مرتضی صمدیه لباف

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۲۱:۰۶ توسط اکباتان90 (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مرتضی صمدیه لباف
مرتضی صمدیه لباف.jpg
زادروز۱۳۲۵
اصفهان
درگذشت۴ بهمن ۵۴
تحصیلاتدانشجوی رشته فیزیک
از دانشگاهدانشگاه صنعتی شریف
پیشهعضو سازمان مجاهدین خلق
نقش‌های برجستهمقاومت زیر شکنجه و مرزبندی با اپورتونیستها
تأثیرپذیرفتگاناعضاء و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران
حزب سیاسیسازمان مجاهدین خلق ایران

مرتضی صمدیه لباف (زاده ۱۳۲۵ - اعدام در ۴ بهمن ۱۳۵۴) در اصفهان متولد شد، آنگونه که خود می‌گفت، دوران کودکی را با سختی و تنگدستی گذراند، عوارض این وضعیت بعدها درناراحتی‌های متعدد جسمی وی منعکس بود. مدام از درد مفاصل و استخوان درد می‌نالید واززخم معده و اثنی عشر در ناراحتی بسر می‌برد.

دوران دبستان و دبیرستان را در اصفهان بود و بعد از آنکه یکسال را در دانشگاه اصفهان گذراند دررشته فیزیک دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد.

ورود به دانشگاه و آنهم دانشگاه صنعتی شریف می‌توانست دریچه ورود به دنیای پرزرق برق و به اصطلاح آینده روشن! و تابناک و تأمین شده باشد ولی او که خود از طبقات پائین اجتماع برخاسته و بادرد و رنج آنان آشنا بود، راه دیگری را در پیش گرفت، راهی که در آن تحقق آرمان توده‌ها و رهائی آنها از رنج و بدبختی بود.

علیرغم احتیاجی که خانواده اش بلحاظ مادی به او داشتند او خانواده وکوشش برای بهبود وضع آنان را رها کرد و به خانواده بزرگتری پیوست، چرا که رهائی خود و خانواده اش را درگرو آزادی و رهائی تمام خلق می‌دانست.[۱]

فعالیتهای سیاسی

مرتضی درسال ۵۰ با سازمان آشنا شد. هنوز مراحل اولیه آموزشی را می‌گذراند که ضربه اول شهریور پیش‌آمد. دراین ضربه هویت او برای پلیس فاش نشد و به همین دلیل کمی بعد باتماس مجدد وی بصورت نمیه مخفی –نیمه علنی درتیمهای سازمانی شرکت می‌کرد. این شناخته نشدن به وی کمک می‌کرد تا از امنیت بیشتری برخوردار باشد. اما با توجه به نیروئی که می بایسیتی صرف محمل سازی کند، خود پیشنهاد ترک دانشگاه وشرکت در تیم‌های حرفه ای رامیکند که پذیرفته می‌شود. به همین منظور با گرفتن مرخصی پزشکی دانشگاه راترک و بدون اینکه چهره و نامش برای ساواک مشخص شده باشد تمام انرژی خود رادر جهت سازمان آزاد می‌کند.

و بدین صورت زندگی مخفی مرتضی از سال ۵۱ با اجاره خانه ای درخیابان سپه غربی آغاز شد، دراین خانه او ضمن ادامه آموزش و مطالعه جزوات سازمانی بامواد منفجره وطرز تهیه آن آشنا می‌شود، و کمی بعد مسئولیت تیم آنها را مجاهد شهید مجید شریف واقفی به عهده می‌گیرد. از این زمان تا تماس مجدد مرتضی و مجید دراواسط ۵۳ و درتیمهای مختلف سازمانی فعالیت می‌کرد.

ساده زیستی ودقت فوق‌العاده او در مصرف امکانات موجود در سازمان نمونه بود، بارها می‌گفت: «اینها متعلق به خلق است و به این دلیل در اختیار ما قرار گرفته‌است که در راه آنها و برای بهروزی و رستگاری شان مبارزه می‌کنیم» برادری از او نقل می‌کند که: با مرتضی دریک خانه تیمی در خیابان ترقی زندگی می‌کردیم، مرتضی با دقت خاصی مسیرهای منتهی به منزل را حساب کرده و به این ترتیب از مسیری می‌رفت که کرایه تاکسی آن کمتر باشد “.

