صفاریان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «== جستارهای وابسته == == منابع == {{پانویس}}» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''سیستان، خاستگاه صفاریان'''
نام قدیم این منطقه زرنگ بوده و نام فعلی آن از نام قبایل سکاها گرفته شده است و به همین دلیل به آن سکستان یا سگستان می‌گفته‌اند،[۱] یعنی سرزمین سکاها، از زمانی که اعراب وارد ایران شدند نام برخی از مناطق را تغییر دادند و از آن جمله سگستان بود که به علت وجود نداشتن مخرج حرف «گ» در زبان عربی اعراب سگستان را سجستان تلفظ کردند و بعدها در اثر مرور زمان این کلمه در گویش مردم به سیستان تبدیل شد. البته باید گفت که قبل از اینکه این سرزمین مسکن سکاها باشد، در زمان هخامنشیان یکی از استانهای شرقی ایران و به نام درانگیانا معروف بوده است.
▪ خصوصیات جغرافیایی: منطقه سیستان در قدیم سرزمین وسیعی بوده است که «کشمیر، گردیز، غور، کابل، رُخد، بْست و مناطق دیگری را که امروز قسمتی از پاکستان و افغانستان است»[۲] را شامل می‌شده و در واقع «سیستان فعلی قسمت کوچکی از آن است.»[۳] و « منطقه‌ای را که امروز سیستان می‌نامیم، قسمت شمالی استان سیستان و بلوچستان»[۴] است و اکنون شهر زابل به عنوان مرکز سیستان شناخته می‌شود.
▪ خصوصیات آب و هوایی: مؤلف گمنام تاریخ سیستان درباره آب و هوای این منطقه می‌نویسد: «جایی بس معتدل است اندر هوا، و ... فهم و ذهن مردمان آن بدان اعتدال و خوشی هوا بهتر از مردم جایگاهی دیگر باشد. » [۵]ولی مشکل آب و هوایی سیستان وجود سیل‌های مهیب ناشی از طغیان رود هیرمند و هم چنین بادهای فصلی است که از مغرب ـ سمت کویر ـ به سوی آن جریان دارد و مشکلاتی را برای اهالی ایجاد کرده است.<ref name=":0">آفتاب - [http://www.aftabir.com/articles/view/applied_sciences/geograohy_history/c12c1200488561p1.php/%D8%B5%D9%81%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86 صفاریان] </ref>
== حکومت صفاریان: ==
صَفّاریان از دودمان‌های ایرانی فرمانروای بخش‌هایی از ایران بودند. پایتخت ایشان شهر زَرَنگ بودیعقوب لیث نخستین امیر این خانواده بود که دولت مستقل اسلامی صفاریان را بنیاد نهاد. لیث سه پسر داشت بنامهای یعقوب و عمر و علی، هر سه پسران لیث حکومت کردند اما دوره ی حکومتشان چندان نپایید. یعقوب نیز در اوایل مانند پدر رویگری می‌کرد و هرآنچه بدست می‌‌آورد جوانمردانه به دوستان و همسالانش ضیافت می‌کرد. چون به سن رشد رسید تعدادی از مردان جمع شده او را به سرداری خود برگزیدند. در سال ۲۳۷ که طاهر بن عبدالله در خراسان حکومت می‌کرد مردی به نام صالح بن نصر کنانیبر سیستان مستولی شد و یعقوب به خدمت وی در آمد. طاهر که مردی با تدبیر بود صالح بن نصر را از سیستان براند و پس از وی شخصی بنام درهم بن نضر خروج کرد و سیستان را تصرف نمود و سپاهیان طاهر را از سیستان براند. درهم که نتوانست از عهده سپاهیان برآید یعقوب را به سرداری سپاه خویش برگزید. سپاهیان چون ضعف فرماندهی درهم را دیدند از فرماندهی یعقوب اسقبال نمودند. پس از چندی والی خراسان با چاره تدبیر درهم را اسیر کرد و به بغداد فرستاد. او مدتی در بغداد زندانی بود و پس از آزاد شدن به خدمت خلیفه در آمد. در این زمان بود که کار یعقوب نیز بالا گرفت و او به دفع خوارج رفت. یعقوب چون مردی با تدبیر و عیار بود تمام یارانش از وی چنان فرمانبرداری می‌کردند که برون از تصور بود. یعقوب بعد از تصرف سیستان رو به خراسان نهاد ولی چیزی نصیبش نشد. یعقوب مردی نبود که بزودی مضمحل شود و بار دیگر در سال ۲۵۳ هجری قمری رو به خراسان نهاد اما این بار بخت یار او بود. وی شهرهای هرات و پوشنگ را بگرفت و از آنجا رو به کرمان نهاد و گماشته حاکم شیراز در کرمان را بگرفت. پس از آن رو به شیراز نهاده و با حاکم فارس جنگید و آنجا را نیز تصرف کرد. یعقوب سپس چند نفر از طرفداران خود را با پیشکش‌های گرانبها نزد خلیفهٔ بغداد فرستاد و خود