کاربر:Khosro/صفحه تمرین سیمین بهبهانی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۴۶: خط ۴۶:
|امضا                  =
|امضا                  =
}}
}}
'''سیمین بهبهانی'''، با نام اصلی سیمین خلیلی (زاده‌ی۲۸ تیرماه ۱۳۰۶، تهران ــ درگذشته‌ی ۲۸ مردادماه ۱۳۹۳، تهران)، نویسنده و غزل‌سرای معاصر ایران و از اعضای کانون نویسندگان بود، پدرسیمین بهبهانی عباس خلیلی، نویسنده و مترجم و روزنامه‌نگار معروف دوره رضاشاه و اوایل دوره [[محمدرضا پهلوی|محمدرضا شاه]] و مادرش فخر عظمی ارغوان، بانویی اهل فرهنگ و قلم بود. سیمین بهبهانی از برجسته‌ترین چهره‌های ادبیات ایران است. او دارای مدرک لیسانس رشته‌ی حقوق در دانشگاه ایران بود. از سیمین بهبهانی آثار زیادی به‌جا مانده است که برخی از این آثار عبارتند از: سه‌تار شکسته، جای پا، رستاخیز، دشت ارژنگ. سیمین بهبهانی از مؤثرترین و مبتکرترین شاعران عرصه‌ی غزل معاصر است. او به‌خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌های بی‌سابقه، به '' نیمای غزل'' معروف است. سیمین بهبهانی در طول زندگی‌اش بیش از ۶۰۰ غزل سرود که در ۲۰ کتاب منتشر شده‌اند. شعرهای سیمین بهبهانی موضوعاتی هم‌چون عشق به وطن، زلزله، انقلاب، جنگ، فقر، تن‌فروشی، آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان را در بر می‌گیرند. او شعر معروف  ''دوباره می‌سازمت وطن'' را در سال ۱۳۵۹ سرود. سیمین بهبهانی در [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]] توانایی‌های شعری خود را در خدمت وطن به کار گرفت و تعدادی شعر انقلابی نوشت که به سرودهای دانشجویان معترض دانشگاه‌های کشور در سال ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ تبدیل شد. غزل‌های سیمین پس از انقلاب در موضوعاتی چون ناامیدی، عشق و صلح ادامه یافت. وی موفق به دریافت چندین جایزه در خارج از ایران شد. سیمین بهبهانی در ۱۷ اسفند ۱۳۸۸ هنگامی که قرار بود برای سخنرانی درباره فمینیسم در روز جهانی زن به پاریس برود، مأموران امنیتی گذرنامه‌ی وی را توقیف و به او اعلام کردند که ممنوع الخروج است. سیمین بهبهانی سرانجام روز سه شنبه، ۲۸ مرداد ۱۳۹۳، در سن ۸۷ سالگی درگذشت. پیکر او با حضور مردم و ادیبان و هنرمندان از مقابل تالار وحدت تشییع شد و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
'''سیمین بهبهانی''' ، با نام اصلی سیمین خلیلی (زاده‌ی۲۸ تیرماه ۱۳۰۶، تهران ــ درگذشته‌ی ۲۸ مردادماه ۱۳۹۳، تهران)، نویسنده و غزل‌سرای معاصر ایران و از اعضای کانون نویسندگان بود، پدرسیمین بهبهانی عباس خلیلی، نویسنده و مترجم و روزنامه‌نگار معروف دوره [[رضاشاه پهلوی|رضاشاه]] و اوایل دوره [[محمدرضا پهلوی|محمدرضا شاه]] و مادرش فخر عظمی ارغوان، بانویی اهل فرهنگ و قلم بود. سیمین بهبهانی از برجسته‌ترین چهره‌های ادبیات ایران است. او دارای مدرک لیسانس رشته‌ی حقوق در دانشگاه ایران بود. از سیمین بهبهانی آثار زیادی به‌جا مانده است که برخی از این آثار عبارتند از: سه‌تار شکسته، جای پا، رستاخیز، دشت ارژنگ. سیمین بهبهانی از مؤثرترین و مبتکرترین شاعران عرصه‌ی غزل معاصر است. او به‌خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌های بی‌سابقه، به '' نیمای غزل'' معروف است. سیمین بهبهانی در طول زندگی‌اش بیش از ۶۰۰ غزل سرود که در ۲۰ کتاب منتشر شده‌اند. شعرهای سیمین بهبهانی موضوعاتی هم‌چون عشق به وطن، انقلاب، فقر، آزادی و زنان را در بر می‌گیرند. او شعر معروف  ''دوباره می‌سازمت وطن'' را در سال ۱۳۵۹ سرود. سیمین بهبهانی در جریان [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]] اشعار زیادی نوشت که به سرودهای دانشجویان معترض دانشگاه‌های کشور در سال ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ تبدیل شد. سیمین بهبهانی پس از انقلاب نیز اشعار زیادی سرود اما همواره از طرف مأموران امنیتی جمهوری اسلامی تحت فشار و سانسور قرار داشت. او در سال ۱۳۸۴ در تجمع به مناسبت روز جهان زن در پارک دانشجوی تهران مورد ضرب و شتم نیروهای امنیتی قرار گرفت.<ref>[https://www.radiofarda.com/a/276351.html زنان و جامعه: شعر سیمین بهبهانی در باره ضرب و شتم در تجمع جهانی زن]</ref> هنگامی که در ۱۷ اسفند ۱۳۸۸ قصد داشت برای سخنرانی درباره فمینیسم در روز جهانی زن به پاریس برود، مأموران امنیتی گذرنامه‌ی وی را توقیف و به او اعلام کردند که ممنوع الخروج است. سیمین بهبهانی سرانجام روز سه شنبه، ۲۸ مرداد ۱۳۹۳، در سن ۸۷ سالگی درگذشت. پیکر او با حضور مردم و ادیبان و هنرمندان از مقابل تالار وحدت تشییع شد و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.


