جریان اپورتونیستی چپ نما در سازمان مجاهدین خلق (۱۳۵۴)
جریان اپورتونیستی به کودتایی گفته میشود که در سال ۱۳۵۴ در درون سازمان مجاهدین خلق ایران، در خلاء حضور رهبری این سازمان که در زندان محبوس بود، انجام شد و این سازمان را تا مرز نابودی کامل برد. در این کودتا دو تن از اعضاء مجاهدین با نامهای محمدتقی شهرام و بهرام آرام طی بیانیهای اعلام نمودند سازمان مجاهدین مارکسیست شدهاست. این درحالی بود که رهبری مجاهدین، صد در صد اعضای مرکزیت و نود درصد از اعضای این سازمان در زندان بودند. این دو نفر با تغییر آرم سازمان مجاهدین و حذف آیهٔ آن اعلام کردند از آنجایی که چپترین ایدئولوژی (رادیکالترین) همانا مارکسیست بهشمار میرود، لاجرم مجاهدین مسلمان در پروسهٔ تکامل خود یا باید به سمت راست و یا به سمت چپ (مارکیسسم) حرکت کنند و نمیتوانند مابین این دو باشند.آنها همچنین مجید شریف واقفی را که با اقدامات آنها مخالف بودند به قتل رساندند و مرتضی صمدیه لباف را مجروح کردند که در نتیجه توسط ساواک دستگیرشده زیر شکنجه رفت. مجموعه اقدامات جریان اپورتونیستی ضربهٔ بزرگی بر پیکره تشکیلاتی و وجههٔ اجتماعی سازمان مجاهدین خلق ایران وارد آورده و عملاً به نفع حکومت شاه تمام شد. بطوری که بازجویان ساواک با خوشحالی خبر آنرا به مجاهدین محبوس اعلام میکردند.[۱]
همچنین این حادثه به سر برآوردن جریان راست ارتجاعی در ایران منجر شد.به این معنی که طیفی از آخوندها و حامیان آنها در زندان و خارج از آن، که تا پیش از این ضربه همگی تحت هژمونی مجاهدین بودند، مخالفت با مجاهدین و مارکسیستها را علنی کرده و در این مسیر تا همکاری با ساواک برای ضربه زدن به آنها پیش رفتند.
نقش مسعود رجوی به طور مشخص در این دروان بود که بسیار بارز شده و خود را در بازسازی مجدد سازمان مجاهدین نشان داد. او بود که نام اپورتونیزم را بر این جریان گذاشت وسپس فرد به به فرد با مباحثات و تداوین ایدئولوژیکی اش به عضوگیری مجدد اعضاء سازمان پرداخت. مسعود رجوی در یک بیانیه ۱۲ ماده ای در برابر جریان اپورتونیستی آنها را چپنما توصیف کرد (اپورتونیستهای چپنما). وی همچنین اعلام کرد اسلام در چپ مارکیست قرار دارد و در نتیجه میل کردن ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق به سمت چپ (یعنی مارکیسست) بیمعنی است. وی همچنین اعلام کرد، جریان اپورتونیستی میتواند سازمان مارکسیستی خود را داشته باشد اما حق ندارد آرم و نام سازمان مجاهدین را بر خود بگذارد. وی با تلاشهای شبانهروزی و تحلیلهای همهجانبهی خود سازمان مجاهدین را تجدید بنا نموده و از خطر نابودی حتمی نجات بخشید.
معنای اپورتونیسم در لغت و لغتنامه:
این کلمه در فرهنگ معین اینگونه تعریف شدهاست: فرصت - طلبی ، پی فرصت مناسب بودن برای رسیدن به اهداف شخصی بدون اعتقاد به اصولی خاص . در فرهنگنامههای دیگر اینگونه آمدهاست[۲]
opportunism به معنی ابنالوقت بودن و به سرعت بر حسب تغییر اوضاع سیاسی و بنا بر منفعت شخصی تغییر عقیده دادن است. معنی این واژه نزد مارکسیستها عبارت از ترک موضع طبقاتی و اصول و استحکام آن و خیانت به منافع پرولتاریا میباشد. اپورنیسم بطور دقیق، درفرهنگ سیاسی جنبشهای وابسته به طبقه کارگر، «جریان انحرافی خرده بورژوازی دردرون جبنش طبقة کارگر» تعریف شدهاست[۳]
در تعریفی دیگر اپورتونیسم، معادل «انحراف» از اصول بوده، و به معنی زیرپا گذاشتن و نقض اصول در عمل میباشد. چنانکه اپورتونیسم را، فدا کرد اصل و گرفتن فرع، همچنین همراهی با جریان خود بخودی، به اعتبار اینکه جریان خودبهخودی هرگز ضامن و دربرگیرنده اصول نیست، نیز تعریف کردهاند.
معنای اپورتونیسم از نظر سازمان مجاهدین خلق ایران:
اگر نیروئی که مدعی حمایت از حقوق طبقات مستضعف (کارگران و دهقانان) بوده، اساساً متکی به طبقهٴ کارگر میباشد یعنی (بهاصطلاح جزو احزاب کارگری به شمارمی رود)، هریک از دو اصل زیر را نقض نماید و عملاً با آنها به مخالفت برخیزد، اپورتونیست محسوب میشود. این دو اصل عبارتند از:
۱- پذیرش مبارزه مسلّحانه
۲- وحدت نیروهای خلق را اصل گرفتن، و تضاد با آنها را فرع قلمداد کردن.
یعنی آنهائی که در شرائط کنونی به مبارزه انقلابی مسلحانه پشت میکنند ؛ یا آنهائی که بنفع دشمن بجای وحدت نیروها تضاد و تفرقه میان آنها را اصل گرفته و دامن میزنند؛ یا آنهائی که وحدت نیروها را بدون توجه به تضاد آنها، مطلق نموده و به دنبالهروی از سرمایهداری و سرمایهداری کوچک کشانده میشوند، اپورتونیست هستند. در یک کلام اپورتونیسم، معادل «انحراف» از اصول بوده، و به معنی زیر- پا گذاشتن و نقض اصول در عمل میباشد.