را مطیع خلیفه اعلان کرد. یعقوب در سال ۲۵۷ باز به فارس لشکر کشید و خلیفه المعتمد به وی پیغام داد که ما ملک فارس را به تو نداده‌ایم که تو به آنجا لشکر کشی می‌کنی. المؤفق برادر خلیفه که صاحب‌اختیار مملکت بود رسولی نزد یعقوب فرستاد مبنی بر اینکه ولایت بلخ و تخارستان و سیستان مربوط به یعقوب است. یعقوب نیز بلخ را تصرف نموده متوجه کابل شد و والی کابل را اسیر و شهر را تصرف نمود. پس از آن به هرات رفت و از آنجا به نیشاپور و محمد بن طاهر حاکم خراسان را با اتباعش اسیر کرد و به سیستان فرستاد. وی از آنجا روانهٔ طبرستان شد تا در آنجا با حسن بن زید علوی بجنگد. حسن درین جنگ شکست خورد و فرار کرد و به سرزمین دیلمان رفت. یعقوب از ساری به آمل رفت و پس از جمع‌آوری خراج یکساله روانهٔ دیلمان شد. در راه در اثر باریدن باران تعداد زیادی از سپاهیانش کشته شدند و او به مدت چهل روز سرگردان میگشت. یعقوب رسولی را نزد خلیفه فرستاد مبنی بر اینکه طبرستان را فتح کرده و حسن را منزوی ساخته است٫ به امید اینکه مورد نظر خلیفه واقع گردد. اما خلیفه حکمی را توسط حاجیان به خراسان فرستاد که چون وی از حکم ما تمرد کرد و به حکومت سیستان بسنده نکرد او را در همه جا لعن کنند.<ref name=":1">ققنوس - [http://ghoghnoos87x1.mihanblog.com/extrapage/6 گستره فرمانروایی صفاریان]</ref>
== کشمکش میان صفاریان و خلافت بغداد: ==
محمد بن واصل تمیمی بر فارس مستولی شده بود. المتعمد عباسی فارس را به موسی بن بغا داد. موسی نیز عبدالرحمان بن مفلح را به جنگ محمد بن واصل فرستاد. عبدالرحمان شکست خورد و اسیر شد. چون یعقوب در سیستان خبر بالا گرفتن کار ابن واصل را شنید طمع در ولایت فارس بست. در حالی‌ که محمد بن واصل در اهواز بود وی رو به فارس نهاد و فارس را تصرف کرد. در سال ۲۶۲ یعقوب از فارس رو به خوزستان نهاد. چون خبر به خلیفه المعتمد رسید فرمان حکومت خراسان، گرگان، طبرستان و ری و فارس را در حضور حاجیان به شمول شرطگی بغداد به وی داد. اما یعقوب راضی نشد و به خلیفه پیغام داد که به چیزی راضی نیست جز رسیدن به بغداد. خلیفه برادرش الموفق را به جنگ با یعقوب فرستاد. یعقوب در این جنگ شکست خورد و فرار کرد. بسیاری از اموال یغقوب بدست سپاهیان بغداد افتاد و به نام غنیمت به بغداد برده شد. المؤفق به علت بیماری به بغداد بازگشت و یعقوب نیز در گندی‌شاپور به مریضی قولنج مبتلا گشت. خلیفه رسولی را با منشور ولایت فارس و استمالت نزد یعقوب فرستاد. یعقوب قدری نان خشک و پیاز و شمشیر را پیشروی خود نهاد و به رسول گفت: «به خلیفه بگو که من بیمارم و اگر بمیرم تو از من رها میشوی و من از تو، اگر ماندم این شمشیر میان ما داوری خواهد کرد، اگر من غالب شوم که به کام خود رسیده باشم و اگر مغلوب شوم این نان خشک و پیاز مرا بس است.» یعقوب در سال ۲۶۵ در گندی شاپور در اثر مرض قولنج در گذشت. یعقوب را مردی باخرد و استوار توصیف کرده اند. حسن بن زید علوی که یکی از دشمنانش بود او را به خاطد استقامت و پایداریش سندان لقب داده بود.<ref name=":1" />
== فرمانروایان صفاری عبارت اند از: ==
یعقوب بن لیث صفاری
 عمرو بن لیث صفاری
علی بن لیث صفاری
طاهر بن محمد بن لیث صفاری
خلف بن احمد (نوه دختری عمرو بن لیث)<ref name=":1" />
== وضعیت اجتماعی، سیاسی سیستان مقارن ظهور صفاریان ==
مقارن ظهور مطرح شدن یعقوب لیث به عنوان سر دسته گروهی از عیاران، سیستان بوسیله خوارج که پس از شکست‌هایشان از خلفای اموی و عباسی به این منطقه آمده بودند، مورد تاخت و تاز و چپاول و غارت واقع شده بود و از سوی دیگر حکومت نیز که مسؤول حفظ نظم و امنیت بود، به دلیل ضعف خلفای عباسی در بغداد و حکومت طاهریان در خراسان، بهیچوجه نمی‌توانست جلوی اقدامات خوارج را بگیرد و به همین دلیل بود که گروه مطوعه از عیاران و داوطلبان تشکیل شد تا امنیت مردم را تأمین نموده و با خوارج و نا امنی ایجاد شده از سوی آنان مبارزه نمایند و پس از چندی همین گروه مطوعه به رهبری صالح بن نصر ـ که یعقوب نیز در رأس گروهی از عیاران با وی همکاری می‌کرد ـ «ابراهیم بن حضین القوسی حاکم سیستان را که از جانب طاهریان عنوان حکومت داشت ... از زرنج بیرون راند.»[۶] و بدین ترتیب گروه مطوعه به رهبری صالح قدرت را در سیستان بدست گرفتند.
