غلامرضا تختی

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
غلامرضا تختی
غلامرضا تختی.jpg
جهان پهلوان غلامرضا تختی
زادروز ۵ شهریور ۱۳۰۹
تهران، خانی‌آباد
پدر و مادر رجب‌خان
مرگ ۱۷ دی ۱۲۴۶
تهران
علت مرگ نامعلوم
جایگاه خاکسپاری ابن‌بابویه
لقب جهان پهلوان
شریک(های)
زندگی
شهلا توکلی
دلیل سرشناسی کشتی‌گیر

غلامرضا تختی (۵ شهریور ۱۳۰۹ - ۱۷ دی ۱۳۴۶ ) مشهور به لقب «جهان‌پهلوان»، کشتی‌گیر ایرانی و در فرهنگ ورزشی ایران، به اعتقاد برخی نماد پهلوانی است. او فعال سیاسی و عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران بود.

تختی در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن به همراه امام‌علی حبیبی نخستین مدال‌های طلای تاریخ ورزش ایران در بازی‌های المپیک را کسب کرد. او با یک مدال طلا و دو مدال نقرهٔ المپیک، دو طلا و دو نقرهٔ قهرمانی جهان و یک طلای بازی‌های آسیایی در فهرست برترین‌های قرنفیلا در جایگاه سیزدهم قرار دارد. وی یکی از سه کشتی‌گیر ایرانی (در کنار امام‌علی حبیبی و عبدالله موحد) است که تصویر آنها در تالار افتخارات فیلا نصب شده‌است.

مزار تختی در ابن بابویه شهر ری واقع شده‌است.

زندگی و کودکی

غلامرضا تختی در روز ۵ شهریور ۱۳۰۹ در خانواده‌ای متوسط در محلهٔ خانی آباد در تهران به دنیا آمد. «رجب خان» (پدر تختی) غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همهٔ آنها از غلامرضا بزرگ‌تر بودند. «حاج قلی»، پدر بزرگ غلامرضا، فروشندهٔ خواربار و بنشن بود.

نخستین واقعه‌ای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربه‌ای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانواده ناچارشد خانهٔ مسکونی خود را گرو بگذارد. شادروان تختی به لحاظ مشکلات خانوادگی فقط ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانی‌آباد درس خواند شادروان تختی در مصاحبه‌ای با اشاره به فقر و مشقت زمان نوجوانی‌اش می‌گوید:

«با آن که علاقه فراوانی به ورزش داشتم، مجبور بودم که در جستجوی کاری برآیم. زندگی، نان و آب، لازم داشت. برای مدتی به خوزستان رفتم و در ازای روزی هفت یا هشت تومان، کار کردم. دنیا در حال جنگ (جنگ جهانی دوم) بود، زندگی به سختی می‌گذشت.»

در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت. به دلیل علاقه و استعداد وافری که نسبت به کشتی نشان داد مورد توجه مرحوم «حسین رضی زاده» مدیر آن باشگاه قرارگرفت.[۱]

آشنایی با ورزش

تختی در پانزده سالگی با جوان‌های محله شان زورخانه‌ای موقتی ساختند تا در آن، ورزش‌های باستانی را تمرین کنند، همان‌طور که خودش بعدها شرح می‌دهد، او و دوستانش در سرما و گرما روی تشک‌هایی تمرین می‌کردند که خیلی نامناسب و کثیف بودند پس از آموزش‌های ابتدایی، تختی آمادگی لازم برای ورود به زوخانه ای به نام «پولاد» را پیدا کرد.

اما خیلی موفق نبود و اطرافیان او را به خاطره جاه طلبیش برای تبدیل شدن به ورزشکاری درجه یک دست می‌انداختند. تختی، تهران را برای کار در شرکت نفت ایران- انگلیس واقع در مسجد‌سلیمان ترک کرد. یکسال بعد برای خدمت سربازی خوانده شد. سروان پادگانی که تختی در آن خدمت می‌کرد، منشی فدراسیون کشتی ایران بود وی، تختی را در حرفه کشتی آزاد راهنمایی کرد. حرفه ای که پس از کار در شرکت راه آهن تهران در سال ۱۳۲۷، به آن ادامه داد.

