کاربر:M.reza/صفحه تمرین

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو

گوهر ادب‌آواز

زادروز «۱۳۳۹ شمسی» متولد شهرستان جهرم ـ استان فارس. او از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران و عضو تيم اطلاعات و شناسايي عمليات در شيراز بود که -در یک عملیات فدائی- امام جمعه وقت شهر شیراز و نماینده آیت‌الله خمینی يعني «آیت‌الله دستغیب» را در شهر شیراز اعدام کرد. در این عملیات که در ساعت ۱۱:۲۵ دقیقه صبح روز جمعه ۲۰ آذرماه ۱۳۶۰ انجام شد علاوه بر دستغیب ۱۲ تن از پاسداران انقلاب اسلامی که محافظان وی بودند نیز کشته شدند. آیت‌الله دستغیب به خاطر سرکوب و کشتار مهاجرین جنگ‌زده كه بدلليل شرايط جنگ ايران و عراق ناچار به ترك خانه‌هاي خود شده و بخش زيادي از آنها از شهرهای آبادان و خرمشهر و اهواز و… به استان‌هاي فارس و اصفهان مهاجرت كرده بودند و همچنين کشتار هواداران مجاهدین و سایر گروه‌های سیاسی شهرت داشت. از مهمترین اقدامات وی علیه جنگ‌زدگان بی‌خانمان ، سازمان دادن حملات متعدد به اماكن تجمع آنها در شهر شیراز و بخصوص در حرم شاه‌چراغ نام برده شده است. به گفته شاهدان وقتی جنگ‌زدگان از بی‌خانمانی به سحن حرم شاه‌چراغ پناه برده بودند به فرمان دستغیب به آنها حمله شد که تعدادی کشته و مجروح برجای گذاشت. حملات پراكنده در نقاط مختلف شهر نيز تا مدت‌ها ادامه داشته است.

گوهر ادب آواز

وی فعالیت‌هایش را با شرکت در تظاهرات‌ها وپخش اعلامیه علیه حکومت سلطنتی پهلوی در ایران شروع کرد. گوهر ادب آواز به هنگام قیام‌های انقلاب ۵۷ در حمله به پادگان جهرم شرکت فعال داشت. گوهر ادب آواز پس از پیروزی انقلاب ۵۷ به دلیل علاقه‌اش به دین اسلام وارد حوزهٔ علمیهٔ قم شد. اما پس از مدتی به این نتیجه رسید که در حوزه با تحریف اسلام مواجه است. گوهر ادب آواز پیش از این زندگینامهٔ شهدای مجاهدین خلق را خوانده بود و به گفته خودش به تفاوتی که میان اسلام مهدی رضائی و تحجری که در حوزه‌ها بود پی برده بود. یکی از علت‌های که باعث خروج او از حوزه شد تبلیغ‌هایی بود که علیه نیروهای فعال انقلاب ۵۷ بخصوص سازمان مجاهدین خلق مشاهده کرده بود. او پس از ترک حوزه به شهر محل تولدش جهرم بازگشت. گوهر ادب‌آواز در بازگشت مجدد به جهرم، به تدریج در ارتباط با مجاهدین خلق قرار می‌گیرد و آشنائی بیشتری نسبت به اهداف و آرمان مجاهدین خلق پیدا می‌کند. گفتني است كه مدتي پس از بازگشت او به زادگاهش جهرم، خانواده او در اثر فشارهاي ناشي از عوامل حكومتي مجبور به ترك زادگاه خود يعني جهرم شده و به شيراز مهاجرت كردند. 

شرايط مهاجرين جنگ زده پس از آغاز جنگ ايران و عراق در شهر شيراز:

يكي از شاهدين در اين خصوص مي‌گويد:

بخش زيادي از اين مهاجرين به استان هاي فارس و اصفهان مهاجرت نموده بودند . آنها در شرايط بسيار بد و طاقت فرسايي زندگي مي كردند . خودم بارها در شيراز اين صحنه را ديده بودم كه يك يا چند خانواده با هم در يك مغازه خالي كه آن را بعنوان خانه اجاره كرده بودند زندگي مي كردند . يعني در محلي مثل يك گاراژ ماشين تكي و يا يك تك مغازه با درب كركره‌اي.

بخش قابل توجهي از اين آوارگان در خوابگاههايي كه قبلا به دانشجويان دانشگاه شيراز اختصاص داشت سكونت يافته بودند. دستغيب جنايتگار بابسيج دستجات گسترده فالانژها به اين خوابگاهها لشكر كشي مي‌كرد و ميخواست جنگ باصطلاح خوزستاني ، شيرازي راه بيندازند . اما حمله كنندگان فقط مزدوران رژيم بودند و مردم شيراز همواره نسبت به خوزستاني ها همدردي و همبستگي نشان مي دادند. 

