حاج‌میرزا آقاسی

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
حاج میرزا آقاسی
حاج میرزا آقاسی.jpg
اطلاعات کلی
نامحاج میرزا آقاسی
نام کاملحاج میرزا عباس ماکویی (ایروانی)
نام‌های دیگرملاعباس، حاجی ملاعباس ماکویی
منصبآخرین صدراعظم محمد شاه قاجار
دورهقاجاریه
نام پدرحاج میرزا مسلم ایروانی
همسرانعزت‌نساء دختر هجدهم فتحعلی شاه

حاج میرزا آقاسی یا ملاعباس یا حاجی ملاعباس ماکویی یا حاج میرزا عباس ماکویی (ایروانی) متخلص به فخری (۱۱۶۲ یا ۱۱۶۳ خورشیدی، ماکو - مرداد ۱۲۲۸ خورشیدی، کربلا) آخرین صدراعظم محمد شاه قاجار بود. او پس از آن که قائم‌مقام فراهانی به فرمان محمدشاه کشته شد به این جایگاه رسید.

وی پسر حاج میرزا مسلم ایروانی و از طایفه بیات است. شاه عباس ۳۰۰ خانوار از آنان را از ایروان در ارمنستان امروزی به دره ماکو در منطقه شاوارشان انتقال داد تا امنیت این گذرگاه مهم کوهستانی که دهه‌ها در دست راهزنان ساکن در قلعهٔ ماکو بود حفظ کنند. آقاسی بعد از طی تحصیلات اولیه به عراق رفته و بعد از اتمام تحصیلاتش به ماکو برمی‌گردد و سپس به عنوان معلم نوادگان فتحعلی شاه که به صورت سنتی در خوی ساکن می‌شدند گمارده می‌شود. داستان آشنایی وی با شاهزاده محمد (محمد شاه آینده) از همین کلاس‌ها آغاز می‌گردد و در نهایت او به‌عنوان مراد محمد شاه درمی‌آید.

او سرانجام پس از مرگ محمد شاه، توسط امیرکبیر به کربلا تبعید گردید و همان‌جا درگذشت.[۱]

زندگی‌نامه حاج میزا آقاسی

حاج میرزا آقاسی پسر حاج میرزا مسلم ایروانی و از طایفه بیات است. پدرش از ایروان با عشیره و خویشاوندان خود کوچ کرده در شهر ماکو اقامت گزید و در پیشه زارعین و دهاقین زندگانی مینمود. حاج میرزا آقاسی در ماکو متولد شد. وی در سن چهارده سالگی جهت ادامه تحصیل عازم عتبات عالیات گردید و در محضر آخوند ملا عبدالصمد همدانی درس خواند و ارادت خاصی نسبت به وی پیدا کرد. بعد از مرگ استاد، به همدان و بعد آذربایجان رفت و چون از علوم دینی اطلاع کافی داشت میرزا عیسی قائم‌مقام، وی را به تعلیم فرزندش میرزا موسی خان گذاشت و او از لباس درویشی به کسوت ملائی درآمد. خدمت در دستگاه قائم‌مقام بزرگ موجب گردید تا هر چند وقت به حضور عباس میرزا نائب السلطنه برسد. وی سپس مسؤولیت تربیت فرزندان عباس میرزا را به عهده گرفت و بیش از همه در محمد میرزا نفوذ پیدا کرد.

در جریان جنگهای دوره دوم ایران و روسیه، حاج میرزا آقاسی به اسم معلم بهرام میرزا و جهانگیر میرزا همراه اردو بود. دراین ایام که مصادف با تبعید قائم‌مقام بود، حاج میرزا آقاسی به خدمت فتحعلی شاه راه نداشت و میرزا نصرالله اردبیلی را که معلم شاهزادگان بود به بی‌کفایتی در امر تعلیم در نظر عباس میرزا نائب السلطنه جلوه میداد. این امر باعث شد که عباس میرزا، حاج میرزا آقاسی را اذن داد که هفته ای دوبار به خدمت فتحعلی شاه رسیده، راجع به امر تعلیم بچه‌ها بکوشد. او از طریق عرفان و معرفت و خداشناسی و زهد و ورع در فتحعلی شاه نفوذ پیدا کرد.

از هنگامی که حاجی، معلم محمد شاه گردید او را به مشرب درویشی هدایت و تربیت کرد تا جایی که محمد شاه، حاجی را صاحب کشف و کرامات می‌دانست. بعدها حاجی با عزت نساء دختر هجدهم فتحعلی شاه که بیوه زن بود ازدواج کرد.[۱]

صدارت حاج میزا آقاسی با حذف رقبای سیاسی

بعد از قتل قائم‌مقام، صدراعظمی به حاج میرزا آقاسی ماکویی رسید. وی چون در ابتدای صدارت از امور مملکت داری بی اطلاع بود و مسلک روحانیت وی اجازه نمیداد که خود را به فوریت وارد عمل سیاسی نماید و از اینکه کسی او را وزیر و صدراعظم خطاب نماید اکراه داشت و بیشتر علاقه‌مند بود تا او را شخص اول مملکت خطاب نمایند. وی برای تسلط بر امور کشور در ابتدای کار از وجود میرزا شفیع آشتیانی صاحب دیوان استفاده نمود و او را در حل و عقد امور و رتق و فتق کار مردم به مشاورت انتخاب کرد.[۱]

حاجی میرزا آقاسی در ابتدای صدارت خود پیوسته اظهار می‌داشت که وزارت عظمی خاص محمدخان امیرنظام است. او می‌گفت چون نصرت پادشاه اسلام فرض است و مرا در جهت شاه عقیدتی به کمال باشد، روزی چند زحمت این خدمت بر خویش می‌نهم و دامن تقوی خویشتن به پلیدی‌های دنیوی آلوده می‌سازم تا محمدخان زنگنه امیرنظام از آذربایجان برسد و زمام امور را به دست گیرد. اما پس از گذشت ایامی چند، تغییر عقیده داد و برای تحکیم موقعیت خود شروع به حذف رقبای سیاسی خود نمود. وی به بهانهٔ اعطای منصب صدارت امیرنظام را به تهران فراخواند اما پس از ۲ ماه مجدداً او را روانهٔ آذربایجان نمود تا از پایتخت دور باشد. برای دفع خطرات عبدالله‌خان امین‌الدوله که همچنان در اصفهان به سر می‌برد، درصدد برآمد تا از در ملاطفت وی را به دارالخلافه فرا خواند و چون موفق به این کار نشد خواستار شفاعت مکنیل وزیر مختار انگلیس در تهران شد.