سال ۱۳۲۹نخستین مقام قهرمانی ملی ایرانیان را به دست آورد. سال ۱۳۳۰ در اولین سفر خارجیش، در مسابقات قهرمانی جهانی هلسینکی، مدال نقره کسب کرد و نخستین کشتی‌گیر ایرانی‌ای نام گرفت که مدالی بین‌المللی به دست آورده‌است. او در سال ۱۳۳۱ دوباره به پایتخت فنلاند بازگشت تا مدال نقره المپیک را از آن خود کند.

عکس به هنگام مسابقه می باشد
تختی در مسابقه

تختی خیلی زود به عنوان یک ورزشکار محترم مشهور شد. گاهی از حریفانی که پشت‌شان را به خاک می‌مالید عذرخواهی می‌کرد. هرگز حین مسابقه به عضو آسیب دیده حریف حمله نمی‌کرد و اغلب به حریفان خارجی‌اش هدایایی می‌داد تا او را به خاطر داشته باشند.

ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و سرگرمی بود. در همان اوان، خیال قهرمان شدن، مدتی او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجوانی که تازه به فکر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت که ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دو لازم است.[۲]

به این ترتیب تختی با تمرین و پشتکار رفته‌رفته خود را از میان بازنده‌ها بیرون کشید و سرانجام در سال ۱۳۳۰ در وزن ششم (۷۹ کیلوگرم) به عضویت تیم ملی درآمد.

وی در نخستین دوره مسابقه‌های کشتی آزاد قهرمانان جهان (هلسینکی، ۱۹۵۱) با وجود آن که هنوز ۲۱ سال داشت، نایب قهرمان جهان شد.

مسابقات سال ۱۹۵۱ هلسینکی (فنلاند) برای تختی آغار راهی بود که طی ۱۵ سال آینده با کسب ده‌ها پیروزی و فتح سکوهای متعدد قهرمانی در بزرگترین میادین بین‌المللی کشتی ادامه یافت.

غلامرضا تختی در سال ۱۳۳1 (1952) در نخستین حضور خود در رقابت‌های المپیک با کسب شش پیروزی و قبول یک شکست در برابر «دیوید جیما کوریدزه» از شوروی صاحب نشان نقره شد. وی در این مسابقه‌ها توانست حیدر ظفر ترک را که سال پیش با غلبه بر تختی قهرمان جهان شده بود را شکست دهد.

تختی در دومین دوره مسابقات جهانی که در خرداد ماه ۱۳۳۳(۱۹۵۴) در توکیو برگزار شد، در وزن هفتم (۸۷ کیلوگرم) به رقابت پرداخت که با وجود پیروزی‌های درخشان و شایستگی فراوانی که از خود بروز داد با قبول یک شکست غیرمنتظره در برابر «وایکینگ پالم» سوئدی از راهیابی به فینال بازماند و در نهایت عنوان چهارمی این وزن را به دست آورد.[۲]

افتخارات و فنون ورزشی

کتابها، ویژه‌نامه‌ها و گزارشهای بیشماری در چهار دهه اخیر دربارهٔ زندگی، روحیات منحصر به فرد و صفات اخلاقی غلامرضا تختی منتشر شده‌است.

نام او در ایران بر سر در ورزشگاه‌ها، محلات، خیابانها، مدارس و میادین نقش بسته، به نامش فیلم سینمایی ساخته شده و جزئیات زندگیاش نقل شفاهی کوی و برزن بوده.

اما دربارهٔ کیفیت فنی کشتی‌ها و نحوه مبارزه او خبری از تحقیقات جامع و منابع متعدد نیست. تختی مبتکر شیوه‌های خاصی از مبارزه کردن در خاک و سرپا در کشتی است که حتی در محافل این ورزش نیز مغفول مانده‌است.[۳]

از هفده سال عضویت او در تیم ملی پنج دقیقه ویدئو نیز وجود ندارد. مربیان کشتی در باشگاه‌ها، مرام تختی را به شاگردانشان توصیه می‌کنند اما از آموزه‌های تاکتیکی او چندان نیاموخته اند که به دیگری بیاموزند.

