صفاریان: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۳: | خط ۳: | ||
نخستین فرد این خانواده که قدرت یافت [[یعقوب لیث|یعقوب لیث صفّار]]، از سردستگان عیّاران سیستان بود. | نخستین فرد این خانواده که قدرت یافت [[یعقوب لیث|یعقوب لیث صفّار]]، از سردستگان عیّاران سیستان بود. | ||
صفاریان نزدیک به ۱۴۰ سال امارت کردند. اوج قدرت و دولت ایشان در زمان یعقوب و برادرش عَمرو لِیث بود که تمام نواحی شرقی و مرکزی و جنوبی و جنوب غربی [[ایران]] را به اختیار گرفتند و بر ضد خلیفه عبّاسی قیام کردند. جنگ یعقوب و سپاهیان خلیفه کنار رود دجله میان بغداد و مداین رخ داد و اگرچه با دسیسهای به شکست یعقوب انجامید، امّا دستگاه خلافت را سخت هراسان کرد. چندی بعد، پس از آن که عَمرو لیث، که او نیز امیری دلیر و با تدبیر و جوانمرد بود، اسیر امیر اسماعیل سامانی گردید و در زندان بغداد کشته شد، حکومت صفّاریان تنها به مناطق محلّی محدود گردید.<ref name=":2">تاریخ ایران - [http://tarikhiran.blog.ir/post/hokumat-safarian حکومت صفاریان]</ref> | صفاریان نزدیک به ۱۴۰ سال امارت کردند. اوج قدرت و دولت ایشان در زمان یعقوب و برادرش عَمرو لِیث بود که تمام نواحی شرقی و مرکزی و جنوبی و جنوب غربی [[ایران]] را به اختیار گرفتند و بر ضد خلیفه عبّاسی قیام کردند. جنگ یعقوب و سپاهیان خلیفه کنار رود دجله میان بغداد و مداین رخ داد و اگرچه با دسیسهای به شکست یعقوب انجامید، امّا دستگاه خلافت را سخت هراسان کرد. چندی بعد، پس از آن که عَمرو لیث، که او نیز امیری دلیر و با تدبیر و جوانمرد بود، اسیر امیر اسماعیل [[سامانیان|سامانی]] گردید و در زندان بغداد کشته شد، حکومت صفّاریان تنها به مناطق محلّی محدود گردید.<ref name=":2">تاریخ ایران - [http://tarikhiran.blog.ir/post/hokumat-safarian حکومت صفاریان]</ref> | ||
صفّاریان نخستین سلسله ایرانی بودند که فارسیگویان را گرامی داشتند. | صفّاریان نخستین سلسله ایرانی بودند که فارسیگویان را گرامی داشتند. | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
یعقوب لیث رویگرزادهای از مردم سیستان بود که سلسله پادشاهی صفّاریان را بنیان گذاشت. وی در آغاز جوانی به عیّاران پیوست و با هوش سرشار و پهلوانی و مردانگی بسیار، به زودی سرهنگ عیّاران سیستان شد. طی نزدیک به ده سال، یعقوب لیث، امیران همسایه سیستان را به اطاعت خود درآورد و گماشتگان خلیفه بغداد را از آن نواحی راند و سراسر خراسان، کرمان، فارس، سیستان، خوزستان و گرگان را قلمرو خود ساخت. تصرّف نیشابور و برانداختن محمّد بن طاهر، آخرین امیر طاهریان، که با وجود اندک استقلال محلی همچنان دست نشانده خلیفه عبّاسی بود، به یعقوب لیث فرصت داد که حکومتی کاملاً مستقل و ایرانی در بخش بزرگی از این سرزمین کهنسال تشکیل دهد. نوشتهاند هنگامی که بزرگان نیشابور از او خواستند منشور خلیفه را نشان دهد، وی شمشیرش را از نیام برکشید و گفت: «این است عهد و منشور من. امیرالمؤمنین را به بغداد نه این تیغ نشاندهاست؟» | یعقوب لیث رویگرزادهای از مردم