حاجمیرزا آقاسی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۲: | ||
== روایتهایی از بیکفایتی میرزا آقاسی == | == روایتهایی از بیکفایتی میرزا آقاسی == | ||
حاج میرزا آقاسی از مسائل نظامی ابداً اطلاعی نداشت ولی در عملیات جنگی جداً مداخله میکرد، حتی بهپیشنهادات سرداران قشون هم ترتیب اثر نمیداد. چنان که در جنگ هرات سپاهیان ایران بهدستور او یک سمت شهر را محاصره و سمت دیگر را رها کرده بودند و بههمین سبب شبهنگام افغانان بهاردوی محمدشاه شبیخون میزدند و جمعی را بههلاکت میرسانیدند. میرزا آقاخان وزیر لشگر با این عمل مخالف بود و میگفت: شهر باید از همه طرف تحت محاصره واقع شود تا دشمن نتواند از خارج کمک بگیرد و ناچار بهتنگنا بیفتند و سر تسلیم فرود آورد. صاحبمنصبان قشون نیز نظر وزیر لشگر را تأئید میکردند امّا سخنان هیچ یک مورد توجه قرار نمیگرفت. | |||
تا این که سرّ این امر را پرسش نمودند. حاجی در پاسخ گفت: چون اطراف شهر را نیک حصار دهیم، کار بر خصم سخت شود و در حراست خویش نیک بکوشد و حفظ حصار نیکو کند و کار ما بهدرازا کشد. امّا چون یک سوی شهر گشوده و راه فرار گشاده است. چون لختی سختی بیند، شهر را بگذارد و راه فرار بردارد. | تا این که سرّ این امر را پرسش نمودند. حاجی در پاسخ گفت: چون اطراف شهر را نیک حصار دهیم، کار بر خصم سخت شود و در حراست خویش نیک بکوشد و حفظ حصار نیکو کند و کار ما بهدرازا کشد. امّا چون یک سوی شهر گشوده و راه فرار گشاده است. چون لختی سختی بیند، شهر را بگذارد و راه فرار بردارد. | ||
خط ۱۲۴: | خط ۱۲۴: | ||
آوازهٔ بلاهت حاج میرزا آقاسی چنان عالمگیر شده بود که اکثر جهانگردان و مأموران سیاسی دولتهای خارجی آن زمان در یادداشتهای خود بدان پرداختهاند. مثلاً: کنت دوسرسی مأمور سیاسی فرانسه در ایران دربارهٔ حاجی میرزا آقاسی مینویسد: «اکثر اوقات خیالات عجیب و غریبی در مخیله حاجی خطور میکند و این از بدبختی مملکتی است که زمام امور آن را بهکف با کفایت! او محول نمودهاند. این مرد که در سن پیری تازه داخل کارهای دولتی شده است، با این که منکر هوش او نمیتوان شد، از کوچکترین و سادهترین امور اداری اطلاعی ندارد. چون اغلب بد و ناسزا میگوید، صفای نیت او نیز مورد تردید است. وقتی که من بهدیدن او رفتم وی در اتاقی نشسته بود که از نظر کثافت انسان را مشمئز مینمود. نظرات و نقشههای این مرد، عجیب و غریب بهنظر میآمد خاصه که برنامههای خود را با کمال خونسردی شرح میداد. روزی میگفت از دست تقاضاهای بیمورد انگلیس جگرم خون شد. و چیزی نمانده که یک عده قشون بهکلکته بفرستم و ملکه ویکتوریا را دستگیر کنم...» | آوازهٔ بلاهت حاج میرزا آقاسی چنان عالمگیر شده بود که اکثر جهانگردان و مأموران سیاسی دولتهای خارجی آن زمان در یادداشتهای خود بدان پرداختهاند. مثلاً: کنت دوسرسی مأمور سیاسی فرانسه در ایران دربارهٔ حاجی میرزا آقاسی مینویسد: «اکثر اوقات خیالات عجیب و غریبی در مخیله حاجی خطور میکند و این از بدبختی مملکتی است که زمام امور آن را بهکف با کفایت! او محول نمودهاند. این مرد که در سن پیری تازه داخل کارهای دولتی شده است، با این که منکر هوش او نمیتوان شد، از کوچکترین و سادهترین امور اداری اطلاعی ندارد. چون اغلب بد و ناسزا میگوید، صفای نیت او نیز مورد تردید است. وقتی که من بهدیدن او رفتم وی در اتاقی نشسته بود که از نظر کثافت انسان را مشمئز مینمود. نظرات و نقشههای این مرد، عجیب و غریب بهنظر میآمد خاصه که برنامههای خود را با کمال خونسردی شرح میداد. روزی میگفت از دست تقاضاهای بیمورد انگلیس جگرم خون شد. و چیزی نمانده که یک عده قشون بهکلکته بفرستم و ملکه ویکتوریا را دستگیر کنم...» | ||
با اینهمه، حاجی میرزا آقاسی صفات دیگری داشته که شگفتی سرشت او را تکمیل میکرده است. چنان که در تندخوئی و دشنامگوئی و استهزاء مردم زمان چنان بیمحابا بوده که سپهر | با اینهمه، حاجی میرزا آقاسی صفات دیگری داشته که شگفتی سرشت او را تکمیل میکرده است. چنان که در تندخوئی و دشنامگوئی و استهزاء مردم زمان چنان بیمحابا بوده که سپهر در ناسخالتواریخ مینویسد: «مردم ایران فراموش نکردهاند. آن گاه که بهمجلس حاج میرزا آقاسی میرفتند، چنان بود که بر بیشهٔ هلاهل عبور میکردند.» | ||
امّا پیش از آن که داور تاریخ بهحساب حاجی | امّا پیش از آن که داور تاریخ بهحساب حاجی برسد یغمای جندقی با زبان گزنده و پردهدرش مردی را که بهگفتهٔ جهانگردی بهنام استیووارت «عجیبترین خلقتی است که برای اداره امور ملی میشود تصور وجود او را کرد» بهشلاق هجو کشیده است، که ناگفته بهتر».<ref>بایگانی مطبوعات ایران - [http://irpress.org/index.php?title=%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%B1_%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%82%D8%A8_%D8%AD%D8%A7%D8%AC_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7_%D8%A2%D9%82%D8%A7%D8%B3%DB%8C اندر مناقب حاج میرزا آقاسی]</ref> | ||
