سیّدحسن تقیزاده
سیّدحسن تقیزاده، (زادهی ۵ مهر ۱۲۵۶ در تبریز – درگذشت ۸ بهمن ۱۳۴۸ در تهران)، از رهبران جنبش مشروطه ایران، نویسنده، روزنامهنگار، دیپلمات و سیاستمدار جنجالی تاریخ معاصر ایران وی مدتی رئیس مجلس سنای ایران بود.
سیدحسن تقیزاده در خانوادهای روحانی در تبریز به دنیا آمد، در جوانی تحت تأثیر روشنفکرانی چون طالبوف و میرزا ملکمخان قرار گرفت و به یکی از چهرههای برجسته جنبش مشروطهخواهی ایران تبدیل شد. او در اولین مجلس پس از مشروطه نماینده تجار تبریز شد و با سخنان تند و تیز خود جایگاه خود را تثبیت کرد و در دور دوم انتخابات مجلس شورا به رهبر حزب دموکرات و تندروی مجلس بدل شد. پس از فتح تهران عضو «هیئت مدیره» و از کسانی بود که حکم اعدام شیخ فضلالله نوری را امضا کردند.
در دوران تبعید به اروپا، تقیزاده نشریه کاوه را منتشر کرد که به ترویج افکار تجددخواهانه و مشروطهطلبانه میپرداخت. پس از بازگشت به ایران، او در عرصههای مختلف سیاسی و فرهنگی فعالیت کرد و به عنوان نماینده مجلس، وزیر و سفیر ایران در کشورهای مختلف منصوب شد.
تقیزاده به عنوان یکی از چهرههای شاخص جریان روشنفکری، طرفدار جدایی دین از دولت بود و در این زمینه فعالیتهای زیادی انجام داد. او عضو لژ بیداری ایران و کمیتهی مخفی تهران بود و در تهیه پیشنویس قانون اساسی و انطباق آن با قوانین شرع مشارکت داشت و در ارائهی اصل دوم قانون اساسی سخنرانی ایراد کرد.
مواضع و عملکرد تقیزاده در جریانهای سیاسی مختلف و ارتباطاتش با حزب اجتماعیون ـ عامیون و شخصیت برجستهی آن حیدرخان عمو اوغلی و نقشش در ترورهای سیاسی از جمله ترور اتابک، محمدعلی شاه و اعدام شیخ فضلالله نوری و پس از آن امضای قرارداد نفت به نفع انگلستان در دوران وزارت مالیه و مهاجرتهای او در مقاطع حساس انقلاب مشروطیت، از موضوعات جنجالی تاریخ زندگی اوست.
تاریخچه زندگی سیدحسن تقیزاده
سیدحسن تقیزاده، فرزند سیدتقی اردوبادی، متولد ۵ مهر سال ۱۲۵۶ است. پدرش امام جماعت مسجد بازارچهی تبریز از شاگردان شیخ مرتضی انصاری در حوزه نجف بود که میخواست پسرش را برای کسب اجتهاد به نجف بفرستد.
نقل قول از تقیزاده:
«پدرم مدتی در تبریز تحصیل کرد، آنگاه به نجف برای تکمیل تحصیلات رفت و هفده سال تمام در آنجا بود که بیشتر این مدت را در محضر درس مرحوم شیخ انصاری استفاضه نمود.»
سیدحسن تقیزاده از دوران جوانی شوق تحصیل داشت و با تشویق پدر خواندن قرآن را در چهار سالگی شروع و در پنج سالگی تمام کرد. از هشت سالگی به تحصیل مقدمات عربی و خواندن گلستان سعدی و جامع عباسی شیخ بهایی و ترسل و ابواب الجنان و تاریخ نادری میرزامهدی استرآبادی پرداخت.
پس از آن کتابهای حوزوی مانند: تصریف زنجانی، انموذج، شرح سیوطی، عوامل جرجانی، شرح لمعه، مکاسب شیخ مرتضی انصاری، حاشیه ملاعبدالله بر تهذیب منطق سعدالدین تفتازانی، و ... را تا ۲۰ سالگی ادامه داد. اصول فقه را نزد میرزا محمود اصولی و حاج میرزا حسن فرا گرفت.[۱]
تقیزاده علیرغم میل پدر، تحصیلات خود را در زمینهی ریاضیات، ستارهشناسی، طب قدیم و جدید، علوم عقلی و ربان خارجی ادامه داد. زبان فرانسه را دور از چشم پدر به همراه میرزامحمد تربیت، دوست و همسر آیندهی خواهرش آموخت. بعدها برای یادگرفتن زبان انگلیسی به مدرسهی آمریکایی تبریز رفت.
تقیزاده به آثار روشنفکرانی جون طالبوف و میرزا ملکمخان و نشریات فارسی ضد استبداد و مشروطهخواه علاقهمند و خود یک مشروطهخواه شد.
خود میگوید:
«قرب دو سال در آنجا مشغول یادگرفتن زبان انگلیسی و هم شرکت در بعضی دروس علمی مدرسه به آن زبان بودم.»
مدتی در مدرسهی دارالفنون مظفری فیزیک درس داد و بخشی از کتاب اخترشناسی به نام عجایب آسمان (اثر کامیل فلاماریون) را به فارسی ترجمه کرد. از بیست سالگی نوشتهها و آثار عبدالرحیم طالبوف، میرزا ملکمخان ناظمالدوله و روزنامههای خارج را مطالعه میکرد و با اندیشههای سیاسی در اروپا آشنا شد. خودش میگوید وقتی زبان فرانسه یاد گرفتم.
«تمایل من بیشتر به علوم فرنگی شد و کتب فرانسوی و کتب ایرانی متجددین را میخواندم و هم کتب ترکی عثمانی و کتب عربی مصری را خیلی خیلی زیاد میخواندم و نیز تمایل زیادی به امور و افکار سیاسی و آزادیطلبی پیدا کردم که به تدریج شدت یافت. خواندن کتب طالبوف و آنچه نظیر آنها به دست میآمد و مخصوص نوشتجات میرزا ملکمخان (که از هر چیز بیشتر این یکی در من تأثیر عظیم نمود) و مطالعهی مرتب روزنامههای اختر منتشر در استانبول و ثریا و پرورش و حکمت منتشر در مصر و حبلالمتین منتشر در کلکته و خواندن سیاحتنامهی ابراهیم بیک که از کتب ممنوع بود و جراید "ژون ترکها" که در پاریس منتشر میشد و محرمانه به ایران میرسید مانند "شورای امت" افکار مرا بهحدی نضج داد که در سال ۱۳۱۶ حوزهای از اشخاص بیدار و متجدد تبریز تشکیل دادیم.»
در همین زمان، تقیزاده با همراهی دوستش محمدعلی تربیت تصمیم به تأسیس مدرسهای با هدف آموزش «زبانهای فرانسه، انگلیسی و روسی و فنون و جغرافیا و فیزیک» گرفت. اما این مدرسه با مخالفت آخوندهای وقت که به مدرسه حمله کردند، تعطیل شد. دوستان تقیزاده متواری شدند و تقیزاده هم به واسطهی نفوذ پدرش در میان مردم تبریز از این مهلکه جان به در برد.
تقیزاده از طرفداران اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و منتقد سرسخت نظام استبدادی بود و در مجلس عضو هیئتی شد که مسئول تدوین متمم قانون اساسی مشروطه بود. تقیزاده مجددا با همراهی محمدعلی تربیت و یوسف اعتصامالملک (پدر پروین اعتصامی) و سیدحسین عدالت، کتابفروشی «تربیت» را بنا گذاشت. این کتابفروشی که کتابهای فرنگی و عربی و نشریات خارج از کشور را میفروخت به سرعت به پایگاه آزادیخواهان آذربایجانی تبدیل شد.
«در انقلاب مشروطیت پس از تخریب شورای ملی اول و حملهی اشرار و رحیمخان چلبیانلو (از سران طوایف آذربایجان که مخالف انقلاب مشروطه بود) کتابخانه سوزانده شد و به غارت رفت.»[۱]
او بعد از سفر به عثمانی، قفقاز و مصر، در سی سالگی در اولین مجلس پس از مشروطه نمایندهی تجار تبریز شد و بهسرعت با سخنان تند و تیزش به نماد گروه دموکرات و تندروی مجلس بدل شد.
مهاجرتهای تقیزاده
تقی زاده سالهای بسیاری را در تبعید گذراند بار اول پس از به توپ بسته شدن مجلس و تهدید محمدعلی شاه به دستگیر ی و قتل او، ابتدا به سفارت انگلیس پناهنده شد و از آنجا به اروپا و آلمان رفت. در دورهی جنگ جهانی اول گروهی از روشنفکران ایرانی را در برلین گرد آورد و نشریهی کاوه را منتشر کرد. بعد از آن به ایران برگشت،
بار دوم پس از ترور سیدعبدالله بهبهانی انگشت اتهام بسوی تقیزاده رفت که او از بیم ترور به تبریز و از آنجا به استانبول و اروپا رفت که این بار تبعید او ۱۴ سال طول کشید.