به علت ضعف شدید و نیز بیماریهای مختلف معده و روده دکتر تجویز کرده بود که کمپوت، کباب و … بخورد، اما او از خوردن این نوع غذاها خودداری می‌کرد و می‌گفت: «وقتی که مردم جنوب شهر از این غذاها نمی‌خورند من چگونه می‌توانم از این غذاها بخورم».

بعضی اوقات او در این زمینه بحدی دقت می‌کرد که جنبه افراط پیدا می‌کرد، و درنتیجه ناراحتی‌ها و بیماریش شدت میگرف و بعضاً توسط مجید به وی تذکر داده می‌شد چراکه سلامت جسمی یک فرد انقلابی لازمه استمرار مبارزه و خدمتش به خدا و خلق می‌باشد و هرگونه افراط و چپ روی دراین زمینه به این معنی است که سعادت خدمت بیشتر به مردم را از خود سلب نموده‌ایم.

درزمستان ۵۳ که برنامه‌های خانه گردی توسط ساواک درتهران شروع شد به خانه‌های تیمی آماده باش کامل داده شد، به همین دلیل نگهبانی ۲۴ ساعته برقرار شد، علیرغم ناراحتی‌های متعدد، مرتضی اصرار داشت که ساعات نیمه شب را نگهبانی بدهد. سرعت عمل و چابکی فوق‌العاده درامور نظامی از خصوصیات دیگر مرتضی بود.

عملیاتی که مرتضی در آنها شرکت داشت

او درعملیات متعددی شرکت کرد ازآنجمله:

۱- انفجار دکل براق واقع در جاده کرج

۲- انفجار دفتر شرکت انگلیسی «کری مکنزی» درتهران هنگام ورود سلطان قابوس (پادشاه عمان) به ایران –اسفند ۵۲ شعبه‌های شرکت فوق‌الذکر درتهران، بندرماهشهر و جزیره خارک علاوه بر حمل و نقل برای اسرائیل از لانه‌های جاسوسی انگلیس درایران محسوب می‌شدند.

۳- انفجار پست برق کارخانه ایرانا دراوائل تیر ۵۳ به منظور اعلام پشتیبانی مجاهدین خلق ازمبارزات اوج گیرنده کارگران و بخصوص در رابطه با اعتصابات خشم آلود و مقاومت خونین کارگران مبارز کارخانجات جیپ لندکروز و ایرانا.

۴- انفجار پاسگاه ژاندارمری کاروانسرا سنگی در ۲۹ خرداد ۵۳ بخاطر نقش فعال این پاسگاه در سرکوبی تظاهرات حق طلبانه کارگران.

۵- و سرانجام شرکت دراعدام انقلابی سرتیپ زندی پور رئیس جنایتکارکمیته مشترک به اصطلاح ضد خرابکاری در ۲۶ اسفند ۵۳

درطی زندگی انقلابی خود مرتضی بارها بامامورین مسلح ساواک درگیر شده بود ولی توانست از تمام آنها جان سالم بدر ببرد، درگیری در خیابان گلکار، درگیری در مسجد خیابان هاشمی از این نمونه اند.

مرتضی در دادگاه نظامی

درپائیز ۵۳ دستور شناسائی و اعدام سرگرد زمانی رئیس زندان سیاسی قصر و سرگرد خطائی از بازجوها ی اطلاعات شهربانی توسط برادران زندانی داده شد در این رابطه تیمهای متعدد سازمان شروع به فعالیت کردن ولی هر کدام به دلائلی در این کار موفق نشدتد و سرانجام این مأموریت به تیمی داده شد که مرتضی درآن عضویت داشت و او با جدیت بسیار در این کار همت کرد بطوریکه به نزدیکی هدفهای مورد نظر نیز رسید، ولی بعدها به دلیل برملا شدن جریان انحرافی چپ نما تیم از ادامه طرح خودداری کرد.[۱]

رویارویی با انحراف

دررابطه با جریان انحرافی اپورتونیستها ی چپ نما او در کنار مجاهد شهید مجید شریف واقفی نقش تاریخی خود را ایفاکرد پس از علنی شدن جریان انحرافی دردرون سازمان درشهریور ۵۳ او همراه با مجید و سایر برادران به مقاومت اصولی و افشاگرانه درمقابل آنها برخاست و توانست بسیاری از برادران راکه ارتباط‌های تشکیلاتی آنها قطع شده بود مجدد جمع‌آوری کند، درزمستان همین سال بود که وظیفه تماس با برادرانی که به تازگی از زندان آزاد می‌شدند توسط مجید به وی داده شد، او در این زمینه نیز موفق بود و بسیاری از برادران راکه از قضایا اطلاع نداشتند درجریان امور قرار داد.[۱]

