دادشاه: تفاوت میان نسخه‌ها

۴٬۰۱۷ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه زندگینامه |نام_شخص=دادشاه |تصویر=دادشاه...1.JPG |عرض_تصویر=240px |توضیح_تصویر=...» ایجاد کرد)
 
 
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۵: خط ۱۵:
|والدین=کمال، بی‌بی خاتون
|والدین=کمال، بی‌بی خاتون
}}
}}
'''دادشاه'''، یا '''میر دادشاه''' (زاده ۱۲۹۷، سفیدکوه واقع در مکران بلوچستان – درگذشته ۲۱ دی‌ماه ۱۳۳۶، دامنه هفت‌کوه، بلوچستان) یک زمین‌دار و کشاورز در منطقه مکران بلوچستان بود که در اوایل دهه‌ی ۱۳۳۰، علیه دولت مرکزی طغیان کرد. دادشاه پیش از درگیری با خوانین و دولت مرکزی، در کنار طایفه‌اش در کمال آرامش زندگی می‌کرد. اما با توجه به حاکمیت نظام عشیره‌ای، نمی‌توانست نسبت به موضوعاتی که برای عشیره و طایفه‌اش پیش می‌آمد، بی‌تفاوت باشد. از طرفی هم ظلم و ستم حکومت، اذیت و آزار برخی ژاندارم‌ها و خوانین وابسته به آنان نیز، مشکلی افزون بر مشکل دیگر بود و نقش اساسی را داشت. درباره‌ی دادشاه حرف و حدیث‌های زیادی وجود دارد. عده‌ای او را راهزن و یاغی و قاتل قلمداد می‌کنند؛ و عده‌ای هم از او به عنوان یک قهرمان بلوچ که با خوانین ظالم و رژیم شاه در افتاده است، یاد می‌کنند و او را می‌ستایند؛ و او را با همه نقاط منفی‌اش ظلم‌ستیز می‌دادند. برخلاف آن‌هایی که دادشاه را به بدی یاد می‌کنند، بسیاری از مردم بلوچ دادشاه را دوست دارند و برای قضاوت‌های مخالفان دادشاه ارزش و اعتباری قائل نیستند. دولت تا پیش از سال ۱۳۳۶، قضیه دادشاه را جدی نمی‌گرفت؛ و دنبال هم نمی کرد، تا این‌که در اوایل سال ۱۳۳۶، مأمورین آمریکایی و ایرانی ”اصل چهار” در تنگ سرحه، بین چابهار و ایرانشهر، توسط نیروهای دادشاه کشته شدند. پس از این ماجرا نیروهای دولتی با جدیت فراوانی به تعقیب دادشاه و یارانش پرداختند. سرانجام در روز ۱۴ فروردین‌ماه ۱۳۳۶، درگیری شدیدی بین نیروهای دولتی و دادشاه و افرادش در مرز پاکستان رخ داد. با وجود این‌که به نیروهای دادشاه صدمات فراوانی رسید اما آنان موفق شدند از مرز عبور کنند؛ و به خاک پاکستان وارد شوند. سرانجام با توطئه خوانین مرتبط با دولت، هنگام ملاقات و مذاکره با دادشاه او را با شلیک گلوله به سینه‌اش به قتل رساندند. جنازه دادشاه و برادرش به شهر ایرانشهر منتقل شد؛ و در قبرستان عمومی این شهر به خاک سپرده شدند. ماجرای دادشاه تأثیر خیلی زیادی بر شعرا و نویسندگان بلوچ گذاشته است. شعرا در وصف او شعر سروده‌اند و می‌سرایند؛ و خوانندگان برخی از این اشعار را به صورت حماسی که به شرح ماجرای دادشاه می‌پردازد، خوانده‌اند.
'''دادشاه'''، یا '''میر دادشاه''' (زاده ۱۲۹۷، سفیدکوه واقع در مکران بلوچستان – درگذشته ۲۱ دی‌ماه ۱۳۳۶، دامنه هفت‌کوه، بلوچستان) یک زمین‌دار و کشاورز در منطقه مکران بلوچستان بود که در اوایل دهه‌ی ۱۳۳۰، علیه دولت مرکزی عصیان کرد. دادشاه پیش از درگیری با خوانین و دولت مرکزی، در کنار طایفه‌اش در کمال آرامش زندگی می‌کرد. اما با توجه به حاکمیت نظام عشیره‌ای، نمی‌توانست نسبت به موضوعاتی که برای عشیره و طایفه‌اش پیش می‌آمد، بی‌تفاوت باشد. از طرفی هم ظلم و ستم حکومت، اذیت و آزار ژاندارم‌ها و خوانین وابسته به آنان در عصیان وی بی‌تاثیر نبود.
 
در اوایل سال ۱۳۳۶، مأمورین آمریکایی و ایرانی ”اصل چهار” در تنگ سرحه، بین چابهار و ایرانشهر، توسط نیروهای دادشاه کشته شدند. پس از این ماجرا نیروهای دولتی با جدیت فراوانی به تعقیب دادشاه و یارانش پرداختند. سرانجام در روز ۱۴ فروردین‌ماه ۱۳۳۶، درگیری شدیدی بین نیروهای دولتی و دادشاه و افرادش در مرز پاکستان رخ داد. با وجود این‌که به نیروهای دادشاه صدمات فراوانی رسید اما آنان موفق شدند از مرز عبور کنند؛ و به خاک پاکستان وارد شوند. سرانجام با توطئه خوانین مرتبط با دولت، هنگام ملاقات و مذاکره با دادشاه او را با شلیک گلوله به سینه‌اش به قتل رساندند. جنازه دادشاه و برادرش به ایرانشهر منتقل شد؛ و در قبرستان عمومی این شهر به خاک سپرده شدند. ماجرای دادشاه تأثیر زیادی بر شعرا و نویسندگان بلوچ گذاشته است. مردم بلوچستان دادشاه  را قهرمانی می شناسند که با خوانین ظالم و رژیم شاه در افتاده است.  