این واژه در فرهنگ سیاسی بطور کلی بر دونوع راست و چپ تقسیم میشود:
اپورتونیسم راست:
وادار کردن پرولتاریا به دنباله روی از منافع بورژوازی و حزب سیاسی آن است
از نظر سازمان مجاهدین خلق: در شرائط فعلی جامعه(دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی در حکومت محمدرضا شاه پهلوی)، زمان مبارزه صرفاً سیاسی سپریشده، و شرایط مبارزه سیاسی –نظامی (مبازره مسلحانه) فرارسیده است. لذا جریاناتی که فقط به مبارزه سیاسی میپردازند، دچار اپورتونیسم راست هستند. و یا آنها که به وحدت نیروهای خلق، بیشتر از اندازه بها بدهند (که بعبارت دیگر به نیروهای کهنه وراست پربها داده، به دنبالهروی کامل از سرمایهداری یا خرده سرمایهداری افتادهاند)، دچار اپورتونیسم راست هستند
اپورتونیسم چپ:
از جمله با دست زدن به عملیات ماجراجویانه میکوشد تا ایدههایی را تحقق بخشد که جز در آینده قابل تحقق نیستند
از نظر سازمان مجاهدین خلق جریاناتی که، در این مرحله تضاد نیروها را اصل گرفته، وحدت را فرع بگیرند، اپورتونیست چپ هستند؛ زیرا هنوز زمان آن نرسیده که تضاد بانیروهای دیگر را اصل بگیریم
اپورتونیسم چپ نما:
مجاهدین حادثه رخ داده در سازمان مجاهدین را یک کودتای اپورتونیستی خواندند و از آن به عنوان اپورتونیستهای چپ نما نام بردند. چرا که این حرکت نه تنها میل کردن به چپ، یعنی ترقی خواهی و رادیکالیزم بیشتر نبوده بلکه اصل وحدت نیروها را زیر پا گذاشته و عملا به نفع رژیم حاکم تمام شده و مبارزه مسلحانه از طرف مجاهدین را هدف قرار داده و سازمان رزم آنها را متلاشی کرده است.
جریان اپورتونیستی چپ نما در سازمان مجاهدین خلق:
جریان اپورتونیستی چپ نما در سازمان مجاهدین خلق به جریانی گفته میشود که در طی آن دو تن با نامهای تقی شهرام و بهرام آرام در مهر ماه سال ۱۳۵۴ (درحالی که مسعود رجوی و دیگر اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران در زندان بسر میبردند) و آنها که از اعضای باقیمانده مجاهدین پس از ضربه سال ۱۳۵۰ در خارج از زندان بودند اعلام نمودند که سازمان مجاهدین مارکسیست شدهاست. این دو نفر آیه ای را که در آرم این سازمان وجود داشت حذف نموده و اعلام کردند از آنجایی که ایدئولوژی مجاهدین مابین ایدئولوژیهای چپ (مارکسیست) و راست (اسلام سنتی) قرار دارد، لاجرم باید به سمت یکی ازین دو میل کند. آنها همچنین دو تن از اعضای سازمان که با آنها مخالفت نمودند، به نامهای مرتضی صمدیه لباف و مجید شریف واقفی را کشتند. مجیدشریف واقفی ازمسئولان اصلی مجاهدین در بیرون از زندان بود که به دلیل مخالفت قاطع با اقدامات انحرافی دگرگون کنندگان سازمان تحت فشارهای شدیدی قرار گرفت بطوریکه همه امکانات سازمانی را از او که بخشی از آن حفاظتش را در برابر ساواک شاه تأمین میکرد دریغ شد. مجید شریف واقفی به آنها تأکید کرده بود که شما اگر ایدئولوژی خودتان را تغییر دادهاید، باید سازمان مجاهدین را ترک کنید اما آنها در یک اقدام ناباورانه مجید شریف واقفی را در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۴ کشتند. این حرکت عملاً منجر به متلاشی شدن تشکیلات سازمان مجاهدین شد و ضربه سختی را بر آنها فرود آورد.در آن زمان اعضاء سازمان مجاهدین که اغلب در زندانهای ایران پراکنده بودند، به دلیل عدم فهم درست این مسئله پیچیده هر کدام واکنش متفاوتی نسبت به این موضوع داشته و در نتیجه موجودیت تشکیلاتی سازمان مجاهدین در هالهای از ابهام فرورفت. مجاهدین باقیمانده بر هویت قبلی سازمان، این جریان را یک کودتای خائنانه و جنایت بار ”اپورتونیستهای چپنما” تحت نام مارکسیسم برپیکر سازمان خواندند که باسوءاستفاده از شهادت بنیانگذاران و اعضای مرکزیت سازمان و اسارت مسعود رجوی ـتنها بازماندهٌ مرکزیتـ برسازمان مسلط شدهاند. رژیم شاه با استفاده از این جریان مجاهدین خلق را مارکسیست اسلامی خواند.