میگویند او بیشتر دو دستور میداد؛ یکی ریختن [https://secure.wikimedia.org/wikipedia/fa/wiki/%D8%AA%D9%88%D9%BE توپ]و دیگری کندن [https://secure.wikimedia.org/wikipedia/fa/wiki/%D9%82%D9%86%D8%A7%D8%AA کاریز]. این پافشاری او باعث شد این دستورها را از سر کمفهمی و نادانی او میدانند.او «در فن حکومت ناشایسته و در عین حال بامبول زن و جاه طلب بود»[https://secure.wikimedia.org/wikipedia/fa/wiki/%D8%AD%D8%A7%D8%AC%DB%8C_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7_%D8%A2%D9%82%D8%A7%D8%B3%DB%8C#cite_note-0 ۱] . گفتهاند که در مسائل مدنی، داخلی، روابط بینالملل و به ویژه ارتباط با بیگانگان برخورد بسیار سادهلوحانهای داشت به طوری که در کمال تعجب هر نامهای را که به زیردستان خود مینوشت، یک نسخه را به سفارتهای روس و انگلستان هم میفرستاد. در این باب، میرزا محمدتقی خان امیرکبیر بعدی که وزیرش بود بارها به او تذکر میداد اما او گوشش بدهکار نبود. «مسأله این است که حاجی اصلاً حوصلهٔ کار دیپلوماسی نداشت»[https://secure.wikimedia.org/wikipedia/fa/wiki/%D8%AD%D8%A7%D8%AC%DB%8C_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7_%D8%A2%D9%82%D8%A7%D8%B3%DB%8C#cite_note-1 ۲] و در مقابل بیگانگان دچار مقداری حس خودکمبینی بود.<ref>پرشین بلاگ - [https://sonqor.persianblog.ir/NM54YDnGwdSNdkrQ8BJ9-%C3%98%C2%AD%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%AC%C3%9B%C5%92-%C3%99%E2%80%A6%C3%9B%C5%92%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%B2%C3%98%C2%A7-%C3%98%C2%A2%C3%99%E2%80%9A%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B3%C3%9B%C5%92 حاجی میرزا آقاسی] </ref> | میگویند او بیشتر دو دستور میداد؛ یکی ریختن [https://secure.wikimedia.org/wikipedia/fa/wiki/%D8%AA%D9%88%D9%BE توپ]و دیگری کندن [https://secure.wikimedia.org/wikipedia/fa/wiki/%D9%82%D9%86%D8%A7%D8%AA کاریز]. این پافشاری او باعث شد این دستورها را از سر کمفهمی و نادانی او میدانند.او «در فن حکومت ناشایسته و در عین حال بامبول زن و جاه طلب بود»[https://secure.wikimedia.org/wikipedia/fa/wiki/%D8%AD%D8%A7%D8%AC%DB%8C_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7_%D8%A2%D9%82%D8%A7%D8%B3%DB%8C#cite_note-0 ۱] . گفتهاند که در مسائل مدنی، داخلی، روابط بینالملل و به ویژه ارتباط با بیگانگان برخورد بسیار سادهلوحانهای داشت به طوری که در کمال تعجب هر نامهای را که به زیردستان خود مینوشت، یک نسخه را به سفارتهای روس و انگلستان هم میفرستاد. در این باب، میرزا محمدتقی خان امیرکبیر بعدی که وزیرش بود بارها به او تذکر میداد اما او گوشش بدهکار نبود. «مسأله این است که حاجی اصلاً حوصلهٔ کار دیپلوماسی نداشت»[https://secure.wikimedia.org/wikipedia/fa/wiki/%D8%AD%D8%A7%D8%AC%DB%8C_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7_%D8%A2%D9%82%D8%A7%D8%B3%DB%8C#cite_note-1 ۲] و در مقابل بیگانگان دچار مقداری حس خودکمبینی بود.<ref>پرشین بلاگ - [https://sonqor.persianblog.ir/NM54YDnGwdSNdkrQ8BJ9-%C3%98%C2%AD%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%AC%C3%9B%C5%92-%C3%99%E2%80%A6%C3%9B%C5%92%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%B2%C3%98%C2%A7-%C3%98%C2%A2%C3%99%E2%80%9A%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B3%C3%9B%C5%92 حاجی میرزا آقاسی] </ref> |
نسخهٔ ۸ آوریل ۲۰۱۸، ساعت ۱۷:۳۵
حاج میرزا آقاسی یا ملاعباس یا حاجی ملاعباس ماکویی یا حاج میرزا عباس ماکویی (ایروانی) متخلص به فخری (۱۱۶۲ یا ۱۱۶۳ خورشیدی، ماکو - مرداد ۱۲۲۸ خورشیدی، کربلا) آخرین صدراعظم محمد شاه قاجار بود. او پس از آن که قائممقام فراهانی به فرمان محمدشاه کشته شد به این جایگاه رسید.
حاج میرزا آقاسی پسر حاج میرزا مسلم ایروانی و از طایفه بیات است. شاه عباس ۳۰۰ خانوار از آنان را از ایروان در ارمنستان امروزی به دره ماکو در منطقه شاوارشان انتقال داد تا امنیت این گذرگاه مهم کوهستانی که دههها در دست راهزنان ساکن در قلعهٔ ماکو بود حفظ کنند. آقاسی بعد از طی تحصیلات اولیه به عراق رفته و بعد از اتمام تحصیلاتش به ماکو برمیگردد و سپس به عنوان معلم نوادگان فتحعلی شاه که به صورت سنتی در خوی ساکن میشدند گمارده میشود. داستان آشنایی وی با شاهزاده محمد (محمد شاه آینده) از همین کلاسها آغاز میگردد و در نهایت او بهعنوان مراد محمد شاه درمیآید.
او سرانجام پس از مرگ محمد شاه، توسط امیرکبیر به کربلا تبعید گردید و همانجا درگذشت.[۱]
زندگینامه
حاج میرزا آقاسی پسر حاج میرزا مسلم ایروانی و از طایفه بیات است. پدرش از ایروان با عشیره و خویشاوندان خود کوچ کرده در شهر ماکو اقامت گزید و در پیشه زارعین و دهاقین زندگانی مینمود. حاج میرزا آقاسی در ماکو متولد شد. وی در سن چهارده سالگی جهت ادامه تحصیل عازم عتبات عالیات گردید و در محضر آخوند ملا عبد الصمد همدانی درس خواند و ارادت خاصی نسبت به وی پیدا کرد. بعد از مرگ استاد، به همدان و بعد آذربایجان رفت و چون از علوم دینی اطلاع کافی داشت میرزا عیسی قائممقام ، وی را به تعلیم فرزندش میرزا موسی خان گذاشت و او از لباس درویشی به کسوت ملائی درآمد. خدمت در دستگاه قائممقام بزرگ موجب گردید تا هر چند وقت به حضور عباس میرزا نائب السلطنه برسد. وی سپس مسؤولیت تربیت فرزندان عباس میرزا را به عهده گرفت و بیش از همه در محمد میرزا نفوذ پیدا کرد.
در جریان جنگهای دوره دوم ایران و روسیه، حاج میرزا آقاسی به اسم معلم بهرام میرزا و جهانگیر میرزا همراه اردو بود. دراین ایام که مصادف با تبعید قائممقام بود، حاج میرزا آقاسی به خدمت فتحعلی شاه راه نداشت و میرزا نصرالله اردبیلی را که معلم شاهزادگان بود به بیکفایتی در امر تعلیم در نظر عباس میرزا نائب السلطنه جلوه میداد. این امر باعث شد که عباس میرزا، حاج میرزا آقاسی را اذن داد که هفته ای دوبار به خدمت فتحعلی شاه رسیده، راجع به امر تعلیم بچه ها بکوشد. او از طریق عرفان و معرفت و خداشناسی و زهد و ورع در فتحعلی شاه نفوذ پیدا کرد.
