علی باکری
لحن یا سبک این مقاله بازتابدهندهٔ لحن دانشنامهای استفادهشده در ایرانپدیا نیست. |
این نوشتار نیازمند تصویر است. با توجه به رعایت حق تکثیر با بارگذاری و افزودن تصویر. |
این مقاله هماکنون برای مدتی کوتاه تحت ویرایش عمده است. این برچسب برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شدهاست، لطفا تا زمانیکه این پیام نمایش داده میشود ویرایشی در این صفحه انجام ندهید. این صفحه آخرینبار در ۱۶:۰۵، ۳۰ مارس ۲۰۱۹ (ساعت هماهنگ جهانی) (۵ سال پیش) تغییر یافتهاست؛ لطفا اگر در چند ساعت اخیر ویرایش نشده است، این الگو را حذف کنید. اگر شما ویرایشگری هستید که این الگو را اضافه کرده است، لطفا مطمئن شوید آن را حذف یا با {{در دست ساخت}} جایگزین میکنید. |
علی باکری | |
---|---|
زادروز | ۱۳۳۲ میاندو آب |
درگذشت | ۳۰ فروردین ۵۱ |
تحصیلات | دانشجوی رشته شیمی |
از دانشگاه | دانشکده فنی تهران |
پیشه | استاد یار دانشکده صنعتی (شریف) |
نقشهای برجسته | اعزام به فلسطین وشرکت در جنگ سپتامبر |
تأثیرپذیرفتگان | اعضاء و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران |
حزب سیاسی | سازمان مجاهدین خلق ایران |
علی باکری (زاده ۱۳۲۲ در میاندوآب ـشهادت ۳۰ فروردین ۱۳۵۱)وی در خانواده ای نسبتاً مرفه به دنیا آمد. با توجه به وضع مالی نسبتاً خوبی که خانواده اش داشت، و نیز در اثر استعداد و پشتکارش، سالهای تحصیل را با موقعیت گذرانده و به دانشکده فنی تهران، رشته شیمی وارد شد.[۱]
وی پس از پایان تحصیل بعنوان استادیار دانشگاه صنعتی (شریف) مشغول کار شد.[۱]
فعالیت سیاسی
علی علیرغم برخوردار بودن از تمامی مزایا و رفاه ناشی از موقعیتی که داشت ؛هیجگاه به دنبال زندگی عادی نرفت زیرا او به واقعیات جامعه آشنا بود و نمیتوانست مشکلات طبقات محروم را ببیند و از کنار آنها بی تفاوت بگذرد.او برای اینکه بتواند در این راستا بطور عملی کاری بکند ؛ با شناختی که از سازمان پیدا کرده بود به آن روی آورد. علی باکری از موقعیت شغلیش در دانشگاه تا حدامکان به نفع سازمان استفاده کرد. او سرمشق همه کسانی بود که به نوعی با وی در ارتباط بودند.به این ترتیب وی مبارزه را انتخاب کرده و خود را وقف آن نمود . [۱]
دوران بحران
علی پیش از آنکه به عضویت سازمان در آید، یک دوران بحران را گذراند. او بر سر دو راهی قرار گرفته بود، آیا باید درمسیر امواج خود به خودی حرکت کرد، یا نه برخلاف آن باید شنا کرد؟
او ایمان داشت که زندگی در پناه رژیم شاه یعنی سکوت و رضایت در برابر جنایات رژیم و غارت منابع طبیعی و انسانی خلق.
علی نمیتوانست آرام باشد، خیلی فکر میکرد. کتاب میخواند. به جامعه گردی و مطالعهٔ زندگی مردم میپرداخت و به خاطر همین کارها چندین بار مریض شد وزخم معده گرفت. در چنین وضعیتی بود که با سازمان آشنا شد و خود را همدرد آنها یافت. او به جمع یاران پیوست و خوش فکری، ایمان، خلوص و لیاقت خود را تماماً در این راه به کارگرفت.[۱]
بهروز با آگاهی کامل نسبت به مشکلات مبارزه، آن را برگزید. او میدانست که دراین راه دشواریهای بسیاری وجود دارد. تحت شکنجه بودن؛ تیرباران شدن؛ درزیر سرنیزه جلادان جان دادن؛ سالها در سلول زندان بسربردن؛ متواری بودن و خانه بدوشی و در عین جوانی و شادابی لباس ساده پوشیدن و باندک ساختن و کاشانه را ترک گفتن و ترک زن و فرزند و عزیزان کردن؛ کارهایی هستند که فقط از عهده افراد انقلابی بر میآید. او با اطمینان خاطر و با اراده ای شکست ناپذیر وبا یقین به پیروزی و با پذیرفتن تمامی مشکلات راه انقلابی را انتخاب کرد.[۲]او خود در این زمینه به برادری میگفت:
«عمل را که شروع کردی، ضربه میخوری، ضربه نخوردن ندارد. منتها باید سعی کنی کمتر ضربه بخوری».[۱]
اولین دستگیری علی باکری
اولين بازداشت او در ۵ مرداد ۱۳۴۹ در تربت حيدريه روی داد، زمانی به همراه شهيد رضا رضايی بود که به علت سوء ظن ماموران بازداشت شد و پس از مدتی آزاد گرديد. در اواسط سال ۱۳۴۹ از شغل خود در دانشگاه استعفا داد و به بهانه ادامه تحصيل با اخذ گذرنامه رسمی از راه دبی به بيروت رفت و در آنجا در مورد تعليمات نظامی اعضای سازمان با مسئولين جنبش فتح مذاکره کرد. پس از آن در اواخر سال ۱۳۴۹ بمنظور شناسايی سازمانها و گروههای مبارز خارج از کشور به اتفاق بديع زادگان وارد فرانسه شد.
علی در ارديبهشت ماه سال ۵۰ از پاريس به بيروت بازگشت و مقادير زيادی اسلحه و مهمات تهيه کرد و در تيرماه همان سال به ايران بازگشت و از طريق برادر کوچک ترش«حميد» چهار قبضه مسلسل، سه قبضه اسلحه کمری،۱۵۰ تير فشنگ کاليبر ۹ ميليمتری و خفيف و تعدادی نارنجک و بمب گاما ساخته اسپانيا را با جاسازی در چمدان به صورت قاچاقی وارد کشور کرد.
وی پس از ورود به کشور در ارتباط با مسئوليت قبلی خود بعنوان سرپرست گروه شيمی، جزوه ای نيز در باره مواد منفجره تدوين نمود.
سال ۴۹ ظاهراً برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت؛ ولی در واقع برای تعلیمات نظامی و تعلیمات دیگر به فلسطین رفته بود. او از انقلاب فلسطین درس و تجربه آموخت و بدینگونه با تجربه ای بیش از پیش و با کوله باری از سلاح به ایران بازگشت او درایران تجارب خود را در اختیار سایر همرزمانش گذاشت. علی دربارهٔ مشکلات آینده با روشن بینی خاصی میگفت:
«شرایطی بر ما تحمیل خواهد شد. ما باید خود را به نقطههایی ازآمادگی برسانیم که درصورت روبرو شدن با وقایع غیرقابل پیش بینی، قادر به حفظ خود باشیم».[۱]
دستگیری و درگذشت
علی باکری در جریان دستگیری سراسری اول شهریور ۵۰، دستگیرشد. رژیم از محاکمه او حرفی نزد و تنها خبر اعدام او را با سه تن دیگر از اعضای مجاهدین در ۳۰ فروردین ۵۱ اعلام کرد.[۱]