مرتضی صمدیه لباف

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مرتضی صمدیه لباف
مرتضی صمدیه لباف.jpg
زادروز۱۳۲۵
اصفهان
درگذشت۴ بهمن ۵۴
تحصیلاتدانشجوی رشته فیزیک
از دانشگاهدانشگاه صنعتی شریف
پیشهعضو سازمان مجاهدین خلق
نقش‌های برجستهمقاومت زیر شکنجه و مرزبندی با اپورتونیستها
تأثیرپذیرفتگاناعضاء و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران
حزب سیاسیسازمان مجاهدین خلق ایران

مرتضی صمدیه لباف (زاده ۱۳۲۵،‌ اصفهان - اعدام در ۴ بهمن ۱۳۵۴) از اعضای برجسته سازمان مجاهدین خلق ایران بود که در سال ۱۳۵۴ در جریان ضربه اپورتونیستی دستگیر و در ۴ بهمن همان سال توسط ساواک اعدام شد.[۱]

زندگی‌نامه

به گفته خودش دوران کودکی را با سختی و تنگدستی گذراند، عوارض این وضعیت بعدها در ناراحتی‌های متعدد جسمی وی منعکس بود. مدام از درد مفاصل و استخوان درد و زخم‌معده و اثنی‌عشر در ناراحتی بسر می‌برد.

دوران دبستان و دبیرستان را در اصفهان بود و بعد از آنکه یک‌ سال را در دانشگاه اصفهان گذراند در رشته فیزیک دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد.[۱]

فعالیتهای سیاسی

مرتضی درسال ۱۳۵۰ با سازمان مجاهدین آشنا شد. هنوز مراحل اولیه آموزشی را می‌گذراند که ضربه اول شهریور پیش‌ آمد. دراین ضربه هویت او برای پلیس فاش نشد و به همین دلیل کمی بعد با تماس مجدد وی بصورت نیمه مخفی – نیمه علنی در تیمهای سازمانی شرکت می‌کرد. این شناخته نشدن به وی کمک می‌کرد تا از امنیت بیشتری برخوردار باشد. اما با توجه به نیروئی که می باید صرف محمل‌سازی کند، خود وی پیشنهاد ترک دانشگاه و شرکت در تیم‌های حرفه‌ای را می‌کند که پذیرفته می‌شود. به همین منظور با گرفتن مرخصی پزشکی دانشگاه را ترک و بدون اینکه چهره و نامش برای ساواک مشخص شده باشد تمام انرژی خود را در جهت فعالیت در سازمان آزاد می‌کند.

و بدین صورت زندگی مخفی مرتضی از سال ۵۱ با اجاره خانه‌ای درخیابان سپه غربی آغاز شد، در این خانه او ضمن ادامه آموزش و مطالعه جزوات سازمانی با مواد منفجره و طرز تهیه آن آشنا می‌شود، و کمی بعد مسئولیت تیم آنها را مجید شریف واقفی به عهده می‌گیرد. از این زمان تا تماس مجدد مرتضی و مجید در اواسط ۵۳ و در تیمهای مختلف سازمانی فعالیت می‌کرد.

ساده زیستی و دقت فوق‌العاده او در مصرف امکانات موجود در سازمان نمونه بود، بارها می‌گفت: «اینها متعلق به خلق است و به این دلیل در اختیار ما قرار گرفته‌است که در راه آنها و برای بهروزی و رستگاری‌شان مبارزه می‌کنیم». فردی درباره او گفته است با مرتضی در یک خانه تیمی در خیابان ترقی زندگی می‌کردیم، مرتضی با دقت خاصی مسیرهای منتهی به منزل را حساب کرده و به این ترتیب از مسیری می‌رفت که کرایه تاکسی آن کمتر باشد.

به علت ضعف شدید و نیز بیماری‌های مختلف معده و روده دکتر تجویز کرده بود که کمپوت، کباب و … بخورد، اما او از خوردن این نوع غذاها خودداری می‌کرد و می‌گفت: «وقتی که مردم جنوب شهر از این غذاها نمی‌خورند من چگونه می‌توانم از این غذاها بخورم».

بعضی اوقات او در این زمینه به‌حدی دقت می‌کرد که ناراحتی‌ها و بیماری‌اش شدت می‌گرفت و بعضاً توسط مجید به وی تذکر داده می‌شد.

درزمستان ۵۳ که برنامه‌های خانه‌گردی توسط ساواک درتهران شروع شد به خانه‌های تیمی آماده باش کامل داده شد، به همین دلیل نگهبانی ۲۴ ساعته برقرار شد، علیرغم ناراحتی‌های متعدد، مرتضی اصرار داشت که ساعات نیمه شب را نگهبانی بدهد.

سرعت عمل و چابکی فوق‌العاده در امور نظامی از خصوصیات دیگر مرتضی بود.[۱]

عملیاتی که مرتضی در آنها شرکت داشت

او در عملیات متعددی شرکت کرد از جمله:

۱- انفجار دکل برق واقع در جاده کرج

۲- انفجار دفتر شرکت انگلیسی «کری مکنزی» درتهران هنگام ورود سلطان قابوس (پادشاه عمان) به ایران در اسفند ۱۳۵۲. شعبه‌های شرکت فوق‌الذکر درتهران، بندر ماهشهر و جزیره خارک علاوه بر حمل و نقل برای اسرائیل از لانه‌های جاسوسی انگلیس در ایران محسوب می‌شدند.

۳- انفجار پست برق کارخانه ایرانا دراوائل تیر ۵۳ به منظور اعلام پشتیبانی مجاهدین خلق از مبارزات کارگران و بخصوص در رابطه با اعتصابات خشم آلود و مقاومت خونین کارگران کارخانجات جیپ لندکروز و ایرانا.

