سیدحسین فاطمی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۶: خط ۹۶:


فاطمي از زخم اين گلوله جان به دربرد و پس از چندماه بستري شدن در بيمارستان نجميّة تهران, در شهريور 1331, از بيمارستان بيرون آمد.
فاطمي از زخم اين گلوله جان به دربرد و پس از چندماه بستري شدن در بيمارستان نجميّة تهران, در شهريور 1331, از بيمارستان بيرون آمد.
== وزیر خارجه و سخنگوی دولت ==
دکتر فاطمی در اوايل مهر 31 وزير خارجه و سخنگوي دولت دكتر مصدق شد.
دكتر فاطمي در روز 11 مهر گزارشي درباره «اقتصاد بدون نفت» به مجلس ارائه داد و در 21مهر كودتايي را عليه دولت مصدّق, كه توسط ميدلتون (كاردار سفارت انگليس), سرلشكر زاهدي, سيدضياءالدّين طباطبايي, اسدالله علم, سرلشكر حجازي, سرتيپ آريانا و با همكاري دكتر مظفّر بقايي در حال شكل‌گيري بود, افشاكرد.
پس از افشا و خنثي شدن اين  كودتا در 24مهر, گزارشي از مصدق درباره قطع رابطه با انگليس از راديو ايران خوانده شد.
روز 30مهر دكتر فاطمي, وزير خارجه دولت مصدق, ضمن يادداشتي به سفارت انگليس, تصميم ايران مبني بر قطع رابطه سياسي ايران و انگليس را اعلام كرد.
== فاطمی و کودتای ۲۵ مرداد ==
شب كودتاي 25مرداد32,  دكتر فاطمي و دو تن ديگر از اعضاي دولت مصدق توسط گارد شاه دستگير شدند. در يورش گارد به منزل دكتر فاطمي, همسر او نيز دستگير شد. پس از بازداشت سرهنگ نصيري, رئيس گارد سلطنتي, كه حامل فرمان عزل دكتر مصدق بود, توطئه كودتاي 25مرداد خنثي شد و شاه به بغداد گريخت.
روز 25مرداد فاطمي به دستور دكتر مصدق كاخ مرمر و سعدآباد را مهر‌و‌موم كرد و به سفير ايران در بغداد تلگرامي براي بازداشت شاه فرستاد.
عصر همان روز 25مرداد, در ميتينگي كه در ميدان بهارستان تشكيل شد, دكتر فاطمي در سخنراني‌اش, كه از راديو ايران هم پخش شد, خواستار لغو نظام سلطنتي شد و در سرمقاله «باختر امروز», در عصر همان روز, نوشت:<blockquote>«دربار در تمام طول ده سال اخير قبله گاه هرچه دزد... هرچه واخورده اجتماع بوده... و از همه بدتر, تنها تكيه گاه خارجيان و نقطة اتّكاي سفارت انگليس, اين دربار گند و كثيف بوده است. ديگر بايد به دوازده سال توطئه... دوازده سال اَغراض و شهوات اجنبي خاتمه داد... بي اعتنايي به سرنوشت ميليونها مردم تا همينجا كافي است».</blockquote>
[[پرونده:BakhtarEmroozNewspaper.jpg|جایگزین=روزنامه باختر امروز شماره پس از کودتای ۲۵ مرداد|بندانگشتی|
روزنامه باختر امروز شماره پس از کودتای ۲۵ مرداد
]]
فاطمي در سرمقاله روز 26مرداد باختر امروز, شاه را «سردسته خيانتكاران» و «جوان هوسباز» ناميد كه كودتاي خائنانة 25مرداد را براي «خفه كردن صداي ملّت», «نابودكردن حكومت ملي», «فروش وطن و تجديد عهد اسارت و مرگ استقلال و محو حاكميت مملكت» پي‌ريزي كرد. در آن سرمقاله, خطاب به شاه نوشت:<blockquote>«ملت ايران تشنه انتقام است و  ميخواهد ترا, كه به هيچچيز او اِبقا نكردي, در روي ميز متّهمين دادگاه و آن گاه بر چوبه دار ببيند...»</blockquote>و در سرمقاله روز 27مرداد هم نوشت: <blockquote>«انگليسيها هنوز خيال ميكردند از دربار بي شرم, از دربار منفور, از دربار دشمن ملت... كاري ساخته است و فراريِ بغداد براي آخرين نفس خواهد توانست جنبش مردم قهرمان ما را جلو پايِ لُردان غارتگر قرباني كند و مزد اين خيانت عظيم به منافع و استقلال و آزادي مردم خويش را يكبار ديگر از ايشان بستاند».</blockquote>
== دستگیری ==
دكتر فاطمي پس از كودتاي 28مرداد32, مخفي شد. دولت نظامي زاهدي براي پيداكردن او جايزه تعيين كرد. فاطمي در روز 6 اسفند32, در  خانه‌اي در ميدان تجريش (كوچه رضاييه), به دستور سپهبد علوي مقدم, رئيس شهرباني و توسط سرگرد مولوي, افسر فرمانداري نظامي, دستگير شد و به فرمانداري نظامي (شهرباني) برده شد و نصيري, بي درنگ, با بي سيم دستگيري فاطمي را به شاه, كه در  «كوشك نصرت» بود, خبرداد.
در حدود ساعت 2بعد از ظهر, دكتر فاطمي را, درحالي كه دستبند به دستهاي او زده بودند, براي انتقال به زندان, از پله هاي غربي شهرباني, كه در آن زمان فرمانداري نظامي بود, با چند سرباز مسلّح پايين آوردند.
 دكتر فاطمي در روي آخرين پله شهرباني بود كه يازده نفر چاقوكش, كه با دو جيپ پليس از محله هاي سيدنصرالدّين و سنگلج به محل آورده شده بودند, به او يورش بردند. این گروه به سردستگي شعبان جعفري, كه به شعبان بي‌مخ معروف بود  توسط سپهبد علوي مقدّم, رئيس كل شهرباني, و سرتيپ نصيري, فرمانده گارد شاه, , بسيج شده بودند تا در جلو شهرباني, فاطمي را ترور كنند.
 وقتي چند ضربه چاقو بر پيكر دكتر فاطمي فرود آمد, خواهرش سلطنت فاطمی از راه رسيد و خود را سپر برادر كرد و چند ضربه ديگرچاقو بر پيكر او وارد شد و در كنار پيكر  برادرش, بيهوش به زمين درغلتيد. فداكاري خانم سلطنت فاطمي, برادرش را, موقتاً,  از مرگ نجات داد.
دكتر فاطمي تا تيرماه 1333 در بيمارستان شماره يك ارتش بستري بود, سپس, در حالي كه هنوز زخم‌هايش خونچكان بود, به زندان لشكر2 زرهي برده شد كه در آن برخي از سران جبهه ملي, مانند دكتر شايگان, دكتر صديقي, مهندس رضوي  نيز زنداني بودند.
ورود فاطمي مجروح در آن جمعي كه منتظر آزادي بودند, ولوله‌اي ايجاد كرد. «زندانيان جبهه ملي عموماً, از سخنراني شديداللحن او در ميتينگ 25مرداد انتقاد ميكردند» و آن را «مظهر بي احتياطي و خروج از دايره اعتدال ميشمردند و بالنّتيجه, اين اقدامات را موجب انحراف و شكست نهضت قلمداد ميكردند».  دراین‌باره محمد مکری می‌نویسد:<blockquote>«دكتر فاطمي را با برانكارد از آمبولانس پياده كردند. سُرُم فيزيولوژي به دستهايش وصل بود. با همان وضع او را به اتاق رو به روي اتاق ما بردند... پرده حصيري نسبتاً زُمختي درمقابل درِ آن اتاق آويزان كردند كه از بيرون داخل اتاق ديده نشود و برخلاف معمول نگهباني درمقابل پنجره و نگهباني در مقابل در ورودي اتاق او گماردند و به اين‌ترتيب معلوم شد كه به سختي او را تحت مراقبت گرفته‌اند... حالش واقعاً تعريفي نداشت, ولي نشاني از ضعف اراده در او ديده نمي‌شد. معده‌اش تقريباً هيچ چيز را تحمل نمي‌كرد, امّا, اراده‌آش مثل كوه استوار و روحيه‌اش بسيار خوب بود. بايد با كمال فروتني اقرار كنم كه هيچ كس را با  اين استواري و استحكام در زندان نديده بودم... به واقع, او نادره مردي بود»<ref>«[http://www.adabestanekave.com/book/khaterat_man_az_dr_hossein_fatemi_1.pdf خاطرات من از زنده ياد دكتر حسين فاطمي]», نوشته مُكري, ص38</ref> </blockquote>
== محاکمه ==
در هفته آخر مرداد33, در حالي كه دكتر فاطمي از زخم‌هايي كه بر پيكر داشت, به شدّت رنج مي‌برد و  خون استفراغ مي‌كرد, محاكمه اش در «دادگاه» ارتش آغاز شد. او را با برانكارد به جلسات «دادگاه» مي‌بردند. محاكمه او بصورت مخفی بود.
دكتر فاطمي پيش از محاكمه اش در نامه‌اي به دكتر مصدق نوشت: «آرزو دارم كه نفس‌هاي آخر زندگي‌ام نيز در راه نهضت و سعادت هم‌وطنانم باشد... در دادگاه ما مي‌توانيم بسياري از حقايق را فاش كنيم, داغ باطله بر كُنسرسيوم و حاميان او بزنيم... يا مثل رياحي طلب عفو و بخشش كنيم... زير  بار شِقّ آخري, هرگز, بنده نخواهم رفت»<ref>«[http://ketab.ir/modules.php?name=News&op=pirbook&bcode=1592264 با چشمي گريان, تقديم با عشق]» (شرح حال و آثار دكتر فاطمي),
ص85.
</ref>
فاطمي در «دادگاه» از عزم خود براي مبارزه در راه جنبش ملي سخن گفت و از دکتر مصدق «مرد بزرگي كه پنجاه سال امتحان تقواي سياسي و شرف و مردانگي داده بود», دفاع كرد.
در روز يكشنبه, 17مهرماه 1333, در آخرين جلسه محاكمه فرمايشي, حكم اعدام او صادر شد.
== اعدام ==
سحرگاه روز چهارشنبه 19آبان 1333, دو مأمور ـ سرتيپ آزموده (دادستان ارتش) و تيمور بختيار (فرماندار نظامي) ـ براي اجراي حكم اعدام به سلول دكتر فاطمي در زندان لشكر  2زرهي رفتند. آزموده از دكتر فاطمي خواست اگر وصيّتي دارد بگويد و افزود: «تو كه مكرّر ميگفتي من از مرگ اِبايي ندارم و مرگ حقّ است...» دكتر فاطمي بدون واهمه از مرگي كه تا چند لحظه ديگر به سراغش مي آمد, در پاسخش, گفت: «آري, مرگ حق است و من از مرگ اِبايي ندارم؛ آن هم چنين مرگ پرافتخاري. من ميميرم كه نسل جوان ايران از مرگ من درس عبرتي گرفته و با خون خود از وطنش دفاع كرده و نگذارد جاسوسان اجنبي بر اين كشور حكومت نمايند».
آخرین كلامش  اين بود: «... مرگ بر دو قسم است: مرگي در رختخواب ناز ... [و] مرگي در راه شرف و افتخار. و من خداي را شكر ميكنم كه در راه مبارزه با فساد شهيد ميشوم و... با شهادتم در اين راه, دين خود را به ملت ستمديده و استعمارزده ايران ادا كرده‌ام و اميدوارم سربازان مجاهد نهضت, همچنان, مبارزه را ادامه دهند».
 فاطمی هنگامي كه به تيرك اعدام بسته شد, سه بار فرياد زد: «زنده باد دكتر مصدق, پاينده باد ايران».
سرتیپ آزموده, در مصاحبه مطبوعاتي درباره آخرين لحظات زندگي دكتر فاطمي گفته بود: <blockquote>«در آن موقع روحيه اش به قدري قوي بود كه اگر كسي... از جريان اوضاع اطلاع نداشت, هرگز باور نميكرد اين شخص كسي است كه چند دقيقة ديگر بايد تيرباران شود»<ref>«زندگينامه و مبارزات سياسي دكتر حسين فاطمي» نصرالله شیفته ص399</ref></blockquote>   سرانجام, دكتر فاطمي, با هشت گلوله سربي تیرباران شد. او به هنگام مرگ 37سال داشت. او را بنا به وصيّتش, در مزار شهيدان  30تير 1331, در ابن بابويه, به خاك سپردند.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۲۸ دسامبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۰:۱۱

