محمد فرخی یزدی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(منابع تصحیح شد) |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
'''محمدفرخی یزدی''' | '''محمدفرخی یزدی''' | ||
'''میرزا محمد فرخی یزدی''' ([[تاج الشعرا]]) ترانهسرای پیشوای آزادی (۱۲۶۸–۲۵ مهر ۱۳۱۸)، شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات بعداز [[جنبش مشروطه ایران|مشروطیت]] است.<ref>[http://irankhabarnews.com/2017/10/18/به-یاد-میرزا-محمد-فرخی-یزدی/ آژانس ایران خبر-به یاد میرزا محمد فرخی یزدی – ترانهسرای پیشوای آزادی]</ref> پدرش محمدابراهیم سمسار یزدی بود. فرخی در یزد بدنیا آمد و علوم مقدماتی را نیزدر آنجا فرا گرفت. چندی در مکتب خانه و مدتی در [[مدرسه مرسلین انگلیسی]] یزد، به تحصیل پرداخت و فارسی و مقدمات عربی را آموخت. وی در ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه مرسلین یزد میسرود، از مدرسه اخراج شد.<ref>[http://yazd.irib.ir/نمایش-محتوای-تولیدات-ویژه/-/asset_publisher/DDbpl9YAJedq/content/محمد-فرخی-یزدی/pop_up? فرخی یزدی]</ref> اوسردبیر نشریات زیادی ازجمله [[نشریه طوفان]] بود. فرخی یزدی شاعری را از کودکی آغاز کرد و شعرش متأثر از اشعار [[سعدی]] و [[مسعود سعد سلمان]] است.<ref name=":1">[http://irankhabarnews.com/2017/10/18/به-یاد-میرزا-محمد-فرخی-یزدی/ آژانس ایران خبر-به یاد میرزا محمد فرخی یزدی – ترانهسرای پیشوای آزادی]</ref> و در اشعارش از طبقات محروم جامعه دفاع میکرد. سخن و شعر فرخی در فرمی کلاسیک، دارای مفهومی انقلابی است و مدافع حقوق رنجبران، دهقانان و کارگران است.<ref name=":0">[http://asre-nou.net/1387/farvardin/14/m-farokhi.html عصر نو -کشتن فرّخی یزدی، شاعر لب دوخته'''دکتر پرویز داورپناه''']</ref> او در غزل سرایی تحول چشمگیری به وجود آورد و اندیشههای ضد استبدادی و حمایتش از طبقات محروم جامعه و ارزشهای سیاسی، اجتماعی و انسانی،را در آثار خود منعکس کردهاست.<ref>[https://mandegar.tarikhema.org/محمد-فرخی-یزدی تاریخ ما مشاهیر-زندگانی محمد فرخی یزدی]</ref>فرخی یزدی در سال ۱۲۸۹و در زمان [[احمدشاه قاجار]]، شعری دربارهٔ ظلمها و فجایع حاکم وقت یزد- [[ضیغمالدوله]]- سرود و رفتار ستمگرانه او را افشا کرد. به دستور ضیغمالدوله لبهایش را دوختند و اورا به زندان افکندند.<ref>[http://irankhabarnews.com/2017/10/18/به-یاد-میرزا-محمد-فرخی-یزدی/ ایران خبر -به یاد میرزا محمد فرخی یزدی – ترانهسرای پیشوای آزادی]</ref>او همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم [[مجلس شورای ملی]] بود. فرخی در [[زندان قصر]] کشته شد. مدفن او نامعلوم است. | '''میرزا محمد فرخی یزدی''' ([[تاج الشعرا]]) ترانهسرای پیشوای آزادی (۱۲۶۸–۲۵ مهر ۱۳۱۸)، شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات بعداز [[جنبش مشروطه ایران|مشروطیت]] است.<ref>[http://irankhabarnews.com/2017/10/18/به-یاد-میرزا-محمد-فرخی-یزدی/ آژانس ایران خبر-به یاد میرزا محمد فرخی یزدی – ترانهسرای پیشوای آزادی]</ref> پدرش محمدابراهیم سمسار یزدی بود. فرخی در یزد بدنیا آمد و علوم مقدماتی را نیزدر آنجا فرا گرفت. چندی در مکتب خانه و مدتی در [[مدرسه مرسلین انگلیسی]] یزد، به تحصیل پرداخت و فارسی و مقدمات عربی را آموخت.<ref>[https://event.mojahedin.org/events/4209/%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D9%81%D8%B1%D8%AE%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C سازمان مجاهدین خلق ایران-شهادت فرخی یزدی]</ref> وی در ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه مرسلین یزد میسرود، از مدرسه اخراج شد.<ref name=":4">[http://yazd.irib.ir/نمایش-محتوای-تولیدات-ویژه/-/asset_publisher/DDbpl9YAJedq/content/محمد-فرخی-یزدی/pop_up? فرخی یزدی]</ref> اوسردبیر نشریات زیادی ازجمله [[نشریه طوفان]] بود. فرخی یزدی شاعری را از کودکی آغاز کرد و شعرش متأثر از اشعار [[سعدی]] و [[مسعود سعد سلمان]] است.<ref name=":1">[http://irankhabarnews.com/2017/10/18/به-یاد-میرزا-محمد-فرخی-یزدی/ آژانس ایران خبر-به یاد میرزا محمد فرخی یزدی – ترانهسرای پیشوای آزادی]</ref> و در اشعارش از طبقات محروم جامعه دفاع میکرد. سخن و شعر فرخی در فرمی کلاسیک، دارای مفهومی انقلابی است و مدافع حقوق رنجبران، دهقانان و کارگران است.<ref name=":0">[http://asre-nou.net/1387/farvardin/14/m-farokhi.html عصر نو -کشتن فرّخی یزدی، شاعر لب دوخته'''دکتر پرویز داورپناه''']</ref> او در غزل سرایی تحول چشمگیری به وجود آورد و اندیشههای ضد استبدادی و حمایتش از طبقات محروم جامعه و ارزشهای سیاسی، اجتماعی و انسانی،را در آثار خود منعکس کردهاست.