۲٬۵۶۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
| پانویس = | | پانویس = | ||
}} | }} | ||
'''مهدی رضایی''' (زاده ۳۰ تیر ۱۳۳۱- | '''مهدی رضایی''' (زاده ۳۰ تیر ۱۳۳۱- اعدام ۱۶ شهریور ۱۳۵۱) در یک خانواده متوسط در تهران بهدنیا آمد. پدر مهدی رضایی از هوداران دکتر محمد مصدق بود. مهدی رضایی در خانوادهای سیاسی چشم گشود و از ابتدا با مسائل سیاسی روز آشنا بود. وی در دوران تحصیل از شاگران ممتاز مدرسه به شمار میرفت که بسیار مورد توجه معلمان قرار داشت. مهدی رضایی در ۱۶سالگی به [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] پیوست. مهدی رضایی دانشجوی سال اول مدرسه عالی بازرگانی بود که در اردیبهشت ۱۳۵۱ پس از ۴سال مبارزه و بهدنبال یک درگیری مسلحانه با ساواک، دستگیر شد. مهدی رضایی درشمار جوانترین اعضای [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] در سال ۱۳۵۰ بود. <ref>ایران آزاد فردا - [http://iranazadfarda.com/آر-اس-اس/مهدی-رضایی،-گل-سرخ-انقلاب،به-شهادت-رسی-2/ مهدی رضایی، گل سرخ انقلاب، به شهادت رسید]</ref> وی در پگاه ۱۶ شهریور ۱۳۵۱، در حالیکه ۲۰ سال از عمرش گذشته بود پس از شکنجههای بسیار توسط ساواک تیرباران شد.<ref name=":5">سازمان مجاهدین خلق ایران - [https://event.mojahedin.org/events/5184 گرامیباد سالگرد شهادت گلسرخ انقلاب، مهدی رضایی]</ref> مهدی رضایی بدلیل سن کم پس از اعدام در بین مردم و هواداران مجاهدین به "'''گل سرخ انقلاب'''" شهرت یافت. | ||
== کودکی و نوجوانی مهدی رضایی == | == کودکی و نوجوانی مهدی رضایی == | ||
مهدی رضایی، در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ در یک خانواده مذهبی در تهران به دنیا آمد. پدرش حاج خلیل الله رضایی یکی از بازاریان تهران و از طرفداران دکتر محمد مصدق بود. خانهی پدری واقع در خیابان ری، بازارچه نایب السلطنه، کوچه شهابالملک بود. مهدی رضایی دوران ابتدایی را در دبستان تدین و دوران متوسطه را در مدارس نصیر و مروی گذراند. مهدی رضایی در دوران تحصیل همواره جزو دانشآموزان ممتاز بوده و از این بابت مورد توجه آموزگاران خود قرار میگرفت. وی در دوران متوسطه با مهدی براعی و محمد ضابطی هم کلاس بود. مهدی براعی هم اکنون از مسئولان سازمان مجاهدین خلق است و محمد ضابطی پس از سقوط دولت شاهنشاهی در درگیری مسلحانه با رژیم خمینی به شهادت رسید. | مهدی رضایی، در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ در یک خانواده مذهبی در تهران به دنیا آمد. پدرش حاج خلیل الله رضایی یکی از بازاریان تهران و از طرفداران دکتر محمد مصدق بود. خانهی پدری واقع در خیابان ری، بازارچه نایب السلطنه، کوچه شهابالملک بود. مهدی رضایی دوران ابتدایی را در دبستان تدین و دوران متوسطه را در مدارس نصیر و مروی گذراند. مهدی رضایی در دوران تحصیل همواره جزو دانشآموزان ممتاز بوده و از این بابت مورد توجه آموزگاران خود قرار میگرفت. وی در دوران متوسطه با مهدی براعی و محمد ضابطی هم کلاس بود. مهدی براعی هم اکنون از مسئولان سازمان مجاهدین خلق است و محمد ضابطی پس از سقوط دولت شاهنشاهی در درگیری مسلحانه با رژیم خمینی به شهادت رسید. | ||
