کاربر:Alireza k h/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۸ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''عزیز رضایی'''، معروف به «مادر رضایی» یا «مادر رضایی‌های شهید»، با نام اصلی '''زهرا نوروزی'''، متولد ۱۹۲۹ میلادی (۱۳۰۸ خورشیدی) در تهران، یکی از برجسته‌ترین چهره‌های مقاومت سازمان‌یافته ایران و مادر شهیدان سازمان مجاهدین خلق ایران است. او که همچنان در مسیر مبارزه فعال است و نقش کلیدی خود را در تاریخ معاصر ایران، به ویژه در نبرد با دو دیکتاتوری پهلوی و جمهوری اسلامی ایفا کرده است. عزیز رضایی در جوانی ازدواج کرد و ۹ فرزند به دنیا آورد. با ورود پسرش احمد به فعالیت‌های سیاسی در دهه ۱۹۵۰، زندگی خانواده او تغییر کرد و وارد مسیر پرخطر مقاومت شد. عزیز پنج فرزند (سه پسر و دو دختر) و دو داماد خود را در جریان سرکوب‌های رژیم شاه و شیخ از دست داد. پسرانش، احمد، رضا، و مهدی، به دلیل عضویت در سازمان مجاهدین خلق (که در سال ۱۹۶۵ تأسیس شد) هدف ساواک قرار گرفتند؛ مهدی در سال ۱۹۷۲ تیرباران شد و رضا و احمد در درگیری‌های خیابانی کشته شدند. دخترش صدیقه نیز در سال ۱۹۷۵ حین تلاش برای فرار از دستگیری ساواک به قتل رسید. خود عزیز رضایی نیز بین سال‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۷ توسط ساواک دستگیر و زندانی شد. او تحت شکنجه‌های وحشیانه‌ای قرار گرفت که آثار آن پس از گذشت بیش از ۵۰ سال، همچنان بر کف پاهای نحیفش باقی مانده است. شکنجه‌هایی از جمله شلاق مکرر، آویزان شدن از مچ پا، حبس انفرادی، و کوبیدن سیگار روشن بر دستش، او را تا مرز بیهوشی پیش برد، اما او مقاومت کرد. پس از انقلاب ۱۳۵۷ و روی کار آمدن خمینی، عزیز رضایی به دلیل نگرانی از وضعیت مجاهدین و نفوذ فرصت‌طلبان، مستقیماً به خمینی هشدار داد. با شروع سرکوب‌ها توسط رژیم جدید، دخترش آذر، که همسر موسی خیابانی بود و شش‌ماهه باردار، در سال ۱۹۸۲ در حمله سپاه کشته شد. او در همان سال به خارج از کشور مهاجرت کرد. عزیز رضایی در ۹۴ سالگی، همچنان شاه و شیخ را «دو روی یک سکه» و خمینی را «وارث بلامنازع شاه» می‌داند و خود را سربازی برای مسعود و مریم رجوی معرفی می‌کند. عزیز رضایی به عنوان یک اسطوره مقاومت شناخته می‌شود که نقشش نه تنها به عنوان یک مادر، بلکه به عنوان مرکز اخبار و روحیه مبارزاتی در شرایط سخت بود.
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    = امیرحسین آریان‌پور
| تصویر                  = امیرحسین آریا‌ن‌پور.jpg
| توضیح تصویر            = امیرحسین آریان‌پور
| نام اصلی               = امیرحسین آریان‌پور
| زمینه فعالیت          =
| ملیت                  = ایرانی
| تاریخ تولد            = ۱۲۹۸ خورشیدی
| محل تولد              = تهران
| والدین                =
| تاریخ مرگ              = ۴ مرداد ۱۳۸۰
| محل مرگ                = تهران
| علت مرگ                = کهولت سن
| محل زندگی              = تهران
| مختصات محل زندگی      =
| مدفن                  = قطعه‌ی نام‌آوران، بهشت زهرا، تهران
| در زمان حکومت          = پهلوی، جمهوری اسلامی
| اتفاقات مهم            = فعالیت دانشگاهی و تعلیق‌های مکرر در دهه‌ی ۱۳۴۰–۱۳۵۰
| نام دیگر              =
| لقب                    =
| بنیانگذار              =
| پیشه                  = استاد دانشگاه، جامعه‌شناس، فلسفه‌دان، زبان‌پرداز، پژوهشگر
| سال‌های نویسندگی        = دهه‌ی ۱۳۲۰ تا ۱۳۸۰
| سبک نوشتاری            = جامعه‌شناسی انتقادی، مارکسیسم فرهنگی، تحلیل اجتماعی هنر
| کتاب‌ها                = جامعه‌شناسی هنر؛ زمینه‌ی جامعه‌شناسی؛ در آستانه‌ی رستاخیز؛ روان‌شناسی از دیدگاه واقع‌گرایی؛ طرح فرهنگ تفصیلی علوم اجتماعی
| مقاله‌ها                =
| نمایشنامه‌ها            =
| فیلم‌نامه‌ها            =
| اشعار            = مثنوی «آفتاب زندگی»
| تخلص                  =
| فیلم (های) ساخته بر اساس اثر(ها)=
| همسر                   =
| شریک زندگی            =
| فرزندان                =
| تحصیلات                = دکتری جامعه‌شناسی و فلسفه
| دانشگاه                = دانشگاه تهران؛ مطالعات تکمیلی در اروپا
| حوزه                  = جامعه‌شناسی هنر، فلسفه‌ی علوم اجتماعی، زیبایی‌شناسی مارکسیستی
| شاگرد                  =
| استاد                  =
| علت شهرت              = آثار بنیادین در جامعه‌شناسی ایران؛ نوآوری در زبان علمی فارسی؛ تدریس بحث‌برانگیز و تأثیرگذار
| تأثیرگذاشته بر        = جامعه‌شناسی دانشگاهی ایران، روشنفکران دهه‌ی ۱۳۴۰–۱۳۵۰
| تأثیرپذیرفته از       = مارکس، انگلس، هگل، لوکاچ، گلدمن، دیلتای
| وبگاه                  =
| imdb_id                =
| جوایز                  =
| گفتاورد                =
| امضا                  =
| اندازه تصویر          = ۲۷۰ پیکسل
}}


اطلاعات این مقاله برگرفته از مصاحبه «هالی مک کی» با «عزیز رضایی» (مندرج در سایت HOTAIR به تاریخ ۲۵ آوریل ۲۰۲۵)، دیدار مریم رجوی با عزیز در خانه‌ی عزیز در پاریس در اردیبهشت ۱۴۰۲ و نیز گفت‌وگوی سیمای آزادی با مادر رضایی‌های شهید و فاطمه رضایی در ۱۲ بهمن ۱۳۹۶ است.
'''امیرحسین آریان‌پور''' (۱۳۰۳–۱۳۸۰ ش. / ۱۹۲۵–۲۰۰۱ م.) از نظریه‌پردازان برجسته و چهره‌های مؤثر در شکل‌گیری علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی دانشگاهی در ایران است. او افزون بر نقش آموزشی، از حیث تألیف، ترجمه، فرهنگ‌نویسی و نیز کوشش در معرفی جریان‌های نوین تفکر اجتماعی جایگاهی متمایز دارد. آریان‌پور در فضایی فرهنگی و ادبی رشد کرد و تحصیلاتش را در حوزه‌ی فلسفه، جامعه‌شناسی و علوم انسانی در ایران، لبنان، انگلستان و آمریکا دنبال نمود. تنوع جغرافیایی و فکریِ تحصیلات او موجب شد که رویکردی ترکیبی و چندرشته‌ای به مباحث اجتماعی شکل گیرد؛ رویکردی که بر مطالعه‌ی هم‌زمان ساختارهای اجتماعی، تاریخ اندیشه، هنر و زبان استوار بود.


== نام و پیشینه ==
آریان‌پور از نظر نظری گرایش‌های روشنی به ماتریالیسم تاریخی و جامعه‌شناسی مارکسیستی داشت، با این‌حال آثارش لزوماً محدود به بازتولید آموزه‌های مارکسیستی نیست؛ بلکه نوعی «خوانش بومی‌شده» از نظریه‌ی اجتماعی ارائه می‌دهد که در آن تلاش می‌کند مفاهیم غربی را با زمینه‌ی تاریخی و فرهنگی ایران پیوند دهد. وی در دوران پهلوی با نظام سلطنتی مخالف بود و به‌همین دلیل از شغل برکنار شدو فعالیت‌های آموزشی‌اش چندبار با وقفه مواجه شد و او را به دانشکده الهیات تبعید کردند.  
عزیز رضایی، که نام اصلی او زهرا نوروزی است، در سال ۱۹۲۹ میلادی در تهران متولد شد. در سن چهارده سالگی ازدواج کرد و اولین فرزند از ۹ فرزندش را به دنیا آورد؛ پسری به نام حسن که مدت کوتاهی پس از تولد بر اثر ذات‌الریه درگذشت. این تراژدی، سرآغاز سلسله‌ای از درد و رنج‌هایی بود که زندگی عزیز و خانواده‌اش را در طول دهه‌های بعد تحت تأثیر قرار داد. به گفته عزیز، ایران در آن دوران کشوری زیبا بود، اما فقط برای ثروتمندان، و نه برای اکثریت قریب به اتفاق مردم، که همین موضوع زمینه ساز انقلاب شد. او در آپارتمان کوچک خود در حومه پاریس، خاطرات سال‌های سخت مقاومت را زنده نگاه داشته است. او که در زمان مصاحبه‌ها ۹۴ ساله (در آوریل ۲۰۲۳) یا ۹۶ ساله (با توجه به تاریخ مصاحبه دیگر) بود، همچنان به عنوان نمادی از ایستادگی شناخته می‌شود.<ref name=":0">[https://wncri.org/fa/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d9%87%d8%a7%d9%84%db%8c-%d9%85%da%a9-%da%a9%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d8%b9%d8%b2%db%8c%d8%b2-%d8%b1%d8%b6%d8%a7%db%8c%db%8c/ مصاحبه «هالی مک کی» با «عزیز رضایی»]</ref> <ref name=":1">[https://iran-efshagari.com/%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%85-%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%A6%DB%8C/ دیدار خانم مریم رجوی با مادر رضائی‌ های شهید در خانه ”عزیز“ پاریس -۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲]</ref> <ref name=":2">[https://hotair.com/ed-morrissey/2025/04/12/guest-essay-one-womans-harrowing-tale-of-torture-under-the-shah-sheds-light-on-irans-dark-history-n3801697 Guest Essay: One Woman's Harrowing Tale of Torture Under the Shah Sheds Light on Iran's Dark History]</ref>


== آغاز مسیر مقاومت و پیوند با سازمان مجاهدین خلق ==
آریان‌پور در حوزه‌ی آموزشی، یکی از مهم‌ترین تدریس‌کنندگان جامعه‌شناسی در دانشگاه تهران طی دهه‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ بود و نقش مهمی در تربیت نسل بعدی اساتید علوم اجتماعی ایفا کرد. آثار او -از جمله [[جامعه‌شناسی هنر]]، [[زمینه جامعه‌شناسی|زمینه‌ جامعه‌شناسی]]، در آستانه‌ رستاخیز و روان‌شناسی از دیدگاه واقع‌گرایی - به کرّات چاپ شده و نقشی پایدار در مطالعات فرهنگ، هنر و جامعه در ایران داشته‌اند.
در اوایل دهه ۱۹۵۰، پس از کودتای ۱۹۵۳ (که توسط سیا و ام‌آی۶ حمایت شد و محمد مصدق را سرنگون و شاه را به قدرت مطلق بازگرداند)، درد و رنج ملت ایران افزایش یافت. در همین دوره، پسرش احمد در دبیرستان وارد فعالیت‌های سیاسی اپوزیسیون شد، و به گفته عزیز، «آن زمان بود که زندگی ما واقعاً تغییر کرد». جرم اصلی فرزندان او، عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران بود؛ گروه اپوزیسیونی که در سال ۱۹۶۵ تشکیل شد و هدف اصلی سرکوب ساواک قرار گرفت. ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) نیروی پلیس مخفی قدرتمندی بود که پس از تثبیت قدرت شاه شکل گرفت و به طور وحشیانه‌ای هرگونه مخالفت با دولت را سرکوب می‌کرد. خانه عزیز رضایی در تهران به نوعی تبدیل به مرکزی برای خانواده‌هایی شده بود که عزیزانشان توسط نیروهای شاه زندانی یا کشته شده بودند، و برای آن‌ها امید و آرامش جمعی فراهم می‌کرد. همچنین، از آنجا که سازمان مجاهدین در خفا فعالیت می‌کرد و مرجع دیگری برای کمک‌های مالی و امکاناتی هواداران وجود نداشت، خانواده‌های هوادار به عزیز مراجعه می‌کردند و او تبدیل به کانونی برای حمایت از سازمان شد.