== وضعیت سیاسی بلوچستان ==
== وضعیت سیاسی بلوچستان ==
نخست باید نگاهی به وضعیت سیاسی بلوچستان از سقوط دوستمحمد خان تا شهریور ۱۳۲۰، انداخت.
نخست باید نگاهی به وضعیت سیاسی بلوچستان از سقوط دوستمحمد خان تا شهریور ۱۳۲۰، انداخت.


پیش از سلطه‌ی دولت مرکزی ایران بر اقلیم بلوچستان در سال ۱۳۰۷، در این منطقه شکلی از خودمختاری و حکومت ملوک‌الطوایفی برقرار بود. در اواخر حکومت قاجاریه و در بین سال‌های ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۷، دوستمحمد خان بارَکْزِهِی که بنیان‌گذار سلسله‌ی بارکزایی در افغانستان و یکی از حاکمان در زمان جنگ اول افغان و انگلیس بود، حوزه نفوذ و اقتدار خود را گسترش داد؛ و تمام بلوچستان را تحت قلمرو خود ساخت. اما با به قدرت رسیدن '''[[رضاشاه پهلوی|رضا شاه]]''' و به وجود آوردن اصل سیاست تمرکزگرایی، با ملوک‌الطوایفی به مبارزه برخاست؛ بنابراین در سال ۱۳۰۷، تیمسار سپهبد امان‌الله جهانبانی مأمور فتح بلوچستان و گوشمالی دادن سرداران سرکش بلوچ شد. جهانبانی برای فتح بلوچستان یک لشکر از مشهد، بیرجند و کرمان در اختیار داشت. در این دوران، دوستمحمد خان از نیرومندترین و معروف‌ترین سرداران بلوچ بود؛ و در شهر سراوان دعوی خودمختاری و استقلال داشت. او از انگلیسی‌ها کمک‌های مالی و سلاح دریافت می‌کرد. تیمسار جهانبانی در قلعه‌ی دزدک سنگر گرفته بود؛ و با سپاه جهانبانی مبارزه می‌کرد. خود تیمسار جهانبانی در این باره می‌گوید که: <blockquote>«در سال ۱۳۰۶'''،''' امر ملوکانه به افتخار لشکر شرق که مرکزش در مشهد بود، صادر شد تا با عملیات نظامی به هرج و مرج و بساط ملوک‌الطوایفی بلوچستان خاتمه دهد؛ و سلطه و اقتدار حکومت مرکزی را در آن سامان برقرار کند. پس از پایان عملیات قشون در بلوچستان پادگان‌ها در نقاط مختلف و حساس برقرار شدند؛ و از آن به بعد آرامش و امنیت حکمفرما شد» </blockquote>تیمسار جهانبانی البته با هم‌کاری سرداران بلوچ مرزی از جمله عیدو خان ریگی توانست قوای دوستمحمد خان را شکست بدهد. دوستمحمد خان در همان سال در اطراف شهر سرباز، به اسارت درآمد و به تهران منتقل شد. وی مدتی در تهران زیر نظر بود. دوستمحمد خان روزی به بهانه رفتن برای شکار، به کوه‌های اطراف تهران رفت و با نفر همراه خود، مأموری که با آن‌ها بود را به قتل رساندند؛ و هر دو فراری شدند. اما در نزدیکی شهر نیشابور دستگیر شدند؛ و دوباره به تهران انقال یافتند؛ و پس از محاکمه به فرمان '''[[رضاشاه پهلوی|رضا شاه]]''' تیرباران شدند. با نابودی قوای دوستمحمد خان، تمام بلوچستان به تصرف دولت مرکزی درآمد؛ و اغلب سرداران معروف نیز سر تسلیم فرو آوردند؛ در کُلّ اوضاع بلوچستان تا پیش از شهریور ۱۳۲۰، آرام و بیشتر خوانین و سرداران محلی، از قدرت بسیار دولت چشمشان ترسیده بود. هرچند که افرادی از سرداران محلی علیه نیروهای دولتی و مخالفان محلی خود، دست به یک‌سری اقدامات می‌زدند، اما خطر جدی برای منافع دولت به‌شمار نمی‌رفت.<ref name=":0">[http://www.iichs.ir/News-153/طغیـان-دادشـاه-در-بـلوچسـتان-/?id=153 طغیان دادشاه در بلوچستان - مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران]</ref>  
پیش از سلطه‌ی دولت مرکزی ایران بر اقلیم بلوچستان در سال ۱۳۰۷، در این منطقه شکلی از خودمختاری و حکومت ملوک‌الطوایفی برقرار بود. در اواخر حکومت قاجاریه و در بین سال‌های ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۷، دوستمحمد خان بارَکْزِهِی که بنیان‌گذار سلسله‌ی بارکزایی در افغانستان و یکی از حاکمان در زمان جنگ اول افغان و انگلیس بود، حوزه نفوذ و اقتدار خود را گسترش داد؛ و تمام بلوچستان را تحت قلمرو خود ساخت. اما با به قدرت رسیدن '''[[رضاشاه پهلوی|رضا شاه]]''' و به وجود آوردن اصل سیاست تمرکزگرایی، با ملوک‌الطوایفی به مبارزه برخاست؛ بنابراین در سال ۱۳۰۷، تیمسار سپهبد امان‌الله جهانبانی مأمور فتح بلوچستان و گوشمالی دادن سرداران سرکش بلوچ شد. جهانبانی برای فتح بلوچستان یک لشکر از مشهد، بیرجند و کرمان در اختیار داشت. در این دوران، دوستمحمد خان از نیرومندترین و معروف‌ترین سرداران بلوچ بود؛ و در شهر سراوان دعوی خودمختاری و استقلال داشت. او از انگلیسی‌ها کمک‌های مالی و سلاح دریافت می‌کرد؛ و در قلعه‌ی دزدک سنگر گرفته بود؛ و با سپاه جهانبانی مبارزه می‌کرد. خود تیمسار جهانبانی در این باره می‌گوید که: <blockquote>«در سال ۱۳۰۶'''،''' امر ملوکانه به افتخار لشکر شرق که مرکزش در مشهد بود، صادر شد تا با عملیات نظامی به هرج و مرج و بساط ملوک‌الطوایفی بلوچستان خاتمه دهد؛ و سلطه و اقتدار حکومت مرکزی را در آن سامان برقرار کند. پس از پایان عملیات قشون در بلوچستان پادگان‌ها در نقاط مختلف و حساس برقرار شدند؛ و از آن به بعد آرامش و امنیت حکمفرما شد» </blockquote>تیمسار جهانبانی البته با هم‌کاری سرداران بلوچ مرزی از جمله عیدو خان ریگی توانست قوای دوستمحمد خان را شکست بدهد. دوستمحمد خان در همان سال در اطراف شهر سرباز، به اسارت درآمد و به تهران منتقل شد. وی مدتی در تهران زیر نظر بود. دوستمحمد خان روزی به بهانه رفتن برای شکار، به کوه‌های اطراف تهران رفت و با نفر همراه خود، مأموری که با آن‌ها بود را به قتل رساندند؛ و هر دو فراری شدند. اما در نزدیکی شهر نیشابور دستگیر شدند؛ و دوباره به تهران انقال یافتند؛ و پس از محاکمه به فرمان '''[[رضاشاه پهلوی|رضا شاه]]''' تیرباران شدند. با نابودی قوای دوستمحمد خان، تمام بلوچستان به تصرف دولت مرکزی درآمد؛ و اغلب سرداران معروف نیز سر تسلیم فرو آوردند؛ در کُلّ اوضاع بلوچستان تا پیش از شهریور ۱۳۲۰، آرام و بیشتر خوانین و سرداران محلی، از قدرت بسیار دولت چشمشان ترسیده بود. هرچند که افرادی از سرداران محلی علیه نیروهای دولتی و مخالفان محلی خود، دست به یک‌سری اقدامات می‌زدند، اما خطر جدی برای منافع دولت به‌شمار نمی‌رفت.<ref name=":0">[http://www.iichs.ir/News-153/طغیـان-دادشـاه-در-بـلوچسـتان-/?id=153 طغیان دادشاه در بلوچستان - مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران]</ref>  


