۱۳٬۱۲۰
ویرایش
Alireza k h (بحث | مشارکتها) (تصحیح یک اشتباه تایپی) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
| وبگاه = | | وبگاه = | ||
| پانویس = | | پانویس = | ||
}}'''محسن | }}'''محسن دگمهچی،''' (زادهی ۱۳۳۷ - درگذشته در ۹فروردین ۱۳۹۰) یکی از بازاریان شناخته شده در بازار تهران بود. محسن دگمهچی بدلیل کمک به خانوادههای زندانیان سیاسی توسط وزارت اطلاعات در شهریور سال ۱۳۸۸دستگیر شد. آقای دگمهچی توسط قاضی صلواتی رئیس شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب به ۱۰سال زندان و تبعید به زندان گوهردشت کرج محکوم شد. ابتدا او را به بند ۲۰۹ زندان اوین و سپس زندان رجاییشهر کرج منتقل کردند. محسن دگمهچی به بیماری سرطان پانکراس مبتلا بود، به همین دلیل باید تحت مراقبت ویژه قرار میگرفت. محسن دگمهچی با ۹سال سابقهی زندان بر اثر ممانعت از رسیدگی پزشکی، سرانجام در زندان جان باخت.<ref>سایت مجاهدین خلق، [https://event.mojahedin.org/i/events/5555 شهادت محسن دگمهچی]</ref> | ||
== سابقه و دستگیری محسن دگمهچی == | == سابقه و دستگیری محسن دگمهچی == | ||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
== محرومیتهای پزشکی و درمانی == | == محرومیتهای پزشکی و درمانی == | ||
محسن دگمهچی طی پیامی که به یکی از دوستان (نقل قول از آقای محمود رویایی) خود فرستاده بود، دربارهی محرومیتهای پزشکی و درمانی خود گفته بود: «ما که ۲۴ساعته درد میکشیم، آرامبخش میدهند… من الآن حدود ۲۰کیلو وزن کم کردم، ۸۹کیلو بودم شدم ۶۹ یا ۷۰کیلو، عرض کنم خدمتتان، یکتوده روی پانکراس من جمع شده تودهی سرطانی… عمل جراحی کردند، آن توده پانکراس باعث شد که تمام بدنم زرد شده، عمل جراحی کردند گفتند این توده را درمیآوریم. وقتی شکافتند دیدند هیچ کاریش نمیتوانند بکنند، چون به رگ و پی من چسبیده بود. آنجا گفتند آقا فقط سریعاً ۲ماه بعد از عمل جراحی باید بروی دنبال شیمی درمانی گفتم کار من دارو و درمان است باید بروم بیرون، گفتند یکهیأت ۳نفره هست میخواهند بهت عفو بدن گفتم بابا عفو نمیخواهم شما سند بگیرید بتوانم بروم بیرون، اگر خورد که خورد اگر نخورد برمیگردم حبسم را میکشم». | محسن دگمهچی طی پیامی که به یکی از دوستان (نقل قول از آقای محمود رویایی) خود فرستاده بود، دربارهی محرومیتهای پزشکی و درمانی خود گفته بود: <blockquote>«ما که ۲۴ساعته درد میکشیم، آرامبخش میدهند… من الآن حدود ۲۰کیلو وزن کم کردم، ۸۹کیلو بودم شدم ۶۹ یا ۷۰کیلو، عرض کنم خدمتتان، یکتوده روی پانکراس من جمع شده تودهی سرطانی… عمل جراحی کردند، آن توده پانکراس باعث شد که تمام بدنم زرد شده، عمل جراحی کردند گفتند این توده را درمیآوریم. وقتی شکافتند دیدند هیچ کاریش نمیتوانند بکنند، چون به رگ و پی من چسبیده بود. آنجا گفتند آقا فقط سریعاً ۲ماه بعد از عمل جراحی باید بروی دنبال شیمی درمانی گفتم کار من دارو و درمان است باید بروم بیرون، گفتند یکهیأت ۳نفره هست میخواهند بهت عفو بدن گفتم بابا عفو نمیخواهم شما سند بگیرید بتوانم بروم بیرون، اگر خورد که خورد اگر نخورد برمیگردم حبسم را میکشم».</blockquote> | ||
== درگذشت محسن دگمهچی == | == درگذشت محسن دگمهچی == | ||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
محسن دگمهچی به اتهام پشتيبانی مالی از خانوادههای زندانيان سياسی دستگیر شده بود. [[پرونده:وضعیت وخیم محسن دگمهچی در زندان.jpg|جایگزین=وضعیت وخیم محسن دگمهچی در زندان|بندانگشتی|وضعیت وخیم محسن دگمهچی در زندان|پیوند=https://www.iran-pedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D9%88%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D8%AA_%D9%88%D8%AE%DB%8C%D9%85_%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D8%AF%DA%AF%D9%85%D9%87%E2%80%8C%DA%86%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86.jpg]] | محسن دگمهچی به اتهام پشتيبانی مالی از خانوادههای زندانيان سياسی دستگیر شده بود. [[پرونده:وضعیت وخیم محسن دگمهچی در زندان.jpg|جایگزین=وضعیت وخیم محسن دگمهچی در زندان|بندانگشتی|وضعیت وخیم محسن دگمهچی در زندان|پیوند=https://www.iran-pedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D9%88%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D8%AA_%D9%88%D8%AE%DB%8C%D9%85_%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D8%AF%DA%AF%D9%85%D9%87%E2%80%8C%DA%86%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86.jpg]] | ||
