ||
در همان روزی که میرزاده عشقی ترور شد، ساعت ۳ بعدازظهر گروهی از نمایندگان اقلیت و مدیران جراید اقلیت در بیمارستان نظمیه برسر پیکر عشقی حاضر شدند. مردم نیز کمکم در حال تجمع بود. عباس خلیلی، مدیر روزنامه '' اقدام،'' نطق غرائی کرد و تمام حاضرین گریستند. پس از نطق خلیلی، جسد میرزاده عشقی را در درشکهای گذاشته و به طرف منزل عشقی حرکت کردند. تعداد زیادی درشکه و اتومبیل از عقب جسد بهحرکت درآمدند. فرخی یزدی، مدیر روزنامه ''طوفان'' نیز از مشایعتکنندگان بود. همین که درشکهی فرخی یزدی به سر چهارراه مخبرالدوله رسید، به رفیق خود میگوید ماده تاریخ خوبی پیدا کردم وآن عشقی قرن بیستم است. هنوز به چهارراه سید علی نرسیده بودند که فرخی یزدی قطعهی معروف ''ماده تاریخ عشقی'' را به این شکل ساخت: | در همان روزی که میرزاده عشقی ترور شد، ساعت ۳ بعدازظهر گروهی از نمایندگان اقلیت و مدیران جراید اقلیت در بیمارستان نظمیه برسر پیکر عشقی حاضر شدند. مردم نیز کمکم در حال تجمع بود. عباس خلیلی، مدیر روزنامه '' اقدام،'' نطق غرائی کرد و تمام حاضرین گریستند. پس از نطق خلیلی، جسد میرزاده عشقی را در درشکهای گذاشته و به طرف منزل عشقی حرکت کردند. تعداد زیادی درشکه و اتومبیل از عقب جسد بهحرکت درآمدند. | ||
فرخی یزدی، مدیر روزنامه ''طوفان'' نیز از مشایعتکنندگان بود. همین که درشکهی فرخی یزدی به سر چهارراه مخبرالدوله رسید، به رفیق خود میگوید ماده تاریخ خوبی پیدا کردم وآن عشقی قرن بیستم است. هنوز به چهارراه سید علی نرسیده بودند که فرخی یزدی قطعهی معروف ''ماده تاریخ عشقی'' را به این شکل ساخت: | |||
دیو مهیب خودسری چون ز غضب گرفت دم | دیو مهیب خودسری چون ز غضب گرفت دم | ||
| خط ۵۴۳: | خط ۵۷۵: | ||
سال شهادتش بخوان عشقی قرن بیستم | سال شهادتش بخوان عشقی قرن بیستم | ||
[[پرونده:مزار عشقی.JPG|بندانگشتی|269x269پیکسل|مزار میرزاده عشقی در ابن بابویه]] | [[پرونده:مزار عشقی.JPG|بندانگشتی|269x269پیکسل|مزار میرزاده عشقی در ابن بابویه]] | ||
جسد میرزاده عشقی را به منزلش آوردند و در آنجا شسته وکفن کردند؛ و شب را در مسجد سپهسالار به امانت گذاشتند که روز بعد تشییع کنند. شب در مسجد سپهسالار جمعیت زیادی ماند، زیرا فهمیده بودند که شهربانی میخواهد شبانه جسد عشقی را برده و محرمانه دفن نماید و نگذارد سر و صدا در اطراف آن بلند شود. اما درباریان و اقلیت میخواستند که از تشییع جنازه عشقی استفاده کرده بفهمانند که مردم چه اندازه با دولت وقت مخالف هستند. سیدحسن مدرس و دسته اقلیت، همان روز اعلانی در شهر منتشر کردند که فردا هر کس میخواهد از جنازه یک سید غریب و مظلوم تشییع نماید صبح به مسجد سپهسالار حاضر شود. صبح جمعیت بیمانندی در مسجد سپهسالار گرد آمد. جنازه میرزاده عشقی را حرکت داده و تشییع فوقالعاده پُر ازدحامی که تاکنون نطیر آن دیده نشده بود به عمل آمد. پیراهن خونین عشقی را نیز روی عماری گذاشته بودند. از تمام محلات شهر دستهی جمعیت به مشایعت کنندگان میپیوست. گفته میشود که حدود ۳۰ هزار نفر در تشییع جنازه میرزاده عشقی شرکت کرده بودند و با همان هئیت، جنازه به قبرستان ابن بابویه برده و در شمال غربی آن مدفون ساختند.<ref>ادبیات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، جلد اول، صفحه ۶۷۲</ref> | جسد میرزاده عشقی را به منزلش آوردند و در آنجا شسته وکفن کردند؛ و شب را در مسجد سپهسالار به امانت گذاشتند که روز بعد تشییع کنند. شب در مسجد سپهسالار جمعیت زیادی ماند، زیرا فهمیده بودند که شهربانی میخواهد شبانه جسد عشقی را برده و محرمانه دفن نماید و نگذارد سر و صدا در اطراف آن بلند شود. | ||