بلوچستان که برخی آن را آفریقای ایران می‌دانند، تا روزهای پایانی حکومت قاجار، حالتی خودمختار و ملوک‌الطوایفی داشت و حاکمان این دیار از حکومت مرکزی فرمان نمی‌بردند و کار خودشان را می‌کردند. بلوچستان تا پیش از سال ۱۳۰۷، که دولت مرکزی تسلط پیدا کرد، خودمختار یا خودگردان بود؛ و چون میان کویرها و بیابان‌های پهناور و گرم احاطه شده بود، مانند جزیره‌ای مستقل در کنار ایران عمل می‌کرد.
بلوچستان که برخی آن را آفریقای ایران می‌دانند، تا روزهای پایانی حکومت قاجار، حالتی خودمختار و ملوک‌الطوایفی داشت و حاکمان این دیار از حکومت مرکزی فرمان نمی‌بردند و کار خودشان را می‌کردند. بلوچستان تا پیش از سال ۱۳۰۷، که دولت مرکزی تسلط پیدا کرد، خودمختار یا خودگردان بود؛ و چون میان کویرها و بیابان‌های پهناور و گرم احاطه شده بود، مانند جزیره‌ای مستقل در کنار ایران عمل می‌کرد.
خط ۲۸: خط ۳۰:
پس از روی کار آمدن '''[[محمدرضا پهلوی|محمدرضا شاه]]'''، سیاست دولت در رابطه با خوانین تغییر کرد؛ و برقراری نظم و امنیت در برخی مناطق به خوانین و سرداران سپرده شد. به این ترتیب بار دیگر خان‌ها در بلوچستان همه‌کاره و رئیس و آقابالاسر شدند. به دلیل این‌که سیستم اقتصادی حاکم بر جامعه معیشتی و نظام اجتماعی، آمیخته‌ای از زندگی عشایری و روستایی بود، خوانین و سرداران برای گسترش حیطه‌ی نفوذشان، دائماً در جنگ و جدل بودند. طایفه‌ها با یارگیری و تشکیل اتحادیه‌های گوناگون، تلاش می‌کردند که افراد توانمند، نترس و شجاع را جذب نمایند تا در نبردهای بین طایفه‌ای از آنان استفاده کنند. دادشاه و برادرانش احمد شاه و محمد شاه از جمله این افراد بودند.
پس از روی کار آمدن '''[[محمدرضا پهلوی|محمدرضا شاه]]'''، سیاست دولت در رابطه با خوانین تغییر کرد؛ و برقراری نظم و امنیت در برخی مناطق به خوانین و سرداران سپرده شد. به این ترتیب بار دیگر خان‌ها در بلوچستان همه‌کاره و رئیس و آقابالاسر شدند. به دلیل این‌که سیستم اقتصادی حاکم بر جامعه معیشتی و نظام اجتماعی، آمیخته‌ای از زندگی عشایری و روستایی بود، خوانین و سرداران برای گسترش حیطه‌ی نفوذشان، دائماً در جنگ و جدل بودند. طایفه‌ها با یارگیری و تشکیل اتحادیه‌های گوناگون، تلاش می‌کردند که افراد توانمند، نترس و شجاع را جذب نمایند تا در نبردهای بین طایفه‌ای از آنان استفاده کنند. دادشاه و برادرانش احمد شاه و محمد شاه از جمله این افراد بودند.