گوهر ادب‌آواز درباره علاقه اش به مجاهدين خلق نوشته است: «آنچه را که تاکنون بدنبالش می‌گشتم پیدا کردم.»

او به شدت جذب اهداف و سلوک مجاهدین خلق می‌شود و به انجمن دانشجویان مسلمان جهرم مرتبط با مجاهدین می‌پیوندد. در دوره معروف به «انقلاب فرهنگی» که در آن دوره به فرمان آیت‌الله خمینی دانشگاه‌ها تعطیل شدند، دفاتر انجمن‌های اسلامی مرتبط با مجاهدین نیز مورد حمله عناصر حزب‌الله (وابسته به آیت‌الله خمینی) قرار می‌گرفت. در سوم تیر ماه وهنگامی که تحت فشار اعضای حزب جمهوری اسلامی در جهرم افراد وخانواده‌های مرتبط با گروه‌های چپ از جمله مجاهدین مجبور به ترک شهر می‌شدند گوهر ادب‌آواز جهت اطلاع از چگونگی زخمی شدن ۲تن از اعضای مجاهدین خلق به جهرم فرستاده می‌شود ولی در اطراف بیمارستان جهرم مورد شناسائی قرار می‌گیرد. عناصر حزب‌الله در همان محل او را بدرختی بسته وصحنهٔ اعدام مصنوعی و تیرباران را در ملاء عام برای وی ترتیب می‌دهند؛ سپس او را با سنگ و چوب مورد حمله قرار داده و به شدت مجروح می‌کنند. گوهر با کمک مردم حاضر در صحنه موفق به فرار وخروج از شهرستان جهرم می‌شود. وی علیرغم جراحت‌های جدی به پخش اعلامیه‌های مجاهدین می‌پردازد. گوهر ادب‌آواز از جمله جوانانی بود که پس از انقلاب۵۷ ایران، از شرایط قهر و شکنجه و عدم وجود آزادی بیان و عقیده توسط جمهوری اسلامی، به خشم آمده بود و بخصوص در شهر شیراز شاهد حملاتی بود که به گروه‌های سیاسی و جنگٰ‌ٰزدگان، به دستور آیت‌الله دستغیب که امام جمعه شهر و نماینده آیت‌الله خمینی بود انجام میگرفت. او تصمیم گرفت که با عملیاتی که به مرگ وی منجر شد، آیت‌الله دستغیب را اعدام کند و جهت انجام این عملیات اعلام آمادگی کرد.

گوهر ادب‌آواز خود در این باره نوشته‌است: «من فکر نمی‌کنم وجودم مایملک شخصی‌ام باشد. وجود من متعلق به خدا و خلق و تشکیلات مجاهدین است. اگر با جان من قرار است راهی باز شود من هم فدیه‌ای ناچیز خواهم بود و با انتخابی آگاهانه و مشتاقانه در انتظار چنین روزی بسر می‌برم.»

به گفته شاهدان گوهر ادب‌آواز شب قبل از عملیات در پایگاه عملیاتی روحیه‌ای زنده و شاداب داشت و تا دیروقت به کمک سایر همرزمانش به انجام مانورهای لازم در جهت آمادگی برای عملیات مشغول بوده‌است. وی قبل از ترک پایگاه برای عملیات موجودی خود را که یک ساعت و مبلغ ۱۴تومان پول بوده‌است را به همرزمانش می‌دهد و می‌گوید: «اینطوری بهتر است. من می‌دانم برای چه کاری می‌روم. من قلب دشمن را نشانه گرفته‌ام و انشاء الله که چیزی را باقی نگذاشته‌ام. نگاه من فقط به آنجاست.»

همراهان او در مسیر تا محل عملیات نیز گفته‌اند: «در بین راه گوهر دیگر هیچ نگفت. نگاه او فقط متوجه اقدام قهرمانانه‌ای بود که می‌خواست انجام بدهد. عزم و تصمیم از نگاه او می‌بارید و آرام و سبک بال، به سمت میدان رزم روانه شد.»

همرزمان گوهر در خصوص روز عملیات وی گفته‌اند: «برای مدتی در پایگاه منتظر گوهر بودیم اما او دیگر برنگشت و گویا تصمیم گرفته بود عملیات را به هر قیمت انجام بدهد ولو اینکه جان خود را فدا کند.»