از هنگامی که حاجی، معلم محمد شاه گردید او را به مشرب درویشی هدایت و تربیت کرد تا جایی که محمد شاه ، حاجی را صاحب کشف و کرامات میدانست. بعدها حاجی با عزت نساء دختر هجدهم فتحعلی شاه که بیوه زن بود ازدواج کرد.[۱]
صدارت حاج میزا آقاسی با حذف رقبای سیاسی
بعد از قتل قائممقام ،صدراعظمی به حاج میرزا آقاسی ماکویی رسید. وی چون در ابتدای صدارت از امور مملکت داری بی اطلاع بود و مسلک روحانیت وی اجازه نمیداد که خود را به فوریت وارد عمل سیاسی نماید و از اینکه کسی او را وزیر و صدراعظم خطاب نماید اکراه داشت و بیشتر علاقه مند بود تا او را شخص اول مملکت خطاب نمایند. وی برای تسلط بر امور کشور در ابتدای کار از وجود میرزا شفیع آشتیانی صاحب دیوان استفاده نمود و او را در حل و عقد امور و رتق و فتق کار مردم به مشاورت انتخاب کرد.[۱]
حاجی میرزا آقاسی در ابتدای صدارت خود پیوسته اظهار میداشت که وزارت عظمی خاص محمدخان امیرنظام است. او میگفت چون نصرت پادشاه اسلام فرض است و مرا در جهت شاه عقیدتی به کمال باشد، روزی چند زحمت این خدمت بر خویش مینهم و دامن تقوی خویشتن به پلیدیهای دنیوی آلوده میسازم تا محمدخان زنگنه امیرنظام از آذربایجان برسد و زمام امور را به دست گیرد. اما پس از گذشت ایامی چند، تغییر عقیده داد و برای تحکیم موقعیت خود شروع به حذف رقبای سیاسی خود نمود. وی به بهانهی اعطای منصب صدارت امیرنظام را به تهران فراخواند اما پس از 2 ماه مجددا او را روانهی آذربایجان نمود تا از پایتخت دور باشد. برای دفع خطرات عبداللهخان امینالدوله که همچنان در اصفهان به سر میبرد، درصدد برآمد تا از در ملاطفت وی را به دارالخلافه فرا خواند و چون موفق به این کار نشد خواستار شفاعت مکنیل وزیر مختار انگلیس در تهران شد.
رقیب دیگر حاجی میرزا آقاسی اللهیارخان آصفالدوله دایی محمدشاه بود که بیاجازهی شاه از خراسان به تهران آمده بود، میرزا آقاسی برای دفع خطر وی، با شاه هماهنگی نموده و مجددا آصفالدوله را روانهی خراسان گردانید.[12] بدین ترتیب تا اواخر سال 1252هـ.ق حاجی میرزا آقاسی موقعیت خود را تحکیم بخشید.[۲]
رویدادهای خارجی در زمان صدارت حاجی میرزا آقاسی
با قتل قائم مقام و روی کارآمدن حاجی میرزا آقاسی سیاست بیطرفی ایران در قبال دولتین روسیه و انگلستان به هم خورد و حاجی میرزا آقاسی سیاست طرفداری از روسیه را در پیش گرفت، لذا به تحریک دولت روسیه درصدد حمله به هرات و تسخیر این شهر برآمد.
در اوایل سلطنت محمدشاه، کنت سیمونیچ سفیر روسیه در ایران که مورد احترام و توجه خاص محمدشاه بود، سیاست خاصی در قبال ایران اتخاذ نمود. وی از تمایل ایران نسبت به افغانسان آگاه بود و تلاش میکرد تا توجه ایران به افغانستان را به دو دلیل بیشتر نماید. اول آنکه دولت ایران با بهدست آوردن متصرفات جدید، نواحی از دست رفته در قفقاز را فراموش مینمود و بدین ترتیب کینهای که از روسها در دل ایرانیان بود از خاطرهها محو میگشت. دوم اینکه پیشرفت ایران در افغانستان سرگرمی و اشتغالی برای دولت انگلستان که رقیب روسیه به شمار میرفت، فراهم میساخت.
همزمان با تصمیم محمدشاه در حمله به هرات، نیکلای اول، تزار روسیه جهت بازدید از مناطقی که طبق معاهدهی ترکمنچای به تصرف روسیه در آمده بود، به منطقهی قفقاز سفر نموده نسبت به ملاقات با محمدشاه اظهار تمایل نمود و با دیداری که با هیئت ایرانی داشت، وعدهی مساعدت محمدشاه در محاصرهی هرات را داد که بیشتر موجب تحریک محمدشاه، علیرغم مخالفت دولت انگلستان و لشکرکشی به هرات شد، ولی نتیجهای جز ناکامی و تحمل خسارات جانی و مالی نصیب ایران نشد.
مخالفت دولت انگلستان با این لشکرکشی، کمک انگلیسیها به افاغنه و اهالی هرات، مداخلات مکنیل وزیر مختار انگلستان در تدارکات اردوی محمدشاه، حضور فعال جاسوسان انگلیسی در اردوی شاه که تحرکات اردو را به انگلیسیها و داخل هرات منتقل مینمودند، عدم مساعدت دولت روسیه علیرغم وعدههای تزار، فقدان استراتژی نظامی در اردوی ایران، صدور فرامین متضاد و متناقض، کندی در ابلاغ فرامین صادره، عدم همکاری سرداران سپاه ایران، خیانت عدهای از همراهان محمدشاه از جمله میرزا علینقی منشی محمدشاه و بالاخره اولتیماتوم آشکار دولت انگلستان و اعزام کشتی جنگی توسط این دولت به خلیج فارس و اشغال جزیرهی خارک از دلایل ناکامی محمدشاه در تسخیر شهر هرات بود.
علاوهبر کارشکنی انگلیسیها، تاکتیکهای نظامی اتخاذشده از جانب مسئولین سپاه ایران و شخص حاجی میرزا آقاسی در ناکامی محمدشاه در محاصرهی شهر هرات بیتأثیر نبود. حاجی دستور داد تا قلعهی غوریان را فتح ننموده و به سمت شهر هرات حرکت نمایند. این اقدام خطرات نظامی، متوجه اردوی محمدشاه مینمود. بهعلاوه به دستور حاجی میرزا آقاسی و به منظور رعایت حال مردم شهر هرات از محاصره بخشی از شهر خودداری شد تا راه برای آمد و شد مردم باز باشد که این اقدام با اعتراض فرماندهان نظامی اردوی محمدشاه مواجه شد. تنها اقدام مثبت وی در محاصرهی هرات ریختن چندین توپ قلعهکوب بود، به دستور شاه و صدراعظم کلیهی آلات مسی لشکر جمعآوری و توپهای قلعهکوب بزرگی درست نموده و با آن به دیوار هرات حمله کردند.
بهعلاوه به هنگام مراجعت محمدشاه از محاصرهی هرات، فرمانی از جانب شاه مبنی بر پوشیدن لباس یکدست نظامی توسط ارتشیان ایران صادر شد. حاجی میرزا آقاسی با ذکر آیاتی چند از قرآن کریم گفت که جامه را باید کوتاه داشت که نه موجب کبر شود و نه با پلیدیها آلوده گردد.
بعد از اینکه روابط ایران و انگلستان بدنبال لشکرکشی محمدشاه به هرات قطع گردید، روسها که تا آن هنگام ایران را تشویق به تصرف هرات مینمودند تغییر روش داده سیاست احتیاطآمیزی در قبال روابط دو کشور اتخاذ نموده و ضمن توافق با دولت انگلستان پیرامون تضمین استقلال ایران، اولیای دولت ایران را به برقراری مجدد رابطه با انگستان تشویق نمودند که سرانجام روابط دو کشور در سال 1841 م تجدید شد و سرجان مکنیل مجددا به ایران آمد. به دنبال آن قراردادی در سال 1841 به امضای میرزا ابوالحسنخان شیرازی وزیرخارجهی ایران و مکنیل رسید که به موجب آن انگلستان کلیهی حقوق و مزایایی که طبق قرارداد ترکمنچای به روسیه داده شده بود، بهرهمند میشد. این قرارداد در واقع تکمیل دو فرمانی بود که در سال 1836 (قبل از قطع رابطه) و 1839 به نفع انگلیسیها صادر شده بود، اولی در رابطه با دریافت حقوق گمرکی از کالاهای انگلیسی به میزان کالاهای روسی و دیگری مصونیت کارکنان و مستخدمین ایرانی و خارجی سفارت و کنسولگریهای دولت انگلستان و بستگان آنها در ایران.