شایان ذکر است که در اجتماع سنتی بلوچستان دو چیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، یکی سلاح و دیگری ناموس فرد. اگر به یکی از این دو خدشه‌ای وارد شود دیگر اعتباری در بین جامعه خود ندارد. با توجه ب در حاکمیت نظام عشیره‌ای، از دست دادن ابزار قدرت یعنی سلاح و هتک حرمت ناموس نه تنها به معنای از دست رفتن آبرو و اعتبار فرد است، بلکه بی‌آبرویی تمام عشیره تلقی می‌شود.
شایان ذکر است که در اجتماع سنتی بلوچستان دو چیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، یکی سلاح و دیگری ناموس فرد. اگر به یکی از این دو خدشه‌ای وارد شود دیگر اعتباری در بین جامعه خود ندارد. بنابر این در حاکمیت نظام عشیره‌ای، از دست دادن ابزار قدرت یعنی سلاح و هتک حرمت ناموس، نه تنها به معنای از دست رفتن آبرو و اعتبار فرد است، بلکه بی‌آبرویی تمام عشیره تلقی می‌شود.


با توجه به این‌که در چنین جوامعی تعصب قومی حاکم است؛ و حرف اصلی را می‌زند، دادشاه در چنین مناسبات اجتماعی و در چنین شرایطی برای دفاع از آبرو و حیثیت طایفه‌اش قیام کرد. در واقع قیام دادشاه یک قیام هدفمند و از پیش تعیین شده نبود. او نه انقلابی و نه دارای یک جهان‌بینی و ایدئولوژی مشخصی بود، بلکه شرایطی که برایش پیش‌آمد، به قیام او منجر شد. دادشاه در ساختار همان سنت‌های حاکم بر جامعه‌اش قیام کرد.<ref name=":1">[http://characters.blogfa.com/post/115 دادشاه - سایت شخصیت‌های بزرگ بلوچستان]</ref>  
با توجه به این‌که در چنین جوامعی تعصب قومی حاکم است؛ و حرف اصلی را می‌زند، دادشاه در چنین مناسبات اجتماعی و در چنین شرایطی برای دفاع از آبرو و حیثیت طایفه‌اش قیام کرد. در واقع قیام دادشاه یک قیام هدفمند و از پیش تعیین شده نبود. او نه انقلابی و نه دارای یک جهان‌بینی و ایدئولوژی مشخصی بود، بلکه شرایطی که برایش پیش‌آمد، به قیام او منجر شد. دادشاه در ساختار همان سنت‌های حاکم بر جامعه‌اش قیام کرد.<ref name=":1">[http://characters.blogfa.com/post/115 دادشاه - سایت شخصیت‌های بزرگ بلوچستان]</ref>  
خط ۳۴: خط ۳۶:
== زندگی دادشاه ==
== زندگی دادشاه ==
[[پرونده:دادشاه8.JPG|جایگزین=جوانی دادشاه|بندانگشتی|180x180پیکسل|جوانی دادشاه]]
[[پرونده:دادشاه8.JPG|جایگزین=جوانی دادشاه|بندانگشتی|180x180پیکسل|جوانی دادشاه]]
دادشاه در سال ۱۲۹۷، به دنیا آمد. او فرزند یکی از سران عشایر سفیدکوه به نام کمال بود که وابسته به حکومت محلی بنت بودند. کمال و طایفه‌اش در خدمت اسلام خان و سپس پسرش ایوب خان قرار داشتند؛ و از طریق کشاورزی و دامداری امرار معاش می‌کردند. دادشاه دو برادر به نام‌های احمدشاه و محمدشاه و خواهری به نام ماه خاتون داشت؛ و مادرشان نیز بی‌بی خاتون بود. دادشاه دوران کودکی و نوجوانی خود را در سفیدکوه گذراند. او به تیراندازی و کوه‌نوردی تسلط داشت؛ و فردی بسیار قوی و ورزیده بود. دادشاه در کار کشاورزی و دامداری به خانواده‌اش کمک می‌کرد. گاهی هم برای خرید و فروش به مسقط پایتخت عمان می‌رفتند. وی ارتباط نزدیک با ایوب خان شیرانی داشت.<ref name=":0" />  
دادشاه در سال ۱۲۹۷، به دنیا آمد. او فرزند یکی از سران عشایر سفیدکوه به نام کمال بود که وابسته به حکومت محلی بنت بودند. کمال و طایفه‌اش در خدمت اسلام خان و سپس پسرش ایوب خان قرار داشتند؛ و از طریق کشاورزی و دامداری امرار معاش می‌کردند. دادشاه دو برادر به نام‌های احمدشاه و محمدشاه و خواهری به نام ماه‌خاتون داشت؛ و مادرشان نیز بی‌بی خاتون بود. دادشاه دوران کودکی و نوجوانی خود را در سفیدکوه گذراند. او به تیراندازی و کوه‌نوردی تسلط داشت؛ و فردی بسیار قوی و ورزیده بود. دادشاه در کار کشاورزی و دامداری به خانواده‌اش کمک می‌کرد. گاهی هم برای خرید و فروش به مسقط پایتخت عمان می‌رفتند. وی ارتباط نزدیک با ایوب خان شیرانی داشت.<ref name=":0" />  


