حاج‌میرزا آقاسی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۷: خط ۲۷:


یکی از رویدادهای مهم در روابط خارجی ایران در زمان صدارت حاج میرزا آقاسی، ایجاد بحران در روابط ایران و عثمانی و تشکیل کمیسون چهارجانبه برای حل اختلافات دو کشور بود که بخاطر حمله والی بغداد به شهرهای مرزی ایران ایجاد شده بود که به عهدنامه ارزروم منجر شد<ref name=":0" />
یکی از رویدادهای مهم در روابط خارجی ایران در زمان صدارت حاج میرزا آقاسی، ایجاد بحران در روابط ایران و عثمانی و تشکیل کمیسون چهارجانبه برای حل اختلافات دو کشور بود که بخاطر حمله والی بغداد به شهرهای مرزی ایران ایجاد شده بود که به عهدنامه ارزروم منجر شد<ref name=":0" />
== رابطه میرزا آقاسی و محمدشاه ==
در تمام مدت سیزده سال صدارت آقاسی، پادشاه ایران در حقیقت او بود و محمدشاه علاوه بر آنکه به هیچ وجه در مقابل اعمال و فرمایشات آقاسی مخالفتی نشان نمی­داد، با وجود همه خطاها و خراب کاری­های او هر کس  از او انتقاد می­کرد به تبعید و آزار او می­پرداخت. در دستخط­هایی که محمدشاه به آقاسی نوشته او را با این عناوین خطاب کرده: «جناب حاجی سلمه الله تعالی یا جعلت فداک یا روحی فداک یا جناب روح پاک».
   این حال مریدی و مرادی بین شاه و وزیر ظاهراً از هر دو جانب بوده، زیرا که آقاسی نیز در پاره­ای از نامه­های خود خطاب به محمدشاه او را ولی خدا می­داند و می­نویسد که به آن خدایی که آفریننده زمین و زمان و خورشید آسمان است من بنده، به صداقت حضرت مالک اشتر پیوسته خدمتکار صادقم و به ولی مطلق (علیه السلام)، که سر کار پادشاهی را ولی خدامی دانم... 
    حاج میرزا آقاسی راه صوفیگری را به شاه نشان داد، به طوری که هر دو آنها به دو دوریش معروف شدند. از میرزا آقاسی چه در دوران حیاتش چه پس از مرگش با بد نامی یاد می­شود بلاخره صوفیگری شاه و  کارهای ناشایست میرزا آقاسی یا هر دو موضوع عاملی بود که بذر بدبختی­های مالی را در ایران کا شت
   تمایل محمدشاه به  صوفیگری موجب گردید که بر شدت مخالفت روحانیون نسبت به وی افزایش یابد به این ترتیب ملاحظه می­شود که صوفیگری در دست آقاسی سلاحی برای مبارزه با قدرت روحانیون بوده است.<ref>Iranian.com - [https://iranian.com/main/blog/m-saadat-noury/haji-mirza-aghasi.html رابطه میرزاآقاسی و محمدشاه]</ref>


== پایان کار حاج میزا آقاسی ماکویی مردی از شاوارشان ==
== پایان کار حاج میزا آقاسی ماکویی مردی از شاوارشان ==
خط ۷۲: خط ۸۱:


