شیخ محمد خیابانی

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
شیخ محمد خیابانی
شیخ محمد خیابانی.jpg
شیخ محمد خیابانی از انقلاببون مشروطه بود
سن۴۰ سال
تاریخ تولد۱۲۵۹
تاریخ مرگ۱۲۹۹
مذهبشیعه
ملیتایران
شیخ محمد خیابانی.jpg

  شیخ محمد خیابانی، از روحانیون آزادیخواه تبریز

زادروز: ۱۲۵۹ شمسی (۱۲۹۷قمری) ـ خامنه در نزدیکی شبستر آذربایجان

مقتول:۲۲شهریور ۱۲۹۹شمسی (۲۹ذیحجه ۱۳۳۸قمری) ـ تبریز

آرامگاه: شهر ری ـ در جوار بقعه شاه عبدالعظیم تهران.

شیخ محمد خیابانی( ۱۲۵۹- ۱۲۹۹) در انقلاب مشروطه از اعضای انجمن ایالتی آذربایجان بود. در مجلس دوم وقتی روسها در آذر ۱۲۹۰ برای اخراج مورگان شوستر آمریکایی، رئیس مالیه ایران، به دولت صمصام السلطنه بختیاری اولتیماتوم دادند، او و دموکراتهای همفکرش به تلاش برای جلوگیری از تصویب آن در مجلس پرداختند. خیابانی در یک سخنرانی یک ساعته دخالتهای روسیه تزاری در ایران را محکوم کرد. این تلاشها باعث شد که اولتیماتوم روسها د رمجلس رد شود. اما دولت وقت و ناصرالملک، نایب السلطنه احمدشاه، که اولتیماتوم را پذیرفته بودند، به کینه این گستاخی مجلس دوم را بستند و فعالیت سیاسی خیابانی و دموکراتها در تبریز تا پیروزی انقلاب فوریه ۱۹۱۷ (اسفند۱۲۹۵شمسی) و سقوط حکومت تزاری با موانع و دشواری روبروشد.[۱]

تاسیس فرقه دمکراتیک

     پس از انقلاب فوريه ۱۹۱۷ (اسفند ۱۲۹۵) در روسيه و سقوط خاندان رومانُف و رهاشدن قسمتهاي شمالي ايران از نفوذ روسيه تزاري, «فرقه دموكرات» در فروردين ۱۲۹۶ در تبريز توسّط خياباني و اسماعيل نوبري تأٌسيس شد و نشريه يي نيز به نام «تجدّد» به عنوان ارگان آن انتشار يافت.

 خياباني در شماره ۱۰ ارديبهشت «تجدّد» نخستين مقاله خود را با عنوان «چه بايد كرد؟ تكيه گاه خونخواران ازپا درافتاده, نور حقيقت خواهد تابيد» منتشر كرد.  او در شماره ۱۰خرداد «تجدّد» در مقاله يي با عنوان «ايران و روسيه آزاد» از «انقلاب جديد انسانيّت پسند» فوريه و نور اميدي كه اين رويداد در قلب ايرانيان تابانيده است, ياد كرد. [۱]

میتینگ‌های خیابانی

     خیابانی در نخستين ميتينگي كه در ۲۶مهر ۱۲۹۶ در صحن «تجدّد» برگزار كرد, ضمن پرخاش به محتكران گندم, كه قحطي نان را در تبريز باعث شده بودند, بر لزوم انتخابات و بازگشايي مجلس تأكيد كرد.

 چند ماه بعد, دموكراتهاي تبريز در ميتينگ ديگري كه در ۱۲آذر در اعتراض به انتخاب سه وزير ـ وثوق الدّوله, قوام السّلطنه و امين الملك ـ در دولت عين الدّوله برگزار كردند, در تلگرامي كه در پايان ميتينگ براي عين الدّوله فرستادند, تأكيد كردند كه «اهالي آذربايجان ميگويند مادامي كه يك كابينه كاملالصلاح و طرف اعتماد تشكيل نيافته, اوامر مركز را لازم الاتّباع نخواهند شناخت» (1).

  در دوّم ديماه, در تجمّع ديگري با حضور ده هزار نفر از مردم تبريز, اعلام كردند تا «كابينه يي ملّي متشكّل از عناصر صالحه و حائز اعتماد آزاديخواهان» روي كار نيايد, به اعتراض ادامه خواهند داد.