خانواده

از خانواده گوهر ادب‌آواز همچنین دو خواهر وی با نام‌های فاطمه و عصمت ادب‌آواز و برادر وی حسین ادب‌آواز از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران هستند که در جریان قتل‌عام سال ۱۳۶۷ اعدام شدند و در قبرستان خاوران در شهر تهران مدفون شده‌اند.

نام مادر گوهر ادب‌آواز احترام پارسایی بود. وی در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در شهرستان جهرم درگذشت. خانه مادر گوهر ادب‌آواز در جهرم از سال ۱۳۵۸ که معروف به دوران مبارزات سیاسی سازمان مجاهدین خلق ایران در ایران است، ۲ بار مورد حمله عناصر حزب‌الله شهر جهرم قرار گرفت و به آتش کشیده شد.

خاطرات فاطمه افراسیابی هم‌تیم گوهر ادب‌آواز

«روز قبل از عملیات بارها از او شنیدم که از خواهران وبرادران شهیدمان اسم می‌برد که با سفارش‌های خاص دستغیب تیرباران شده بودند. از جنگزده‌ها و محرومان و خانه بدوشهایی یاد می‌کرد که برای کمک به آنها و رساندن پیام سازمان به نزدشان رفته بود، زنان و دختران جنگ‌زده و آواره و بی‌پناهی که از رذالت‌های پاسداران خمینی و عوامل مستقیم دستغیب نزدش شکوه‌ها کرده بودند، گوهر با متانت و وقار خاصی می‌خندید و می‌گفت: “می‌خواهم مردم شیراز را غرق شادی کنم، فردا که تو لبخند را بر لبان آنها ببینی من به آرزویم رسیده ام.“ حدود ساعت ۷صبح روز جمعه ۲۰آذر با گوهر که با گام‌های پرصلابت قدم برمی‌داشت از پایگاه خارج شدیم و به سمت خانه دستغیب حرکت کردیم. ترتیب کار این بود که من در نقطه مناسبی بایستم تا خروج دستغیب را ببینم و به گوهر علامت بدهم. گوهر برای تضمین عملیات مقدار زیادی مواد منفجره به خود بسته بود. گوهر می‌بایست تا خارج شدن دستغیب از خانه‌اش خود را مخفی می‌کرد من باید هنگام خروج دستغیب به گوهر علامت می‌دادم که آماده باشد من در آخرین لحظه باید یکبار به گوهر تأکید می‌کردم که هرچه گفته‌ای و نوشته‌ای به جای خود اما اینجا کاملاً آزاد هستی که برگردی! وقتی که به او گفتم تو همین الان هم می‌توانی برگردی، حرفم را ناتمام گذاشت و درحالیکه چهره‌اش کاملاً برافروخته شده بود، مرا به گرمی بوسید و گفت: “من هیچ چیز پشت سر ندارم، آنچه دارم در پیش رو است.“ دستغیب به همراه ۱۲ محافظش به قصد رفتن برای نمایش جمعه از خانه خارج شد. به محض این که علامت دادم گوهر مثل تیری از کمان برخاست. از وقتی که گوهر از میان دستهایم پرکشید دیگر ثانیه‌ها را به یاد نمی‌آورم. همچنان که خودش می‌خواست صدای انفجار مهیبی که دستغیب جنایتکار و ۱۲ تن از محافظانش را به خاک هلاک انداخت نه فقط در شیراز و فارس که در سراسر ایران طنین انداخت و همه را غرق شادی و شور کرد…»

بخش‌هايي از خاطرات يكي از مسئولين گوهر ادب‌آواز:

درخواست او براي عمليات حاكي از كينه عميق او از خميني و آخوندهاي او و در عين حال نشان‌دهنده عشق عميق او به آرمان رهائيبخش مجاهدين بود. آرماني ضد استثمار و رهائيبخش كه او از روز اول پيوستن به سازمان مجذوب و شيفته آن شده بود و همين را خودش بعدها كه با او كار مي‌كردم گفت.  

گوهر كه قبلا اين پيشنهاد را داده بود خود داوطلب اجراي اين عمليات شده و بعد از پذيرفته شدن درخواست، وي از آن خيلي استقبال نمود. به همين منظور وي از تيم هاي اطلاعات خارج شده و در يكي از پايگاهها براي اجراي اين عمليات و طراحي و آماده ‌سازيهاي آن مستقر گرديد. 

زمان عملیات

ساعت ۱۱:۲۵ دقیقه صبح روز ۲۰ آذرماه ۱۳۶۰

وصیت‌نامه گوهر ادب‌آواز

به خلق قهرمان، بویژه خواهران و برادران مجاهدم.

قد استطعموکم القتال، فاقروا علی مذله وتاخیر محله، اورووا السیوف من الدماءترووا من الماء، فالموت فی حیاتکم مقهورین والحیاه فی موتکم قاهرین.