== خانواده سیمین بهبهانی ==
== خانواده سیمین بهبهانی ==
عباس خلیلی پدر سیمین بهبهانی به دو زبان فارسی و عربی شعر می‌گفت و حدود ۱۱۰۰ بیت از ابیات شاهنامه فردوسی توسط وی به زبان عربی ترجمه شد. او هم‌چنین رمان‌های متعددی به رشته تحریر درآورد که همگی به چاپ رسیدند.
عباس خلیلی پدر سیمین بهبهانی به دو زبان فارسی و عربی شعر می‌گفت و حدود ۱۱۰۰ بیت از ابیات شاهنامه فردوسی توسط وی به زبان عربی ترجمه شد. او هم‌چنین رمان‌های متعددی به رشته تحریر درآورد که همگی به چاپ رسیدند.


مادر او فخرعظما ارغون دختر مرتضی قلی ارغون بود. فخر عظمی ارغون، فارسی و عربی و فقه و اصول را در مکتب‌خانه خصوصی خواند و با متون نظم و نثر آشنایی کامل داشت. او زبان فرانسه را نیز زیر نظر یک مربی سوئیسی آموخت. مادرسیمین هم‌چنین از زنان پیشرو و از شاعران موفق زمان خود بود؛ و در انجمن نسوان وطن‌خواه عضویت داشت. او مدتی هم سردبیر روزنامه آینده ایران و هم‌چنین عضو کانون بانوان و حزب دموکرات بود و به‌عنوان معلم زبان فرانسه در آموزش و پرورش خدمت می‌کرد.<ref name=":0">[http://persian-man.ir/senior/poets/%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D9%87%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C/ زندگینامه سیمین بهبهانی - سایت مردان پارس]</ref>  
مادر او فخرعظما ارغون دختر مرتضی قلی ارغون بود. فخر عظمی ارغون، فارسی و عربی و فقه و اصول را در مکتب‌خانه خصوصی خواند و با متون نظم و نثر آشنایی کامل داشت. او زبان فرانسه را نیز زیر نظر یک مربی سوئیسی آموخت. مادرسیمین هم‌چنین از زنان پیشرو زمان خود بود؛ و در انجمن نسوان وطن‌خواه عضویت داشت. او مدتی سردبیر روزنامه آینده ایران و هم‌چنین عضو کانون بانوان و حزب دموکرات بود و به‌عنوان معلم زبان فرانسه در آموزش و پرورش خدمت می‌کرد.<ref name=":0">[http://persian-man.ir/senior/poets/%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D9%87%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C/ زندگینامه سیمین بهبهانی - سایت مردان پارس]</ref>  


