۱۳٬۱۷۹
ویرایش
خط ۱۵۳: | خط ۱۵۳: | ||
تقیزاده روایت میکند که:<blockquote>«با صدای توپ از خواب برخاستم توپ بستن از سرچشمه به طرف سقف مسجد سپهسالار و مجلس صورت گرفت. تا ظهر جنگ بود. کم کم صدا کم شد. گفتند مجلس را گرفتند ... نظر بر این شد برویم حضرت عبدالعظیم و یک طوری خود را به آنجا برسانیم ... صحبت آمد بلکه خود را به یکی از سفارتخانهها برسانیم ... خیال کردیم کاغذی به یکی از سفرا (که آن وقت چون تابستان بود رفته بودند به شمیران و قلهک و الهیه) بنویسیم. سفارت روس که جرئت نمیکردیم. میگفتند آنها تحریک میکنند. انگلیسیها را هم خیال میکردند چون از یک سال قبل از آن با روسها ائتلاف کرده بودند احتیاط میکردند.»</blockquote><blockquote>«ما کاغذی نوشتیم. گویا خطش را | تقیزاده روایت میکند که:<blockquote>«با صدای توپ از خواب برخاستم توپ بستن از سرچشمه به طرف سقف مسجد سپهسالار و مجلس صورت گرفت. تا ظهر جنگ بود. کم کم صدا کم شد. گفتند مجلس را گرفتند ... نظر بر این شد برویم حضرت عبدالعظیم و یک طوری خود را به آنجا برسانیم ... صحبت آمد بلکه خود را به یکی از سفارتخانهها برسانیم ... خیال کردیم کاغذی به یکی از سفرا (که آن وقت چون تابستان بود رفته بودند به شمیران و قلهک و الهیه) بنویسیم. سفارت روس که جرئت نمیکردیم. میگفتند آنها تحریک میکنند. انگلیسیها را هم خیال میکردند چون از یک سال قبل از آن با روسها ائتلاف کرده بودند احتیاط میکردند.»</blockquote><blockquote>«ما کاغذی نوشتیم. (گویا خطش را علی اکبر دهخدا نوشت ...) نوشتیم ما چند نفر هستیم در خطر. میخواهیم بدانیم ممکن است به ما پناه بدهید ... ماژوراستوکس «آتشه میلیتر» ... گفته بود برو بگو بیایند... اجازه داشتند که فقط در هنگام خطر فوری که کسی جانش به خطر بیفتد به سفارت راه بدهند ... درشکه رفت توی سفارت انگلیس.»</blockquote>روز بعد نزدیک به هفتاد نفر از «کسبه و مشروطهطلب» هم وارد سفارت شدند و بعد از اعتراض حکومت، <blockquote>«انگلیسها حوالی ظهر درها را بستند و دیگر کسی را راه ندادند ... محمدعلی شاه میگفت اینها اشرارند تحویل بدهید. انگلیسیها صراحة و جداً نمیگفتند نمیدهیم. میگفتند به ما اطمینانی بدهید که محاکمه بشوند. روز دوم که ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیرخان (صور اسرافیل) را دار زدند دیگر انگلیسیها اطمینانی برای محاکمه و حفظ جان متحصنین در صورت تحویل دادن نداشتند ... دو سه روزه آمده بودیم بیست و چند روز ماندیم.»</blockquote>بعد از آن محمدعلی شاه گفت: <blockquote>«این شش نفر را از ایران بیرون کنند و چهار نفر به ولایات خودشان بروند. اول میگفتند که تا ده سال. اینها چانه میزدند. آخر در مورد من یک سال و نیم و در بارهی بقیه یک سال شد».</blockquote>بعد از پناهنده شدن به سفارت انگلیس ــ که برخی این عمل را یکی از نقاط ضعف سیاسی و حتی وابستگی تقیزاده به خارجیها تعبیر کردهاند. | ||
تقیزاده به همراه علیاکبر دهخدا به تبعید فرستاده شد. ابتدا به پاریس و بعد به لندن رفت و در دورهی تبعید سعی کرد تا با همکاری ادوارد براون، ایرانشناس بریتانیایی، اوضاع ایران را در افکار عمومی مطرح کند. تشکیل "کمیتهی ایران"، مرکب از نمایندگانی از مجلس انگلستان که با مشروطهخواهان مساعدت کردند، از ثمرات تلاشهای او بود. | |||
او بعد از شدت گرفتن مبارزات مشروطهخواهان علیه محمدعلی شاه، پنهانی به تبریز بازگشت و فعالیتهای سیاسیاش را از سرگرفت. سال بعد وقتی تهران به دست مجاهدین فتح شد، به تهران دعوت شد. با ورود به شهر تهران او عضو «هیئت مدیره موقتی» تشکیل دولت جدید شد. | |||