لشکر معاویه (با تصرف شریفه فرات ومنع شما از برداشتن آب) کارزار را با شما طالبند. پس شما یا بر ذلت وخواری اقرار کرده وشجاعت و شرافت را از دست بدهید (اظهار عجز وناتوانی کرده از تشنگی بیچاره شده وخود را تسلیم دشمن نمائید) یا آنکه شمشیرهایتان از خونهای ایشان (دشمنان) سیراب کنید. زندگانی در مرگ شماست، آنگاه که بر دشمن غالب آئید (مرگ با عزت وشرفت بهتر از زندگانی با ذلت وخواری)

من گوهر ادب‌آواز فرزند عبدالله متولد سال ۳۹ صادره از جهرم، این وصیت نامه را در سلامت کامل می‌نویسم. من یکی از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران هستم. از زمانی که انگیزه مبارزاتی در من نمودار شد همیشه آرزو می‌کردم که یک روز در راه آرمانم شهید شوم. آرمانهای توحیدی ومکتبی که بطور فشرده وتکامل یافته در سازمان مجاهدین خلق ایران تبلور می‌یابد وبدین دلیل من بخاطر اهداف توحیدی به سازمان پیوستم وچون نظام حاکم بر سازمان منطبق با اصول مکتبی بوده خط مشی سازمان در هر زمان مورد قبول من می‌باشد و در تمام دوران بعد از انقلاب که سازمان علیه رژیم خمینی مبارزه می‌کرد، من هم به نوبت خود از هیچ کوششی در یغ نکرده‌ام تا حال که سازمان در فاز نظامی است و برایم این موضوع که در برابر رژیم خمینی می‌بایست مسلحانه ایستاد، بطور طبیعی ملموس شده‌است. زیرا ما مشاهده می‌کنیم این پیر کفتار خون‌آشام قرن چطور جوانهای روشنفکر ما را که نسل آینده یک کشور، بلکه بالاتر ازآن نجات دهندهٔ انسان‌های در بند و زنجیر می‌باشند، بوسیله شخص خمینی آماج گلوله‌های پاسداران، این سگ‌ها و غلامان حلقه بگوش قرار می‌گیرند. کوردلان فکر می‌کنند که با گلوله می‌شود آرمانی را محدود ونابود کرد و همچنان به چپاولگری و غارتگری ادامه داد. نمی‌دانند که نسل انقلاب بپاخاسته و جان برکف برای از بین بردن نظام ارتجاعی و جایگزین کردن یک نظام توحیدی قیام می‌کند. نمی‌دانند که پیوند آنها با خلقشان پیوندی ناگسستنی است، پیوند آنها، مانند یک عاشق و معشوق می‌ماند. عشقش به خدا وخلق، عشقی است بس عجیب و دوست داشتنی که برای رسیدن به آن باید دارای روحیهٔ ایثار و از خود گذشتگی بود. این روح که در کالبد من دمیده، متعلق به خدا و خلقم می‌باشد و هر زمان که احساس کنم ضروری است روحم به پرواز در خواهد آمد تا شاید بتوانم قدمی مثبت در راه به ثمر رسانیدن جامعه بی‌طبقه توحیدی که در آن از ظلم وستم خبری نخواهد بود. جامعه ای که خداوند آنرا درقرآن نوید داده‌است (بردارم).

خودم هم به این نتیجه رسیدم که رژیم سد راه رسیدن به چنین جامعه‌ای می‌باشد وبدین دلیل آگاهانه تصمیم گرفتم که مهره‌های رژیم را در هر لباس که هستند به سزای اعمال ننگینشان که همانا اعدام انقلابی می‌باشد برسانم. البته با همکاری سازمان مجاهدین خلق، زیرا بدون انسجام و تشکیلات، مبارزه امکان ندارد و محکوم به شکست است، این را تجربه ثابت کرده‌است. امیدوارم که خداوند این قربانی را از خلقش قبول کند. در آخر از پدر و مادر زحمتکشم می‌خواهم که مرا حلال کنند. پیامم فقط خطبهٔ ۲۶ نهج البلاغه می‌باشد که حضرت علی (ع) می‌فرماید:

واستشعر وا الصبر فانه ادعی الی النصر

شکیبائی را شعار خود قراردهید ودر جنگ پایداری کنید وصدمات آن را متحمل شوید که مهمترین راه رسیدن به فتح و پیروزی وغلبه به دشمن، شکیبائی است. والسلام

سلام برخلق –درود بر آزادی

مرگ بر رژیم جلاد خمینی

پانویس