وی در دوران مبارزاتی، به دلیل برخورداری از این نقش کانونی، به عنوان «مرکز اخبار» و «مرکز روحیه» برای نیروهای مقاومت شناخته می‌شد. <ref name=":3">[https://www.youtube.com/watch?v=mqdbiocBZLQ یوتیوب مریم رجوی- دیدار با مادر رضایی‌های شهید در خانه وی در فرانسه در اردیبهشت ۱۴۰۲]</ref> <ref name=":4">[https://www.youtube.com/watch?v=nbITHnsiTBQ یوتیوب سیمای آزادی- گفت‌وگو با مادر رضایی‌های شهید و خواهر مجاهد فاطمه رضایی - قسمت دوم] </ref>
علاوه بر آثار منتشرشده، پروژه‌ی فرهنگ تفصیلی علوم اجتماعی به چهار زبان نیز از تلاش‌های ماندگار اوست که هرچند به‌طور کامل منتشر نشد، اما حجم گسترده‌ی یادداشت‌ها و فیش‌های باقی‌مانده نشان‌دهنده‌ی دامنه‌ی حیرت‌انگیز پژوهش‌های اوست.


== داغ شهیدان زیر چکمه‌های رژیم شاه ==
== زندگی‌نامه و زمینه‌ی خانوادگی ==
عزیز رضایی در مجموع پنج فرزند (سه پسر و دو دختر) و دو داماد خود را در اثر سرکوب‌های هر دو رژیم شاه و شیخ از دست داد؛ چهار نفر در دوران شاه و یک نفر در دوران آیت‌الله‌ها شهید شدند.
امیرحسین آریان‌پور در هشتم اسفند ۱۳۰۳ در تهران زاده شد. او در ۱۸ سالگی، یعنی در سال ۱۳۲۱، در مسابقات بوکس خراسان و در سال ۱۳۲۳ در مسابقات وزنه‌برداری چندملیتی خاور نزدیک، اول شد.خانواده‌ی او فضایی فرهنگی داشتند و در برخی منابع آمده است که پیوندهای خانوادگی او با چهره‌های شناخته‌شده‌ی ادبیات معاصر، از جمله [[سهراب سپهری]]، در شکل‌گیری ذوق ادبی و زبانی او بی‌تأثیر نبوده است. آریان‌پور از همان سال‌های نوجوانی با ادبیات فارسی و زبان‌های خارجی آشنا شد و بعدها که تحصیلات دانشگاهی را آغاز کرد، توانایی‌اش در زبان‌های انگلیسی، فرانسه، آلمانی و عربی مسیر پژوهشی او را بسیار گسترش داد.


مهدی رضایی: او در ماه مه ۱۹۷۲ دستگیر شد و شکنجه‌های وحشتناکی را تحمل کرد. ساواک او را روی نیمکتی می‌خواباند و زیر آن را گرم می‌کرد تا فلز داغ شود و پوستش بسوزد، همچنین ناخن‌هایش را کشیدند. پس از سه ماه، مهدی با فریب ساواک توانست دادگاه خود را علنی کند، اتفاقی که نادر بود. او قول داده بود علیه مجاهدین سخن بگوید، اما در عوض، رفتار وحشتناک با خود و تعهدش به دفاع از فقرای کشور را فاش کرد. این اقدام خشم دولت شاه را برانگیخت و در نتیجه، مهدی رنج‌های شدیدتری متحمل شد. عزیز به یاد می‌آورد که آخرین بار که پسر نحیف خود را در آغوش کشید، به او گفت: «امیدوارم خدا از تو مراقبت کند و من به تو افتخار می‌کنم». مهدی در سن ۱۹ سالگی تیرباران شد.
تحصیل رسمی او در حوزه‌ی فلسفه و علوم انسانی ابتدا در دانشگاه تهران آغاز شد. در دهه‌ی ۱۳۲۰ و اوایل دهه‌ی ۱۳۳۰، او در محیطی درس می‌خواند که در آن اندیشه‌های جدید غربی، از اگزیستانسیالیسم تا مارکسیسم، در ایران به‌تدریج ترجمه و تدریس می‌شد. آریان‌پور در این سال‌ها در کلاس‌هایی شرکت کرد که متفکرانی چون بدیع‌الزمان فروزانفر، محمود حسابی و برخی استادان خارجی در آن تدریس می‌کردند. همین تنوع آموزشی بعدها در رویکرد چندرشته‌ای او کاملاً مشهود است.<ref name=":0">[https://www.iranketab.ir/profile/31148-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%A2%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D9%88%D8%B1 ایران‌کتاب. معرفی «امیرحسین آریان‌پور»]</ref>


احمد و رضا رضایی: احمد که از دوران دبیرستان وارد فعالیت سیاسی شده بود، در شرایطی مشابه درگیری خیابانی با ساواک کشته شد. رضا نیز پس از ماه‌ها شکنجه و فرار نهایی از زندان، در ۱۵ ژوئن ۱۹۷۳ در درگیری خیابانی با ساواک به قتل رسید.
== تحصیلات دانشگاهی و شکل‌گیری دستگاه فکری ==
پس از پایان تحصیلات در ایران، آریان‌پور مدتی در دانشگاه آمریکایی بیروت به ادامه‌ی تحصیل پرداخت و سپس برای دوره‌هایی از آموزش تخصصی جامعه‌شناسی، فلسفه و زبان‌شناسی به انگلستان و ایالات متحده رفت. آشنایی او با فضای آکادمیک کمبریج و پرینستون باعث شد با جریان‌های اصلی جامعه‌شناسی - از دورکیم و وبر تا مکتب فرانکفورت - از نزدیک آشنا شود. او در کنار مطالعات نظری، به روش‌شناسی علوم اجتماعی علاقه‌ی ویژه‌ای نشان داد و همین گرایش بعدها در آثارش کاملاً نمود یافت.


صدیقه رضایی: او در سال ۱۹۷۵ هنگام تلاش برای فرار از دستگیری توسط ساواک، به ضرب گلوله کشته شد.
آریان‌پور اگرچه در جوانی گرایش‌های مارکسیستی داشت، اما نگاهش به جامعه‌شناسی صرفاً در چارچوب ایدئولوژیک باقی نماند. او با وجود پایبندی به برخی مفاهیم ماتریالیستی، در آثارش کوشید به تحلیل اجتماعی ـ فرهنگی بافت ایران توجه کند و مفاهیم نظری را به‌گونه‌ای تفسیر کند که برای مطالعه‌ی فرهنگ ایرانی سودمند باشد. بنابراین می‌توان گفت دستگاه فکری او ترکیبی از نظریه‌ی مارکسیستی، تحلیل تاریخی، روش‌شناسی تطبیقی و توجه به ماهیت فرهنگی جوامع بود.<ref>[https://www.edub.ir/education/view/10900:%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86+%D8%A2%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86+%D9%BE%D9%88%D8%B1%D8%9B+%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C+%D9%86%D8%A7%D9%85%DB%8C+%D9%88+%D8%A7%D8%AD%DB%8C%D8%A7%DA%AF%D8%B1+%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%D9%87+%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C امیرحسین آریان‌پور؛ جامعه‌شناسی نامی و احیاگر اندیشه اجتماعی]</ref>


عزیز رضایی اذعان کرد که به نحوی، پذیرش این واقعیت که فرزندانش دیگر مجبور به تحمل وحشیگری زیر مشت ساواک نخواهند بود، برایش آسان‌تر بود.<ref name=":0" /> <ref name=":2" />
== رویکرد نظری ==
آریان‌پور بیش از هر چیز به‌عنوان یک نظریه‌پرداز اجتماعی با گرایش ماتریالیستی شناخته می‌شود. او در درس‌گفتارها و نوشته‌هایش بر این اصل تأکید می‌کرد که برای فهم پدیده‌های فرهنگی و هنری باید سازوکارهای اجتماعی، اقتصادی و تاریخی را شناخت. در همین چارچوب بود که کتاب مشهور «[[جامعه‌شناسی هنر]]» را نوشت؛ اثری که در آن هنر به‌عنوان محصول شرایط اجتماعی بررسی می‌شود و هنرمند نه «نابغه‌ی جدا از جامعه» بلکه «کنش‌گری در بستر تاریخی» تلقی می‌گردد.


== شکنجه و ایستادگی در زندان‌های ساواک (۱۹۷۵-۱۹۷۷) ==
از نظر او تحلیل هنر، ادبیات و زبان باید از سطح زیباشناختی صرف فراتر می‌رفت و نیروهای اجتماعی مؤثر بر آن‌ها آشکار می‌شد. این نگرش، او را در میان نخستین کسانی قرار داد که جامعه‌شناسی هنر را به‌طور نظام‌مند در ایران طرح کردند. همین اثر بعدها در مدارس هنری و دانشگاه‌ها بارها تدریس شد و همچنان در حوزه‌ی جامعه‌شناسی هنر در ایران مرجعیت دارد.
خود عزیز رضایی نیز در سال‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۷ به همراه همسر و دخترش فاطمه توسط ساواک بازداشت و زندانی شد. او در سلول انفرادی و محاکمه‌های مخفیانه قرار گرفت که در نهایت به سه سال زندان محکوم شد. وزن او در نتیجه شکنجه‌های شدید، از ۹۰ پوند (حدود ۴۱ کیلوگرم) به ۶۶ پوند (حدود ۳۰ کیلوگرم) کاهش یافت.


شکنجه‌های عزیز شامل موارد هولناکی بود که آثار آن حتی ۵۰ سال بعد نیز بر بدنش باقی مانده است. او به‌طور مکرر شلاق خورد و از مچ پاها آویزان شد. عزیز به یاد می‌آورد که بازجو چکمه‌اش را در دهانش می‌گذاشت و روی گردنش می‌ایستاد و او را خفه می‌کرد. نگهبانان آن‌ها را کتک می‌زدند و پس از آویزان کردن از پاها، مجبورشان می‌کردند در زمین یخ‌زده بدوند تا تورم کاهش یابد و بتوانند دوباره آن‌ها را کتک بزنند. او همچنین فریادهای زندانیانی را می‌شنید که اعضای بدنشان، به‌ویژه انگشتانشان، قطع می‌شد. دخترش فاطمه تأیید کرد که زنان و مردان زندانی به یک اندازه شکنجه می‌شدند و زنان نیز در معرض آزار جنسی و تجاوز قرار می‌گرفتند. گزارش‌های عفو بین‌الملل نیز استفاده از شکنجه‌های غیرقابل‌تصوری مانند شوک الکتریکی، پمپاژ آب جوش، و کشیدن ناخن‌ها و دندان‌ها توسط ساواک را تأیید کرده بود.<ref name=":0" /> <ref name=":2" />
در کنار این رویکرد، آریان‌پور در آثار دیگری همچون «در آستانه‌ی رستاخیز» به تحلیل تاریخی و مفهوم «دینامیسم تاریخ» پرداخت. او تحولات جوامع را نتیجه‌ی حرکت‌های ساختاری می‌دانست و نقش نیروهای اجتماعی را فراتر از نقش افراد برجسته می‌نشاند.