ترور و دستگیری

روزسه شنبه ۱۶ اردیبهشت ۵۴ ساعت ۸ بعد از ظهر ۵ ساعت بعد از شهادت مجید او نیز سر قرار مشابهی مورد ترور و سو قصد قرار گرفت، مجروح شد ولی زنده ماند گویا قرار بودآزمایش دیگری را از سر بگذراند و شاهدی دیگر باشد درصحنه ای دیگر.

مرتضی با بدنی مجروح و زخمی درحالی که جائی نبود تا بدانجا رفته ومدوایش کنند به بیمارستان سینا رفت و کوشش کرد تا به صحنه سازی زخمی شدن خود را درگیری عادی جلوه دهد ولی گزارش‌های رسیده به ساواک از محل‌های تیراندازی و درگیری باعث شک به وی و نهایتاً شناسائیش شد.

مرتضی در زندان

بعد ازدستگیری توانست پیش از چند ماه با فریب شکنجه گرانی چون تهرانی و عضدی از دادن کوچکترین اطلاعی بدانان خود داری ورزد، هر چند که اپوتونیستها وقیحانه فریاد می‌زند که مرتضی با پلیس همکاری می‌کند ولی همانگونه که لکه ابر نمی‌تواند الی الابد مانع تابیدن خورشید شود، هرزه گوئیهای اپورتونیستهای چپ نما نیز نتوانست برمقاومت قهرمانانه مرتضی سایه افکند.

درمرداد ۵۴ بعد ازدستگیری تعدادی از سردمداران جریان اپوتونیستی و خیانتها و ضعفهای آشکار آنها که خود داستان مفصلی دارد، مرتضی زیر شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرف اما بعد از آنهم لب رازدار وی گشوده نشد و اسرار ناگفتنی همچنان نگفته ماند.

ساواک می‌خواست با تحریک احساسات پاک و جریحه دار شده او را از دشمن اصلی غافل دارد ولی موفق نشد، مرتضی نه تنها اسرار برادران سازمانی بلکه اطلاعات فراوانی از اپوتونیستها راهم مخفی نگاه داشت.

درزندان چند بار اقدام بخود کشی کرد ولی موفق نشد، یکبار در بیمارستان شهربانی سیم برق را بخودوصل کرد و باردیگر از پله‌های طبقه سوم کمیته خودرا با سر به زمین انداخت، اما این بار هم موفق نشد، بخاطر سرسختی‌هایش درسلول نیز بدست و پایش زنجیر زدند.

زندانیان روزهای گرم تابستان ۵۴ صدای زنجیر دست و پای او را هنوز درگوش دارند.

وقتی صدای زنجیر دست و پای مرتضی بلند می‌شد همة زندانیان سکوت می‌کردند.

عظمت مرتضی چنان بود که حتی جلادان راهم به تحسین وامی‌داشت و او را به «اولین “ از قهرمانان افسانه ای که در زنجیر بود تشبیه کرده ومیگفتند: ”اولین دارد راه می‌رود».

امامرتضی باتمام ناراحتی‌ها بفکر سایرین بود وقتی با زنجیر به دستشوئی می‌رفت سعی می‌کرد از غفلت مأمورین استفاده کرده وخبر ردو بدل کند.

دست و پایش را بستند استخوان فکش را که بتازگی بهبود یافته بود مجدداً شکستند اما ایمانش را هرگز.

مرتضی همراه سایر برادران شهید دربیدادگاه نظامی نیز بدفاع از سازمان و ایدئولوژی اسلامی آن پرداخت و سرانجام درسپیده دم ۴ بهمن ۵۴ به آخرین عهد خود وفا کرد.[۱]

اعدام

جستارهای وابسته

منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ نشریه مجاهد ش ۲۱ - یاد 4 مجاهد شهید (مرتضی صمدیه لباف، عبدالرضا منیری جاوید، ساسان صمیمی بهبهانی، مرتضی لبافی نژاد) شهدای 4 بهمن گرامی باد.