خاستگاه تختی زورخانه و استقامت فوق‌العاده‌اش مرهون گود است. جنگیدن تا آخرین نفس در وضعیت سرپا و زیرگیری از دیگر مشخصه‌های او در امتداد مبارزه است.

تختی را می‌توان نخستین کشتی‌گیر آزادکار ایرانی دانست که طراحی تاکتیکی با در نظر گرفتن مختصات هر مسابقه را مدنظر قرار داد. منشأ این قضیه، نه کم‌کاری یا ناتوانی سایر قهرمانان هم نسل او بلکه چند وجهی بودن استعداد و توانایی‌های تختی در کشتی بود.

برنده اول در مسابقات جهانی کشتی
تختی روی سکوی قهرمانی جهان

تختی چنانچه از دست نوشته‌هایش نیز پیداست، رقبایش را آنالیز می‌کرد و بر اساس روش مبارزه آنها به مصافشان می‌رفت. در تحلیل حریفان چنان دقیق بود که حتی جزئیات رفتاری و خلق و خوی آنان را نیز جدی می‌گرفت.[۳]

او در یادداشتهایش نه فقط تحلیل فنی رقبا که پوزخند و تکبر حیدر ظفر (ترکیه)، خشکی، سماجت و رنگ چشم و موی آناتولی آلبول (شوروی)، پر مو بودن بدن وایکینگ پالم (سوئد) یا نحوه قوز کردن روس‌ها روی سکوی قهرمانی را نیز ثبت می‌کرد. در این یادداشت‌ها حتی از تفسیر آناتومیک رقبای درجه سه اهل آفریقای جنوبی و استرالیا نیز غافل نبوده‌است.

تختی چنان حرمتی برای مبارزه مدبرانه و مبتنی بر عقل قائل بود که در یادداشت خود برای مسابقات جهانی ۱۹۵۹ تهران، اشتباهات نابخردانه روی تشک را معادل «گناه» دانست.[۳]

فعالیت‌‌های سیاسی

آیت‌الله طالقانی و غلامرضا تختی

ساواک از حضور تختی و دیگر یارانش و ممانعت از دفن مصدق در محلی کنار شهدای سی تیر، سومین ضربه روحی در مدتی کوتاه به غلامرضا تختی بود. اولینش رفتاری بود که دستگاه با وی می‌کرد تا به مسابقات جهانی نرسد و در انتخاب‌ها شکست بخورد که کار به جاهای سخت رسیده بود، دومی روزی بود که او را از خانه اش بردند به زندان قزل قلعه، سه ساعتی تنها نشانده بودند در اتاقکی و بعد هم در فاصله هر نیم ساعت یکی آمده بود و پرخاش کنان نامش را پرسیده بود و چون پاسخ داده بود غلامرضا تختی، بازجو گفته بود پس آن جهان پهلوان... کیست؛ و این گفتگو پنج شش بار تکرار شده بود تا غروب. بدون این که اجازه بدهند تا به دستشویی برود. بعد هم رهایش کرده بودند تا در جلو مرکز هسته ای دانشگاه در امیرآباد منتظر وسیله ای بماند. این یعنی بالاترین شکنجه‌ها برای کسی که خجالتی بود و در همان زمان از درد به خود می‌پیچید و ساعتی بعد در مرکز خدمات پزشکی خیابان تخت جمشید بیهوش شد از درد.[نیازمند منبع]