محمدشاه به علت کینهای که از انگلیسیها در دل داشت، علاقهای به انعقاد این قرارداد نداشت، ولی حاجی میرزا آقاسی به خوبی درک کرده بود که اگر بخواهد در مقام و مسند خود باقی بماند راهی جز همکاری با دولت انگلستان ندارد، لذا به انعقاد این پیمان تن در داد.
از دیگر رویدادهای مهم دوران صدارت حاجی میرزا آقاسی، ایجاد بحران در روابط ایران و عثمانی و بروز درگیری بین دو کشور میباشد که سرانجام بعد از مداخلهی دولتین روسیه و انگلستان و تشکیل کمیسیون چهارجانبه، عهدنامهی دوم ارزنةالروم (ارز روم) بین دو کشور منعقد گردید. ریاست هیئت ایرانی در این مذاکرات را ابتدا مشیرالدوله به عهده داشت که بعدا میرزا تقیخان امیرنظام عهدهدار شد. حاجی میرزا آقاسی برای خراب کردن و خلاص شدن از دستش او را برای مذاکره انتخاب کرد. پس از سه سال مذاکره عهدنامهی دوم ارزروم منعقد شد این عهدنامه که در سال 1847 منعقد شد، شامل یک مقدمه و 9 ماده بود که به موجب آن نواحی واقع در شرق ذهاب و کرند و بندر محمره (خرمشهر) و اراضی واقع در شرق شطالعرب (اروند رود) متعلق به دولت ایران گردید و در مقابل، دولت ایران از هرگونه ادعای اراضی نسبت به منطقه سلیمانیه منصرف شد. دو دولت بهطور متقابل حق کشتیرانی آزاد در شط العرب را به رسمیت شناختند و از کلیهی دعاوی ارضی نسبت به یکدیگر چشمپوشی نموده و قرار گردید که مسؤلان حکومت عثمانی در عراق با زوّار ایرانی رفتار مناسبی داشته باشند.
منع بردهفروشی در خلیج فارس و صدور دستوری در این زمینه توسط محمدشاه که عمدتا با فشار انگلیسیها صورت گرفت، به اضافهی انعقاد پیمانهای تجاری با دولتهای بلژیک و اسپانیا و گسترش رابطهی ایران با دول اروپایی از دیگر تحولات ایران در دورهی صدارت حاجی میرزا آقاسی است.
در کل از نظر سیاست خارجی، حاجی میرزا آقاسی بیکفایت بوده و در سوال و جواب با سفرای خارجی دچار خبط و خطا میشده و از شیوهی مذاکره در مسایل سیاسی بیاطلاع بوده است. گفته میشود هنگامی که روسها تقاضای واگذاری قسمتی از دریای خزر را از دولت ایران کرده بودند وی در پاسخ گفته است: «ما کام شیرین دوست را برای مشتی آب شور تلخ نمیکنیم.»
در زمان صدارت وی چیرگی و خیرگی اعضای سفارت روس در دربار دولت ایران به حدی بود که هر مکتوبی که از سفیر روسیه جهت صدراعظم میآوردند حامل مکتوب در هر موقعیتی که بود، میبایست شخصا مکتوب را به صدراعظم داده و بلافاصله جواب دریافت نماید.[۲]
تحولات سیاست داخلی در زمان صدارت حاجی میرزا آقاسی
دولت انگلستان که مخالف لشکرکشی محمدشاه به هرات بود درصدد برآمد تا به انحاء مختلف برای دولت ایران مشکلآفرینی نموده و از مخالفین دولت ایران حمایت نماید. لذا از بازگشت محمدشاه از هرات گرفتاریهایی برای محمدشاه و حاجی میرزا آقاسی ایجاد نمود. انگلیسیها از فتنه آقاخان محلاتی که در سال 1253 هجری قمری در بم قیام نمود، حمایت کردند. سوء رفتار و زشتی گفتار حاجی میرزا آقاسی مایهی تمرد و سرکشی آقاخان که داماد فتحعلی شاه نیز بود گردید. همچنین خصومت بین آقاخان محلاتی و حاجی عبدالصمد محلاتی که طرف توجه حاجی میرزا آقاسی بود از عوامل دیگر فتنه آقاخان میباشد.
فتنهی سید علیمحمد باب در جنوب ایران که با داعیهی مذهبی آغاز و سپس دامنهی آن به دوران سلطنت ناصرالدین شاه کشیده شد از دیگر مشکلات دوران صدارت حاجی میرزا آقاسی میباشد. قیام سالار پسر آصفالدوله و تلاش وی جهت جدایی خراسان از ایران که با تحریک انگلیسیها صورت گرفت، مشکل دیگر دوران صدارت حاجی میرزا آقاسی بود. قیام طایفهی قادریهی نقشبند در حوالی خراسان نیز در دوران صدارت حاجی میرزا آقاسی روی داد.
خویشاوندگرایی یکی از جنبههای بارز حیات سیاسی حاجی به شمار میرفت. حمایتهای بیدریغ حاجی میرزا آقاسی از اللهقلیخان ایلخانی که نوهی دختری فتحعلی شاه بود و مادرش عزت نساء زن حاج میرزا آقاسی بود، موجب بروز مشکلاتی در داخل کشور شد. اللهقلیخان همین که مادرش زن حاج میرزا آقاسی شد، مکانتی بزرگ بهدست آورد و به منصب ایلخانی قاجار رسید و فکر سلطنت بر سر وی خطور نمود و دست به اعمال خلاف متعدد زد و هرچه از وی پیش شاه شکایت میکردند، حاجی میرزا آقاسی آنرا تکذیب میکرد. مدتی نیز حکومت شهر بروجرد را به عهده داشت که ظلم و ستم فراوانی نسبت به اهالی این شهر روا داشت تا سرانجام محمدشاه از زبان حاجی میرزا آقاسی به وی اظهار داشت: «یک چند روزگار خویش را در عتبات عالیات بسپار و از آلایش معاصی و پلیدیهای بیفرمانی پاک شو.» و بدین ترتیب مشکل ایلخانی با عزیمت اجباری به عتبات عالیات برطرف شد. همچنین باز گذاشتن دست اهالی ماکو در امور مملکتی و کارهای خلاف شرع آنها و حمله به مال و ناموس مردم، نمونهی دیگر از خویشاوندگرایی حاجی میرزا آقاسی میباشد.