رقیب دیگر حاجی میرزا آقاسی اللهیارخان آصف‌الدوله دایی محمدشاه بود که بی‌اجازهٔ شاه از خراسان به تهران آمده بود، میرزا آقاسی برای دفع خطر وی، با شاه هماهنگی نموده و مجدداً آصف‌الدوله را روانهٔ خراسان گردانید. بدینترتیب تا اواخر سال ۱۲۵۲هجری قمری حاجی میرزا آقاسی موقعیت خود را تحکیم بخشید.[۲]

رویدادهای خارجی در زمان صدارت حاجی میرزا آقاسی

با قتل قائم مقام و روی کارآمدن حاجی میرزا آقاسی سیاست بی‌طرفی ایران در قبال دولتین روسیه و انگلستان به هم خورد و حاجی میرزا آقاسی سیاست طرفداری از روسیه را در پیش گرفت، لذا به تحریک دولت روسیه درصدد حمله به هرات و تسخیر این شهر برآمد.

در اوایل سلطنت محمدشاه، کنت سیمونیچ سفیر روسیه در ایران که مورد احترام و توجه خاص محمدشاه بود، سیاست خاصی در قبال ایران اتخاذ نمود. وی از تمایل ایران نسبت به افغانسان آگاه بود و تلاش می‌کرد تا توجه ایران به افغانستان را به دو دلیل بیشتر نماید. اول آن‌که دولت ایران با به‌دست آوردن متصرفات جدید، نواحی از دست رفته در قفقاز را فراموش می‌نمود و بدین ترتیب کینه‌ای که از روس‌ها در دل ایرانیان بود از خاطره‌ها محو می‌گشت. دوم این‌که پیشرفت ایران در افغانستان سرگرمی و اشتغالی برای دولت انگلستان که رقیب روسیه به‌شمار می‌رفت، فراهم می‌ساخت.

همزمان با تصمیم محمدشاه در حمله به هرات، نیکلای اول، تزار روسیه جهت بازدید از مناطقی که طبق معاهدهٔ ترکمنچای به تصرف روسیه درآمده بود، به منطقهٔ قفقاز سفر نموده نسبت به ملاقات با محمدشاه اظهار تمایل نمود و با دیداری که با هیئت ایرانی داشت، وعدهٔ مساعدت محمدشاه در محاصرهٔ هرات را داد که بیشتر موجب تحریک محمدشاه، علی‌رغم مخالفت دولت انگلستان و لشکرکشی به هرات شد، ولی نتیجه‌ای جز ناکامی و تحمل خسارات جانی و مالی نصیب ایران نشد.

مخالفت دولت انگلستان با این لشکرکشی، کمک انگلیسی‌ها به افاغنه و اهالی هرات، مداخلات مکنیل وزیر مختار انگلستان در تدارکات اردوی محمدشاه، حضور فعال جاسوسان انگلیسی در اردوی شاه که تحرکات اردو را به انگلیسی‌ها و داخل هرات منتقل می‌نمودند، عدم مساعدت دولت روسیه علی‌رغم وعده‌های تزار، فقدان استراتژی نظامی در اردوی ایران، صدور فرامین متضاد و متناقض، کندی در ابلاغ فرامین صادره، عدم همکاری سرداران سپاه ایران، خیانت عده‌ای از همراهان محمدشاه از جمله میرزا علینقی منشی محمدشاه و بالاخره اولتیماتوم آشکار دولت انگلستان و اعزام کشتی جنگی توسط این دولت به خلیج فارس و اشغال جزیرهٔ خارک از دلایل ناکامی محمدشاه در تسخیر شهر هرات بود.

علاوه‌بر کارشکنی انگلیسی‌ها، تاکتیک‌های نظامی اتخاذشده از جانب مسئولین سپاه ایران و شخص حاجی میرزا آقاسی در ناکامی محمدشاه در محاصرهٔ شهر هرات بی‌تأثیر نبود. حاجی دستور داد تا قلعهٔ غوریان را فتح ننموده و به سمت شهر هرات حرکت نمایند. این اقدام خطرات نظامی، متوجه اردوی محمدشاه می‌نمود. به‌علاوه به دستور حاجی میرزا آقاسی و به منظور رعایت حال مردم شهر هرات از محاصره بخشی از شهر خودداری شد تا راه برای آمد و شد مردم باز باشد که این اقدام با اعتراض فرماندهان نظامی اردوی محمدشاه مواجه شد. تنها اقدام مثبت وی در محاصرهٔ هرات ریختن چندین توپ قلعه‌کوب بود، به دستور شاه و صدراعظم کلیهٔ آلات مسی لشکر جمع‌آوری و توپ‌های قلعه‌کوب بزرگی درست نموده و با آن به دیوار هرات حمله کردند.

به‌علاوه به هنگام مراجعت محمدشاه از محاصرهٔ هرات، فرمانی از جانب شاه مبنی بر پوشیدن لباس یکدست نظامی توسط ارتشیان ایران صادر شد. حاجی میرزا آقاسی با ذکر آیاتی چند از قرآن کریم گفت که جامه را باید کوتاه داشت که نه موجب کبر شود و نه با پلیدی‌ها آلوده گردد.