      در اثر اعتراضهاي پياپي مردم تبريز, كابينه عين الدّوله در 18ديماه استعفا داد و به جايش كابينه مستوفيالممالك روي كار آمد كه مورد حمايت دموكراتها بود.[۱]

خیابانی نماینده اول تبریز

   بعد از پايان جنگ جهانی اول در آذر۱۲۹۷ شمسی, دولت وثوقالدّوله روي كار آمد. از آن جا كه انتخابات مجلس به يك خواست مشترك عمومي تبديل  شده بود, وثوق الدّوله تصميم گرفت در جريان برگزاري انتخابات, با كمك اداره نظميّه كاري كند كه طرفداران دولت به نمايندگي برگزيده شوند.

   در انتخابات آذربايجان,  كه در شهريور۱۲۹۸ برگزارشد, با وجود فشار اداره نظميّه, ۶تن از ۹نماينده آذربايجان از دموكراتها بودند. خياباني رأي اول را در  تبريز به دست آورد و به نمايندگي مجلس برگزيده شد.

   در تهران نيز هر ۱۲نماينده برگزيده شده, از دموكراتها بودند. به علّت انتخاب نمايندگان دموكرات و بيم ايجاد دوباره جوّي كه دموكراتها در مجلس دوم به وجود آورده بودند, وثوق الدّوله حاضر نشد مجلس چهارم را بازكند (مجلس چهارم, بعدها, در دوره نخست وزيري قوام السّلطنه, در تيرماه ۱۳۰۰ بازشد).

 وثوقالدّوله, هم چنين, رئيس اداره نظميّه تبريز را معزول كرد و به جاي او يك نفر سوئدي به نام ماژور بيورلينگ را براي اداره نظميّه به تبريز فرستاد و او را مأمور كرد كه از فعاليّت دموكراتها در تبريز جلوگيري كند

     در اوّلين كنفرانس ايالتي فرقة دموكرات در ۲۲ اسفند, اعضاي كميته محلي تبريز انتخاب شدند. خياباني در اين كنفرانس به عنوان رئيس كميته برگزيده شد. اين كميته كليه فعاليتهاي فرقه در تبريز را زير نظر خود قرار داد. در آخرين روز سال, ميتينگ ۲۰هزار نفره يي عليه انگليس و مُهره دست نشانده اش, وثوق الدّوله, در تبريز برگزار شد. شعار اصلي ميتينگ «مرده باد انگليس» بود.[۱]

پیروزی قیام در تبریز

     روز ۱۶فروردين ۱۲۹۹ اداره نظميّه تبريز يكي از طرفداران دموكراتها را به جرم پخش اعلاميه در هواداري از شوروي دستگير كرد. مردم تبريز در بين راه فرد دستگيرشده را نجات دادند و به ساختمان «تجدّد», كه پايگاه دموكراتها بود, بردند.    

    به دستور رئيس نظميّه ساختمان «تجدّد» محاصره شد و به دنبال آن اعتراضهاي مردم عليه محاصره دموكراتها شدّت يافت, به طوري كه رئيس نظميّه و معاون او, كه هر دو سوئدي بودند, از ترس جان شهر را ترك كردند. بعد از رفتن آن  دو, نظميّه به «هیأت  مديره اجتماعات», كه خياباني در رأس آن بود, تسليم شد و شهر, به دست دموكراتها افتاد. قيام تبريز پس از دو روز به پيروزي رسيد.

     روز ۱۹فروردين «هيأت مديره اجتماعات», كه روز قبل انتخاب شده و اداره امور شهر را عهده دار بود, بيانية يي به زبانهاي فارسي و فرانسه انتشار داد.

  در اين بيانيه, علت قيام «وجود تمايلات ارتجاعي», «اقدامات ضدّ مشروطيّت حكومات محلّي» و تلاش براي «تحصيل يك اطمينان تامّ و كامل از اين حيث كه مأمورين حكومت رژيم آزادانه مملكت را محترم و قوانين اساسيّه را... به طور صادقانه, مرعي و مُجري دارند», اعلام شده بود. در پايان بيانيه, بر دو هدف اصلي تكيه شده بود: «برقرارداشتن آسايش عمومي» و «از قوّه به فعل درآوردن رژيم مشروطيّت».