اما آنچه بیش از عملکرد حاجی میرزا آقاسی قابل سرزنش است همان اخلاق و رفتار و شیوهی حکومت محمدشاه قاجار است که قدرت فوقالعادهای را دراختیار حاجی میرزا آقاسی قرا میداد. محمدشاه نسبت به حاجی میرزا آقاسی اعتقاد قلبی داشت و بر این عقیده بود که او صاحب کرامت است و او را قطب فلک شریعتی و طریقت میدانست. به همین دلیل حاجی میرزا آقاسی در طی صدارتش، همهکارهی مملکت بود و اعتراضهایی هم که از حاجی میرزا آقاسی نزد شاه گفته میشد، محمدشاه توجه نمینمود. حاجی میرزا آقاسی در ابتدای صدارت ثروت چندانی نداشت، اما با گذشت زمان ثروتمند گردید هنوز چندی از صدارت وی سپری نگردیده بود که دارای 1438 پارچه آبادی و مزرعه شد و همه را به شاه هبه نمود.
به دلیل تمایلات صوفیگری حاجی میرزا آقاسی و محمدشاه، که موجب سوءظن روحانیون نسبت به آنها گردیده بود، به صوفیه در زمان صدارت حاجی میرزا آقاسی دور بیشتری داده شد. گفته میشود حاجی میرزا آقاسی به عمد با علما دشمنی مینمود، زیرا با این اقدام خود قصد داشته تا انتقام دراویشی را که به دست علما کشته شده بود، بگیرد.
صرف نظر از ایرادات وارده بر نحوهی صدارت حاجی میرزا آقاسی، اقدامات مثبتی هم توسط وی صورت گرفته است. حاجی علت اصلی شکست قوای ایران در برابر روسیه را عدم توانایی سپاهیان ایران و نداشتن توپخانه میدانست. لذا جهت تقویت بنیهی نظامی ایران تلاش نمود و تأسیس قورخانه برای قشون ایران از زمان صدارت وی آغاز شد. به علاوه وی علاقهی فراوانی به عمران و آبادی داشت و پولهای فراوانی صرف حفر قنوات و کشیدن کاریزها نمود که گرچه در پارهای از موارد به آب نمیرسید ولی مردم عادی از طریق اشتغال به کار، به نان میرسیدند. همچنین در زمان صدارت وی ارزاق عمومی فراوان و ارزان بوده است.[۲]
برخی مشکلات حاج میرزا آقاسی حین صدارت
با قتل قائم مقام و روی کار آمدن حاج میرزا آقاسی، سیاست بی طرفی و توازن ایران در قبال دولتهای روسیه و انگلستان بهم خورد و حاج میرزا آقاسی سیاست طرفداری از روسیه را در پیش گرفت لذا به تحریک دولت روسیه در صدد حمله به هرات و تسخیر این شهر برآمد. محمد شاه به هنگام ولایتعهدی عباس میرزا، یک بار به محاصره هرات مشغول بود که به علت فوت پدر ناچار دست از محاصره این شهر کشید. در اوایل سلطنت محمد شاه، کنت سیمونیچ، سفیر روسیه در ایران که مورد احترام و توجه خاص محمد شاه بود، سیاست خاصی در قبال ایران اتخاذ نمود. وی از تمایل ایران نسبت به افغانستان آگاه بود و تلاش میکرد تا توجهات را به افغانستان بیشتر کند، تا بتواند بدین وسیله هم اذهان مردم را از کینهای که به روسها داشتند، دور کند و هم برای انگلیسیها مشغولیت درست کند.
یکی دیگر از مشکلات میرزا آقاسی، سید علی محمد باب و فتنۀ بابیه بود. وی در جنوب ایران با داعیه مذهب و با عنوان ارشاد و هدایت خلق قیام کرد. اقدامات وی کم کم جنبه سیاسی به خود گرفت بویژه اینکه معتمد الدوله حاکم اصفهان از وی حمایت میکرد. اقدامات باب، مشکل و معضل سیاسی بزرگی برای ایران به وجود آورد که دامنه آن به دوران سلطنت ناصرالدین شاه نیز کشیده شد.
از مشکلات دیگر دوران صدارت حاج میرزا آقاسی، قیام سالار پسر آصف الدوله بود که در خراسان دست به شورش زد. او به دلیل تماس طولانی که با امرای افغانی داشت در صدد برآمد به تقلید از آنان حکومت خراسان را مستقل نماید و در این رابطه از جانب انگلستان حمایت میشد
یکی از رویدادهای مهم در روابط خارجی ایران در زمان صدارت حاج میرزا آقاسی، ایجاد بحران در روابط ایران و عثمانی و تشکیل کمیسون چهارجانبه برای حل اختلافات دو کشور بود که بخاطر حمله والی بغداد به شهرهای مرزی ایران ایجاد شده بود که به عهدنامه ارزروم منجر شد[۱]
درباره مشکلات خارجی وی همچنین گفته شده است که او وارث تمام نتایجى بود كه عهدنامه تركمانچاى براى ایران در پیداشت. از طرفى انگلیسیها براى كامیابى در رقابت با روسها، پس از قرارداد تركمانچاى همواره خواستار عقد قرارداد اقتصادى با ایران بودند و سیاستهاى حاجى میرزاآقاسى ناراضى بودند. این نارضایتى با محاصره هرات و دوستى ایران با فرانسه شدت یافت؛ نیروهاى انگلیسى جزیره خارك را اشغال و بوشهر را محاصره دریایى كردند و با تقویت و حمایت شورشهاى افرادى چون آقاخان محلاتى، محمدتقى خان بختیارى، آصفالدوله و شاهزادگان فرارى مستقر در بغداد، به دخالت در امور داخلى پرداختند.
و از طرف دیگر، روسها با تكیه بر واقعه سفارت و قتل گریبایدوف (1243) توقعات بیشترى براى تحقق عهدنامه تركمانچاى داشتند. روسها در 1262 از حاجى میرزا آقاسى خواستند مجوز لنگر انداختن كشتیهاى جنگى آنان را در مرداب انزلى صادر كند تا پایگاه نظامى ثابت در سواحل جنوب دریاى خزر و به خصوص نزدیک استرآباد به دست آورند.
در مقابل، دولت ایران بهتوصیه حاجیمیرزا آقاسى، میرزاحسینخان آجودانباشى را در رأس هیئتى از طریق عثمانى به اتریش، فرانسه و انگلستان اعزام كرد. اگرچه این اقدام بهمنظور مذاكره با دولت انگلستان بود، ولى حاجى میرزا آقاسى هدف دراز مدتى را پیشبینى كرده بود كه عبارت بود از ارتباط با فرانسه، استفاده از مستشاران نظامى، خرید اسلحه و جلب حمایت سیاسى فرانسه از ایران، از نوعى كه قرارداد فینكنشتاین در سى سال پیش فراهم آورده بود. قرارداد با بلژیك و اسپانیا در سال 1842 میلادی از اقدامات حاجى میرزا آقاسى به شمار میرود.[۳]
رابطه میرزا آقاسی و محمدشاه
در تمام مدت سیزده سال صدارت آقاسی، پادشاه ایران در حقیقت او بود و محمدشاه علاوه بر آنکه به هیچ وجه در مقابل اعمال و فرمایشات آقاسی مخالفتی نشان نمیداد، با وجود همه خطاها و خراب کاریهای او هر کس از او انتقاد میکرد به تبعید و آزار او میپرداخت. در دستخطهایی که محمدشاه به آقاسی نوشته او را با این عناوین خطاب کرده: «جناب حاجی سلمه الله تعالی یا جعلت فداک یا روحی فداک یا جناب روح پاک».