آخرین برگ از دیدارها در فصل تختی، روز چهار یا پنج دی ماه سال ۱۳۴۶ است. تلفنی قراری هست رفته‌ام به چهارراه پهلوی سابق و ولی عصر امروز روبروی تیاتر شهر گلفروشی شاه غلام (رزنوار) همراه با مجتبی مهدوی و منتظرم تا تختی برسد. شاه غلام گفت همین دوروبرهاست. تا برسد فتح‌الله شاگرد شاه غلام، یکی از همولایتی‌هایش را آورده بود و دوربینی هم از جایی اجاره کرده که این می‌خواهد عکسی با جهان پهلوان بیندازند. دو عکس انداخته شد. در یکی من و شاگرد شاه غلام در طرفین او و در دیگری او و دو جوان در طرفینش. بعد راه می‌افتیم به سوی باشگاه دخانیات که مسلم اسکندر فیلابی آن جا تمرین می‌کرد. کت و شلواری (از کجا ؟) برایش گرفته بود که در عقب مرسدس آبی بود. [نیازمند منبع]

فعالیت‌های اجتماعی

هنگام برگشت از مسابقات جهانی
استقبال از تختی بعد از برگشت ازمسابقات جهانی

ابوالفضل حسين پور، پيشكسوت كشتي و يار غار جهان پهلوان از شادروان تختي و نقش بي مانندش در زلزله بويين زهرا مي گويد:

«بدون اغراق مي گويم که تختي تکرار نشدني است. او مردي استثنايي بود و ديگر بعيد مي دانم مادري شبيه به او به دنيا بياورد. خوشحالم از اينکه پايم به تشک کشتي باز شد تا غلامرضا بهترين رفيق سالهاي عمرم بشود. او از لحاظ اخلاق و پهلواني ثروتمندترين مرد دوران خودش بود.»

    ابوالفضل حسين پور، از کشتي گيران پيشکسوت ايران که در 86 سالگي بسيار سرحال و پرانرژي است، اينها را در حالي مي گويد که با انگشت اشاره عکس بزرگ آويخته به ديوار اتاق را نشان مان مي دهد؛ عکسي که همه حاضران در قاب آن از دنيا رفته اند و او تنها بازمانده آن جمع است. با اين دوست ساليان جهان پهلوان «تختي » فرداي زلزله جانکاه کرمانشاه در منزلش در دردشت به گفت و گو نشستيم و فرصت را غنيمت دانستيم تا از او درباره حضور پرمهر «غلامرضا تختي » در زلزله بويين زهرا بپرسيم. از شهريور ماه سال 1341 و همراهي اش با جهان پهلوان در ياري رساني به آسيب ديدگان زلزله پرآسيب بويين زهرا خاطرات دست اول ناگفته اي بازگو مي کند که جز از زبان او، نمي شد از فرد ديگري شنيد.

    « زمين لرزه اي که بويين زهرا را

    زير و رو کرد، خبرش خيلي زود به تهران رسيد، اما خبري از هياهوي مردم براي امدادرساني نبود، غلامرضا که آن روزها جواني 31 ساله و پهلواني خوش نام و بامرام بود نتوانست اين سکوت را تحمل کند به همين خاطر اعلام کرد که مي خواهد دست به کار شود و براي کمک به زلزله زدگان بويين زهرا وارد ميدان شود. اين موضوع توسط کيهان ورزشي آن دوران اطلاع رساني شد و به کمک آقاي مصباح زاده (مدير وقت موسسه کيهان) يک وانت سفيدرنگ و بلندگو در اختيارمان قرار دادند. من، مرحوم ملاقاسمي و سروري و چند نفر ديگر از کشتي گيران آن زمان به همراه غلامرضا تختي بازوبند به بازوهايمان بسته بوديم و راهي بازار و خيابان هاي تهران شديم. از ميدان توپخانه اعلام کرديم که براي زلزله زده هاي بويين زهرا کمک هاي نقدي و غيرنقدي مردم را جمع آوري مي کنيم. جوش و خروشي به پا شده بود. غلامرضا که کشکول به دست داشت جلو مي رفت و سيل جمعيت در خيابان نادري دنبالش به راه مي افتاد. انگار مردم تازه به خودشان آمده بودند و با ديدن اينکه پهلوان محبوب شان به ميدان کمک آمده، با اطمينان از اينکه کمک هايشان در مسير درستي هزينه مي شود، از جان و دل مايه گذاشتند و اتفاق مهمي را در تهران رقم زدند.»