پس از بازگشت مجدد به ایران تقیزاده وکیل، وزیر و سفیر شد و در ۹۲ سالگی بعد از شصت سال فعالیتِ جنجالی و در عرصهی سیاسی و فرهنگی و اوج و فرودهای بسیار در تهران درگذشت. سیدحسن تقیزاده سیاستمدار و روشنفکری است که موافقان و مخالفان بسیاری دارد. به گفتهی کاوه بیات تاریخنگار و پژوهشگر، او:
«یکی از بحثانگیزترین چهرههای تاریخ معاصر ایران و به همین دلیل در عین حال که دوستان و هواداران پابرجای داشت ولی در همه حال دشمنان و منتقدانش بیش از گروه اول بود.»
ایرج افشار که بخش زیادی از آثار و نامههای او را منتشر کرده، او را:
«از بزرگترین آزادمردان این قرن» میداند که «با هریک از رجال سیاست و معرفت قرن چهاردهم هجری در مقام سنجش درآید از همه بیش است و در جهان موجب افتخار و اعتبار ایران.»
نماینده اولین دوره مجلس مشروطه
تقیزاده یک سال پیش از انقلاب مشروطه راهی سفر شد و به عثمانی، مصر و قفقاز سفر کرد و با روشنفکران، نویسندگان و روزنامهنگاران دیدار کرد. شش ماه در استانبول بود و با مدیر روزنامهی اختر دیدار کرد و بعد به سَمت مصر حرکت کرد.
«قصد اصلی ما از مسافرت مصر بود که آزادِ آزاد بود و قصد ما تأسیس روزنامه در آنجا بود. در آنجا (قاهره) روزنامهی "حکمت" منتشر میشد.»
با نویسندهی این روزنامه میرزا مهدی ملاقات کرد و نزدیک شش ماه هم در مصر ماند و بعد به بیروت رفت و مدتی کوتاهی آنجا ماند.
وقتی تقیزاده در سال ۱۳۲۳ قمری با تجربهی تازه به تبریز بازگشت فعالیتش را در انجمنهای سری مبارزان ضداستبداد شروع کرد.
خودش میگوید:
«این دفعه که به تبریز آمدیم محرمانه با دوستان سیاسی خیلی نزدیک مشغول امور سیاست و فعالیت بر ضد استبداد و تبلیغ آزادی شدیم.» این درست زمانی بود که به گفتهی تقیزاده «در طهران جنبش و نهضت مشروطیت شروع شده و اوایل انقلاب بود.»
آذربایجان در آن زمان از کانونهای مشروطهخواهی بود و تقیزاده پس از پیروزی مشروطهخواهان و افتتاح مجلس، در آستانهی سی سالگی از سوی تجار تبریز به عنوان نماینده تعیین شد. خودش میگوید:
«۲۹ ساله بودم که نمایندهی مجلس شدم ولی در صورت در حدود هجده بیستساله دیده میشدم.» «یواش یواش که نطق کردم شهرت پیدا کردم. نفوذ من در خارج مجلس زیاد شد. بهتدریج پر زور شدیم. من معروفتر شدم. گرچه مردم مرا صورتاً نمیشناختند ولی در روزنامهها میخواندند و میگفتند تقیزاده چنین و چنان گفت.»
پس از صدور فرمان مشروطه سازمانی به نام «کمیته انقلاب» شکل گرفت که تقیزاده عضو آن بود و اولین اقدام آن تهیه سلاح و آموزش نظامی بود.
عبدالحسین تیمورتاش ملقب به «سردار معظم خراسانی» (که بعدها وزیر دربار رضاخان شد)، اسدالله خان ابوالفتحزاده و ابراهیمخان منشیزاده کسانی بودند که مسئولیت آموزش نظامی را برعهده داشتند.[۲]
این تشکل برنامه و هدف براندازی را بهوضوح دنبال میکرد و در پی ایجاد انجمنهای متعدد مسلح بود. به گزارش «کتاب آبی» دستکم یکصد انجمن در تهران شکل گرفت که مهمترین آنها انجمن آذربایجان به ریاست سیدحسن تقیزاده بود.[۳]
تقیزاده از توسل به سرکوب با مشت آهنین حتی در داخل مجلس نیز دفاع میکند:
«این مجلس از راههای عادی نمیتواند داخل کار شود بلکه باید به یک قوه فوقالعاده و پنجه آهنینی مملکت را اصلاح نماید... چطور محمدعلی پاشا در مصر، و ناپلئون در فرانسه کردند.» [۴]
یکی دیگر از مهمترین انجمنهای این دوره که بسیار تندرو به حساب میآمد و اکثر اعضای آن به مشی ترور روی آوردند و بدین منظور کمیتههایی تشکیل دادند انجمن بینالطلوعین بود. تقیزاده در این انجمن نیز که بعداً برخی از اعضایش کمیته مجازات را تشکیل دادند، عضو بود. روزنامه «روحالقدس» بود که طی مقالهای به صراحت محمدعلی شاه را تهدید کرد:
«خوب است قدری از مستی سلطنت به هوش آمده چشم باز کرده نظری به دولت خود و باقی دولتها بنمایی... مگر یقین نکرده که از خون فدایی نمره 41 (منظور عباس آقا صراف تبریزی که گفته میشد امینالسلطان را به قتل رسانیده است) فدایی بزرگتر برای بزرگتر از کار آن فدایی تولید شده و منتظر اتمام حجت است... باغ مشروطیت که از دو ماه قبل آب نیاشامیده بینهایت تشنه شده، وقت آن رسیده که با رگبار فدایی ناشناس و نادیده دیگری به طوری سیراب گردد که گل و میوههایش غنچهدار و بارآور گردند...» [۵]
تقیزادهی جوان خیلی زود به واسطهی «ذهن منظم و دقیق، و توان سازماندهی و برنامهریزیاش توجه نمایندگان را به خود جلب کرد. دیری نگذشت که رهبری اقلیت روشنفکر، تجددخواه و تندرو مجلس به دست او افتاد.
تقیزاده از طرفداران اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و منتقد سرسخت نظام استبدادی بود و در مجلس عضو هیئتی شد که مسئول تدوین متمم قانون اساسی مشروطه بود. در مذاکرات این هیئت نزاع سختی بین عرف و شرع در گرفت. در این متمم، حکومت مشروطه تعریف، و بر تفکیک قوای سهگانه و حقوق ملت تأکید شد.
در این زمان به گفتهی دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان:
«تقیزاده از سرانِ برجستهی دموکرات بود که در آن زمان به آن فرقهی دموکرات میگفتند. در مجلس نیز جزو رهبران طراز اول نمایندگان و هواخواهان آن حزب و جرگهی گستردهتر مشروطهخواهانِ رادیکال به شمار میرفت. اینها با مشروطهخواهان معتدل و محافظهکار ــ از سیّد عبدالله بهبهانی گرفته تا ناصرالملک و مستوفی الممالک و مخبرالسلطنه ــ اختلاف داشتند.»
میرزا علیاصغرخان اتابک ملقب به امینالسلطان، صدراعظم محمدعلی شاه بود و وقتی محمدعلی شاه به قدرت رسید در ایران نبود. تقیزاده به شدت با انتصاب امینالسلطان به این مقام مخالف بود و بازگشت او به ایران را «مخل مشروطه» میدانست. بعد از به قدرت رسیدن امینالسلطان، دموکراتها مخالف او بودند. به گفتهی دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، دولتیها و شاه هم دل خوشی از او نداشتند. قتل او در صحن مجلس اتهام را متوجه دموکراتها کرد. گرچه عباس آقا، صراف تبریزی به او تیراندازی کرد. همان زمان حیدرعمواوغلی از سران دموکراتها دستگیر شد اما «بر اثر فشار دموکراتهای مجلس او را بدون رسیدگی رها کردند ... این رویه عیناً در واقعهی ترور بهبهانی تکرار شد.»
پس از قتل اتابک، بمبی هم به طرف کالسکهی محمدعلی شاه پرتاب شد و در این قضیه حیدرخان به اتهام پرتاب بمب به کالسکهی شاه دستگیر شد. ولی بر اثر فشار دموکراتهای مجلس او را بدون رسیدگی رها کردند.
دکتر کاتوزیان مینویسد:
«باور عمومی بر این بود که تقیزاده از رهبران آن گروه است و اگر هم به ترور اتابک رأی نداده پیشاپیش از آن خبر داشته است. پنجاه و چند سال بعد که این موضوع در تحقیقات تاریخی صریحاً مطرح شد تقیزاده آن را با قاطعیت انکار کرد، اگر چه از "حیدرخان قفقازی" نام برد.»
بعد از حمله به کالسکهی محمدعلی شاه، در حالی که به گفتهی تقیزاده:
«یواش یواش میانهی او با مجلس گرم میشد، ولی به لحاظ بمب دلش چرکین شد. تصمیم قطعی گرفت مجلس را از بین ببرد.»
پناهندگی به سفارت انگلیس
پیش از به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف، محمدعلی شاه گفته بود تقیزاده را دستگیر کنند و سوگند خورد که با دستان خودش او را خفه کند.