==مصاحبه با مریم النگی == | ==مصاحبه با مریم النگی == | ||
مریم النگی، همسر محسن دگمهچی، از ۳مردادماه سال ۹۵ برای گذراندن دورهی زندان به بند نسوان زندان اوین منتقل شد. | مریم النگی، همسر محسن دگمهچی، از ۳مردادماه سال ۹۵ برای گذراندن دورهی زندان به بند نسوان [[زندان اوین]] منتقل شد. | ||
مریم النگی در شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی به ۳سال حبس محکوم شده و این حکم عیناً در دادگاه تجدیدنظر شعبهی ۳۶ به ریاست قاضی زرگر به تأیید رسید. | مریم النگی در شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی به ۳سال حبس محکوم شده و این حکم عیناً در دادگاه تجدیدنظر شعبهی ۳۶ به ریاست قاضی زرگر به تأیید رسید. | ||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
== پیام خانم مریم رجوی رئیس == | == پیام خانم مریم رجوی رئیس == | ||
مریم رجوی پس از فوت محسن دگمهچی در ۹فروردین ۱۳۹۰ طی پیامی گفت:<blockquote>«سلام بر این مجاهد والامقام که در اوج پایداری و مقاومت در برابر شکنجههای دژخیمان و دردهای جانکاه بیماری، حسرت تسلیم را بر دل خامنهای و دژخیمانش گذاشت. و همچون بیماران قهرمان اشرفی که در برابر همان محرومیتهای پزشکی مقاومت میکنند، به سمبلی از ارادهٴ خللناپذیر مردم ایران برای آزادی و سرنگونی فاشیسم مذهبی تبدیل شد...»<ref>[http://sedayemoghavemat.blogspot.com/2011/03/blog-post_2487.html پیام خانم رجوی رئیس جمهور مقاومت ایران - صدای مقاومت ایران]</ref></blockquote> | [[مریم رجوی]] پس از فوت محسن دگمهچی در ۹فروردین ۱۳۹۰ طی پیامی گفت:<blockquote>«سلام بر این مجاهد والامقام که در اوج پایداری و مقاومت در برابر شکنجههای دژخیمان و دردهای جانکاه بیماری، حسرت تسلیم را بر دل خامنهای و دژخیمانش گذاشت. و همچون بیماران قهرمان اشرفی که در برابر همان محرومیتهای پزشکی مقاومت میکنند، به سمبلی از ارادهٴ خللناپذیر مردم ایران برای آزادی و سرنگونی فاشیسم مذهبی تبدیل شد...»<ref>[http://sedayemoghavemat.blogspot.com/2011/03/blog-post_2487.html پیام خانم رجوی رئیس جمهور مقاومت ایران - صدای مقاومت ایران]</ref></blockquote> | ||
== مصاحبهی سعید پورحیدر == | == مصاحبهی سعید پورحیدر == | ||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
== خاطرات زندان از زبان محمد تهرانچی == | == خاطرات زندان از زبان محمد تهرانچی == | ||
محمد تهرانچی از زندانیان سیاسی دههی۶۰ که به جرم هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شده بود، خاطرات خود با یکی از صمیمیترین یارانش را اینچنین بازگو میکند:<blockquote>«...در اسفندماه سال۶۰ که من از بند۲ زندان اوین به بند آموزشگاه وارد شدم... و وارد اتاق۱۰۵ شدم، اولین کسیکه سراغ من اومد و با من صحبت کرد، برادرم محسن دگمهچی بود. از من پرسید؛ کی هستی؟ از کجا اومدی؟ چندوقته دستگیر شدی؟ بعد از | محمد تهرانچی از زندانیان سیاسی دههی۶۰ که به جرم هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شده بود، خاطرات خود با یکی از صمیمیترین یارانش را اینچنین بازگو میکند:<blockquote>«...در اسفندماه سال۶۰ که من از بند۲ زندان اوین به بند آموزشگاه وارد شدم... و وارد اتاق۱۰۵ شدم، اولین کسیکه سراغ من اومد و با من صحبت کرد، برادرم محسن دگمهچی بود. از من پرسید؛ کی هستی؟ از کجا اومدی؟ چندوقته دستگیر شدی؟ بعد از صحبتهای اولیه با روی گشاده و خیلی خوشحال گفت که جای خیلی خوبی اومدی، همهی بچهها سر موضع هستن اینجا هیچ نفر ضعیفالنفسی نداریم خیالت کاملا راحت باشه... بعداً از محسن پرسیدم که تو چطور در اولین برخورد این صحبت رو با من کردی؟ من فکر کردم آدم خیلی سادهای هستی! لبخندی زد گفتش که؛ نه مجاهد مجاهد رو خوب میشناسه، ضمن اینکه خیلی هم دوس ندارم آدم محتاطی باشم. این روی هوشیاری و دقت و ذکاوت محسن که توأم بود با شجاعت و شهامت، وقتی که رژیم یکی از بریدهمزدوران رو بعنوان نفوذی وارد اتاق ما کرد، اولین کسی سریع فهمید و متوجه شد، محسن بود. اومد به من گفتش که این نفری که الان وارد اتاق ما شده نفر رژیمی هستش، واردش کردن بخاطر اینکه از اینجا بتونه برای شکنجهگران زندان اطلاعات ببره و کمتر از یکهفته طول نکشید اولین کسیکه با این نفر درگیر شد، خود محسن بود. وقتی که نفر کنجکاویهای مزدورانه میکرد، محسن برآشفت...»<ref>خاطرات زندان از زبان همبند محسن دگمهچی - [https://www.youtube.com/watch?v=1x7MdWEJGYw یوتوب]</ref></blockquote> | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
<references /> | <references /> |
ویرایش