این حال مریدی و مرادی بین شاه و وزیر ظاهراً از هر دو جانب بوده، زیرا که آقاسی نیز در پارهای از نامههای خود خطاب به محمدشاه او را ولی خدا میداند و مینویسد که به آن خدایی که آفریننده زمین و زمان و خورشید آسمان است من بنده، به صداقت حضرت مالک اشتر پیوسته خدمتکار صادقم و به ولی مطلق (علیه السلام)، که سر کار پادشاهی را ولی خدامی دانم...
حاج میرزا آقاسی راه صوفیگری را به شاه نشان داد، به طوری که هر دو آنها به دو دوریش معروف شدند. از میرزا آقاسی چه در دوران حیاتش چه پس از مرگش با بد نامی یاد میشود بلاخره صوفیگری شاه و کارهای ناشایست میرزا آقاسی یا هر دو موضوع عاملی بود که بذر بدبختیهای مالی را در ایران کا شت
تمایل محمدشاه به صوفیگری موجب گردید که بر شدت مخالفت روحانیون نسبت به وی افزایش یابد به این ترتیب ملاحظه میشود که صوفیگری در دست آقاسی سلاحی برای مبارزه با قدرت روحانیون بوده است.[۴]
آنچه مسلم به نظر مي آيد اين است كه روابط حاجي ميرزا آقاسي با محمد شاه كه نوشته اند به كرامات و اخبار مغيبه اعتقادي راسخ داشت روابط خادم و مخدومي و يا نظير روابط وزير و سلطان متبوع نبوده و محمد شاه او را مراد و مرشد خود مي دانسته و هميشه مي فرمود :
«اين درد پاي مرا حاجي نمي خواهد خوب بشود از براي اينكه زحمت را در دنيا بكشم و در آخرت بهشت بروم ، اگر حاجي بخواهد خوب خواهد شد».[۵]
شاعری
میرزا آقاسی شعر نیز می گفت و به رقابت با قائم مقام که در شعر «ثنائی» تخلص می کرد، میرزا آقاسی نیز برای خودش تخلص «فخری» را برگزیده بود. قطعه زیر از میرزا آقاسی است که از کسی تقاضای بره کرده است:
رهـی را هست عرضی بر جـنـابت کـه بـالاتر از آن زریـن قــباب اسـت
بـــرای بــره مـــوعـــود دیــروز دلـش در آتش حـسرت کبـاب اسـت
نـمـی دانــد تــمـنـای وصـالـش در ایـن ایـام تعجـیـل و شـتـاب اسـت
پس از یک سال می باید رسیدن کـه گـویا این حمل آن آفتـاب است[۵]
پایان کار و درگذشت حاج میرزا آقاسی
در محاصره هرات در 1253، حاجی میرزا آقاسی نیز حضور داشت و بین او و میرزا آقاخان نوری (وزیر لشکر) اختلاف افتاد. این آغاز اختلاف بود، برخورد پایانی آنان، زمانی بود که اللّهقلیخان (فرزند عزت نسا خانم از شوهر اولش) تحت حمایت حاجیمیرزا آقاسی، به هنگام بحرانی شدن حال محمدشاه در 1261ه.ق به بهانه حلول سال نو، از بروجرد به تهران آمد و در ارگ سلطنتی ساکن شد.میرزا آقاخان نوری برای مبارزه با حاجی، موضوع اللّهقلیخان را به سمع شاه رسانید و او دوباره به حکومت بروجرد فرستاده شد. حاجیمیرزا آقاسی از شاه تقاضای اخراج میرزا آقاخان نوری را نمود و برای اعتراض به عمارت خود رفت و به کار مملکت نپرداخت. سرانجام، شاه تقاضای وی را پذیرفت و دستور داد میرزا آقاخان را چوب زدند و به کاشان تبعید کردند.
در 1263، وضع خراسان حاکی از بحران نظامی ـ سیاسی عمیقی بود. اللهیارخان آصفالدوله (دشمن دیرین حاجی میرزا آقاسی) به تهران آمد و موافقت شاه را برای واگذاری نیابت تولیت به پسرش، محمدحسن خان سالار، و حکمرانی خراسان به پسر دیگرش، محمدخان، جلب کرد. در همین سال، محمدحسنخان سالار با حمایت برخی حکام محلی شورش کرد و اقدامات محمدشاه برای سرکوب وی بینتیجه ماند و فتنه خراسان تا اوایل حکومت ناصرالدین شاه ادامه یافت. با اقدامات سیاسی ـ نظامی حاجی میرزا آقاسی در بحران خراسان، در سال 1263 موضوع دیگری کشف شد که از یک سو مناسبات اللهیارخان آصفالدوله را با بهمن میرزا و از سوی دیگر مناسبات بهمن میرزا را با رضاقلیخان، والی کردستان، در توطئهای برضد محمدشاه نشان میداد). به فرمان شاه و تصویب حاجی میرزا آقاسی، خسروخان گرجی برای دستگیری بهمن میرزا و رضاقلیخان، پنهانی عازم آذربایجان شد. بهمن میرزا خود را به تهران رسانید و پس از مواجهه با بیاعتنایی حاجی میرزا آقاسی، به شاه پناه برد و به فرمان او در باغ لالهزار سکونت یافت، سپس به سفارت روسیه پناهنده شد و تحت حمایت آن دولت با خانواده خود به روسیه رفت و در تفلیس اقامت گزید.
محمدشاه در تابستان 1264 در تجریش درگذشت. حاجیمیرزا آقاسی در تهران برای حفظ ارگ و خزانه، سفارشهای اکید کرد. در این زمان، بزرگان و اعیانی که در اطراف مهدعلیا بودند، به وزرای مختار روسیه و انگلستان اعلام کردند تا حاجی میرزا آقاسی مصدر امور باشد ما به تهران نمیآییم و حرم و شاهزادگان و نعش محمدشاه را نیز به شهر نمیآوریم. سرانجام، حاجی میرزا آقاسی که در عباسآباد با گروهی ماکویی اقامت داشت، برای استقبال از ولیعهد، ناصرالدین میرزا، عازم یافتآباد شد، ولی امرا و امنا، نوراللّهخان شاهسون را برای دستگیری او مأمور کردند و او از یافتآباد به حرم حضرت عبدالعظیم رفت و تا ورود ولیعهد بست نشست. حاجیمیرزا آقاسی به ناچار از کلمباری، از اعضای سفارت فرانسه، کمک خواست و خود را رعیت دولت روسیه قلمداد کرد. پس از به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه، حاجیمیرزا آقاسی به همراه پنجاه سوار روانه عتبات عالیات گردید. او در 12 رمضان 1265 در آنجا درگذشت.[۳]
حاجیمیرزا آقاسی، بهویژه پس از ترک محاصره هرات، به فکر بهکارگیری صنایع جدید افتاد و از طریق جعفرخان مشیرالدوله در استانبول با اطرافیان محمدعلی پاشا، بانی اصلاحات جدید در مصر، تماس گرفت تا گروهی محصل را به مصر اعزام دارد. وی برای ایجاد و مرمت قنات تلاش بسیار کرد و در کاشت درخت توت برای تغذیه کرمابریشم در کرمان، اهتمام خاص داشت. همچنین آبرسانی به شهر تهران از رودخانه کرج را در 1262 عملی کرد.