بعد از این‌که روابط ایران و انگلستان بدنبال لشکرکشی محمدشاه به هرات قطع گردید، روس‌ها که تا آن هنگام ایران را تشویق به تصرف هرات می‌نمودند تغییر روش داده سیاست احتیاط‌آمیزی در قبال روابط دو کشور اتخاذ نموده و ضمن توافق با دولت انگلستان پیرامون تضمین استقلال ایران، اولیای دولت ایران را به برقراری مجدد رابطه با انگستان تشویق نمودند که سرانجام روابط دو کشور در سال ۱۸۴۱ میلادی تجدید شد و سرجان مکنیل مجدداً به ایران آمد. به دنبال آن قراردادی در سال ۱۸۴۱ به امضای میرزا ابوالحسن‌خان شیرازی وزیرخارجهٔ ایران و مکنیل رسید که به موجب آن انگلستان کلیهٔ حقوق و مزایایی که طبق قرارداد ترکمن‌چای به روسیه داده شده بود، بهره‌مند می‌شد. این قرارداد در واقع تکمیل دو فرمانی بود که در سال ۱۸۳۶ (قبل از قطع رابطه) و ۱۸۳۹ به نفع انگلیسی‌ها صادر شده بود، اولی در رابطه با دریافت حقوق گمرکی از کالاهای انگلیسی به میزان کالاهای روسی و دیگری مصونیت کارکنان و مستخدمین ایرانی و خارجی سفارت و کنسول‌گری‌های دولت انگلستان و بستگان آنها در ایران.

محمدشاه به علت کینه‌ای که از انگلیسی‌ها در دل داشت، علاقه‌ای به انعقاد این قرارداد نداشت، ولی حاجی میرزا آقاسی به خوبی درک کرده بود که اگر بخواهد در مقام و مسند خود باقی بماند راهی جز همکاری با دولت انگلستان ندارد، لذا به انعقاد این پیمان تن در داد.

از دیگر رویدادهای مهم دوران صدارت حاجی میرزا آقاسی، ایجاد بحران در روابط ایران و عثمانی و بروز درگیری بین دو کشور می‌باشد که سرانجام بعد از مداخلهٔ دولتین روسیه و انگلستان و تشکیل کمیسیون چهارجانبه، عهدنامهٔ دوم ارزنةالروم (ارز روم) بین دو کشور منعقد گردید. ریاست هیئت ایرانی در این مذاکرات را ابتدا مشیرالدوله به عهده داشت که بعداً میرزا تقی‌خان امیرنظام عهده‌دار شد. حاجی میرزا آقاسی برای خراب کردن و خلاص شدن از دستش او را برای مذاکره انتخاب کرد. پس از سه سال مذاکره عهدنامهٔ دوم ارزروم منعقد شد این عهدنامه که در سال ۱۸۴۷ منعقد شد، شامل یک مقدمه و ۹ ماده بود که به موجب آن نواحی واقع در شرق ذهاب و کرند و بندر محمره (خرمشهر) و اراضی واقع در شرق شط‌العرب (اروند رود) متعلق به دولت ایران گردید و در مقابل، دولت ایران از هرگونه ادعای اراضی نسبت به منطقه سلیمانیه منصرف شد. دو دولت به‌طور متقابل حق کشتیرانی آزاد در شط العرب را به رسمیت شناختند و از کلیهٔ دعاوی ارضی نسبت به یکدیگر چشم‌پوشی نموده و قرار گردید که مسؤلان حکومت عثمانی در عراق با زوّار ایرانی رفتار مناسبی داشته باشند.

منع برده‌فروشی در خلیج فارس و صدور دستوری در این زمینه توسط محمدشاه که عمدتاً با فشار انگلیسی‌ها صورت گرفت، به اضافهٔ انعقاد پیمان‌های تجاری با دولت‌های بلژیک و اسپانیا و گسترش رابطهٔ ایران با دول اروپایی از دیگر تحولات ایران در دورهٔ صدارت حاجی میرزا آقاسی است.

در کل از نظر سیاست خارجی، حاجی میرزا آقاسی بی‌کفایت بوده و در سؤال و جواب با سفرای خارجی دچار خبط و خطا می‌شده و از شیوهٔ مذاکره در مسایل سیاسی بی‌اطلاع بوده‌است. گفته می‌شود هنگامی که روس‌ها تقاضای واگذاری قسمتی از دریای خزر را از دولت ایران کرده بودند وی در پاسخ گفته‌است: «ما کام شیرین دوست را برای مشتی آب شور تلخ نمی‌کنیم.»

در زمان صدارت وی چیرگی و خیرگی اعضای سفارت روس در دربار دولت ایران به حدی بود که هر مکتوبی که از سفیر روسیه جهت صدراعظم می‌آوردند حامل مکتوب در هر موقعیتی که بود، می‌بایست شخصاً مکتوب را به صدراعظم داده و بلافاصله جواب دریافت نماید.[۲]

تحولات سیاست داخلی در زمان صدارت حاجی میرزا آقاسی

دولت انگلستان که مخالف لشکرکشی محمدشاه به هرات بود درصدد برآمد تا به انحاء مختلف برای دولت ایران مشکل‌آفرینی نموده و از مخالفین دولت ایران حمایت نماید؛ لذا از بازگشت محمدشاه از هرات گرفتاری‌هایی برای محمدشاه و حاجی میرزا آقاسی ایجاد نمود. انگلیسی‌ها از فتنه آقاخان محلاتی که در سال ۱۲۵۳ هجری قمری در بم قیام نمود، حمایت کردند. سوء رفتار و زشتی گفتار حاجی میرزا آقاسی مایهٔ تمرد و سرکشی آقاخان که داماد فتحعلی شاه نیز بود گردید. همچنین خصومت بین آقاخان محلاتی و حاجی عبدالصمد محلاتی که طرف توجه حاجی میرزا آقاسی بود از عوامل دیگر فتنه آقاخان می‌باشد.