حاجی‌میرزا آقاسی شعر نیز می‌سرود و فخری تخلص می‌کرد. وی رساله منظومی به نام لطایف‌المعارف دارد که در 1257 به خط رضا قلی خان هدایت تحریر شده است.<ref name=":1" />
حاجی‌میرزا آقاسی شعر نیز می‌سرود و فخری تخلص می‌کرد. وی رساله منظومی به نام لطایف‌المعارف دارد که در 1257 به خط رضا قلی خان هدایت تحریر شده است.<ref name=":1" />
== روایتهایی از بی‌کفایتی میرزا آقاسی ==
«حاج میرزا آقاسی از مسائل نظامی ابداً اطلاعی نداشت ولی در عملیات جنگی جداً مداخله می‌کرد، حتی به‌پیشنهادات سرداران قشون هم ترتیب اثر نمی‌داد. چنان که در جنگ هرات سپاهیان ایران به‌دستور او یک سمت شهر را محاصره و سمت دیگر را رها کرده بودند و به‌همین سبب شبهنگام افغانان به‌اردوی محمدشاه شبیخون می‌زدند و جمعی را به‌هلاکت می‌رسانیدند. میرزا آقاخان وزیر لشگر با این عمل مخالف بود و می‌گفت:‌ شهر باید از همه طرف تحت محاصره واقع شود تا دشمن نتواند از خارج کمک بگیرد و ناچار به‌تنگنا بیفتند و سر تسلیم فرود آورد. صاحب‌منصبان قشون نیز نظر وزیر لشگر را تأئید می‌کردند امّا سخنان هیچ یک مورد توجه قرار نمی‌گرفت.
تا این که سرّ این امر را پرسش نمودند. حاجی در پاسخ گفت: چون اطراف شهر را نیک حصار دهیم، کار بر خصم سخت شود و در حراست خویش نیک بکوشد و حفظ حصار نیکو کند و کار ما به‌درازا کشد. امّا چون یک سوی شهر گشوده و راه فرار گشاده است. چون لختی سختی بیند، شهر را بگذارد و راه فرار بردارد»
سرانجام نظر وزیر لشگر و سرداران سپاه مورد تأئید واقع شد حاجی از این پیش‌آمد سخت برآشفت و کینهٔ میرزاآقاخان را به‌دل گرفت و در همین ایام است که طی یادداشتی خطاب به‌محمدشاه می‌نویسد: «چندان سررشته از قشون گردانیدن ندارم. امّا از این مردمان ظاهراً بهتر فهمیده باشم... چندین بندگی در خدمت دارم: حق تعلیم، حق نوکری، حق باطن، حق ظاهر و حق دولتخواهی.»
«در اثر مداخلات ناروای حاج میرزا آقاسی در کارهای نظام و عدم بصیرت او در امور و فنون لشکرکشی، بین سرداران سپاه اختلاف افتاد و نظم و انضباط اردو که اساس فتح و پیروزی سرباز در زمان جنگ است، از بین رفت و کار به‌جائی کشید که جاسوس‌های دشمن گاهی به‌طور ناشناس و چندی هم آزادانه میان اردوی محمدشاه به‌عملیات تخریبی بپردازند.»
چنان که جان ویلیام کی مؤلف تاریخ افغانستان می‌نویسد: «... پاتین‌جر که از افسران توپخانهٔ قشون انگلستان بود و مأمور تشویق یار محمدخان به‌مقاومت در برابر قشون ایران در هرات، همیشه اوقات با لباس مبدل به‌اردوی محمدشاه رفت‌و‌آمد می‌کرد و با کلنل استیووارت وابستهٔ نظامی سفارت انگیس در ایران ملاقات و مشورت می‌کرد.»
آوازهٔ بلاهت حاج میرزا آقاسی چنان عالمگیر شده بود که اکثر جهانگردان و مأموران سیاسی دولت‌های خارجی آن زمان در یادداشت‌های خود بدان پرداخته‌اند. مثلاً: کنت دوسرسی مأمور سیاسی فرانسه در ایران دربارهٔ حاجی میرزا آقاسی می‌نویسد: «اکثر اوقات خیالات عجیب و غریبی در مخیله حاجی خطور می‌کند و این از بدبختی مملکتی است که زمام امور آن را به‌کف با کفایت! او محول نموده‌اند. این مرد که در سن پیری تازه داخل کارهای دولتی شده است، با این که منکر هوش او نمی‌توان شد، از کوچک‌ترین و ساده‌ترین امور اداری اطلاعی ندارد. چون اغلب بد و ناسزا می‌گوید، صفای نیت او نیز مورد تردید است. وقتی که من به‌دیدن او رفتم وی در اتاقی نشسته بود که از نظر کثافت انسان را مشمئز می‌نمود. نظرات و نقشه‌های این مرد، عجیب و غریب به‌نظر می‌آمد خاصه که برنامه‌های خود را با کمال خونسردی شرح می‌داد. روزی می‌گفت از دست تقاضاهای بی‌مورد انگلیس جگرم خون شد. و چیزی نمانده که یک عده قشون به‌کلکته بفرستم و ملکه ویکتوریا را دستگیر کنم...»
با اینهمه، حاجی میرزا آقاسی صفات دیگری داشته که شگفتی سرشت او را تکمیل می‌کرده است. چنان که در تندخوئی و دشنام‌گوئی و استهزاء مردم زمان چنان بی‌محابا بوده که سپهر در '''ناسخ‌التواریخ''' می‌نویسد: «مردم ایران فراموش نکرده‌اند. آن گاه که به‌مجلس حاج میرزا آقاسی می‌رفتند، چنان بود که بر بیشهٔ هلاهل عبور می‌کردند.»
امّا پیش از آن که داور تاریخ به‌حساب حاجی برسد '''یغمای جندقی''' با زبان گزنده و پرده‌درش مردی را که به‌گفتهٔ جهانگردی به‌نام استیووارت «عجیب‌ترین خلقتی است که برای اداره امور ملی می‌شود تصور وجود او را کرد» به‌شلاق هجو کشیده است، که ناگفته بهتر».<ref>بایگانی مطبوعات ایران - [http://irpress.org/index.php?title=%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%B1_%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%82%D8%A8_%D8%AD%D8%A7%D8%AC_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7_%D8%A2%D9%82%D8%A7%D8%B3%DB%8C اندر مناقب حاج میرزا آقاسی]</ref>
می‌گویند او بیشتر دو دستور می‌داد؛ یکی ریختن [https://secure.wikimedia.org/wikipedia/fa/wiki/%D8%AA%D9%88%D9%BE توپ]و دیگری کندن [https://secure.wikimedia.org/wikipedia/fa/wiki/%D9%82%D9%86%D8%A7%D8%AA کاریز]. این پافشاری او باعث شد این دستورها را از سر کم‌فهمی و نادانی او می‌دانند.او «در فن حکومت ناشایسته و در عین حال بامبول زن و جاه طلب بود»[https://secure.wikimedia.org/wikipedia/fa/wiki/%D8%AD%D8%A7%D8%AC%DB%8C_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7_%D8%A2%D9%82%D8%A7%D8%B3%DB%8C#cite_note-0  ۱] . گفته‌اند که در مسائل مدنی، داخلی، روابط بین‌الملل و به ویژه ارتباط با بیگانگان برخورد بسیار ساده‌لوحانه‌ای داشت به طوری که در کمال تعجب هر نامه‌ای را که به زیردستان خود می‌نوشت، یک نسخه را به سفارت‌های روس و انگلستان هم می‌فرستاد. در این باب، میرزا محمدتقی خان  امیرکبیر بعدی  که وزیرش بود بارها به او تذکر می‌داد اما او گوشش بدهکار نبود. «مسأله این است که حاجی اصلاً حوصلهٔ کار دیپلوماسی نداشت»[https://secure.wikimedia.org/wikipedia/fa/wiki/%D8%AD%D8%A7%D8%AC%DB%8C_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7_%D8%A2%D9%82%D8%A7%D8%B3%DB%8C#cite_note-1  ۲] و در مقابل بیگانگان دچار مقداری حس خودکم‌بینی بود.<ref>پرشین بلاگ - [https://sonqor.persianblog.ir/NM54YDnGwdSNdkrQ8BJ9-%C3%98%C2%AD%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%AC%C3%9B%C5%92-%C3%99%E2%80%A6%C3%9B%C5%92%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%B2%C3%98%C2%A7-%C3%98%C2%A2%C3%99%E2%80%9A%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B3%C3%9B%C5%92 حاجی میرزا آقاسی] </ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۷ آوریل ۲۰۱۸، ساعت ۰۹:۲۴