سابقه امر:
به دنبال ضربه ای که سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۰ از ساواک شاه خورده بود که منجر به از بین رفتن بیش از ۹۰٪ کادرها و اعضای سازمان منجر شد در تشکیلات خود تغییراتی بوجود آورد تا میزان ضربه پذیریش را به حداقل برساند. فرار رضا رضایی از زندان شاه کمک شایانی به بازسازی سازمان مجاهدین و اجرای این تغییرات نمود. با هدایت رضا رضایی تشکیلات سازمان مجاهدین به سه شاخه تقسیم شد که در رأس هر شاخه یکی از کادرهای برجسته قرار داشت. مسولیت یکی از شاخهها با رضا رضایی و شاخه دوم با محمود شامخی و شاخه سوم با بهرام آرام شد. با کشته شدن رضا رضایی در درگیری با ساواک شاه مجید شریف واقفی جایگزین او شد. پس از مدت کوتاهی محمود شامخی نیز در درگیری با ساواک شاه کشته شد. جایگزین او تقی شهرام شد که به تازگی و با تأثیرگذاری روی یکی از مسولین زندان ساری (که در آنجا بعنوان تبعیدی زندانی بود ) به نام سروان احمدی از زندان فرار نموده و مجدداً به سازمان پیوسته بود. مجاهدین در تحلیلهای بعدی خود علت واگذاری این مسولیت به تقی شهرام را به رشد پدیده <عمل زدگی> ربط میدهند که موجب شد کارایی عملی اعضا٬ و نه معیارهای واقعی صلاحیت ایدئولوژیک، شاخص تعیین صلاحیت آنها شود و به این ترتیب تقی شهرام بطور مشخص به دلیل موفقیت آمیز بودن فرار از زندانش و بدون داشتن ملاکهای واقعی صلاحیت در این مسند قرار گرفت. مجاهدین البته به این موضوع هم اشاره میکنند به دلیل عمل زدگی ریل آموزشی اعضای سازمان از دوره مشخص ۲ ساله به ۶ ماه تقلیل یافت که این هم در عمل با اهمال بسیار روبرو بود. مجاهدین معتقدند تقی شهرام در همان زندان ساری تغییر ایدئولوژی داده بود ولی آن را پنهان میساخت و بعد از تسلط روی شاخه بتدریج و در ابتدا ایدئولوژی اعضا شاخه خود را تغییر داد و سپس با تغییر ایدئولوژی سر شاخه دوم ـ بهرام آرام ـ اعضای آن شاخه نیز تغییر ایدئولوژی دادند و مخالفین به نوعی تصفیه شدند. مجید شریف واقفی بعنوان سر شاخه اصلی تشکیلات مجاهدین به عمل آنها مستمراً اعتراض داشت و متقابلاً تلاشهای تقی شهرام و بهرام آرام برای تغییر ایدئولوژی مجید شریف واقفی به ثمر نرسید و نهایتاً توسط آنها ترور شد. به این ترتیب راه برای تغییر ایدئولوژی تشکیلات مجاهدین و تصفیه کامل تشکیلات سازمان مجاهدین هموار شد[۴]
نقش مسعود رجوی در خنثی کردن جریان اپورتونیستی و احیاء مجاهدین
شواهد مختلف تاریخی نشان میدهد که خروج سازمان مجاهدین از بحران اپورتونیستی مرهون تلاشهای وقفه ناپذیر مسعود رجوی است که تنها بازمانده کادر مرکزی سازمان مجاهدین بعد از ضربه ۱۳۵۰ میباشد.
نقش مسعود رجوی در این دوران، در بازسازی مجدد سازمان مجاهدین پس از جریان اپورتونیستها بسیار برجسته است. او در چنین فضایی، در زیر شکنجهٌ ساواک قرار داشت و روزهای سیاه زندان را در اوج خفقان شاهنشاهی میگذراند. صمد سیاه کلاه از کادرهای آنزمان مجاهدین و از همبندان مسعود رجوی در این رابطه میگوید:
«سال ۵۴ بود. زندانبان صدا کرد. چند دقیقه بعد، فرنچ روی سر، دست روی شونهٔ هم، توی راهرو به خط شده بودیم و میرفتیم. از زیر فرنچ زمین رو نیگا کردم. از پاهاش مسعود رو شناختم. چون به دلیل شلاقهایی که میخورد برای اینکه بتونه راه بره دمپایی خاصی میپوشید که با دست ساخته شده بود. با دست، شونه ش رو فشار دادم تا بفهمه که نفر پشتی آشناست. وقتی فرنچهامون رو برداشتیم بازجو رو دیدیم که خنده به لب کتابی در دست میگه «.... دیدین تموم شدین؟ نیگا کنین: بیانیهٔ تغییر مواضع سازمان مجاهدین! سازمانتون تموم شد. همه چی تموم شد…» همه به اون کتاب نگاه کردیم. بیانیهٔ تغییر مواضع اپوتونیستها بود. به سلول برگشتیم و تو سکوت نشسته بودیم که مسعود یکدفعه گفت: «من اون کتاب رو میخوام.» پاسخِ ما به این خواسته مسعود، سکوت بود ناباوری بود. خودش بی معطلی نگهبان رو صدا کرد و به بهونه ای پیشِ بازجو رفت. اون بازجو رو فریب داده و بهش گفته بود میخواد کتاب رو بخونه! بازجو هم خام شده بود و با طمعِ اینکه مسعود رجوی تحت تأثیر کتاب قرار بگیره، رضایت داده بود که تا ساعت پنج صبح، کتاب رو بهش قرض بده. مسعود باکتابی در دست برگشت و گفت: «بچهها باید تا ساعت پنج یه نسخه ازش بنویسیم. باورش سخت بود ولی اون اصرار داشت. مسعود بلافاصله دست به کار شد و کتاب رو برگ برگ کرد و هر قسمت رو به یک نفر داد. تو یه چشم بهم زدن مغزیهای خودکار و کاغذای سیگار از جاسازی بیرون اومدن. هنوز ساعت ۵ نشده بود که یک نسخه ازکتاب رونویسی شده بود. بعد کاغذای کتاب رو با چسب برنج دوباره سرهم کردیم. با شوفاژ خشکش کردیم و تحویل دادیم و از همون لحظه کار مسعود شروع شد. روز و شب مینوشت و میخوند؛ و عاقبت بیانیهٔ ۱۲ مادهیی رو نوشت که باطل السحر تردیدها و لرزشها شد و سازمان رو دوباره سرپا کرد»
احمد حنیف نژاد برادر بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق ایران نقش مسعود رجوی در بازسازی سازمان مجاهدین پس از جریان اپورتونیستها را اینگونه شرح میدهد:
«با آمدن مسعود تحول بزرگی در بند بهوجود آمد. بحثهای ایدئولوژیک را به شیوه سؤال و جواب بهما آموزش میداد. روی کلمه به کلمه بحث میشد، نکات خیلی ظریفی بود که ما نمیفهمیدیم. ما تحت شرایط ضربه در تشخیص تضاد اصلی و فرعی اشتباه میکردیم. نمیتوانستیم بفهمیم چرا عمل متقابل با سران اپورتونیستها اشتباه و خطاست و در صورت عدم درک این نکته، چه انحرافی در سازمان بهوجود میآید. مسعود نظرات را جمعبندی میکرد و نفر بهنفر به بچهها منتقل میکرد. پلیس بهشدت روی او حساسیت داشت و بههمین خاطر او را زیر بازجویی میبردند و تحت فشار جسمی و روحی قرار میدادند. در همینحال اپورتونیستها علیه او تبلیغ میکردند و به او مارک میزدند. خود ما هم بهدلیل سردرگمی ناشی از ضربه، کمک زیادی به او نمیکردیم. مسعود بهشدت بیمار بود. علاوه بر ضعف جسمانی ناشی از فشار شکنجه، بیماری و سردرد مزمنی داشت که مرتب دارو میخورد و همیشه سرش را با پارچه میبست. با وجود این در همان اوضاع و احوال بهشدت کار میکرد. او سرانجام با کار و تلاشی خستگیناپذیر، تکتک کادرهای مجاهد را از حلقوم مرتجعان یا اپورتونیستها بیرون کشید. با خود من در کمال حوصله و خونسردی، دهها ساعت بحث کرد. اواخر سال۵۶ بود که قلم و کاغذ آزاد شد. مسعود نوشتن جزوات آموزشی را شروع کرد. برای تکمیل و تدوین بحثها بههر کدام از ما موضوعی داده بود و برای انجام این کار با حوصله ما را راهنمایی میکرد. بعد از نوشتن بهصورتی کاملاً دقیق، در حضور خودمان مطلب را چک میکرد تا ما هم نحوه کار را یاد بگیریم. پشتکار او برایم شگفتانگیز بود. هرگز خستگی نمیشناخت. در حالی که تدوین آموزشها را خود بهعهده داشت، انتقال این آموزشها به تمام بچهها را هم پیگیری میکرد و در همان حال مطالب ریزنویسی شده را به سایر زندانها منتقل میکرد. احساس مسئولیت او در قبال آرمانهای توحیدی و انقلابی سازمان حدی نداشت و در مقابل آن حجم از کار، شب و روز نمیشناخت و لحظهای از پای نمینشست. با وجود آنکه در همان شرایط، زیر بار اتهام و فشار دوست و دشمن بود، ولی هرگز خم به ابرو نمیآورد. هر چند وقت یکبار او را به کمیته میبردند، شکنجهاش میکردند، اتهام میزدند. اما او از آرمانش و منافع سازمان کوتاه نمیآمد.»