▪ اختلاف یعقوب با رهبران مطوعه و به قدرت رسیدن او: یکی از مشکلاتی که گروه مطوعه در مبارزه خود با خوارج برای مردم ایجاد می‌کردند ، این بود که آنها نیز مانند خوارج پس از پیروزی در نبردهایشان دست به چپاول و غارت شهرها می‌زدند و بالاخره به همین دلیل، یعقوب و عده‌ای دیگر « به اظهار مخالفت با صالح »[۷] برخاستند و پس از نبرد بین آنها صالح شکست خورده و متواری شد ، که البته «پس از اسارت در جنگی دیگر به قتل رسید.» [۸]پس از صالح، درهم بن نصر به امارت رسید ، ولی چون «بلندپروازیهای یعقوب که به محدوده ولایت سیستان راضی نمی شد، با طبع ملایم و محافظه کار او موافق نیامد» [۹]خواست تا یعقوب را محدود سازد، ولی یارانش او را تنها گذاشته و به یعقوب پیوستند و درهم به فرمان یعقوب توقیف شد ، پس از محبوس شدن درهم بن نصر «مردمان سیستان یعقوب بن اللیث را روز شنبه پنج روز مانده از محرم سنه سبع و اربعین و مایتی»[۱۰] بیعت کردند و بدین ترتیب یعقوب در رأس مطوعه و عیاران در سیستان به امارت رسید.<ref name=":0" />
== وجه تسمیه صفاریان ==
در خصوص وجه تسمیه صفاریان باید گفت که کلمه صفار به معنی رویگر است و چون لیث پدر یعقوب، وحتی خود یعقوب در جوانی، به شغل رویگری اشتغال داشته‌اند، این سلسله را صفاریان خوانده‌اند. گردیزی در این مورد می‌نویسد: «یعقوب ... چون به شهر آمد، رویگری اختیار کرد و ... ماهی به پانزده درهم مزدور بود.»<ref name=":0" />
== سرگذشت یعقوب، مؤسس صفاریان ==
یعقوب در یکی از روستاهای سیستان متولد شد و در نوجوانی و جوانی به کار رویگری پرداخت و پس از چندی به دسته‌های عیاران پیوست. در مورد معنی و مفهوم عیار گفته شده که: «عرب اشخاص کاری و جُلد و هوشیار را که از طبقه عوام الناس ... بوده‌اند و در هنگامه‌ها و غوغاها خودنمایی کرده، یا در حروب جلدی و فراست به خرج داده‌اند، عیار می‌نامیده است.» [۱۴]و باید گفت که از جمله خصوصیات روشن عیاران جوانمردی و کمک به ضعفا ـ و در همان حال راهزنی و دزدی از اغنیا ـ بوده است و بخصوص یعقوب در بین عیاران بسیار به جوانمردی مشهور بوده است، به حدی که پس از مدتی به ریاست یکی از همین دسته‌های عیاران می‌رسد و همانطور که قبلاً ذکر شد با اتحاد با مطوعه به جنگ با خوارج، که موجب ناامنی و آزار مردم شده بودند، می‌پردازد و پس از چندی به عللی که در پیش آمد به مخالفت با صالح و درهم از رهبران مطوعه برخاست و بالاخره به ریاست عیاران و مطوعه و حکومت سیستان دست یافت.
▪ علل موفقیت یعقوب: از جمله علل موفقیت یعقوب را می‌توان موارد زیر دانست:
۱) موقعیت جغرافیایی سیستان: وضعیت جغرافیایی سیستان و محصور شدن آن در میان کویر و کوه باعث آن می‌شد تا سپاهیان خلیفه و عمال او از جمله طاهریان نتوانند به سادگی جلوی رشدو پیشرفت کار یعقوب را بگیرند.
۲) ضعف خلفا: در دورانی که یعقوب در سیستان مشغول پیشرفت بود، خلفای عباسی در بغداد، بازیچه دست سرداران ترک خود شده بودند و در حقیقت این دوره، دوران ضعف خلافت عباسی بود.
۳) ضعف طاهریان: حکومت سیستان بطور موروثی در اختیار خاندان طاهری بود، ولی در این زمان با ضعف خلفا، طاهریان نیز که متکی به آنان بودند. ضعیف شده بودند و از سوی دیگر در آخرین امرای طاهری نیز دیگر نشانی از دلاوری‌های طاهر و هوشمندی عبدالله به چشم نمی‌خورد.
۴) صفات شخصی یعقوب: خصوصیات اخلاقی ویژه یعقوب در میان مردم ماندد: خوش خلقی، خوش رفتاری، حمایت از محرومین و ... موجب شده بود که وی از طرف مردم پشتیبانی شود که البته در جای خود به تفصیل به خصوصیات اخلاقی وی خواهیم پرداخت.<ref name=":0" />
== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==


== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}

نسخهٔ ‏۲۲ آوریل ۲۰۱۸، ساعت ۱۹:۵۶

سیستان، خاستگاه صفاریان

نام قدیم این منطقه زرنگ بوده و نام فعلی آن از نام قبایل سکاها گرفته شده است و به همین دلیل به آن سکستان یا سگستان می‌گفته‌اند،[۱] یعنی سرزمین سکاها، از زمانی که اعراب وارد ایران شدند نام برخی از مناطق را تغییر دادند و از آن جمله سگستان بود که به علت وجود نداشتن مخرج حرف «گ» در زبان عربی اعراب سگستان را سجستان تلفظ کردند و بعدها در اثر مرور زمان این کلمه در گویش مردم به سیستان تبدیل شد. البته باید گفت که قبل از اینکه این سرزمین مسکن سکاها باشد، در زمان هخامنشیان یکی از استانهای شرقی ایران و به نام درانگیانا معروف بوده است.

▪ خصوصیات جغرافیایی: منطقه سیستان در قدیم سرزمین وسیعی بوده است که «کشمیر، گردیز، غور، کابل، رُخد، بْست و مناطق دیگری را که امروز قسمتی از پاکستان و افغانستان است»[۲] را شامل می‌شده و در واقع «سیستان فعلی قسمت کوچکی از آن است.»[۳] و « منطقه‌ای را که امروز سیستان می‌نامیم، قسمت شمالی استان سیستان و بلوچستان»[۴] است و اکنون شهر زابل به عنوان مرکز سیستان شناخته می‌شود.