<ref>[https://mandegar.tarikhema.org/محمد-فرخی-یزدی تاریخ ما مشاهیر-زندگانی محمد فرخی یزدی]</ref>فرخی یزدی در سال ۱۲۸۹و در زمان [[احمدشاه قاجار]]، شعری دربارهٔ ظلمها و فجایع حاکم وقت یزد- [[ضیغمالدوله]]- سرود و رفتار ستمگرانه او را افشا کرد.<ref>[https://event.mojahedin.org/events/798/%D9%81%D8%B1%D8%AE%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B2-%D9%BE%D8%B1%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF سازمان مجاهدین خلق ایران-فرخی یزدی مبارز پرشور]</ref> به دستور ضیغمالدوله لبهایش را دوختند و اورا به زندان افکندند.<ref>[http://irankhabarnews.com/2017/10/18/به-یاد-میرزا-محمد-فرخی-یزدی/ ایران خبر -به یاد میرزا محمد فرخی یزدی – ترانهسرای پیشوای آزادی]</ref>او همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم [[مجلس شورای ملی]] بود. فرخی در [[زندان قصر]] کشته شد. مدفن او نامعلوم است.<ref name=":4" /> | ||
== زندگی == | == زندگی == | ||
خط ۹۳: | خط ۹۳: | ||
{{شعر}}{{ب|خود تو میدانی نیم از شاعران چاپلوس|کز برای سیم بنمایم کسی را پایبوس}} | {{شعر}}{{ب|خود تو میدانی نیم از شاعران چاپلوس|کز برای سیم بنمایم کسی را پایبوس}} | ||
{{ب|لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی|[[بهمن]] و [[کیخسرو]] و [[جمشید]] و [[افریدون]] شوی}}{{پایان شعر}} | {{ب|لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی|[[بهمن]] و [[کیخسرو]] و [[جمشید]] و [[افریدون]] شوی}}{{پایان شعر}} | ||
<ref>[ | <ref>[https://event.mojahedin.org/events/4209/%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D9%81%D8%B1%D8%AE%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C سازمان مجاهدین خلق ایران -شهادت فرخی یزدی] </ref> | ||
فرخی خود در این باره نوشتهاست: <blockquote>«با این که جوان بودم و کمتر از بیست سال داشتم، از کارِ شاعرانِ درباری و مداحی اصلاً خوشم نمیآمد و از آنها بیزار بودم. با این حال از شما چه پنهان من هم شعری در وصفِ حاکمِ شهر ساختم، شعر را برای حاکم نخواندم بلکه برای مردم خواندم زیرا برای مردم ساخته بودم؛ اما سرانجام به گوشِ حاکم رسید. حاکمِ شهر دستور داد لبهای مرا با نخ و سوزن بهم دوختند و به زندان انداختند.»<ref name=":0" /></blockquote>وقتی این اشعار به گوش ضیغم الدوله رسید، بسیار خشمگین شد و دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندان انداختند. مردم یزد در تلگرافخانه شهر تحصن کردند و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور این واقعه را تکذیب کرد. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و شعر زیر را با ذغال بر دیوار زندان نوشت: | فرخی خود در این باره نوشتهاست:<blockquote>«با این که جوان بودم و کمتر از بیست سال داشتم، از کارِ شاعرانِ درباری و مداحی اصلاً خوشم نمیآمد و از آنها بیزار بودم. با این حال از شما چه پنهان من هم شعری در وصفِ حاکمِ شهر ساختم، شعر را برای حاکم نخواندم بلکه برای مردم خواندم زیرا برای مردم ساخته بودم؛ اما سرانجام به گوشِ حاکم رسید. حاکمِ شهر دستور داد لبهای مرا با نخ و سوزن بهم دوختند و به زندان انداختند.»<ref name=":0" /></blockquote>وقتی این اشعار به گوش ضیغم الدوله رسید، بسیار خشمگین شد و دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندان انداختند. مردم یزد در تلگرافخانه شهر تحصن کردند و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور این واقعه را تکذیب کرد. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و شعر زیر را با ذغال بر دیوار زندان نوشت: | ||
{{شعر}}{{ب|به زندان نگردداگر عمر طی|من و ضیغم الدوله و ملک ری}} | {{شعر}}{{ب|به زندان نگردداگر عمر طی|من و ضیغم الدوله و ملک ری}} | ||
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۸: | ||
== نشریه طوفان و سایر نشریات او == | == نشریه طوفان و سایر نشریات او == | ||
[[پرونده:سربرگ نشریه طوفان.jpg|قاب|379x379px|سربرگ نشریه طوفان فرخی یزدی]] | [[پرونده:سربرگ نشریه طوفان.jpg|قاب|379x379px|سربرگ نشریه طوفان فرخی یزدی]] | ||
فرخی در سال ۱۲۹۰ شمسی به تهران میآید. مقالات و اشعارش رابرای چاپ به نشریات میدهد اما نوشتههای او را | فرخی در سال ۱۲۹۰ شمسی به تهران میآید. مقالات و اشعارش رابرای چاپ به نشریات میدهد اما نوشتههای او را قبول نمیکنندو در چنین فضایی است که فرخی در سال ۱۳۰۰ روزنامه طوفان را بنا مینهد که بعدها به صورت هفتگی آن را منتشر کرد. | ||