خویشاوندگرایی یکی از جنبه‌های بارز حیات سیاسی حاجی به‌شمار می‌رفت. حمایت‌های بی‌دریغ حاجی میرزا آقاسی از الله‌قلی‌خان ایلخانی که نوهٔ دختری فتحعلی شاه بود و مادرش عزت نساء زن حاج میرزا آقاسی بود، موجب بروز مشکلاتی در داخل کشور شد. الله‌قلی‌خان همین که مادرش زن حاج میرزا آقاسی شد، مکانتی بزرگ به‌دست‌آورد و به منصب ایلخانی قاجار رسید و فکر سلطنت بر سر وی خطور نمود و دست به اعمال خلاف متعدد زد و هرچه از وی پیش شاه شکایت می‌کردند، حاجی میرزا آقاسی آن را تکذیب می‌کرد. مدتی نیز حکومت شهر بروجرد را به عهده داشت که ظلم و ستم فراوانی نسبت به اهالی این شهر روا داشت تا سرانجام محمدشاه از زبان حاجی میرزا آقاسی به وی اظهار داشت: «یک چند روزگار خویش را در عتبات عالیات بسپار و از آلایش معاصی و پلیدی‌های بی‌فرمانی پاک شو.» و بدین ترتیب مشکل ایلخانی با عزیمت اجباری به عتبات عالیات برطرف شد. همچنین باز گذاشتن دست اهالی ماکو در امور مملکتی و کارهای خلاف شرع آنها و حمله به مال و ناموس مردم، نمونهٔ دیگر از خویشاوندگرایی حاجی میرزا آقاسی می‌باشد.

اما آنچه بیش از عملکرد حاجی میرزا آقاسی قابل سرزنش است همان اخلاق و رفتار و شیوهٔ حکومت محمدشاه قاجار است که قدرت فوق‌العاده‌ای را دراختیار حاجی میرزا آقاسی قرار می‌داد. محمدشاه نسبت به حاجی میرزا آقاسی اعتقاد قلبی داشت و بر این عقیده بود که او صاحب کرامت است و او را قطب فلک شریعتی و طریقت می‌دانست. به همین دلیل حاجی میرزا آقاسی در طی صدارتش، همه‌کارهٔ مملکت بود و اعتراض‌هایی هم که از حاجی میرزا آقاسی نزد شاه گفته می‌شد، محمدشاه توجه نمی‌نمود. حاجی میرزا آقاسی در ابتدای صدارت ثروت چندانی نداشت، اما با گذشت زمان ثروتمند گردید هنوز چندی از صدارت وی سپری نگردیده بود که دارای ۱۴۳۸ پارچه آبادی و مزرعه شد و همه را به شاه هبه نمود.

به دلیل تمایلات صوفی‌گری حاجی میرزا آقاسی و محمدشاه، که موجب سوءظن روحانیون نسبت به آنها گردیده بود، به صوفیه در زمان صدارت حاجی میرزا آقاسی دور بیشتری داده شد. گفته می‌شود حاجی میرزا آقاسی به عمد با علما دشمنی می‌نمود، زیرا با این اقدام خود قصد داشته تا انتقام دراویشی را که به دست علما کشته شده بود، بگیرد.

صرف نظر از ایرادات وارده بر نحوهٔ صدارت حاجی میرزا آقاسی، اقدامات مثبتی هم توسط وی صورت گرفته‌است. حاجی علت اصلی شکست قوای ایران در برابر روسیه را عدم توانایی سپاهیان ایران و نداشتن توپ‌خانه می‌دانست؛ لذا جهت تقویت بنیهٔ نظامی ایران تلاش نمود و تأسیس قورخانه برای قشون ایران از زمان صدارت وی آغاز شد. به علاوه وی علاقهٔ فراوانی به عمران و آبادی داشت و پول‌های فراوانی صرف حفر قنوات و کشیدن کاریزها نمود که گرچه در پاره‌ای از موارد به آب نمی‌رسید ولی مردم عادی از طریق اشتغال به کار، به نان می‌رسیدند. همچنین در زمان صدارت وی ارزاق عمومی فراوان و ارزان بوده‌است.[۲]

برخی مشکلات حاج میرزا آقاسی در زمان صدارت

با قتل قائم مقام و روی کار آمدن حاج میرزا آقاسی، سیاست بی‌طرفی و توازن ایران در قبال دولتهای روسیه و انگلستان بهم خورد و حاج میرزا آقاسی سیاست طرفداری از روسیه را در پیش گرفت لذا به تحریک دولت روسیه در صدد حمله به هرات و تسخیر این شهر برآمد. محمد شاه به هنگام ولایتعهدی عباس میرزا، یک بار به محاصره هرات مشغول بود که به علت فوت پدر ناچار دست از محاصره این شهر کشید. در اوایل سلطنت محمد شاه، کنت سیمونیچ، سفیر روسیه در ایران که مورد احترام و توجه خاص محمد شاه بود، سیاست خاصی در قبال ایران اتخاذ نمود. وی از تمایل ایران نسبت به افغانستان آگاه بود و تلاش میکرد تا توجهات را به افغانستان بیشتر کند، تا بتواند بدین وسیله هم اذهان مردم را از کینه‌ای که به روسها داشتند، دور کند و هم برای انگلیسیها مشغولیت درست کند.

یکی دیگر از مشکلات میرزا آقاسی، سید علی محمد باب و فتنهٔ بابیه بود. وی در جنوب ایران با داعیه مذهب و با عنوان ارشاد و هدایت خلق قیام کرد. اقدامات وی کم‌کم جنبه سیاسی به خود گرفت بویژه اینکه معتمد الدوله حاکم اصفهان از وی حمایت می‌کرد. اقدامات باب، مشکل و معضل سیاسی بزرگی برای ایران به وجود آورد که دامنه آن به دوران سلطنت ناصرالدین شاه نیز کشیده شد.