سیدحسین فاطمی (متولد ۱۲۹۶خورشیدی در نایین - تیرباران ۱۹ آبان ۱۳۳۳ در تهران) وزیر خارجه دولت دکتر محمد مصدق از سال 1331 تا کودتای 28مرداد1،‌332از دولتمردان همراه مصدق, روزنامه‌نگار و طرفدار حقوق برابر زنان ومردان و پیشنهاددهنده ملی شدن صنعت نفت ایران بود. او پس از انتصاب به وزارت خارجه ابتدا سفارتخانه انگلیس را تعطیل و روابط دیپلماتیک با این کشور را به حالت تعلیق درآورد. و در طول ۹ ماه دوره وزارت خود دخالت‌های دربار در روابط خارجی ایران را کاهش داد و ۸۵ نفر از کارمندان وزارت امور خارجه که متعلق به خانواده‌های اشراف قدیم بودند را اخراج کرد. در دوران فاطمی همچنین اساسنامه جدیدی برای وزارت امور خارجه نوشته شد و با راه‌اندازی کنفرانس‌های منطقه‌ای با حضور سفیران ایران در سایر کشور‌ها به منظور ارزیابی سیاست خارجی و موقعیت جهانی ایران، تحولی بزرگی در جهت‌گیری‌های دیپلماتیک کشور صورت گرفت. 