دادشاه پیش از درگیری با خوانین و دولت مرکزی، در کنار طایفه‌اش در کمال آرامش زندگی می‌کرد. اما با توجه به حاکمیت نظام عشیره‌ای، نمی‌توانست نسبت به موضوعاتی که برای عشیره و طایفه‌اش پیش می‌آمد، بی‌تفاوت باشد. از طرفی هم ظلم و ستم حکومت، اذیت و آزار برخی ژاندارم‌ها و خوانین وابسته به آنان نیز، مشکلی افزون بر مشکل دیگر بود و نقش اساسی را داشت. به هرحال دادشاه با بد و خوبش، پدیده‌ای برخاسته از دل ظلم و زور و محصول مناسبات آلوده‌ی حاکم بر منطقه‌ی بلوچستان بود.<ref name=":1" />  
دادشاه پیش از درگیری با خوانین و دولت مرکزی، در کنار طایفه‌اش در کمال آرامش زندگی می‌کرد. اما با توجه به حاکمیت نظام عشیره‌ای، نمی‌توانست نسبت به موضوعاتی که برای عشیره و طایفه‌اش پیش می‌آمد، بی‌تفاوت باشد. از طرفی هم ظلم و ستم حکومت، اذیت و آزار برخی ژاندارم‌ها و خوانین وابسته به آنان نیز، مشکلی افزون بر مشکل دیگر بود و نقش اساسی را داشت. دادشاه پدیده‌ای برخاسته از دل ظلم و زور و محصول مناسبات آلوده‌ی حاکم بر منطقه‌ی بلوچستان بود.<ref name=":1" />  


== نظریه‌های مختلف ==
== نظریه‌های مختلف ==
درباره‌ی دادشاه حرف و حدیث‌های زیادی وجود دارد. عده‌ای او را راهزن و یاغی و قاتل قلمداد می‌کنند؛ و عده‌ای هم از او به عنوان یک قهرمان بلوچ که با خوانین ظالم و رژیم شاه در افتاده است، یاد می‌کنند و او را می‌ستایند؛ و او را با همه نقاط منفی‌اش ظلم‌ستیز می‌دادند. برخلاف آن‌هایی که دادشاه را به بدی یاد می‌کنند، بسیاری از مردم بلوچ دادشاه را دوست دارند و برای قضاوت‌های مخالفان دادشاه ارزش و اعتباری قائل نیستند.  
درباره‌ی دادشاه حرف و حدیث‌های زیادی وجود دارد. عده‌ای او را راهزن و یاغی و قاتل قلمداد می‌کنند؛ و عده‌ای هم از او به عنوان یک قهرمان بلوچ که با خوانین ظالم و رژیم شاه در افتاده است، یاد می‌کنند و او را می‌ستایند؛ و او را ظلم‌ستیز می‌دادند. بسیاری از مردم بلوچ دادشاه را دوست دارند و برای قضاوت‌های مخالفان دادشاه ارزش و اعتباری قائل نیستند.  


دکتر محمد حسن حسین‌بُر و دکتر عظیم شه‌بخش که درباره‌ی ماجرای دادشاه کتاب نوشته‌اند، او را می‌ستایند و قهرمان مردم بلوچستان معرفی می‌کنند. به نظر طرف‌داران دادشاه، اگرچه از او به عنوان یاغی یاد شده است، اما بر خلاف زبان فارسی که کلمه‌ی یاغی بار منفی دارد، یعنی از آن راهزنی و زورگویی برداشت می‌شود، در زبان بلوچی یاغی معنای تحسین‌آمیزی دارد؛ و در رابطه با کسانی به کار می‌رود که هم‌چون دادشاه زیر بار ستم نرفته‌اند؛ و مسلحانه در برابر حکومت می‌ایستند.
دکتر محمد حسن حسین‌بُر و دکتر عظیم شه‌بخش که درباره‌ی ماجرای دادشاه کتاب نوشته‌اند، او را می‌ستایند و قهرمان مردم بلوچستان معرفی می‌کنند. به نظر طرف‌داران دادشاه، اگرچه از او به عنوان یاغی یاد شده است، اما بر خلاف زبان فارسی که کلمه‌ی یاغی بار منفی دارد، یعنی از آن راهزنی و زورگویی برداشت می‌شود، در زبان بلوچی یاغی معنای تحسین‌آمیزی دارد؛ و در رابطه با کسانی به کار می‌رود که هم‌چون دادشاه زیر بار ستم نرفته‌اند و مسلحانه در برابر حکومت می‌ایستند.