عزیز در مورد شکنجه‌ی خود در مصاحبه باسیمای آزادی می­‌گوید:<blockquote>«اولش شکنجه خیلی زیاد بود و چهار مرتبه مرا شلاق زدند که کف پاهایم  آش و لاش شد مثل همه بچه­‌هایم یک پایم بهتر بود اما پای چپم خیلی ناجور بود که وقتی دفعه آخر شلاق زدند، دیگر جان در بدن نداشتم و فکر کردم الان می­‌میرم و اشهدم را گفتم. بعد که دیدند من تکان نمی­‌خورم شلاق زدن پایم را قطع کردند ولی منوچهری توی سر و گوش و پشتم مرتب شلاق می­زد که بگو از کی پول گرفتی، به کی پول دادی؟ من هم گفتم نه از کسی پول گرفتم و نه به کسی پول دادم... بعد یک شب دوباره مرا صدا زدند بالا توی اتاق رسولی و باز شلاق و شلاق... که پاهایم دوباره خونریزی کرد و من که افتاده بودم روی زمین، منوچهری پایش را گذاشته بود روی پشتم و فشار می­داد. بعد آویزانم کردند. دوتا دستم را به ­پنجره بستند و صندلی را از زیر پایم کشیدند و آن زندانیان شکنجه شده­ای که شلاق­ خوردن مرا دیده و خودشان هم قبلا به­‌شدت شکنجه شده و برای شلاق­‌زدن دوباره آنها را به­اجبار دور اتاق راه برده می­‌چرخاندند، برای دادن قوت قلب به­من مرتب می­‌گفتند: مادر سلام، مادر سلام... بعد منوچهری دوباره مرا با یک دست آویزان کرد که خیلی ورم کرد و آوردم پایین و انداختند توی سلول و پاهایم شدیدا عفونت کرده بود. چند ماهی هم در سلول کمیته در انفرادی بودم، یک سال هم در اوین بدون کوچکترین خبری حتی از فرزندان کوچکم. بعد هم مرا در دادگاههای مسخره‌ی خودشان محاکمه و به سه سال زندان محکوم کردند»</blockquote>عزیز در این مصاحبه با اندوه بسیار از روزی یاد می‌کند که در اتاق شکنجه رسولی، مسعود رجوی را دیده بوده که سخت شکنجه شده و او را در پتویی پیچیده بوده‌اند.
برخی منتقدان او را متأثر از مارکسیسم کلاسیک می‌دانستند و معتقد بودند که تحلیل‌هایش بیش از حد بر عوامل مادی و طبقاتی تکیه دارد؛ اما در مقابل، برخی پژوهشگران معاصر، استدلال کرده‌اند که آریان‌پور تلاش داشت دستگاهی نظری بسازد که برای تحلیل جامعه‌ی ایران، و نه صرفاً بازتاب نظریه‌های اروپایی، مناسب باشد.<ref name=":1">[https://www.iranicaonline.org/articles/aryanpur/?utm_source=chatgpt.com Iranica Online. “ARYANPUR, AMIR-HOSAYN.” Encyclopaedia Iranica]</ref>


با این همه درد و داغ او می‌گوید:<blockquote>من به وجود فرزندان دلیرم که در راه آزادی میهن و مردم­شان شهید شده‌­اند افتحار می­‌کنم، احساس غرور می­‌کنم چون زندگی خود را در راه رهایی خلق و فدیه آرمان عدالت و آزادی نموده­­‌اند. نسبت به مادران ایران نیز احساس غرور می­کنم و شجاعت و پایداریشان را آن­ هم در چنین شرایط سخت فقر، سرکوب، شکنجه و زندان می‌­ستایم.<ref name=":4" /> </blockquote>
== فعالیت‌های دانشگاهی و نقش آموزشی ==
بی‌تردید مهم‌ترین عرصه‌ی تأثیرگذاری آریان‌پور دانشگاه بود. او سال‌ها در دانشگاه تهران به تدریس جامعه‌شناسی، فلسفه و روش تحقیق پرداخت و شاگردان بسیاری تربیت کرد. گزارش‌های مطبوعاتی و یادنامه‌های منتشرشده در رسانه‌ها و نیز یادداشت‌هایی از شاگردانش نشان می‌دهد که شیوه‌ی تدریس آریان‌پور بر پایه‌ی گفت‌وگو، نقد و تحلیل و دعوت به مطالعه‌ی گسترده بود.


== آسیب‌های ماندگار از شکنجه‌های شاه ==
آریان‌پور یکی از نخستین استادانی بود که روش‌شناسی پژوهش را به‌صورت درس مستقل در ایران تدریس کرد. کتاب «آیین پژوهش» نیز از همین تجربه‌ها برآمده است. او دانشجویان را تشویق می‌کرد که نه‌تنها نظریه بخوانند، بلکه از میدان اجتماعی نیز داده جمع کنند؛ گرچه در زمان او جامعه‌شناسی تجربی هنوز به شکل امروزینش در ایران رواج نیافته بود.
در اتاق‌های بازجویی، عزیز رضایی مقاومت بی‌نظیری از خود نشان داد. او می‌گفت که نه به کسی پول داده و نه از کسی پول گرفته است و تنها یک مادر خانه‌دار بوده که فرزندانش راه خود را انتخاب کرده‌اند. بازجوی او، منوچهری، برای درهم شکستن او، عکس‌هایی از فرح، شاه و ولیعهد را روی میز می‌گذاشت.


در یکی از دفعاتی که او را شلاق می‌زدند، عزیز تصمیم گرفت تسلیم نشود. او به قدری ضربه خورد که به بیهوشی کامل تن داد و به خود می‌گفت «می‌زنی، بکش دیگه». در همین حین، بازجو یک سیگار روشن را به دستش زد، اما او تکان نخورد. این مقاومت، بازجو را متوقف کرد. عزیز می‌گوید که این سختی‌ها و شکنجه‌ها، به مقاومت و ایستادگی برای نسل‌های بعدی تبدیل شدند. همچنین، در جریان بازجویی‌ها، یک کشیده به سر و گوش او زدند که باعث آسیب دیدن گوشش شد و این آسیب در حال حاضر نیز دائمی است.
یکی از وجوه برجسته‌ی نقش آموزشی او علاقه‌ی فراوانش به زبان‌شناسی و فرهنگ‌نویسی بود. آریان‌پور زبان را کلید فهم فرهنگ می‌دانست و پروژه‌ی عظیم فرهنگ تفصیلی علوم اجتماعی به چهار زبان را آغاز کرد؛ پروژه‌ای که هزاران فیش و یادداشت برای آن تهیه کرد. اگر این فرهنگ‌نامه کامل می‌شد، به احتمال زیاد یکی از مهم‌ترین فرهنگ‌های علوم اجتماعی در ایران محسوب می‌گشت.<ref>[https://www.theguardian.com/news/2001/aug/03/guardianobituaries.internationaleducationnews?utm_source=chatgpt.com Mohin, Baqer. “Obituary: Amir Hossein Aryanpour.” The Guardian, 3 August 2001]</ref>


آثار شلاق ساواک بر کف پای عزیز، پس از گذشت ۵۰ تا ۵۴ سال، همچنان وجود دارد و به عنوان «آثار شلاق بازجویان ساواک شاه» در اسناد مقاومت ثبت شده است. عزیز اذعان کرده است که این زخم‌ها هنوز هست، سفت و سخت است و درد را احساس می‌کند، هرچند به مرور زمان آثار آن کمتر شده است.<ref name=":3" />
== مخالفت با نظام شاهنشاهی و جریان‌های راست ارتجاعی ==
امیرحسین آریان‌پور پس از بازگشت از آمریکا به ایران، آریان‌پور در دانشکده‌های مختلف به تدریس جامعه‌شناسی، فلسفه‌ی اجتماعی و روش تحقیق پرداخت. ولی هربار به علت تندروی و «اهانت به شاه و آمریکایی‌ها» از شغل برکنار شدفعالیت‌های آموزشی‌اش چندبار در دوران دیکتاتوری پهلوی با وقفه مواجه شد؛ به‌همین علت او را به دانشکده الهیات تبعید کردند. هدف این بود که هم دستش از دانشکده علوم اجتماعی و ادبیات کوتاه شود و هم همواره با روحانیانی مانند مرتضی مطهری درگیر باشد. در یکی از درگیری‌ها دانشجویی متعصب با چاقو به او حمله برد و آریانپور با شجاعت ورزشکارانه چاقو را از چنگ مهاجم در آورد و او را از کلاس بیرون انداخت. آریان‌پور آشکارا می‌گفت که هدفش از تدریس گسترش «شور انقلابی» در میان جوانان است.


== نقش پس از انقلاب و رویارویی با خمینی ==
در ساختن و کاربرد واژه‌های تازه در زبان فارسی استاد بود و بسیاری از واژه‌های رایج در علوم نظری دستاورد اوست. ماندگارترین کارش گردآوری ۳۰۰ هزار واژه برابرنهاده برای یک «فرهنگ تفصیلی علوم اجتماعی» است.
پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و آزادی زندانیان، خانه عزیز تبدیل به مرکز مجاهدین شد. مسعود رجوی و دیگر مجاهدینی که از زندان قصر آزاد شدند، ابتدا به خانه عزیز آمدند.


در سال ۱۳۵۷، پس از ورود خمینی به ایران، عزیز رضایی به عنوان مادر شهیدان به محل اقامت او در مدرسه رفاه دعوت شد. خمینی تصور می‌کرد که خانواده‌های شهدا به دنبال خانه و امکانات معیشتی هستند. اما عزیز با اطمینان کامل به او پاسخ داد که «ما هیچ نیاز مالی یا خانه احتیاج نداریم». تنها نگرانی عزیز، وضعیت «این بچه‌هایمان» (اشاره به مجاهدین) بود و از خمینی خواست که فرصت‌طلبان اطراف او را نگیرند و جای مجاهدینی که برای آزادی ایران مبارزه کردند را اشغال نکنند. او از وضعیت‌هایی که در ماه‌های قبل دیده بود، به خمینی گفت. خمینی از حرف‌های عزیز ناراحت شد و با لحن تندی پاسخ داد که «این‌طور نیست و نمی‌شود». او متوجه شد که خمینی انتظار چنین حرف‌هایی را از طرف او نداشته است. در نتیجه، خمینی برنامه شام با خانواده عزیز را به هم زد و پسرش احمد اعلام کرد که «آقا حالش خوب نیست» و رفت. عزیز قبل از این دیدار، این حرف‌ها را به دختر خمینی نیز زده بود، اما می‌خواست آن‌ها را مستقیماً به خود او بگوید.<ref name=":3" /> <ref name=":4" />
در نظام سلطنتی زندانیان سیاسی بیت پایانی مثنوی معروف او را بر دیوار زندان‌ها می‌نوشتند:


== شهادت آذر رضایی و مهاجرت عزیز ==
یکی از بزرگ‌ترین تلاش‌های علمی او پروژه‌ی «فرهنگ تفصیلی علوم اجتماعی» بود؛ اثری چندزبانه که بنا بر برآوردهای موجود، شامل حدود سیصد هزار مدخل و برابرنهاده می‌شد. این اثر عظیم هرچند به‌صورت کامل منتشر نشد، اما یادداشت‌ها و فیش‌های به‌جای‌مانده از آن نشان‌دهنده‌ی دامنه‌ی وسیع کار پژوهشی اوست و از آن به‌عنوان یکی از بلندپروازانه‌ترین طرح‌های فرهنگ‌نویسی در علوم انسانی ایران یاد می‌شود.
با روی کار آمدن جمهوری اسلامی، امیدها برای زندگی بهتر به سرعت از بین رفت. رژیم جدید شروع به سرکوب و اعدام گسترده اعضای مجاهدین خلق کرد. در ۸ فوریه ۱۹۸۲ (بهمن ۱۳۶۰)، دختر عزیز، آذر رضایی، که ۲۰ سال داشت و شش ماهه باردار بود، در حمله سپاه پاسداران به همراه ۱۸ نفر دیگر به شهادت رسید. آذر، همسر موسی خیابانی و مجاهدی پرشور بود که نامه‌های بسیار زیبایی از عشق به مبارزه علیه آخوندهای دین فروش از خود بر جای گذاشت.  


با اوج‌گیری سرکوب‌ها، عزیز رضایی که احساس می‌کرد «بمب ساعتی در حال تیک‌تاک است»، در آوریل ۱۹۸۲ (فروردین ۱۳۶۱) به ترکیه گریخت و سپس به اسپانیا و فرانسه نقل مکان کرد تا فعالیت‌هایش را در تبعید ادامه دهد.<ref name=":4" /> <ref name=":0" /> <ref name=":2" />
آریان‌پور افزون بر آثار علمی، اشعار و نوشته‌های ادبی نیز داشت. در میان آثار منظوم او، مثنوی‌ای با مطلع «آفتاب زندگی تابنده باد» شهرت یافت و در دوره‌ی پیش از انقلاب، برخی زندانیان سیاسی بیت پایانی آن را بر دیوار سلول‌ها می‌نوشتند:


== دیدگاه سیاسی و میراث مقاومت ==
«آفتاب زندگی تابنده باد
عزیز رضایی در طول دهه‌های مقاومت، نقش حیاتی در تقویت روحیه نیروهای مجاهدین و دیگر فعالان ایفا کرده است. او در ۹۴ سالگی، با تأنی و تأخیر، «نقشه‌ مسیر» خود را برای سال ۱۴۰۲ ترسیم و به خاکپای مولای متقیان تقدیم کرد تا برای پیشبرد رهایی انسان از او مدد بگیرد. او همواره تأکید دارد که به برکت حضور رهبران عقیدتی خود، مسعود و مریم رجوی، نه تنها بر عهد و پیمان خود باقی مانده، بلکه مصمم‌تر از قبل است. او خود را در هر شرایط و سن و سالی یک «سرباز» برای مسعود و مریم می‌داند.