    حسين پور ادامه داد: خاطره آن پيرزن خميده را هيچ وقت فراموش نمي کنم که در محله اميريه جمعيت را کنار زد و جلو آمد، از من پرسيد: «تختي کدام تان است؟» غلامرضا را که آن طرف وانت ايستاده بود صدا کردم و گفتم اين خانم با تو کار دارد. غلامرضا جلو رفت و گفت بفرماييد مادر جان. آن پيرزن گفت سرت را پايين تر بياور، پيشاني غلامرضا را بوسيد، روسري اش را از زير چادر جلو کشيد، چادرش را از سرش درآورد و گرفت روبه روي تختي و گفت: تو را خيلي قبول دارم، وضع مالي من خوب نيست، اما اين چادر به درد زلزله زده ها مي خورد، اين را از من قبول کن و به آنها برسان. غلامرضا دلش نمي آمد چادر آن پيرزن تهيدست را قبول کند اما وقتي با اصرارهاي او روبه رو شد و صداي صلوات مردم بلند شد چادرش را از او گرفت و تشکر کرد. دو روز مشغول جمع آوري کمک ها بوديم و بعد از آن، عده اي از مسئولان وقت از تختي خواستند تا کمک هاي جمع آوري شده را در اختيار آنها قرار دهد، ولي غلامرضا که با اين موضوع موافق نبود و نمي خواست اعتماد مردم از بين برود، قبول نکرد و گفت مي خواهم آذوقه ها را با دستان خودم در ميان زلزله زده هاي بويين زهرا توزيع کنم، همين کار را هم کرد و با حضورش در بويين زهرا و ميان زلزله زده ها، قوت قلبي شده بود براي تک تک آنها که زندگي و عزيزان شان را از دست داده بودند. گذشته از اين، چند روز بعد از زلزله که جو آرام تر شده بود، به همراه تعدادي از کاربلدهاي ساختمان سازي راهي بويين زهرا شد و شبيه به يک مهندس ناظر حرفه اي، از نزديک در جريان ساخت و سازهايي قرار گرفت که براي رفاه حال زلزله زده ها انجام مي شد.[۴]    

طرح ملی غلامرضا تختی برای ورزش ایران

قهرمان جهان و المپیک که چهار ماه به ۳۶ سالگی‌اش مانده، از علاقه خود به «نهضت ورزشی» سخن می‌گوید:

دوران جوانی تختی
جوانی تختی

«چند دوره قهرمان‌سازی را کنار بگذاریم و تماس‌های خارجی و مسابقات جهانی را به حداقل برسانیم. با همکاری مردم و امکانات بیشتر سعی کنیم ورزش را از کودکستان تا کارخانه تعمیم بدهیم.»[نیازمند منبع]

غلامرضا تختی می‌گفت: که در صورت اجرای چنین طرحی، «نتایج حیرت‌انگیزی» خواهیم گرفت و مهم‌ترینش این است که «خصلت جوانمردی و ملیت‌خواهی را در مردم برمی‌انگیزیم. باین طریق با الکل، اعتیاد، بیماری و بلاهای دیگر نیز مبارزه می‌شود.»[نیازمند منبع]

او معتقد است «استعدادهای جوان ما با زهراب اعتیاد و فساد دارند می‌خشکند» و در توضیح طرح خود از «ریشه‌کنی یاس و ذلت در نسل جوان با بهره‌گیری از سنت‌های باستان برای زنده نگه داشتن نجابت و شرافت» صحبت می‌کند.