از مشکلات دیگر دوران صدارت حاج میرزا آقاسی، قیام سالار پسر آصف الدوله بود که در خراسان دست به شورش زد. او به دلیل تماس طولانی که با امرای افغانی داشت در صدد برآمد به تقلید از آنان حکومت خراسان را مستقل نماید و در این رابطه از جانب انگلستان حمایت می‌شد.[۱] قیام طایفهٔ قادریهٔ نقشبند در حوالی خراسان نیز در دوران صدارت حاجی میرزا آقاسی روی داد.[۲]

یکی از رویدادهای مهم در روابط خارجی ایران در زمان صدارت حاج میرزا آقاسی، ایجاد بحران در روابط ایران و عثمانی و تشکیل کمیسون چهارجانبه برای حل اختلافات دو کشور بود که بخاطر حمله والی بغداد به شهرهای مرزی ایران ایجاد شده بود که به عهدنامه ارزروم منجر شد[۱]

دربارهٔ مشکلات خارجی وی هم‌چنین گفته شده‌است که او وارث تمام نتایجی بود که عهدنامه ترکمان‌چای برای ایران در پی‌داشت. از طرفی انگلیسیها برای کامیابی در رقابت با روسها، پس از قرارداد ترکمان‌چای همواره خواستار عقد قرارداد اقتصادی با ایران بودند و سیاستهای حاجی میرزاآقاسی ناراضی بودند. این نارضایتی با محاصره هرات و دوستی ایران با فرانسه شدت یافت؛ نیروهای انگلیسی جزیره خارک را اشغال و بوشهر را محاصره دریایی کردند و با تقویت و حمایت شورشهای افرادی چون آقاخان محلاتی، محمدتقی خان بختیاری، آصف‌الدوله و شاهزادگان فراری مستقر در بغداد، به دخالت در امور داخلی پرداختند.

و از طرف دیگر، روسها با تکیه بر واقعه سفارت و قتل گریبایدوف (۱۲۴۳ هجری قمری) توقعات بیشتری برای تحقق عهدنامه ترکمان‌چای داشتند. روسها در ۱۲۶۲ از حاجی میرزا آقاسی خواستند مجوز لنگر انداختن کشتیهای جنگی آنان را در مرداب انزلی صادر کند تا پایگاه نظامی ثابت در سواحل جنوب دریای خزر و به خصوص نزدیک استرآباد به دست آورند.

در مقابل، دولت ایران به‌توصیه حاجی‌میرزا آقاسی، میرزاحسین‌خان آجودانباشی را در رأس هیئتی از طریق عثمانی به اتریش، فرانسه و انگلستان اعزام کرد. اگرچه این اقدام به‌منظور مذاکره با دولت انگلستان بود، ولی حاجی میرزا آقاسی هدف دراز مدتی را پیش‌بینی کرده بود که عبارت بود از ارتباط با فرانسه، استفاده از مستشاران نظامی، خرید اسلحه و جلب حمایت سیاسی فرانسه از ایران، از نوعی که قرارداد فینکنشتاین در سی سال پیش فراهم آورده بود. قرارداد با بلژیک و اسپانیا در سال ۱۸۴۲ میلادی از اقدامات حاجی میرزا آقاسی به‌شمار می‌رود.[۳]

رابطه حاج میزا آقاسی و محمدشاه

در تمام مدت سیزده سال صدارت آقاسی، پادشاه ایران در حقیقت او بود و محمدشاه علاوه بر آنکه به هیچ وجه در مقابل اعمال و فرمایشات آقاسی مخالفتی نشان نمیداد، با وجود همه خطاها و خراب کاریهای او هر کس از او انتقاد میکرد به تبعید و آزار او میپرداخت. در دستخطهایی که محمدشاه به آقاسی نوشته او را با این عناوین خطاب کرده: «جناب حاجی سلمه الله تعالی یا جعلت فداک یا روحی فداک یا جناب روح پاک».

این حال مریدی و مرادی بین شاه و وزیر ظاهراً از هر دو جانب بوده، زیرا که آقاسی نیز در پارهای از نامههای خود خطاب به محمدشاه او را ولی خدا میداند و مینویسد که به آن خدایی که آفریننده زمین و زمان و خورشید آسمان است من بنده، به صداقت حضرت مالک اشتر پیوسته خدمتکار صادقم و به ولی مطلق (علیه السلام)، که سرکار پادشاهی را ولی خدا می‌دانم…

حاج میرزا آقاسی راه صوفیگری را به شاه نشان داد، به طوری که هر دو آنها به دو دوریش معروف شدند. تمایل محمدشاه به صوفیگری موجب گردید که بر شدت مخالفت روحانیون نسبت به وی افزایش یابد به این ترتیب ملاحظه میشود که صوفیگری در دست آقاسی سلاحی برای مبارزه با قدرت روحانیون بوده‌است.[۴]

آنچه مسلم به نظر می‌آید این است که روابط حاجی میرزا آقاسی با محمد شاه که نوشته‌اند به کرامات و اخبار مغیبه اعتقادی راسخ داشت روابط خادم و مخدومی و یا نظیر روابط وزیر و سلطان متبوع نبوده و محمد شاه او را مراد و مرشد خود می‌دانسته و همیشه می‌فرمود:

«این درد پای مرا حاجی نمی‌خواهد خوب بشود از برای اینکه زحمت را در دنیا بکشم و در آخرت بهشت بروم، اگر حاجی بخواهد خوب خواهد شد».[۵]

شاعری حاج میزا آقاسی

میرزا آقاسی شعر نیز می‌گفت و به رقابت با قائم مقام که در شعر «ثنائی» تخلص می‌کرد، میرزا آقاسی نیز برای خودش تخلص «فخری» را برگزیده بود. قطعه زیر از میرزا آقاسی است که از کسی تقاضای بره کرده‌است:

رهی را هست عرضی بر جنـابت که بالاتر از آن زرین قباب است

برای بره موعود دیروز دلش در آتش حسرت کباب است

نمـی داند تمـنای وصالش در این ایام تعجیـل و شتـاب است

پس از یک سال می‌باید رسیدن که گویا این حمل آن آفتاب است[۵]