سیستان بود که سلسله پادشاهی صفّاریان را بنیان گذاشت. وی در آغاز جوانی به عیّاران پیوست و با هوش سرشار و پهلوانی و مردانگی بسیار، به زودی سرهنگ عیّاران سیستان شد. طی نزدیک به ده سال، یعقوب لیث، امیران همسایه سیستان را به اطاعت خود درآورد و گماشتگان خلیفه بغداد را از آن نواحی راند و سراسر خراسان، کرمان، فارس، سیستان، خوزستان و گرگان را قلمرو خود ساخت. تصرّف نیشابور و برانداختن محمّد بن طاهر، آخرین امیر طاهریان، که با وجود اندک استقلال محلی همچنان دست نشانده خلیفه عبّاسی بود، به یعقوب لیث فرصت داد که حکومتی کاملاً مستقل و ایرانی در بخش بزرگی از این سرزمین کهنسال تشکیل دهد. نوشتهاند هنگامی که بزرگان نیشابور از او خواستند منشور خلیفه را نشان دهد، وی شمشیرش را از نیام برکشید و گفت: «این است عهد و منشور من. امیرالمؤمنین را به بغداد نه این تیغ نشاندهاست؟» | ||
پایتخت یعقوب زَرَنج (سیستان) بود. وی حدود هفده سال با مروّت و مردانگی حکم راند و بیشتر اوقات خود را در جنگ و مبارزه و جهاد گذراند. درسالهای آخر حیات، یعقوب قصد داشت تا بغداد را تصرف کند و خاندان عبّاسی را براندازد. وی در این راه پیش رفت بسیار کرد و تا محلی بین تیسفون و بغداد رسید. امّا در آن جا جنگی درگرفت و برادر خلیفه که خود در میان سپاه بود به حیله در سپاهیان یعقوب شکست انداخت. یعقوب زخمی به اهواز بازگشت. هنوز قصد آن داشت که دگرباره به جنگ خلیفه رود و خلیفه نیز هراسناک پیوسته از او دلجویی میکرد. امّا بیماری به یعقوب مجال نداد و چندی بعد در جُندیشاپور درگذشت. گور او را نزدیک مقبره دانیال در شوش نوشتهاند. برخی نیز مقبره دانیال را گور یعقوب لیث میدانند. | پایتخت یعقوب زَرَنج (سیستان) بود. وی حدود هفده سال با مروّت و مردانگی حکم راند و بیشتر اوقات خود را در جنگ و مبارزه و جهاد گذراند. درسالهای آخر حیات، یعقوب قصد داشت تا بغداد را تصرف کند و خاندان عبّاسی را براندازد. وی در این راه پیش رفت بسیار کرد و تا محلی بین تیسفون و بغداد رسید. امّا در آن جا جنگی درگرفت و برادر خلیفه که خود در میان سپاه بود به حیله در سپاهیان یعقوب شکست انداخت. یعقوب زخمی به [[اهواز]] بازگشت. هنوز قصد آن داشت که دگرباره به جنگ خلیفه رود و خلیفه نیز هراسناک پیوسته از او دلجویی میکرد. امّا بیماری به یعقوب مجال نداد و چندی بعد در جُندیشاپور درگذشت. گور او را نزدیک مقبره دانیال در شوش نوشتهاند. برخی نیز مقبره دانیال را گور یعقوب لیث میدانند. | ||
یعقوب لیث امیری جدّی، نیرومند و شجاع بود. از مردمداری، پاکی و دادگستری او داستانها گفتهاند. وی بسیار ساده میزیست و از تجمّل و هوسرانی بیزار بود. نوشتهاند که وی در جنگها بر پاره نمدی مینشست و بر سپری که درکنارش بود تکیه میداد و هنگام خواب سپر را زیر سر میگذاشت و همانجا میخفت. صفات جوانمردی و پاکنظری و بلندطبعی عیّاران، در رفتار یعقوب لیث به طور کامل مصداق داشت. وی را نخستین مروّج زبان فارسی دانستهاند. او به شاعرانی که پس از فتح هَرات بهزبان تازی او را ستودند گفت: «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت». | یعقوب لیث امیری جدّی، نیرومند و شجاع بود. از مردمداری، پاکی و دادگستری او داستانها گفتهاند. وی بسیار ساده میزیست و از تجمّل و هوسرانی بیزار بود. نوشتهاند که وی در جنگها بر پاره نمدی مینشست و بر سپری که درکنارش بود تکیه میداد و هنگام خواب سپر را زیر سر میگذاشت و همانجا میخفت. صفات جوانمردی و پاکنظری و بلندطبعی عیّاران، در رفتار یعقوب لیث به طور کامل مصداق داشت. وی را نخستین مروّج زبان فارسی دانستهاند. او به شاعرانی که پس از فتح هَرات بهزبان تازی او را ستودند گفت: «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت». | ||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
== حکومت صفاریان == | == حکومت صفاریان == | ||
صفاریان از دودمانهای ایرانی فرمانروای بخشهایی از ایران بودند. پایتخت ایشان شهر زَرَنگ بود یعقوب لیث نخستین امیر این خانواده بود که دولت مستقل اسلامی صفاریان را بنیاد نهاد. لیث سه پسر داشت بنامهای یعقوب و عمر و علی، هر سه پسران لیث حکومت کردند اما دورهٔ حکومتشان چندان نپایید. یعقوب نیز در اوایل مانند پدر رویگری میکرد و هرآنچه بدست میآورد جوانمردانه به دوستان و همسالانش ضیافت میکرد. چون به سن رشد رسید تعدادی از مردان جمع شده او را به سرداری خود برگزیدند. در سال ۲۳۷ که طاهر بن عبدالله در خراسان حکومت میکرد مردی به نام صالح بن نصر کنانی بر سیستان مستولی شد و یعقوب به خدمت وی درآمد. طاهر که مردی با تدبیر بود صالح بن نصر را از سیستان براند و پس از وی شخصی بنام درهم بن نضر خروج کرد و سیستان را تصرف نمود و سپاهیان طاهر را از سیستان براند. درهم که نتوانست از عهده سپاهیان برآید یعقوب را به سرداری سپاه خویش برگزید. سپاهیان چون ضعف فرماندهی درهم را دیدند از فرماندهی یعقوب اسقبال نمودند. پس از چندی والی خراسان با چاره تدبیر درهم را اسیر کرد و به بغداد فرستاد. او مدتی در بغداد زندانی بود و پس از آزاد شدن به خدمت خلیفه درآمد. در این زمان بود که کار یعقوب نیز بالا گرفت و او به دفع خوارج رفت. یعقوب چون مردی باتدبیر و عیار بود تمام یارانش از وی چنان فرمانبرداری میکردند که برون از تصور بود. | |||
یعقوب بعد از تصرف سیستان رو به خراسان نهاد ولی چیزی نصیبش نشد. یعقوب مردی نبود که بزودی مضمحل شود و بار دیگر در سال ۲۵۳ هجری قمری رو به خراسان نهاد اما این بار بخت یار او بود. وی شهرهای هرات و پوشنگ را بگرفت و از آنجا رو به کرمان نهاد و گماشته حاکم شیراز در کرمان را بگرفت. پس از آن رو به شیراز نهاده و با حاکم فارس جنگید و آنجا را نیز تصرف کرد. یعقوب سپس چند نفر از طرفداران خود را با پیشکشهای گرانبها نزد خلیفهٔ بغداد فرستاد و خود را مطیع خلیفه اعلان کرد. یعقوب در سال ۲۵۷ باز به فارس لشکر کشید و خلیفه المعتمد به وی پیغام داد که ما ملک فارس را به تو ندادهایم که تو به آنجا لشکرکشی میکنی. الموفق برادر خلیفه که صاحباختیار مملکت بود رسولی نزد یعقوب فرستاد مبنی بر اینکه ولایت بلخ و تخارستان و سیستان مربوط به یعقوب است. یعقوب