در همان سال، دوباره نمایندهی تبریز در مجلس شورای ملی شد و او در این دوره رهبری تندروها را در حزب دموکرات در دست گرفت و با گروه اجتماعیون ـ عامیون به رهبری حیدرخان عمواوغلی همکاری داشت. دموکراتها ازا اصلاحات عمیق و گسترده حمایت میکردند. در مقابل دموکراتهای مجلس، اعتدالیون قرار داشتند که محافظهکار به حساب میآمدند و در جریان درگیری و کشاکش دو جناح سیدعبدالله بهبهانی ترور شد. | در همان سال، دوباره نمایندهی تبریز در مجلس شورای ملی شد و او در این دوره رهبری تندروها را در حزب دموکرات در دست گرفت و با گروه اجتماعیون ـ عامیون به رهبری حیدرخان عمواوغلی همکاری داشت. دموکراتها ازا اصلاحات عمیق و گسترده حمایت میکردند. در مقابل دموکراتهای مجلس، اعتدالیون قرار داشتند که محافظهکار به حساب میآمدند و در جریان درگیری و کشاکش دو جناح سیدعبدالله بهبهانی ترور شد. | ||
تقیزاده میگوید: <blockquote>«بعد از یک سال که آقا سیدعبدالله از کربلا برگشت و قدرت پیدا کرد، یک شب او را کشتند. دودستگی پیدا شده بود. حتی گفتند که من دست در کشتن سید عبدالله داشتم. دروغ محض بود. من خود خیلی متأثر شدم. چون او حق بزرگی بر مشروطیت داشت. آنها، در مقابل میرزا علیمحمدخان تربیت را کشتند. او مثل اولاد من بود. او را بهکلی بیگناه کشتند. یک سال بود دست به کاری نمیزد. شاید حیدرخان دست داشت ... بعد معلوم شد رجب نامی از مجاهدین بود که سیدعبدالله را کشت و در رفت. رفت به تبریز. تبریز هم بمب انداخت به خانهی مجتهد. او را هم آخر کشتند.»</blockquote>این قتل و دستگیری و زندانی شدن یک روحانی که تقیزاده بر کیفر او تأکید کرده بود، زمینهای فراهم کرد تا حکمی علیه وی از سوی مراجع نجف صادر شد که تقیزاده در آن به «فساد مسلک سیاسی» و «عدم جواز وی در امور نوعیهی مملکت و عدم لیاقت عضویت در مجلس محترم ملی» متهم شده بود. بعد از این اتفاق او از مجلس سه ماه مرخصی گرفت تا مدتی از تهران دور باشد. روایت تقیزاده از آن زمان این است که وقتی شیخ محمدباقر یک واعظ محلی، چند شیعهی اسماعیلی را در روستایی در نیشابور کشت او را دستگیر و به تهران منتقل کردند، برخی آخوندها نمیخواستند او قصاص شود. در جلسهای که سیدعبدالله بهبهانی و شیخ محمدحسین یزدی حاضر بودند، شیخ محمدحسین یزدی گفت:<blockquote>«هر چه باشد نوع آخوند را که نمیشود کشت. او هر چه باشد از علماست. من «تقیزاده» بسیار متغیر شدم. آنوقت بیش از اندازه من تند بودم. به او گفتم آن چیزهایی که شماها میگویید من هم خواندهام. نه از قرآن و نه از احادیث دلیلی نمیتوان پیدا کرد که اگر مرتکب قتلی معمم باشد از مجازات معاف است. شیخ یزدی گفت شما اول شرابخانهها را ببندید آنوقت آخوند را بکشید. من گفتم مانعةالجمع نیست هم شرابخانهها را میبندیم و هم آخوند مجرم را به سزایش میرسانیم. این حرف مایهی خیلی رنجیدگی آخوندها شد. آنچه خودم تصور میکنم منشأ بغض از این واقعه ایجاد شد. دشمنی جلو رفت و مخالفت روزبهروز شدت گرفت. تا آنجا پیش رفت که حکمی از علمای بزرگ «یعنی» آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و شیخعبدالله مازندرانی و حاجمیرزا حسین حاجمیرزا خلیل طهرانی علیه من گرفتند.»</blockquote>بعد از پیروزی مشروطهطلبان و خلع محمدعلی شاه از قدرت، و تشکیل مجلس دوم، زد و خورد بین جناحها بیشتر شد. دکتر محمدعلی کاتوزیان میگوید: <blockquote>«اکنون که آخرین سنگر استبداد را گرفته بودند ــ طبق سنّتِ ریشهدار و کهن ایرانی ــ وقت آشوب و هرجومرج و زدوخورد شخصیتها و نیروهای سیاسی با هم بود، و رواج آنچه نگارنده "سیاست حذفی" نامیدهام. یعنی آن ویژگی باستانی تاریخ ایران که به محض ضعف و ــ بهویژه ــ سقوط دولت، رهبران و نیروهایی که بر ضّدِ آن متحد شده بودند برای حذفِ یکدیگر به جان هم میافتند.»