دکتر حسین فاطمی یکبار از ترور توسط محمد مهدی عبدخدایی جان به در برد؛ و در مقطعی به تلاش برای اعلام جمهوری در کشور پرداخت اما با شکل گیری کودتای 28 مرداد و سرنگونی دولت مصدق او نیز تحت تعقیب قرار گرفت و پس از چندین ماه زندگی در خفا در نهایت وی در 6 اسفند 1332 دستگیر شد. درحین دادرسی نیز شعبان جعفری مشهور به شعبان بی مخ و همراهانش با چاقو به وی هجوم آوردند و او و خواهرش را مجروح کردند. سرانجام در سحرگاه ۱۹ آبان ۱۳۳۳ در حالی که در تب می‌سوخت به جوخه اعدام سپرده شد. حکم اعدام او پیش از دستگیری و محاکمه صادر شده بود،‌ محمدرضا شاه يك روز پس از بازگشت از فرارش به رم, در گفتگويي با كرميت روزوِلت, عامل اصلي كودتاي 28مرداد, گفته بود: «حسين فاطمي هنوز پيدا نشده ولي به زودي خواهد شد. او بيش از همه توهين و ناسزاگويي كرد... وقتي دستگير شود, اعدام خواهد شد»[۱] حسین فاطمي تنها كسي بود كه بعد از كودتاي 28مرداد, به اعدام محكوم شد.

خانواده و تحصیلات

دکتر حسین فاطمی درسال ۱۲۹۶ در خانواده‌ای مذهبی در نایین بدنیا آمد. به روایت دیگر تاریخ تولدش ۱۲ مهر ۱۲۹۸ ذکرشده. پدرش سید علی محمد فاطمی ملقب به سیف‌العلماء از علمای طراز اول نایین؛ و مادرش سیده طوبی دختر حجت‌الاسلام خادم‌العلوم بود. برادرانش سیف پور، نصرالله و معصومی نام داشتند. در بین خانواده حسین در همه عرصه‌ها یک استثنا بود. [۲]در سال 1316, پس از پايان تحصيلات دبيرستاني, روانه تهران شد. از نخستين روزهاي ورود, سردبيری و مديریت داخلي روزنامه «ستاره» را، که مدیر مسئولش احمد ملکی بود، به عهده گرفت و چند سالي با اين روزنامه همكاري داشت.

سردبیری روزنامه باختر

پس از سوم شهریور 1320 و به وجودآمدن فضای مساعد برای فعالیت سیاسی، سردبير روزنامه «باختر» شد. سرمقاله‌هاي او در اين روزنامه در مدت كوتاهي نام او را بر سر زبان‌ها انداخت.

در دوره نخست‌وزيري علي سهيلي، وقتي دولت, براي اِعمال نفوذ هرچه بيشتر در انتخابات مجلس چهاردهم, لايحه «تحديد مطبوعات» را به مجلس سيزدهم ـ كه آخرين روزهاي عمر خود را مي‌گذراند ـ برد و فشار بر مطبوعات را آغاز كرد, فاطمي در سرمقاله 16خرداد 1321 روزنامه «باختر»، زير عنوان «مبارزه بايد كرد», خطاب به دولت سهيلي نوشت: «ملت ايران تمام حسابش با شماست كه موجِد بدبختي ديروز و مسبّبِ هرج و مرج امروز و پديدآورنده فساد و تباهي هستيد. ما روزهاي اول مبارزه را طي ميكنيم, زحمت و مرارت بسيار را در پيش داريم ولي بدون ترديد, سرانجام موفقيّت باماست».[۳] در روز 21خرداد, وقتي سهيلي در مجلس مسأله توقيف روزنامه «مرد امروز» و دستگيري مدير آن, محمد مسعود, همكار و همرزم و دوست بسيار صميمي فاطمي را به ميان كشيد و از سانسور مطبوعات دفاع كرد, فاطمي در همان روز در سرمقاله «باختر» او را «عنصر ارتجاعي و مستبدّ» خواند و ابراز انزجار شديد خود را نسبت به وي اعلام كرد.

یامرگ یاآزادی - روزنامه باختر
روزنامه باختر - دکتر حسین فاطمی

 فرداي آن روز نيز در سرمقاله «دزدها هنوز هم مال مردم را ميبرند», نوشت: «آنهايي كه بر ضدّ مطبوعات رَجَز ميخوانند... و تقاضاي تعقيب و توقيف جرايد را ميكنند... اطمينان قطعي داشته باشند كه دير يا زود جواب زباندرازي خود را خواهند شنيد... ما تا دقيقه آخر مبارزه ميكنيم... و با مشت, جواب توپِ پنبه يي ابلهان را ميدهيم».[۴]

او در سرمقاله 25خرداد 1322, سهيلي را «وجود آلوده و ناپاكي» ناميد كه «ميخواهد براي پنهان كردن فضايح خويش اصل مسلّم قانون اساسي را پايمال كند» و گفت كه بايد «مغز او را با مشت قانون كوبيد».

فرداي آن روز تندترين سرمقاله فاطمي عليه دولت وقت, با عنوان «اين دو راهي است كه امروز ملت ايران بايد انتخاب كند: يا مرگ يا زندگي» به چاپ رسيد. او خطاب به «دولت بيكفايت سهيلي» نوشت: «شما دزدها كه از روزنامه ميترسيد, بدانيد با تصويب اين لايحه يك انقلاب خونين در ايران ايجاد خواهد شد و دنباله اين انقلاب سر شماها را بالاي تيرهاي برق به جاي دار تحويل خواهيم داد!».

اين شماره روزنامه «باختر» چنان مورد استقبال مردم قرار گرفت كه چندبار محرمانه تجدید چاپ شد.

سرانجام مبارزات قلمي دكتر فاطمي و يار همدردش محمد مسعود و همراهي اقليّت مجلس با آنها, باعث شد كه «لايحه تحديد مطبوعات» به تصويب مجلس نرسيد.[۴]

انتشار روزنامه «باختر» تا تابستان 1324, كه فاطمي براي گذراندن دوره دكترا روانه پاريس شد, ادامه يافت و پس از سفر او به فرانسه تعطيل گرديد.

انتشار باختر امروز

وقتي دكتر فاطمي, پس از گذراندن دوره دكترا, در شهريور 1327 به ايران برگشت, امتياز روزنامه «باختر امروز» را گرفت.

باختر امروز
روزنامه باختر امروز

نخستين شماره «باختر امروز» در 8مرداد 1328 منتشر شد. فاطمي در سرمقاله آن, اين روزنامه را ادامه‌دهنده راه «باختر» معرفي كرد و نوشت: «روزنامه آن روز ـ سال1324ـ سخت سرگرم مبارزه بود... تنها و يكّه, در زير چكمه ارتش بيگانه كه ايران را هنوز زير اشغال خود داشت, فرياد مي‌زد... و با يك رشادت و تهوّري كه به جنون و خودكشي شبيه بود... ديني را كه به ملت و مردم داشت, ادا ميكرد... باختر امروز با همان تهوّر ديروزِ باختر... از مصالح علف‌خورها, پابرهنه‌ها و گرسنه ‌ها... دفاع خواهد كرد... شعار ما اين است: يا مرگ يا آزادي».