سردبیر نشریه طوفان فرخی بود. این نشریه طی هفت سال انتشار، ۱۵ بار توقیف شد. نه تاریخ را تغییر میداد و نه متظاهر بود فقط با تمام قوا به بیان درد مردم، رسوا کردن قلدرهاو ستمکاران، اجرای قانون و آزادیهای سیاسی میپرداخت. فرخی با انتشار طوفان مبارزاتش را جهت میداد.<ref>[http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2171810 روزنامه شرق -سر به پای آزادی]</ref>«هر خامه نکرد ناکسان را توصیف /هر نامه نکرد خائنان را تعریف | سردبیر نشریه طوفان فرخی بود.<ref name=":3" /> این نشریه طی هفت سال انتشار، ۱۵ بار توقیف شد.<ref>[https://event.mojahedin.org/events/798/%D9%81%D8%B1%D8%AE%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B2-%D9%BE%D8%B1%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF سازمان مجاهدین خلق ایران-فرخی یزدی مبارزی پر شور]</ref> نه تاریخ را تغییر میداد و نه متظاهر بود فقط با تمام قوا به بیان درد مردم، رسوا کردن قلدرهاو ستمکاران، اجرای قانون و آزادیهای سیاسی میپرداخت. فرخی با انتشار طوفان مبارزاتش را جهت میداد.<ref>[http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2171810 روزنامه شرق -سر به پای آزادی]</ref>«هر خامه نکرد ناکسان را توصیف /هر نامه نکرد خائنان را تعریف | ||
{{شعر}}{{ب|آن خامه ز پافشاری ظلم شکست |آن نامه بهدست ظالمان شد توقیف}}{{پایان شعر}}احمد شاه بر خلاف میل و ارادهً خود ناگزیرشد که در سوم آبان ۱۳۰۲فرمان نخست وزیری سردار سپه را صادر و او را ماًمور تشکیل کابینه کند. فرخی بی درنگ در سرمقالهً توفان، چهار آبان ۱۳۰۲تحت عنوان «تعبیرخواب ندیده» چنین میگوید: | {{شعر}}{{ب|آن خامه ز پافشاری ظلم شکست |آن نامه بهدست ظالمان شد توقیف}}{{پایان شعر}}احمد شاه بر خلاف میل و ارادهً خود ناگزیرشد که در سوم آبان ۱۳۰۲فرمان نخست وزیری سردار سپه را صادر و او را ماًمور تشکیل کابینه کند. فرخی بی درنگ در سرمقالهً توفان، چهار آبان ۱۳۰۲تحت عنوان «تعبیرخواب ندیده» چنین میگوید: |
نسخهٔ ۱۷ فوریهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۰:۵۲
میرزا محمد فرخی یزدی | |
---|---|
زمینهٔ کاری | شاعر، روزنامهنگار، نماینده مجلس |
زادروز | ۱۲۶۸ خورشیدی ایران، یزد |
پدر و مادر | محمدابراهیم سمسار یزدی |
مرگ | ۲۵ مهر ۱۳۱۸ ایران، تهران، زندان قصر |
ملیت | ایرانی |
محل زندگی | یزد، تهران |
جایگاه خاکسپاری | نامعلوم |
در زمان حکومت | احمدشاه قاجار رضاشاه پهلوی |
بنیانگذار | روزنامه طوفان |
تخلص | فرخی |
دلیل سرشناسی | نشر روزنامههای «طوفان»، «پیکار»، «قیام»، «طلیعه آئینه افکار» و «ستاره شرق» و سراینده ترانه پیشوای آزادی |
محمدفرخی یزدی
میرزا محمد فرخی یزدی (تاج الشعرا) ترانهسرای پیشوای آزادی (۱۲۶۸–۲۵ مهر ۱۳۱۸)، شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات بعداز مشروطیت است.[۱] پدرش محمدابراهیم سمسار یزدی بود. فرخی در یزد بدنیا آمد و علوم مقدماتی را نیزدر آنجا فرا گرفت. چندی در مکتب خانه و مدتی در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد، به تحصیل پرداخت و فارسی و مقدمات عربی را آموخت.[۲] وی در ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه مرسلین یزد میسرود، از مدرسه اخراج شد.[۳] اوسردبیر نشریات زیادی ازجمله نشریه طوفان بود. فرخی یزدی شاعری را از کودکی آغاز کرد و شعرش متأثر از اشعار سعدی و مسعود سعد سلمان است.[۴] و در اشعارش از طبقات محروم جامعه دفاع میکرد. سخن و شعر فرخی در فرمی کلاسیک، دارای مفهومی انقلابی است و مدافع حقوق رنجبران، دهقانان و کارگران است.[۵] او در غزل سرایی تحول چشمگیری به وجود آورد و اندیشههای ضد استبدادی و حمایتش از طبقات محروم جامعه و ارزشهای سیاسی، اجتماعی و انسانی،را در آثار خود منعکس کردهاست.[۶]فرخی یزدی در سال ۱۲۸۹و در زمان احمدشاه قاجار، شعری دربارهٔ ظلمها و فجایع حاکم وقت یزد- ضیغمالدوله- سرود و رفتار ستمگرانه او را افشا کرد.[۷] به دستور ضیغمالدوله لبهایش را دوختند و اورا به زندان افکندند.[۸]او همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود. فرخی در زندان قصر کشته شد. مدفن او نامعلوم است.[۳]
زندگی
فرّخی یزدی، با نام اصلی میرزا محمد، فرزند محمد ابراهیم سمسارزاده یزدی بود که در سال ۱۲۶۸شمسی در یزد بدنیا آمد.
محمد از همان کودکی یتیم شد وبا درد و رنج آشنا گشت. او از کودکی به کار در دکان نانوایی میپرداخت و با بردن نان به در خانههای اعیان و تجار به آنجا رفت و آمد داشت. فرخی از نزدیک، شاهد سختی و مشکلات زندگی اطرافیان خود بود و با لمس این رنجها افکار انقلابی خود را به نظم کشید.
من آن خونیندل زارمِ که خون خوردن بود کارم | مباهاتی که من دارم ز دهقان زادگی دارم |
فرخی در اوایل پیدایش مشروطیت از آزادیخواهان یزد گردید.