عزیز رضایی تأکید می‌کند که شاه و شیخ از نظر شکنجه، اعدام، کشتار و دیکتاتوری، «دو روی یک سکه‌اند» و تفاوت در اندازه‌ها، از جرم و جنایت آن‌ها کم نمی‌کند. او با قاطعیت می‌گوید که «خمینی وارث بلامنازع شاه بود، و جنایات ناتمام شاه را به پایان رساند. آن‌ها یکی هستند». او این حقیقت را وظیفه نسل خود می‌داند که برای جوانانی که شاید از جنایت‌های شاه بی‌خبرند، بازگو کند، تا فاجعه‌های آخوندها تاریخ را پاک نکند.
چشم ما بر طلعت آینده باد»<ref>[https://www.dw.com/fa-ir/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%B3%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%A9%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%84%D9%87%DB%8C%D8%A7%D8%AA/a-54360512 استاد مارکسیست دانشکده الهیات]</ref>


او در پیام تبریک به مناسبت شصتمین سال تأسیس سازمان مجاهدین خلق، بنیانگذاران و همچنین تمامی فرزندان شهیدش را مورد درود قرار داد و آرزو کرد که تا آخرین نفس، مجاهد بماند، مجاهد بجنگد و مجاهد بمیرد. او معتقد است که مسعود و مریم بهترین افراد برای قیام و انقلاب جدید مردم ایران هستند و هرکس با آن‌ها دشمنی کند، دشمن مردم ایران از ستم آخوندها است.
== کتاب‌ها و آثار منتشرشده ==
فهرست آثار آریان‌پور گسترده است و نسخه‌ی کامل آن تاکنون منتشر نشده، اما مهم‌ترین آثار شناخته‌شده‌ی او عبارت‌اند از:


در حال حاضر، او به عنوان یک «اسطوره» در مقاومت، تبدیل به درس، انرژی و الهام برای نسل‌های جوان ایرانی شده است. مریم رجوی در دیداری با عزیز در پاریس، نقش او را حیاتی و تأثیرگذار در تاریخ مقاومت ایران می‌داند.<ref name=":3" /> <ref name=":0" />
جامعه‌شناسی هنر


== تبیین مقاومت در برابر شکنجه‌گران و تبدیل شدن به الگو ==
زمینه‌ جامعه‌شناسی[[پرونده:امیرحسین آریان‌پور ۲.jpg|جایگزین=امیرحسین آریان‌پور|بندانگشتی|300x300پیکسل|امیرحسین آریان‌پور]]روان‌شناسی از دیدگاه واقع‌گرایی
عزیز رضایی نمونه بارزی از مقاومت زنان ایران در برابر شدیدترین سرکوب‌ها در طول تاریخ معاصر است. در دورانی که هیچ‌کس جرأت ایستادگی نداشت، او به عنوان یک جلودار مقاومت کرد. او در بازجویی‌ها، حتی زمانی که پاهایش به دلیل شلاق خونریزی کرده بود، حاضر نشد اتهام مربوط به عکس (مربوط به دختر غفاری) را بپذیرد و گفت: «منو تیکه‌تیکه‌ام بخورید... حالا بزنید هر کاری می‌خواید بکنید». مقاومت او در برابر شلاق تا جایی پیش رفت که بازجویان او را آویزان کردند و او را در وضعیت معلق قرار دادند. همچنین، هنگامی که فاطمه امینی، اولین زن شهید مجاهد خلق، تحت شکنجه ساواک قرار داشت، عزیز او را در زندان ملاقات کرد و از مقاومت او به عنوان الگوی فدای بی‌چشمداشت یاد می‌کند. عزیز و خانواده‌اش توانستند این مسیر مقاومت و استمرار مبارزه را در هر شرایطی ادامه دهند.<ref name=":0" /> <ref name=":1" /> <ref name=":4" /> <ref name=":2" />


== پایداری جسمانی و روحی ==
آیین پژوهش
این واقعیت که آثار زخم و شکنجه‌های ساواک شاه هنوز بر بدن او پس از ۵۰ سال باقی مانده است، به طور نمادین نشان می‌دهد که جنایات این رژیم‌ها، علی‌رغم تلاش برای رمانتیزه کردن تاریخ شاه، فراموش نشده است. زخم‌های روی پایش مشخص و سفت باقی مانده‌اند. شهادت عزیز از شکنجه‌ها، بینشی نادر درباره نقض شدید حقوق بشر در دوران شاه ارائه می‌دهد که اغلب زیر سایه وحشیگری‌های رژیم بعدی قرار گرفته است. او به دلیل پایداری در این مسیر سخت، که شامل از دست دادن نزدیک‌ترین کسانش بود، به عنوان یک «اسطوره» در مقاومت و نمادی از «صبر و پایداری» توصیف شده است. او اعتقاد دارد اگر قدرت‌های غربی از حمایت رژیم کنونی دست بکشند، تغییر رخ خواهد داد و «جنبش برای آزادی ایران نمرده است. قوی است، زنده است، و ما به پیش می‌رویم».<ref name=":0" /> <ref name=":3" /> <ref name=":2" />


== سخنان عزیز رضایی در باره‌ی مهدی رضایی ==
پروژه‌ی «فرهنگ تفصیلی علوم اجتماعی»
<blockquote>مهدی سال ۱۳۵۱ در درگیری دستگیر شد. قرصش را می‌­خورد اما اثر نکرده بود، سلاحش را می‌­کشد که آن هم گیر کرده عمل نمی­‌کند. بعد از دستگیری چهار ماه زیر شدیدترین  شکنجه­‌ها  بود ملاقات هم نم‌ی­دادند تا یک شب خواب دیدم و فکر کردم شاید ملاقات بدهند... من با سایر  فرزندانم رفتم کمیته. مهدی را با دو مأمور ساواک آوردند. با آن که خیلی شکنجه شده بود اما با خنده شروع به صحبت کرد و روحیه خیلی بالایی داشت و گفت آخرین تیر ترکشم را هم می­‌کشم. گفته­‌ام دادگاهم علنی باشد و آقاجون و محسن را آزاد کنند. نگهبانان هم خیلی تحت تأثیر او بودند حتی بازجوهای وحشی در مقابلش زانو زده التماس می­‌کردند که فقط یک کلمه هم که شده بگوید ولی مهدی با آن­که همه امکانات آن دوران سخت سازمان را می­‌دانست اما قهرمانانه همه اسرار سازمان را در سینه حفظ کرده و حتی یک هم کلمه نیز درباره آنها فاش نکرده بود.<ref name=":4" /></blockquote>


== نقش عزیز رضایی در فرار موفقیت‌آمیز رضا رضایی از چنگال ساواک ==
دشمن مردم و ایبسن آشوب‌گرای
<blockquote>احمد سال ۱۳۵۰ هنگام جاب­جایی‌ها یا ترددهای مخفیانه، گاهگاهی هم برای دادن خبر سلامتی خود، تلفنی با عزیز تماس می­گرفت. پس از تصمیم و طرح سازمان برای فرار رضا و حضور او در معیت نفرات ساواک در خانه، رضا به­ نوعی عزیز را در جریان موضوع فرار قرار می­‌دهد طوری که عزیز نیز در تماس بعدی احمد با او، با تیزهوشی و تجارب مبارزاتی آموخته، احمد را نیز به­ هرصورت از قصد فرار رضا آگاه نموده و او را نسبت به ­حضور رضا در خانه هوشیار می‌­نماید که احمد از همان موقع به­ سرعت در تدارک آماده­‌سازیهای ضروری برای فرار او برمی‌­آید. طرح فرار رضا ابتدا با موفقیت کامل به ­انجام رسیده و او توانست پس از گریختن از چنگ ساواک، انبوهی از تجارب گرانبهای مبارزاتی پیشتازان، امکانات مبارزه مسلحانه، شیوه‌های بازجویی و تاکتیکهای ساواک و نیز گزارشی از شرایط سخت زندانها را به خارج از زندان منتقل نماید اما رضا بعدا در خرداد ماه ۱۳۵۲ در مخفی­گاه خود واقع  در خیابان  غیاثی توسط  ماموران ساواک محاصره و به شهادت ­رسید.<ref name=":4" /></blockquote>


== سخنان عزیز رضایی در باره‌ی احمد رضایی ==
بزرگ مردان تاریخ
عزیز رضایی درباره شهادت اولین فرزند خود احمد، اولین شهید سازمان مجاهدین خلق می­‌گوید:<blockquote>احمد سال پنجاه شهید شد که بعد از فرار رضا بود. نباید سر قرار می‌­رفت چون یک قرار احتیاط بود. رضا هم به او گفته بود نرود اما احمد در جوابش می‌­گوید خون ما باید ریخته شود تا راه باز شود و رفته بود سر قراری که با دوستش در چهار راه غفاری داشت که یک‌هو می‌­بیند در محاصره­‌اند و شروع به تیراندازی می­‌کند تا دوستش را فرار دهد و بعد که تیرش تمام می‌­شود عمدا به‌­حالت تسلیم می‌­ایستد تا مأموران ساواک برای دستگیری به او نزدیک شوند. آن وقت نارنجکش را می‌­کشد... در رادیو گفتند در چهار راه غفاری یک خرابکار کشته شده. آن موقع رضا از زندان فرار کرده و با مهدی مخفی بودند. صبح روز بعد من چند بسته برای پدر و محسن که در زندان بودند درست کردم که به آنجا بروم. تاکسی گرفتم و به راننده که گفتم قزل قلعه، پرسید زندانی داری؟ گفتم بله. پرسید مواد داشته؟ گفتم نه، سیاسی بوده، گفت خدا به فریادت برسد. گفتم آن کسی که دیروز سر چهار راه غفاری کشته شد پسر من بوده، پسر ۲۴ ساله مرا کشته­‌اند. راننده دوباره گفت خدا به دادت برسد. آن­وقت خانمی که در تاکسی بود رو کرد به من که خوب چرا این کارها را می­‌کنند که هم خودشان و هم دیگران را به­ کشتن بدهند که راننده تاکسی در جوابش گفت: خوب به­ خاطر من، به­ خاطر تو، به­ خاطر خلق و امیدوارم که یک روز با مشتهایمان در زندان را باز کنیم. بعد که رسیدیم جلوی زندان، راننده هم پیاده شد و ایستاد به تماشا که جمعیت زیادی از خانواده‌­های زندانیان سیاسی که مقابل زندان جمع بودند تا چشمشان به من افتاد یک‌هو همگی گریه­‌کنان آمدند بطرف من، اما من به آنها گفتم احمد سفارش کرده که بعد از شهادت او مبادا کسی گریه کند. تازه شماها باید انتقام اینها را هم بگیرید. آن روز به هرحال به­من ملاقات ندادند اما جمعیت با من به­‌ خانه ما آمد و مراسمی گرفتیم. شهادت احمد در یازدهم بهمن ۱۳۵۰، یک روز برفی خیلی سرد بود و جریان آن را روزنامه­‌های عصر نوشته و رادیو هم خبرش را پخش کرد که ولوله‌­ای انداخت میان مردم و خون احمد از سال پنجاه به­ بعد راه مبارزه را باز کرد.