باختر امروز تا 4شماره منتشرشد, ولي دولت «ساعد» نتوانست آن را تحمّل كند و روزنامه را توقيف كرد.

بعد از توقيف «باختر امروز», فاطمي همان راه را در روزنامه «سرگذشت», كه صاحب امتياز آن يكي از بستگانش بود, ادامه داد. در سرمقاله هاي این روزنامه در  12مرداد 1328 ـ«بايد به آقاي ساعد نازشست داد»ـ و 13مرداد ـ«براي اصلاح ايران بايد قرباني داد»ـ به شدّت به دولت ساعد تاخت.

فاطمي از 15مرداد 28 بارديگر روزنامه «باختر» را منتشر كرد و در سرمقاله همان روز آن نوشت: «معني چهل سال مشروطيّت اين بود كه ما در خانه خودمان جراٌت نفس كشيدن نداريم و هر وقت صدايي بلند كنيم, با تُخماقِ (= كُلوخكوب) حكومت مغزمان متلاشي مي‌شود!».

در سرمقاله 26مرداد «باختر», كه باعث توقيف آن شد, دكتر فاطمي نوشت: «طبقه زمامدار ايران از قلم پاك, كه به خدمت نامشروع او كمر نمي‌بندد و جيره خوار او نمي‌شود, وحشت دارد... در اين قبرستان كسي حق زندگي دارد كه با كفن دزدها شريك باشد, استخوان مرده‌ها را بسوزاند... و با لاشخورها دَمخور بشود».

دكتر فاطمي از 12شهريور 28, دوباره روزنامه «باختر امروز» را منتشر كرد كه باز هم رنگ تند سياسي و انتقادي داشت. سرمقاله‌ها را باز هم خود دكتر فاطمي مي نوشت. چند نمونه از عنوان‌هاي اين سرمقاله‌ها:

 «فقط زور و پول به اين جهنّم حكومت مي‌كند» (12شهريور)؛

«در راه آزادي بايد از جان گذشت» (13شهريور)؛

«تا كجا اين بيدادگري را ادامه مي‌دهند؟» (14شهريور)؛

«قانون در ايران بازيچة زورمند است» (15شهريور).

همراهی با مصدق

در 12مهر 1328, فاطمي در سرمقاله «اين انتخابات رسوا مردم را به ستوه آورده است», به انتخابات فرمايشيِ دوره شانزدهم مجلس, كه زير كنترل و فشار دربار برگزار شده بود, به شدّت انتقاد كرد.

اشتراك در افشاي ماهيّت اين انتخابات, نقطه پيوند دكتر مصدق و دكتر فاطمي شد كه تا پايان زندگيِ آن دو ادامه يافت.

دكتر مصدق در اين باره نوشت: «در انتخابات دوره شانزدهم تقنينيّه, كه باز دولت در همه جا دخالت مي‌نمود, شادروان دكتر حسين فاطمي با من مذاكره نمود كه براي آزادي انتخابات فكري بكنيم و... من روي اين اصل كه آزادي انتخابات براي مملكت امري است حياتي, وارد مبارزه شدم و چون احزاب و تشكيلات مؤثّري نبود كه از آنها استعانت كنم, شادروان دكتر فاطمي با چند نفر از مديران جرايدِ موافق با نظر ما مذاكره نمود, همگي موافقت نمودند كه جرايدِ خود را در  اختيار مردم بگذارند».[۵]

دكتر مصدق در ادامه مطلب از تحصّن مديران جرايد و سپس چگونگي ايجاد «جبهه ملي» ياد مي‌كند كه پس از  ترور هژير, وزير دربار و عامل اجراي انتخابات فرمايشي, و تبعيد دكتر مصدق به ده احمدآباد, صورت پذيرفت.

تشکیل جبهه ملی

در جلسه‌اي كه بنا به دعوت دكتر مصدق, در روز اول آبان 1328, از افرادي كه در تحصّن شركت داشتند, در احمدآباد برگزارشد, بنا به پيشنهاد دكتر حسين فاطمي «جبهه ملي» به وجود آمد[۶] و دكتر فاطمي مسئوليّت «كميسيون تبليغات» آن را به عهده گرفت.

در روز 7آبان28, دكتر مصدق انتخابات تهران را, به علت دخالت مأموران دولتي, باطل اعلام كرد. اين انتخابات در روز 19 آبان, به علت استقبال مردم از پيشنهاد مصدق, متوقّف شد.

پس از تجديد انتخابات دوره شانزدهم مجلس, دكتر مصدق و دكتر فاطمي و چند تن ديگر از اعضاي جبهه ملي به مجلس راه يافتند و مصدق در رأس كميسيون نفتِ مجلس قرار گرفت و فعاليت خود را عليه شركت نفت ايران و انگليس ادامه داد.

در همين دوران بود كه دكتر فاطمي پيشنهاد «ملي كردن صنعت نفت در سراسر ايران» را داد و اين پيشنهاد در يكي از نشستهاي جبهه ملي پذيرفته شد. دكتر مصدق در اين باره مي‌نويسد:

«ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور ابتكار شادروان دكتر حسين فاطمي است كه چون كميسيون نفت مجلس شوراي ملي, پس از چند ماه مذاكره و مباحثه, نتوانست راجع به استيفاي حق ملت از شركت نفت انگليس در ايران تصميمي اتّخاذ كند, دكتر فاطمي با من, كه در رأس كميسيون بودم, مذاكره نمود و گفت: با وضعي كه در اين مملكت وجود دارد استيفاي حق ملت كاري است بسيار مشكل... همانطور كه كشور انگليس بعضي از صنايع خود را ملي كرده است... ايران هم نفت خود را در سراسر كشور ملي كند... با نظريّات آن شادروان موافقت نمودم». «اگر ملي شدن صنعت نفت خدمت بزرگي است كه به مملكت شده بايد از آن كسي كه اول اين پيشنهاد را نموده سپاسگزاري گردد و آن كس شهيد راه وطن, دكتر حسين فاطمي است كه... در تمام مدت همكاري با اينجانب, حتّي, يك تركِ اولي هم از آن بزرگوار ديده نشد»[۷]

باختر امروز و جنبش ملی شدن نفت

روزنامه «باختر امروز», هم‌زمان با اوج‌گيري جنبش براي ملي كردن صنعت نفت, مؤثّرترين وسيله تبليغ براي فعاليت‌هاي دكتر مصدق در مجلس بود. «شلّاق‌هاي مؤثّر و سوزاني كه باختر امروز, هر روز عصر بر پيكر ديكتاتوري و ديكتاتورتراشان مينواخت, شور و هيجان بي سابقه يي در دل مردم ايران به پا كرده بود»[۸]

سرمقاله روز 28آذر 1329 اين روزنامه عليه شرکت نفت ایران و انگلیس, ضربه كوبنده‌يي بر دولت رزم‌آرا نواخت.