اما درباریان و اقلیت میخواستند که از تشییع جنازه عشقی استفاده کرده بفهمانند که مردم چه اندازه با دولت وقت مخالف هستند. سیدحسن مدرس و دسته اقلیت، همان روز اعلانی در شهر منتشر کردند که فردا هر کس میخواهد از جنازه یک سید غریب و مظلوم تشییع نماید صبح به مسجد سپهسالار حاضر شود. | |||
صبح جمعیت بیمانندی در مسجد سپهسالار گرد آمد. جنازه میرزاده عشقی را حرکت داده و تشییع فوقالعاده پُر ازدحامی که تاکنون نطیر آن دیده نشده بود به عمل آمد. پیراهن خونین عشقی را نیز روی عماری گذاشته بودند. از تمام محلات شهر دستهی جمعیت به مشایعت کنندگان میپیوست. گفته میشود که حدود ۳۰ هزار نفر در تشییع جنازه میرزاده عشقی شرکت کرده بودند و با همان هئیت، جنازه به قبرستان ابن بابویه برده و در شمال غربی آن مدفون ساختند.<ref>ادبیات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، جلد اول، صفحه ۶۷۲</ref> | |||
این شعر معروف بر کنار سنگ قبر میرزاده عشقی حک شدهاست: | این شعر معروف بر کنار سنگ قبر میرزاده عشقی حک شدهاست: | ||
| خط ۵۹۱: | خط ۶۲۷: | ||
=== ریشههای باستانی در اشعار عشقی === | === ریشههای باستانی در اشعار عشقی === | ||
مشروطهخواهی و پیروزی انقلاب مشروطه، نقطهعطفی و سرفصلی در تاریخ ایران است. در این دوره محور پیشرفت و ترقی جامعه ایران در زمینهی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دچار دگرگونیهای چشمگیری شد. این جریان در اندیشه و آثار اهل قلم و شاعران هم انعکاس یافت. در این دوره، ادبیات و شعر با نگاه به افتخارات تاریخی ایرانیان در خدمت آرمانهای مشروطهخواهی قرار گرفت. میرزاده عشقی از مهمترین شاعران و روشنفکران دورهی مشروطیت است که با نگاه به تاریخ کهن ایرانیان درصدد ایجاد انگیزه و آگاهی در میان توده مردم برآمد. میرزاده عشقی، شاعر و روزنامهنگار وطنپرست تا دوازدهم تیرماه ۱۳۰۳، که عمر کوتاهش هدف گلوله مأموران نظمیه رضاخان قرار گرفت؛ همواره پیشرفت و ترقیخواهی را با تکیه برعناصر و شالودههای فرهنگ ایرانی ترویج داد.<ref name=":8">[https://seemorgh.com/culture/literature/literature-papers/406375-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%A7%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF زندگینامه میرزاده عشقی - سایت سیمرغ]</ref> | مشروطهخواهی و پیروزی انقلاب مشروطه، نقطهعطفی و سرفصلی در تاریخ ایران است. در این دوره محور پیشرفت و ترقی جامعه ایران در زمینهی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دچار دگرگونیهای چشمگیری شد. این جریان در اندیشه و آثار اهل قلم و شاعران هم انعکاس یافت. در این دوره، ادبیات و شعر با نگاه به افتخارات تاریخی ایرانیان در خدمت آرمانهای مشروطهخواهی قرار گرفت. | ||
میرزاده عشقی از مهمترین شاعران و روشنفکران دورهی مشروطیت است که با نگاه به تاریخ کهن ایرانیان درصدد ایجاد انگیزه و آگاهی در میان توده مردم برآمد. میرزاده عشقی، شاعر و روزنامهنگار وطنپرست تا دوازدهم تیرماه ۱۳۰۳، که عمر کوتاهش هدف گلوله مأموران نظمیه رضاخان قرار گرفت؛ همواره پیشرفت و ترقیخواهی را با تکیه برعناصر و شالودههای فرهنگ ایرانی ترویج داد.<ref name=":8">[https://seemorgh.com/culture/literature/literature-papers/406375-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%A7%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF زندگینامه میرزاده عشقی - سایت سیمرغ]</ref> | |||
== میرزاده عشقی از نگاه شاعران و نویسندگان == | == میرزاده عشقی از نگاه شاعران و نویسندگان == | ||
ویرایش