عباس داوری از کادرهای قدیمی سازمان مجاهدین نقش مسعود رجوی را اینگونه توضیح میدهد:
«یادم آمد که مسعود در آن شرایط سهمگین، تنها بود. حرف این نیست که دشمن شادی میکرد و او را زیر شدیدترین فشارها گذاشته بود، حرف حتی این هم نیست که اپورتونیستهای خائن در یک همپیمانی و همزبانی با جریان راست ارتجاعی آنقدر کین چرک آلود و زهرآگین بر سر سازمان میریختند که تمام سازمان زیر این پلیدیها پوشیده شده بود و چیزی دیده نمیشد، بلکه حرف این است حتی کسانی که فکر میکردند، یار مسعود هستند، بارش بودند، پاپیچش میشدند...یادم آمد که میدیدم مسعود چگونه با جهاد عظیم و جدیت کامل و با دقت و وسواس خاص خودش، چگونه آلودگیها را نه تنها از آن میراث محمد آقا ذره ذره میزدود و تمامی خلل و فرج ایجاد شده در آن را بازسازی میکرد، بلکه با کار شگفتانگیزی «اپورتونیسم را از تکتک سلولهای» مجاهدین بیرون میکشید و هر رگهٔ آلوده به راست ارتجاعی آنها را پاکیزه و تطهیر میکرد… یادم آمد که مسعود بعد از ضربه اپورتونیستی با بیانیهٔ ۱۲ مادهای مرزبندیها با دشمن اصلی، مناسبات نیروهای مبارز، و مرزبندی با اپورتونیسم و راست ارتجاعی را ترسیم کرد. این ۱۲ ماده که محصول ماهها مبارزهٔ بیامان و لحظه، لحظه مسعود در پهنههای ایدئولوژیک، تشکیلاتی و سیاسی بود، جنبش ضربه خورده مردم ایران را بسیار بسیار ارتقاء داد. این ۱۲ ماده شاخص هر مجاهد بود و به این ترتیب یک تصفیهٔ کامل از آلودگیهای راست ارتجاعی و اپورتونیستی در صفوف مجاهدین صورت گرفت. این ۱۲ ماده، نه تنها اصول مبارزه با اپورتونیسمی بود که مجاهدین با آن مواجه بودند، بلکه این ۱۲ ماده، متقنترین اصول مبارزه با اپورتونیسم در شرایط کشورمان برای همهٔ انقلابیون بودهاست… . یادم آمد که مسعود «هویت» مجاهدین را در روی محور انقلاب و ترقی بهعنوان سازمانی که معتقد به اسلام انقلابی است، در چپ مارکسیسم قرارداد.»
مسعود رجوی توانست سازمان را بازسازی و به عضوگیری مجدد فرد به فرد اعضاء بپردازد و با تجزیه و تحلیل مفصل بیانیه منسوب به جریان اپورتونیستی که در یک کتاب به نام ”تحلیل آموزشی بیانیه اپورتونیستهای چپ نما” به آن پرداختهاست نقد مؤثری بر این جریان داشته و آن را، «اپورتونیست چپ نما»[۴] نامیده و متقابلا در یک بیانیه ۱۲ ماده ای، مواضع سازمان مجاهدین را در مورد آنها و جریان بوجود آمده اعلام کند.
اطلاعیه تعیین مواضع مجاهدین خلق ایران دربرابر جریان انحرافی چپ نما:
یانیهٔ مجاهدین خلق ایران در برابر جریان اپورتونیستی، اعلام میکند که ایدئولوژی مجاهدین همچنان ایدئولوژی اسلامی است و مجاهدین ادامه دهندگان راه حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان هستند. از طرفی اسلام چپ مارکسیسم است، یعنی از مارکسیسم مترقی تر است و نه عقبماندهتر، این جمله در واقع ردی بر کسانی بود که میگفتند ما با تغییر ایدئولوژی به مارکسیسم، ارتقا پیدا کردهایم. همچنین مجاهدین تأکید داشتند که اسم و آرم سازمان مجاهدین را از دست کودتاگران خارج خواهند کرد، مجاهدین نحوهٔ برخورد خودشان با کودتا گران درون سازمان را نیز در این بیانیه اعلام کردند. در این رابطه در بیانیه آمدهاست «جریان اخیر (تغییر دادن ایدئولوژی سازمان)، یک جریان اپورتونیستی (انحرافی) چپ نماست، که سردمداران آن به سازمان مجاهدین خلق ایران، و در نتیجه به جنبش، خیانت کردهاند». همچنین مسعود رجوی دراین بیانیه تصریح میکند که تضاد اصلی برای آنها همچنان رژیم شاه است و این جریان تغییری در آن ایجاد نمیکند. در بخش دیگری ازین بیانیه آمدهاست:
«این جریان اپورتونیستی چپنما به هیچ وجه حق استفاده از نام «مجاهدین» را ندارد و ادامهٔ استفاده از آن به منزلهٔ استمرار خیانت است. نام «مجاهد» متعلق به سازمان مجاهدین خلق ایران است که بایستی بدون هیچگونه تغییری، با همان آرم، و سال تأسیس، مورد استفاده قرار گیرد.»