الگوی بسیاری از مردم بلوچستان دادشاه است، اما نه با داعیه‌های نظام جمهوری اسلامی. مردم بلوچ می‌گویند اگر اکنون دادشاه زنده بود، مرتجعین وی شکنجه می‌کردند و می‌کشتند؛ ولی در تبلیغات خودشان دادشاه را به شکل یک حزب‌اللهی کله‌خُشک بلوچی جلوه می‌دهند که انگار با توطئه‌ی آمریکا خونش بر زمین ریخته است.<ref name=":2">[https://www.tribunezamaneh.com/archives/149725 همنشین بهار - سایت تریبون زمانه]</ref>  
الگوی بسیاری از مردم بلوچستان دادشاه است، اما نه با داعیه‌های نظام جمهوری اسلامی. مردم بلوچ می‌گویند اگر اکنون دادشاه زنده بود، مرتجعین وی را شکنجه می‌کردند و می‌کشتند؛ ولی در تبلیغات خودشان، دادشاه را به شکل یک حزب‌اللهی کله‌خُشک بلوچی جلوه می‌دهند که انگار با توطئه‌ی آمریکا خونش بر زمین ریخته است.<ref name=":2">[https://www.tribunezamaneh.com/archives/149725 همنشین بهار - سایت تریبون زمانه]</ref>  


=== اشرار در فرهنگ بلوچ ===
=== اشرار در فرهنگ بلوچ ===
در فرهنگ حکومتی، مردم به جان آمده و معترض، اشرار محسوب می‌شوند. اما در فرهنگ بلوچ کلمه‌ی اشرار ارج و قرب دارد و معنی قهرمان را می‌دهد. اگر در دیگر استان‌های ایران کلمه‌ی اشرار بار منفی دارد، در بلوچستان این کلمه ارزش و حرمت دارد؛ و این برای یک غیربلوچ مفهوم نیست. مردم بلوچستان به طغیان در برابر متجاوزین و ستمگران ارج می‌نهند؛ و طغیانگران را که حکومت اشرار خطاب می‌کند دوست دارند.
در فرهنگ حکومتی، مردم به جان آمده و معترض، اشرار محسوب می‌شوند. اما در فرهنگ بلوچ کلمه‌ی اشرار ارج و قرب دارد و معنی قهرمان را می‌دهد. اگر در دیگر استان‌های ایران کلمه‌ی اشرار بار منفی دارد، در بلوچستان این کلمه ارزش و حرمت دارد؛ و این برای یک غیربلوچ مفهوم نیست. مردم بلوچستان به طغیان در برابر متجاوزین و ستمگران ارج می‌نهند؛ و طغیانگران را که حکومت اشرار خطاب می‌کند دوست دارند.


اشرار برای بلوچستان و قومی که در طول تاریخ دائماً بر او تاخته‌اند و تحقیرش کرده‌اند، سرپناه و حامی‌اند. آنچه این قبیله را حفظ حراست می‌کند، رئیس و سردار قبیله نیست، بلکه کسانی هستند که نترس هستند و هم‌چون شیر قبیله را محافظت می‌کنند تا گزندی به آن‌ها نرسد. آنان راه اشرار را در پیش گرفته‌اند؛ و با تفنگ نبرد عجینند. از این‌رو دادشاه در شمار اشرار است.<ref name=":2" />  
اشرار برای بلوچستان و قومی که در طول تاریخ دائماً بر او تاخته‌اند و تحقیرش کرده‌اند، سرپناه و حامی‌اند. آن‌چه این قبیله را حفظ حراست می‌کند، رئیس و سردار قبیله نیست، بلکه کسانی هستند که نترس هستند و هم‌چون شیر قبیله را محافظت می‌کنند تا گزندی به آن‌ها نرسد. آنان راه اشرار را در پیش گرفته‌اند؛ و با تفنگ و نبرد عجینند. از این‌رو دادشاه در شمار اشرار است.<ref name=":2" />  


== علل طغیان دادشاه ==
== علل طغیان دادشاه ==
[[پرونده:دادشاه6.JPG|جایگزین=عکسی از دادشاه|بندانگشتی|عکسی از دادشاه]]
[[پرونده:دادشاه6.JPG|جایگزین=عکسی از دادشاه|بندانگشتی|عکسی از دادشاه]]
با روی کار آمدن '''[[محمدرضا پهلوی]]''' سیاست دولت در ارتباط با خوانین عوض شد، به صورتی که دولت در برخی از مناطق مجبور شد بر خلاف سیاست رضاشاه عمل کند؛ و برقراری نظم و امنیت را به عهده‌ی خان‌ها بگذارد. عاقبت این سیاست افزایش قدرت و نفوذ خان‌ها بود که به دنبال آن دوباره سرنوشت مردم بلوچستان به دست خان‌ها افتاد؛ و به جای آبادانی سازندگی، مجدداً زور بر آن‌ها و بختشان حاکم. نظام اقتصادی حاکم بر جامعه معیشتی بود. نظام اجتماعی آمیخته‌ای از زندگی عشایری و روستایی بود؛ و سرداران و خان‌ها قدرت مطلقه به‌شمار می‌آمدند؛ و همواره برای حفظ خود و گسترش قلمرو نفوذ، با همدیگر درگیر بودند. از این پس در میدان سیاسی بلوچستان، خوانین و سرداران به دو اتحادیه وابسته شدند که این دو اتحادیه و خوانین وابسته به این دو اتحادیه در مسائل سیاسی و اجتماعی بلوچستان نقش و تأثیر زیادی داشته‌اند. این دو اتحادیه تا سال ۱۳۳۰، عبارت بودند از لاشاری‌ها و مبارکی‌ها و هم‌چنین ریگی‌ها.
با روی کار آمدن '''[[محمدرضا پهلوی]]''' سیاست دولت در ارتباط با خوانین عوض شد، به صورتی که دولت در برخی از مناطق مجبور شد بر خلاف سیاست رضاشاه عمل کند؛ و برقراری نظم و امنیت را به عهده‌ی خان‌ها بگذارد. عاقبت این سیاست افزایش قدرت و نفوذ خان‌ها بود که به دنبال آن دوباره سرنوشت مردم بلوچستان به دست خان‌ها افتاد؛ و به جای آبادانی سازندگی، مجدداً زور بر آن‌ها و بختشان حاکم. نظام اقتصادی حاکم بر جامعه معیشتی بود. نظام اجتماعی آمیخته‌ای از زندگی عشایری و روستایی بود؛ و سرداران و خان‌ها قدرت مطلقه به‌شمار می‌آمدند؛ و همواره برای حفظ خود و گسترش قلمرو نفوذ، با همدیگر درگیر بودند. این دو اتحادیه تا سال ۱۳۳۰، عبارت بودند از لاشاری‌ها و مبارکی‌ها و هم‌چنین ریگی‌ها.