حاجی ملاعباس ماکویی معروف به حاجی میرزا آقاسی (۱۱۶۲ یا ۱۱۶۳ ش. ماکو - مرداد ۱۲۲۸ ش. کربلا) آخرین صدراعظممحمد شاه قاجار بود. او پس از آن که قائم مقام فراهانی به فرمان محمدشاه کشته شد به این جایگاه رسید.

«میرزا آقاسی از خاندان بیاتی بود که شاه عباس ۳۰۰ خانوار از آنان را از ایروان در ارمنستان امروزی به دره ماکو در منطقه شاوارشان انتقال داد تا امنیت این گذرگاه مهم کوهستانی که دهه‌ها در دست راهزنان ساکن در قلعهٔ ماکو بود حفظ کنند. آقاسی بعد از طی تحصیلات اولیه به عراق رفته و بعد از اتمام تحصیلاتش به ماکو برمی‌گردد و سپس به عنوان معلم نوادگان فتحعلی شاه که به صورت سنتی در خوی ساکن می‌شدند گمارده می‌شود. داستان آشنایی وی با شاهزاده محمد (محمد شاه آینده) از همین کلاس‌ها آغاز می‌گردد و در نهایت او به‌عنوان مراد محمد شاه درمی‌آید.»

او سرانجام پس از مرگ محمد شاه، توسط امیرکبیر به کربلا تبعید گردید و همانجا درگذشت.

ملا­عباس یا حاج میرزا عباس ماکویی (ایروانی) اعتماد السلطنه متخلص به فخری و معروف به حاج میرزا آقاسی پسر حاج میرزا مسلم ایروانی و از طایفه بیات است پدرش از ایروان با عشیرت و خویشاوندان خود کوچ کرده در شهر ماکو در منطقه بزرگ شاوارشان اقامت گزید و در پیشه زارعین و دهاقین زندگانی می­نمود. و حاج میرزا آقاسی در شهر مذکور در سال 1198ه.ق در ماکو متولد شد. وی در سن چهارده سالگی جهت ادامه تحصیل عازم عتبات عالیات گردید

او از طریق عرفان و معرفت و خداشناسی و زهد و ورع در فتحعلی شاه نفوذ پیدا کرد. و با  ازدواج با دختر فتحعلی شاه در دربار صاحب منصب شد .

 از هنگامی که حاجی، معلم محمد شاه گردید او را به مشرب درویشی هدایت و تربیت کرد تا جایی که محمد شاه ، حاجی را صاحب کشف و کرامات میدانست.

( در دوره صدارت  او اکثر خوانین بیات ماکو در کشور صاحب منصب و قدرت شدند . )[۱]

زندگی‌نامه

ملا­عباس یا حاج میرزا عباس ماکویی(ایروانی) متخلص به فخری و معروف به حاج میرزا آقاسی پسر حاج میرزا مسلم ایروانی و از طایفه بیات ای است پدرش از ایروان با عشیرت و خویشاوندان خود کوچ کرده در شهر ماکو اقامت گزید و در پیشه زارعین و دهاقین زندگانی می­نمود. و حاج میرزا آقاسی در شهر مذکور در سال 1198ه.ق در ماکو متولد شد.وی در سن چهارده سالگی جهت ادامه تحصیل عازم عتبات عالیات گردید و در محضر آخوند ملا عبد الصمد همدانی تلمذ نمود و ارادت خاصی نسبت به وی پیدا کرد. بعد از مرگ استاد، به همدان و بعد آذربایجان رفت و چون از علوم دینی اطلاع کافی داشت میرزا عیسی قائم مقام ، وی را به تعلیم فرزندش میرزا موسی خان گذاشت و او از لباس درویشی به کسوت ملائی درآمد. خدمت در دستگاه قائم مقام بزرگ موجب گردید تا هر چند وقت به حضور عباس میرزا نائب السلطنه برسد.وی سپس مسؤولیت تربیت فرزندان عباس میرزا را به عهده گرفت و بیش از همه در محمد میرزا نفوذ پیدا کرد.