تقیزاده روایت میکند که:
«با صدای توپ از خواب برخاستم توپ بستن از سرچشمه به طرف سقف مسجد سپهسالار و مجلس صورت گرفت. تا ظهر جنگ بود. کم کم صدا کم شد. گفتند مجلس را گرفتند ... نظر بر این شد برویم حضرت عبدالعظیم و یک طوری خود را به آنجا برسانیم ... صحبت آمد بلکه خود را به یکی از سفارتخانهها برسانیم ... خیال کردیم کاغذی به یکی از سفرا (که آن وقت چون تابستان بود رفته بودند به شمیران و قلهک و الهیه) بنویسیم. سفارت روس که جرئت نمیکردیم. میگفتند آنها تحریک میکنند. انگلیسیها را هم خیال میکردند چون از یک سال قبل از آن با روسها ائتلاف کرده بودند احتیاط میکردند.»
«ما کاغذی نوشتیم. (گویا خطش را علی اکبر دهخدا نوشت ...) نوشتیم ما چند نفر هستیم در خطر. میخواهیم بدانیم ممکن است به ما پناه بدهید ... ماژوراستوکس «آتشه میلیتر» ... گفته بود برو بگو بیایند... اجازه داشتند که فقط در هنگام خطر فوری که کسی جانش به خطر بیفتد به سفارت راه بدهند ... درشکه رفت توی سفارت انگلیس.»
روز بعد نزدیک به هفتاد نفر از «کسبه و مشروطهطلب» هم وارد سفارت شدند و بعد از اعتراض حکومت،
«انگلیسها حوالی ظهر درها را بستند و دیگر کسی را راه ندادند ... محمدعلی شاه میگفت اینها اشرارند تحویل بدهید. انگلیسیها صراحة و جداً نمیگفتند نمیدهیم. میگفتند به ما اطمینانی بدهید که محاکمه بشوند. روز دوم که ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیرخان (صور اسرافیل) را دار زدند دیگر انگلیسیها اطمینانی برای محاکمه و حفظ جان متحصنین در صورت تحویل دادن نداشتند ... دو سه روزه آمده بودیم بیست و چند روز ماندیم.»
بعد از آن محمدعلی شاه گفت:
«این شش نفر را از ایران بیرون کنند و چهار نفر به ولایات خودشان بروند. اول میگفتند که تا ده سال. اینها چانه میزدند. آخر در مورد من یک سال و نیم و در بارهی بقیه یک سال شد».
بعد از پناهنده شدن به سفارت انگلیس ــ که برخی این عمل را یکی از نقاط ضعف سیاسی و حتی وابستگی تقیزاده به خارجیها تعبیر کردهاند.
تقیزاده به همراه علیاکبر دهخدا به تبعید فرستاده شد. ابتدا به پاریس و بعد به لندن رفت و در دورهی تبعید سعی کرد تا با همکاری ادوارد براون، ایرانشناس بریتانیایی، اوضاع ایران را در افکار عمومی مطرح کند. تشکیل "کمیتهی ایران"، مرکب از نمایندگانی از مجلس انگلستان که با مشروطهخواهان مساعدت کردند، از ثمرات تلاشهای او بود.
او بعد از شدت گرفتن مبارزات مشروطهخواهان علیه محمدعلی شاه، پنهانی به تبریز بازگشت و فعالیتهای سیاسیاش را از سرگرفت. سال بعد وقتی تهران به دست مجاهدین فتح شد، به تهران دعوت شد.
با ورود به شهر تهران او عضو «هیئت مدیره موقتی» تشکیل دولت جدید شد.
در همان سال، دوباره نمایندهی تبریز در مجلس شورای ملی شد و او در این دوره رهبری تندروها را در حزب دموکرات در دست گرفت و با گروه اجتماعیون ـ عامیون به رهبری حیدرخان عمواوغلی همکاری داشت. دموکراتها ازا اصلاحات عمیق و گسترده حمایت میکردند. در مقابل دموکراتهای مجلس، اعتدالیون قرار داشتند که محافظهکار به حساب میآمدند و در جریان درگیری و کشاکش دو جناح سیدعبدالله بهبهانی ترور شد.
تقیزاده میگوید:
«بعد از یک سال که آقا سیدعبدالله از کربلا برگشت و قدرت پیدا کرد، یک شب او را کشتند. دودستگی پیدا شده بود. حتی گفتند که من دست در کشتن سید عبدالله داشتم. دروغ محض بود. من خود خیلی متأثر شدم. چون او حق بزرگی بر مشروطیت داشت. آنها، در مقابل میرزا علیمحمدخان تربیت را کشتند. او مثل اولاد من بود. او را بهکلی بیگناه کشتند. یک سال بود دست به کاری نمیزد. شاید حیدرخان دست داشت ... بعد معلوم شد رجب نامی از مجاهدین بود که سیدعبدالله را کشت و در رفت. رفت به تبریز. تبریز هم بمب انداخت به خانهی مجتهد. او را هم آخر کشتند.»
این قتل و دستگیری و زندانی شدن یک روحانی که تقیزاده بر کیفر او تأکید کرده بود، زمینهای فراهم کرد تا حکمی علیه وی از سوی مراجع نجف صادر شد که تقیزاده در آن به «فساد مسلک سیاسی» و «عدم جواز وی در امور نوعیهی مملکت و عدم لیاقت عضویت در مجلس محترم ملی» متهم شده بود. بعد از این اتفاق او از مجلس سه ماه مرخصی گرفت تا مدتی از تهران دور باشد. روایت تقیزاده از آن زمان این است که وقتی شیخ محمدباقر یک واعظ محلی، چند شیعهی اسماعیلی را در روستایی در نیشابور کشت او را دستگیر و به تهران منتقل کردند، برخی آخوندها نمیخواستند او قصاص شود. در جلسهای که سیدعبدالله بهبهانی و شیخ محمدحسین یزدی حاضر بودند، شیخ محمدحسین یزدی گفت:
«هر چه باشد نوع آخوند را که نمیشود کشت. او هر چه باشد از علماست. من «تقیزاده» بسیار متغیر شدم. آنوقت بیش از اندازه من تند بودم. به او گفتم آن چیزهایی که شماها میگویید من هم خواندهام. نه از قرآن و نه از احادیث دلیلی نمیتوان پیدا کرد که اگر مرتکب قتلی معمم باشد از مجازات معاف است. شیخ یزدی گفت شما اول شرابخانهها را ببندید آنوقت آخوند را بکشید. من گفتم مانعةالجمع نیست هم شرابخانهها را میبندیم و هم آخوند مجرم را به سزایش میرسانیم. این حرف مایهی خیلی رنجیدگی آخوندها شد. آنچه خودم تصور میکنم منشأ بغض از این واقعه ایجاد شد. دشمنی جلو رفت و مخالفت روزبهروز شدت گرفت. تا آنجا پیش رفت که حکمی از علمای بزرگ «یعنی» آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و شیخعبدالله مازندرانی و حاجمیرزا حسین حاجمیرزا خلیل طهرانی علیه من گرفتند.»
بعد از پیروزی مشروطهطلبان و خلع محمدعلی شاه از قدرت، و تشکیل مجلس دوم، زد و خورد بین جناحها بیشتر شد. دکتر محمدعلی کاتوزیان میگوید:
«اکنون که آخرین سنگر استبداد را گرفته بودند ــ طبق سنّتِ ریشهدار و کهن ایرانی ــ وقت آشوب و هرجومرج و زدوخورد شخصیتها و نیروهای سیاسی با هم بود، و رواج آنچه نگارنده "سیاست حذفی" نامیدهام. یعنی آن ویژگی باستانی تاریخ ایران که به محض ضعف و ــ بهویژه ــ سقوط دولت، رهبران و نیروهایی که بر ضّدِ آن متحد شده بودند برای حذفِ یکدیگر به جان هم میافتند.»
کمی بعدتر سیدعبدالله بهبهانی که آخوندی بانفوذ و با لیاقت بود، ترور شد و باز هم «حیدر عمواوغلی متّهم شد و دستگیرش هم کردند ولی نفوذ دموکراتها سبب شد که بار دیگر او را بدون رسیدگی رها کنند. خیلیها باور داشتند که تقیزاده در ترور بهبهانی دخیل بوده، بلکه حتی محرِک اصلی آن بوده است.» تقیزاده در خاطراتش در بارهی اتابک و بهبهانی مینویسد:
«من خیلی تند بودم، به حد افراط. با او مخالفت میکردم. او هم هزار تا عُمال داشت. پولدار بود ... از یک طرف هم با سیدعبدالله بهبهانی که ستون کار بود نزدیکی پیدا کرد ... سید عبدالله مرد رشیدی بود. مجلس هم تابع او بود. به تدریج اتابک مجلس را زیر نفوذ خود گرفت ... مستشارالدوله خیلی وسایل برانگیخت که امینالسلطان مرا ببیند. من هیچوقت قبول نکردم. چون که مخالف بودم. هر وقت مجلس مذاکره میکرد برضّدش نطق میکردم.»[۶]
گروهی از علمای نجف از جمله آیتالله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی حکم به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند.