سال ۱۳۵۰ رضا و بنیانگذاران در زندان بودند. گفتند برویم منزل آیت‌­الله خوانساری که در بازار فرش‌­فروشها بود. به­ مادران گفتند ابتدا در مسجد شاه جمع شوند و از آنجا به­ اتفاق برویم منزل خوانساری. مادرها همگی رفتیم منزل او اما آن روز ما را راه ندادند. دوباره قرار گذاشتیم. من رفتم مسجد شاه دیدم هیچ­کس نیست خیال کردم دیر آمده‌­ام و مادران دیگر رفته­‌اند. به‌­تنهایی رفتم منزل خوانساری. در که زدم پیشخدمت در را باز کرد و پرسید چکار داری؟ گفتم برای حساب و کتاب خمس آمده‌­ام خدمت آقا. در را باز کرد و گفت بفرمایید. رفتم دیدم هیچ­‌کس نیامده. نشستم توی اتاق. یک عده بدبخت بیچاره نشسته بودند دورتادور اتاق. من هم نشستم. یکی یکی می­رفتند پیش آقا. نوبت من که رسید پسر خوانساری، سید جعفر مرا صدا زد و پرسید چکار دارید؟ گفتم بچه­‌های من و پدرشان در زندان هستند خواستم شما کاری برای آنها انجام دهید. رفت یک مقدار پول آورد که به من بدهد. گفتم من احتیاج به ­پول ندارم من از شما می­خواهم اقدامی کنید لااقل پدرشان را آزاد کنند. گفت ما برای همه اقدام می­‌کنیم. دیدم نمی­خواهد کاری کند خواستم از منزل خارج شوم که صدای همهمه­‌ای به­ گوشم رسید. پیشخدمت گفت صبر کن و رفت در را باز کرد دید جمعیت زیاد ا­ست. در را بست و به­ من گفت قدری صبر کن تا اینها بروند. من ایستادم توی حیاط و بعد رفتم از در دیگر که توی ساختمان بود در را باز کردم و همه مادران آمدند تو طوری که حیاط و پله‌­ها پر از جمعیت شد و مجبور شدند جمعیت را ببرند پیش آقا. مادران از زندان گفتند، از شکنجه‌­ها گفتند، از بچه‌­هایشان تعریف کردند که این بچه­‌ها مسلمانند باید کاری کنید که اینها را اعدام نکنند، آقا به­‌ظاهر قدری متأثر شد که پسرش به او گفت آقا وقت نماز است. آقا از جا بلند شد، ما صبر کردیم آقا وضو گرفت تا از در رفت بیرون، ما هم دنبالش حرکت کردیم به‌­طرف مسجد سید عزیزالله. آن روزها مصادف با عاشورا بود و بازار هم بسته بود اما آقای خوانساری که به‌ ­طرف مسجد و پیشاپیش جمعیت راه افتاد ما ۶۰ ـ ۵۰ مادر هم به­ دنبالش حرکت کردیم و جمعیت هم در دو طرف ایستاده بود و تماشا می‌­کرد. آن­وقت من دیدم ما مادران با بودن این­ جماعت خیلی ساکت هستیم که یک‌هو با صدای بلند گفتم آهای بازاریها بیشتر شما احمد رضایی را می‌شناسید، او را کشتند حالا هم بچه­‌های ما در زندان زیر شکنجه هستند. بعد مادر بدیع‌زادگان گفت بچه مرا چهار ساعت روی اجاق برقی سوزانده­‌اند، مادران دیگر هم هرکدام در این باره چیزی گفتند که جمعیتی هم که در دو طرف ایستاده بود همه گریه می­‌کردند و به مسجد که رسیدیم دیگر خیلی شلوغ شده بود، مادرها هم گریه می­‌کردند و بعضی حالشان به هم خورد. من هم کناری ایستاده بودم اما جمعیت سراغم آمده سؤال می­‌کردند چه خبر شده و من به­‌آنها می‌­گفتم من مادر احمد رضایی هستم و این مادران هم فرزندانشان در زندان زیر شکنجه هستند.<ref name=":4" /></blockquote>حمید اسدیان درباره حرفهای عزیز گفته است: <blockquote>«توجه کنیم که این خاطرات متعلق به­ سال ۱۳۵۰ است یعنی زمانی که بر اثر حاکمیت ساواک هیچ خبری از اعتراضات زنان نبوده و راه انداختن چنین تظاهراتی با ۶۰ ـ ۵۰ مادر در واقع پدیده جدیدی بود که قبلا نمو­نه­‌اش را نداشتیم بلکه مهم‌­تر این­که عزیز به­‌عنوان مادر اولین شهید سازمان مجاهدین خلق، فرزند خود را پرچمی ساخته تا زندانیان دیگر را که زیر شکنجه هستند مطرح کند»</blockquote>
تاریخ تمدن ویل دورانت (جلد سوم، ترجمه)


== سخنان عزیز دراجلاس چهلمین سالگرد تأسیسی شورای ملی مقاومت ایران ==
دو منطق: ایستا و پویا
<blockquote>سلام به مریم عزیزم و با سلام به اعضای محترم شورای ملی مقاومت ایران! آغاز چهلمین سال تاسیس شورای ملی مقاومت ایران را به همه شما تبریک ‌می‌گویم. خیلی خوشحال هستم که در این جلسه با شکوه از من دعوت شد که شرکت کنم. این شورا نقطه امید مردم ایران است و ادامه بیش از ۱۰۰ سال مبارزه مردم ایران برای رسیدن به آزادی است. من می‌دانم مسعود و مریم عزیزم چقدر برای استواری شورا و سازمان مجاهدین زحمت کشیدند و خون همه شهدا و رنج اسرا را این چنین به بار و ثمر نشاندند.
کهکشان عظیم امسال دراین شرایط سخت نشان داد که این مقاومت درچه قله‌ای هست. الحمدالله که امروز همه زحمات درراه ثمر دادن است و گسترش کانونهای شورشی در شهرهای ایران گواه این است. من نمی‌خواهم زیاد صحبت کنم ولی باید این حقیقت را بگویم.


هرچه شما پیشرفت کنید دشمن و همه مزدورانش بیشتر علیه شما تبلیغ ‌می‌کند و دروغ ‌می‌گویند و سمپاشی ‌می‌کنند ولی من به‌عنوان کسی که شاهد جنایت‌های دو دیکتاتوری سلطنتی و آخوندی بوده‌ام، و تبلیغات سراسر دروغ این دو دیکتاتوری را علیه فرزندان مجاهدم شاهد بوده‌ام، ‌می‌خواهم بگویم که حقیقت مجاهدین چون چشمه‌ای زلال در جامعه و بین مردم ایران جاری ‌می‌شود. برای من که اولین بار مسعود را که به شدت شکنجه شده بود در اطاق بازجویی در زندان شاه دیدم، با وجود وضعیتی که داشت از چند لحظه‌ای که بازجو از اطاق بیرون رفت، استفاده کرده و به تشویق و روحیه دادن به من پرداخت. این تبلیغات نه تنها پشیزی ارزش ندارد، بلکه عمق کینه و دجالگری دشمن را نشان میدهد. به این جهت ‌می‌خواستم به همه هم میهنان عزیزم و به خانواده ها و مادران شهدا و زندانیان قیام بگویم که اینکار همیشه دشمن است و نشان می‌دهد که از همین مقاومت ‌می‌ترسد و پایان کارش را ‌می‌بینیم.
در آستانه رستاخیز ـ رساله ای در باب دینامیسم تاریخ


پس مثل همه فرزندان مجاهدم و همه اشرف نشانها به مسعود و مریم عزیزم ‌می‌گویم درود بر شما! خون شهیدان ما رنج اسیران مان در تو گره ‌می‌خورد رجوی قهرمان! برای شما در شورای ملی مقاومت آرزوی موفقیت ‌می‌کنم خدانگهدار همه شما!</blockquote>صحبت مریم رجوی پس‌از سخنان عزیز: <blockquote>با سلام بر عزیز عزیزها! مثل همیشه ما را سورپریز کردی! عزیز حضورتان و پایداری تان از ابتدا که این جلسه تا الآن. بالاخره شما خودتان را توانستید با این شرایط سخت با این تکنیک پیچیده ولی مثل همیشه پایدار واستوار و راهگشا و پیشتازید ولی چه کار خوبی کردید عزیز! امروز ما شما را شنیدیم همچنانکه گفتید از لحظه اول، از زندان و شکنجه که خود شما هم سوژه آن بودید بعنوان شاهد شاهدان گواهی دادید وضعیت بسیار بسیار تلخ و دردناک مسعود را که آنقدر شکنجه شده بود کسی قادر به شناختش نبود ولی در عین حال این چنین روحیه می‌داد به همه. مثل همیشه حاضرید! مثل همیشه شاهدید! بخصوص کنار دستتان الآن ‌می‌بینم هم فاطمه عزیز را و هم آن ویترین پر از تصاویر را که تصاویر فرزندان شهید شما هست، به‌دست دو دیکتاتوری شاه و شیخ. به هر حال فکر ‌می‌کنم هر کس دستی در آتش داشته باشد معنی همه اینها را ‌می‌فهمد و معنی تک تک کلمات شما را که چگونه نویدبخش همه مادران و همه خانواده‌هایی که الآن در ایران از شهادت فرزندانشان داغ دارند ویا از اسارت فرزندانشان درد و رنج ‌می‌کشند. ولی خوشبختانه از الگوی مادرانی چون شما برخوردارند که ‌می‌توان در هر شرایطی با روحیه‌ای صدچندان ،همه این شرایط را تحمل کرد، خم به ابرو نیاورد، سر خم نکرد، به عکس با تهاجم حداکثر دشمن، را به زانو در آورد. درود بر شما عزیز! هر چه در مورد شما بگویم کم است. ولی فقط ‌می‌توانم بگویم دستتان را ‌می‌بوسم و روی‌تان را به‌خاطر همه مقاومت‌ها پایداری‌ها و جنگ‌آوری‌تان! درود برشما عزیز، ‌می‌بوسمتان.<ref>[https://news.mojahedin.org/i/%D8%A7%D8%AC%D9%84%D8%A7%D8%B3-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87-%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%84%DB%8C-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%88%D9%85%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%A2%D8%BA%D8%A7%D8%B2-%DA%86%D9%87%D9%84%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%AA%D8%A3%D8%B3%DB%8C%D8%B3-%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D8%AF%D8%AB%DB%8C%D9%86-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF اجلاس سه روزه شورای ملی مقاومت ایران در آغاز چهلمین سال تأسیس شورا - محمد محدثین، ‌ عزیز مادر رضاییهای شهید]</ref></blockquote>
سیر فلسفه در ایران (ترجمه)


== پیام عزیز رضایی به‌مناسبت ۳۰دی ۱۳۵۷ سالروز آزادی آخرین دسته از زندانیان سیاسی ==
فرویدیسم: با اشاراتی به ادبیات و عرفان
<blockquote>فرزندان عزیز مجاهدم!


سلام
فرهنگ چهار زبانه (فارسی، انگلیسی، فرانسه، آلمانی)


کاش می‌توانستم در چنین روز عزیزی کنارتان باشم. ولی اجازه بدهید سی دی‌ماه روز آزادی مسعود عزیزم را به همه شما از صمیم قلبم تبریک بگویم.
طبیعت، حیات، منشاء و تکامل آن <ref name=":0" /> <ref>[https://hadgarie.blogspot.com/2011/09/1_19.html دایرة المعارف روشنگری]</ref>


بدون شک این روز مهمترین روز و روزی فراموشی ناپذیر در تاریخ میهن اسیر ماست.
== نسبت با سیاست و مناقشه‌های فکری ==
آریان‌پور به‌طور کلی به جریان‌های چپ و ادبیات مارکسیستی نزدیک بود، اما منابع مستقل تأکید می‌کنند که او را نمی‌توان صرفاً یک فعال سیاسی دانست؛ بلکه او بیش از هر چیز یک متفکر و مدرس بود. با این‌حال، فضای سیاسی دهه‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ به گونه‌ای بود که بسیاری از استادان دانشگاه در معرض برچسب‌گذاری ایدئولوژیک قرار می‌گرفتند و آریان‌پور نیز از این قاعده مستثنا نبود.


هیچگاه از یاد نمی‌برم روزی را که مسعود عزیزم با سایر فرزندانم از زندان مخوف شاه خائن به یمن ایستادگی مردم‌مان آزاد شدند. واقعاً آن شب تنها شبی بود بعد از سالیان دلهره و انتظار و سالهای سختی که او را در شکنجه‌گاه کمیته شهربانی دیده بودم، آرامش پیدا کردم. در واقع آن شب پایان همه رنجهایم بود، چرا که او میراث حنیف و سعید و اصغر و فرزندان شهیدم بود.
در دهه‌ی ۱۳۵۰ مباحثه‌های فکری بین او و برخی چهره‌های دینی و یا روشنفکران غیردینی نیز ثبت شده است. این مجادلات خصوصاً درباره‌ی نقش ایدئولوژی، دین و طبقه در تحلیل اجتماعی شکل گرفتند. آریان‌پور در این مواجهات معمولاً از تحلیل طبقاتی و ماتریالیستی دفاع می‌کرد.


خدایا شکرت که او هست. او امید خلقی اسیراست.
در عین حال، دیدگاه‌های او در سال‌های بعد از انقلاب ضدسلطنتی کم‌تر مجال بروز عمومی یافت، اما آثارش همچنان در دانشگاه‌ها تدریس می‌شدند و بسیاری از دانشجویان دهه‌ی ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ با متون او آشنا شدند.


مسعود عزیز م خیلی خوشحالم که جوانان رزمنده و مجاهد در کانون‌های شورشی با نام و رسم تو آشنا شده‌اند و بعد از ۵۴سال رزم بی‌امان تو و یارانت، نام تورا فریاد می‌کنند.
== میراث علمی و جایگاه او در تاریخ جامعه‌شناسی ایران ==
میراث آریان‌پور را می‌توان در سه محور بررسی کرد:


مسعود جان پسرم!
=== ۱) نقش آموزشی ===
او از ستون‌های اصلی نهادینه‌سازی رشته‌ی جامعه‌شناسی در ایران بود. نسل بزرگی از اساتید و پژوهشگران علوم اجتماعی شاگرد مستقیم یا غیرمستقیم او هستند.