== زندگی‌نامه سیمین بهبهانی ==
== زندگی‌نامه سیمین بهبهانی ==
[[پرونده:جوانی سیمین.JPG|بندانگشتی|320x320پیکسل|جوانی سیمین بهبهانی]]
[[پرونده:جوانی سیمین.JPG|بندانگشتی|320x320پیکسل|جوانی سیمین بهبهانی]]
سیمین بهبهانی در سال ۱۳۰۶، در محله همت‌آباد تهران به دنیا آمد. دوره‌ی دبستان را در مدرسه‌ی ناموس و دوره دبیرستان را در مدرسه‌ی حسنات به‌پایان رساند. سیمین بهبهانی از همان ایام کودکی، مادرش که خود تسلط به شعر و ادبیات داشت، سیمین را به قصد شاعر شدن تشویق و تربیت کرد. سیمین در سن ۱۴سالگی نخستین شعرش در نوبهار منتشر گردید. در سال ۱۳۲۴، به تحصیل در آموزشگاه مامایی پرداخت و در سال دوم به خاطر اختلاف با اولیای آموزشگاه از آن‌جا اخراج شد.<ref name=":1">[http://www.coca.ir/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D9%87%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C/ بیوگرافی سیمین بهبهانی - سایت کوکا]</ref>  
سیمین بهبهانی در سال ۱۳۰۶، در محله همت‌آباد تهران به دنیا آمد. دوره‌ی دبستان را در مدرسه‌ی ناموس و دوره دبیرستان را در مدرسه‌ی حسنات به‌پایان رساند. مادر سیمین بهبهانی که خود تسلط به شعر و ادبیات داشت،از همان ایام کودکی، سیمین را به دانش‌اندوزی و به ویژه ادبیات دعوت و تشویق می‌کرد. سیمین در سن ۱۴سالگی نخستین شعر خود را  در نوبهار منتشر کرد. سیمین بهبهانی از سال ۱۳ – ۱۴ سالگی شروع به سرودن شعر کرد و در دوره دبیرستان، آشنایی و رفت و آمد خانوادگی با [[پروین اعتصامی]] باعث شد از او الهام بگیرد و فعالیت خود را ادامه دهد.<ref name=":3">[https://photokade.com/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D9%87%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1%D8%B4/ بیوگرافی سیمین بهبهانی - سایت فتوکده]</ref>سیمین بهبهانی با موسیقی از سن سیزده سالگی آشنا شد؛ و آموزش موسیقی را با نواختن چندقطعه نزد ایرج عباسی آغاز کرد.<ref name=":2">[https://www.kar-online.com/node/2249 سیمین بهبهانی - سایت کار آنلاین]</ref>  


سیمین بهبهانی با موسیقی از سن سیزده سالگی آشنا شد؛ و آموزش موسیقی را با نواختن چندقطعه فرنگی نزد ایرج عباسی آغاز کرد.<ref name=":2">[https://www.kar-online.com/node/2249 سیمین بهبهانی - سایت کار آنلاین]</ref>  
در سال ۱۳۲۴، به تحصیل در آموزشگاه مامایی پرداخت اما در سال دوم به خاطر اختلاف با اولیای آموزشگاه از آن‌جا اخراج شد.<ref name=":1">[http://www.coca.ir/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D9%87%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C/ بیوگرافی سیمین بهبهانی - سایت کوکا]</ref>  


سیمین بهبهانی از سال ۱۳ – ۱۴ سالگی شروع به سرودن شعر کرد و در دوره دبیرستان، آشنایی و رفت و آمد خانوادگی با [[پروین اعتصامی]] باعث شد از او الهام بگیرد و فعالیت خود را ادامه دهد.<ref name=":3">[https://photokade.com/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D9%87%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1%D8%B4/ بیوگرافی سیمین بهبهانی - سایت فتوکده]</ref>  
سیمین بهبهانی ۲۴ ساله بود که به‌عنوان دبیر فیزیک، شیمی و ادبیات مشغول به تدریس شد. او در سال ۱۳۳۰ توانست اولین کتاب داستان و شعر خود به‌نام  ''سه تار شکسته'' را منتشر کند که به‌خاطر شعرهایی درباره صلح، موفق به گرفتن جایزه شعر صلح از نیما یوشیج شد.<ref name=":3" />  