علت صدور این فتوا به طور خاص، حمایت تقیزاده از حبس شیخ محمدباقر توسط یپرم خان ارمنی (رئیس نظمیۀ وقت) و موافقت با قصاص او به سبب قتل دو نفر اسماعیلی بود
متن فتوا بدین شرح بود:
مقام منیع نیابت سلطنت عظمی، حضرات حجج اسلام دامت برکاتهم، مجلس محترم ملی، کابینه وزارت، سرداران اعظم.
چون ضدیت مسلک سیدحسن تقیزاده که جدا تعقیب نموده است با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه بر خود داعیان ثابت و ازمکنونات فاسده¬اش علنا پرده برداشته است؛ لذا از عضویت مجلس مقدس ملی و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع بالکلیه خارج و قانونا و شرعا منعزل است.
منعش از دخول در مجلس ملی و مداخله در امور مملکت و ملت بر عموم آقایان علماء اعلام و اولیاء امور و امناء دارالشورای کبری و قاطبه امرا و سرداران عظام و آحاد عساکر معظمه ملیه و طبقات ملت ایران ایدهم¬ الله بنصره العزیز واجب و تبعیدش از مملکت ایران فورا لازم و اندک مسامحه و تهاون حرام و دشمنی با صاحب شریعت (ع).
بجای او امین دینپرست وطنپرور و ملتخواه صحیحالمسلک انتخاب فرموده او را مفسد و فاسد مملکت شناسند و به ملت غیور آذربایجان و سایر انجمن¬های ایالتی و ولایتی هم این حکم الهی عز اسمه را اخطار فرمایند و هر کس از او همراهی کند در همین حکم است،
ولاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، و بجمیع ما رقم، قد صدر الحکم
من الاحقر عبدالله مازندرانی، و قدر صدر الحکم من الاحقر الجانی محمد کاظم خراسانی. بذلک».[۷]
بعد از زد و خوردهای دموکراتها و اعتدالیون و حکم علمای نجف علیه وی، تقیزاده به خارج رفت به این امید که پس از مدتی کوتاهی به ایران برگرد اما این سفر ۱۴ سال طول کشید. در ابتدا تقیزاده به تبریز رفت و خودش میگوید:
«بهتدریج من ملتفت شدم آنها زمینهای تهیه میکنند که بر ضد من اقدامی بکنند.»
این باعث شد که تقیزاده از تبریز قصد سفر به استانبول کرد. دو سالی آنجا بود بعد مدتی در لندن ماند و بعد هم به آمریکا رفت.
تقیزاده و نشریهی کاوه
سیدحسن تقیزاده پس از اقامت دوساله در آمریکا در دسامبر ۱۹۱۴ نامهای از کنسول آلمان در نیویورک دریافت کرد که در آن درخواست ملاقات با او شده بود، او هم قبول کرد و به گفتهی خودش:
«ما شوق زیادی به آلمان داشتیم. ایرانیها آلمان را مثل پیغمبر، حضرت داود، میدانستند که آمده آنها را نجات دهد. ما همه برای آلمان سینه میزدیم، بدون اینکه ارتباطی با آنها داشته باشیم.»
تقیزاده پس از دعوت او به آلمان، از کنسول آلمان پرسید: بروم چهکار بکنم؟ او در جواب گفت:
«دولت آلمان اسرای زیادی از فرانسه و انگلیس و روس گرفته است. عدهی زیادی مسلمان دارد ... میخواستند پروپاگاند به مسلمانان بکنند. چون آنها را دولت انگلیس یا فرانسه به جنگ آلمان آورده بودند و آلمانها میخواستند دل آنها را برگردانند و آنها حالی بشوند که منفعتشان در دوستی آلمان و دشمنی با دولتی است که بر آنها تسلط دارد. برای «آن» کار کسانی را میخواستند که حرفشان نافذ باشد.»[۸]
به گفتهی تقیزاده آلمانها میخواستند هندیها را علیه انگلیسیها بشورانند و انقلابیون هندی را جمع کرده بودند که به هندوستان بفرستند اما آنها برای رفتن به هند باید از عثمانی که متحد آلمان بود رد شوند و بعد از ایران بگذرند و به هند برسند. مشکلشان این بود که در ایران اگر همدست نداشته باشیم نمیشود. پس باید از وطنپرستان ایران بعضیها را پیدا کرده با خود همدست کنیم ... آنها هم اسم مرا پیدا کرده بودند و به آلمانها گفته بودند که اگر فلان کس را پیدا بکنید، او در ایران نفوذ کلام دارد. باعث این شد که آلمانها پی من آمدند.» وزارت خارجهی آلمان در نظر داشت تقیزاده با هندیها کار کند اما خودش میگوید:
«من قبول نکردم. گفتم ما باید مستقل باشیم و یک کمیتهی ایرانی تشکیل بدهیم و همه وطنپرستان ایرانی و آنهایی که نفوذ دارند جمعآوری بکنیم. آنها قبول کردند.»
تقیزاده شروع کرد به دعوت کردن از ایرانیانی که در سوئیس، فرانسه، انگلستان و استانبول میشناخت. به گفته خودش:
یک مرکزی درست کردند و مشغول کار شدیم.»
آلمانها از همهی انقلابیون تحت تسلط انگلیس و روس و فرانسه افرادی را جمع کرده بودند تا بر ضد انگلیس و روسیه و فرانسه کار بکنند. ایرانیها هم از گوشه و کنار اروپا و استانبول جمع شدند. کاظمزادهی ایرانشهر از کمبریج، ابراهیم پورداود، محمد قزوینی و محمودخان اشرفزاده از پاریس، راوندی، سعداللهخان درویش و محمدعلی جمالزاده و نصراللهخان جهانگیر از سوئیس آمدند. از استانبول هم اسماعیل امیرخیزی، نوبری، میرزاآقا معروف به ناله ملت (که نام هفتهنامهی او بود) و چند نفر دیگر آمدند و کمیتهی ملی برلن راهاندازی شد. تقیزاده میگوید:
«در برلین مجمعی درست کردیم و بحث میکردیم. نظامنامه نوشتیم. قرار گذاشتیم که با آلمانها کار بکنیم.» تعدادی از این افراد به بغداد و شیراز و تهران فرستاده شدند. کاظم زادهی ایرانشهر و میرزا رضاخان افشار به تهران فرستاده شدند، اشرفزاده به فارس فرستاده شد که در راه گیر اشرار کرد افتاد و کشته شد. پورداود و جمالزاده هم به بغداد رفتند.
این گروه زیر نظر مرکزی بود در وزارت خارجهی آلمان به نام «امور ممالک شرق» و تقیزاده میگوید:
«بعداً روزنامهی کاوه را بنا کردیم، که روزنامهای سیاسی بر ضد دشمنان آلمان و برای استقلال کامل ایران به تقویت آلمان بود.»
کاوه را تقیزاده و محمد قزوینی پایهگذاری کردند و پنج سال در برلن منتشر شد در دو دورهی مستقل. دورهی اول در زمان جنگ جهانی اول ۳۵ شماره منتشر شد و دورهی دوم با پایان جنگ اول شروع شد. وقتی جنگ جهانی اول تمام شد، دوستان و همکاران تقیزاده هر کدام به جایی رفتند و تقیزاده و جمالزاده در «سختی و تنگدستی» دورهی دوم کاوه را منتشر کردند. تقیزاده در سرمقالهی دورهی جدید کاوه نوشت:
«روزنامهی کاوه زائیدهی جنگ بود و لذا روش این روزنامه نیز با موقع جنگ متناسب بود و حالا که جنگ ختم شده و صلح بینالمللی در رسیده کاوه نیز دورهی جنگی خود را ختم شده میداند و به یک صلحی شروع میکند و لهذا اساس و خط روش تازهای که از اول سال ۱۹۲۰ میلادی مطابق با ربیعالثانی ۱۳۳۸ کاوهی جدید پیش میگیرد نسبتی با کاوهی سابق ندارد در واقع روزنامهی تازهای میشود که مندرجات آن بیشتر مقالات علمی، ادبی و تاریخی خواهد بود و مسلک و مقصدش بیشتر از هر چیز ترویج تمدن اروپایی است در ایران، جهاد بر ضد تعصب، خدمت به حفظ ملیت و وحدت ملی ایران، مجاهدت در پاکیزگی و حفظ زبان و ادبیات فارسی از امراض و خطرهای مستولی بر آن و به قدر مقدور تقویت به آزادی داخلی و خارجی آن.»
در همان شماره تقیزاده ایدهی «ترویج تمدن اروپایی» را بسط داد و نوشت:
«ایران باید ظاهراً، باطناً، جسماً و روحاً فرنگیماب شود و بس»
و توضیح داد که منظورش چیست:
«امروز چیزی که بهحدّ اعلا برای ایران لازم است و همهی وطندوستان ایران با تمام قوا باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدّم دارند سه چیز است ... نخست قبول و ترویج تمدّن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثناء (جز از زبان) و کنار گذاشتن هر نوع خودپسندی و ایرادات بیمعنی که از معنی غلط وطنپرستی ناشی میشود و آن را «وطنپرستی کاذب» توان خواند. دوّم اهتمام بلیغ در حفظ زبان و ادبیات فارسی و ترقی و توسعه و تعمیم آن، سوم نشر علوم فرنگ و اقبال عمومی به تأسیس مدارس و تعمیم تعلیم.»