چگونه خدا را سپاس بگویم که بعد از این همه ابتلائات سخت و سنگین چون ابراهیم از آتش گذر کردی و اینک در بلندترین قله صدق و فدا چون خورشیدی فروزان می‌درخشی.
=== ۲) آثار نظری ===
کتاب‌هایی مانند «جامعه‌شناسی هنر» و «زمینه‌ی جامعه‌شناسی» همچنان از منابع مهم در دانشگاه‌های ایران‌اند. سبک تحلیل او - ترکیبی از جامعه‌شناسی تاریخی، فلسفه‌ی اجتماعی و نقد فرهنگی - رویکردی خاص و متمایز ایجاد کرد.


اگر حضور تو در راس مقاومت ما نبود، معلوم نبود که شب تیره‌ای که خمینی ملعون و حکومت ننگین آخوندی بر میهن ما گسترده است کی پایان می‌یافت.
=== ۳) پروژه‌های پژوهشی بلندمدت ===
به‌ویژه فرهنگ علوم اجتماعیِ چندزبانه که اگرچه منتشر نشد، اما در تاریخ تفکر دانشگاهی ایران نمونه‌ای کم‌نظیر از کوششِ فردی در تدوین دانش اجتماعی است.


اگر امروز چشم‌انداز پیروزی نزدیک و نزدیک‌تر شده است،
در ارزیابی نهایی، آریان‌پور را می‌توان یکی از مهم‌ترین چهره‌های «گذار» در علوم اجتماعی ایران دانست؛ کسی که بین سنت ادبی ـ فلسفی ایرانی و جامعه‌شناسی مدرن پیوند برقرار کرد.<ref name=":1" />
 
و اگر شاهد خروش مداوم جوانان دلیر میهن عزیز مان ایران و کانون‌های شورشی قهرمان علیه جور و ستم آخوندها هستیم
 
همه و همه را مدیون حضور و وجود تو می‌دانیم.
 
...
 
درودبر مسعود عزیز و رزم جانانه‌اش
 
مادرتان عزیز رضایی سی دیماه ۱۳۹۸ <ref>[https://news.mojahedin.org/i/%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%E2%80%8C%D8%A8%D9%87%E2%80%8C%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A8%D8%AA-%DB%B3%DB%B0%D8%AF%DB%8C-%DB%B1%DB%B3%DB%B5%DB%B7-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C پیام مادر رضاییهای شهید ‌به‌مناسبت ۳۰دی ۱۳۵۷ سالروز آزادی آخرین دسته از زندانیان سیاسی]</ref></blockquote>
 
== تجدید پیمان عزیز، در ۹۴ سالگی با مجاهدین در دیدار با مریم رجوی ==
<blockquote>من این نامه را در شب ۲۱ رمضان شروع کردم و با تأنی و تأخیر نوشتم. از این‌که دیر ارسال می‌کنم ببخشید.
نقشه مسیر سال ۱۴۰۲
 
عزیز رضایی ۲۱ رمضان-۲۳ فروردین ۱۴۰۲
 
یا علی ای مولای من در شب شهادت تو که غمی تاریخی بر قلب انسانیت نهاد رو به تو می‌آورم تا قدر خودم را رقم بزنم و با الهام از راهت و رسالتت که رهایی انسان است نقشه مسیرم را برای سال ۱۴۰۲ ترسیم و به خاکپایت تقدیم کنم. و برای پیشبرد آن، از تو و خون به ناحق ریخته‌ات مدد بخواهم.
 
یا علی، مولای من در این مسیر هر چه زمان می‌گذرد و عمرم پیش می‌رود به حقانیت مسعود بنده راهنما به جانب خودت بیشتر پی می‌برم، ضمن این‌که درخشش او برای تک‌تک انسان‌هایی که صداقت دارند بیشتر روشن می‌شود. من کارهای نکرده زیاد دارم ولی همیشه مدیون مسعود و مریم هستم که مرا در این راه هدایت کردند. وقتی این شبها شنیدم که بحثهایی سر قیامت شد، به کارنامه خودم فکر کردم و به خاطر قصورهایم شرمنده‌ام.
 
افتخارم این است که در ۹۴ سالگی به برکت حضور راهبران عقیدتیم، نه تنها بر سر عهد و پیمانهایم هستم بلکه مصمم‌تر از قبل هستم.
 
در شرایطی که مردم ایران آماده‌تر از همیشه برای سرنگونی رژیم جنایتکار آخوندی هستند، توطئه‌های عوامل شاه و شیخ بالا گرفته است و همه این توطئه متوجه مجاهدین و مقاومت و شورای ملی مقاومت است که چهل سال است برای آزادی ایران از شر آخوندها مبارزه می‌کنند.
 
یادم می‌آید در سال ۱۳۵۷ وقتی خمینی تازه به ایران آمده بود، خانواده ما را به محلش در مدرسه رفاه دعوت کرد که به‌عنوان خانواده شهیدان توجهش را نشان دهد. او تصور می‌کرد که ما به امکاناتی که مد نظرش بود به ما بدهد چشم دوخته‌ایم و پرسید که مشکل خانه و معیشت داریم یا نه.
 
من با اعتماد کامل به او مثل این که بزرگ فامیل باشد جواب دادم که ما هیچ نیاز مالی یا خانه احتیاج نداریم. فقط یک دغدغه داریم و آن هم وضعیت این بچه‌هایمان است که یک عده‌یی چشم دیدن آنها را ندارند و میترسم فرصت‌طلبها بیایند اطراف شما را بگیرند جای مجاهدینی که برای آزادی ایران مبارزه کردند. مقداری هم از وضعیت چیزهایی که در همین زمینه از چند ماه پیش دیده بودم به او گفتم که الآن یادم نیست.
 
اما او از حرفهای من ناراحت شد و با لحن تند جواب داد این‌طور نیست و نمی‌شود. من فهمیدم انتظار این حرفها را از طرف من نداشت. بعد هم برنامه شام خوردن با خانواده او را که از قبل گفته بودند بهم زد و پسرش احمد گفت آقا حالش خوب نیست و گذاشت رفت. البته من قبل از آمدن خمینی همه این حرفها را خیلی مفصل‌تر به دختر خمینی که با ما در رابطه بود زدم ولی می‌خواستم مستقیم هم به خودش که بزرگتر همه است بگویم.
 
حالا بعد از این همه سال، همه می‌دانند که خمینی و نفرات او و خامنه‌ای با مردم و با مجاهدین و با بقیه چه کردند، اما یک فرصت‌طلبانی هم پیدا شده‌اند زیر علم سلطنت یا اسمهای دیگر که در این ۴۴ سال که گذشت خبری از آنها نبود. نمی‌دانم در شب شهادت موسی و اشرف و آذر و بقیه مجاهدین کجا بودند؟ در آن تیرخلاص ها و قتل‌عام و فروغ و آنهمه بمباران و حملات بعدی و موشک و کشت و کشتار مجاهدین کجا بودند که امروز سروکله‌شان پیدا شده و بدون هیچ خجالتی باز هم به مجاهدین می‌تازند. به خدا هنوز جای شکنجه‌های زندانهای شاه بر بدن زندانیهای آن زمان هست. ممکن است نسل جوان خبری از جنایتهای شاه نداشته باشد به این جهت وظیفه امثال من این است که با گفتن آنها نگذاریم که جنایتهای بی‌حد و حصر آخوندها آنها از یاد ببرد. یعنی این قسمت از تاریخ را بخواهند پاک کنند. این‌که ما می‌گوییم نه شاه و شیخ به این خاطر است که در زندان و شکنجه و اعدام و کشتار و دزدی و دیکتاتوری، دو روی یک سکه‌اند و تفاوت در اندازه‌ها چیزی از جرم و جنایت سلطنتی که بچه شاه آنرا وکالت می‌کند کم نمی‌کند.
 
این را هم به جوانها بگویم که دل من به این خوش است که به یمن وجود سازمان با این تشکیلات مستحکم و رهبری مسعود و مریم کسی نمی‌تواند انقلاب را مثل سال ۵۷ کند. من خودم را در هر شرایط و سن و سالی یک سرباز برای مسعود و مریم می‌دانم و آنچه را بتوانم و وظیفه من است انجام می‌دهم.
 
در شبهای قدر حرف من با جوانها این است که می‌خواهم تجربه‌ام را بگویم که به اعتقاد من مسعود و مریم بهترین نفرات برای قیام و انقلاب جدید شما هستند. و هر کس با آنها دشمنی می‌کند، دشمن مردم ایران از ستم این آخوندها است. خدا را گواه می‌گیرم که این مهمترین معیار تشخیص دوستان و دشمنان انقلاب مردم است.
 
خدایا، تو بر درون هرکس واقفی و می‌دانی من هیچ آرزویی جز رسیدن مسعود و مریم به ایران و آزادی مردم و رفاه و خوشبختی و سعادت آنها ندارم.<ref name=":1" /></blockquote>
 
== برافراشتن عکس عزیز رضایی در کنگره‌ی آمریکا ==
 
رائول روئیز (Raul Ruiz)، از نمایندگان کنگره‌ی آمریکا پس از دیدار با عزیز رضایی در پاریس و مشاهده‌ی آثار شلاق‌های ساواک شاه بر کف پای در یکی از جلسه‌های کنگره‌ی آمریکا به تاریخ ۲۰ نوامبر ۲۰۲۵ (۲۹ آبان ۱۴۰۴) عکس عزیز رضایی را بالا برد و خطاب به حضار گفت:<blockquote>
 
امروز به‌پا خاسته‌ام تا شجاعت و فداکاری عمیق زنی را گرامی بدارم که داستانش نماد مبارزه پایدار برای آزادی و کرامت انسانی در ایران است. زنی که به‌سادگی و با محبت «عزیز» نامیده می‌شود، به‌معنای «عزیز» یا «محبوب». نام کامل او عزیز رضایی است و او مادر مقاومت است. عزیز (زهرا نوروزی) در سال ۱۹۲۹ در تهران به دنیا آمد و هم‌چون بسیاری از مادران سراسر جهان، در جوانی ازدواج کرد، خانواده بزرگی را بزرگ کرد و برای آینده بهتر فرزندانش تلاش نمود. اما جریانهای تاریخ ایران، خانواده او را به قلب سرکوب سیاسی و ارعاب کشاند. عزیز دردی را تحمل کرد که هیچ والدینی هرگز نباید با آن روبه‌رو شود: از دست دادن ۹تن از اعضای خانواده‌اش؛ چهار پسر، سه دختر و دو داماد، که همه در دو دیکتاتوری پی‌درپی کشته شدند آنان از صدای کسانی می‌ترسیدند که به‌دنبال دموکراسی و حقوق اولیه بودند. ابتدا در دوران شاه و سپس در رژیم آخوندها که جای او را گرفت. در دوران حکومت شاه، سه تن از فرزندان عزیز زندانی و شکنجه شدند و یکی در خیابان به دست پلیس مخفی کشته شد. خود عزیز در سال ۱۹۷۵ دستگیر شد و بیش از ۳سال را در زندان گذراند. او را شکنجه کردند، شلاق زدند، وارونه آویزان کردند، به حبس انفرادی انداختند، و با این حال هرگز نشکست. جای زخم‌ها برکف پاهایش هنوز باقی است؛ گواه زنده‌ای بر ظلم و ستمی که صرفاً به‌خاطر خواستن آزادی برای مردمش تحمل کرد. پسرش مهدی، که هنگام دستگیری تنها ۱۹سال داشت، در برابر شکنجه‌هایی که بر او وارد می‌شد سر تسلیم فرود نیاورد. در یک محاکمه عمومی نادر در حضور یک خبرنگار خارجی، او جنایات وحشیانه رژیم را افشا کرد و جان خود را وقف فقرا و ستمدیدگان ایران نمود. این سرپیچی، جانش را گرفت، اما صدای او هم‌چنان طنین‌انداز است. پس از انقلاب ۱۹۷۹، مردم ایران به دموکراسی امیدوار بودند، اما به جای آن، استبدادی جدید و به بی‌رحمی (استبداد) قبلی سر برآورد. رژیم جدید بار دیگر خانواده عزیز را هدف قرار داد. در سال ۱۹۸۲، دخترش آذر که هشت ماهه باردار بود به همراه همسرش در یورشی از سوی سپاه پاسداران انقلاب کشته شدند. عزیز از کشور گریخت و مجبور به تبعید شد؛ جایی که مبارزه خود را از خارج ادامه داد. سال‌ها بعد، اعضای بیشتری از خانواده‌اش اعدام شدند. خانم رئیس، یک مادر تا کجا می‌تواند تحمل کند؟ یک خانواده برای آزادی چه اندازه باید فداکاری کند؟با وجود این خسارت‌های غیرقابل تصور، با وجود محرومیت از حق بازگشت به وطن، عزیز هرگز امید خود به ایرانی دموکراتیک و آزاد را از دست نداده است. امروز، در نود و چند سالگی، در آپارتمانی ساده در حومه پاریس زندگی می‌کند و هم‌چنان استوار است. او هم‌چنان به صراحت سخن می‌گوید. هم‌چنان باور دارد. او می‌گوید: «جنبش رهایی ایران نمرده است. قوی است، زنده است و ما رو به جلو حرکت می‌کنیم». داستان عزیز رضایی تنها درباره رنج نیست؛ درباره استقامت است، درباره تاب‌آوری و مقاومت است. گواهی است بر روح شکست‌ناپذیر مردم ایران که هم‌چنان خواستار حقوق اولیه انسانی هستند و برای رسیدن به آن همه چیز، حتی جان خود را به خطر می‌اندازند. خانم رئیس، ما در کنگره ایالات متحده ایستاده‌ایم؛ جایی که نماد آزادی و صدای دموکراتیک است. هرگز نباید این ارزش‌ها را بدیهی بدانیم و هرگز نباید از کسانی که در سراسر جهان برای آن مبارزه می‌کنند روی برگردانیم. امروز، من عزیز، مادر مقاومت، و همه ایرانیانی را گرامی می‌دارم که شجاعانه در برابر ستم ایستاده‌اند. من در کنار مردم ایران در تلاش برای رسیدن به دموکراسی، برابری و کرامت انسانی ایستاده‌ام. و بار دیگر تأیید می‌کنم که ایالات متحده همیشه از حقوق اساسی مردمانی که در جست‌وجوی آزادی هستند حمایت خواهد کرد. باشد که شجاعت عزیز هم‌چنان ما را الهام بخشد، همان‌گونه که مرا الهام بخشیده است. باشد که فداکاریهای او هرگز فراموش نشود. و باشد که روزی نزدیک فرا رسد که مردم ایران در صلح، عدالت و دموکراسی آزاد زندگی کنند.</blockquote>
 