در زمان صدارت او، شاه فرمانی صادر کرد که طبق آن شکنجه بدنی منع شد و ورود بردگان از طریق خلیجفارس به ایران با تلاش دولت انگلیس ممنوع گردید
از اقدامات فرهنگی دوره صدارت حاجی میرزا آقاسی، چاپ و نشر نخستین روزنامه بود که میرزا صالح شیرازی از 1253 تا 1255 منتشر کرد؛ روزنامه بینامی که ادامه آن، با عنوان وقایع اتفاقیه، در روزگار امیرکبیر منتشر شد.
حاجیمیرزا آقاسی در زمینههای گوناگون آثاری از خود به جای گذاشته است، که عبارتاند از: 1- رساله چهل فصل سلطانی و شِیم فرخی، در حکمت عملی و اداره مملکت، که در 1246 به نام فریدون میرزا در خوی تدوین یافته است. 2- نشانه نظامی ایران، درباره ضرورت وجود نشانهای نظامی، تألیف در 1252. 3- مصابیح محمدیه، در مباحث اخلاقی، فلسفی و دینی، در چهارده مصباح. بخشی از این کتاب درباره حضرت مسیح، حواریون و تورات و انجیل است. ظاهرآ او در تألیف کتاب الرّد علیالغادری، در دوره عباس میرزا، با میرزا بزرگ قائم مقام همکاری داشته است که احتمالا خلاصهای از آن در مصابیح محمدیه آمده است. سال نگارش مصابیح مشخص نیست، ولی در 1263 ملاصالح خوافی آن را در تبریز منتشر کرده است.
حاجیمیرزا آقاسی شعر نیز میسرود و فخری تخلص میکرد. وی رساله منظومی به نام لطایفالمعارف دارد که در 1257 به خط رضا قلی خان هدایت تحریر شده است.[۳]
روایتهایی از بیکفایتی میرزا آقاسی
حاج میرزا آقاسی از مسائل نظامی ابداً اطلاعی نداشت ولی در عملیات جنگی جداً مداخله میکرد، حتی بهپیشنهادات سرداران قشون هم ترتیب اثر نمیداد. چنان که در جنگ هرات سپاهیان ایران بهدستور او یک سمت شهر را محاصره و سمت دیگر را رها کرده بودند و بههمین سبب شبهنگام افغانان بهاردوی محمدشاه شبیخون میزدند و جمعی را بههلاکت میرسانیدند. میرزا آقاخان وزیر لشگر با این عمل مخالف بود و میگفت: شهر باید از همه طرف تحت محاصره واقع شود تا دشمن نتواند از خارج کمک بگیرد و ناچار بهتنگنا بیفتند و سر تسلیم فرود آورد. صاحبمنصبان قشون نیز نظر وزیر لشگر را تأئید میکردند امّا سخنان هیچ یک مورد توجه قرار نمیگرفت.
تا این که سرّ این امر را پرسش نمودند. حاجی در پاسخ گفت: چون اطراف شهر را نیک حصار دهیم، کار بر خصم سخت شود و در حراست خویش نیک بکوشد و حفظ حصار نیکو کند و کار ما بهدرازا کشد. امّا چون یک سوی شهر گشوده و راه فرار گشاده است. چون لختی سختی بیند، شهر را بگذارد و راه فرار بردارد.
سرانجام نظر وزیر لشگر و سرداران سپاه مورد تأئید واقع شد حاجی از این پیشآمد سخت برآشفت و کینهٔ میرزاآقاخان را بهدل گرفت و در همین ایام است که طی یادداشتی خطاب بهمحمدشاه مینویسد: «چندان سررشته از قشون گردانیدن ندارم. امّا از این مردمان ظاهراً بهتر فهمیده باشم... چندین بندگی در خدمت دارم: حق تعلیم، حق نوکری، حق باطن، حق ظاهر و حق دولتخواهی.»
«در اثر مداخلات ناروای حاج میرزا آقاسی در کارهای نظام و عدم بصیرت او در امور و فنون لشکرکشی، بین سرداران سپاه اختلاف افتاد و نظم و انضباط اردو که اساس فتح و پیروزی سرباز در زمان جنگ است، از بین رفت و کار بهجائی کشید که جاسوسهای دشمن گاهی بهطور ناشناس و چندی هم آزادانه میان اردوی محمدشاه بهعملیات تخریبی بپردازند.»
چنان که جان ویلیام کی مؤلف تاریخ افغانستان مینویسد: «... پاتینجر که از افسران توپخانهٔ قشون انگلستان بود و مأمور تشویق یار محمدخان بهمقاومت در برابر قشون ایران در هرات، همیشه اوقات با لباس مبدل بهاردوی محمدشاه رفتوآمد میکرد و با کلنل استیووارت وابستهٔ نظامی سفارت انگیس در ایران ملاقات و مشورت میکرد.»
آوازهٔ بلاهت حاج میرزا آقاسی چنان عالمگیر شده بود که اکثر جهانگردان و مأموران سیاسی دولتهای خارجی آن زمان در یادداشتهای خود بدان پرداختهاند. مثلاً: کنت دوسرسی مأمور سیاسی فرانسه در ایران دربارهٔ حاجی میرزا آقاسی مینویسد: «اکثر اوقات خیالات عجیب و غریبی در مخیله حاجی خطور میکند و این از بدبختی مملکتی است که زمام امور آن را بهکف با کفایت! او محول نمودهاند. این مرد که در سن پیری تازه داخل کارهای دولتی شده است، با این که منکر هوش او نمیتوان شد، از کوچکترین و سادهترین امور اداری اطلاعی ندارد. چون اغلب بد و ناسزا میگوید، صفای نیت او نیز مورد تردید است. وقتی که من بهدیدن او رفتم وی در اتاقی نشسته بود که از نظر کثافت انسان را مشمئز مینمود. نظرات و نقشههای این مرد، عجیب و غریب بهنظر میآمد خاصه که برنامههای خود را با کمال خونسردی شرح میداد. روزی میگفت از دست تقاضاهای بیمورد انگلیس جگرم خون شد. و چیزی نمانده که یک عده قشون بهکلکته بفرستم و ملکه ویکتوریا را دستگیر کنم...»
با اینهمه، حاجی میرزا آقاسی صفات دیگری داشته که شگفتی سرشت او را تکمیل میکرده است. چنان که در تندخوئی و دشنامگوئی و استهزاء مردم زمان چنان بیمحابا بوده که سپهر در ناسخالتواریخ مینویسد: «مردم ایران فراموش نکردهاند. آن گاه که بهمجلس حاج میرزا آقاسی میرفتند، چنان بود که بر بیشهٔ هلاهل عبور میکردند.»