در جریان جنگهای دوره دوم ایران و روسیه، حاج میرزا آقاسی به اسم معلم بهرام میرزا و جهانگیر میرزا همراه اردو بود. دراین ایام که مصادف با تبعید قائم مقام بود، حاج میرزا آقاسی به خدمت فتحعلی شاه راه نداشت. و میرزا نصر الله اردبیلی را که معلم شاهزادگان بود به بی­کفایتی در امر تعلیم در نظر عباس میرزا نائب السلطنه جلوه می­داد.این امر باعث شد که عباس میرزا، حاج میرزا آقاسی را اذن داد که هفته ای دوبار به خدمت فتحعلی شاه رسیده، راجع به امر تعلیم بچه ها بکوشد.او از طریق عرفان و معرفت و خداشناسی و زهد و ورع در فتحعلی شاه نفوذ پیدا کرد.

 از هنگامی که حاجی، معلم محمد شاه گردید او را به مشرب درویشی هدایت و تربیت کرد تا جایی که محمد شاه ، حاجی را صاحب کشف و کرامات میدانست. در سال 115ه.ق حاج میرزا آقاسی ماکویی ، حج یکی از تجار ماکویی را خریده و به زیارت حج رفت. در این سال عزت نساء دختر هجدهم فتحعلی شاه که بیوه زن بود عازم مکه بود و این امر باعث شد که بعدها با او ازدواج کند.[۱]

صدارت حاج میزا آقاسی

بعد از قتل قائم مقام ،صدراعظمی به حاج میرزا آقاسی ماکویی رسید[null ]]. وی چون در ابتدای صدارت از امور مملکت داری بی اطلاع بود و مسلک روحانیت وی اجازه نمی­داد که خود را به فوریت وارد عمل سیاسی نماید و از اینکه کسی او را وزیر و صدراعظم خطاب نماید اکراه داشت و بیشتر علاقه مند بود تا او را شخص اول مملکت خطاب نمایند. وی برای تسلط بر امور کشور در ابتدای کار از وجود میرزا شفیع آشتیانی صاحب دیوان استفاده نمود و او را در حل و عقد امور و رتق و فتق کار مردم به مشاورت انتخاب کرد. او در اول مایل به امر صدارت نبود و این کار را وظیفه محمد خان امیر نظام می­دانست ولی بعدها این شغل به مذاقش خوش آمد و برای تحکیم موقعیت خود شروع به حذف رقبای سیاسی خود نمود؛ امیر نظام را در آذربایجان نگه داشت و تلاش کرد تا حشمت وی را از انظار محو نماید. برای دفع خطر عبدالله خان امین الدوله که همچنان در اصفهان بود در صدد برآمد تا از در ملاطفت وی را به دارالخلافه فراخواند و چون موفق نشد خواستار شفاعت مکنیل، وزیر مختار انگلیس در تهران شد. رقیب دیگر خود آصف الدوله دایی محمد شاه را که بی اجازه از خراسان به تهران آمده بود، به خراسان برگرداند و توانست تا سال 1252ه.ق موقعیت خود را تحکیم بخشد.[۱]

میرزا آقاسی و دولتهای خارجی و مشکلات میرزا

با قتل قائم مقام و روی کار آمدن حاج میرزا آقاسی، سیاست بی طرفی و توازن ایران در قبال دولتهای روسیه و انگلستان بهم خورد و حاج میرزا آقاسی سیاست طرفداری از روسیه را در پیش گرفت لذا به تحریک دولت روسیه در صدد حمله به هرات و تسخیر این شهر برآمد. محمد شاه به هنگام ولایتعهدی عباس میرزا، یک بار به محاصره هرات مشغول بود که به علت فوت پدر ناچار دست از محاصره این شهر کشید. در اوایل سلطنت محمد شاه، کنت سیمونیچ، سفیر روسیه در ایران که مورد احترام و توجه خاص محمد شاه بود، سیاست خاصی در قبال ایران اتخاذ نمود. وی از تمایل ایران نسبت به افغانستان آگاه بود و تلاش می­کرد تا توجهات را به افغانستان بیشتر کند، تا بتواند بدین وسیله هم اذهان مردم را از کینه­ای که به روسها داشتند، دور کند و هم برای انگلیسیها مشغولیت درست کند. یکی دیگر از مشکلات میرزا آقاسی، سید علی محمد باب و فتنۀ بابیه بود. وی در جنوب ایران با داعیه مذهب و با عنوان ارشاد و هدایت خلق قیام کرد. اقدامات وی کم کم جنبه سیاسی به خود گرفت بویژه اینکه معتمد الدوله حاکم اصفهان از وی حمایت میکرد. اقدامات باب، مشکل و معضل سیاسی بزرگی برای ایران به وجود آورد که دامنه آن به دوران سلطنت ناصرالدین شاه نیز کشیده شد.از مشکلات دیگر دوران صدارت حاج میرزا آقاسی، قیام سالار پسر آصف الدوله بود که در خراسان دست به شورش زد. او به دلیل تماس طولانی که با امرای افغانی داشت در صدد برآمد به تقلید از آنان حکومت خراسان را مستقل نماید و در این رابطه از جانب انگلستان حمایت میشد