     «هياٌت مديره اجتماعات» براي ازميان بردن قحطي نان, كميسيوني به نام «كميسيون آذوقه» تشكيل داد. كار اين  كميسيون, خريد گندم از روستاها و واگذاركردن آن به 120مغازه نانوايي تبريز بود.

    در هر محلّه نيز كميسيوني به نام «كميسيون كويها» به وجود آوردند كه كار آن جلوگيري از خريد نان توسّط ثروتمندان بود. به افراد نيز كوپن دادند كه در ازاي آن نان بگيرند. ثروتمندان  حق استفاده از آن كوپنها را نداشتند.

براي تأمين هزينه هاي عمومي, «كميسيون اِعانه» به وجود آمد كه از توانگران, به دلخواه يا به زور, پول ميگرفت. «كميسيون اعانه», هزينه دو بنياد ديگر با نامهاي «دارالمساكين» (=خانه بينوايان) و «دارالعَجَزه» (=خانه ناتوانان) را تأمين ميكرد.[۱]

خیابانی دشمن «تجزیه طلبی»

     خياباني در سخنرانيش در روز ۱۶ارديبهشت ۱۲۹۹ اعلام كرد كه از اين پس, نام آذربايجان به «آزاديستان» تبديل ميشود.

كسروي در «تاريخ هيجده ساله آذربايجان» درباره اين نامگذاري مينويسد: «در اين هنگام, نام آذربايجان يك دشواري پيدا كرده بود, زيرا, پس از به هم خوردن امپراتوري روس, تركي زبانان قفقاز در باكو و در آن پيرامونها جمهوري كوچكي پديد آورده, آن را "جمهوري آذربايجان" ناميده بودند. آنسو, بنيانگذاران جمهوري اميد و آرزوشان چنين ميبود كه با آذربايجان يكي گردند, از اينرو, نام را براي سرزمين و جمهوري خود برگزيده بودند. آذربايجانيان كه به چنان يگانگي خرسندي نداشته و از ايرانيگري چشمپوشي نمي خواستند, از نامگذاري قفقاز, سخت, رنجيدند... كساني ميگفتند بهتر است ما نام استان خود را ديگر گردانيم. همان پيشنهاد "آزاديسِتان" از اين راه بوده است». 

خياباني بارها بر اين كه «آذربايجان, جزء اِنفِكاك ناپذير ايران است», پافشاري كرده و آن را ايالتي از ايالتهاي ايران شمرده است. او براي ترميم خرابيهاي ناشي از جنگ اول جهاني در آن ايالت, از دولت مركزي كمك طلب ميكرد (ازجمله, در سخنراني ۱۷خرداد۱۲۹۹).

    خياباني به علت عشق به ايران و زبان رسمي كشور, دستور داده بود در تمام مدارس آذربايجان به فارسي تدريس شود. «تجدّد», ارگان دموكراتهاي آذربايجان و مجلّة «آزاديستان», كه مجلّه ادبي وابسته به دموكراتها بود, به زبان فارسي نوشته ميشدند. خود او نيز به زبان فارسي سخن ميگفت و كلّيه صد و چند نطقي كه از او به جامانده, به زبان فارسي است.[۱]

کشمکش با دولت مرکزی

     وثوق الدّوله براي خاموش كردن شور آزاديخواهي در تبريز, عين الدّوله را به عنوان والي آذربايجان به تبريز روانه كرد. عين الدّوله يكبار هم بخت خود را در شكست دادن ستّارخان دلاور آزموده و تيرش به سنگ خورده بود. انتخاب او يكي از عوامل بالاگرفتن جنبش در تبريز بود.