پایان کار و درگذشت حاج میرزا آقاسی

در محاصره هرات در ۱۲۵۳ هجری قمری، حاجی میرزا آقاسی نیز حضور داشت و بین او و میرزا آقاخان نوری (وزیر لشکر) اختلاف افتاد. این آغاز اختلاف بود، برخورد پایانی آنان، زمانی بود که اللّه‌قلی‌خان (فرزند عزت نسا خانم از شوهر اولش) تحت حمایت حاجی‌میرزا آقاسی، به هنگام بحرانی شدن حال محمدشاه در ۱۲۶۱ به بهانه حلول سال نو، از بروجرد به تهران آمد و در ارگ سلطنتی ساکن شد. میرزا آقاخان نوری برای مبارزه با حاجی، موضوع اللّه‌قلی‌خان را به سمع شاه رسانید و او دوباره به حکومت بروجرد فرستاده شد. حاجی‌میرزا آقاسی از شاه تقاضای اخراج میرزا آقاخان نوری را نمود و برای اعتراض به عمارت خود رفت و به کار مملکت نپرداخت. سرانجام، شاه تقاضای وی را پذیرفت و دستور داد میرزا آقاخان را چوب زدند و به کاشان تبعید کردند.

در ۱۲۶۳، وضع خراسان حاکی از بحران نظامی ـ سیاسی عمیقی بود. اللهیارخان آصف‌الدوله (دشمن دیرین حاجی میرزا آقاسی) به تهران آمد و موافقت شاه را برای واگذاری نیابت تولیت به پسرش، محمدحسن خان سالار، و حکمرانی خراسان به پسر دیگرش، محمدخان، جلب کرد. در همین سال، محمدحسن‌خان سالار با حمایت برخی حکام محلی شورش کرد و اقدامات محمدشاه برای سرکوب وی بی‌نتیجه ماند و فتنه خراسان تا اوایل حکومت ناصرالدین شاه ادامه یافت. با اقدامات سیاسی ـ نظامی حاجی میرزا آقاسی در بحران خراسان، در سال ۱۲۶۳ موضوع دیگری کشف شد که از یک سو مناسبات اللهیارخان آصف‌الدوله را با بهمن میرزا و از سوی دیگر مناسبات بهمن میرزا را با رضاقلی‌خان، والی کردستان، در توطئه‌ای برضد محمدشاه نشان می‌داد. به فرمان شاه و تصویب حاجی میرزا آقاسی، خسروخان گرجی برای دستگیری بهمن میرزا و رضاقلی‌خان، پنهانی عازم آذربایجان شد. بهمن میرزا خود را به تهران رسانید و پس از مواجهه با بی‌اعتنایی حاجی میرزا آقاسی، به شاه پناه برد و به فرمان او در باغ لاله‌زار سکونت یافت، سپس به سفارت روسیه پناهنده شد و تحت حمایت آن دولت با خانواده خود به روسیه رفت و در تفلیس اقامت گزید.

محمدشاه در تابستان ۱۲۶۴ در تجریش درگذشت. حاجی‌میرزا آقاسی در تهران برای حفظ ارگ و خزانه، سفارشهای اکید کرد. در این زمان، بزرگان و اعیانی که در اطراف مهدعلیا بودند، به وزرای مختار روسیه و انگلستان اعلام کردند تا حاجی میرزا آقاسی مصدر امور باشد ما به تهران نمی‌آییم و حرم و شاهزادگان و نعش محمدشاه را نیز به شهر نمی‌آوریم. سرانجام، حاجی میرزا آقاسی که در عباس‌آباد با گروهی ماکویی اقامت داشت، برای استقبال از ولیعهد، ناصرالدین میرزا، عازم یافت‌آباد شد، ولی امرا و امنا، نوراللّه‌خان شاهسون را برای دستگیری او مأمور کردند و او از یافت‌آباد به حرم حضرت عبدالعظیم رفت و تا ورود ولیعهد بست نشست. حاجی‌میرزا آقاسی به ناچار از کلمباری، از اعضای سفارت فرانسه، کمک خواست و خود را رعیت دولت روسیه قلمداد کرد. پس از به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه، حاجی‌میرزا آقاسی به همراه پنجاه سوار روانه عتبات عالیات گردید. او در ۱۲ رمضان ۱۲۶۵ در آنجا درگذشت.[۳]

روایت‌هایی از بی‌کفایتی حاج میزا آقاسی

حاج میرزا آقاسی از مسائل نظامی اطلاعی نداشت ولی در عملیات جنگی مداخله می‌کرد، حتی به‌پیشنهادات سرداران قشون هم ترتیب اثر نمی‌داد. چنان‌که در جنگ هرات سپاهیان ایران به‌دستور او یک سمت شهر را محاصره و سمت دیگر را رها کرده بودند و به‌همین سبب شب‌هنگام افغانان به‌اردوی محمدشاه شبیخون می‌زدند و جمعی را به‌هلاکت می‌رسانیدند. میرزا آقاخان وزیر لشکر با این عمل مخالف بود و می‌گفت: شهر باید از همه طرف تحت محاصره واقع شود تا دشمن نتواند از خارج کمک بگیرد و ناچار به‌ تنگنا بیفتند و سر تسلیم فرود آورد. صاحب‌منصبان قشون نیز نظر وزیر لشکر را تأیید می‌کردند امّا سخنان هیچ‌یک مورد توجه قرار نمی‌گرفت.

تا این که سرّ این امر را پرسش نمودند. حاجی در پاسخ گفت: چون اطراف شهر را نیک حصار دهیم، کار بر خصم سخت شود و در حراست خویش نیک بکوشد و حفظ حصار نیکو کند و کار ما به‌درازا کشد. امّا چون یک سوی شهر گشوده و راه فرار گشاده است. چون لختی سختی بیند، شهر را بگذارد و راه فرار بردارد.