در چنین وضعیت و شرایط سیاسی-اجتماعی بود که سرگذشت دادشاه آغاز شد. در واقع اختلاف میان خوانین وجود داشت؛ و طایفه دادشاه وابسته به یکی از خوانین به نام ایوب خان شیرانی بود.
در چنین وضعیت و شرایط سیاسی-اجتماعی بود که سرگذشت دادشاه آغاز شد. طایفه دادشاه وابسته به یکی از خوانین به نام ایوب خان شیرانی بود.


تهمت زدن به زن دادشاه و افترای رابطه نامشروع او با فردی به نام لالک، که از طرف سران مخالف دادشاه یعنی شیرانی‌ها طراحی شده بود، بهانه‌ای برای طغیان دادشاه و هم‌کاری او با اتحادیه مخالف شیرانی‌ها یعنی لاشاری‌ها و مبارکی‌ها شد. این اتحادیه نیز قول حمایت و پشتیبانی به دادشاه دادند که در واقع از دادشاه به عنوان ابزاری در جهت پیش‌برد منافع خود استفاده کردند؛ و این در سال ۱۳۲۵ بود.<ref name=":0" />  
تهمت زدن به زن دادشاه و افترای رابطه نامشروع او با فردی به نام لالک، که از طرف سران مخالف دادشاه یعنی شیرانی‌ها طراحی شده بود، بهانه‌ای برای طغیان دادشاه و هم‌کاری او با اتحادیه مخالف شیرانی‌ها یعنی لاشاری‌ها و مبارکی‌ها شد. این اتحادیه قول حمایت و پشتیبانی به دادشاه دادند.<ref name=":0" />  


=== وقایع ۵ سال نخست ===
=== وقایع ۵ سال نخست ===
[[پرونده:هسمر دادشاه1.JPG|جایگزین=همسر دادشاه|بندانگشتی|240x240پیکسل|همسر دادشاه]]
[[پرونده:هسمر دادشاه1.JPG|جایگزین=همسر دادشاه|بندانگشتی|240x240پیکسل|همسر دادشاه]]
دادشاه از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۰، اقدام به انتقام‌جویی از دشمنانش در سفیدکوه کرد. او به دو دلیل به مسقط رفت؛ نخست کشتن لالک که به عمان فرار کرده بود، و دوم به خاطر تهیه و تدارک تجهیزات. دادشاه موفق شد لالک را بکشد و به بلوچستان برگردد. دادشاه پس از مرگ پدرش کمال در سال ۱۳۲۶، امکان صلح او با دشمنانش از بین رفت؛ و اقدام به تشکیل گروه کرد که این گروه متشکل از اقوام و افراد راهزن بود. اقوام دادشاه به دلیل تعصب قومی به او پیوسته بودند. اما افراد راهزن که وفاداری محکمی به دادشاه و هدفش نداشتند، علت پیوندشان به دادشاه فقط استفاده از آن موقعیت برای اعمال خلاف خودشان بود. علت راه‌زنی دادشاه و هدف او از این کار هم صرفاً انتقام‌جویی از دشمنانش بود که به آن‌ها حمله‌ور می‌شد، و اموالشان را غارت می‌کرد. دادشاه اموال غارت شده را صرف تهیه تجهیزات گروه خود و گاهی هم صرف مستمندان می‌کرد. منابع مالی دادشاه علاوه بر غارت اموال دشمنان، از راه کمک‌های انبوه نظامی و مالی طائفه لاشاری‌ها و هم‌چنین در خارج از ایران به‌ویژه در بلوچستان پاکستان، به وسیله‌ی برخی از سرداران تأمین می‌شد. به جز دسته‌های چریکی علی خان، نیروهای ژاندارمری نیز دادشاه را تعقیب می کردند، که بیشتر مواقع ناموفق بودند. در واقع دادشاه تلاش می‌کرد که به دولت نزدیک شود تا شاید او و افرادش از آوارگی نجات پیدا کنند، اما تلاش دادشاه به خاطر ارتباط نزدیک دشمنانش با مأمورین دولت بی‌نتیجه ماند. لازم به یادآوری است که علی خان شیرانی که مشهورترین نماینده اتحادیه دشمنان دادشاه بود، اصلی‌ترین دشمن دادشاه محسوب می‌شد. در همین روزگار بود که نخستین رویارویی نظامی دادشاه و علی خان رخ داد که در این نبرد علی خان و نیروهایش شکست خوردند. موضوع دیگری که باید به آن اشاره کرد، این است که دادشاه با روحانیون ارتباط داشت. او بر این باور بود که روحانیون کمتر به خوانین وابسته هستند، و ارتباط با آن‌ها باعث محبوبیت و مقبولیت وی در میان مردم می‌گردد.<ref name=":0" />  
دادشاه از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۰، اقدام به انتقام‌جویی از دشمنانش در سفیدکوه کرد. او به دو دلیل به مسقط رفت؛ نخست کشتن لالک که به عمان فرار کرده بود، و دوم به خاطر تهیه و تدارک تجهیزات. دادشاه موفق شد لالک را بکشد و به بلوچستان برگردد. پس از مرگ کمال پدر دادشاه در سال ۱۳۲۶، امکان صلح او با دشمنانش از بین رفت. دادشاه اقدام به تشکیل گروهی کرد. دادشاه بارها دشمنان خود از خوانین مسلط را مورد تهاجم قرار داده و غنایم را صرف تهیه تجهیزات گروه خود و گاهی هم صرف مستمندان می‌کرد. منابع مالی دادشاه علاوه بر غنایم، از راه کمک‌های نظامی و مالی طائفه لاشاری‌ها در بلوچستان ایران و پاکستان، تأمین می‌شد. به جز دسته‌های چریکی علی خان، نیروهای ژاندارمری نیز دادشاه را تعقیب می کردند، که بیشتر مواقع ناموفق بودند.<ref name=":0" />  