روزهای مدیریت کوتاه منوچهر قراگوزلو و پس از او پرویز خسروانی بر سازمان تربیت بدنی است. طرحی که پرافتخارترین ورزشکار المپیکی مطرح می‌کند با استقبال که مواجه نشد هیچ، حتی او را فرا نمی‌خوانند برای شرحی دقیق‌تر از آنچه برای توسعه ورزش کشورش در سر دارد.[نیازمند منبع]

تختی برای ایجاد دگرگونی در نظام ورزش کشور اعلام آمادگی کرده بود اما در عمل، امکان فعالیت در رشته تخصصی خودش را هم نداشت.[نیازمند منبع]

مقطع حساسی در زندگی تختی است. شش هفته بعد برای آخرین حضور جهانی‌اش راهی آمریکا می‌شود. با خداحافظی‌اش از کشتی، تمایل او برای هدایت تیم ملی مطرح می‌شود اما مخالفت‌ها باعث شد در مسابقات جهانی ۱۹۶۷ دهلی، او جایی در جمع رحمت‌الله غفوریان، پرویز سیروس‌پور و منصور رییسی نداشته باشد. مسابقاتی که حدود یک ماه پیش از مرگ تختی برگزار شد.

کسی که ایده‌ای ملی برای مبارزه با «استعمال سیگار و ریشه‌کنی یاس» داشت، خود در برابر هوشنگ ابتهاج، با آنکه می‌داند دوربین روشن است و فیلم می‌گیرد، سیگار تعارفی ابتهاج را رد نمی‌کند. با آخرین لبخندی که مقابل دوربین‌های فیلمبرداری از او به یادگار مانده، دود سیگاری که ه. الف سایه گیرانده بود را فرومی‌دهد[۵]

درگذشت

صحنه بعد از درگذشت
جسد تختی

روز هجده دی ۱۳۴۶ روزنامه‌های تهران با خبر احتیاط آمیزی منتشر شدند که حکایت از خودکشی غلامرضا تختی قهرمان محبوب کشتی داشت. اما پیش از انتشار خبر در روزنامه‌های به شدت سانسور شده، در حالی که هنوز شبکه‌های خبری رادیو و تلویزیون، اینترنت و حتی خطوط مستقیم تلفن بین شهری رواج نداشت، مردم خبر را دهان به دهان گردانده و دست‌های پنهانی را عامل قتل او دیده بودند.

از جمله دلایلی که برای ضدیت دستگاه امنیتی با تختی ذکر می‌شد و شایعات مربوط به قتل تختی را باورپذیر می‌کرد، وابستگی او به جبهه ملی، و علاقه اش به دکتر محمد مصدق بود که نظام پادشاهی - بعد از کودتای ۲۸ مرداد - تلاش می‌کرد تا نامش برده نشود و یاران و همفکران او را در هر فرصت به بند می‌کشید.

نه تنها بهروز افخمی، کارگردان سینما که فیلم جهان پهلوان ساخته علی حاتمی را به پایان رساند، بلکه بسیاری از کسانی که در چهل سال گذشته بر زندگی و مرگ غلامرضا تختی قهرمان پرآوازه کشتی ایران تحقیق کرده‌اند ترجیحشان این بوده‌است که برای مرگ او دلیل قطعی عنوان نکنند.[نیازمند منبع]

یک سال قبل از مرگ تختی، هنگام درگذشت دکتر مصدق، کشتی‌گیر اسطوره ای ایران با اخطار مأموران نظامی و امنیتی هم حاضر نشد از رفتن به احمدآباد منصرف شود و به افسران می‌گفت دستگیرم کنید.[نیازمند منبع]


خودکشی هواداران

مخالفت دستگاه انتظامی و امنیتی با دفن تختی در احمدآباد [مزار دکتر مصدق] و کنار شهدای سی ام تیر، خود از جمله عواملی بود که به شایعات دامنه‌های تازه داد تا سرانجام با موافقت خانواده شمشیری [از طبقه اصناف و همفکران تختی در هواداری نهضت ملی] در آن جا که فاصله اندکی با مزار شهدای سی تیر داشت به خاک سپرده شد.[نیازمند منبع]

میزان محبوبیت تختی را شاید بتوان از آن جا نشانه زد که با انتشار خبر مرگ او هفت تن در شهرهای مختلف کشور خود را کشتند که از همه فجیع تر قصابی در کرمانشاه بود که خود را به قناره انداخت و یادداشت بزرگی بر شیشه مغازه اش گذاشت که «جهان بی جهان پهلوان ماندنی نیست.»