نیز بلخ را تصرف نموده متوجه کابل شد و والی کابل را اسیر و شهر را تصرف نمود. پس از آن به هرات رفت و از آنجا به نیشاپور و محمد بن طاهر حاکم خراسان را با اتباعش اسیر کرد و به سیستان فرستاد. وی از آنجا روانهٔ طبرستان شد تا در آنجا با حسن بن زید علوی بجنگد. حسن در این جنگ شکست خورد و فرار کرد و به سرزمین دیلمان رفت. یعقوب از ساری به آمل رفت و پس از جمعآوری خراج یکساله روانهٔ دیلمان شد. در راه در اثر باریدن باران تعداد زیادی از سپاهیانش کشته شدند و او به مدت چهل روز سرگردان میگشت. یعقوب رسولی را نزد خلیفه فرستاد مبنی بر اینکه طبرستان را فتح کرده و حسن را منزوی ساختهاست، به امید اینکه مورد نظر خلیفه واقع گردد. اما خلیفه حکمی را توسط حاجیان به خراسان فرستاد که چون وی از حکم ما تمرد کرد و به حکومت سیستان بسنده نکرد او را در همه جا لعن کنند.<ref name=":1">ققنوس - [http://ghoghnoos87x1.mihanblog.com/extrapage/6 گستره فرمانروایی صفاریان]</ref> | یعقوب بعد از تصرف سیستان رو به خراسان نهاد ولی چیزی نصیبش نشد. یعقوب مردی نبود که بزودی مضمحل شود و بار دیگر در سال ۲۵۳ هجری قمری رو به خراسان نهاد اما این بار بخت یار او بود. وی شهرهای هرات و پوشنگ را بگرفت و از آنجا رو به کرمان نهاد و گماشته حاکم شیراز در کرمان را بگرفت. پس از آن رو به شیراز نهاده و با حاکم فارس جنگید و آنجا را نیز تصرف کرد. یعقوب سپس چند نفر از طرفداران خود را با پیشکشهای گرانبها نزد خلیفهٔ بغداد فرستاد و خود را مطیع خلیفه اعلان کرد. یعقوب در سال ۲۵۷ باز به فارس لشکر کشید و خلیفه المعتمد به وی پیغام داد که ما ملک فارس را به تو ندادهایم که تو به آنجا لشکرکشی میکنی. الموفق برادر خلیفه که صاحباختیار مملکت بود رسولی نزد یعقوب فرستاد مبنی بر اینکه ولایت بلخ و تخارستان و سیستان مربوط به یعقوب است. یعقوب نیز بلخ را تصرف نموده متوجه کابل شد و والی کابل را اسیر و شهر را تصرف نمود. پس از آن به هرات رفت و از آنجا به نیشاپور و محمد بن طاهر حاکم خراسان را با اتباعش اسیر کرد و به سیستان فرستاد. وی از آنجا روانهٔ طبرستان شد تا در آنجا با حسن بن زید علوی بجنگد. حسن در این جنگ شکست خورد و فرار کرد و به سرزمین دیلمان رفت. یعقوب از ساری به آمل رفت و پس از جمعآوری خراج یکساله روانهٔ دیلمان شد. در راه در اثر باریدن باران تعداد زیادی از سپاهیانش کشته شدند و او به مدت چهل روز سرگردان میگشت. یعقوب رسولی را نزد خلیفه فرستاد مبنی بر اینکه طبرستان را فتح کرده و حسن را منزوی ساختهاست، به امید اینکه مورد نظر خلیفه واقع گردد. اما خلیفه حکمی را توسط حاجیان به خراسان فرستاد که چون وی از حکم ما تمرد کرد و به حکومت سیستان بسنده نکرد او را در همه جا لعن کنند.<ref name=":1">ققنوس - [http://ghoghnoos87x1.mihanblog.com/extrapage/6 گستره فرمانروایی صفاریان]</ref> | ||
خط ۱۲۷: | خط ۱۲۷: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} | ||
[[رده:تاریخ ایران]] | |||
[[رده:تاریخ جهان]] | |||
[[رده:سلسلههای بعد از اسلام]] |