 عين الدّوله روز ۳۰فروردين ۱۲۹۹ وارد تبريز شد. خياباني با اين كه خود را فرمانبردار حكومت مركزي ميشمرد, اعتنايي به او  نكرد و در سخنرانيش در همان روز ورود عين الدّوله, تأكيد كرد كه «ورود اشخاص هيچگونه تأثيري در مرام و عقايد ما نخواهد داشت». امّا, عين الدّوله هشتادساله, ديگر دل و دماغ درافتادن با آزاديخواهان تبريز را نداشت. روز ۲۷خرداد خياباني در پايان نطق خود اعلام كرد كه عمارت «عالي قاپو», كه ويژه اقامت وليعهد و  خانواده او بود و اكنون عين الدّوله در  آن اقامت داشت, ميبايست تخليه و عمارت آن مركز فعاليّت دولت ملّي شود. دو سه روز بعد از اين سخنراني عين الدّوله عالي قاپو را به سوي تهران ترك كرد.

     روز سوم تيرماه, خياباني و مردم به عالي قاپو رفتند و عالي قاپو مركز امور سياسي جنبش شد. در آن روز جشني در عالي قاپو برگزارشد كه در آن سرود «مارسهيز» (سرود ملّي فرانسه) و سرودهاي ديگر نواخته شد. از آن پس, «هيأت مديره اجتماعات» جاي خود را به حكومت ملّي داد كه خياباني در رأس آن قرارداشت.

     در همين روزها, كابينه وثوق الدّوله سقوط كرد. در روز ۷تيرماه مشيرالدّوله نخست وزير شد و در روز ۱۲تيرماه كابينه خود را به احمدشاه قاجار معرّفي كرد. خياباني در همين روز ضمن اشاره به اين كه قيام تبريز باعث روي كارآمدن «اين هيأت استقلال خواه» شده است, گفت كه اين كابينه «ميخواهد استقلال مملكت را نگهداري كند». درواقع, خياباني, قبلاً, اعلام كرده بود كه «ما عليه اين حكومت كه قرارداد خانمان برانداز وثوق الدّوله و انگليس را (=قرارداد ۱۹۱۹م) منعقد كرده, قيام كرده ايم... تا زماني كه دولت ملّي و  وطن پرست روي كارنيايد و به اصلاحات اساسي دست نزند و استقلال كشور را تحكيم نكند و قانون اساسي را مُجري ندارد, دست از قيام برنخواهيم داشت» (2) و مشير الدّوله نيز در اعلاميه يي تأكيد كرد تا زماني كه مجلس قرارداد ۱۹۱۹ را تصويب نكند, قابل اجرا نيست. او هم چنين, انتخابات مجلس را كه در دوره نخست وزيري وثوق الدّوله, براي به تصويب رساندن قرارداد مزبور با زور و فشار برگزار شده بود, باطل اعلام كرد و كلّیه مستشاران انگليسي را, كه طبق قرارداد ۱۹۱۹ به ايران آمده بودند, به استثناي ماٌمور رسيدگي به حسابهاي شركت نفت, اخراج كرد. بدين ترتيب, خياباني در آغاز فريفته «وجاهت ملّي» مشير الدّوله شده بود, ولي, بعدها او را بهتر  شناخت و در روز ۲۸مرداد در سخنرانيش گفت: «هيأت جديد حائز آن صلاحيّت نيست كه اراده ملّت را تحت كنترل خود درآورد».[۱]

گارد تجدد

     خياباني از همان آغاز پيروزي قيام پي برده بود كه براي حفظ دستاوردهاي جنبش در كنار كار آگاهي بخش براي تربيت نفوس, خشونت هم لازم  است: و «ترحّم بر غاصبين حقوق جماعت, خيانت بر جماعت است».  او در روز ۱۸ ارديبهشت گفت: «ما اصلاحات جذريّه (راديكال) را در داخل مملكت خواهيم نمود, ايران را آزاد خواهيم كرد؛ ما نميترسيم, ما را هميشه در صف اوّل جنگ ديده اند. وقتي كه به نام خود و رفقاي خود اعلام ميكنم كه ما حاضر براي مردن در راه آزادي و استقلال هستيم, هم معني "حاضربودن", هم معني "مردن" و  هم معني "آزادي و استقلال" را خوب ميدانيم. ما دموكراتها مصمّم هستيم كه ديگر نگذاريم شارلاتانهاي دولتي و ملّتي بر جان دموكراسي مسلّط شوند. براي وصول بر اين مقصود بزرگ شدّت به خرج خواهيم داد».