یکی از رویدادهای مهم در روابط خارجی ایران در زمان صدارت حاج میرزا آقاسی، ایجاد بحران در روابط ایران و عثمانی و تشکیل کمیسون چهارجانبه برای حل اختلافات دو کشور بود که بخاطر حمله والی بغداد به شهرهای مرزی ایران ایجاد شده بود که به عهدنامه ارزروم منجر شد[۱]

رابطه میرزا آقاسی و محمدشاه

در تمام مدت سیزده سال صدارت آقاسی، پادشاه ایران در حقیقت او بود و محمدشاه علاوه بر آنکه به هیچ وجه در مقابل اعمال و فرمایشات آقاسی مخالفتی نشان نمی­داد، با وجود همه خطاها و خراب کاری­های او هر کس  از او انتقاد می­کرد به تبعید و آزار او می­پرداخت. در دستخط­هایی که محمدشاه به آقاسی نوشته او را با این عناوین خطاب کرده: «جناب حاجی سلمه الله تعالی یا جعلت فداک یا روحی فداک یا جناب روح پاک».

   این حال مریدی و مرادی بین شاه و وزیر ظاهراً از هر دو جانب بوده، زیرا که آقاسی نیز در پاره­ای از نامه­های خود خطاب به محمدشاه او را ولی خدا می­داند و می­نویسد که به آن خدایی که آفریننده زمین و زمان و خورشید آسمان است من بنده، به صداقت حضرت مالک اشتر پیوسته خدمتکار صادقم و به ولی مطلق (علیه السلام)، که سر کار پادشاهی را ولی خدامی دانم... 

    حاج میرزا آقاسی راه صوفیگری را به شاه نشان داد، به طوری که هر دو آنها به دو دوریش معروف شدند. از میرزا آقاسی چه در دوران حیاتش چه پس از مرگش با بد نامی یاد می­شود بلاخره صوفیگری شاه و  کارهای ناشایست میرزا آقاسی یا هر دو موضوع عاملی بود که بذر بدبختی­های مالی را در ایران کا شت

   تمایل محمدشاه به  صوفیگری موجب گردید که بر شدت مخالفت روحانیون نسبت به وی افزایش یابد به این ترتیب ملاحظه می­شود که صوفیگری در دست آقاسی سلاحی برای مبارزه با قدرت روحانیون بوده است.[۲]

 پایان کار حاج میزا آقاسی ماکویی مردی از شاوارشان

بعد از مرگ محمد شاه در سال 1264ه.ق ، و به دست گرفتن قدرت توسط مهدعلیا، حاج میرزا آقاسی بعد از چهارده سال صدارت در مراسم تشییع جنازه محمد شاه حاضر نشد و قصد رفتن به آذربایجان نمود که مردم مانع این اقدام وی شده و سرانجام ، در حرم حضرت عبدالعظیم  و یکی از حجره­ های مدسه آنجا ساکن شد. او بعداً با تضمینی که از طرف ناصرالدین شاه تسبت به وی داده شد عازم عتبات گردید و بعد از حدود یک سال اقامت در عراق در رمضان سال 1265ه.ق در سن 68 سالگی فوت کرد[۱]

محل تحصیل

کشور عراق  ( از ۱۲۱۲ه.ق. ) 

در سن چهارده سالگی جهت ادامه تحصیل عازم عتبات عالیات شد.[۳]

مناصب و مشاغل

صدراعظم حکومت قاجار

پس از قتل قائم‌مقام در صفر 1251، محمدشاه مقام صدارت اعظمى را به حاجى میرزا آقاسى سپرد. حاجی‌میرزا آقاسى وارث تمام نتایجى بود كه عهدنامه تركمان‌چاى براى ایران در پی‌داشت. از طرفى انگلیسیها براى كامیابى در رقابت با روسها، پس از قرارداد تركمان‌چاى همواره خواستار عقد قرارداد اقتصادى با ایران بودند و سیاستهاى حاجى میرزاآقاسى ناراضى بودند. این نارضایتى با محاصره هرات و دوستى ایران با فرانسه شدت یافت؛ نیروهاى انگلیسى جزیره خارك را اشغال و بوشهر را محاصره دریایى كردند و با تقویت و حمایت شورشهاى افرادى چون آقاخان محلاتى، محمدتقى خان بختیارى، آصف‌الدوله و شاهزادگان فرارى مستقر در بغداد، به دخالت در امور داخلى پرداختند. 

و از طرف دیگر، روسها با تكیه بر واقعه سفارت و قتل گریبایدوف (1243) توقعات بیشترى براى تحقق عهدنامه تركمان‌چاى داشتند. روسها در 1262 از حاجى میرزا آقاسى خواستند مجوز لنگر انداختن كشتیهاى جنگى آنان را در مرداب انزلى صادر كند تا پایگاه نظامى ثابت در سواحل جنوب دریاى خزر و به خصوص نزدیک استرآباد به دست آورند.