آزادی ایران که درختی است کهنسال | ما شاخهً نورستهً آن کهنه درختیم. |
فرخی تا پایان عمر ازدواج نکردو خودرا در بند خانواده نکرد.
زقید وبند جهان فرخی بود آزاد | که رند دربه در و از علاقه رسته است. |
در سال ۱۳۰۷شمسی، فرخی یزدی از طرف مردم یزد بهعنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری انتخاب شد و جناح اقلیت را تشکیل داد. در مجلس، فرخی یزدی همواره مخالف سیاستهای دیکتاتوری رضاشاه بود، و به همین دلیل مورد ناسزا و حملات سایر نمایندگان قرار میگرفت. هنگامیکه دستگیری آزادیخواهان در زمان رضاشاه اوج گرفت، فرخی مجبور شد ایران را ترک کند.[۴] وی از طریق شوروی به آلمان سفر کرد و مدتی در نشریهای به نام «پیکار» که صاحبامتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و به تهران بازگشت ولی پس از مدتی کوتاه، به بهانه بدهی به یک کاغذفروش او را زندانی کردند و همزمان پروندهای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل دادند. فرخی ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.[۱۱] فرخی در سراسر دادگاه سکوت اختیارکرد. بدون اینکه حکم را امضا کند زیر حکم نوشت: «قضاوت با مردم است.»
به زندان قفس مرغ دلم چون شاد میگردد | مگر روزی که از این بند غم آزاد میگردد | |
دلم از این خرابیها بود خوش زآنکه میدانم | خرابی چون که از حد بگذرد آباد میگردد | |
طپیدنهای دلها ناله شد آهسته آهسته | رساتر گر شود این نالهها فریاد میگردد. | |
ز اشک و آه مردم بوی خون آید که آهن را | دهی گر آب و آتش دشنه فولاد میگردد |
سرانجام پس از ۲سال زندان و شکنجه، در روز ۲۵ مهر ۱۳۱۸، پزشک زندان، بهنام «پزشک احمدی»، با تزریق آمپول هوا باعث مرگ او شد.
فرخی یزدی خود سروده بود:
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی | دست خود ز جان شستم از برای آزادی |
مدفن فرخی نامعلوم است، ولی احتمال دارد که در گورستان مسگرآباد بطور ناشناس دفن شده باشد.[۱۱]
ماجرای لب دوختن فرخی
در نوروز سال ۱۳۲۷ هجری قمری، فرخی برخلاف سایر شعرای شهر که در مدح حاکم و حکومت وقت شعر میسرودند، شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغمالدوله قشقایی حاکم یزد گفت:
خود تو میدانی نیم از شاعران چاپلوس | کز برای سیم بنمایم کسی را پایبوس | |
لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی | بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی |
فرخی خود در این باره نوشتهاست:
«با این که جوان بودم و کمتر از بیست سال داشتم، از کارِ شاعرانِ درباری و مداحی اصلاً خوشم نمیآمد و از آنها بیزار بودم. با این حال از شما چه پنهان من هم شعری در وصفِ حاکمِ شهر ساختم، شعر را برای حاکم نخواندم بلکه برای مردم خواندم زیرا برای مردم ساخته بودم؛ اما سرانجام به گوشِ حاکم رسید. حاکمِ شهر دستور داد لبهای مرا با نخ و سوزن بهم دوختند و به زندان انداختند.»[۵]
وقتی این اشعار به گوش ضیغم الدوله رسید، بسیار خشمگین شد و دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندان انداختند. مردم یزد در تلگرافخانه شهر تحصن کردند و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور این واقعه را تکذیب کرد. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و شعر زیر را با ذغال بر دیوار زندان نوشت:
به زندان نگردداگر عمر طی | من و ضیغم الدوله و ملک ری | |
به آزادی ار شد مرا بخت یار | برآرم از آن بختیاری دمار |
فرخی دربارهٔ دوخته شدن لبانش سرودهاست:
شرح این قصه شنو از دو لب دوختهام | تا بسوزد دلت از بهر دل سوختهام |
فعالیتهای سیاسی اجتماعی و پیوستن به مبارزات ملی
فرخّی در شهریور ماه ۱۲۹۰ شمسی برای پیوستن به مبارزات ملت ایران علیه ستمگران داخلی و دخالتهای بیگانه، به تهران رفت و به آزادیخواهان پیوست. او در تهران عضو انجمن شد و از بدو ورود به تهران، به همکاری با برخی جرایدونشریات پرداخت. او نیز همچون شاعران انقلابی لحنی تند وتیز در مخالفت و قیام علیه عقد قرارداد ۱۹۱۹ داشت و مانند دیگر آزادیخواهان ایران، نمیتوانست زیر بار چنان ننگی برود. کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ با حمایت بیگانگان شکل گرفت و تا شهریور ۱۳۲۰ ادامه یافت وفرخی در این دوران همواره علیه دیکتاتوری رضا خان مقالات بسیار تندی مینوشت. وی رضاخان را دست پرورده انگلیس مینامید و بارها به همین دلیل به زندان افتاد.[۱۴]
نماینده مجلس شورای ملی
با شناختی که مردم از فرخی داشتند در سال ۱۳۰۷ در دوره هفتم قانونگذاری او را به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب کردند. او با محمدرضا طلوع نماینده رشت جناح اقلیت را تشکیل میدهند. از ابتدا به خاطر جسارت و رسوا کردن نمایندههای رضاشاه در مجلس بسیار تحت فشار بود.[۱۲]فرخی در مجلس با زبان و انتقادات تند علیه نمایندگان متمایل به حاکمیت، دشمنان بسیاری برای خود فراهم کرد. او خود دربارهٔ نمایندگان مجلس میگوید:
«…البته بر اثر فریادهای اعتراض ما گاهی چرت نمایندگان محترم پاره میشد، سر بلند میکردند، فحش و ناسزا میگفتند و دوباره به خواب خرگوشی فرومیرفتند. هر وقت هم نخستوزیر یا وزیر صحبت میکرد، کارشان این بود که بگویند صحیح است قربان. در اثر تمرین در این کار چنان استاد شده بودند که حتی در حال چرت زدن هم میتوانستند وظیفهٔ خود را انجام دهند و بگویند صحیح است قربان! بدون این که چرتشان پاره شود. بله در همان حالت چرت، سرنوشت یک ملت را تعیین میکردند…»[۱۵] یک بار نمایندگان مجلس که تماماطرفداررضا شاه بودند او را طوری میزنند که بینی و لبش شکافته میشود. در مجلس متحصن میشود. فرخی جای دیگری دربارهٔ مجلس میگوید: «تمام نمایندگان یا خواب بودند یا در حال چرت زدن. «مجلس» جای راحتی بود. صندلیهای نرم و تمیز، هوای مناسب. من به خودم مظنون شدم نکند مریضم. به این جهت پیش دکتر رفتم. عین مطلب را گفتم. دکتر گفت نماینده ملت خواب ندارد و همیشه بیدار است. وکیل الدولهها بیداری شان هم خواب است. ما دو سه نفر نه تنها خواب مان نمیبرد بلکه در سخنرانیها پررویی هم میکردیم.»