سیمین بهبهانی از در سال ۱۳۳۰، که ۲۴ ساله بود، به‌عنوان دبیر فیزیک، شیمی و ادبیات مشغول به تدریس شد. او در سال ۱۳۳۰ توانست اولین کتاب داستان و شعر خود به‌نام  ''سه تار شکسته'' را منتشر کند که به‌خاطر شعرهایی درباره صلح، موفق به گرفتن جایزه شعر صلح از نیما یوشیج شد.<ref name=":3" />  
سیمین بهبهانی مدتی در دبیرستان‌های تهران به تدریس مشغول شد؛ و در اواخر دهه ۱۳۳۰، به دانشکده حقوق راه یافت. او در سال ۱۳۴۱، با مدرک لیسانس از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. در همین ایام چهارمین دفتر شعرش با عنوان ” مرمر” منتشر گردید.<ref name=":1" />


سیمین بهبهانی مدتی در دبیرستان‌های تهران به تدریس مشغول شد؛ و در اواخر دهه ۱۳۳۰، به دانشکده حقوق راه یافت؛ و در سال ۱۳۴۱، با مدرک لیسانس از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. در همین ایام چهارمین دفتر شعرش با عنوان ” مرمر” منتشر گردید.<ref name=":1" />
سیمین بهبهانی در سال ۱۳۲۵، چند ماه پس از اخراج از دانشگاه با فردی به‌نام حسن بهبهانی ازدواج کرد و از آن زمان فامیلی همسرش را به‌عنوان نام خانوادگی خود برگزید. ثمره‌ی این زندگی دو پسر به‌نام‌های حسین و علی و یک دختر به‌نام امید بود. وی در سال ۱۳۴۹، پس از ۲۴ سال زندگی مشترک از حسن بهبهانی جدا شد؛ و همان سال با هم‌کلاس دوران دانشگاه خود، منوچهر کوشیار ازدواج کرد. منوچهر کوشیار او در سال ۱۳۶۳، بر اثرا سکته قلبی درگذشت. <ref name=":3" />


سیمین بهبهانی در سال ۱۳۳۷ وارد دانشکده حقوق در دانشگاه تهران شد؛ او در رشته‌ی ادبیات نیز قبول شده بود. سیمین بهبهانی سی سال، از سال ۱۳۳۰ تا سال ۱۳۶۰، تنها به تدریس اشتغال داشت و حتی هیچ شغلی در زمینه رشته‌ی حقوق را قبول نکرد.<ref name=":0" />
سیمین بهبهانی در سال ۱۳۳۷ وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد؛ او در رشته‌ی ادبیات نیز قبول شده بود. سیمین بهبهانی سی سال، از سال ۱۳۳۰ تا سال ۱۳۶۰، تنها به تدریس اشتغال داشت و حتی هیچ شغلی در زمینه رشته‌ی حقوق را قبول نکرد.<ref name=":0" />  
 
وی در کنار تدریس مدتی در اداره روزنامه امید ایران، پرواز و تهران مصور هم‌کاری داشت و در سال ۱۳۴۵، شروع به همکاری با رادیو کرد. سیمین بهبهانی در سال دوم دانشگاه به‌خاطر انتشار مقاله‌ای علیه رئیس دانشگاه در یک روزنامه، این شائبه بوجود آمد که به‌خاطر فعالیت پدر سیمین در روزنامه‌نگاری، این مقاله توسط وی نوشته شده است. با احضار سیمین بهبهانی به اتاق رئیس دانشگاه کار به کتک کاری و زد خورد با رئیس دانشگاه کشید که در نهایت باعث اخراج او از دانشگاه شد.<ref name=":3" />  