در مقابل، دولت ایران به‌توصیه حاجی‌میرزا آقاسى، میرزاحسین‌خان آجودانباشى را در رأس هیئتى از طریق عثمانى به اتریش، فرانسه و انگلستان اعزام كرد. اگرچه این اقدام به‌منظور مذاكره با دولت انگلستان بود، ولى حاجى میرزا آقاسى هدف دراز مدتى را پیش‌بینى كرده بود كه عبارت بود از ارتباط با فرانسه، استفاده از مستشاران نظامى، خرید اسلحه و جلب حمایت سیاسى فرانسه از ایران، از نوعى كه قرارداد فینكنشتاین در سى سال پیش فراهم آورده بود. قرارداد با بلژیك (1257/1841) و اسپانیا (1258/1842) از اقدامات حاجى میرزا آقاسى به شمار می‌رود.[۳]

روابط خانوادگی

میرزا آقاسی همسر دختر هجدهم فتحعلی شاه ــ عزت نسا ــ بود.[۳]

توضیحات بیشتر:

حاج میرزا آقاسی پسر حاج میرزا مسلم ایروانی و از طایفه بیات ایروان بود. پدرش از ایروان با عشیره خود کوچ کرده در شهر ماکو اقامت گزید و زراعت می­ کرد.

بعد از بازگشت از عراق، به همدان و بعد آذربایجان رفت و چون از علوم دینی اطلاع کافی داشت میرزا عیسی قائم مقام، وی را به تعلیم فرزندش میرزا موسی خان گذاشت. خدمت در دستگاه قائم مقام بزرگ موجب گردید تا هر چند وقت به حضور عباس میرزا نائب السلطنه برسد.وی سپس مسؤولیت تربیت فرزندان عباس میرزا را به عهده گرفت.

در جریان جنگهای دوره دوم ایران و روسیه، حاج میرزا آقاسی به اسم معلم بهرام میرزا و جهانگیر میرزا همراه اردو بود.

در آغاز صدارت حاجی میرزا آقاسی، عزت نسا، دختر فتحعلی‌شاه، پس از مرگ شوهرش، به فرمان محمدشاه به ازدواج حاجی میرزا آقاسی درآمد.

در محاصره هرات در 1253، حاجی میرزا آقاسی نیز حضور داشت و بین او و میرزا آقاخان نوری (وزیر لشکر) اختلاف افتاد. این آغاز اختلاف بود، برخورد پایانی آنان، زمانی بود که اللّه‌قلی‌خان (فرزند عزت نسا خانم از شوهر اولش) تحت حمایت حاجی‌میرزا آقاسی، به هنگام بحرانی شدن حال محمدشاه در 1261ه.ق به بهانه حلول سال نو، از بروجرد به تهران آمد و در ارگ سلطنتی ساکن شد.میرزا آقاخان نوری برای مبارزه با حاجی، موضوع اللّه‌قلی‌خان را به سمع شاه رسانید و او دوباره به حکومت بروجرد فرستاده شد. حاجی‌میرزا آقاسی از شاه تقاضای اخراج میرزا آقاخان نوری را نمود و برای اعتراض به عمارت خود رفت و به کار مملکت نپرداخت. سرانجام، شاه تقاضای وی را پذیرفت و دستور داد میرزا آقاخان را چوب زدند و به کاشان تبعید کردند.

در 1263، وضع خراسان حاکی از بحران نظامی ـ سیاسی عمیقی بود. اللهیارخان آصف‌الدوله (دشمن دیرین حاجی میرزا آقاسی) به تهران آمد و موافقت شاه را برای واگذاری نیابت تولیت به پسرش، محمدحسن خان سالار، و حکمرانی خراسان به پسر دیگرش، محمدخان، جلب کرد. در همین سال، محمدحسن‌خان سالار با حمایت برخی حکام محلی شورش کرد و اقدامات محمدشاه برای سرکوب وی بی‌نتیجه ماند و فتنه خراسان تا اوایل حکومت ناصرالدین شاه ادامه یافت. با اقدامات سیاسی ـ نظامی حاجی میرزا آقاسی در بحران خراسان، در سال 1263 موضوع دیگری کشف شد که از یک سو مناسبات اللهیارخان آصف‌الدوله را با بهمن میرزا و از سوی دیگر مناسبات بهمن میرزا را با رضاقلی‌خان، والی کردستان، در توطئه‌ای برضد محمدشاه نشان می‌داد). به فرمان شاه و تصویب حاجی میرزا آقاسی، خسروخان گرجی برای دستگیری بهمن میرزا و رضاقلی‌خان، پنهانی عازم آذربایجان شد. بهمن میرزا خود را به تهران رسانید و پس از مواجهه با بی‌اعتنایی حاجی میرزا آقاسی، به شاه پناه برد و به فرمان او در باغ لاله‌زار سکونت یافت، سپس به سفارت روسیه پناهنده شد و تحت حمایت آن دولت با خانواده خود به روسیه رفت و در تفلیس اقامت گزید.