▪ خصوصیات آب و هوایی: مؤلف گمنام تاریخ سیستان درباره آب و هوای این منطقه می‌نویسد: «جایی بس معتدل است اندر هوا، و ... فهم و ذهن مردمان آن بدان اعتدال و خوشی هوا بهتر از مردم جایگاهی دیگر باشد. » [۵]ولی مشکل آب و هوایی سیستان وجود سیل‌های مهیب ناشی از طغیان رود هیرمند و هم چنین بادهای فصلی است که از مغرب ـ سمت کویر ـ به سوی آن جریان دارد و مشکلاتی را برای اهالی ایجاد کرده است.[۱]

حکومت صفاریان:

صَفّاریان از دودمان‌های ایرانی فرمانروای بخش‌هایی از ایران بودند. پایتخت ایشان شهر زَرَنگ بودیعقوب لیث نخستین امیر این خانواده بود که دولت مستقل اسلامی صفاریان را بنیاد نهاد. لیث سه پسر داشت بنامهای یعقوب و عمر و علی، هر سه پسران لیث حکومت کردند اما دوره ی حکومتشان چندان نپایید. یعقوب نیز در اوایل مانند پدر رویگری می‌کرد و هرآنچه بدست می‌‌آورد جوانمردانه به دوستان و همسالانش ضیافت می‌کرد. چون به سن رشد رسید تعدادی از مردان جمع شده او را به سرداری خود برگزیدند. در سال ۲۳۷ که طاهر بن عبدالله در خراسان حکومت می‌کرد مردی به نام صالح بن نصر کنانیبر سیستان مستولی شد و یعقوب به خدمت وی در آمد. طاهر که مردی با تدبیر بود صالح بن نصر را از سیستان براند و پس از وی شخصی بنام درهم بن نضر خروج کرد و سیستان را تصرف نمود و سپاهیان طاهر را از سیستان براند. درهم که نتوانست از عهده سپاهیان برآید یعقوب را به سرداری سپاه خویش برگزید. سپاهیان چون ضعف فرماندهی درهم را دیدند از فرماندهی یعقوب اسقبال نمودند. پس از چندی والی خراسان با چاره تدبیر درهم را اسیر کرد و به بغداد فرستاد. او مدتی در بغداد زندانی بود و پس از آزاد شدن به خدمت خلیفه در آمد. در این زمان بود که کار یعقوب نیز بالا گرفت و او به دفع خوارج رفت. یعقوب چون مردی با تدبیر و عیار بود تمام یارانش از وی چنان فرمانبرداری می‌کردند که برون از تصور بود. یعقوب بعد از تصرف سیستان رو به خراسان نهاد ولی چیزی نصیبش نشد. یعقوب مردی نبود که بزودی مضمحل شود و بار دیگر در سال ۲۵۳ هجری قمری رو به خراسان نهاد اما این بار بخت یار او بود. وی شهرهای هرات و پوشنگ را بگرفت و از آنجا رو به کرمان نهاد و گماشته حاکم شیراز در کرمان را بگرفت. پس از آن رو به شیراز نهاده و با حاکم فارس جنگید و آنجا را نیز تصرف کرد. یعقوب سپس چند نفر از طرفداران خود را با پیشکش‌های گرانبها نزد خلیفهٔ بغداد فرستاد و خود را مطیع خلیفه اعلان کرد. یعقوب در سال ۲۵۷ باز به فارس لشکر کشید و خلیفه المعتمد به وی پیغام داد که ما ملک فارس را به تو نداده‌ایم که تو به آنجا لشکر کشی می‌کنی. المؤفق برادر خلیفه که صاحب‌اختیار مملکت بود رسولی نزد یعقوب فرستاد مبنی بر اینکه ولایت بلخ و تخارستان و سیستان مربوط به یعقوب است. یعقوب نیز بلخ را تصرف نموده متوجه کابل شد و والی کابل را اسیر و شهر را تصرف نمود. پس از آن به هرات رفت و از آنجا به نیشاپور و محمد بن طاهر حاکم خراسان را با اتباعش اسیر کرد و به سیستان فرستاد. وی از آنجا روانهٔ طبرستان شد تا در آنجا با حسن بن زید علوی بجنگد. حسن درین جنگ شکست خورد و فرار کرد و به سرزمین دیلمان رفت. یعقوب از ساری به آمل رفت و پس از جمع‌آوری خراج یکساله روانهٔ دیلمان شد. در راه در اثر باریدن باران تعداد زیادی از سپاهیانش کشته شدند و او به مدت چهل روز سرگردان میگشت. یعقوب رسولی را نزد خلیفه فرستاد مبنی بر اینکه طبرستان را فتح کرده و حسن را منزوی ساخته است٫ به امید اینکه مورد نظر خلیفه واقع گردد. اما خلیفه حکمی را توسط حاجیان به خراسان فرستاد که چون وی از حکم ما تمرد کرد و به حکومت سیستان بسنده نکرد او را در همه جا لعن کنند.[۲]