این نگاه با مخالفت و انتقادهایی مواجه شد و تقیزاده در مقدمهی کتاب مقدمهی تعلیمات عمومی و یا اصول اساسی تمدن در سال ۱۳۰۷ خورشیدی نوشت:
«برای رفع هر نوع سوءتفاهمی باید با صراحتِ هرچه تمامتر اظهار نماییم که در عقیدهی ما در بارهی اخذ تمدن فرنگی هیچگونه تغییری عارض نگردیده و هنوز هم کاملاً به همان صورتی که چند سال پیش در روزنامهی کاوه روشن و واضح و بدون هیچ ابهامی و حتی با قدری خشونت بیان گردیده است به اعتبار خود باقی است و امروز نیز بدون هیچ تردیدی همان عقیده را تکرار میکنم و باز میگویم که ایرانیان بدون کم و زیاد و بیتردید و بیم و بهکلی بلاشرط تمدن مغربزمین را اعم از تمدن مادی و یا اخلاقی و معنوی بپذیرند ولی این نکته را هم میافزایم که این عمل نباید مانع باشد که ما قسمتی از سنن ملی خودمان را که خللی به زندگانی ما وارد نمیسازد و جزو میراث ملی ما باشد علیالخصوص که این دو با هم تناقضی ندارد و مانعة الجمعی در میان نیست و برخلاف اصل و قاعدهای نیست که به موجب آن در موقع اخذ تمدن باید همیشه در مد نظر داشت که آنچه ارتباط با معنویات و روحیات دارد بر آنچه مادی و جسمانی است تقدم دارد.»
منتقدان این نگاه، سالیان طولانی بر تقیزاده خرده گرفتند اما او در سال ۱۳۴۵ خورشیدی یعنی سه سال پیش از مرگش در خطابهای معروف در باشگاه معلمان گفت:
«اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را چهل سال قبل بیپروا انداختم.»
او سپس در توضیح آن گفت که منظورش تنها وضع ظاهری و عادات و آداب مغربی نیست،
«بلکه روح تمدن و فهم و پختگی و رشد اجتماعی و روح تساهل و آزادمنشی و آزاده فکری و مخصوصاً خلاصی از تعصبات افراطی و متانت فکری و وطندوستی از نوع وطندوستی مغربیان و شهامت و فداکاری در راه عقاید خود است که هنوز به این مرحله نزدیک نشدهایم.»
تقیزاده نماینده بازرگانی ایران در مسکو
در این دوره یک بار دیگر در ایران انتخابات مجلس انجام شد و تقیزاده انتخاب شد اما نیامد. در این زمان تقیزاده به مأموریتی یک سال و نیمی به عنوان نمایندهی بازرگانی ایران به مسکو رفت. ایران بعد از انقلاب روسیه یک عهدنامهی مودت با روسها امضا کرد که به گفتهی تقیزاده «برای ایران فرج عظیمی بود» اما خودش میگوید که در روزنامهی کاوه انتقاداتی نسبت به مواد این عهدنامه نوشتم و برای همین وقتی میخواستند عهدنامهی تجارتی امضا کنند،
«از من تقاضا کردند که به مسکو بروم و عهدنامهی تجارتی را بهعلاوهی عهدنامهی کنسولی و عهدنامهی پستی و عهدنامهی تلگرافی منعقد نمایم.»
تقیزاده میگوید:
«داستان مذاکرات ما در باب عقد عهدنامهی تجارتی بسیار مفصل است و یک سال و نیم طول کشید. عاقبت با مشکلات زیادی که در بین بود در متن عهدنامه، موافقت حاصل شد و عازم امضای عهدنامهی از طرفین بودیم که کابینهی وزراء در طهران تغییر یافت و مشیرالدوله (میرزاحسنخان پیرنیا) رئیسالوزراء شد و با امضای عهدنامه موافقت نکرد.»
همزمان با سفر تقیزاده به مسکو، جمالزاده هم کارمند محلی سفارت ایران در برلن شد. در این زمان دولت مستوفیالممالک از تقیزاده دعوت کرد تا وزیر خارجه شود اما او نپذیرفت ولی از جانب ایران برای مذاکره با حزب کارگر دیداری از انگلستان کرد.
تقیزاده وزیر و وکیل
تقیزاده در سال ۱۳۰۳خورشیدی (۱۹۲۴ میلادی) وقتی به تهران بازگشت به گفتهی دکتر کاتوزیان:
«حکومت مشروطه تقریباً به کلی از اعتبار افتاده بود و اگرچه باور کردنش مشکل است، فکر ایجاد رژیم دیکتاتوری نه فقط مطرح که حتی در میان روشنفکران و نخبگان مد شده بود.»
با پایان جنگ و وقوع کودتای ۱۲۹۹ و انتخاب شدن به عنوان وکیل دورهی پنجم مجلس در تابستان سال ۱۳۰۳ تقیزاده به ایران برگشت، این درست زمانی بود که رضاخان سردار سپه قدرت را قبضه کرده بود،
«قبل از آن اقدام فوقالعادهای برای خلع قاجاریه به عنوان تأسیس جمهوریت کرده بود و بهواسطهی مقاومت مخالفین و علما موفق نشده بود.»
تقیزاده دربارهی سیدحسن مدرس میگوید:
«خیلی مقاومت کرد. بعد تحریکاتی برای از بین بردن مدرس کردند و به او تیر زدند ... مدرس خودخواهی بیحد و حصری داشت. ولی آدمی درستکار بود. خلاف امانت نبود. در مسجد سپهسالار درس میداد. بسیار شجاع بود. مجتهد بود.»
تقیزاده بعد از بازگشت به ایران، در مجلس پنجم یعنی سالهای ۱۳۰۳ تا ۱۳۰۵ نقش فعالی نداشت. نه عضو دموکراتها و نه عضو سوسیال دموکراتها شد. به گفتهی دکتر کاتوزیان
«هوشمندی و تجربه و مشاهداتش به او آموخته بود که یکشبه و یکساله و چندساله نمیتوان جامعه را ــ آن هم جامعهی ایران را ــ بهکلّی عوض کرد. گذشته از این، کسی که زمانی نام خود را «فدایی ملت، تقیزاده» امضاء میکرد اینک همهی توهماتش را در بارهی هموطنانش از دست داده بود ... تقیزادهی انقلابی اکنون اصلاحطلبی معتدل و واقعبین بود، اگرچه او هرگز اصول اخلاق و سیاست خود را کنار نگذاشت.»
در همین دوره رضاخان به دنبال برانداختن قاجاریه از سلطنت افتاد و طرحی در روز نهم آبان ۱۳۰۴ به مجلس ارائه شد.
«مخالفین جدی این کار منحصر به پنج شش نفر شده بود که عبارت بود از مستوفیالممالک و مشیرالدوله و میرزاحسینخان علا و مصدقالسلطنه و من و مدرس. دولتآبادی هم کموبیش ظاهراً با ما همراهی میکرد.»
در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ که قطعنامهی خلع قاجار از سلطنت به مجلس داده شد، غیر از مدرس که به طرح آن اعتراض کرد و با حالت قهر مجلس را ترک گفت فقط چهار تن از منفردین با آن مخالفت کردند و هر چهار نفر از اعضای محفل مشورتی رضاخان بودند: تقیزاده، مصدق، دولتآبادی و علاء. تقیزاده در آن جلسه گفت:
«خدا را شاهد میگیرم که این حرف که میگویم محض خیرخواهی مملکت و خیرخواهی همان شخص است که زمام امور مملکت را در دست دارد و من خیر او را میخواهم و از جان خود بیشتر میخواهم ... ولی ترجیح میدادم که (موضوع تغییر سلطنت) رجوع شود به کمیسیون، چون ممکن است راه حل بهتر و قانونیتری پیدا شود که هیچ خدشه و سوسه در کار پیدا نباشد ... این کار به این ترتیب مطابق قوانین اساسی مملکت نیست و مطابق صلاح مملکت هم نیست.»
بعد از مخالفت با تغییر سلطنت به گفتهی تقیزاده دَرِ خانههای مخالفان «مُفَتش» گذاشته بودند و آنها را میپائیدند. در این زمان، تقیزاده به نمایندگی تهران انتخاب شد ولی به مجلس نرفت و به گفتهی دکتر کاتوزیان:
«عملاً سیاست را کنار گذاشت، حتی دعوت مستوفیالممالک را برای تصدی وزارت خارجه نپذیرفت و به خدمات صرفاً اداری و دولتی پرداخت: استانداری خراسان، سفارت در لندن، وزارت طُرق و شوارع، وزارت مالیه و بالاخره سفارت ایران در فرانسه. در این آخرین مقام بود که معزول و مغضوب شد و در اروپا ماند.»