علاوه براین در مقابل جریان اپورتونیستها که دست به کشتن یکی از اعضای مجاهدین زده و دیگری را مجروح کرده بود، مسعود رجوی در این بیانیه اعلام میکند:
«مبارزهٔ ما یک مبارزهٔ سیاسی، با شیوههای افشاگرانه است، و هرگونه استفاده ار شیوههای ارتجاعی از قبیل: کشتن، لودادن، همکاری با پلیس و کمک گرفتن از امکانات رژیم را در این مبارزه، محکوم میکنیم»
این بیانیه همچنین بین مارکسیتها و اپورتونیستها تفاوقت قائل شده و اعلام میکند: «ما، بین این اپورتونیستها و سایر مارکسیستها تفاون قائلیم، مگر اینکه آنها، این اپورتونیستها را تأیید کنند.
در بندهای دیگر این بیانیه همچنین ذکر شدهاست:
- برادران مجاهد ما در داخل زندانها، نبایستی با این اپورتونیستها رابطهای، جز رابطهٔ انسانی، و حداقل صنفی برقرار کنند.
- این جریان اپورتونیستی چپ نما، موجب بروز زودرس یک جریان راست ارتجاعی شدهاست، که در مرحلهٔ کنونی، تهدید اصلی درونی مجموعهٔ نیروهایی است که تحت عنوان اسلام مبارزه میکنند، که ما با آن هم مبارزه میکنیم. جریان فوق، از ضدیت با نیروهای انقلابی بویژه مجاهدین شروع شده، و سپس در مسیر رشد خود، با نفی مشی مسلحانه، به سازشکاری و تسلیمطلبی، و سرانجام خروج از جبههٔ خلق و تغییر تضاد اصلی منجر میشود. این جریان اپورتونیستی، خطر بروز و رشد خصائص ارتجاعی را، در درون نیروهای مترقی مسلمان، پیش میآورد. در مورد ادامهدهندگان راه مجاهدین، گرایشات راست، از تجدید نظر در دیدگاههای بنیادی سازمان، آغاز میشود.
- سلطهٔ این جریان اپورتونیستی چپنما بر سازمان، با اعمال شیوههای ضدانقلابی و استفادهٔ فرصتطلبانه از موارد زیر صورت گرفتهاست: الف: تکمیل نشدن کار ایدئولوژی سازمان، و پیاده نکردن تعلیمات ایدئولوژیک، در سطح وسیعی از کاردها بطور مکفی، به علت رشد کمی نامتناسب با کیفیت. ب: ضربهٔ شهریور ۵۰ و از دست دادن کادرهای ذیصلاح، و در نتیجه عملزدگی و دنبال نکردن کار ایدئولوژیک. ج: ترک تعلیمات ایدئولوژیک سازمان، که با توجه به نفوذ عملی و تئوریک مارکسیسم، در عصر ما، سلطهٔ این اپورتونیستها را بر سازمان تسهیل کردهاست.
- . ایدئولوژی ما اسلام، مبتنی بر جهان بینی توحیدی است، که جامعه را با شیوههای انقلابی به سمت محو کامل استثمار، و استقرار نظام توحیدی (قسط) هدایت میکند، و لذا در هر شرایط تاریخی اساساً متکی بر محرومترین و بالندهترین نیروها و طبقات اجتماعی (مستضعفین) میباشد.
لازم است ذکر شود که ازین بیانیه که منجر به بازسازی و سرپا شدن سازمان مجاهدین خلق ایران پس از ضربه اپورتونیستی شد، در درون مجاهدین به عنوان یکی از اقدامات مهم مسعود رجوی یاد میکنند.
نکاتی از کتاب ”آموزش و تشریح اطلاعیه تعیین مواضع” در شرح بیانیه بالا:
این بیانیه بعدها در یک کتاب به نام ”آموزش و تشریح اطلاعیه تعیین مواضع”[۵] بصورت سؤال و جواب مورد بررسی و موشکافی قرار گرفتهاست. این کتاب معلومات تئوریک لازم در این بحث را به صورت کامل شرح میدهد. این کتاب همچنین آینده جریان اپورتونیستی و بازتابهای آن در جامعه و بطور خاص در بین طیف وسیع صاحب نامهای مذهبی که در این مدت به دلیل قدرت عملیاتی سازمان مجاهدین بعنوان یک سازمان مسلمان جذبش شده بودند و دنباله روی از آن را پیشه خود ساخته بودند اما اکنون پس از این اتفاقات به مخالفت با سازمان مجاهدین برخاسته بودند را مورد بررسی قرار میدهد. طبق دستهبندی این کتاب این طیف «راست ارتجاعی» نام گرفته میشود. [۵]
راست ارتجاعی
الف- منظور از راست ارتجاعی چیست؟
ب – خصوصیات این جریان به ترتیب ظهور
ج – رابطة ما(مجاهدین) با این جریان
د- تلقی ما از این جریان در شرائط کنونی
الف: ... منظوراز راست ارتجاعی ، جریانی است رو به نفی، که دارای ماهیت ارتجاعی بوده و در مسیر حرکتش ماهیتّش را بارزمی کند؛ وبهمین دلیل بهجانب خروج از صف نیروهای خلق درحرکت است.
ب:سکون و تمکین آنها در مقابل شرائط، ضرورتاً ایندسته از نیروها را به موضعگیری علیه نیروهای رشد یابنده و انقلابی، و مبارزه علیه آنها وامیدارد. یعنی ماهیت ارتجاعیای که تابهحال زمینهای برای بروز و ظاهر شدن نداشت، در این شرائط به عینیت درآمده و بصورت خصوصیات ارتجاعی، خود رانشان میدهد. خصوصیات ارتجاعی بترتیب از ضدیت بانیروهای انقلابی (بویژه مجاهدین) شروعشده و در مسیر رشد خود به ضدّیت باشیوه مبارزه آنها یعنی مشی انقلابی و مسلحانه نیز کشیده میشود، و سرانجام به سازشکاری و تسلط طلبی و تغییر تضاد اصلی منجر میشود.