 دكتر فاطمي در اين سرمقاله نوشت:

«جنگ نفت شديدترين مراحل خود را طي مي‌كند و ملت ايران در اين نبرد, سرسختي و ايستادگي... نشان مي‌دهد... ترديد ندارم كه پيروزي نهايي آز آنِ كساني است كه حقّ و حقيقت, مؤيّدِ منطق و دليل ايشان است و دزداني كه به لباس صاحب مال درآمده‌اند... رسوا و مفتضح... از اين جنگ خارج خواهند شد... اين درد فقر و پريشاني ما علاج پذير نخواهد بود مگر آن كه ريشه كمپاني سابق از بيخ و بن كنده شود و ايراني پس از پنجاه سال, كه صدها ميليون هستي و ذخاير او را سهام‌داران لندن نشين برده‌اند, سرنوشت خويش را در كف فرزندان وطن بسپارد».

آنچه رزم‌آرا, نخست وزير وقت, را سراسیمه كرد و دستور توقيف روزنامه را داد, قسمت آخر سرمقاله بود:

«... گلوله‌اي كه به قلب ماهرپاشا نشست براي اولين بار جواب خيانت و فساد را در كشوري كه قرن‌ها در معرض تهاجم كشورهاي مختلف استعماري بوده, به مرگ و جزاي مسلّم و قطعي داد... ترديد نيست كه اگر هيأت حاكمه ايران راه تسليم و اطاعت و نوكري را تغيير ندهد, ملت ما نيز همان رويّه را در پيش خواهد گرفت كه مصري‌ها پيموده و نتيجه گرفته‌اند».

فرداي انتشار اين سرمقاله (روز 29آذر29), به دستور رزم‌آرا, شهرباني تهران، دكتر فاطمي را بازداشت و روزنامه باختر امروز را توقيف كرد. امّا, فشار افكار عمومي باعث شد كه اين بازداشت و توقيف سه روز بيشتر دوام نياورد. دكتر فاطمي پس از آزادي, جسورانه تر از پيش, در نخستين سرمقاله روزنامه «باختر امروز» نوشت:

«هنوز ايران آن قبرستاني نيست كه شركت نفت آرزو مي‌كند... نفت ايران تعلّق به جامعه ايراني دارد... نبايد اجازه داد كه يك شركت غاصب و غارتگر شيره جان برهنه‌ها و... علفخوارها را ببرد و براي ما نخست‌وزير و رئيس و امير درست كند. اگر اين حرف را حكومت رزم‌آرا جرم مي‌شمارد, من به تكرار اين حقيقت مباهات مي‌كنم. نه تنها با زندان و زجر و عذاب روحي ايمان خود را نخواهم شكست, بلكه, بالاي چوبه دار هم اين دفاع وجداني را از ياد نخواهم برد... هيچ كس امروز قدرت ندارد حرفي غير از ملي شدن صنعت نفت بر زبان بياورد... رزم آرا, بخواهد يا نخواهد, باختر امروز از صدا نخواهد افتاد, زيرا اين قلم فقط براي نجات ايران از چنگال هيأت غافل و منفعت‌پرست به حركت آمده و تا خون در عروق من جاري است, جز اين طريق راه ديگري نخواهم رفت».

دو ماه و نيم بعد, رزم‌آرا ترور شد. يك هفته پس از آن، قانون ملي شدن صنفت نفت به تصويب مجلس شورا و سپس سنا رسيد.

دولت مصدق

مصدق و فاطمی در شورای امنیت

دكتر مصدق در روز 11 ارديبهشت1330, به شرط خلعِ يَد از شركت غاصب نفت, نخست‌وزيري را پذيرفت. دكتر فاطمي در 20ارديبهشت, معاون سياسي و پارلماني او شد و تا 26بهمن همان سال, كه بر مزار محمد مسعود, روزنامهنگار شهيد راه وطن, مورد سوء‌قصد قرارگرفت, در همين پُست از مصدق و سیاست‌های او دفاع كرد و به عكس «قلمهاي مزدور و هرزه يي كه تا ديروز در مدح تيمسار دادِ سخن ميدادند و امروز درد وطن گرفته بودند و عليه مصدق مينوشتند»[۹], تا به آخر در كنار مصدق باقي ماند.

در روز دوم مهر 1330, دكتر مصدق دستور اخراج 350 كارشناس انگليسي را صادر كرد. چند روز بعد انگليس, در اعتراض به اين اقدام, به شوراي امنيّت سازمان ملل متّحد شكايت كرد. مصدق, فاطمي و چند تن ديگر از دولتمردان ايران, در روز 14مهر عازم نيويورك شدند تا در جلسه رسيدگي به اين شكايت, كه در روز 17مهر برگزار ميشد, شركت كنند. مدافعات دكتر مصدق در شوراي امنيّت باعث شد كه امر رسيدگي به شكايت به دادگاه لاهه واگذار شود.

وقتي در اول آذر۱۳۳۰, دكتر مصدق, پيروز از اين سفر برگشت, مخالفان او در مجلس و بيرون از آن فعاليت‌هاي خود را عليه او تشديد كردند, طرفداران «حزب توده» در روز 14آذر تظاهراتي عليه مصدق به راه انداختند كه توسط شهرباني و به دستور شاه به خون كشيده شد. اين حادثه بهانه به دست دشمنان مصدق در مجلس داد تا به او حمله كنند و او را ديكتاتور بخوانند.

تحصن مخالفان دکتر مصدق در مجلس

در جلسه 19آذر30, در حين گزارش مصدق به مجلس درباره سفرش به آمريكا, مخالفان او, كه در رأس آنها جمال امامي قرارداشت, مجلس را به هم ريختند و پس از به آشوب كشيدن مجلس, به بهانه نبودن آزادي در جامعه, در مجلس متحصّن شدند. دربارشاه و ميدلتون, كاردار سفارت انگليس در ايران, با مخالفان مصدق در مجلس در تماس بودند. مصدق در اواخر آذرماه, درمورد اين تماس‌ها به شاه اولتيماتوم داد و تهديدكرد كه اگر اينگونه تماس‌ها ادامه پيداكند, از كار كناره گيري خواهد كرد و علت استعفاي خود را از راديو براي مردم خواهد گفت.

فاطمي در روز 30آذر در سرمقاله باختر امروز نوشت:

«... در كجاي دنيا مردم اجازه مي‌دهند كه عناصري از پشت تريبون مجلس يا در پناه مصونيت پارلماني, از منافع اجنبيِ غارتگر دفاع كنند... به اين شغال‌هايي كه در سوراخ‌هاي بهارستان پنهان شده‌اند, بگوييد آن آزادي عمل كه جيكاك بتواند تمام صفحات غرب و جنوب را زير مهميز جاسوسي خود درآورد و فالر در ميان عشاير اسلحه پخش كند... و ليست انتخابات ايران را دكتر اقبال به امضاي كلنل ويلر ـ مستشار سفارت انگليس ـ برساند, براي هميشه در ايران مرد و من مي‌توانم به شما جنابانِ آقايانِ اعضاي اقليتِ اعليحضرت ژرژ ششم اطمينان بدهم كه صاحبان حقيقي اين خانه امروز آن قدر رشيد و بالغ هستند كه از حقوق خود دفاع كنند و مانورهاي شرم آور چپ و راستِ افراطيِ حلقه‌به‌گوشان امپراتوري را به كلي خنثي و بي‌اثر كنند. ملت ايران, فرد فرد شما را مي‌شناسد, سوابق سياسي هريك از شما را كاملاً به ياد دارد و آن روز كه به‌پاي دادگاه مجازات خوانده شويد, اين جنايات صريح و روشن شما را كه ... از تمام گناهان گذشته‌تان وحشتناكتر است در محضر دادگاه شهادت خواهد داد».