سرانجام نظر وزیر لشکر و سرداران سپاه مورد تأیید واقع شد. حاجی از این پیش‌آمد سخت برآشفت و کینهٔ میرزاآقاخان را به‌دل گرفت و در همین ایام است که طی یادداشتی خطاب به‌محمدشاه می‌نویسد: «چندان سررشته از قشون گردانیدن ندارم. امّا از این مردمان ظاهراً بهتر فهمیده باشم… چندین بندگی در خدمت دارم: حق تعلیم، حق نوکری، حق باطن، حق ظاهر و حق دولتخواهی.»

«در اثر مداخلات ناروای حاج میرزا آقاسی در کارهای نظام و عدم بصیرت او در امور و فنون لشکرکشی، بین سرداران سپاه اختلاف افتاد و نظم و انضباط اردو که اساس فتح و پیروزی سرباز در زمان جنگ است، از بین رفت و کار به‌جائی کشید که جاسوس‌های دشمن گاهی به‌طور ناشناس و چندی هم آزادانه میان اردوی محمدشاه به‌عملیات تخریبی بپردازند.»

جان ویلیام کی مؤلف تاریخ افغانستان می‌نویسد: «... پاتین‌جر که از افسران توپخانهٔ قشون انگلستان بود و مأمور تشویق یار محمدخان به‌مقاومت در برابر قشون ایران در هرات، همیشه اوقات با لباس مبدل به‌اردوی محمدشاه رفت‌وآمد می‌کرد و با کلنل استیووارت وابستهٔ نظامی سفارت انگیس در ایران ملاقات و مشورت می‌کرد.»

درباره بلاهت او برخی جهانگردان و مأموران سیاسی دولت‌های خارجی آن زمان مطالبی نوشته‌اند.

مثلاً کنت دوسرسی مأمور سیاسی فرانسه در ایران دربارهٔ حاجی میرزا آقاسی می‌نویسد: «اکثر اوقات خیالات عجیب و غریبی در مخیله حاجی خطور می‌کند و این از بدبختی مملکتی است که زمام امور آن را به‌کف با کفایت! او محول نموده‌اند. این مرد که در سن پیری تازه داخل کارهای دولتی شده‌است، با این که منکر هوش او نمی‌توان شد، از کوچک‌ترین و ساده‌ترین امور اداری اطلاعی ندارد. چون اغلب بد و ناسزا می‌گوید، صفای نیت او نیز مورد تردید است. وقتی که من به‌دیدن او رفتم وی در اتاقی نشسته بود که از نظر کثافت انسان را مشمئز می‌نمود. نظرات و نقشه‌های این مرد، عجیب و غریب به‌نظر می‌آمد خاصه که برنامه‌های خود را با کمال خونسردی شرح می‌داد. روزی می‌گفت از دست تقاضاهای بی‌مورد انگلیس جگرم خون شد؛ و چیزی نمانده که یک عده قشون به‌کلکته بفرستم و ملکه ویکتوریا را دستگیر کنم…»

با اینهمه، حاجی میرزا آقاسی صفات دیگری داشته که شگفتی سرشت او را تکمیل می‌کرده‌است. چنان‌که در تندخوئی و دشنام‌گوئی و استهزاء مردم زمان چنان بی‌محابا بوده که سپهر در ناسخ‌التواریخ می‌نویسد: «مردم ایران فراموش نکرده‌اند. آن گاه که به‌مجلس حاج میرزا آقاسی می‌رفتند، چنان بود که بر بیشهٔ هلاهل عبور می‌کردند.»

جهانگردی به‌نام استیووارت نیز درباره او گفته است: «عجیب‌ترین خلقتی است که برای اداره امور ملی می‌شود تصور وجود او را کرد».

یغمای جندقی شاعر هم هجو وی را گفته است.[۶]

اوژن فلاندن که از نزدیک میرزا آقاسی را دیده در موردش می‌نویسد: «... حاجی از عموم اعمالی که مربوط به خارج از ایران است بی اطلاع است. تقدسش خشک و مانند زائری است که از مکه می‌آید و پیوسته خود را به عبادت و امید و آرزو مشغول می‌دارد و هیچ به فکر سیاست و حکمرانی نیست. خودفروشی و تکبرش به نظر عموم رسیده. یکی از بلندپروازهایش این است که خود را توپچی ماهری می‌داند.»

از آنجا که مردم ماکو خود را منسوب به میرزا آقاسی می‌دانستند، در ننیجه گله ای از آنان را به نام سربازان ماکویی با خود به تهران آورده بود که در تعرض به جان و مال و ناموس مردم از هیچ چیز فروگذاری نمی‌کردند. البته ترس مردم نیز چنان بود که حتی یارای تظلم خواهی نیز نداشتند، زیرا میرزا آقاسی به هیچ وجه توجهی به آن نمی‌کرد. نویسنده صدرالتواریخ در این مورد می‌نویسد:

«غروب که می‌شد هیچ بچه و زنی جرأت بیرون شدن از خانه نداشت. سایر الواط هم به اسم آنها [سربازان ماکویی] فرصت را غنیمت شمرده، مرتکب پاره ای شرارتها می‌شدند. [وقتی] از تعدیات این ترکان نزد حاجی میرزا آقاسی شکایت می‌بردند، حاجی به ترکی می‌گفت: اگر این ترکان با اطفال شما وطی نکنند، پس با من وطی کنند…»!