۴- انفجار پاسگاه ژاندارمری کاروانسرا سنگی در ۲۹ خرداد ۵۳ بخاطر نقش این پاسگاه در سرکوب تظاهرات کارگران.

۵- شرکت در ترور سرتیپ زندی‌پور رئیس کمیته مشترک موسوم به ضدخرابکاری در ۲۶ اسفند ۱۳۵۳.

هم‌چنین مرتضی بارها با مامورین مسلح ساواک درگیر شده بود ولی توانست از تمام آنها جان سالم بدر ببرد، درگیری در خیابان گلکار، درگیری در مسجد خیابان هاشمی از این نمونه‌اند.

درپائیز ۵۳ دستور شناسائی و اعدام سرگرد زمانی رئیس زندان قصر و سرگرد خطائی از بازجوهای اطلاعات شهربانی توسط نفرات داخل زندان داده شد. در این رابطه تیمهای متعدد سازمان شروع به فعالیت کردند ولی هر کدام به دلائلی در این کار موفق نشدند و سرانجام این مأموریت به تیمی داده شد که مرتضی درآن عضویت داشت و او تلاش بسیاری کرد به‌طوریکه به نزدیکی هدفهای مورد نظر نیز رسید، ولی بعدها به دلیل برملا شدن جریان چپ‌نما، تیم از ادامه طرح خودداری کرد.[۱]

رویارویی با جریان اپورتونیستی

دررابطه با جریان اپورتونیستهای چپ‌نما او در کنار مجید شریف واقفی نقش خود را ایفا کرد. پس از علنی شدن این جریان درون سازمان درشهریور ۵۳ او در کنار مجید و برخی نفرات به مقاومت در مقابل آنها برخاست و توانست بسیاری از کسانی را که ارتباط‌ات تشکیلاتی آنها قطع شده بود مجدد جمع‌آوری کند.

در زمستان همین سال بود که وظیفه تماس با نفراتی که به تازگی از زندان آزاد می‌شدند توسط مجید به وی داده شد. او در این زمینه نیز موفق بود و بسیاری از کسانی را که از قضایا اطلاع نداشتند در جریان امور قرار داد.[۱]

ترور و دستگیری

مرتضی در زندان

روز سه‌شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۴ ساعت ۸ بعدازظهر یعنی ۵ ساعت بعد از کشته شدن مجید توسط اپورتونیستها او نیز سر قرار مشابهی مورد ترور و سوءقصد آنان قرار گرفت، مجروح شد ولی زنده ماند.

مرتضی با بدنی مجروح و زخمی در حالی که جائی نبود تا بدانجا رفته و مدوایش کنند به بیمارستان سینا رفت و کوشش کرد تا به صحنه سازی زخمی شدن خود را درگیری عادی جلوه دهد ولی گزارش‌های رسیده به ساواک از محل‌های تیراندازی و درگیری باعث شک به وی و نهایتاً شناسائی‌اش شد.

بعد از دستگیری توانست بیش از چند ماه با فریب شکنجه‌گرانی چون تهرانی و عضدی از دادن کوچکترین اطلاعی به آنان خودداری کند اگرچه اپوتونیستها مدعی بودند که مرتضی با پلیس همکاری می‌کند.

درمرداد ۵۴ بعد ازدستگیری تعدادی از سردمداران جریان اپوتونیستی و خیانتهای آنها مرتضی زیر شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفت، اما بعد از آنهم وی سخن نمی‌گفت.

ساواک می‌خواست با تحریک احساسات او را از دشمن اصلی غافل دارد ولی موفق نشد و مرتضی نه تنها اسرار نیروهای سازمانی بلکه اطلاعات فراوانی از اپوتونیستها را هم مخفی نگاه داشت.

درزندان چند بار اقدام به خودکشی کرد ولی موفق نشد، یکبار در بیمارستان شهربانی سیم برق را به خود وصل کرد و بار دیگر از پله‌های طبقه سوم کمیته خود را با سر به زمین انداخت، اما این بار هم موفق نشد و در نهایت در روزهای گرم تابستان ۵۴ بخاطر سرسختی‌هایش در سلول نیز به دست و پایش زنجیر زدند و صدای این زنجیرها را سایر زندانیان می‌شنیدند. گفته شده است وقتی صدای زنجیر دست و پای مرتضی بلند می‌شد همه زندانیان سکوت می‌کردند.

مرتضی در دادگاه نظامی

عظمت مرتضی چنان بود که حتی بازجویان او را به «اولین» از قهرمانان افسانه‌ای که در زنجیر بود تشبیه کرده و می‌گفتند: «اولین دارد راه می‌رود».

اما مرتضی حتی وقتی با زنجیر به دستشوئی می‌رفت سعی می‌کرد از غفلت مأمورین استفاده کرده و خبر رد و بدل کند.

دست و پایش را بستند استخوان فکش را که بتازگی بهبود یافته بود مجدداً شکستند اما وی از مواضع خود دست برنداشت.[۱]

اعدام

مرتضی در دادگاه نظامی نیز از سازمان مجاهدین و ایدئولوژی اسلامی آن دفاع کرد و سرانجام درسپیده‌دم ۴ بهمن ۱۳۵۴ اعدام شد.[۱]

جستارهای وابسته

منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ نشریه مجاهد ش ۲۱ - یاد 4 مجاهد شهید (مرتضی صمدیه لباف، عبدالرضا منیری جاوید، ساسان صمیمی بهبهانی، مرتضی لبافی نژاد) شهدای 4 بهمن گرامی باد.