مخالفان مصدق به اخلالگري در كار  انتخابات مجلس هفدهم نيز, كه قرار بود روز 22دي 30 برگزار شود, مي‌پرداختند. در همين روزها بود كه وزير جنگ هم به دستور شاه عوض شد. فاطمي در سرمقاله 17ديماه روزنامه باختر  امروز, با عنوان «ادّعانامه پنجاه سال جنايات شركت نفت سابق», نوشت:

«غلامان اجنبي گمان كرديد با سرنوشت يك مملكت مي‌شود شوخي كرد؟ خيال كرديد دكتر مصدق بيدي است كه از باد بي اثر جنوب بلرزد و در همّت و عزم خلل ناپذير او رِخوتي حاصل شود... برويد به اربابانتان بگوييد كه مصدقِ هوشيار و روشن بين اين سلاح را نيز از دستتان خواهد گرفت و بر مغز پوك و گندآلودتان خواهد كوفت... رژيم نيم قرني كمپاني و بندگان درگاه سفارت, هر دو بايد گورشان را از اين كشور گم كنند».

يك روز بعد از ارسال يادداشت اعتراضي مصدق به سفير انگليس در مورد «مداخلات صريح مأمورين دولت انگلستان در ايران», دكتر فاطمي در سرمقاله 19دي باختر امروز نوشت:

«... افعيِ هفت سر نفتي موجِدِ همه تحريكات و توطئه‌هاي اين مملكت در طول پنجاه سال بوده و امروز هم به اِشكال حاضر است باور كند كه ايراني به هيچ قيمت, ديگر حاضر نيست تجاوزات و غارتگري‌هاي عُمّال شركت سابق را بپذيرد».

در روز 22ديماه, يعني فرداي روزي كه وزارت خارجه ايران به سفارت انگليس پيغام فرستاد كه تا ده روز ديگر كليه كنسول‌گري‌هاي خود را در ايران تعطيل كند, دكتر فاطمي در سرمقاله باختر امروز نوشت:

«هر كدام از اين ده بيست خانه‌اي كه در شهرهاي مختلف به نام كنسولگري تأسيس كرده اند, يك ستاد جاسوسي, يك مركز تحريك و آشوب و يك آشيانه تخريب و تضعيف ايران است. آقاي فرانسيس شپرد (سفير انگليس) شما, بخواهيد بپذيريد يا نپذيريد, ايران راهي را كه در پيش گرفته ادامه خواهد داد. خس و خاشاك‌هايي چون يَتيمچه (=بادمجان يا كدو) هاي عربده جوي استوكس (5) كه در باغ بهارستان زوزه مي‌كشند, بسيار حقيرتر و ناچيزتر از آنند كه در برابر سيل بنيان‌كن, مقاومت به خرج دهند... ما مجال... تجديد حكومت دست نشانده و رقّاصك سفارت را به شما نمي‌دهيم و به هر قيمت شده است تا به آخرِ اين نبرد افتخاربخش جلو مي‌رويم... به دنيا نشان خواهيم داد كه ملت ايران در مبارزه مرگ و زندگي خويش با كسي شوخي نمي‌كند».

دكتر فاطمي در سرمقاله 29ديماه, روز اول بهمن را «روز استقلال ايران» اعلام كرد, چرا كه در روز 30ديماه, همه كنسول‌گري‌هاي انگليس در ايران بسته شد.

پس از بازگشت سفير انگليس به كشورش در روز 6بهمن, متحصنین در مجلس و مخالفان مصدق مجبور به خروج از تحصّن 50 روزه شدند.

دكتر فاطمي در روز 9بهمن 1330 در سرمقاله باختر امروز نوشت:

«تُف بر شما غلامان حلقه به گوش خارجي... ديري نخواهد گذشت كه دربرابر يك دادگاه عالي ملي حساب همه اين عربده‌جويي‌ها و بدمستي‌ها گرفته خواهد شد و براي يك مرتبه در تاريخ مملكت, معدودي بيگانه پرست و ناپاك و دزد خيانت پيشه به سزاي خود خواهند رسيد».

روز بعد باز هم درباره آنها نوشت:

«اقليت نفتي حق دارد فرياد عدم آزادي از جگر برآورد... آن آزادي كه اين گروه مي‌خواهند, تأمينش از عهده دكتر مصدق يا هر حكومت شرافتمند و پاك، نظير او, ساخته نيست. اينها, آزاديِ دزدي و غارت و چپاول مي‌خواهند... اگر شما زالوهاي اجتماع ضدّ مصدق نباشيد... مردم هرگز تا به اين درجه ابراز اعتماد و اطمينان و علاقه به پيشوايان ملي خود نمي‌كردند».

ترور نافرجام  دکتر فاطمی

در ۲۶ بهمن ۱۳۳۰ فاطمی که نماینده مردم تهران نیز بود در حین سخنرانی بر مزار محمد مسعود توسط محمدمهدی عبدخدایی نوجوان ۱۵ ساله و عضو جمعیت فدائیان اسلام ترور شد که نافرجام ماند و گلوله به قلب او آسیبی نرساند.[۱۰] ، دستور ترور از سوی نواب صفوی که زیر بال و پر کاشانی قرار داشتند[۱۱] ابلاغ شده بود. [۱۲]دكتر فاطمي درآن روز, با همكارانش در «باختر امروز» بر سر مزار محمد مسعود حاضر شد و در حالي كه از شدّت تأثّر مي‌لرزيد, درباره دوست همدل و ديرينه‌اش گفت:

«... مسعود يكي از پيشروان بزرگ آزادي بود. او به آنچه مي‌گفت ايمان داشت؛ با قُلدري و ديكتاتوري سرسختانه مبارزه مي‌كرد؛ با عوامل بيگانه و نوكران اجنبي بيرحمانه دست و پنجه نرم مي‌نمود؛ با تهديد و تطميع از ميدان درنمي‌رفت و جان خود را در راه هدف مقدّسي كه داشت بسيار حقير مي‌شمرد... آنها كه مسعود را كشتند, گمان مي‌كردند با ازبين رفتن او, فكر او مي‌ميرد و نهال آزادي خشك مي‌شود... ولي آنها سخت در اشتباه بودند. مكتب مسعود هزاران هزار تماشاگر وفادار شيفته آزادي, دشمن قلدري, خصم جاسوسي و  اجنبي‌پرستي تربيت كرده بود... وقتي مسعود ازپادرآمد,  آنها از پاي ننشستند و راهي را كه او  نشان داده بود, پيش گرفتند و آن قدر مبارزه كردند تا موفّق شدند فصل نو و دوره جديدي در تاريخ كشور ما بگشايند... در همه نهضت‌هاي بزرگ سينه پرچم‌داران, اولين هدف گلوله دشمنان بوده‌است. آنها جان خود را قربان مي‌كنند براي اين كه ملتي خوشبخت و سعادت‌مند باشد؛ خون خود را نثار مي‌كنند, براي اين كه نهال آرزوهاي قومي جان بگيرد و بارور گردد... در راه چنين هدف مقدّسي جان چه بهايي دارد...»[۱۳]

در لحظه گفتن آخرين جمله, تير محمدمهدی عبدخدایی, به شكمش اصابت كرد و او را از پاانداخت.