سیمین بهبهانی درسال ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی درآمد. سیمین بهبهانی، هوشنگ ابتهاج، نادر نادرپور، یدالله رؤیایی، بیژن جلالی و [[فریدون مشیری]]، شورای شعر و موسیقی را داره می‌کردند. سیمین در سال ۱۳۵۷ عضویت در کانون نویسندگان ایران را پذیرفت.<ref name=":0" />  
سیمین بهبهانی درسال ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی درآمد. سیمین بهبهانی، هوشنگ ابتهاج، نادر نادرپور، یدالله رؤیایی، بیژن جلالی و [[فریدون مشیری]]، شورای شعر و موسیقی را داره می‌کردند. سیمین در سال ۱۳۵۷ عضویت در کانون نویسندگان ایران را پذیرفت.<ref name=":0" />  


پس از [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]] در سال ۱۳۵۷، با انقلاب فرهنگی از مقام استادی دانشگاه بازنشسته و کنار گذاشته شد. سیمین تا سال ۱۳۵۷ نزدیک به ۳۰۰ تصنیف برای خوانندگان مختلف سرود. سیمین بهبهانی پس از انقلاب ضدسلطنتی از سال ۱۳۶۰، دست به انتشار مجموعه کتاب‌های شعر و داستان خود زد و تا سال ۱۳۹۱ توانست ۱۵ جلد به چاپ برساند. وی در طول عمرش ۲۰ کتاب منتشر کرد. سیمین بهبهانی در سال ۱۳۲۵، دو سه ماه پس از اخراج از دانشگاه با فردی به‌نام حسن بهبهانی ازدواج کرد و از آن زمان فامیلی همسرش را به‌عنوان نام خانوادگی خود برگزید. ثمره‌ی این زندگی دو پسر به‌نام‌های حسین و علی و یک دختر به‌نام امید بود. وی در سال ۱۳۴۹، پس از ۲۴ زندگی مشترک از حسن بهبهانی جدا شد؛ و همان سال با هم‌کلاس دوران دانشگاه خود، منوچهر کوشیار ازدواج کرد که او در سال ۱۳۶۳، بر اثرا سکته قلبی درگذشت. <ref name=":3" />
پس از [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]] در سال ۱۳۵۷، با انقلاب فرهنگی از مقام استادی دانشگاه بازنشسته و کنار گذاشته شد. سیمین بهبهانی پس از انقلاب ضدسلطنتی از سال ۱۳۶۰، دست به انتشار مجموعه کتاب‌های شعر و داستان خود زد و تا سال ۱۳۹۱ توانست ۱۵ جلد به چاپ برساند. وی در طول عمرش ۲۰ کتاب منتشر کرد.


== جوایز و مدال‌های جهانی ==
== جوایز و مدال‌های جهانی ==
خط ۲۷۰: خط ۲۶۸:
=== سورا خواهد آمد ===
=== سورا خواهد آمد ===
شعر سوار  خواهد آمد یکی دیگر از شعرهای معروف سیمین بهبهانی است ک توسط بانوی آواز ایران مرضیه خوانده  شده است:
شعر سوار  خواهد آمد یکی دیگر از شعرهای معروف سیمین بهبهانی است ک توسط بانوی آواز ایران مرضیه خوانده  شده است:
 
{{شعر}}
سوار خواهد آمد. سرای رفت و رو کن  
{{ب|سوار خواهد آمد. سرای رفت و رو کن| کلوچه بر سبد نه، شراب در سبو کن}}
 
{{ب|ز شستشوی باران، صفای گل فزون تر| کنار چشمه بنشین، نشاط و شستشو کن}}
کلوچه بر سبد نه، شراب در سبو کن
{{ب|جلیقۀ زری را ز جامه دان در آور| گرش رسیده زخمی، به چیرگی رفو کن}}
 
{{ب|ز پول زر به گردن ببند طوقی اما|به سیم تو نیارزد، قیاس با گلو کن}}
ز شستشوی باران، صفای گل فزون تر  
{{ب|به هفت رنگ شایان، یکی پری بیارای|ز چارقد نمایان، دو زلف از دو سو کن}}
 
{{ب|ز گوشه خموشی، سه تار کهنه بر کش|سرودی از جوانی، به پرده جستجو کن}}
کنار چشمه بنشین، نشاط و شستشو کن
{{ب|چه بود آن ترانه؟ بلی، به یادم آمد|ترانۀ «ز دستم گلی بگیر و بو کن»}}
 