کشمکش میان صفاریان و خلافت بغداد:

محمد بن واصل تمیمی بر فارس مستولی شده بود. المتعمد عباسی فارس را به موسی بن بغا داد. موسی نیز عبدالرحمان بن مفلح را به جنگ محمد بن واصل فرستاد. عبدالرحمان شکست خورد و اسیر شد. چون یعقوب در سیستان خبر بالا گرفتن کار ابن واصل را شنید طمع در ولایت فارس بست. در حالی‌ که محمد بن واصل در اهواز بود وی رو به فارس نهاد و فارس را تصرف کرد. در سال ۲۶۲ یعقوب از فارس رو به خوزستان نهاد. چون خبر به خلیفه المعتمد رسید فرمان حکومت خراسان، گرگان، طبرستان و ری و فارس را در حضور حاجیان به شمول شرطگی بغداد به وی داد. اما یعقوب راضی نشد و به خلیفه پیغام داد که به چیزی راضی نیست جز رسیدن به بغداد. خلیفه برادرش الموفق را به جنگ با یعقوب فرستاد. یعقوب در این جنگ شکست خورد و فرار کرد. بسیاری از اموال یغقوب بدست سپاهیان بغداد افتاد و به نام غنیمت به بغداد برده شد. المؤفق به علت بیماری به بغداد بازگشت و یعقوب نیز در گندی‌شاپور به مریضی قولنج مبتلا گشت. خلیفه رسولی را با منشور ولایت فارس و استمالت نزد یعقوب فرستاد. یعقوب قدری نان خشک و پیاز و شمشیر را پیشروی خود نهاد و به رسول گفت: «به خلیفه بگو که من بیمارم و اگر بمیرم تو از من رها میشوی و من از تو، اگر ماندم این شمشیر میان ما داوری خواهد کرد، اگر من غالب شوم که به کام خود رسیده باشم و اگر مغلوب شوم این نان خشک و پیاز مرا بس است.» یعقوب در سال ۲۶۵ در گندی شاپور در اثر مرض قولنج در گذشت. یعقوب را مردی باخرد و استوار توصیف کرده اند. حسن بن زید علوی که یکی از دشمنانش بود او را به خاطد استقامت و پایداریش سندان لقب داده بود.[۲]

فرمانروایان صفاری عبارت اند از:

یعقوب بن لیث صفاری

 عمرو بن لیث صفاری

علی بن لیث صفاری

طاهر بن محمد بن لیث صفاری

خلف بن احمد (نوه دختری عمرو بن لیث)[۲]

وضعیت اجتماعی، سیاسی سیستان مقارن ظهور صفاریان

مقارن ظهور مطرح شدن یعقوب لیث به عنوان سر دسته گروهی از عیاران، سیستان بوسیله خوارج که پس از شکست‌هایشان از خلفای اموی و عباسی به این منطقه آمده بودند، مورد تاخت و تاز و چپاول و غارت واقع شده بود و از سوی دیگر حکومت نیز که مسؤول حفظ نظم و امنیت بود، به دلیل ضعف خلفای عباسی در بغداد و حکومت طاهریان در خراسان، بهیچوجه نمی‌توانست جلوی اقدامات خوارج را بگیرد و به همین دلیل بود که گروه مطوعه از عیاران و داوطلبان تشکیل شد تا امنیت مردم را تأمین نموده و با خوارج و نا امنی ایجاد شده از سوی آنان مبارزه نمایند و پس از چندی همین گروه مطوعه به رهبری صالح بن نصر ـ که یعقوب نیز در رأس گروهی از عیاران با وی همکاری می‌کرد ـ «ابراهیم بن حضین القوسی حاکم سیستان را که از جانب طاهریان عنوان حکومت داشت ... از زرنج بیرون راند.»[۶] و بدین ترتیب گروه مطوعه به رهبری صالح قدرت را در سیستان بدست گرفتند.