ج: ازنظر ایدئولوژیکی، رابطه با جریان مزبور رابطهای متضاد، و بهعبارت دیگر رابطة تز و آنتی تز است، که اثبات یکی در گرو نفی دیگری است. و این همان تضادی است که همواره اسلام بطور تاریخی، با دیگر نیروهای ضداسلامی و مرتجعین، که تحت لوا و پوشش اسلام ماهیت کثیف و ضدمردمی خود را میپوشاندهاند، داشتهاست. همان اسلامی است که به قول علی (ع)، پوستین وارونهاش کرده و مصداق، کلمه حق یرُادبها الباطل، شدهاست. لذاست که هیچگونه انعطاف و سازشی بین ایندو نیست، و بنیاداً نیز نمیتواند باشد. در غیر اینصورت، بایستی در اسلامی هم که از طرف مقابل عنوان میشود، شک کرد.
د: ما این جریان را تهدید و تضاد اصلی درونی تمام جریانهائی میدانیم که تحت عنوان اسلام مبارزه میکنند. چراکه میدانیم این جریان اپورتونیستی چپنما، بطور زودرس موجب بروز یک جریان راست ارتجاعی شدهاست. توجه داریم که فیالواقع یک جنبش اسلامی بیشتر وجود ندارد، ولی در فرهنگ روز ازکلمه اسلام برای جریانهای طرفدار سرمایهداری و حتی ارتجاعی، بهعمد و غیرعمد استفاده میشود:
تذکر: توجه داریم که اگر در مسیر رشد طبیعی جریان راست بروز میکرد، چهبسا چندان قوی نبود. نتیجه اینکه، لطمات زیادی از قبل این جریان راست، متوجّه جنبش خواهد بود، که مسئول آن در درجه اوّل جریان اپورتونیستی چپنما میباشد. هدف از این تذکر روشن کردن این نکته است، که در رابطه با جریان راست، تأثیر و مسئولیت جریان اپورتونیستی تنها در تسریع زمانی ظهور آن خلاصه نمیشود، بلکه این جریان در ابعاد کیفی آن نیز دخیل است.]
در بخشی از این کتاب دلایل مارکسیست شدن برخی افراد سازمان مجاهدین نیز که روند تسلط جریان اپورتونیستی را تکمیل کردهاست آورده شدهاست:
دلایل مارکسیست شدن برخی افراد سازمان مجاهدین خلق ایران
مجاهدین در این کتاب این دلایل را اینگونه برمیشمارند:
«مارکسیست شدن، یک جریان ایدئولوژیکی قوی در درون روشنفکران جامعه ما بودهاست. لذا تنها در رابطه با مجاهدین شاهد آن نیستیم، بلکه این جریان قبل از مجاهدین وجود داشته و بعد ازآنها هم خواهد بود (البته چنانچه اسلام واقعی پا بگیرد وبتواند در جامعه خود را محققّ سازد، این جریان دیگر بصورت یک جریان ایدئولوژیکی قوی نخواهد بود.).
جریان مارکسیست شدن افراد در سازمان، هم دارای ویژگیهای عام جریان مارکسیست شدن در جامعه، وهم خصوصیات خاص خود میباشد، که در زیر باین دلایل اشاره میکنیم.
۱ـ جاذبه مارکسیسم برای روشنفکران
مارکسیسم در کادر جنبش جهانی ضد استثماری و ضد امپریالیستی، بخاطر داشتن مواضع انقلابی ونیز بلحاظ رشد فرهنگ وتئوریهای مدوّن آن سطح وسیع، و بویژه به عهده گرفتن رسالت دفاع از طبقه کارگر، حائز مقام و اعتبار خاصی شدهاست؛ درصورتیکه، به دلیل عملکرد ارتجاعی بسیاری از مدّعیانش، در سطح جهانی مارک ارتجاع خورده، و ضربات شدیدی به وجهه آن وارد آمدهاست. در اینجاست که روشن میشود، ارج و اعتبار موّحدین انقلابی، که در برابر این گرایش خودبهخودی مقاومت کرده، و با تحمّل تمام پیچیدگیها و اشکالات تحقیقاتی و مارکهای مختلف ذهنیت انقلابی خود را در کادر توحیدی میپرورند تا چه حدّ است.
۲-تکمیل نشدن کار ایدئولوژی
باوجود اشکالات و ضعفهائی که در متن مذهب رایج وجود دارد، زدودن غبارهای شرکآلود طبقاتی، و پاک کردن زنگار قرون و اعصار از دامن آن و سرانجام تدوین اسلام اصیل و واقعی (که طبیعتاً بایستی پاسخگوی نیازهای تئوریک انقلاب باشد، آنهم با عالیترین آرمانهای تکاملی، که تازه بایستی در پیچیدهترین شرایط سیاسی نیز صورت گیرد )، رسالتی بس عظیم و سنگین است، که صرفنظر از قدرت و توان، احتیاج به زمانی طولانی دارد. سازمان ما از بدو تأسیس خود، رسالت انجام این مهّم را عهدهدار شده و نقش تاریخی خود را در جهت احیای اسلامی اصیل، آنهم در جریان عمل انقلابی، بخو بی شناختهاست. در این رابطه است که علاوه بر دستاوردهای ارزنده درزمینة مسائل ایدئولوژیک، برای اولین بار در تاریخ مبارزات اخیر، دریک سازمان انقلابی، «گروه ایدئولوژی تشکیل میشود. ولی به علت پیچیدگی شرایط اجتماعی و سرعت تحوّلات، و مشکلات و مسائلی که در جریان عمل انقلابی ضرورتاً مطرح میشود (ضربة شهریور ۵۰)، بالاجبار سازمان از تکمیل کار ایدئولوژی بازمیماند
۳- برآورده نشدن قرار اولیه سازمان (قرار سال ۴۴)، مبنی برتر بیت کادرهای همهجانبه بخصوص درزمینة ایدئولوژی]
سازمان با تحلیل و بررسی مبارزات گذشته، اشکال اساسی و ضعف عمده این مبارزات را در «پیچیده بودن امر مبارزه ازیکطرف و سادهاندیشی مبارزین از طرف دیگر» تشخیص داد. لذا مبرمترین وظیفه خود را درمرحلة اول، تربیت کادرهای همهجانبه و بخصوص ایدئولوژیک قرارداد، ومی بینیم که بعد از مشروطه این اولین سازمان مخفی _انقلابی است، که موفق شده شش سال مداوم کار تئوریک بکند. این کار، ازآنجاکه برمبنای اعتقاد به مبارزة مسلحانه (به علّت حاکمیت خفقان و دیکتاتوری، و وجود تور پلیسی) و به شکل مخفی صورت گرفتهاست؛ لذا در کنار پرداختن به مسائل تئوریک (و در رأس آنها مسائل ایدئولوژیک)، به مسائل دیگری هم از قبیل: تشخیص تضاد اصلی، تدوین استراتژی و...، سازماندهی و برخورد قاطع با مسائل افراد و حل آنها، رفتن به فلسطین، مسئله هواپیما و...نیز مواجه بوده، که بالطبع این مسائل مقدار زیادی از انرژی سازمان را بخود اختصاص دادهاند.