{{ب|سکوت سهمگین را از این سرا بتاران|بخوان، برقص، آری، بخند و های و هو کن}}
جلیقۀ زری را ز جامه دان در آور  
{{ب|سوار چون در آید در آستان خانه|گلی بچین و با دل نثار پای او کن}}
 
{{ب|سوار در سرایت شبی به روز آرد|دهت به هرچه فرمان، سر از ادب فرو کن}}
گرش رسیده زخمی، به چیرگی رفو کن
{{ب|سحر که حکم قاضی رود به سنگسارت|نماز عاشقی را به خون دل وضو کن}}
 
{{پایان شعر}}
ز پول زر به گردن ببند طوقی اما  
 
به سیم تو نیارزد، قیاس با گلو کن
 
به هفت رنگ شایان، یکی پری بیارای
 
ز چارقد نمایان، دو زلف از دو سو کن
 
ز گوشه خموشی، سه تار کهنه بر کش
 
سرودی از جوانی، به پرده جستجو کن
 
چه بود آن ترانه؟ بلی، به یادم آمد
 
ترانۀ «ز دستم گلی بگیر و بو کن»  
 
سکوت سهمگین را از این سرا بتاران
 
بخوان، برقص، آری، بخند و های و هو کن
 
سوار چون در آید در آستان خانه
 
گلی بچین و با دل نثار پای او کن
 
سوار در سرایت شبی به روز آرد
 
دهت به هرچه فرمان، سر از ادب فرو کن
 
سحر که حکم قاضی رود به سنگسارت
 
نماز عاشقی را به خون دل وضو کن
=== '''سنگ گور''' ===
=== '''سنگ گور''' ===
ای رفته ز دل رفته ز بر، رفته ز خاطر
{{شعر}}
 
{{ب|ای رفته ز دل رفته ز بر، رفته ز خاطر|بر من منگر تاب نگاه تو ندارم}}
بر من منگر تاب نگاه تو ندارم
{{ب|بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه|در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم}}
 
{{ب|ای رفته ز دل، راست بگو !بهر چه امشب|با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟}}
بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه
{{ب|گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه|من آن نیم او مرده و من سایه اویم}}
 
{{ب|من آن نیم آخر دل من سرد و سیاه است|او در دل سودا زده از عشق شرر داشت}}
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم
{{ب|او در همه جا، با همه کس، در همه احوال|سودای تو را ای بت بی مهر به  سر داشت}}
 
{{ب|من آن نیم، این دیده ی من سرد و خموش است|در دیده او آن همه گفتار نهان بود}}
ای رفته ز دل، راست بگو !بهر چه امشب
{{ب|وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ|مرموز تر از تیرگی شامگهان بود}}
 
{{ب|من او نیم آری، لب من این لب بی‌رنگ|دیریست که با خنده یی از عشق نشکفت}}
با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟
{{ب|اما به لب او همه دم خنده ی جان بخش|مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت}}
 
{{ب|بر من منگر تاب نگاه تو ندارم|آن کس که تو می خواهیش از من به خدا مرد}}
گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه
{{ب|او در تن من بود و ندانم که به ناگاه|چون دید و چها کرد و کجا رفت و چرا مرد}}
 
{{ب|من گور ویم، گور ویم بر تن گرمش|افسردگی و سردی کافور نهادم}}
من آن نیم او مرده و من سایه اویم
{{ب|او مرده و در سینه ی من، این دل بی مهر|سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم}}
 