[۱۶]کودتای دوم اسفند سال ۱۳۰۰، و اعلام حکومت نظامی، فرخی را نیز برآشفت؛ و مجلس وحکومت را چنین توصیف کرد:
از یک طرفی مجلس ما شیک و قشنگ | از یک طرفی عرصه به ملیون تنگ | |
قانون حکومت نظامی و فشار | این است حکومت شتر گاو پلنگ |
نشریه طوفان و سایر نشریات او
فرخی در سال ۱۲۹۰ شمسی به تهران میآید. مقالات و اشعارش رابرای چاپ به نشریات میدهد اما نوشتههای او را قبول نمیکنندو در چنین فضایی است که فرخی در سال ۱۳۰۰ روزنامه طوفان را بنا مینهد که بعدها به صورت هفتگی آن را منتشر کرد.
سردبیر نشریه طوفان فرخی بود.[۱۲] این نشریه طی هفت سال انتشار، ۱۵ بار توقیف شد.[۱۸] نه تاریخ را تغییر میداد و نه متظاهر بود فقط با تمام قوا به بیان درد مردم، رسوا کردن قلدرهاو ستمکاران، اجرای قانون و آزادیهای سیاسی میپرداخت. فرخی با انتشار طوفان مبارزاتش را جهت میداد.[۱۹]«هر خامه نکرد ناکسان را توصیف /هر نامه نکرد خائنان را تعریف
آن خامه ز پافشاری ظلم شکست | آن نامه بهدست ظالمان شد توقیف |
احمد شاه بر خلاف میل و ارادهً خود ناگزیرشد که در سوم آبان ۱۳۰۲فرمان نخست وزیری سردار سپه را صادر و او را ماًمور تشکیل کابینه کند. فرخی بی درنگ در سرمقالهً توفان، چهار آبان ۱۳۰۲تحت عنوان «تعبیرخواب ندیده» چنین میگوید:
«... هنوز هم مردم غفلت زده و خوش باور ایرانی خوابی ندیدهاند که حامیان قدرت، زود، زود مشغول تعبیر کردن هستند… اگر میخواهید مثل دو هزار سال پیش عقیدهً خود را به جبر و فشار به مردم تحمیل کنید، بدون تردید سرِ شما به سنگ خواهد خورد. ما با اصلاحاتی موافق هستیم که گردش و حرکت چرخ آن به دست عامّه و به ارادهً ملّت باشد. فعلاً خواب ندیده را نباید تعبیرکرد!».[۲۰]
و در پایان این غزل را نوشتهاست:
آنانکه بی مطالعه، تقدیر میکنند | خواب ندیدهاست که تعبیر میکنند | |
بازیگران که با دُم شیرند آشنا | غافل که تکیه بر دَم شمشیر میکنند |
در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف میشد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامهها همچون «پیکار»، «قیام»، طلیعه آئینه افکار» و «ستاره شرق» مقالات و اشعار خود را منتشر مینمود.[۲۱] یکبار پس از توقیف طوفان نوشت:
«فرّخی یزدی لب دوختهام، مدیر روزنامه «طوفان» ،که به جرم حق گویی و حق نویسی، ظالمانه توقیف شده، نماینده «دارالشوری» هستم. به گناه اعتراض و تکلم علیه یک قانون جابرانه و زیان بخش، مغضوب و متعاقب شدم. چند سال از کشور خود متواری بودم.»