با وجود مخالفت برخی، افراد مثل تیمورتاش و داور که دنبال تغییر سلطنت بودند، از نمایندگان امضا گرفتند. بعد از آنکه رضاخان به سلطنت رسید، تقیزاده در آمریکا بود وقتی برگشت در انتخابات رأی نیاورد و هفت ماه کاری نداشت. خودش میگوید:
«سه چهار مرتبه در زندگی بیش از اندازهی تصور از حیث معیشت بد گذشت. یکی هم همین اوقات بود که طول کشید. یک تومان هم عایدی نداشتم. دارایی هم نداشتم ... در آن بین مهمان رسید. ساعت طلای خود را در آورده به مستخدم دادم که گرو بگذارد و نان و گوشتی بخرد و بیاورد.»
در این دوره به پیشنهاد تیمورتاش که وزیر دربار بود والیگری خراسان را قبول کرد، گرچه هیچ تمایلی به این کار نداشت، به مشهد رفت. شش هفت ماه آنجا بود و در اواخر تابستان سال ۱۳۰۸ به تهران برگشت و از آنجا به لندن رفت. ولی مدتی بعد او را به تهران خواستند تا به عنوان وزیر وارد هیئت دولت شود. ابتدا وزارت طرق را برعهده گرفت و بعد از پنج شش ماه رضاشاه «به اصرار به من قبولانید که وزارت مالیه را بر عهده بگیرم.» بعد هم به دلیل «زیادی کار وزارت طرق را ترک کردم و منحصراً مشغول وزارت مالیه شدم.» حدود سه سال در وزارت مالیه بود.
نقش تقیزاده در امضای قرارداد نفت
سیدحسن تقیزاده در دورهی وزارت مالیه در شهریور ۱۳۱۲ قرارداد ۱۹۳۳ را با شرکت نفت انگلیس امضاء کرد. به گفتهی دکتر کاتوزیان:
«از آن تاریخ بود که ــ طبق سنت تهمتزنی و توطئهگرایی ایران ــ «جاسوس مارکدار انگلیس» نام گرفت و بعد هم به لقب "آلت فعل" ملقب شد.»
مذاکرهی رسمی با شرکت نفت را تیمورتاش از سال ۱۳۰۶ شروع کرده بود و بعدها نصرتالدوله، داور و تقیزاده نیز در آن شرکت داشتند. وقتی لندن اعلام کرد که سهم ایران از درآمد نفت در سال ۱۹۳۲به یک چهارم کاهش پیدا کرده است رضا شاه خشمگین شد و قرارداد دارسی را آتش زد. انگلیس به جامعهی ملل شکایت کرد و قرار شد طرفین با هم مذاکره کنند. تقیزاده مینویسد:
«وقتی با نمایندگان شرکت نفت، بحث شد توافق میکردم. در آن آخر آنها گفتند خوب همه آن را قبول میکنیم اما امتیاز جدید ... یک شصت سال دیگر تمدید شود. گفتیم محال است ... آنها هم گفتند ما غیر از این اگر باشد چمدانهایمان را میبندیم و میرویم.»
درادامه تقیزاده در خاطراتش مینویسد:
«کُدمن، فردای آن روز رفت پیش رضاشاه به عنوان خداحافظی. گفت سودای (معامله) ما با وزرای شما نمیشود. رضاشاه به اصطلاح حُقه زد. گفت چه شده که شما میروید. این طور نمیشود. یک جلسه پیشِ (در حضور) من باشد. مثل این که خبر ندارد، در حالی که مرحوم داور گفت که ما (گزارش مذاکرات) را ساعت به ساعت میگفتیم ... «کُدمن» گفت: ما با آقایان در خیلی چیزها کنار آمدیم ... تقاضای ما این است که مدت شصت سال از حالا تمدید کنید. (یعنی سی سال علاوه بر مدت امتیاز دارسی) رضاشاه ... گفت محال است. ابدا ابدا نمیشود. ما این همه در این مدت چهل سال لعنت کردهایم به آن کسی که این امتیاز را داده میخواهید شصت سال دیگر به ما لعنت کنند ... رئیس کمپانی گفت که معنی این است که نمیشود. ما را مرخص کنید برویم. این «رضاشاه» در آنجا جا خورد ... به هر حال وازد. کسی به درستی علتش را نفهمید که چرا یک مرتبه سست شد. خودش گفت طوری کنار بیائید. آخر آنچه آنها میخواستند شد.»
تقیزاده در ادامه مینویسد:
«ما خیلی خیلی ناراضی شدیم ... علیاکبر داور، آدم خیلی عاقلی بود. او هم خیلی خیلی ملول شد. گفت به من که این دیگر بد شد و خیلی هم بد شد. دو سه روز رضاشاه هِی به من میگفت که چهتان است ... بعد خودش یواش یواش ملتفت شد. به من گفت که شما خیال نکنید که خیلی بد شده است. بعدها اصلاح میشود. هی مرا تسلی میداد.»
هنوز هم گروهی امضای قرارداد را توطئهی انگلیس و رضاشاه و تقیزاده میدانند اما دکتر کاتوزیان میگوید:
«راستش این است که نه توطئهای وجود داشت، نه کسی جاسوس انگلیس بود. ایران مثل همیشه چوب ندانمکاری خود را خورد که در یک رژیم استبدادی مکرراً پیش میآید.»
ابوالحسن ابتهاج در این زمینه مینویسد:
«رضاشاه در سال ۱۳۱۲ ناگهان تصمیم گرفت قرارداد امتیاز نفت را، که در سال ۱۹۰۱ بین دولت ناصرالدین شاه قاجار و ویلیام دارسی انگلیسی بسته شده بود، فسخ کند... سپس به دستور رضاشاه، تقیزاده قرارداد جدیدی با شرکت نفت انگلیس امضا کرد و به موجب آن همان امتیاز برای مدت ۳۲ سال دیگر تجدید شد و این قرارداد به تصویب مجلس هم رسید، در صورتی که قرارداد سابق به تصویب مجلس نرسیده بود. گذشته از این، طبق قرارداد سابق در انقضای مدت امتیازنامه، تمام دستگاههای حفر چاه بلاعوض به مالکیت ایران درمیآمد و حال آن که در قرارداد جدید این ماده حذف شد.» [۹]
بعد از آنکه کابینهی مخبرالسلطنه عزل شد و فروغی جای او را گرفت. در کابینهی جدید تقیزاده را کنار گذاشتند و داور که وزیر عدلیه بود به جای تقیزاده وزیر مالیه شد. او را وزیر مختار ایران در فرانسه کردند ولی آن هم دیری نپائید. پس از انتقاد روزنامههای فرانسه از رضاشاه و اوضاع ایران، شاه میخواست «انتقادها متوقف شود و انتقادکنندگان تنبیه شوند.» اما تقیزاده گزارش داد که در فرانسه نمیشود جلوی انتقاد را گرفت و برای همین هم برکنار شد.
همزمان با این موضوع، مقالهای در مجلهی تعلیم و تربیت وزارت معارف منتشر شد که وزیرش علیاصغر حکمت بود. این مقاله را تقیزاده به سفارش حکمت نوشته بود و خشم رضاشاه را برانگیخت. او در یکی از مقالات به مصوبات شورایی با نام اصلاح فرهنگ در وزارت جنگ مخالفت کرده و نوشته بود دخالت «شمشیر» در کار «قلم» و تصمیم دولت در بارهی فرهنگ و زبان نادرست است.
در چنین شرایطی، بازگشت تقیزاده به ایران به خاطر این مقاله و خشم رضاشاه نسبت به او ممکن نبود و او پس از پانزده ماه به مدرسهی مطالعات شرقی دانشگاه لندن (مدرسۀ السنه شرقیه) رفت و به عنوان دانشیار شروع به کار کرد. نزدیک به شش سال در آن مدرسه بود و وقتی جنگ جهانی دوم شروع شد مدرسه به کمبریج منتقل شد و «رفتیم به کمبریج و چند سال در آنجا بودم.»
کاوه بیات، تاریخنگار و پژوهشگر، در این دوره از تدریس تقیزاده در لندن میگوید:
«در چارچوبی مطابق پژوهشهای آکادمیک آن حوزه، مقالاتی را در زمینهی تاریخِ باستان ایران ــ از بحث زندگانی زرتشت گرفته تا رخدادهای دورهی ساسانیان و موضوع تقویم در اسلام و آئینهای کهن ایران ــ نوشت و در نشریهی مدرسهی شرقیۀ لندن (BSOAS) منتشر کرد.»
در شهریور ۱۳۲۰ که شمال ایران به دست روسها و جنوب به دست انگلیسیها اشغال شد، به تقیزاده پیشنهاد شد که وزیر مختار ایران در لندن شود. تقیزاده ابتدا قبول نکرد ولی بالاخره پذیرفت. مهمترین و آخرین کار تقیزاده در دورهی سفارتش در انگلیس ریاست هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل برای شکایت علیه شوروی از واقعهی آذربایجان بود. وقتی روسها خیال خروج از آذربایجان را نداشتند و تودهایها هم از آنها حمایت میکردند ایران تصمیم گرفت از روسیه در سازمان ملل شکایت کند، تقیزاده بعد از مشورت با برخی مقامات اروپایی میگوید:
«عاقبت به هر حال مصمم شدیم شکایت را به شورای امنیت تقدیم بکنیم، مخصوصاً به آن جهت که شورای امنیت قوهی اجرائیه داشت و مجمع نداشت. شکایت را تقدیم کردم و خود من در مجمع عمومی نطق مفصلی راجع به تجاوزات روسها و اصل موضوع شکایت خودمان کردم که بسیار مایهی توجه گردید.»