=== وقایع ۵ سال دوم ===
=== وقایع ۵ سال دوم ===
خط ۷۲: خط ۷۴:


== فراز داستان دادشاه ==
== فراز داستان دادشاه ==
[[پرونده:دادشاه7.JPG|جایگزین=عکسی از دادشاه|بندانگشتی|180x180پیکسل|عکسی از دادشاه]]
[[پرونده:دادشاه7.JPG|جایگزین=عکسی از دادشاه|بندانگشتی|180x180پیکسل|عکس بازسازی شده از دادشاه]]
دولت تا پیش از سال ۱۳۳۶، قضیه دادشاه را جدی نمی‌گرفت؛ و دنبال هم نمی کرد، تا این‌که در اوایل سال ۱۳۳۶، مأمورین آمریکایی و ایرانی «اصل چهار» در تنگ سرحه، بین چابهار و ایرانشهر، توسط نیروهای دادشاه کشته شدند. ”اصل چهار” بنگاهی بود که آمریکاییان پس از جنگ جهانی دوم در ایران تأسیس کرده بودند تا به‌وسیله آن به دولت ایران از لحاظ اقتصادی کمک کنند، اما در پشت این قضیه به دنبال یافتن نفت بودند. کشته شدن این مأموران، باعث واکنش شدید دولت مرکزی شد. به خاطر ناکام ماندن ژاندارمری در سرکوب دادشاه و نیروهایش، دولت با هم‌دستی خوانین و خیانت آنان به دادشاه، توانست او را شکست بدهد.<ref name=":0" />  
دولت تا پیش از سال ۱۳۳۶، قضیه دادشاه را جدی نمی‌گرفت؛ و دنبال هم نمی کرد، تا این‌که در اوایل سال ۱۳۳۶، مأمورین آمریکایی و ایرانی «اصل چهار» در تنگ سرحه، بین چابهار و ایرانشهر، توسط نیروهای دادشاه کشته شدند. ”اصل چهار” بنگاهی بود که آمریکاییان پس از جنگ جهانی دوم در ایران تأسیس کرده بودند تا به‌وسیله آن به دولت ایران از لحاظ اقتصادی کمک کنند، اما در پشت این قضیه به دنبال یافتن نفت بودند. کشته شدن این مأموران، باعث واکنش شدید دولت مرکزی شد. به خاطر ناکام ماندن ژاندارمری در سرکوب دادشاه و نیروهایش، دولت با هم‌دستی خوانین و خیانت آنان به دادشاه، توانست او را شکست بدهد.<ref name=":0" />  


خط ۹۰: خط ۹۲:
دولت برخلاف قولی که برای محاکمه احمد شاه برادر دادشاه داده بود، بدون اطلاع دادگاه بدوی و تجدیدنظر متهم، در تاریخ ۲۲ بهمن‌ماه ۱۳۳۶، تیرباران شد؛ و خبر اعدام او از طرف دادستان ارتش اعلام گردید.
دولت برخلاف قولی که برای محاکمه احمد شاه برادر دادشاه داده بود، بدون اطلاع دادگاه بدوی و تجدیدنظر متهم، در تاریخ ۲۲ بهمن‌ماه ۱۳۳۶، تیرباران شد؛ و خبر اعدام او از طرف دادستان ارتش اعلام گردید.


پس از این واقعه برای خوانین، یعنی میرلاشاری‌ها و مبارکی‌ها که از دادشاه استفاده ابزاری می‌کردند، دیگر بود و نبود او برایشان فرقی نداشت و پس از کشته شدن وی توانستند به دولت مرکزی نزدیک شوند؛ و در میدان سیاست ملی هم مطرح گردند؛ و تا حدودی هم اختلافات خود را کنار بگذارند. البته مرگ دادشاه تأثیر زیادی در ساختارهای اجتماعی و سیاسی بلوچستان گذاشت؛ و از اهمیت و اعتبار خوانین نیز در میان بلوچ‌ها کاسته شد.<ref name=":0" />  
پس از این واقعه خوانین توانستند به دولت مرکزی نزدیک شوند. مرگ دادشاه تأثیر زیادی در ساختارهای اجتماعی و سیاسی بلوچستان گذاشت؛ و از اهمیت و اعتبار خوانین نیز در میان بلوچ‌ها کاسته شد.<ref name=":0" />  


== تأثیرگذاری دادشاه ==
== تأثیرگذاری دادشاه ==