== شعر رضا رضایی خطاب به عزیز پس از شهادت مهدی رضایی ==
شعری سروده‌ی رضا رضایی خطاب به مادرش، عزیز پس از شهادت برادر کوچکش مهدی رضایی که با صدای خودش آن ضبط و ارسال کرده است.<blockquote>'''به یاد برادر مجاهدم مهدی شهید'''
 
مادر بدان امید که گردم دوباره باز
 
بر راه کوچه دیده گریان خود مدوز
 
خورشید زندگانی پرالتهاب من
 
خواهد کند غروب به‌هنگام نیمروز
 
ایام کودکی که به ‌لبهای خرد من
 
اول سخن ز آیه قرآن گذاشتی
 
آن روز بذر مهر ضعیفان خلق را
 
در جان من به ‌مزرع اندیشه کاشتی
 
گفتی به ‌من که راه خدا راه مردم است
 
در راه او به‌ مایه جانت جهاد کن
 
مردان حق طلیعه‌ٌ آزادمردی‌اند
 
خود را رها ز سلطه هر انقیاد کن
 
زان پس به ‌گرد خویش نگه کرده یافتم
 
انبوه کودکان گرفتار درد را
 
پوشانده با غبار قدمهای عابران
 
از دیدگان رهگذران روی زرد را
 
دیدم چگونه کودک بیمار یک فقیر
 
بر روی دست مادر خود جان سپرد و مرد
 
غلطید اشک مادر و دندان خویش را
 
از فرط اضطرار به‌ لبهای خود فشرد
 
دیدم که اهرمن ز ره آورد مردمان
 
پر می‌کند دهان به ‌غارت گشوده را
 
از خون روستایی صحرای دوردست
 
لبریز می‌کند همه شب جام باده را
 
دیدم چگونه مردم محروم و بی امید
 
چشمان بی‌فروغ به ‌آینده بسته‌اند
 
دزد از میان خانه به ‌تاراج می‌برد
مجاهد شهید مهدی رضایی
یاران به ‌گوشه‌یی به‌ تماشا نشسته‌اند
 
شب سرد بود و تیره و صحرا خموش و رام
 
ابر سیه گرفته فروغ ستاره را
 
اندیشه‌های مردم آزاده وطن
 
گم کرده در طریق هدف راه چاره را
 
آن نغمه‌های پاک که خواندی هزار بار
 
در گوش جان خسته‌ام آغاز راز کرد
 
با آیه‌های سوره فجر و حدید و صف
 
بر روی من دریچه امید باز کرد
 
ناگاه در سپیده صبحی ز هم گسست
 
بانگ گلوله‌های مجاهد سکوت را
 
طوفان یک اراده پرشور همرهان
 
از هم درید لانه صد عنکبوت را
 
مادر ببین که بذر نخستین که کاشتی
 
در جان من شکفت و ز هر سو جوانه زد
 
آن شعله‌یی که در دل من برفروختی
 
از لوله سلاح من اکنون زبانه زد
 
مادر سپاس آخرم آخر قبول کن
 
پاداش آن سرود نخستین که خوانده‌ای
 
آن آیه‌های پاک که با رازهای آن
 
در جانم اشتیاق شهادت نشانده‌ای
 
ای هموطن طریق تو تاریک بود و من
 
با خون خود چراغ رهت برفروختم
 
دیدی که راه و می‌روی اکنون و با شتاب
 
من نیز مفتخر که در این ‌راه سوختم <ref>[https://hambastegimeli.com/8434_2010-06-15-15-16-24 مجاهد کبیر رضا رضایی- سخن این است که خاکستر تو تخم رزم آور دیگر باشد]</ref></blockquote>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ دسامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۶:۰۴

امیرحسین آریان‌پور
۲۷۰ پیکسل
امیرحسین آریان‌پور
نام اصلی امیرحسین آریان‌پور
زادروز ۱۲۹۸ خورشیدی
تهران
مرگ ۴ مرداد ۱۳۸۰
تهران
ملیت ایرانی
محل زندگی تهران
علت مرگ کهولت سن
جایگاه خاکسپاری قطعه‌ی نام‌آوران، بهشت زهرا، تهران
در زمان حکومت پهلوی، جمهوری اسلامی
رویدادهای مهم فعالیت دانشگاهی و تعلیق‌های مکرر در دهه‌ی ۱۳۴۰–۱۳۵۰
پیشه استاد دانشگاه، جامعه‌شناس، فلسفه‌دان، زبان‌پرداز، پژوهشگر
سال‌های نویسندگی دهه‌ی ۱۳۲۰ تا ۱۳۸۰
سبک نوشتاری جامعه‌شناسی انتقادی، مارکسیسم فرهنگی، تحلیل اجتماعی هنر
کتاب‌ها جامعه‌شناسی هنر؛ زمینه‌ی جامعه‌شناسی؛ در آستانه‌ی رستاخیز؛ روان‌شناسی از دیدگاه واقع‌گرایی؛ طرح فرهنگ تفصیلی علوم اجتماعی
مدرک تحصیلی دکتری جامعه‌شناسی و فلسفه
دانشگاه دانشگاه تهران؛ مطالعات تکمیلی در اروپا
حوزه جامعه‌شناسی هنر، فلسفه‌ی علوم اجتماعی، زیبایی‌شناسی مارکسیستی
دلیل سرشناسی آثار بنیادین در جامعه‌شناسی ایران؛ نوآوری در زبان علمی فارسی؛ تدریس بحث‌برانگیز و تأثیرگذار
اثرگذاشته بر جامعه‌شناسی دانشگاهی ایران، روشنفکران دهه‌ی ۱۳۴۰–۱۳۵۰
اثرپذیرفته از مارکس، انگلس، هگل، لوکاچ، گلدمن، دیلتای

امیرحسین آریان‌پور (۱۳۰۳–۱۳۸۰ ش. / ۱۹۲۵–۲۰۰۱ م.) از نظریه‌پردازان برجسته و چهره‌های مؤثر در شکل‌گیری علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی دانشگاهی در ایران است. او افزون بر نقش آموزشی، از حیث تألیف، ترجمه، فرهنگ‌نویسی و نیز کوشش در معرفی جریان‌های نوین تفکر اجتماعی جایگاهی متمایز دارد. آریان‌پور در فضایی فرهنگی و ادبی رشد کرد و تحصیلاتش را در حوزه‌ی فلسفه، جامعه‌شناسی و علوم انسانی در ایران، لبنان، انگلستان و آمریکا دنبال نمود. تنوع جغرافیایی و فکریِ تحصیلات او موجب شد که رویکردی ترکیبی و چندرشته‌ای به مباحث اجتماعی شکل گیرد؛ رویکردی که بر مطالعه‌ی هم‌زمان ساختارهای اجتماعی، تاریخ اندیشه، هنر و زبان استوار بود.

آریان‌پور از نظر نظری گرایش‌های روشنی به ماتریالیسم تاریخی و جامعه‌شناسی مارکسیستی داشت، با این‌حال آثارش لزوماً محدود به بازتولید آموزه‌های مارکسیستی نیست؛ بلکه نوعی «خوانش بومی‌شده» از نظریه‌ی اجتماعی ارائه می‌دهد که در آن تلاش می‌کند مفاهیم غربی را با زمینه‌ی تاریخی و فرهنگی ایران پیوند دهد. وی در دوران پهلوی با نظام سلطنتی مخالف بود و به‌همین دلیل از شغل برکنار شدو فعالیت‌های آموزشی‌اش چندبار با وقفه مواجه شد و او را به دانشکده الهیات تبعید کردند.

آریان‌پور در حوزه‌ی آموزشی، یکی از مهم‌ترین تدریس‌کنندگان جامعه‌شناسی در دانشگاه تهران طی دهه‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ بود و نقش مهمی در تربیت نسل بعدی اساتید علوم اجتماعی ایفا کرد. آثار او -از جمله جامعه‌شناسی هنر، زمینه‌ جامعه‌شناسی، در آستانه‌ رستاخیز و روان‌شناسی از دیدگاه واقع‌گرایی - به کرّات چاپ شده و نقشی پایدار در مطالعات فرهنگ، هنر و جامعه در ایران داشته‌اند.

علاوه بر آثار منتشرشده، پروژه‌ی فرهنگ تفصیلی علوم اجتماعی به چهار زبان نیز از تلاش‌های ماندگار اوست که هرچند به‌طور کامل منتشر نشد، اما حجم گسترده‌ی یادداشت‌ها و فیش‌های باقی‌مانده نشان‌دهنده‌ی دامنه‌ی حیرت‌انگیز پژوهش‌های اوست.

زندگی‌نامه و زمینه‌ی خانوادگی

امیرحسین آریان‌پور در هشتم اسفند ۱۳۰۳ در تهران زاده شد. او در ۱۸ سالگی، یعنی در سال ۱۳۲۱، در مسابقات بوکس خراسان و در سال ۱۳۲۳ در مسابقات وزنه‌برداری چندملیتی خاور نزدیک، اول شد.خانواده‌ی او فضایی فرهنگی داشتند و در برخی منابع آمده است که پیوندهای خانوادگی او با چهره‌های شناخته‌شده‌ی ادبیات معاصر، از جمله سهراب سپهری، در شکل‌گیری ذوق ادبی و زبانی او بی‌تأثیر نبوده است. آریان‌پور از همان سال‌های نوجوانی با ادبیات فارسی و زبان‌های خارجی آشنا شد و بعدها که تحصیلات دانشگاهی را آغاز کرد، توانایی‌اش در زبان‌های انگلیسی، فرانسه، آلمانی و عربی مسیر پژوهشی او را بسیار گسترش داد.