   در روز ۱۲خرداد, باز, بر اين نكته پاي فشرد: «در جاييكه آتيه هيأت اجتماع در گرو باشد, دست ما نخواهد لرزيد و خونين ترين عمليّات جرّاحي را با متانت قلب انجام خواهيم داد».

  در راستاي اين خواست, او در روز ۲۰مرداد تشكيل «گارد تجدّد» را براي «نگهباني و مدافعه منافع قيام» اعلام كرد و از روز ۲۸مرداد اسم نويسي آغاز شد. خياباني در نطق روز ۲۸مرداد خود گفت: «فرماندهي آن گارد برعهده من خواهد بود و در صف اوّل آن من خواهم جنگيد. ما با صداي رسا مي گوييم... يك جماعت فدايي را هيچ قوّه يي نمي تواند مغلوب كند».[۱]

نطق‌های خیابانی

     قيام خياباني از پيروزي تا سقوط, (از ۱۸ فروردين تا ۲۲شهريور ۱۲۹۹ شمسي) پنج ماه و  چند روز به درازا كشيد. در اين مدّت, خياباني صد و چند «نُطق» ايراد كرد. عصرها در «تجدّد» و سپس, در «عالي قاپو» براي مردم سخن ميگفت و از مردم ميخواست از آن به عنوان رهنمودِ عمل خود استفاده كنند. اين نطقها پر از كلمات عربي و فرانسه بود. به يقين, عامه مردم تبريز در آن  دوره ـ كه به زحمت به فارسي سخن ميگفتند و حتّي, اكثريت عظيم مردم از انجام همين كار نيز ناتوان بودند ـ بهره چنداني از اين گونه نطقها نميبردند.   

    كسروي در «تاريخ هيجدهساله آذربايجان» (صفحه ۸۷۱) از اين زاويه نيز به خياباني ايراد ميگيرد كه چرا چيزي را كه مردم نمي فهمند, ميگويد و به عنوان مثال, بخشي از يكي از نطقهاي او را ميآورد.

     خياباني اوّلين نطقش را در روز ۲۸فروردين ۱۲۹۹ در باره «مرام دموكراتها, اپورتونيسم و راديكاليسم» ايراد كرد. آخرين سخنراني او نيز روز اول شهريور, سه هفته قبل از شهادتش, ايراد شد. درونمايه اصلي اين نطقها, علاوه بر اشاره به رويدادهاي روز, تكيه بر چند موضوع عمده يي است كه در زير به آن اشاره ميشود.[۱]

     الف ـ قانون اساسي

     خياباني بر اين باور بود كه «رژيم ايران مستبدّ نيست, مشروطه هم نيست» (نطق ۱۳خرداد), بلكه, آميزه يي است از مشروطه و  استبداد, و بايد با سلب قدرت از دولتهاي استبدادي, نظير دولت وثوق الدّوله, و تربيت فكري مردم براي دفاع از حقوق حقّه شان در مجلس, مشروطه واقعي را به وجود آورد. او ميگفت:

  1. «اوّل چيزي كه ميخواهيم عبارت از استقرار رژيم مشروطيّت در سراسر سرزمين ايران است. ما قول را اين بار مبدّل به  عمل كرده و درعوضِ اين كه لفظ مشروطه را وِرد زبان خود قرار دهيم, اشخاص مشروطه خواه را در ادارات مملكت جاي خواهيم داد, ولي, قبل از آن كه ادارات مشروطي بشوند, بايد خود ملّت مشروطه خواه بشود» (نطق ۱۹ارديبهشت).
  2. «ما همه ميگوييم مشروطيّت حقيقي در مملكت حكمراني كند» (نطق ۱۵ارديبهشت).
  3. «قيام دائمي است. ما هرگز خسته نخواهيم شد. در تطبيق قانون اساسي و از قوّه به فعل درآوردن رژيم مشروطي, با نهايت صبر و ثَبات, پافشاري خواهيم كرد» (نطق ۱۶ارديبهشت).
  4. «تا وقتي كه آذربايجان زنده است و آزاديخواهان او زنده هستند, قانون اساسي بي حمايت و بي دفاع نخواهد ماند... آزاديخواهان آذربايجان قيام كرده اند تا ... فراموشكاران را با صداي "زنده باد قانون اساسي" بيدار و مُتنبّه سازند و براي اين كه در آتيه خيال يك توطئه ديگري بر ضدّ قانون اساسي در كلّه هاي ماجراجو پخته نشود, تدابير احتياطيّه كافي را اتّخاذ نمايند» (نطق ۲۶فروردين).[۱]