پس از بحثهای طولانی دو طرف توافق کردند که با هم به صورت مستقیم مذاکره کنند و نتیجه را به شورای امنیت ببرند. تقیزاده میگوید:
«عاقبت به تقویت آمریکا و شورای امنیت ملل متحد و بیش از همه به وسیلهی مجاهدات مرحوم حسین علاء، روسها ایران را تخلیه کردند ... پیشهوری و دیگران که در آذربایجان بودند خیلی به تقلا افتادند. دیدند قشون روس رفته است و قوامالسلطنه میتواند تصرف بکند. خیلی برآشفتند. گفتند ما جنگ میکنیم ... قوام السلطنه دیگر اعتناء نکرد و قشون فرستاد. آنها خیلی تقلا کردند. ولی آخرش کاری از پیش نتوانستند ببرند.»
در این دوره تقیزاده دو بار پیشنهاد نخستوزیری را رد کرد و پیشنهاد احمد قوام را هم برای وزارت دارایی نپذیرفت. وقتی به ایران برگشت مصادف با انتخاب شدن او برای نمایندگی دورهی پانزدهم مجلس شورای ملی بود. تقیزاده از دورهی ششم دیگر نمایندهی مجلس نشده بود. در همین مجلس دوباره مذاکرات برای گرفتن حقوق بیشتر از قرارداد نفت مطرح شده بود و در همین دوره مجلس عباس اسکندری در صحن علنی مجلس از تقیزاده خواست تا به عنوان امضاءکنندهی قرارداد ۱۹۳۳ حقایق را بگوید. او هم گفت. به گفتهی دکتر کاتوزیان
«تقیزاده از این دعوت یا چالش استقبال کرد و با یک تیر چند نشان زد: هم برای نخستین بار چگونگی واقعه را شرح داد، هم اعلام کرد که با این قرارداد مخالف بوده و از سَر ناچاری به امضاء آن تن داده، هم نشان داد که توطئهای در کار نبوده و نه رضاشاه و نه او برای خدمت به انگلیس قرارداد را امضاء نکرده بودند؛ هم ــ مهمتر از همه ــ اعتبار حقوقی قرارداد ۱۹۳۳ را سخت در معرض تردید قرار داد و دست ایران را در برابر شرکت نفت و دولت انگلیس قوی کرد.»
تقیزاده در صحن مجلس گفت که
«نمایندگان شرکت نفت در روز آخر ناگهان صحبت از تمدید مدت را به میان آوردند و اصرار ورزیدند ... و تهدید به قطع مذاکرات و حرکت فوری از ایران کردند، و شد آنچه شد. یعنی کاری که ما چند نفر مسلوبالاختیار به آن راضی نبودیم و بیاندازه و فوق هر تصوری ملول شدیم، و از همه بیشتر شخص من و پس از من مرحوم داور متأثر و متألم و ملول شدیم. لیکن هیچ چاره نبود، و البته حاجتی نیست که عرض کنم چرا چاره نبود زیرا ... هیچ مقاومتی در برابر ارادهی حاکم مطلقِ آن عهد نه مقدور بود و نه مفید. او هم ظاهراً از عاقبت کار اندیشه کرد ... بنده هم در این کار اصلاً و ابدا دخالتی نداشتم جز آنکه امضاء من پای ورقه است. و آن امضاء چه مال من بود و چه من امتناع میکردم و مال کس دیگر بود لابد، حتماً یکی فورا امضاء میکرد ... و امتناع یکی از اعضاء ــ اگر اصلاً امتناعی ممکن بود ــ در اصل موضوع یعنی انجام آن امر هیچ تأثیری ولو به قدر خردلی نداشت.»
تقیزاده به تأکید گفت:
«من شخصاً هیچوقت راضی به تمدید مدت نبودم و دیگران هم نبودند. و اگر قصوری بود در این کار، یا اشتباهی بوده، نقص بر آلت فعل نبوده بلکه تقصیر فاعل بود که بدبختانه اشتباهی کرد و نتوانست برگردد. او خود هم راضی به تمدید مدت نبود و در بدو اظهار این مطلب از طرف حضرات ]نمایندگان شرکت[ روبروی آنها به فحاشی و وحشت گفت: عجب، این کار به هیچوجه شدنی نیست. میخواهید ما که سی سال بر گذشتگان برای این کار لعنت کردهایم، پنجاه سال دیگر مورد لعن مردم و آیندگان بشویم. ولی عاقبت در برابر اصرار تسلیم شد.»
او با آنکه در مجلس اول با تشکیل مجلس سنا مخالف بود اما بعد از تشکیل مجلس سنا به عنوان سناتور انتخاب شد و مدتها هم رئیس آن بود.
سوای فعالیتهای سیاسی، تقیزاده فعالیتهای گستردهای در زمینههای علمی و فرهنگی داشت و تحقیق و پژوهش در زمینهی گاهشماری، تاریخ تقویم و نجوم، تحقیق در بارهی مانی، زرتشت، تاریخ عرب و ناصرخسرو و فردوسی داشت. عباس زریاب خویی معتقد است که او به همراه محمد قزوینی از نخستین ایرانیانی است که به محافل خاورشناسی و ایرانشناسیِ خارج از ایران ثابت کردند که دانشمندان ایرانی میتوانند با همان معیارهای علمی-پژوهشی پذیرفته شده در مراکز معتبر جهان، در حوزهی تاریخ و ادب، تحقیق و پژوهش کنند.
او مدتی در مدرسهی مطالعات شرقی و کمبریج و مدت کوتاهی در دانشگاه کلمبیای آمریکا و دورهای نیز در دانشکده معقول و منقول (الهیات) دانشگاه تهران، تاریخ و فرهنگ ایران، تاریخ عرب و تاریخ ادیان ملل قدیم و تاریخ علوم اسلامی درس داد.
دکتر کاتوزیان معتقد است تقیزاده از سال ۱۳۲۸ که سناتور شد تا سال ۱۳۴۸ که درگذشت
«در همه امور، اما بهویژه در سیاست، حاشیهنشینی بیش نبود ... تقیزاده هیچوقت عوض نشد و هیچگاه رنگ عوض نکرد. او از ابتدا درک سیاسی پیشرفتهای داشت و با گذشت زمان و انباشت تجربه رشد کرد و بالاخره این رشد و نموِ کیفی و معنوی به جایی رسید که در میان بیشتر هموطنان خود، از هر گروه و دسته و طبقهای، غریب و بیهمزبان شد. و غریب و بیهمزبان مرد.»
در دوره آخر زندگی، وقتی مصدق مجلس سنا را منحل کرد و تقیزاده خانهنشین شد، محمدرضاشاه نمایندگانی نزد تقیزاده فرستاد که ما درصدد سرنگونی مصدق هستیم، شما هم همراه باش که او مجلس را منحل و شما را خانهنشین کرد. اما تقیزاده نپذیرفت و گفت: «تنها دولتی که هم مقابل دربار ایستادگی کرده و هم دارد به نفع ممکت کار میکند، دولت مصدقالسلطنه است و من به هیچ قیمتی حاضر نیستم علیه این مرد قدمی بردارم».[۱۰]
نتیچهگیری
عملکرد گذشته و مواضع تند و دینستیزانۀ سیدحسن تقیزاده در مجلس دوم به عنوان لیدر حز دمکرات، موجب شد تا روحانیون مشروطهخواه نجف او را تفسیق کنند. شهرت ترور سید عبدالله بهبهانی به دستور حزب دمکرات و تظاهرات اعتراضآمیز مردم علیه این حزب و رهبران آن و مطرحشدن حکم تفسیق، عرصه را بر تقیزاده چنان تنگ کرد که مجبور به خروج از ایران شد. در آغاز جنگ جهانی اول، ظاهراً بنا بر درخواست آلمانیها و درواقع به دستور سرویس اطلاعاتی بریتانیا برای مبارزه با روس و انگلیس، کمیتۀ برلن را تشکیل داد که هدفش مبارزه با روس و انگلیس اعلام شده بود و در کنار حسینقلیخان نواب، چهرۀ شاخص وابسته به سفارت انگلیس که در آن زمان به اصرار تقیزاده به عنوان سفیر ایران در آلمان مأموریت یافته بود، نقش پیچیده و بحثبرانگیزی را ایفا کرد.