فاطمي از زخم اين گلوله جان به دربرد و پس از چندماه بستري شدن در بيمارستان نجميّة تهران, در شهريور 1331, از بيمارستان بيرون آمد.

وزیر خارجه و سخنگوی دولت

دکتر فاطمی در اوايل مهر 31 وزير خارجه و سخنگوي دولت دكتر مصدق شد.

دكتر فاطمي در روز 11 مهر گزارشي درباره «اقتصاد بدون نفت» به مجلس ارائه داد و در 21مهر كودتايي را عليه دولت مصدّق, كه توسط ميدلتون (كاردار سفارت انگليس), سرلشكر زاهدي, سيدضياءالدّين طباطبايي, اسدالله علم, سرلشكر حجازي, سرتيپ آريانا و با همكاري دكتر مظفّر بقايي در حال شكل‌گيري بود, افشاكرد.

پس از افشا و خنثي شدن اين كودتا در 24مهر, گزارشي از مصدق درباره قطع رابطه با انگليس از راديو ايران خوانده شد. روز 30مهر دكتر فاطمي, وزير خارجه دولت مصدق, ضمن يادداشتي به سفارت انگليس, تصميم ايران مبني بر قطع رابطه سياسي ايران و انگليس را اعلام كرد.

فاطمی و کودتای ۲۵ مرداد

شب كودتاي 25مرداد32,  دكتر فاطمي و دو تن ديگر از اعضاي دولت مصدق توسط گارد شاه دستگير شدند. در يورش گارد به منزل دكتر فاطمي, همسر او نيز دستگير شد. پس از بازداشت سرهنگ نصيري, رئيس گارد سلطنتي, كه حامل فرمان عزل دكتر مصدق بود, توطئه كودتاي 25مرداد خنثي شد و شاه به بغداد گريخت.

روز 25مرداد فاطمي به دستور دكتر مصدق كاخ مرمر و سعدآباد را مهر‌و‌موم كرد و به سفير ايران در بغداد تلگرامي براي بازداشت شاه فرستاد.

عصر همان روز 25مرداد, در ميتينگي كه در ميدان بهارستان تشكيل شد, دكتر فاطمي در سخنراني‌اش, كه از راديو ايران هم پخش شد, خواستار لغو نظام سلطنتي شد و در سرمقاله «باختر امروز», در عصر همان روز, نوشت:

«دربار در تمام طول ده سال اخير قبله گاه هرچه دزد... هرچه واخورده اجتماع بوده... و از همه بدتر, تنها تكيه گاه خارجيان و نقطة اتّكاي سفارت انگليس, اين دربار گند و كثيف بوده است. ديگر بايد به دوازده سال توطئه... دوازده سال اَغراض و شهوات اجنبي خاتمه داد... بي اعتنايي به سرنوشت ميليونها مردم تا همينجا كافي است».

روزنامه باختر امروز شماره پس از کودتای ۲۵ مرداد
روزنامه باختر امروز شماره پس از کودتای ۲۵ مرداد

فاطمي در سرمقاله روز 26مرداد باختر امروز, شاه را «سردسته خيانتكاران» و «جوان هوسباز» ناميد كه كودتاي خائنانة 25مرداد را براي «خفه كردن صداي ملّت», «نابودكردن حكومت ملي», «فروش وطن و تجديد عهد اسارت و مرگ استقلال و محو حاكميت مملكت» پي‌ريزي كرد. در آن سرمقاله, خطاب به شاه نوشت:

«ملت ايران تشنه انتقام است و  ميخواهد ترا, كه به هيچچيز او اِبقا نكردي, در روي ميز متّهمين دادگاه و آن گاه بر چوبه دار ببيند...»

و در سرمقاله روز 27مرداد هم نوشت:

«انگليسيها هنوز خيال ميكردند از دربار بي شرم, از دربار منفور, از دربار دشمن ملت... كاري ساخته است و فراريِ بغداد براي آخرين نفس خواهد توانست جنبش مردم قهرمان ما را جلو پايِ لُردان غارتگر قرباني كند و مزد اين خيانت عظيم به منافع و استقلال و آزادي مردم خويش را يكبار ديگر از ايشان بستاند».

دستگیری

دكتر فاطمي پس از كودتاي 28مرداد32, مخفي شد. دولت نظامي زاهدي براي پيداكردن او جايزه تعيين كرد. فاطمي در روز 6 اسفند32, در  خانه‌اي در ميدان تجريش (كوچه رضاييه), به دستور سپهبد علوي مقدم, رئيس شهرباني و توسط سرگرد مولوي, افسر فرمانداري نظامي, دستگير شد و به فرمانداري نظامي (شهرباني) برده شد و نصيري, بي درنگ, با بي سيم دستگيري فاطمي را به شاه, كه در  «كوشك نصرت» بود, خبرداد.

در حدود ساعت 2بعد از ظهر, دكتر فاطمي را, درحالي كه دستبند به دستهاي او زده بودند, براي انتقال به زندان, از پله هاي غربي شهرباني, كه در آن زمان فرمانداري نظامي بود, با چند سرباز مسلّح پايين آوردند.

 دكتر فاطمي در روي آخرين پله شهرباني بود كه يازده نفر چاقوكش, كه با دو جيپ پليس از محله هاي سيدنصرالدّين و سنگلج به محل آورده شده بودند, به او يورش بردند. این گروه به سردستگي شعبان جعفري, كه به شعبان بي‌مخ معروف بود توسط سپهبد علوي مقدّم, رئيس كل شهرباني, و سرتيپ نصيري, فرمانده گارد شاه, , بسيج شده بودند تا در جلو شهرباني, فاطمي را ترور كنند.

 وقتي چند ضربه چاقو بر پيكر دكتر فاطمي فرود آمد, خواهرش سلطنت فاطمی از راه رسيد و خود را سپر برادر كرد و چند ضربه ديگرچاقو بر پيكر او وارد شد و در كنار پيكر برادرش, بيهوش به زمين درغلتيد. فداكاري خانم سلطنت فاطمي, برادرش را, موقتاً,  از مرگ نجات داد.