</blockquote>کمی بعدتر سیدعبدالله بهبهانی که آخوندی بانفوذ و با لیاقت بود، ترور شد و باز هم «حیدر عمواوغلی متّهم شد و دستگیرش هم کردند ولی نفوذ دموکراتها سبب شد که بار دیگر او را بدون رسیدگی رها کنند. خیلیها باور داشتند که تقیزاده در ترور بهبهانی دخیل بوده، بلکه حتی محرِک اصلی آن بوده است.» | تقیزاده میگوید: <blockquote>«بعد از یک سال که آقا سیدعبدالله از کربلا برگشت و قدرت پیدا کرد، یک شب او را کشتند. دودستگی پیدا شده بود. حتی گفتند که من دست در کشتن سید عبدالله داشتم. دروغ محض بود. من خود خیلی متأثر شدم. چون او حق بزرگی بر مشروطیت داشت. آنها، در مقابل میرزا علیمحمدخان تربیت را کشتند. او مثل اولاد من بود. او را بهکلی بیگناه کشتند. یک سال بود دست به کاری نمیزد. شاید حیدرخان دست داشت ... بعد معلوم شد رجب نامی از مجاهدین بود که سیدعبدالله را کشت و در رفت. رفت به تبریز. تبریز هم بمب انداخت به خانهی مجتهد. او را هم آخر کشتند.»</blockquote>این قتل و دستگیری و زندانی شدن یک روحانی که تقیزاده بر کیفر او تأکید کرده بود، زمینهای فراهم کرد تا حکمی علیه وی از سوی مراجع نجف صادر شد که تقیزاده در آن به «فساد مسلک سیاسی» و «عدم جواز وی در امور نوعیهی مملکت و عدم لیاقت عضویت در مجلس محترم ملی» متهم شده بود. بعد از این اتفاق او از مجلس سه ماه مرخصی گرفت تا مدتی از تهران دور باشد. روایت تقیزاده از آن زمان این است که وقتی شیخ محمدباقر یک واعظ محلی، چند شیعهی اسماعیلی را در روستایی در نیشابور کشت او را دستگیر و به تهران منتقل کردند، برخی آخوندها نمیخواستند او قصاص شود. در جلسهای که سیدعبدالله بهبهانی و شیخ محمدحسین یزدی حاضر بودند، شیخ محمدحسین یزدی گفت:<blockquote>«هر چه باشد نوع آخوند را که نمیشود کشت. او هر چه باشد از علماست. من «تقیزاده» بسیار متغیر شدم. آنوقت بیش از اندازه من تند بودم. به او گفتم آن چیزهایی که شماها میگویید من هم خواندهام. نه از قرآن و نه از احادیث دلیلی نمیتوان پیدا کرد که اگر مرتکب قتلی معمم باشد از مجازات معاف است. شیخ یزدی گفت شما اول شرابخانهها را ببندید آنوقت آخوند را بکشید. من گفتم مانعةالجمع نیست هم شرابخانهها را میبندیم و هم آخوند مجرم را به سزایش میرسانیم. این حرف مایهی خیلی رنجیدگی آخوندها شد. آنچه خودم تصور میکنم منشأ بغض از این واقعه ایجاد شد. دشمنی جلو رفت و مخالفت روزبهروز شدت گرفت. تا آنجا پیش رفت که حکمی از علمای بزرگ «یعنی» آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و شیخعبدالله مازندرانی و حاجمیرزا حسین حاجمیرزا خلیل طهرانی علیه من گرفتند.»</blockquote>بعد از پیروزی مشروطهطلبان و خلع محمدعلی شاه از قدرت، و تشکیل مجلس دوم، زد و خورد بین جناحها بیشتر شد. دکتر محمدعلی کاتوزیان میگوید: <blockquote>«اکنون که آخرین سنگر استبداد را گرفته بودند ــ طبق سنّتِ ریشهدار و کهن ایرانی ــ وقت آشوب و هرجومرج و زدوخورد شخصیتها و نیروهای سیاسی با هم بود، و رواج آنچه نگارنده "سیاست حذفی" نامیدهام. یعنی آن ویژگی باستانی تاریخ ایران که به محض ضعف و ــ بهویژه ــ سقوط دولت، رهبران و نیروهایی که بر ضّدِ آن متحد شده بودند برای حذفِ یکدیگر به جان هم میافتند.»</blockquote>کمی بعدتر سیدعبدالله بهبهانی که آخوندی بانفوذ و با لیاقت بود، ترور شد و باز هم «حیدر عمواوغلی متّهم شد و دستگیرش هم کردند ولی نفوذ دموکراتها سبب شد که بار دیگر او را بدون رسیدگی رها کنند. خیلیها باور داشتند که تقیزاده در ترور بهبهانی دخیل بوده، بلکه حتی محرِک اصلی آن بوده است.» |
ویرایش