از طرف دیگر شیوه سازماندهی مخفی، به علت شرایط سخت امنیتی و جو بالای پلیسی، دینامیسم و تحرّک روابط، و درنتیجه سرعت گردش امور و حل مسائل را، کم میکرد. باین دلیل، سازمان علیرغم موفقیتهایی که در این زمینه بدست آورد، نتوانست بهاندازه کافی کادرهای همهجانبه و بخصوص ایدئولوژیک، در این فاصله تربیت کند.درنتیجه بعد ازضربة شهریور ۵۰، که عناصر مسلّط به نقطهنظرهای ایدئولوژیک سازمان اکثراً دستگیر شدند، کیفیت سازمانی پائین آمد، و زمینة ایجاد بعضی ابهامات فراهم شد. همینطور زندان هائیکه که از کیفیت سازمانی پائینی بلحاظ ایدئولوژیک برخوردار بودند، از حل مسائل عاجز میماندند؛ نمونه بارز این جریان زندان شیراز میباشد.
۴- آموزش ندادن دستاوردها و تعلیمات ایدئولوژیک در سطح وسیعی از کادرها بطور مکفی
ریشه اصلی اشکال فوق، همان است که در بررسی علّت سوم ضربه، از آن یادکردیم (برآورده نشدن قرار اولیه سازمان). البته صرفنظر از این مسئله، بیتجربگی و نو پائی سازمان نیز نقش قابل توجّهی در این امر داشتهاست.
۵- بی توجهی به کیفیت نسبت به کمیت
این علت نیز، بمثابة بخشی از همان علت سوم وفی الواقع معلول آن است. ولی به دلیل اهمیت آن و برای تأکید بیشتر روی آن بعلّت نقشی که درآینده حرکت سازمان دارد، بطور جداگانه نیز قابلطرح است؛ چرا که بروز آن درگذشته، ارتباط نزدیکی بابی تجربگی و ناپختگی سازمان دارد.
۶- ضربة شهریور ۵۰، و ازدست رفتن اکثریت قریب باتفاق کادرهای ذیصلاح، بخصوص در زمینة ایدئولوژی
در سال ۴۷ که سازمان کار روی استراتژی را شروع میکند، بنا بدلائل بالا و بخصوص ذهنیت نسبت به عمل (که این خود از عدم حل صحیح تضاد بین تئوری و عمل ناشی میشود)، بسوی عمل بزرگ گرایش پیدامی کند، و تقریباً از سال ۴۸ ببعد، اکثر نیروهای خود را صرف آماده شدن برای عمل بزرگ میکند، که این خود بمعنی عقب افتادن از شرایط است (چون نیروی خود را عمدتاً در این زمینه صرف میکند، بنابراین فرصت جمعبندی مداوم از شرایط و تطبیق با آن رانمی یابد.) بطوریکه با تحولات سال ۴۹ و ۵۰ در جامعه (جریان سیاهکل، دستگیری فدائیان،...کلاً بالا رفتن جو پلیسی در جامعه)، نمیتواند خود را کاملاً با شرایط تطبیق دهد؛ لذا در حال گذار از شکل سیاسی به سیاسی _نظامی، و آمادگی برای شروع از عمل بزرگ است، که ضربه میخورد. ابعاد این ضربه، که خود معلول نداشتن سازماندهی مناسب برای ورود بمرحله عمل نظامی است، تا آنجا گسترش پیدامی کند که تقریباً تمام کادرهای ایدئولوژیک ازصحنة عمل خارج میشوند (یا شهید میشوند و یا بزندان میافتند.)
لازم است یادآوری کنیم، که نبایستی از عدم حل صحیح تضاد بین تئوری و عمل، برداشت یکجانبه و مکانیکی داشت، یعنی اینطور تصور کنیم که ماقبل از ۵۰ کار تئوریک زیاد کردهایم، پس حالا باید بدنبال عمل برویم یا بالعکس. زیرا اگر ما به رابطه دیالکتیکی تئوری و عمل توجه داشته باشیم، درخواهیم یافت که :«تئوری درجریان عمل انقلابی است که تدوین میشود » و «عمل انقلابی »بدون «تئوری عمل » بمنزله نتیجه و حاصل جمع دو عامل به ترتیب زیراست:
- الف ذهنیت نسبت به عمل.
- ب- تکمیل نشدن کار ایدئولوژی و پیاده نشدن آن در سطح وسیعی از کادرها و ایجاد نشدن حصارها و مرزبندیهای مدون ایدئولوژیک.
روشن است که ضربة شهریور و بخصوص گستردگی ابعاد آن، اساساً معلول عامل الف میباشد، ولی تحلیلی که در این رابطه، بلافاصله بعد ازضربة ۵۰ (و در آتمسفر نامساعد آن روز). از وضعیت کل سازمان و نقائص و تضادهای آن به عمل آمد، تحلیلی یکجانبه و یکبعدی بود. بدین معنی که در آن تحلیل، نهتنها ارزشها و دستاوردهای گرانقدر سازمان بفراموشی سپرده شد (به دلیل آثار منفی و خود بخودی ناشی ازضربة شهریور)، بلکه نتایج عملگرایانهای نیز ببار آورد. بهعبارتدیگر در اهمیت «ذهنیت نسبت به عمل»، یا «دوری از عمل» درکلّ حیات سازمانی غلّو گردید، و خلاصه اهّمیت تقریباً مطلق پیدا کرد. بنحوی که کار تئوریک و در صدر آن کار ایدئولوژیک تا حدودی بفراموشی سپرده شد (که درسطور بعدی توضیح خواهیم داد)، و این بنوبه خود طبعاً زمینه را برای وارد شدن ضربه بعدی (ضربه اپورتونیستها در سال ۵۴) آماده کرد.