== آغاز فعالیت سیاسی == | == آغاز فعالیت سیاسی == | ||
مهدی رضایی در دوران دبیرستان تحت آموزشهای برادرانش احمد و رضا رضایی قرار گرفت و به تدریج با دنیای سیاست و مبارزه آشنا شد و به همراه آنان در جلسات مختلف و برنامه های کوهنوردی شرکت میکرد. وی در سال ۱۳۴۸ به عضویت [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] درآمد. | مهدی رضایی در دوران دبیرستان تحت آموزشهای برادرانش احمد و رضا رضایی قرار گرفت و به تدریج با دنیای سیاست و مبارزه آشنا شد و به همراه آنان در جلسات مختلف و برنامه های کوهنوردی شرکت میکرد. وی در سال ۱۳۴۸ به عضویت [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] درآمد. | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
=== ملاقات مهدی رضایی با [[محمد حنیفنژاد]] === | === ملاقات مهدی رضایی با [[محمد حنیفنژاد]] === | ||
بازجویان ساواک که پس از شکنجههای بسیار نتوانسته بودند هیچ اطلاعاتی از مهدی رضایی بگیرند، محمد حنیفنژاد، بنیانگذار [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] را برای شناسایی او آوردند. محمد حنیف نژاد از هویت او اظهار بی اطلاعی کرد اما مهدی رضایی به محض دیدن محمد حنیف نژاد وی را در آغوش گرفت. | بازجویان ساواک که پس از شکنجههای بسیار نتوانسته بودند هیچ اطلاعاتی از مهدی رضایی بگیرند، محمد حنیفنژاد، بنیانگذار [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] را برای شناسایی او آوردند. محمد حنیف نژاد از هویت او اظهار بی اطلاعی کرد اما مهدی رضایی به محض دیدن محمد حنیف نژاد وی را در آغوش گرفت. | ||
[[پرونده:216px-مهدی رضایی در کودکی.jpg|جایگزین=مهدی رضایی در کودکی - مجاهدین خلق|بندانگشتی|مهدی رضایی در کودکی]] | |||
بازجویان ساواک محمد حنیف نژاد را پس از آن به سلولی در کنار محل بازجویی مهدی رضایی منتقل کردند. در همین سلول بود که محمد حنیف نژاد در تماسی به وسیله مورس متوجه حضور برخی از مجاهدین دستگیر شده از جمله | بازجویان ساواک محمد حنیف نژاد را پس از آن به سلولی در کنار محل بازجویی مهدی رضایی منتقل کردند. در همین سلول بود که محمد حنیف نژاد در تماسی به وسیله مورس متوجه حضور برخی از مجاهدین دستگیر شده از جمله سعود رجوی در آنسوی دیوار میشود. آخرین دیالوگ محمد حنیف نژاد با مسعود رجوی در همین زمان رخ میدهد. | ||
محمد حنیف نژاد با مورس به مسعود رجوی چنین میگوید:<blockquote>«من محمد حنیف هستم. دست و پایم بسته است، آوردهاند بالای سر مهدی رضایی، ولی گفتم که او را نمیشناسم...»</blockquote>هنگامی که [[مسعود رجوی]] به وی میگوید آیا پیامی برای ما نداری محمد حنیف نژاد پاسخ میدهد:<blockquote>«یادتان باشد که ما هر چه داریم، از ایدئولوژیمان داریم، مبادا به آموزشهای ایدئولوژیک کم بها بدهید!. در تکتک این اتفاقاتی که برای ما افتاده، درسها و تجارب بسیار بزرگی هست، بایستی هر چه زودتر آنها را جمع ببندیم و در کار آیندهمان از آنها استفاده بکنیم». </blockquote>[[پرونده:02مهدی رضایی.JPG|alt=مهدی رضایی بههمراه حاج خلیل رضایی|بندانگشتی|329x329px|مهدی