     ب ـ آزادي

  1. در نطقهاي خياباني, بارها, بر آزادي به مثابه اساسي ترين خواست قيام تأكيد شده است. حتّي, در انتخاب بين آزادي و مساوات, او حقّ تقدّم را به آزادي ميداد و اعلام ميكرد: «قبل از همه چيز, آزادي» (نطق ۱۳ارديبهشت).
  2. «قيام تبريز براي يك حكومت دموكراتيك و آزادي است... نهضتي كه به شكل يك پروتست و يك اعتراض شديد بر ضدّ يك سلسله عمليّات ارتجاعي به وجود آمده است» (نطق ۲ ارديبهشت).
  3. «دموكراسي ايران در زير چنگال ظلم و ستم اين خائنين (منظور وثوق الدّوله و همانندان اوست) به ستوه آمده است, رمقي از جان دموكراسي باقي نمانده و كم مانده است در تحت فشار مرتجعين بيگانه پرست, به كلّي, مفقود شود. بار سنگين استبداد بر دوش هر يك از اصناف و طبقات اين ملّت وارد آمده و  آلام و مصائب را در هريك از آنها به درجه رشد رسانيده است. قيام ما براي اين است كه دموكراسي ايران را  از اين شكنجه خونين نجات دهيم» (نطق ۱۵خرداد).[۱]

     پ ـ استقلال

  1. ايران از پيش از جنبش مشروطه, حوزه نفوذ استعماري روس و انگليس بود. در جنگ اول جهاني با وجود اعلام بيطرفي, ميدان تاخت و تاز متّفقين و دولت عثماني شد. پس از جنگ و بيرون رفتن پاي روسية تزاري, انگليس در ايران يكّه تاز شد و قرارداد ۱۹۱۹ را با دولت وثوق الدّوله بست. خياباني مانند ديگر آزاديخواهان  ايران با اين قرارداد به مخالفت برخاست و آن را «قباله فروش مملكت» خواند (نطق ۲۹مرداد).
  2. او بارها اعلام كرد كه «اوّلين شعار دموكراتها اجتناب از آلت شدن در دست بيگانگان است» (نطق 14خرداد) و «قيام ما براي تأمين استقلال و آزادي است» (نطق ۹خرداد).
  3. ـ«فكر اساسي ما آزادي و استقلال است. از هر كه بپرسيد ميگويد: "يا مرگ, يا استقلال". همه فرياد ميزنند: "زنده باد آزادي" امّا, بايد دانست استقلال و آزادي يعني چه؟ هر كه فكر استقلال و آزادي را دارد, بايد در اين راه جان و مال خود را فدا كند, نه اين كه منافع خود را از اين راه تأمين نمايد» (نطق ۱۹تير).
  4. «هر خارجي كه بخواهد وارد اين مملكت شده, دموكراسي آن را در زنجيرهاي اسارت گرفتار سازد, ما را در پيش خويش خواهد يافت و مجبور خواهد شد از روي اجساد ما بگذرد» (نطق ۷خرداد).[۱]

     ت ـ حاكميّت ملّي

  1. خياباني معتقد بود كه ملّت بايد خود سرنوشتش را تعيين كند, هيچ شاه و شاهچه يي بر مقدّرات مردم حاكم نباشد و حتّي, «ملّت, مستقيماً, وزرا و حُكّام را عزل و نصب نمايد» (نطق ۱۴خرداد). «بايد اراده ملّت بالاي همه چيز باشد» (نطق ۱۴تير).
  2. «تا كنون اوقات ملّت ايران به شاهسازي و شاهتراشي گذشته است, وقت است كه ديگر امروز آن ملّتِ جهانديده, اعلانِ شاهنشاهي و حاكميّت خود را بدهد و پيشاني خود را, كه به خاك مَذِلّت ماليده بود, بلندكرده, با تفاخر به روي عالميان بنگرد, از صندلي محكوميّت بلندشده بر تخت حاكميّت جلوس كند. حاكميّت ملّت عبارت از اين است كه امور ملّت به دست نمايندگان  ملّت اداره بشود... در ايران حاكميّت, به طور مطلق, بايد مال ملّت باشد» (نطق ۲۰خرداد).
  3. «اين قيام ميخواهد... عناصر صالح و فسادنيافته ملّت (يعني طبقات كارگر و زحمتكش) را بر حقوق سياسي و  اجتماعي خود نايل و مالك گرداند», «امنيّت و  آسايش را اين ملّت هرگز در سايه اعليحضرتها و والاحضرتهاي خود  نديده... از اين روست كه ملّت, شخصاً, ميخواهد امنيّت و آسايش خودش را تأمين نمايد. بلي, ملّت است كه امنيّت را مستقر ميدارد» (نطق ۲۷ارديبهشت).[۱]