در جریان انتقال سلطنت به خاندان پهلوی، به عنوان یکی از شخصیتهای مدعی پیشگامی در نهضت مشروطیت و حامی قانون اساسی، به عنوان مخالف طرح خلع قاجاریه از سلطنت سخن گفت؛ اما با وجود مخالفتش با انتقال سلطنت به رضاخان، در دوران سلطنت رضاخان، چون گذشته مورد توجه خاص رضاخان قرار داشت. او در آغاز سلطنت رضاخان مدتی به عنوان والی خراسان و سپس به عنوان سفیر ایران در لندن منصوب شد.
تقیزاده در دورۀ سفارت در لندن، در جریان بازی سیاسی تمدید قرارداد دارسی قرار گرفت و پس از چندی برای ایفای نقش در خیمهشببازی تمدید قرارداد دارسی به ایران فراخوانده شد و به عنوان وزیر دارایی در این بازی شرکت کرد و به عنوان طرف ایرانی، این قرارداد ننگین را امضا کرد.
آثار سیدحسن تقیزاده
- اخذ تمدن خارجی
- از پرویز تا چنگیز
- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران
- تاریخ عربستان و قوم عرب در اوان ظهور اسلام و قبل از آن
- تاریخ مجلس شورای ملی ایران
- تحقیقی در احوال ناصر خسرو قبادیانی
- زندگانی طوفانی
- مانی و دین او
گاهشمار زندگی تقیزاده
۵ مهر ۱۲۵۶ - در تبریز به دنیا آمد.
۱۲۶۵- مدرسه تربیت و کتابفروشی را تأسیس کرد و داروخانهای را با همکاری دوستانش در تبریز راهاندازی کرد.
۱۲۶۷- تدریس فیزیک در لقمانیه تبریز، ترجمه کتاب عجایب آسمانی اثر کامیل فلاماریون
۱۲۷۸ تا ۱۲۷۹- در مدرسه یادبود آمریکایی در تبریز (مدرسه میسیون پروتستان در تبریز) به تحصیل زبان انگلیسی پرداخت.
۱۲۸۲ تا ۱۲۸۳- انتشار مجله گنجینه فنون (گنجینه علوم)
۱۲۸۳- شش ماه به قفقاز و استانبول، چند ماه به مصر و پنجاه روز به بیروت سفر کرد. انتشار گفتمان تحقیق احوال كنونی ایران با محكمه تاریخی در روزنامه حكمت قاهره
۱۲۸۴- بازگشت به تبریز
۱۲۸۵- وارد تهران شد. مقالاتی را در ندای وطن (صدای ملت) منتشر کرده است.
مهر ۱۲۸۴- از سوی بازرگانان تبریزی به عنوان نماینده مجلس اول انتخاب شد.
۱۲۸۴- توسط محمدعلی شاه از ایران تبعید شد. به اروپا رفت.
۱۲۸۴- شهریور، سازماندهی فعالیتهای سیاسی علیه محمدعلی شاه در انگلستان
۱۲۸۴- آذر ماه بازگشت به تبریز
۱۲۸۷- پس از پیروزی مجاهدین وارد تهران شد. عضویت در "هیئت مدیره موقت"، به عنوان نماینده مجلس دوم انتخاب شد.
۱۲۸۸- نماینده مجلس دوم و رهبر پارلمانی فرقه دمکرات ایران (حزب دمکرات ایران)
۱۲۸۹- پس از ترور سید عبدالله بهبهانی (یکی از دو روحانی تراز اول انقلاب مشروطه و دیگری سیدمحمد طباطبایی) به تبریز رفت (به ناچار تهران را ترک کرد). چند ماه در تبریز ماند. اکتبر ۱۲۸۹- وارد استانبول شد و تقریباً دو سال در آنجا ماند.
۱۲۹۱- استانبول را به مقصد اروپا ترک کرد.
۱۲۹۲- به نیویورک رفت و نوزده ماه در ایالات متحده آمریکا ماند. چهار مقاله سیاسی به زبان فرانسه درباره اوضاع سیاسی ایران، عثمانی و کشورهای عربی در مجله Revue du Monde Musulman (مطالعه جهان اسلام) منتشر کرد.
۱۲۹۴- ایالات متحده آمریکا را به مقصد آلمان (برلین) ترک کرد و از طریق هلند سفر کرد.
از دی ۱۲۹۵ تا ۱۳۰۱- نشریه کاوه (آهنگر) را با همکاری نویسندگان مهمی چون سید محمدعلی جمالزاده (فرزند سید جمالالدین اصفهانی) و حسین کاظمزاده (که بعداً سردبیر روزنامه ملیگرای ایرانشهر شد) منتشر کرد.
۱۳۰۱ تا ۱۳۰۲- به عنوان معاون دولت ایران برای انعقاد قرارداد دوستی به مسکو رفت. یک سال و نیم در مسکو ماند.
۱۳۰۲- ازدواج با همسر آلمانی خود که او را عطیه نامید.
۱۳۰۳- به ایران بازگشت، به عنوان نماینده مجلس پنجم انتخاب شد. به عضویت کمیسیون معارف (امور فرهنگی) درآمد.
۱۳۰۵- به عنوان نماینده رسمی ایران در نمایشگاه سیصدساله فیلادلفیا در ۱۹۲۶ به ایالات متحده آمریکا سفر کرد.
۱۳۰۶- بازگشت به ایران. به عنوان نماینده مجلس ششم انتخاب شد.
۱۳۰۷- استاندار کل استان خراسان شد.
۱۳۰۸- وزیر تامالاختیار ایران در لندن شد.
۱۳۰۹- بازگشت به ایران. وزیر راه و ترابری پذیرفته شد.
۱۳۰۹ تا ۱۳۱۲- وزیر دارایی بود.
۱۳۱۲- امضای تمدید امتیاز نفت
۱۳۱۲ تا ۱۳۱۳- وزیر مختار ایران در پاریس شد.
۱۳۱۳- برای سخنرانی در انجمن سلطنتی هنر در مورد وضعیت ایران به انگلستان سفر کرد. پایان وظایف محوله از سوی سفارت ایران در پاریس. عازم برلین شد و پانزده ماه در آنجا ماند.
۱۳۱۴- معاون ایرانی «انجمن بینالمللی مستشرقان» در رم بود.
۱۳۱۵- برای تدریس در دانشکده آن زمان شرق شناسی (SOAS)، دانشگاه لندن، به لندن رفت. تقیزاده در کنار ولادیمیر مینورسکی، ای.جی.آربری و دبلیو.بی.هنینگ عضو موقت هیات آموزشی ایرانشناسی بود. او برای مدت کوتاهی با SOAS به دانشگاه کمبریج نقل مکان کرد که SOAS در آغاز جنگ جهانی دوم به آنجا تخلیه شد.
۱۳۲۰- سفیر ایران در انگلستان شد. رئیس هیئت ایرانی در سازمان ملل متحد در رابطه با پرونده آذربایجان بود.
۱۳۲۴- اعتراض به سازمان ملل در رابطه با اشغال تبریز توسط روسیه.
۱۳۲۵- به نمایندگی از تبریز به مجلس پانزدهم انتخاب شد. رئیس هیئت ایرانیان در کنگره مستشرقان (کمبریج، انگلستان)، رئیس هیئت ایرانیان در کنگره بینالمللی ابن سینا (بغداد)، رئیس کنگره بینالمللی ابن سینا (تهران) بود.
۱۳۲۸ تا ۱۳۴۶- معاون در مجلس سنا، رئیس مجلس سنا
۱۳۳۳- مشاور علمی و عضویت در هیئت مدیره «موسسه ترجمه و نشر کتاب»
۱۳۳۳- شرکت در کنگره بینالمللی مستشرقان در کمبریج (بریتانیا)
۱۳۳۶- رئیس هیئت ایرانیان در کنگره خاورشناسان (مونیخ)، برای تدریس در دانشگاه کلمبیا به ایالات متحده آمریکا رفت.
۱۳۳۷- رئیس انجمن فلسفه و علوم انسانی ایران، مشارکت در تأسیس چاپخانه افست
۱۳۴۶- رئیس اولین کنگره بینالمللی ایران پژوهان (تهران) بود.
۱۳۴۸ - در تهران درگذشت.
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ کتاب زندگی طوفانی صفحه ۳۰
- ↑ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، کتاب دوم، ص ۴۱۹
- ↑ کتاب آبی، به کوشش احمد بشیری، ج۱، نشر نو، تهران، ۱۳۶۳، ص ۱۶۵
- ↑ مذاکرات مجلس شورای ملی دوره اول، ۱۵ ربیعالثانی ۱۳۲۶ ق، ص ۵۵۰
- ↑ روحالقدس، شماره ۱۳، شنبه ۲۹ رمضان ۱۳۲۵ق، ۵ نوامبر ۱۹۰۷، صص۳-۱
- ↑ مقاله تقیزاده از همایون کاتوزیان در نشریه ایران نامه سال ۲۱ صفحه ۱۱
- ↑ سایت مشرق همه چیز در باره تقیزاده
- ↑ کتاب زندگی طوفانی خاطرات سیدحسن تقیزاده صفحه ۱۸۱
- ↑ خاطرات ابوالحسن ابتهاج، انتشارات پاکاپرینت، چاپ لندن، ص۲۳۴
- ↑ سایت شرق