رضایی بههمراه [[حاج خلیل رضایی]](پدر) و عزیز رضایی(مادر) در دادگاه]]مسعود رجوی در پاسخ به محمد حنیف نژاد میگوید:<blockquote>«تو معلم بزرگ ما و نسل ما بودی، تاریخ ما هرگز کاری را که تو کردی و راهی که تو رفتی را فراموش نخواهد کرد. مطمئن باش ما راهت را ادامه میدهیم. من سعی میکنم شاگرد خوبی برای تو و راه تو باشم و با تو پیمان میبندم»<ref>[https://www.mojahedin.org/news/138675/%D8%B0%DA%A9%D8%B1%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%DB%8C%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%82%DB%8C-%D9%85%D8%B3%DA%A9%DB%8C%D9%86-%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86 سخنان مسعود رجوی - وبسایت مجاهدین خلق ایران]</ref></blockquote> | محمد حنیف نژاد با مورس به مسعود رجوی چنین میگوید:<blockquote>«من محمد حنیف هستم. دست و پایم بسته است، آوردهاند بالای سر مهدی رضایی، ولی گفتم که او را نمیشناسم...»</blockquote>هنگامی که [[مسعود رجوی]] به وی میگوید آیا پیامی برای ما نداری محمد حنیف نژاد پاسخ میدهد:<blockquote>«یادتان باشد که ما هر چه داریم، از ایدئولوژیمان داریم، مبادا به آموزشهای ایدئولوژیک کم بها بدهید!. در تکتک این اتفاقاتی که برای ما افتاده، درسها و تجارب بسیار بزرگی هست، بایستی هر چه زودتر آنها را جمع ببندیم و در کار آیندهمان از آنها استفاده بکنیم». </blockquote>[[پرونده:02مهدی رضایی.JPG|alt=مهدی رضایی بههمراه حاج خلیل رضایی|بندانگشتی|329x329px|مهدی رضایی بههمراه [[حاج خلیل رضایی]](پدر) و عزیز رضایی(مادر) در دادگاه]]مسعود رجوی در پاسخ به محمد حنیف نژاد میگوید:<blockquote>«تو معلم بزرگ ما و نسل ما بودی، تاریخ ما هرگز کاری را که تو کردی و راهی که تو رفتی را فراموش نخواهد کرد. مطمئن باش ما راهت را ادامه میدهیم. من سعی میکنم شاگرد خوبی برای تو و راه تو باشم و با تو پیمان میبندم»<ref>[https://www.mojahedin.org/news/138675/%D8%B0%DA%A9%D8%B1%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%DB%8C%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%82%DB%8C-%D9%85%D8%B3%DA%A9%DB%8C%D9%86-%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86 سخنان مسعود رجوی - وبسایت مجاهدین خلق ایران]</ref></blockquote> | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
== ماجرای رباب خانم و مهدی رضایی == | == ماجرای رباب خانم و مهدی رضایی == | ||
رباب | رباب خانم، زن سالمندی بود که دو برادر عقب مانده داشت. او که در همسایگی حاج خلیل رضایی بود همیشه مورد توجه آنها بود. حاج خلیل رضایی حتی برای مدتی یک اتاق و زیرزمین خانه خود را در اختیار آنها گذاشته بود. بعد از نقل مکان خانواده رضایی به چند محله دورتر ، [[احمد رضایی]] پسر بزرگتر خانواده رضایی، به رباب خانم و برادرانش کمک میکرد. پس از شهادت احمد رضایی در سال ۱۳۵۰، مهدی رضایی کمک به رباب خانم را ادامه داده و به آنها رسیدگی میکرد. | ||
محسن رضایی برادر کوچکتر مهدی رضایی در این رابطه میگوید: | محسن رضایی برادر کوچکتر مهدی رضایی در این رابطه میگوید: |