آخرین سخنرانی خیابانی

     در ماههاي اول قيام پشتيباني مردم از آن بسيار زياد بود و در ميتينگهايي كه دموكراتها برگزار ميكردند, تا ۲۰هزار نفر و حتّي, بيشتر جمع ميشدند. خياباني با تكيه بر اين پشتيباني عظيم مردمي, فرياد برمي داشت: «داخله يا خارجه, در صورت تعرّض به ما... گرفتار حملات ما خواهند شد. درمقابل ۵۰ هزار يا صد هزار نفر قشون متزلزل نخواهند شد. با آن قوايي كه در خود سراغ داريم مقابله خواهيم نمود و بالاخره, ايران نايل به يك رژيمي خواهد شد كه مطابق با مقتضيّات قرن حاضر باشد» (نطق ۲۰خرداد).   امّا, كم كم, يكنواختيِ سخنرانيها و فراتربودن آن از حوزه فهم توده مردم, باعث شد كه  از رونق اينگونه تجمّعها كاسته شود.

    روز ۲۳مرداد, خياباني از اين بي اعتنايي اكثريّت مردم تبريز,  اينگونه شكوه ميكند: «در اوايل قيام انتظار ميرفت كه اكثريّت اهالي اين شهر با يك عشق و ذوق سرشار در نهضت دموكراتيك شركت خواهند جست, اين انتظار, چنان كه ميبايست از قوّه به فعل درنيامد. اعتماد ما, هميشه, به جماعتي بوده است كه در اوّلين روز اقدام به اين قيام نمودند, جماعت خيلي محدودي بعدها به آن ملحق شد, يك عدّه معتنابهي هنوز در حالت لاقيدي و بي علاقگي است».

     واقعيّت اين است كه سخنان خياباني و مطالب نشريه «تجدّد» براي شمار كثيري از مردم نامفهوم بود. همين مردمي كه در دوره قيام ستّارخان آن چنان يكپارچه از آن عامي مردِ قهرمان پشتيباني كردند و در راهش از سر و جان گذشتند, اكنون, دربرابر پديده يي بودند كه آن را چندان به  خود نزديك نمي ديدند. با اين كه با آن همراه بودند, امّا, زبانش, در بسياري مواقع, از حدّ فهم آنها فراتر بود.

     خياباني در آخرين سخنرانيش در اوّل شهريور ۱۲۹۹, از بي تفاوتي مردم, به خصوص, از تجّار انتقاد كرد: «يك حِصّه ملّت, و به خصوص تجّار, طالب امنيّت و آسايش هستند و هرگز فكر نميكنند كه خود ملّت, اكثريّت اصناف و طبقات آن, در تحت چگونه فشارها گرفتار آمده اند. بايد از آنان پرسيد... چرا از نهضت هاي ملّت ... اظهار دلتنگي و ناخشنودي مينمايند, آيا ميخواهند ... بي شرفي را پيشه خود قراردهند, لاقيد بمانند و آثار هيچ نوع علاقه يي را نسبت به آزادي و استقلال خود بروز نرسانند؟».