«مگر ما چه نوشته بودیم؟ نوشتیم که در مملکت مشروطه، قانون اساسی مقدس بوده و مافوق هر قوه محسوب میشود. ما نوشتیم که تجاوز از حدود قانون، مسؤولیت تولید میکند و این مسؤولیت برای هر متجاوزی مجازاتی تعیین مینماید. ما نوشتیم که با وجود پارلمان، حکومت نظامی بیمعنی و بیمنطق است. ما نوشتیم که تحویل چندین شغل به یک نفر در این مملکت که مردمانش از بیکاری به جان آمدهاند، خارج از حدود عدالت است» محمّد فرّخی یزدی با این نوع نوشتههایش در طول زندگی خود، بارها به زندان افتاد.[۲۲]
فرخی در روزنامه «طلیعهً آئینه افکار» پس از توقیف طوفان، مقالهً شدیدالحنی تحت عنوان «حکومت فشار» نوشت که موجب تبعید وی به کرمان شد. «بر اعمال نا مشروع و خلاف قانونهای صریح و روشن خود لباس قانون نپوشانید، زیرا آنوقت ما و دیگران را با شما بحثی نیست!!. همین که از چندی قبل زمزمهً حکومت قدرت بلند شد، ما یقین کردیم که برای آتیهً این مردم بیهوش و حواس، بدبختیهای تازه ای آماده خواهد شد و امروز صریحاً مشاهده میکنیم که رویهً دولت نسبت به عقاید و افکار آزاد، خطرناک گردیدهاست. جراید مرکز، کم و بیش به حکم فساد محیط و ترس از شلاق و چوب ناگزیر شدهاست که اقدامات و عملیات هیئت دولت را زشت یا زیبا تقدیس و تمجید نمایند. «اگر چه هوشمندان منورالفکر تهران باین عظمت جلال مصنوعی و باین تعارفات نابهنگام پوزخند میزنند، ولی آنهائیکه دور از جراید مرکز و در محیط خارج ازین خراب آباد زندگی میکنند، کسانیکه از این شهر خاموشان رخت بربسته و در زوایای مطالعه و کنجکاوی نشستهاند و وقتیکه روزنامههای تهران بدستشان رسیده و از صدر تا ذیل آنها را نظر میکنند، جز تشکر از رفتار هیئت دولت و غیر از سپاسگذاری اولیای عدالت پرور(!) حکومت چیزی قابل مطالعه و دقت در آنها نمییابند و شاید در وهله اول حقیقتاً تصور کنند که خطهً ایران از پرتو امنیت و امان رشک بهشت برین و در خور صد هزار آفرین گردیده، خیال میکنند ایران و بالخصوص تهران در ظل توجهات عالیه اشرف و لیدرهای خطاکار اجتماعیون، حیات تازه ای یافته، جان و مال مردم از هر گونه تعرض مصون و محفوظ میباشد.»
«این است رئیس الوزرائی که برای ساختن مجسمهً او روًسای قشونی بزور سر نیزه از مردم پول و جریمه اخذ میکنند. این است حکومتی که میخواهد عظمت و افتخار ایران را برای خود یادگار بگذارد. در همین حکومت است که شب قبل از انتشار یک روزنامه، یک گروهان آژان و نظامی بمطبعه ریخته و روزنامه را که حتی یک کلمه تند بهیچ یک از اولیای امور و یک جمله برخلاف قانون ننوشتهاست، مانع از انتشار میشوند.»[۲۳]
راستی نَبوَد به جز افسانه و غیر از دروغ | آنچه ای تاریخ وجدان کُش، حکایت میکنی | |
بی جهت بر خادمِ مغلوب گوئی ناسزا | بی سبب از خائِن غالب، حمایت میکنی | |
پیش چشم مردمان چون شب بود رویت سیاه | زان که در هر روز ای جانی، جنایت میکنی | |
از «رضا» جز نارضایی، حکمفرما گرچه نیست | بعد از این از او هم اظهارِ رضایت میکنی |
سرانجام رضا خان با زمینه سازی چند ساله با یک شبه کودتا در آذرماه ۱۳۰۴ به قدرت رسید و با تاجگذاری در پنجم اردیبهشت۱۳۰۵دوران شانزده سالهً حکومت وحشت، شکنجه و خفقان خود را آغاز نمود. زندانها از حقّ طلبان و آزادیخواهان پُر شد و گروه بیشماری کشته شدندکه فرخی نیزیکی از این جانبازان و پاکبازان بود.
ای داد که راهِ نفسی پیدا نیست | راهِ نفسی بهرِ کسی پیدا نیست | |
شهری است پُر از ناله و فریاد و فغان | فریاد که فریاد رسی پیدا نیست |
دیوان فرخی و گزیدهای از اشعار او
نخستین بار دیوان فرخی در سال ۱۳۲۰ ه.ش به همت حسین مکی گردآوری و چاپ شد. دیوان وی که در سال ۱۳۷۶ از سوی «انتشارات جاویدان تهران» چاپ شده، شامل بخشهای زیراست:
دیباچه با بهرهگیری از اسناد موجود، خاطرات یزدیها، دورههای روزنامههای فرخی، نوشتههای «عبدالحسین آیتی» در «مجله نمکدان»، مذاکرات مجلس و…، و شرح نسبتاً گویایی از زندگی و مبارزات فرخی را در پیش روی خواننده گذاشتهاست.
متن دیوان: این بخش، شامل غزلیات، اشعار متفرقه، قطعات و رباعیات است که بیشتر از روزنامههای طوفان استخراج شدهاست.