دكتر فاطمي تا تيرماه 1333 در بيمارستان شماره يك ارتش بستري بود, سپس, در حالي كه هنوز زخم‌هايش خونچكان بود, به زندان لشكر2 زرهي برده شد كه در آن برخي از سران جبهه ملي, مانند دكتر شايگان, دكتر صديقي, مهندس رضوي  نيز زنداني بودند.

ورود فاطمي مجروح در آن جمعي كه منتظر آزادي بودند, ولوله‌اي ايجاد كرد. «زندانيان جبهه ملي عموماً, از سخنراني شديداللحن او در ميتينگ 25مرداد انتقاد ميكردند» و آن را «مظهر بي احتياطي و خروج از دايره اعتدال ميشمردند و بالنّتيجه, اين اقدامات را موجب انحراف و شكست نهضت قلمداد ميكردند». دراین‌باره محمد مکری می‌نویسد:

«دكتر فاطمي را با برانكارد از آمبولانس پياده كردند. سُرُم فيزيولوژي به دستهايش وصل بود. با همان وضع او را به اتاق رو به روي اتاق ما بردند... پرده حصيري نسبتاً زُمختي درمقابل درِ آن اتاق آويزان كردند كه از بيرون داخل اتاق ديده نشود و برخلاف معمول نگهباني درمقابل پنجره و نگهباني در مقابل در ورودي اتاق او گماردند و به اين‌ترتيب معلوم شد كه به سختي او را تحت مراقبت گرفته‌اند... حالش واقعاً تعريفي نداشت, ولي نشاني از ضعف اراده در او ديده نمي‌شد. معده‌اش تقريباً هيچ چيز را تحمل نمي‌كرد, امّا, اراده‌آش مثل كوه استوار و روحيه‌اش بسيار خوب بود. بايد با كمال فروتني اقرار كنم كه هيچ كس را با  اين استواري و استحكام در زندان نديده بودم... به واقع, او نادره مردي بود»[۱۴]

محاکمه

در هفته آخر مرداد33, در حالي كه دكتر فاطمي از زخم‌هايي كه بر پيكر داشت, به شدّت رنج مي‌برد و  خون استفراغ مي‌كرد, محاكمه اش در «دادگاه» ارتش آغاز شد. او را با برانكارد به جلسات «دادگاه» مي‌بردند. محاكمه او بصورت مخفی بود.

دكتر فاطمي پيش از محاكمه اش در نامه‌اي به دكتر مصدق نوشت: «آرزو دارم كه نفس‌هاي آخر زندگي‌ام نيز در راه نهضت و سعادت هم‌وطنانم باشد... در دادگاه ما مي‌توانيم بسياري از حقايق را فاش كنيم, داغ باطله بر كُنسرسيوم و حاميان او بزنيم... يا مثل رياحي طلب عفو و بخشش كنيم... زير  بار شِقّ آخري, هرگز, بنده نخواهم رفت»[۱۵]

فاطمي در «دادگاه» از عزم خود براي مبارزه در راه جنبش ملي سخن گفت و از دکتر مصدق «مرد بزرگي كه پنجاه سال امتحان تقواي سياسي و شرف و مردانگي داده بود», دفاع كرد.

در روز يكشنبه, 17مهرماه 1333, در آخرين جلسه محاكمه فرمايشي, حكم اعدام او صادر شد.

اعدام

سحرگاه روز چهارشنبه 19آبان 1333, دو مأمور ـ سرتيپ آزموده (دادستان ارتش) و تيمور بختيار (فرماندار نظامي) ـ براي اجراي حكم اعدام به سلول دكتر فاطمي در زندان لشكر  2زرهي رفتند. آزموده از دكتر فاطمي خواست اگر وصيّتي دارد بگويد و افزود: «تو كه مكرّر ميگفتي من از مرگ اِبايي ندارم و مرگ حقّ است...» دكتر فاطمي بدون واهمه از مرگي كه تا چند لحظه ديگر به سراغش مي آمد, در پاسخش, گفت: «آري, مرگ حق است و من از مرگ اِبايي ندارم؛ آن هم چنين مرگ پرافتخاري. من ميميرم كه نسل جوان ايران از مرگ من درس عبرتي گرفته و با خون خود از وطنش دفاع كرده و نگذارد جاسوسان اجنبي بر اين كشور حكومت نمايند».

آخرین كلامش اين بود: «... مرگ بر دو قسم است: مرگي در رختخواب ناز ... [و] مرگي در راه شرف و افتخار. و من خداي را شكر ميكنم كه در راه مبارزه با فساد شهيد ميشوم و... با شهادتم در اين راه, دين خود را به ملت ستمديده و استعمارزده ايران ادا كرده‌ام و اميدوارم سربازان مجاهد نهضت, همچنان, مبارزه را ادامه دهند».

 فاطمی هنگامي كه به تيرك اعدام بسته شد, سه بار فرياد زد: «زنده باد دكتر مصدق, پاينده باد ايران».

سرتیپ آزموده, در مصاحبه مطبوعاتي درباره آخرين لحظات زندگي دكتر فاطمي گفته بود:

«در آن موقع روحيه اش به قدري قوي بود كه اگر كسي... از جريان اوضاع اطلاع نداشت, هرگز باور نميكرد اين شخص كسي است كه چند دقيقة ديگر بايد تيرباران شود»[۱۶]

   سرانجام, دكتر فاطمي, با هشت گلوله سربي تیرباران شد. او به هنگام مرگ 37سال داشت. او را بنا به وصيّتش, در مزار شهيدان 30تير 1331, در ابن بابويه, به خاك سپردند.

جستارهای وابسته

منابع

  1. «مصدق و نهضت ملي در كشاكش چپ و راست», فُؤاد روحاني
  2. دو نکته کمتر گفته شده درباره دکتر فاطمی - عصر ایران
  3. دکتر حسین فاطمی، آموزگار وفا و پایمردی
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ دکتر حسین فاطمی - همبستگی ملی
  5. خاطرات و تألمات دکتر مصدق - چاپ دوم ص ۲۵۴
  6. «تاريخچه جبهه ملي», نوشته احمد ملكي, ص56.
  7. «زندگينامه و مبارزات سياسي دكتر حسين فاطمي», نوشته دكتر نصراللّه شيفته, خرداد 1364, مقدمه.
  8. باختر امروز, 8مرداد 1330
  9. سرمقاله باختر امروز, 8مرداد 1330
  10. محمدمهدي عبدخدايي از ترور فاطمي مي‌گويد - روزنامه شرق
  11. فدائیان اسلام زیر بال مرحوم آیت‌الله کاشانی قرار دارند - گفتگو با خامنه‌ای در باره نواب صفوی
  12. اگر دوباره به گذشته برگردم حسین فاطمی را ترور می‌کنم - گفتگوی عبدخدایی در برنامه شناسنامه
  13. باختر امروز, 24بهمن1330
  14. «خاطرات من از زنده ياد دكتر حسين فاطمي», نوشته مُكري, ص38
  15. «با چشمي گريان, تقديم با عشق» (شرح حال و آثار دكتر فاطمي), ص85.
  16. «زندگينامه و مبارزات سياسي دكتر حسين فاطمي» نصرالله شیفته ص399