محمدشاه در تابستان 1264 در تجریش درگذشت. حاجی‌میرزا آقاسی در تهران برای حفظ ارگ و خزانه، سفارشهای اکید کرد. در این زمان، بزرگان و اعیانی که در اطراف مهدعلیا بودند، به وزرای مختار روسیه و انگلستان اعلام کردند تا حاجی میرزا آقاسی مصدر امور باشد ما به تهران نمی‌آییم و حرم و شاهزادگان و نعش محمدشاه را نیز به شهر نمی‌آوریم. سرانجام، حاجی میرزا آقاسی که در عباس‌آباد با گروهی ماکویی اقامت داشت، برای استقبال از ولیعهد، ناصرالدین میرزا، عازم یافت‌آباد شد، ولی امرا و امنا، نوراللّه‌خان شاهسون را برای دستگیری او مأمور کردند و او از یافت‌آباد به حرم حضرت عبدالعظیم رفت و تا ورود ولیعهد بست نشست. حاجی‌میرزا آقاسی به ناچار از کلمباری، از اعضای سفارت فرانسه، کمک خواست و خود را رعیت دولت روسیه قلمداد کرد. پس از به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه، حاجی‌میرزا آقاسی به همراه پنجاه سوار روانه عتبات عالیات گردید. او در 12 رمضان 1265 در آنجا درگذشت.

حاجی‌میرزا آقاسی، به‌ویژه پس از ترک محاصره هرات، به فکر به‌کارگیری صنایع جدید افتاد و از طریق جعفرخان مشیرالدوله در استانبول با اطرافیان محمدعلی پاشا، بانی اصلاحات جدید در مصر، تماس گرفت تا گروهی محصل را به مصر اعزام دارد. وی برای ایجاد و مرمت قنات تلاش بسیار کرد و در کاشت درخت توت برای تغذیه کرم‌ابریشم در کرمان، اهتمام خاص داشت. همچنین آبرسانی به شهر تهران از رودخانه کرج را در 1262 عملی کرد.

در زمان صدارت او، شاه فرمانی صادر کرد که طبق آن شکنجه بدنی منع شد و ورود بردگان از طریق خلیج‌فارس به ایران با تلاش دولت انگلیس ممنوع گردید

از اقدامات فرهنگی دوره صدارت حاجی میرزا آقاسی، چاپ و نشر نخستین روزنامه بود که میرزا صالح شیرازی از 1253 تا 1255 منتشر کرد؛ روزنامه بی‌نامی که ادامه آن، با عنوان وقایع اتفاقیه، در روزگار امیرکبیر منتشر شد.

حاجی‌میرزا آقاسی در زمینه‌های گوناگون آثاری از خود به جای گذاشته است، که عبارت‌اند از: 1- رساله چهل فصل سلطانی و شِیم فرخی، در حکمت عملی و اداره مملکت، که در 1246 به نام فریدون میرزا در خوی تدوین یافته است. 2- نشانه نظامی ایران، درباره ضرورت وجود نشانهای نظامی، تألیف در 1252. 3- مصابیح محمدیه، در مباحث اخلاقی، فلسفی و دینی، در چهارده مصباح. بخشی از این کتاب درباره حضرت مسیح، حواریون و تورات و انجیل است. ظاهرآ او در تألیف کتاب الرّد علی‌الغادری، در دوره عباس میرزا، با میرزا بزرگ قائم مقام همکاری داشته است که احتمالا خلاصه‌ای از آن در مصابیح محمدیه آمده است. سال نگارش مصابیح مشخص نیست، ولی در 1263 ملاصالح خوافی آن را در تبریز منتشر کرده است.

حاجی‌میرزا آقاسی شعر نیز می‌سرود و فخری تخلص می‌کرد. وی رساله منظومی به نام لطایف‌المعارف دارد که در 1257 به خط رضا قلی خان هدایت تحریر شده است.[۳]

روایتهایی از بی‌کفایتی میرزا آقاسی

«حاج میرزا آقاسی از مسائل نظامی ابداً اطلاعی نداشت ولی در عملیات جنگی جداً مداخله می‌کرد، حتی به‌پیشنهادات سرداران قشون هم ترتیب اثر نمی‌داد. چنان که در جنگ هرات سپاهیان ایران به‌دستور او یک سمت شهر را محاصره و سمت دیگر را رها کرده بودند و به‌همین سبب شبهنگام افغانان به‌اردوی محمدشاه شبیخون می‌زدند و جمعی را به‌هلاکت می‌رسانیدند. میرزا آقاخان وزیر لشگر با این عمل مخالف بود و می‌گفت:‌ شهر باید از همه طرف تحت محاصره واقع شود تا دشمن نتواند از خارج کمک بگیرد و ناچار به‌تنگنا بیفتند و سر تسلیم فرود آورد. صاحب‌منصبان قشون نیز نظر وزیر لشگر را تأئید می‌کردند امّا سخنان هیچ یک مورد توجه قرار نمی‌گرفت.