فتح نامه: منظومه ای است که فرخی آن را در سال ۱۳۲۸ ه.ق (۱۲۸۹ ه. ش) چاپ کردهاست
فرخی به پاس خدمات سردار جنگ و دیگر سواران رشید بختیاری، به اشاره «سردار اسعد بختیاری»، فتح نامه ای سرود که در سال ۱۲۸۹ ه.ش در شهر یزد به چاپ سنگی رسید و توزیع شد. از فرخی در سرلوحه این منظومه با عنوان «تاج الشعرا» یاد شدهاست که ظاهراً این لقب را حکام بختیاری یزد به وی دادهاند. گوشه ای حماسی از مثنوی فتح نامه در بازگویی رزم سپاه سردار جنگ و راهزنان.[۲۵]
ز نعل سمند و ز دود تفنگ | ز آهنگ گردان، ز دشت ستیز | |
بلرزید در دخمه پور پشنگ | زمین آهنین شد، هوا نیل رنگ | |
به پا گشت هنگامه رستخیز | ز غریدن آلمانی تفنگ |
واینک گلچینی از اشعار او :
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی | دست خود ز جان شستم از برای آزادی | |
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را | میدوم به پای سر در قفای آزادی | |
با عوامل تکفیر، صنف ارتجاعی باز | حمله میکند دایم بر بنای آزادی | |
در محیط طوفانزا ماهرانه در جنگ است | ناخدای استبداد با خدای آزادی | |
شیخ از آن کند اصرار، بر خرابی احرار | چون بقای خود بیند در فنای آزادی | |
دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین | میتوان تو را گفتن پیشوای آزادی | |
فرخی ز جان و دل، میکند در این محفل | دل نثار استقلال، جان فدای آزادی |
هر لحظه مزن در که در این خانه کسی نیست | بیهوده مکن ناله که فریاد رسی نیست | |
شهری که شه و شحنه و شیخش همه مستند | شاهد شکند شیشه که بیم عسسی نیست | |
آزادی اگر میطلبی، غرقه به خون باش | کاین گلبن نو خاسته بی خار و خسی نیست | |
دهقان دهد از زحمت ما یک نفس اما | آنروز که دیگر ز حیاتش نفسی نیست | |
با بودن مجلس بود آزادی ما محو | چون مرغ که پابسته ولی در قفسی نیست | |
گر موجد گندم بود از چیست که زارع | از نان جوین سیر به قدر عدسی نیست | |
هر سر به هوای سر و سامانی ما را | در دل به جز آزادی ایران هوسی نیست | |
تازند و بَرند اهل جهان گوی تمدن | ای فارس مگر فارس ما را فرسی نیست | |
در راه طلب فرخی ار خسته نگردید | دانست که تا منزل مقصود بسی نیست | |
آنچه را با کارگر سرمایه داری میکند | با کبوتر پنجهٔ باز شکاری میکند | |
میبرد از دسترنجش گنج اگر سرمایه دار | بهر قتلش از چه دیگر پافشاری میکند | |
در کف مردانگی شمشیر میباید گرفت | حق خود را از دهان شیر میباید گرفت | |
حق دهقان را اگر ملاک مالک گشتهاست | از کف اش بی آفت تأخیر میباید گرفت | |
پیر و برنا در حقیقت چون خطاکاریم ما | خرده بر کار جوان و پیر میباید گرفت | |
بهر مشتی سیر تا کی یک جهانی گرسنه | انتقام گرسنه از سیر میباید گرفت | |
فرخی را چونکه سودای جنون دیوانه کرد | بی تعقل حلقه زنجیر میباید گرفت |
قسم به عزت و قدر و مقام آزادی | که روحبخش جهان است نام آزادی | |
به پیش اهل جهان محترم بُوَد آنکس | که داشت از دل و جان، احترام آزادی | |
چگونه پای گذاری به صِرف دعوت شیخ | به مسلکی که ندارد مرام آزادی | |
هزار بار بُوَد به ز صبح استبداد | برای دسته پابسته شام آزادی | |
به روزگار، قیامت به پا شود آن روز | کنند رنجبران چون قیام آزادی | |
اگر خدای به من فرصتی دهد یک روز | کِشم ز مرتجعین انتقام آزادی | |
ز بند بندگی خواجه کی شوی آزاد | چو «فرخی» نشوی گر غلام آزادی |
دربارهٔ مرگ فرخی
فرخی یزدی به هنگام مرگ بیش از دو سالی بود که به جرم «اسائه ادب مقام سلطنت» در زندان به سر میبرد. قرار بود پس از سه سال از زندان آزاد شود. اما او با آمپول هوای پزشک احمدی در حمام بیمارستان زندان موقت شهربانی (در تاریخ ۲۴ مهر ماه ۱۳۱۸) به قتل رسید. آنچه در زیر میآید گزارش فتحالله بهزادی پزشکیار وقت بیمارستان زندان موقت شهربانی است که پس از سقوط رضاشاه دربارهٔ قتل محمد فرخی یزدی به دادگاهی که جهت تعقیب جانیان دوره مذکور تشکیل شده بود ارائه دادهاست. بهزادی و همکارش علی سینکی در شب حادثه در بیمارستان فوق کشیک داشتهاند. گفتههای فتحالله بهزادی: .... قبلاً از طرف اداره زندان محمد یزدی سرپاسبان آمده، شیشههای پنجره اتاق حمام را گل سفید زده و پنجرههای اتاق حمام را گرفته و مسدود نمودند، و روز ۲۱/۷/۱۸ فرخی را به آن اتاق انتقال دادند؛ و دستور دادند که کسی حق ندارد به اتاق حمام داخل شود و درب را قفل کردند و کلیدش را همراه خود بردند و نزد پایور نگهبانی بود و هر وقت که برای معاینه و دادن دستور دوایی لازم بود به پایور نگهبانی اطلاع داده و با حضور آنها عذا و دوا داده میشد و مجدداً درب را قفل و کلید آن را با خود میبردند تا روز ۲۴/۷/۱۸ [ساعت پنج و نیم بعداز ظهر، برحسب دستور یاور بردبار، رئیس زندان موقت مرا مأمور کردند که به منزل سلطان متنعم، پایور زندان بانوان رفته و از او عیادت کنم. پس از مراجعت به زندان دیدم که پزشک احمدی نیست. من [فتحالله بهزادی] از علی سینکی سؤال کردم که احمدی کجاست؟ گفت رفتهاست. از پشت پنجره بیمارستان صدا کردم که کلید را بیاورید تا شام فرخی را بدهیم. جواب دادند که فرخی گفتهاست امشب شام نمیخورم. ساعت بین نه و نیم و ده بود که نیرومند وارد زندان شده و پایور نگهبان هم از عقب ایشان بودند. صبح که آقای دکتر هاشمی آمدند پس از آنکه تمام اتاق را بازدید نمودند برای عیادت فرخی آمد دم پنجره بیمارستان بنده صدا زدم آژان کلید را بیاورید که هم چای فرخی را بدهم و هم دکتر او را معاینه کند. کلید را آوردند درب اتاق فرخی را باز کردند. دکتر هاشمی به جلو بنده از عقب ایشان پایور نگهبان یزدی هم از رفقای ما داخل شده و علی سینکی هم با ما بود. مشاهده کردم که فرخی روی تخت برخلاف همیشه دراز کشیدهاست. چون همه روزه که وارد میشدیم به پا ایستاده و پس از سلام و تعارف چند بیتی اشعار و رباعی که ساخته بود برای ما میخواند. وضعیت فرخی اینطور بود: یک پایش از تخت آویزان و یک دستش روی تنه و جلو یقه پیراهن، یک دست دیگر او روی شکم، چشمانش باز و گودافتاده بود. از مشاهده این وضعیت دکتر هاشمی و من و علی چنان تکان خوردیم که یزدی و پایور نگهبان که همراه ما بودند ملتفت به این موضوع شدند و پس از اینکه از اتاق خارج شدیم دکتر هاشمی با حالت رنگ پریدگی باقی بود. وقتی فرخی را مرده مشاهده کردم چون انتظار دیدن چنین وضعیتی را نداشتم تکان سختی خوردم و دکتر هاشمی مدت یک ساعت در حالت بهت بود و پشت میز نشسته ولی نمیتوانست دفتر نگهبانی و نسخهها را بازدید کند. روز قبل از فوتش وقتی وارد اتاق فرخی شدیم فرخی به پا ایستاده تا دم درب ما را مشایعت کرد. من با علی سینکی که خارج شدیم نزدیک بانک سپه بودیم به علی گفتم بابا چطور شد که فرخی مرد و گفتم مگر آمپول کانف فرخی را که دستور دادم و دکتر هاشمی داده بود به او نزدید؟ گفت آمپول را دکتر احمدی از من گرفت و گفت من خودم به فرخی میزنم و آمپول را از من گرفت و آنچه بنده میدانم از روی ایمان عرض کنم این است که فرخی به مرگ طبیعی نمرده و غیرطبیعی مردهاست و تا آن تاریخ معمول نبوده که دکتر احمدی آمپول را از علی سینکی یا انفرمیههای دیگر بگیرد و مثل مورد فرخی خودش به بیمار تزریق کند. (دکتر احمدی صریحاً در بازجویی گفتهاست که من هیچ وقت آمپولی به بیمار تزریق نکردهام و این کار مربوط به انفرمیه است). بنابراین دکتر احمدی فرخی را کشتهاست.[۲۸]
سر انجام روز موعود فرا رسید، روزی که فرّخی پیش بینی کرده بود:
به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن، زان رو | که بنیانِ جفا و جور، بی بنیاد میگردد |
پس از برکناری رضا شاه و تبعید وی به ژوهانسبورگ، بسیاری از ترسها فرو ریخت. از نخستین اندیشههایی که پس از فروپاشی نظم سابق، عملی شد، محاکمه دژخیمان آزادی بود. سرانجام دادگاه دیوان جنایی راًی خود را در سی بهمن ۱۳۲۲اعلام کرد: به نظر دادگاه، جرم پزشک احمدی به شرح زیر است: قتل عمدی مرحوم فرّخی و مرحوم جعفر قلی سردار اسعد محرز و بنا به مادّهً صد و هفتاد قانون مجازات عمومی محکوم به اعدام است.[۲۹]
اگر خدای به من، فرصتی دهد یک روز | کشم ز مرتجعین، انتقام آزادی |
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ آژانس ایران خبر-به یاد میرزا محمد فرخی یزدی – ترانهسرای پیشوای آزادی
- ↑ سازمان مجاهدین خلق ایران-شهادت فرخی یزدی
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ فرخی یزدی
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ آژانس ایران خبر-به یاد میرزا محمد فرخی یزدی – ترانهسرای پیشوای آزادی
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ عصر نو -کشتن فرّخی یزدی، شاعر لب دوختهدکتر پرویز داورپناه
- ↑ تاریخ ما مشاهیر-زندگانی محمد فرخی یزدی
- ↑ سازمان مجاهدین خلق ایران-فرخی یزدی مبارز پرشور
- ↑ ایران خبر -به یاد میرزا محمد فرخی یزدی – ترانهسرای پیشوای آزادی
- ↑ عصر نو-کشتن فرّخی یزدی، شاعر لب دوختهدکتر پرویز داورپناه
- ↑ کتاب پیشوای آزادی زندگی و شعر فرخی یزدی نوشته حسین مسرت
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ محمد فرخی یزدی
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ شرق-سر به پای آزادی -ترگل منطقیان
- ↑ سازمان مجاهدین خلق ایران -شهادت فرخی یزدی
- ↑ دیوان فرخی ـ بقلم حُسین مکـّی/ تهران. موًسسه مطبوعاتی علمی ـ چاپ پنجم: ۱۳۴۱شمسی
- ↑ به اندیشان -محمد فرخی یزدی
- ↑ روزنامه شرق -سر به پای آزادی ترگل منطقیان
- ↑ دویچه وله-فرخی و حکومت شتر گاو پلنگ
- ↑ سازمان مجاهدین خلق ایران-فرخی یزدی مبارزی پر شور
- ↑ روزنامه شرق -سر به پای آزادی
- ↑ زندگی و شعر فرخی یزدی پیشوای آزادی ـ حسین مسّرت/ تهران نشر ثالث ـ چاپ اول: ۱۳۸۴شمسی
- ↑ زندگی محمد فرخی یزدی
- ↑ کشتن فرّخی یزدی، شاعر لب دوختهدکتر پرویز داورپناه
- ↑ زندگی و شعر فرخی یزدی پیشوای آزادی ـ حسین مسّرت/ تهران نشر ثالث ـ چاپ اول: ۱۳۸۴شمسی
- ↑ عصر نو -کشتن فرّخی یزدی، شاعر لب دوختهدکتر پرویز داورپناه
- ↑ تاریخ معاصر اشعارفرخی
- ↑ حکیمانه ادبیان ایران و جهان -گلچین اشعار فرخی
- ↑ آموزگارها -شعر فرخی
- ↑ گزارشی درباره قتل محمد فرخی یزدی
- ↑ زندگی و شعر فرخی یزدی پیشوای آزادی ـ حسین مسّرت/ تهران نشر ثالث ـ چاپ اول: ۱۳۸۴شمسی