   در همين سخنراني, خطاب به مردم گفت: «... امروز وحشيان  سياهپوست آفريقا معني آزادي و استقلال را بهتر از ما فهميده اند و بهتر از ما اين دو نعمت بشري را نگهداري مينمايند. شما هميشه طالب يك شبان ستم پيشه هستيد كه شما را از چنگال گرگان نجات دهد و بالاخره, كارد بر حلقتان نهد... بي شرفها را به حاكميّت قبول كرده ايد. يك ملّت شرافتمند نميگذارد اولّين شخصي كه از در درآمد خود را حاكم قرار دهد, وزير بشود و از پيش خود قانون نوشته بر گردن او تحميل نمايد. از شما نميتوان منتظر يك حركتي شد كه باعث فيروزي شما و انهدام دشمنان شما گردد. قبلاً بايد يك عدّه فداكار ديوانه, ژنيهاي مجنون, پيش افتاده با يك اميد و يك اطمينان بي دليل به زور و اجبار ملّت را به طرف آزادي سوق دهند و عنان حاكميّت را به دست  او سپرده, در كف او استوار سازند و او را وادارند بر اين كه نگذارد حقوق او را غصب كنند و به تاراج ببرند».[۱]

پایان کار قیام

     مشيرالدّوله, نخست وزير وقت, مُخبرالسّلطنه را, كه براي مردم تبريز چهره يي ناآشنا نبود, به عنوان والي آذربايجان به تبريز فرستاد. وي در اوايل شهريور, حدود دو هفته پيش از شهادت خياباني, وارد تبريز شد و  براي كاستنِ فعاليت دموكراتها با خياباني به مذاكره پرداخت. چون مذاكره سودي نداد, روز ۲۱شهريور به قزّاقخانه رفت و با رئيس قزّاقخانه براي سركوبي جنبش تبريز تَباني كرد. فرداي آن روز, قواي قزّاق, كه بيش از ۲۰۰نفر نبودند, به عمارت «عاليقاپو», «تجدّد» و خانه هاي سران جنبش, يورش بردند و پس از چند رويارويي, بر تمام مواضعي كه در دست دموكراتها بود, چيره شدند و قيام خياباني به زانو نشست. پس از سقوط حكومت ملّي, سه روز خانه هاي آزاديخواهان غارت شد.

     خياباني در روز يورش قزّاقها, از پشت بام, درحالي كه يك تفنگ و قطار فشنگ به همراه داشت, به خانه همسايه گريخت. وقتي ميزبانش ـ حاج شيخ حسينعلي ميانجي ـ كه فرد مشهور و محترمي بود, از او خواست اجازه بدهد پيش مخبرالسّلطنه رفته براي او تأمين بخواهد, خياباني در پاسخش گفت: «ما هيچ گاه نمي توانستيم تصوّر كنيم كه رفيق و هممسلك قديمي ما اينطور از آب درآيد و برخلاف مصالح آزادي پا را در يك كفش كرده, بگويد آنچه من ميگويم درست است... شما مستحضر هستيد كه دموكراتهاي تبريز هميشه از او مدافعه كرده اند و در مواقع بسيار مشكل فرياد ميزديم اگر حكومت قانوني ميخواهيد بفرستيد مُخبرالسّلطنه را انتخاب و اعزام داريد». وقتي ميزبان اصرار كرد. خياباني برافروخته شد و با لحن تندي به وي خطاب كرد: «پدر بزرگوار! من كشته شدن را به تسليم ترجيح ميدهم. من از اَعقاب بابك خرّمدين هستم كه ... آن چنان رشادت و عظمت از خود بروز داد» (۳).

     در فرداي سقوط حكومت ملّي, يكي از سران قزّاق به نام اسماعيل قزّاق, خياباني را در زيرزمين خانه شيخ حسينعلي ميانجي با چند تير به شهادت رساند و دفتر قيام دلاورانه او, كه شوقي تازه براي رهايي در مردم آذربايجان برانگيخته بود, با شهادت وي بسته شد.[۱]

     ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

      پانویس

(1)ـ «قيام شيخ محمّد خياباني در تبريز», علي آذري, چاپ ۱۳۶۲, ص۱۵۴

(2)ـ «دو مبارز جنبش مشروطه», رئيس نيا و ناهيد, ص ۲۹۳

(3)ـ قيام شيخ محمّد خياباني, ص۴۹۱

جستارهای وابسته

منابع

  1. ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ ۱٫۱۲ ۱٫۱۳ ۱٫۱۴ نشریه مجاهدشماره۳۱تاریخ۱۴فروردین۱۳۵۹ - شیخ محمدخیابانی