▪ اختلاف یعقوب با رهبران مطوعه و به قدرت رسیدن او: یکی از مشکلاتی که گروه مطوعه در مبارزه خود با خوارج برای مردم ایجاد می‌کردند ، این بود که آنها نیز مانند خوارج پس از پیروزی در نبردهایشان دست به چپاول و غارت شهرها می‌زدند و بالاخره به همین دلیل، یعقوب و عده‌ای دیگر « به اظهار مخالفت با صالح »[۷] برخاستند و پس از نبرد بین آنها صالح شکست خورده و متواری شد ، که البته «پس از اسارت در جنگی دیگر به قتل رسید.» [۸]پس از صالح، درهم بن نصر به امارت رسید ، ولی چون «بلندپروازیهای یعقوب که به محدوده ولایت سیستان راضی نمی شد، با طبع ملایم و محافظه کار او موافق نیامد» [۹]خواست تا یعقوب را محدود سازد، ولی یارانش او را تنها گذاشته و به یعقوب پیوستند و درهم به فرمان یعقوب توقیف شد ، پس از محبوس شدن درهم بن نصر «مردمان سیستان یعقوب بن اللیث را روز شنبه پنج روز مانده از محرم سنه سبع و اربعین و مایتی»[۱۰] بیعت کردند و بدین ترتیب یعقوب در رأس مطوعه و عیاران در سیستان به امارت رسید.[۱]

وجه تسمیه صفاریان

در خصوص وجه تسمیه صفاریان باید گفت که کلمه صفار به معنی رویگر است و چون لیث پدر یعقوب، وحتی خود یعقوب در جوانی، به شغل رویگری اشتغال داشته‌اند، این سلسله را صفاریان خوانده‌اند. گردیزی در این مورد می‌نویسد: «یعقوب ... چون به شهر آمد، رویگری اختیار کرد و ... ماهی به پانزده درهم مزدور بود.»[۱]

سرگذشت یعقوب، مؤسس صفاریان

یعقوب در یکی از روستاهای سیستان متولد شد و در نوجوانی و جوانی به کار رویگری پرداخت و پس از چندی به دسته‌های عیاران پیوست. در مورد معنی و مفهوم عیار گفته شده که: «عرب اشخاص کاری و جُلد و هوشیار را که از طبقه عوام الناس ... بوده‌اند و در هنگامه‌ها و غوغاها خودنمایی کرده، یا در حروب جلدی و فراست به خرج داده‌اند، عیار می‌نامیده است.» [۱۴]و باید گفت که از جمله خصوصیات روشن عیاران جوانمردی و کمک به ضعفا ـ و در همان حال راهزنی و دزدی از اغنیا ـ بوده است و بخصوص یعقوب در بین عیاران بسیار به جوانمردی مشهور بوده است، به حدی که پس از مدتی به ریاست یکی از همین دسته‌های عیاران می‌رسد و همانطور که قبلاً ذکر شد با اتحاد با مطوعه به جنگ با خوارج، که موجب ناامنی و آزار مردم شده بودند، می‌پردازد و پس از چندی به عللی که در پیش آمد به مخالفت با صالح و درهم از رهبران مطوعه برخاست و بالاخره به ریاست عیاران و مطوعه و حکومت سیستان دست یافت.

▪ علل موفقیت یعقوب: از جمله علل موفقیت یعقوب را می‌توان موارد زیر دانست:

۱) موقعیت جغرافیایی سیستان: وضعیت جغرافیایی سیستان و محصور شدن آن در میان کویر و کوه باعث آن می‌شد تا سپاهیان خلیفه و عمال او از جمله طاهریان نتوانند به سادگی جلوی رشدو پیشرفت کار یعقوب را بگیرند.

۲) ضعف خلفا: در دورانی که یعقوب در سیستان مشغول پیشرفت بود، خلفای عباسی در بغداد، بازیچه دست سرداران ترک خود شده بودند و در حقیقت این دوره، دوران ضعف خلافت عباسی بود.

۳) ضعف طاهریان: حکومت سیستان بطور موروثی در اختیار خاندان طاهری بود، ولی در این زمان با ضعف خلفا، طاهریان نیز که متکی به آنان بودند. ضعیف شده بودند و از سوی دیگر در آخرین امرای طاهری نیز دیگر نشانی از دلاوری‌های طاهر و هوشمندی عبدالله به چشم نمی‌خورد.

۴) صفات شخصی یعقوب: خصوصیات اخلاقی ویژه یعقوب در میان مردم ماندد: خوش خلقی، خوش رفتاری، حمایت از محرومین و ... موجب شده بود که وی از طرف مردم پشتیبانی شود که البته در جای خود به تفصیل به خصوصیات اخلاقی وی خواهیم پرداخت.[۱]

جستارهای وابسته

منابع