درصورتیکه، اگر ما بد نبال ضربة ۵۰ موفق میشدیم، تضّاد بین تئوری و عمل را بطور دیالکتیکی و بنحو متناسب حل کنیم، دیگر از آثار و عواقب تحلیل یکجانبه مزبور، که نقص دور بودن و ذهنی بودن نسبت بعمل را میدید، ولی اهمیت تئوری را درکلّ حیات تشکیلاتی ما چنانکه باید بها نمیداد، در امان میماندیم. قابل توجه است که ضعف و یکجانبگی تحلیل مزبور، در آن موقع (بعد ازضربة شهریور) هیچ نمودی نداشت، امّا بعداً متظاهر شده و آثار زیانبار خود را آشکار ساخت.
۷- عمل زدگی
بر اساس تحلیلی که ازضربة ۵۰ بهعملآمده بود، علّت اصلی ضربه «کار زیاد تئوریک»، و دور بودن از عمل (نظامی)، تشخیص دادهشده بود. سپس در اثر یک برخورد ساده و مکانیکی با حلّ این تضاد (آنچنانکه فوقاً تشریح شد)، که خود عمدتاً تحت تأثیر شرایط و متأثر از جّو بعد از ضربه بود، سازمان به عمل زدگی دچار شد.
یعنی اینکه قسمت اعظم انرژی سازمان، به «عمل» (آنهم به عمل نظامی) اختصاص یافت و در مقابل، بکار «تئوریک» و «آموزش تعلیمات و دستاوردها» کمبها داده شد. درحالیکه این هر دو تواماً و دریک رابطة تنگاتنگ و ارگانیک با یکدیگر مفهوم پیدا میکنند.
۸-بی توجّهی به نقش عامل ایدئولوژیک درحرکت سازمان ،که در اشکال زیر نمود یافت:
۹ الف – ترک تعلیمات سازمان.
۹ ب – دنبال نکردن کار ایدئولوژی (این عامل که خود ازعملزدگی ناشی میشود، که با توجّه به نقش ایدئولوژی در سازمان، اهمیت ویژهای دارد)
۹- گرایش به مارکسیسم در بعضی افراد
عملزدگی، کمبها دادن به ایدئولوژی و تعلیمات سازمان و فقدان کادرهای ذیصلاح درمجموع، زمینة گرایش به مارکسیسم را فراهم میکرد.
۱۰-اپورتونیسم
باهمة دلایلی که در بالا گفته شد بازهم این ضعفها باعث نمیشود، که سازمان به این نحو متلاشی و بهاصطلاح مارکسیست! شود. نقش تعیینکننده را دراین تلاشی، اپورتونیسم چپنما بعهده دارد. چراکه علیرغم این ضعفها، بادّعای خود اپورتونیستها ۵۰ درصد از کادرها درین باصطلاح تغییر ایدئولوژی! تصفیه شده (اخراج از سازمان) و از این گذشته، با آن شیوههای غیرانسانی و غیرانقلابی (ترور مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف و لو دادن بسیاری و ...) به حلّ تضّادهای درونی خلق میپردازند. همانطور که باز بودن در منزل (که امکان دزدی را تسهیل میکند)،بهیچوجه عمل خلاف دزد را توجیه نمیکند. پس عملکرد عامل اپورتونیسم و خیانت به سازمان است که بصورت عامل تعیینکننده تلاشی آنرا فعلیت میبخشد، و بهمین دلیل اپورتونیستها مسوٴول اصلی این تلاشی هستند. زیرا همین سازمان، با یک رهبری صحیح و متعادل (علیرغم وجود همه این ضعفها)، روی خط صحیح حرکت میکرد.
مهمترین آثار ضربه اپورتونیستی:
ضربه به نقطه کانونی امید مردم ایران[۶]
با توجه به اینکه اکثریت مردم ایران را مسلمانان شیعه تشکیل میدهند و سازمان مجاهدین هم با همین ایدئولوژی و گرایش تأسیس شده بود و به عملیات بر علیه حکومت شاه و مقاومت در زندانها پرداخته بود توانست صاحب شهرت و آوازه بی نظیری در دهه ۵۰ در بین عموم مردم ایران بشود که با این ضربه تحت نام مارکسیست شدن سازمان امید مردم ایران برای رهایی از دیکتاتوری شاه بصورت جدی زیر سؤال رفت
سر برآوردن جریان راست ارتجاعی(آخوندها)
از آن پس و طبق پیش بینی که شده بود جریان راست ارتجاعی که به «جریان فتوا»[۷] مشهور شدند در ابتدا با اعلام نجس بودن سازمان مجاهدین (و مارکسیستها) از آن فاصله جدی گرفته و سپس و با استقبال ساواک و دستگاه زندان شاه در جمع زندانیان اظهار ندامت نموده و به سپاس گویی از شاه پرداختند و همزمان مشی مسلحانه را نفی نمودند. این جریان بعداً و با روی کار آمدن کارتر در آمریکا و در پیش گرفتن سیاست حقوق بشری که به شکستن طلسم اختناق و فروپاشی ساواک و دستگاه امنیتی شاه منجر شد به توصیه و دستور خمینی بصورت گستردهای وارد میدان شده و رهبری انقلاب ضد سلطنتی را ربودند
پانویس
- ↑ 16اردیبهشت سالگرد شهادت مجاهد قهرمان مجید شریف واقفی
- ↑ فرهنگ معین- به نقل از کتاب فرهنگ علوم سیاسی ، علی آقابخشی و مینو افشاری راد
- ↑ لنین – درباره مبارزه برعلیه رویزیونیسم
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ”تحلیل آموزشی بیانیه اپورتونیستهای چپ نما”
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ صفحه 34 کتاب ”آموزش و تشریح اطلاعیه تعیین مواضع”
- ↑ کتاب سرمایه کنونی یا پاسخ به مسئله موجودیت و دلایل اسنجام ما ص 18
- ↑ جزوه فصل چهارم شهریور 54 تا 57 بخش پیوندساواک و آخوندها علیه مسعود صفحه 7