امّا پیش از آن که داور تاریخ بهحساب حاجی برسد یغمای جندقی با زبان گزنده و پردهدرش مردی را که بهگفتهٔ جهانگردی بهنام استیووارت «عجیبترین خلقتی است که برای اداره امور ملی میشود تصور وجود او را کرد» بهشلاق هجو کشیده است، که ناگفته بهتر».[۶]
میگویند او بیشتر دو دستور میداد؛ یکی ریختن توپو دیگری کندن کاریز. این پافشاری او باعث شد این دستورها را از سر کمفهمی و نادانی او میدانند.او «در فن حکومت ناشایسته و در عین حال بامبول زن و جاه طلب بود»۱ . گفتهاند که در مسائل مدنی، داخلی، روابط بینالملل و به ویژه ارتباط با بیگانگان برخورد بسیار سادهلوحانهای داشت به طوری که در کمال تعجب هر نامهای را که به زیردستان خود مینوشت، یک نسخه را به سفارتهای روس و انگلستان هم میفرستاد. در این باب، میرزا محمدتقی خان امیرکبیر بعدی که وزیرش بود بارها به او تذکر میداد اما او گوشش بدهکار نبود. «مسأله این است که حاجی اصلاً حوصلهٔ کار دیپلوماسی نداشت»۲ و در مقابل بیگانگان دچار مقداری حس خودکمبینی بود.[۷]
عملکردهای غلط و ابلهانه اش بزرگترین علت شکست ایرانیان در جنگ هرات بود و علاقه بیش از حدش به توپ و توپ سازی بخش اعظم خزانه دولت را صرف آن نمود، در حالی که سرانجام هیچ سودی از آن عاید نشد و موجب شد شاعری در حق وی بگوید:
نگذاشت بـه ملک حـاجـی درمـی شد صرف قنات و توپ هر بیش و کمی
نه مزرع دوست را از آن آب نمی نـه خـایـه خـصـم را از آن تـوپ غـمـی
البته علاوه بر توپ و توپ سازی به حفر قنات نیز علاقه دیوانه واری داشت گویند وقتی کارگری درحال کندن قناتی به او گفت حفر این قنات بی فایده است آب ندارد میرزا آقاسی در جواب گفته بود : مردک این قنات اگر برای من آب ندارد برای تو که نان دارد!
اوژن فلاندن که از نزدیک میرزا آقاسی را دیده در موردش می نویسد: «... حاجی از عموم اعمالی که مربوط به خارج از ایران است بی اطلاع است. تقدسش خشک و مانند زائری است که از مکه می آید و پیوسته خود را به عبادت و امید و آرزو مشغول می دارد و هیچ به فکر سیاست و حکمرانی نیست. خودفروشی و تکبرش به نظر عموم رسیده. یکی از بلندپروازهایش این است که خود را توپچی ماهری می داند.»
از آنجا که مردم ماکو خود را منسوب به میرزا آقاسی می دانستند، در ننیجه گله ای از آنان را به نام سربازان ماکویی با خود به تهران آورده بود که در تعرض به جان و مال و ناموس مردم از هیچ چیز فروگذاری نمیکردند. البته ترس مردم نیز چنان بود که حتی یارای تظلم خواهی نیز نداشتند، زیرا میرزا آقاسی به هیچ وجه توجهی به آن نمی کرد. نویسنده صدرالتواریخ در این مورد می نویسد:
غروب که می شد هیچ بچه و زنی جرأت بیرون شدن از خانه نداشت. سایر الواط هم به اسم آنها [سربازان ماکویی] فرصت را غنیمت شمرده، مرتکب پاره ای شرارتها می شدند. [وقتی] از تعدیات این ترکان نزد حاجی میرزا آقاسی شکایت می بردند، حاجی به ترکی می گفت: اگر این ترکان با اطفال شما وطی نکنند، پس با من وطی کنند...»!
اما با وجود همه بلاهتهایش یک حرف درست و حسابی در مورد آذربایجان گفته است. نقل است که روزی محمدشاه از حاجی پرسید: اگر اهالی فارس به شاه بخروشند چه توان کرد؟ حاجی میرزا آقاسی جواب داد: قشون آذربایجان برای سرکوبی کافیست. باز پرسید: اگر اهالی خراسان علیه شاه قیام کنند چه باید نمود؟ حاجی جواب داد: قشون آذربایجان. خلاصه شاه هر منطقه ای از ایران را گفت حاجی میرزا آقاسی گفت با قشون آذربایجان می توانیم آرام کنیم. سرانجام شاه گفت: اگر خود آذربایجان برعلیه ما قیام کند چه باید کرد؟ حاجی جواب داد: آذربایجان باوفا و شاه پرست است و هرگز برخلاف نخواهد ایستاد. محمدشاه زیاد اصرار کرد که بر فرض اگر چنین شد چه باید کرد؟ حاجی میرزا آقاسی جواب داد: در آن صورت همه باید از تاج و تخت چشم بپوشیم و به همان جایی برویم که از آنجا بیرون آمده ایم!
حاج میرزا آقاسی گاومیشی داشت که مردم از دستش عاصی بودند و به مانند ابوقبیس، بوزینه یزید بن معاویه، کسی نمی توانست جلودارش شود. اعتمادالسلطنه می نویسد:
از جمله صدمات او به مردم، یکی این بود که گاومیشی داشت و این گاومیش همیشه مطلق العنان و آزاد بود از بامداد تا شام در کوچه و بازار به اختیار می گشت. از دور که پیدا می شد، کسبه به صورت بلند به طور رمز مخصوصی به یکدیگر اعلام می کردند که گاومیش میرزا آغاسی آمد. به عجله و شتاب اهل بازار قبل از وصول گاومیش هرچه می توانستند از اجناس و ابزار خود را به درون دکان می بردند که پامال و تلف نشود. گاومیش به هر دکان که می رسید اذیتی می کرد، مخصوصاً به دکان شیرینی فروش که می رسید مقدار کثیری شیرینی می خورد و حلویات را می ریخت و طَبَق آنها به زمین می انداخت. همچنین کوزه ماسشت بقال و کفه برنج و کوزه روغن و تغار پنیر را می شکست و قدری میوه جات او را می خورد و می رفت. صاحب دکان ایستاده و نگاه حیرت آمیز می کرد و جرأت آن را نداشت که گاومیش را دفع کند و حفظ مال نماید و در حراست اجناس خود قدم برنمی داشت. آن قدر منتظر بود که گاومیش به اختیار خود برود و کسی نمی توانست اظهار شکایتی نماید.
در آن دوران ضرب المثلی درست شده بود که هرکس در خوردن شتاب می کرد و به عجله می خورد، می گفتند شبیه گاومیش حاجی میرزا آقاسی است.سخن در این است که مردم نمی توانستند از تعدی وتجاوز گاومیش او تظلم خواهی کنند چه برسد از دست گزمگان و عساکرش! .
اما همیشه این مقایسه آزارم می دهد که چگونه این فرهنگ سیاسی ما اجازه می داده صدراعظم های قبل و بعد از او یعنی قائم مقام و امیرکبیر به زودی کشته شوند ولی او اینهمه دیر و با عزت و احترام دوام بیاورد وسرانجام با مرگ طبیعی ریغ رحمت را سرکشد!.
حاجي ميرزا آقاسي به گفته يك جهانگرد خارجي :
” عجيب ترين خلقتي است كه براي اداره امور يك ملتي مي توان تصور وجود او را كرد “.
كنت دوسرسي وزير مختار فرانسه در باره او مي نويسد :
” حاج ميرزا آقاسي پيرمردي است كه تمام قدرت ايران و تمام بي كفايتي مسئولان دولتي آن در وجود او خلاصه شده است .”[۵]
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ شاوارشان - ملا عباس ماکویی ( حاج میرزا آقاسی وزیر محمد شاه قاجار )
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ پژوهه - آقاسی، حاجی میرزا
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ بانک اطلاعات رجال - حاج میرزا آقاسی
- ↑ Iranian.com - رابطه میرزاآقاسی و محمدشاه
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ نوشته های مهدی زارع - حاج میرزا آقاسی دیوانه توپ وتوپخانه
- ↑ بایگانی مطبوعات ایران - اندر مناقب حاج میرزا آقاسی
- ↑ پرشین بلاگ - حاجی میرزا آقاسی