در همان زمان یک قهرمان بوکس از شهرری تحت تأثیر اطلاعاتی که در روزنامه‌ها چاپ شد به قصد قتل شهلا توکلی همسر تختی به خانه وی حمله برد که چون ناکام ماند و دریافت که تختی در وصیت نامه خود با محبت از وفاداری او یاد کرده و تنها یادگار خود را به او سپرده، همان شب در حمامی در شهرری خود را کشت. او که با یک روز تأخیر با تختی مرده بود، در چند قدمی غلامرضا تختی دفن شده‌است.[نیازمند منبع]

بدین گونه است که مردم ایران هنوز هم بعد از ۴۰ سال قهرمان ملی و محبوب خود را فراموش نکرده‌اند و هر ساله با حضور بر سر مزار تختی در ابن بابویه شهرری یاد و خاطره این پهلوان بزرگ را گرامی می‌دارند و در آن قصیده بلند سیاوش کسرائی شاعر نامدار ایران را می‌خوانند که گفت «جهان پهلوانا صفای تو باد.»[نیازمند منبع]

خاطره مرحوم نبی سروری از آخرین کشتی جهان پهلوان تختی

گفته‌های مرحوم نبی سروری که خود از دلاوران کشتی و هم تیمی تختی بود. سروری در این باره می‌گوید: " در آستانه سفر به تولیدو آمریکا ( 1966 ) قرار داشتیم که مهدی تختی از وضع غلامرضا از من پرسید، در پاسخش گفتم: تختی در سن و سالی نیست که بتوان انتظارات گذشته را از او داشت. ولی اگر قرعه چنان باشد که در دوره مقدماتی به آئیک و مدوید برخورد نکند می توان انتظاراتی از او داشت...

گویا این اظهارنظر من به گوش خدابیامرز رسیده بود. زمانی که از هیاهوی بدرقه‌کنندگان فاصله گرفتیم و در داخل هواپیما مستقر شدیم من رو به اسم صدا کرد و خواهش کرد کنارش بنشینم. وقتی در کنارش قرار گرفتم بدون مقدمه گفت: سروری! الان که می‌بینی آمدم کشتی بگیریم برای خودم محرز است که هیچی نمی‌شم ولی چه کنم که نمی‌توانم روی خواست مردم ایستادگی کنم، می‌دانم غرورم در مقابل حریفان جوان شکسته خواهد شد ولی شاد هستم که می‌توانم اسباب رضایت آنهایی را که به من هستی و اعتبار بخشیدند جلب کنم. جوابی نداشتم که به او بدهم، از بد حادثه تختی در آخرین میدان از نقطه نظر قرعه با خوش اقبالی مواجه نشد...

ابتدا حریف مجاری را که سالهای بعد در کشتی آزاد و فرنگی صاحب مدا لهای متعددی شد شکست داد و بعد از اینکه مقابل احمد آئیک ترک مغلوب شد برای آخرین کشتی به دیدار قو یترین حریفش الکساندر مدوید رفت. وقت اول تمام شد، هنگام استراحت به من گفت :سروری! هیچ جا را نمی‌بینم. به او گفتم اگر واقعاً نمی‌توانی کشتی بگیری ادامه نده. سری تکان داد و گفت: من اینجا آمده‌ام که کشتی بگیرم، حرفش را هم نزن. به واقع در آخرین کشتی تختی با همه مشکلات مرد و مردانه جنگید و با مسابقات قهرمانی وداع کرد.[۶]

جستارهای وابسته

منابع

  1. کمیته المپیک ایران - زندگی و کودکی
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ همشهری آنلاین - زندگینامه غلامرضا تختی
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ بی‌بی‌سی - مدال‌آوران ایرانی المپیک؛ غلامرضا تختی
  4. روزنامه ایران - فعالیت تختی اززبان ابوالفضل حسین پور
  5. بی‌بی‌سی‌فارسی - زندگی غلامرضا تختی
  6. وبلاگ برای کشتی اصفهانیان - مرحوم نبی سروری درباره تختی