تا این که سرّ این امر را پرسش نمودند. حاجی در پاسخ گفت: چون اطراف شهر را نیک حصار دهیم، کار بر خصم سخت شود و در حراست خویش نیک بکوشد و حفظ حصار نیکو کند و کار ما به‌درازا کشد. امّا چون یک سوی شهر گشوده و راه فرار گشاده است. چون لختی سختی بیند، شهر را بگذارد و راه فرار بردارد»

سرانجام نظر وزیر لشگر و سرداران سپاه مورد تأئید واقع شد حاجی از این پیش‌آمد سخت برآشفت و کینهٔ میرزاآقاخان را به‌دل گرفت و در همین ایام است که طی یادداشتی خطاب به‌محمدشاه می‌نویسد: «چندان سررشته از قشون گردانیدن ندارم. امّا از این مردمان ظاهراً بهتر فهمیده باشم... چندین بندگی در خدمت دارم: حق تعلیم، حق نوکری، حق باطن، حق ظاهر و حق دولتخواهی.»

«در اثر مداخلات ناروای حاج میرزا آقاسی در کارهای نظام و عدم بصیرت او در امور و فنون لشکرکشی، بین سرداران سپاه اختلاف افتاد و نظم و انضباط اردو که اساس فتح و پیروزی سرباز در زمان جنگ است، از بین رفت و کار به‌جائی کشید که جاسوس‌های دشمن گاهی به‌طور ناشناس و چندی هم آزادانه میان اردوی محمدشاه به‌عملیات تخریبی بپردازند.»

چنان که جان ویلیام کی مؤلف تاریخ افغانستان می‌نویسد: «... پاتین‌جر که از افسران توپخانهٔ قشون انگلستان بود و مأمور تشویق یار محمدخان به‌مقاومت در برابر قشون ایران در هرات، همیشه اوقات با لباس مبدل به‌اردوی محمدشاه رفت‌و‌آمد می‌کرد و با کلنل استیووارت وابستهٔ نظامی سفارت انگیس در ایران ملاقات و مشورت می‌کرد.»

آوازهٔ بلاهت حاج میرزا آقاسی چنان عالمگیر شده بود که اکثر جهانگردان و مأموران سیاسی دولت‌های خارجی آن زمان در یادداشت‌های خود بدان پرداخته‌اند. مثلاً: کنت دوسرسی مأمور سیاسی فرانسه در ایران دربارهٔ حاجی میرزا آقاسی می‌نویسد: «اکثر اوقات خیالات عجیب و غریبی در مخیله حاجی خطور می‌کند و این از بدبختی مملکتی است که زمام امور آن را به‌کف با کفایت! او محول نموده‌اند. این مرد که در سن پیری تازه داخل کارهای دولتی شده است، با این که منکر هوش او نمی‌توان شد، از کوچک‌ترین و ساده‌ترین امور اداری اطلاعی ندارد. چون اغلب بد و ناسزا می‌گوید، صفای نیت او نیز مورد تردید است. وقتی که من به‌دیدن او رفتم وی در اتاقی نشسته بود که از نظر کثافت انسان را مشمئز می‌نمود. نظرات و نقشه‌های این مرد، عجیب و غریب به‌نظر می‌آمد خاصه که برنامه‌های خود را با کمال خونسردی شرح می‌داد. روزی می‌گفت از دست تقاضاهای بی‌مورد انگلیس جگرم خون شد. و چیزی نمانده که یک عده قشون به‌کلکته بفرستم و ملکه ویکتوریا را دستگیر کنم...»

با اینهمه، حاجی میرزا آقاسی صفات دیگری داشته که شگفتی سرشت او را تکمیل می‌کرده است. چنان که در تندخوئی و دشنام‌گوئی و استهزاء مردم زمان چنان بی‌محابا بوده که سپهر در ناسخ‌التواریخ می‌نویسد: «مردم ایران فراموش نکرده‌اند. آن گاه که به‌مجلس حاج میرزا آقاسی می‌رفتند، چنان بود که بر بیشهٔ هلاهل عبور می‌کردند.»

امّا پیش از آن که داور تاریخ به‌حساب حاجی برسد یغمای جندقی با زبان گزنده و پرده‌درش مردی را که به‌گفتهٔ جهانگردی به‌نام استیووارت «عجیب‌ترین خلقتی است که برای اداره امور ملی می‌شود تصور وجود او را کرد» به‌شلاق هجو کشیده است، که ناگفته بهتر».[۴]

می‌گویند او بیشتر دو دستور می‌داد؛ یکی ریختن توپو دیگری کندن کاریز. این پافشاری او باعث شد این دستورها را از سر کم‌فهمی و نادانی او می‌دانند.او «در فن حکومت ناشایسته و در عین حال بامبول زن و جاه طلب بود»۱ . گفته‌اند که در مسائل مدنی، داخلی، روابط بین‌الملل و به ویژه ارتباط با بیگانگان برخورد بسیار ساده‌لوحانه‌ای داشت به طوری که در کمال تعجب هر نامه‌ای را که به زیردستان خود می‌نوشت، یک نسخه را به سفارت‌های روس و انگلستان هم می‌فرستاد. در این باب، میرزا محمدتقی خان  امیرکبیر بعدی  که وزیرش بود بارها به او تذکر می‌داد اما او گوشش بدهکار نبود. «مسأله این است که حاجی اصلاً حوصلهٔ کار دیپلوماسی نداشت»۲ و در مقابل بیگانگان دچار مقداری حس خودکم‌بینی بود.[۵]

جستارهای وابسته

منابع