تحصیل رسمی او در حوزه‌ی فلسفه و علوم انسانی ابتدا در دانشگاه تهران آغاز شد. در دهه‌ی ۱۳۲۰ و اوایل دهه‌ی ۱۳۳۰، او در محیطی درس می‌خواند که در آن اندیشه‌های جدید غربی، از اگزیستانسیالیسم تا مارکسیسم، در ایران به‌تدریج ترجمه و تدریس می‌شد. آریان‌پور در این سال‌ها در کلاس‌هایی شرکت کرد که متفکرانی چون بدیع‌الزمان فروزانفر، محمود حسابی و برخی استادان خارجی در آن تدریس می‌کردند. همین تنوع آموزشی بعدها در رویکرد چندرشته‌ای او کاملاً مشهود است.[۱]

تحصیلات دانشگاهی و شکل‌گیری دستگاه فکری

پس از پایان تحصیلات در ایران، آریان‌پور مدتی در دانشگاه آمریکایی بیروت به ادامه‌ی تحصیل پرداخت و سپس برای دوره‌هایی از آموزش تخصصی جامعه‌شناسی، فلسفه و زبان‌شناسی به انگلستان و ایالات متحده رفت. آشنایی او با فضای آکادمیک کمبریج و پرینستون باعث شد با جریان‌های اصلی جامعه‌شناسی - از دورکیم و وبر تا مکتب فرانکفورت - از نزدیک آشنا شود. او در کنار مطالعات نظری، به روش‌شناسی علوم اجتماعی علاقه‌ی ویژه‌ای نشان داد و همین گرایش بعدها در آثارش کاملاً نمود یافت.

آریان‌پور اگرچه در جوانی گرایش‌های مارکسیستی داشت، اما نگاهش به جامعه‌شناسی صرفاً در چارچوب ایدئولوژیک باقی نماند. او با وجود پایبندی به برخی مفاهیم ماتریالیستی، در آثارش کوشید به تحلیل اجتماعی ـ فرهنگی بافت ایران توجه کند و مفاهیم نظری را به‌گونه‌ای تفسیر کند که برای مطالعه‌ی فرهنگ ایرانی سودمند باشد. بنابراین می‌توان گفت دستگاه فکری او ترکیبی از نظریه‌ی مارکسیستی، تحلیل تاریخی، روش‌شناسی تطبیقی و توجه به ماهیت فرهنگی جوامع بود.[۲]

رویکرد نظری

آریان‌پور بیش از هر چیز به‌عنوان یک نظریه‌پرداز اجتماعی با گرایش ماتریالیستی شناخته می‌شود. او در درس‌گفتارها و نوشته‌هایش بر این اصل تأکید می‌کرد که برای فهم پدیده‌های فرهنگی و هنری باید سازوکارهای اجتماعی، اقتصادی و تاریخی را شناخت. در همین چارچوب بود که کتاب مشهور «جامعه‌شناسی هنر» را نوشت؛ اثری که در آن هنر به‌عنوان محصول شرایط اجتماعی بررسی می‌شود و هنرمند نه «نابغه‌ی جدا از جامعه» بلکه «کنش‌گری در بستر تاریخی» تلقی می‌گردد.

از نظر او تحلیل هنر، ادبیات و زبان باید از سطح زیباشناختی صرف فراتر می‌رفت و نیروهای اجتماعی مؤثر بر آن‌ها آشکار می‌شد. این نگرش، او را در میان نخستین کسانی قرار داد که جامعه‌شناسی هنر را به‌طور نظام‌مند در ایران طرح کردند. همین اثر بعدها در مدارس هنری و دانشگاه‌ها بارها تدریس شد و همچنان در حوزه‌ی جامعه‌شناسی هنر در ایران مرجعیت دارد.

در کنار این رویکرد، آریان‌پور در آثار دیگری همچون «در آستانه‌ی رستاخیز» به تحلیل تاریخی و مفهوم «دینامیسم تاریخ» پرداخت. او تحولات جوامع را نتیجه‌ی حرکت‌های ساختاری می‌دانست و نقش نیروهای اجتماعی را فراتر از نقش افراد برجسته می‌نشاند.

برخی منتقدان او را متأثر از مارکسیسم کلاسیک می‌دانستند و معتقد بودند که تحلیل‌هایش بیش از حد بر عوامل مادی و طبقاتی تکیه دارد؛ اما در مقابل، برخی پژوهشگران معاصر، استدلال کرده‌اند که آریان‌پور تلاش داشت دستگاهی نظری بسازد که برای تحلیل جامعه‌ی ایران، و نه صرفاً بازتاب نظریه‌های اروپایی، مناسب باشد.[۳]

فعالیت‌های دانشگاهی و نقش آموزشی

بی‌تردید مهم‌ترین عرصه‌ی تأثیرگذاری آریان‌پور دانشگاه بود. او سال‌ها در دانشگاه تهران به تدریس جامعه‌شناسی، فلسفه و روش تحقیق پرداخت و شاگردان بسیاری تربیت کرد. گزارش‌های مطبوعاتی و یادنامه‌های منتشرشده در رسانه‌ها و نیز یادداشت‌هایی از شاگردانش نشان می‌دهد که شیوه‌ی تدریس آریان‌پور بر پایه‌ی گفت‌وگو، نقد و تحلیل و دعوت به مطالعه‌ی گسترده بود.

آریان‌پور یکی از نخستین استادانی بود که روش‌شناسی پژوهش را به‌صورت درس مستقل در ایران تدریس کرد. کتاب «آیین پژوهش» نیز از همین تجربه‌ها برآمده است. او دانشجویان را تشویق می‌کرد که نه‌تنها نظریه بخوانند، بلکه از میدان اجتماعی نیز داده جمع کنند؛ گرچه در زمان او جامعه‌شناسی تجربی هنوز به شکل امروزینش در ایران رواج نیافته بود.

یکی از وجوه برجسته‌ی نقش آموزشی او علاقه‌ی فراوانش به زبان‌شناسی و فرهنگ‌نویسی بود. آریان‌پور زبان را کلید فهم فرهنگ می‌دانست و پروژه‌ی عظیم فرهنگ تفصیلی علوم اجتماعی به چهار زبان را آغاز کرد؛ پروژه‌ای که هزاران فیش و یادداشت برای آن تهیه کرد. اگر این فرهنگ‌نامه کامل می‌شد، به احتمال زیاد یکی از مهم‌ترین فرهنگ‌های علوم اجتماعی در ایران محسوب می‌گشت.[۴]

مخالفت با نظام شاهنشاهی و جریان‌های راست ارتجاعی

امیرحسین آریان‌پور پس از بازگشت از آمریکا به ایران، آریان‌پور در دانشکده‌های مختلف به تدریس جامعه‌شناسی، فلسفه‌ی اجتماعی و روش تحقیق پرداخت. ولی هربار به علت تندروی و «اهانت به شاه و آمریکایی‌ها» از شغل برکنار شدفعالیت‌های آموزشی‌اش چندبار در دوران دیکتاتوری پهلوی با وقفه مواجه شد؛ به‌همین علت او را به دانشکده الهیات تبعید کردند. هدف این بود که هم دستش از دانشکده علوم اجتماعی و ادبیات کوتاه شود و هم همواره با روحانیانی مانند مرتضی مطهری درگیر باشد. در یکی از درگیری‌ها دانشجویی متعصب با چاقو به او حمله برد و آریانپور با شجاعت ورزشکارانه چاقو را از چنگ مهاجم در آورد و او را از کلاس بیرون انداخت. آریان‌پور آشکارا می‌گفت که هدفش از تدریس گسترش «شور انقلابی» در میان جوانان است.

در ساختن و کاربرد واژه‌های تازه در زبان فارسی استاد بود و بسیاری از واژه‌های رایج در علوم نظری دستاورد اوست. ماندگارترین کارش گردآوری ۳۰۰ هزار واژه برابرنهاده برای یک «فرهنگ تفصیلی علوم اجتماعی» است.

در نظام سلطنتی زندانیان سیاسی بیت پایانی مثنوی معروف او را بر دیوار زندان‌ها می‌نوشتند:

یکی از بزرگ‌ترین تلاش‌های علمی او پروژه‌ی «فرهنگ تفصیلی علوم اجتماعی» بود؛ اثری چندزبانه که بنا بر برآوردهای موجود، شامل حدود سیصد هزار مدخل و برابرنهاده می‌شد. این اثر عظیم هرچند به‌صورت کامل منتشر نشد، اما یادداشت‌ها و فیش‌های به‌جای‌مانده از آن نشان‌دهنده‌ی دامنه‌ی وسیع کار پژوهشی اوست و از آن به‌عنوان یکی از بلندپروازانه‌ترین طرح‌های فرهنگ‌نویسی در علوم انسانی ایران یاد می‌شود.

آریان‌پور افزون بر آثار علمی، اشعار و نوشته‌های ادبی نیز داشت. در میان آثار منظوم او، مثنوی‌ای با مطلع «آفتاب زندگی تابنده باد» شهرت یافت و در دوره‌ی پیش از انقلاب، برخی زندانیان سیاسی بیت پایانی آن را بر دیوار سلول‌ها می‌نوشتند:

«آفتاب زندگی تابنده باد

چشم ما بر طلعت آینده باد»[۵]

کتاب‌ها و آثار منتشرشده

فهرست آثار آریان‌پور گسترده است و نسخه‌ی کامل آن تاکنون منتشر نشده، اما مهم‌ترین آثار شناخته‌شده‌ی او عبارت‌اند از:

جامعه‌شناسی هنر

زمینه‌ جامعه‌شناسی

 
امیرحسین آریان‌پور

روان‌شناسی از دیدگاه واقع‌گرایی

آیین پژوهش

پروژه‌ی «فرهنگ تفصیلی علوم اجتماعی»

دشمن مردم و ایبسن آشوب‌گرای

بزرگ مردان تاریخ

تاریخ تمدن ویل دورانت (جلد سوم، ترجمه)

دو منطق: ایستا و پویا

در آستانه رستاخیز ـ رساله ای در باب دینامیسم تاریخ

سیر فلسفه در ایران (ترجمه)

فرویدیسم: با اشاراتی به ادبیات و عرفان

فرهنگ چهار زبانه (فارسی، انگلیسی، فرانسه، آلمانی)

طبیعت، حیات، منشاء و تکامل آن [۱] [۶]

نسبت با سیاست و مناقشه‌های فکری

آریان‌پور به‌طور کلی به جریان‌های چپ و ادبیات مارکسیستی نزدیک بود، اما منابع مستقل تأکید می‌کنند که او را نمی‌توان صرفاً یک فعال سیاسی دانست؛ بلکه او بیش از هر چیز یک متفکر و مدرس بود. با این‌حال، فضای سیاسی دهه‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ به گونه‌ای بود که بسیاری از استادان دانشگاه در معرض برچسب‌گذاری ایدئولوژیک قرار می‌گرفتند و آریان‌پور نیز از این قاعده مستثنا نبود.

در دهه‌ی ۱۳۵۰ مباحثه‌های فکری بین او و برخی چهره‌های دینی و یا روشنفکران غیردینی نیز ثبت شده است. این مجادلات خصوصاً درباره‌ی نقش ایدئولوژی، دین و طبقه در تحلیل اجتماعی شکل گرفتند. آریان‌پور در این مواجهات معمولاً از تحلیل طبقاتی و ماتریالیستی دفاع می‌کرد.

در عین حال، دیدگاه‌های او در سال‌های بعد از انقلاب ضدسلطنتی کم‌تر مجال بروز عمومی یافت، اما آثارش همچنان در دانشگاه‌ها تدریس می‌شدند و بسیاری از دانشجویان دهه‌ی ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ با متون او آشنا شدند.

میراث علمی و جایگاه او در تاریخ جامعه‌شناسی ایران

میراث آریان‌پور را می‌توان در سه محور بررسی کرد:

۱) نقش آموزشی

او از ستون‌های اصلی نهادینه‌سازی رشته‌ی جامعه‌شناسی در ایران بود. نسل بزرگی از اساتید و پژوهشگران علوم اجتماعی شاگرد مستقیم یا غیرمستقیم او هستند.

۲) آثار نظری

کتاب‌هایی مانند «جامعه‌شناسی هنر» و «زمینه‌ی جامعه‌شناسی» همچنان از منابع مهم در دانشگاه‌های ایران‌اند. سبک تحلیل او - ترکیبی از جامعه‌شناسی تاریخی، فلسفه‌ی اجتماعی و نقد فرهنگی - رویکردی خاص و متمایز ایجاد کرد.

۳) پروژه‌های پژوهشی بلندمدت

به‌ویژه فرهنگ علوم اجتماعیِ چندزبانه که اگرچه منتشر نشد، اما در تاریخ تفکر دانشگاهی ایران نمونه‌ای کم‌نظیر از کوششِ فردی در تدوین دانش اجتماعی است.

در ارزیابی نهایی، آریان‌پور را می‌توان یکی از مهم‌ترین چهره‌های «گذار» در علوم اجتماعی ایران دانست؛ کسی که بین سنت ادبی ـ فلسفی ایرانی و جامعه‌شناسی مدرن پیوند برقرار کرد.[۳]

منابع