{{پایان شعر}}
من آن نیم آخر دل من سرد و سیاه است
 
او در دل سودا زده از عشق شرر داشت
 
او در همه جا، با همه کس، در همه احوال
 
سودای تو را ای بت بی مهر به  سر داشت
 
من آن نیم، این دیده ی من سرد و خموش است
 
در دیده او آن همه گفتار نهان بود
 
وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ
 
مرموز تر از تیرگی شامگهان بود
 
من او نیم آری، لب من این لب بی‌رنگ
 
دیریست که با خنده یی از عشق نشکفت
 
اما به لب او همه دم خنده ی جان بخش
 
مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت
 
بر من منگر تاب نگاه تو ندارم
 
آن کس که تو می خواهیش از من به خدا مرد
 
او در تن من بود و ندانم که به ناگاه
 
چون دید و چها کرد و کجا رفت و چرا مرد
 
من گور ویم، گور ویم بر تن گرمش
 
افسردگی و سردی کافور نهادم
 
او مرده و در سینه ی من، این دل بی مهر
 
سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم
 
=== شلوار تا خورده ===
شلوار تا خورده دارد، مردی که یک پا ندارد
 
رخساره می‌تابم از او، اما به چشمم نشسته
 
بادا که چون من مبادا، چل‌سال رنجش پس از این
 
با پای چالاک پیما، دیدی چه دشوار رفتم
 
تق‌تق کنان چوب‌دستش، روی زمین می‌نهد مهر
 
لبخند مهرم به چشمش، خاری شد و دشنه‌ای شد
 
برچهره سرد و خشکش، پیدا خطوط ملال است
 
گویم که با مهربانی، خواهم شکیبایی از او
 
رو می‌کنم سوی او باز، تا گفت‌وگویی کنم ساز
 
خشم است و طوفان نگاهش، یعنی: تماشا ندارد
 
بس نوجوان است و شاید، از بیست بالا ندارد
 
خود گر چه رنج است بودن، ” بادا مبادا ” ندارد
 
تا چون رود اوئ که پایی، چالاک پیما ندارد؟
 
با آن که ثبت حضورش، حاجت به امضا ندارد
 
این خوی‌گر با درشتی، نرمی تمنا ندارد
 
یعنی که با کاهش تن، جانی شکیبا ندارد
 
پندش دهم مادرانه، گیرم که پروا ندارد
 
رفته است و خالی است جایش، مردی که یک پا ندارد


=== رفیق ===
=== رفیق ===
من با تو ام ای رفیق! با تو
{{شعر}}
 
{{ب|من با تو ام ای رفیق! با تو|همراه تو پیش می نهم گام}}
همراه تو پیش می نهم گام
{{ب|در شادی تو شریک هستم|بر جام می تو می زنم جام}}
 
{{ب|من با تو ام ای رفیق  با تو!|دیری ست که با تو عهد بستم}}
در شادی تو شریک هستم
{{ب|همگام تو ام،  بکش به راهم|همپای تو ام، بگیر دستم}}
 
{{ب|پیوند گذشته های پر رنج|اینسان به توأم نموده نزدیک}}
بر جام می تو می زنم جام
{{ب|هم‌بند تو بوده ام زمانی| در یک قفس سیاه و تاریک}}
 
{{ب|رنجی که تو برده ای ز غولان|بر چهر من است نقش بسته}}
من با تو ام ای رفیق  با تو!
{{ب|زخمی که تو خورده ای ز دیوان|بنگر که به قلب من نشسته}}
 
{{ب|تو یک نفری … نه ! بیشماری|هر سو که نظر کنم، تو هستی}}
دیری ست که با تو عهد بستم
{{ب|یک جمع به هم گرفته پیوند|یک جبهه ی سخت بی شکستی}}
 
{{ب|زردی؟ نه ! سفید؟ نه ! سیه، نه|بالاتری از نژاد و از رنگ}}
همگام تو ام،  بکش به راهم
{{ب|تو هر کسی و ز هر کجایی|من با تو، تو با منی هماهنگ}}
 
{{پایان شعر}}
همپای تو ام، بگیر دستم
 
پیوند گذشته های پر رنج
 
اینسان به توأم نموده نزدیک
 
هم‌بند تو بوده ام زمانی  
 
در یک قفس سیاه و تاریک
 
رنجی که تو برده ای ز غولان
 
بر چهر من است نقش بسته
 
زخمی که تو خورده ای ز دیوان
 
بنگر که به قلب من نشسته
 
تو یک نفری … نه ! بیشماری
 
هر سو که نظر کنم، تو هستی
 
یک جمع به هم گرفته پیوند
 
یک جبهه ی سخت بی شکستی
 
زردی؟ نه ! سفید؟ نه ! سیه، نه
 
بالاتری از نژاد و از رنگ
 
تو هر کسی و ز هر کجایی
 
من با تو، تو با منی هماهنگ
 
== منابع ==
== منابع ==
<references />
<references />