حاج میرزا آقاسی گاومیشی داشت که مردم از دستش عاصی بودند و کسی نمی‌توانست جلودارش شود. اعتمادالسلطنه می‌نویسد:

از جمله صدمات او به مردم، یکی این بود که گاومیشی داشت و این گاومیش همیشه مطلق العنان و آزاد بود از بامداد تا شام در کوچه و بازار به اختیار می‌گشت. از دور که پیدا می‌شد، کسبه به صورت بلند به طور رمز مخصوصی به یکدیگر اعلام می‌کردند که گاومیش میرزا آغاسی آمد. به عجله و شتاب اهل بازار قبل از وصول گاومیش هرچه می‌توانستند از اجناس و ابزار خود را به درون دکان می‌بردند که پامال و تلف نشود. گاومیش به هر دکان که می‌رسید اذیتی می‌کرد، مخصوصاً به دکان شیرینی فروش که می‌رسید مقدار کثیری شیرینی می‌خورد و حلویات را می‌ریخت و طَبَق آنها به زمین می‌انداخت. همچنین کوزه ماست بقال و کفه برنج و کوزه روغن و تغار پنیر را می‌شکست و قدری میوه جات او را می‌خورد و می‌رفت. صاحب دکان ایستاده و نگاه حیرت آمیز می‌کرد و جرأت آن را نداشت که گاومیش را دفع کند و حفظ مال نماید و در حراست اجناس خود قدم برنمی‌داشت. آن قدر منتظر بود که گاومیش به اختیار خود برود و کسی نمی‌توانست اظهار شکایتی نماید.

در آن دوران ضرب‌المثلی درست شده بود که هرکس در خوردن شتاب می‌کرد و به عجله می‌خورد، می‌گفتند شبیه گاومیش حاجی میرزا آقاسی است. سخن در این است که مردم نمی‌توانستند از تعدی وتجاوز گاومیش او تظلم خواهی کنند چه برسد از دست گزمگان و عساکرش.[۵]

جمله تاریخی حاج میرزا آقاسی: اگر برای من آب ندارد برای تو که نان دارد!

می‌گویند او بیشتر دو دستور می‌داد؛ یکی ریختن توپ و دیگری کندن کاریز. این پافشاری او باعث شد این دستورها را از سر کم‌فهمی و نادانی او می‌دانند. گفته‌اند که در مسائل مدنی، داخلی، روابط بین‌الملل و به ویژه ارتباط با بیگانگان برخورد بسیار ساده‌لوحانه‌ای داشت به طوری که در کمال تعجب هر نامه‌ای را که به زیردستان خود می‌نوشت، یک نسخه را به سفارت‌های روس و انگلستان هم می‌فرستاد. در این باب، میرزا محمدتقی خان امیرکبیر بعدی که وزیرش بود بارها به او تذکر می‌داد اما او گوشش بدهکار نبود. او اصلاً حوصلهٔ کار دیپلوماسی نداشته و در مقابل بیگانگان دچار مقداری حس خودکم‌بینی بود.[۷]

عملکردهای غلط و ابلهانه اش بزرگترین علت شکست ایرانیان در جنگ هرات بود و علاقه بیش از حدش به توپ و توپ سازی بخش اعظم خزانه دولت را صرف آن نمود، در حالی که سرانجام هیچ سودی از آن عاید نشد و موجب شد شاعری در حق وی بگوید:

نگذاشت به ملک حاجی درمی شد صرف قنات و توپ هر بیش و کمی

نه مزرع دوست را از آن آب نمی نه خایه خصـم را از آن توپ غمـی

البته علاوه بر توپ و توپ سازی به حفر قنات نیز علاقه دیوانه واری داشت گویند وقتی کارگری درحال کندن قناتی به او گفت حفر این قنات بی فایده است آب ندارد میرزا آقاسی در جواب گفته بود: مردک این قنات اگر برای من آب ندارد برای تو که نان دارد![۵]

برخی اقدامات اقتصادی اجتماعی ادبی فرهنگی حاج میرزا آقاسی

حاجی‌میرزا آقاسی، به‌ویژه پس از ترک محاصره هرات، به فکر به‌کارگیری صنایع جدید افتاد و از طریق جعفرخان مشیرالدوله در استانبول با اطرافیان محمدعلی پاشا، بانی اصلاحات جدید در مصر، تماس گرفت تا گروهی محصل را به مصر اعزام دارد. وی برای ایجاد و مرمت قنات تلاش بسیار کرد و در کاشت درخت توت برای تغذیه کرم‌ابریشم در کرمان، اهتمام خاص داشت. همچنین آبرسانی به شهر تهران از رودخانه کرج را در ۱۲۶۲ هجری قمری عملی کرد.

در زمان صدارت او، شاه فرمانی صادر کرد که طبق آن شکنجه بدنی منع شد و ورود بردگان از طریق خلیج‌فارس به ایران با تلاش دولت انگلیس ممنوع گردید

از اقدامات فرهنگی دوره صدارت حاجی میرزا آقاسی، چاپ و نشر نخستین روزنامه بود که میرزا صالح شیرازی از ۱۲۵۳ تا ۱۲۵۵ منتشر کرد؛ روزنامه بی‌نامی که ادامه آن، با عنوان وقایع اتفاقیه، در روزگار امیرکبیر منتشر شد.

حاجی‌میرزا آقاسی در زمینه‌های گوناگون آثاری از خود به جای گذاشته‌است، که عبارت‌اند از:

۱- رساله چهل فصل سلطانی و شِیم فرخی، در حکمت عملی و اداره مملکت، که در ۱۲۴۶ به نام فریدون میرزا در خوی تدوین یافته‌است. ۲- نشانه نظامی ایران، دربارهٔ ضرورت وجود نشانهای نظامی، تألیف در ۱۲۵۲. ۳- مصابیح محمدیه، در مباحث اخلاقی، فلسفی و دینی، در چهارده مصباح. بخشی از این کتاب دربارهٔ حضرت مسیح، حواریون و تورات و انجیل است. ظاهرآ او در تألیف کتاب الرّد علی‌الغادری، در دوره عباس میرزا، با میرزا بزرگ قائم‌مقام همکاری داشته‌است که احتمالاً خلاصه‌ای از آن در مصابیح محمدیه آمده‌است. سال نگارش مصابیح مشخص نیست، ولی در ۱۲۶۳ ملاصالح خوافی آن را در تبریز منتشر کرده‌است.

حاجی‌میرزا آقاسی شعر نیز می‌سرود و فخری تخلص می‌کرد. وی رساله منظومی به نام لطایف‌المعارف دارد که در ۱۲۵۷ به خط رضا قلی خان هدایت تحریر شده‌است.[۳]

جستارهای وابسته

منابع